Friday, January 29, 2010

دفاع ازطبرزدی دفاع ازیک فرد نیست دفاع ازیک مسیرمبارزه است. دفاع ازآزادی همه زندانیان سیاسی است .دفاع ازاسم آزادی است


طبرزدی اسم رمز آزادی

اگر به کاروان کوشندگانی که درداخل کشور عمرخود را صرف مبارزه نموده اند چشم بدوزیم ، به درستی چهره هایی ممتازازدیگران را دراین صف پرافتخار خواهیم یافت. درواقع دردوران کنونی حشمت اله طبرزدی یکی از شاخص ترین این چهره هاست. اما چه ویژگی هایی است که از طبرزدی مبارزی برجسته ساخت

شجاعت یکی ازاین صفات درخشان است. درروزگاری که دراین بوم وبرروزنامه خوانی به دلیل خالی شدن صفحات جراید ازحقایق موجود جامعه و فقدان محتوای آگاهی بخش، از سوی بخش قابل توجهی ازملت بایکوت شده بود، او با شجاعت هفته نامه ای منتشرکرد که برکشیدن پرده های تزویرازسیمای باند قدرت درجای جای آن نموداربود. پیام دانشجوی طبرزدی فساد ژرف اما پنهان اقتصاد حاکم را برملا ساخت و این تلنگری شد تا ساختاری که موجد این اقتصاد و پیامد های آن است مورد مداقه روشن اندیشان جامعه قرار گیرد. قلم شجاعانه طبرزدی اقبال توده ها را به سوی مطبوعات بازآورد و این مهم زمینه سازروی آوری کوشندگان سیاسی و اجتماعی خواهان تغییربه این عرصه گشت تا با زایش عصرمطبوعات مستقل استقراررکن چهارم دمکراسی را پی جویند.
پیشتازی درخود انتقادگری خصلت دیگری است که چهره ممتازاورا نمایاند. به عنوان نمونه درپی آشکار شدن نارسایی ها وبن بست های ایدئولوژی نگری داوطلبانه به شکستن این حصاراقدام نمود وبعلاوه نسبت به ایامی که اینگونه می اندیشید بی پروا به نقد نشست. تا جاییکه با صدورچند بیانیه تحت عنوان ناگفته ها درسال 76 برخی ازاصلاح طلبان اورا متهم به خود زنی کردند.

قدرت تشخیص سیاسی ، بسیاری ازکسانی که تحلیل ها وراهبردهای او طی ده سال اخیررا تند روی، انتظارات غیرواقعی از جامعه ویا برخلاف مصلحت جامعه مدنی تلقی می کردند طی 7 ماهه اخیردرعمل ازهمان مسیرگذرکردند. آنها راهبرد صندوق رای را درسایه ساختارحاکم راه نجات می دانستند وخیابان را بیراهه اما انتخابات 88 نشان داد که درجامعه ما کدام تحلیل برای گذارازحاکمیت توتالیتربه حاکمیت دمکراتیک واقعی تراست.

طبرزدی با دریافت ناکارآمدی حاکمیت دینی درپاسخگویی به نیازهای زمان به درستی برمشی سکولار وتفکیک نهاد دین ازنهاد دولت پای فشرد و آن دسته ازرهبران حرکت های مدنی که اورا به نشناختن درست بافت جامعه و عدم توفیق این سمت گیری متهم می نمودند درماه های اخیربه عینه دیدند که توده ها درراهپیمایی های خود شعارمی دادند: «شعارملت ما دین ازسیاست جدا» و آنگاه که برخی رهبران اصلاحات سخن از«جمهوری اسلامی» به میان آوردند مردم درراهپیمایی ها بازهم «جمهوری ایرانی» را فریاد زدند. آنهایی که درپاسخ به شعار «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» دانشجویان دانشکده فنی گفتند کدام زندانی سیاسی ؟ امروز یگانه خواسته خود را آزادی این زندانیان بیان می کنند و همانان تا یک سال پیش تغییرقانون اساسی را خیانت می دانستند اما امروزآن را وحی منزل نمی دانند. طبرزدی ازمعدود رهبران مبارزه بود که به لحاظ تشخیص صحیح سیاسی ازهمه این آزمون ها سرفراز بیرون آمد.

پرداخت هزینه ، تا دو سال پیش کمترمبارزی بود که به زندان اوین گرفتارشده اما آشنایی تنگاتنگ با طبرزدی نداشته باشد این نه فقط به دلیل 7 سال حبس اوبود که دوسال قبل پایان یافت واینکه هرمبارزی که به زندان اوین می رفت پیش ازهرچیزسراغ اورا می گرفت بلکه درخارج اززندان نیز او ازمعدود افرادی بود که برای رساندن صدای تمامی زندانیان فارغ ازنوع فکرسیاسی وعقیدتی تلاش وافرمی نمود. بهمین جهت تلفن منزل اودربسیاری ازاوقات شبانه روز میهمان صدای یک زندانی بود.

طبرزدی درزندان هایی که بود ازاوین، توحید جمهوری اسلامی(کمیته مشترک ضد خرابکاری زمان شاه)، زندان عشرت آباد و... به رغم تحمل سختی ها درزمره مبارزینی بود که هیچگاه به اعترافات نمایشی تن نداد. و نه تنها خود مدام دربستر مبارزه زیست بلکه اکثر افراد خانواده اش نیزدرتحمل رنج مبارزه شریک بوده اند.

به رغم آنکه برخی از افرادی که هزینه های کمتری درمبارزه متحمل شدند ازسوی مجامع گوناگون بین المللی به دریافت جایزه های متعدد نایل آمدند طبرزدی از معدود چهره هایی است که اعتقادی به رایزنی با آن مجامع دراین خصوص نداشته و ازهمین روی تا به امروز هیچ تقدیری ازوی نشد.
طبرزدی براین باوراست که مردم ایران شایسته ترین افراد برای تقدیرکردن فرزندان مبارزه اند و بدرستی هرگاه محصول کاراو نظیرنشریه پیام دانشجو،هویت خویش یا گزارش روزبه جامعه عرضه شد بیشترین استقبال ازاوگردید. به نحویکه به گفته مسوول خرید کاغذ پیام دانشجو درآن دوران کسادی مطبوعات هرگاه پیام دانشجو توقیف می گردید یا بازنشرمی یافت به دلیل حجم کاغذ مورنیاز این نشریه بهای بازارکاغذ جابجا می شد. یا زمانی که هویت خویش منتشرشد ازشهرستان ها خبرمی رسید به دلیل اتمام نسخه های آن مردم ازبرخی صفحات نشریه کپی می گرفتند ودست به دست می چرخید. اینها شمه ای ازویژگی های طبرزدی است مردی که بیش از30 روز قبل درخانه مسکونی اش بازداشت شد وتاکنون اطلاعی ازاتهام اودردست نیست. ازهمین جهات به نظر می رسد دفاع ازطبرزدی دفاع ازیک فرد نیست دفاع ازیک مسیرمبارزه است. دفاع ازآزادی همه زندانیان سیاسی است .دفاع ازاسم آزادی است

http://rozaneh1.blogspot.com

مصاحبه الجزيره با پدر آرش رحماني اعدامي 19 ساله : پسر من شهيد راه دموكراسي است. من فقط پيام تبريك ميپذيرم

زندگينامه شاپور بختيار به نوشته خود او



http://www.shapourbakhtiar.com/pdfs-words/zendginameh.pdf
زندگينامه شاپور بختيار به نوشته خود او
من ، در يك خانواده قديمی از ايل بختياری بدنيا آمده ام . نياکان من از زمان شاهان صفويه تا کنون سر پرستی اين ايل
را داشته اند . اين شاهان همواره جانبدار خانواده من نبودند و گاه با آنها به بی رحمی رفتار ميكردند .
حدود صد سال پيش ضل السلطان ، پسر حسينقلی خان ايلخانی نيای چهارم مرا به قتل رسانيد . ضل السلطان در
آنهنگام والی جنوب ايران بود .

در جنبش مشروطيت ايران ايل بختياری به سود مشروطه خواهان به گونه ای موثر شرآت آرد و تهران را گشود و
دو نفر از بزرگانشان ، يكی عليقلی خان سردار اسعد بختياری و ديگری نجف قلی خان صمصام السلطنه که
بعدها نخست وزير ايران شد ، در اين نبرد ها شرکت مستقيم داشتند.صمصام السلطنه آه از او نام بردم پدر
بزرگ مادری من است.

در زمان رضا شا ه به خاطر رفتار مخالفی که خانواده من در برابر تقاضا های انگليسی ها داشتند و ايستادگی ها ئی
که کردند مورد خشم شا ه قرار گرفتند و رضا شا ه برآن شد تا خانواده ما را نا توان آند و سران آن را نابود سازد . به
دنبال همين تصميم ، رضا شا ه ، در سال ١٣١٣ چند تن از سران بختياری و از آن جمله پدر مرا اعدام آرد. من در
دوران جنگ بين المللی اول و پيش از انقلاب اکتبر روسيه ، در همان آوههای بختياری ديده به دنيا گشودم. تحصيلات
ابتدائی خود را در خانه پدرم گذراندم و سپس تا کلاس سوم دبيرستان را در اصفهان در مدرسه صارميه دنبال آردم و
بعد برای ادامه درس به بيروت رفتم ودر مدرسه شبانه روزی فرانسوی ها نام نويسی آردم . ديپلم متوسطه را از آن
مدرسه گرفتم ودر همين زمان بود که پدرم را از دست دادم و به نا گزير به تهران آمدم و پس از يكسالی راهی پاريس
شدم . در سال ١٩٣٩ ليسانس های خود را در رشته حقوق قضا ئی از دانشكده حقوق ، در رشته فلسفه از دانشگاه
سوربن ودر رشته علوم سياسی از مدرسه علوم سياسی دريافت داشتم و سپس در رشته اقتصاد عمومی نام نويسی
کردم.

هنگامی که من در کار نام نويسی در مدرسه "لوئی لوکران" بودم ، جنگ داخلی اسپانيا آغاز شده بود و اين سر آغازی
برای زندگی سياسی من بود .

من از چگونگی آودتای فرانكو عليه يك حكومت قانونی يعنی رژيم جمهوريخواهان به سختی رنج ميبردم و از همين
رو با گروهی از هم باوران خود در تظاهرات و زدوخوردهائی آه بسود جمهوری خواهان بود شرآت ميكردم . با در
گير شدن جنگ دوم جهانی به راستی تولد سياسی من صورت پذيرفت و ، از آن پس بستر حرآت انديشه سياسی من
روشن و استوار باقی ماند . در سال ١٩٣٩ بطور داوطلب در رژيمان " اورلئان " بخش توپخانه ٧٥ بصورت شاگرد
افسر به خدمت سربازی درآمدم و به نقطه ای در ٢٠ آيلو متری غرب فونتن بلو برای آموزش سپاهيگری اعزام شدم.
ديری نگذشت که واحد ما به نقطه ای پشت خط ما ژينو منتقل شد . در حمله دهم مه هيتلر به خط ماژينو و محاصره
سپاهيان ما ، با هزاران زحمت توانستيم از سمت راست پاريس به سوی بخشها ی مرکزی فرانسه و از آنجا به نزديكی
های مرزهای پيرنه عقب بنشينيم .

پس از پايان خدمت سربازی ، برای ادامه تحصيل به پاريس آمدم و در رشته دکترای حقوق نام نويسی آردم ، در سال
١٩٤٢ از اين رشته نيز فارغ التحصيل شدم و با آن که ناگزير به اقامت در فرانسه شدم و اين اقامت تا سال ١٩٤٥
بطول انجاميد ، اين دوران را وقت گمشده نمی گيرم زيرا با تكيه بر تجربه هائی آه داشتم انديشه سياسی من روز به
روز بارورتر ميشد .

در اين دوران با دوستان هم مدرسه ای سابق به نهضت مقاومت فرانسه پيوستيم و آنها را ياوری ميداديم . از جمله
دوستانی که در اين دوران يافتم يكی فليكس گايار بود آه بعدها برای مدت کوتاهی نخست وزير جمهورر چهارم
فرانسه شد .

هنگاميكه به ايران آمدم ، ايران هنوز در اشغال نيروهای متفقين بود و رويداد آذربايجان که از پيش آمدهای تاريك
تاريخ معاصر ايران است هنوز پايان نگرفته بود . چند ماهی از ورودم به ايران گذشته بود آه در وزارتخانه نو بنيادی
بنام وزارت کار در خدمت دولتی وارد شدم . ولی به دنبال دو مأموريت مهم اداری با وزيران وقت درگير شدم و اين
در گيری با دولت های وقت ادامه داشت . با آغاز جنبش ملی کردن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق من ب ا
تمام نيرو و توان خود از اين جنبش پشتيبانی کردم و در اين دوران به چشم خود ديدم که چگونه دربار و عناصر ضد
ملی برابر مصدق ايستاده اند و با يك ديگر همكاری ميكنند . پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ و سقوط حكومت
دکترمصدق با آنكه منسوبان نزديكی در رژيم حاکمه ايران داشتم و از آن جمله ملكه وقت ايران با من خويشاوندی
داشت ، از پذيرفتن هر مسئوليتی در آن رژيم چشم پوشيدم و خانه نشين شدم و بطور مخفی با دستگاه حاکمه مبارزه
کردم . در اين مبارزات با دوستانی چون آيت اله موسوی زنجانی و آقای مهندس بازرگان و گروهی ديگر از اعض أ
حزب ايران همكاری داشتم . در اواخر سال ١٣٣٢ از طرف دستگاه حاکم زندانی شدم . و پس ازچند ماه به بختياری
زادگاه خودم ، تبعيد گرديدم . بسا ل ١٣٣٣ به تهران باز گشتم و بار ديگربه زندان افتادم ودر يك دادگاه فرمايشی به
سه سال زندان محكوم شدم . پس از گذراندن دوران سه ساله محكوميت در زندان با ر ديگر ناگزير تهران را ترك
آردم . دولت وقت بار ديگر به من پيشنهاد همكاری داد با اين شرط آه دست از مبارزه و فعاليت سياسی بر دارم ام ا
نظر آنان در انديشه من خيال خامی بيش نبود و با راه من کاملاً مغاير بود . من تنها راه را راه شرافتمندانه ای برای
دستيابی به پيروزی همان راهی ميدانستم که پيش از آن پيموده بودم .

من و دوستانم بار ديگر جبهه ملی را سرو سامان داديم و فعاليت ما در سا لهای ٣٨ و ٣٩ از سر گرفته شد و ت ا
سال ١٣٤٥ سه بار ديگر زندانی شدم . در اواخر سال ١٣٤٢ آقای خمينی در باره دو اصل يكی برابری حقوق زن
و مرد و ديگری تقسيم اراضی که دربار عنوان کرده بود به سختی ابراز مخالفت آرد که با نظرات جبهه ملی
سازگاری نداشت . نام خمينی را در آن روزها جز گروه انگشت شما ری نميدانستند و پس از تبعيد او به خارج ديگر
کسی نامی از او نشنيد . در سا لهای بعد ، من برای سامان دادن به زندگی آشفته خود و خانواده ام ناگزير در شرکت
های مختلف خصوصی کاری دست و پا ميكردم و مزدی ميگرفتم . اين وضع چندی ادامه داشت و آشور من راهی به
سوی نيستی می پيمود . و من که نميتوانستم در برابر اين رويداد خاموش باشم بار ديگر در سال ١٣٥٤ با گروهی از
هم رزمان ديرين گرد آمديم و سازمان امنيت ودر بار در نهايت سنگدلی و بی رحمی اين سازمان را که برای بر پ ا
داشتن آن تلاش ميكرديم در هم ميكوفت تا آن که در سال ١٣٥٦ نامه ای سر گشاده که به امضای من و دو تن از
يارانم بود به شاه فرستاديم . اين نامه مودبانه نوشته شده بود ولی در نهايت استواری شاه را از بی پروائی به قانون
اساسی که در وفا داری به آن سوگند ياد کرده بود ، بر حذر ميداشت . ما از شاه خواسته بوديم که سلطنت خود را بر
پايه قانون اساسی استوار کند و از حكومت چشم بپوشد تا مگر فسا د روزافزون دستگاه حكومتی بهبود يا بد و بی
رحمی های دستگاه ساواك برای نگاهداشت چنان حكومت هائی از ميان برود .ا ما شاه براه خود ميرفت و ما ر ا
گروهی منفی باف ، مزدور بيگانه و مرتجع ميشناخت . اما تاريخ نشان داد که راه او چگونه کشور ما را به سقوط
کشانيد و به چه سرنوشت شومی دچار شد در حا ليكه از آرامش بين المللی و امكانات وافر مالی برخوردار بود و حتی
کمونيست ها نيز شعا ری جز آزادی نداشتند . شاه به دنبال اتلاف وقت چنان وقت گرانبهائی سر انجام هنگامی به
پذيرش خواسته های ما گرائيد که ديگر بسی دير شده بود .

من در شانزدهم ديماه ١٣٥٧ به نخست وزيری آمدم با اين شرايط که وزيران را برگزينم ، زندانيان سياسی همگی
آزاد شوند ، دستگاه ساواك برچيده شود ، بنياد پهلوی به دولت واگذار شود ، کمسيون شاهنشاهي منحل و تكاليف آن
به دادگستری محول شود و از همه مهمتر شاه ايران را ترك گويد .

اين شرايط خواسته های تمام ملت ايران بود که ظرف يكماه صورت واقعيت يافت اما خمينی که برنامه ای تخريبی
داشت با همه کوشش من برای تدوين يك برنامه معقول و سالم با من کنار نيامد و با همكاری چند تن ازبازماندگان
خشك انديش دکتر محمد مصدق قدم در ميدان نهاد و ديديم که چه ها کرد
-------------------------------------------------


در تابستان ۱۳۵۹ تیمی به رهبری انیس نقاش اقدام به ترور وی کردند که با هشیاری محافظ هاي بختیار ناموفق بود. او از این سوء قصد جان سالم به در برد اما در این ماجرا یک پلیس و یکی از همسایگان خانه بختیار به قتل رسیدند.امیرشاهی مدعی‌ست که این تیم از سوی مسئولان وقت جمهوری اسلامی برای قتل دکتر شاپور بختیار اعزام شده بودند.

انیس نقاش توسط پلیس فرانسه دستگیر و به حبس ابد محکوم شد اما پس از مدتی از طرف دولت فرانسه مورد عفو قرار گرفت و به جمهوری اسلامی تحویل داده شد.

آخر بار در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۷۰ برابر ۶ اوت ۱۹۹۱ ، شاپور بختیار و منشی وی سروش کتیبه را در خانه مسکونی اش در حومه پاریس به قتل می‌رسد. امیر شاهی مدعی‌ست قتل توسط گروهی سه‌نفره و از سوی مسئولین وقت جمهوری اسلامی به این کار مبادرت ورزیدند. با وجود محافظت شبانه روزی از خانه بختیار و با وجود ۱۳ محافظ مسلح، قاتلان بدون هیچ مشکلی از خانه وی خارج شده و متواری شدند.

بعد از چند روز یکی از قاتل‌ها به نام علی وکیلی‌راد در سوئیس دستگیر شد و به فرانسه تحویل داده شداو در طول محاکمه‌اش در ۱۹۹۴ در جریان اعترافاتش بيان کرد که جمهوری اسلامی وی و همکارانش را مامور قتل شاپور بختیار کرده بودند. بنا به گفته وزیر خارجه فرانسه محمود احمدی نژاد رییس جمهور ایران در سال ۲۰۰۹ به دولت فرانسه پیشنهاد کرد که وی را با یک معلم فرانسوی که در ایران دستگیر شده است معاوضه کند ولیکن این درخواست توسط دولت فرانسه رد شد


بختيار "ديكتاتوري نعلين كه به مراتب بدتر از ديكتاتوري چكمه است


Thursday, January 28, 2010

اي سرزمين مادري




اي سرزمين مادري

ای سرزمین من ای مهد افسانه های جاودان

کنون بر بام اشیانه ات جلادان می دهند جولان

صدای در گلو شکسته ات از دور دستها می دهد آزارم

در دیاری که با خود و زمانه در کارزارم

می شنوم آوازت باز می ایستم دمی درنگی

رخت بر می بازد ز من احساس بازندگی

کوروش آموخته است دادگری را در پهنای تو

چه دلیران و شجاعان خفته اند در ورای تو

هرگز نگشتی خمود به زیر سم اسب , تازیان یاغی

زیباست نام تو و هر آنچه مانده باقی

بیاموختم خردت , دشمن نتواند که فريبم

ز موج سپاهش نهراسم

گر چه تنها و غریبم

منم آرش ان ديرين فرزند گم گشته ات

که باز بر هم دوزم , پاره های گسسته ات

اي سرزمين مادري


افشين عزيزيان _ لندن
فروردين 2559

دكتر فيروز نادري: با هر عقيده و گرايشي كه هستيد، از مردم ايران حمايت كنيد


دكتر فيروز نادري: مسئله ايران را بيش از آنكه يك مسئله سياسي باشد، يك مسئله اخلاقي است. با هر عقيده و گرايشي كه هستيد، از مردم ايران حمايت كنيد. اين سخنراني بخشي از سمينار "انتقال مشعل موفقيت" است كه توسط گروه پايا در اورنج كانتي امريكا برگزار شد
دکتر نادری از مسولین رده بالای ناسا هستند

حمله نیروهای گارد ویژه به دفتر مرکزی حزب پان ایرانیست

حمله نیروهای گارد ویژه به دفتر مرکزی حزب پان ایرانیست
پاینده ایران
دیروز چهارشنبه [۷بهمن ماه] به هنگام نشست هفتگی در دفتر مرکزی حزب پان ایرانیست در تهران ده ها تن از نیروهای گارد ویژه با حمله به دفتر حزب پان ایرانیست،نشست حزبی را مختل کرده و دست به تخریب دفتر حزب زدند.
نیروهای گارد ویژه و لباس شخصی که بیش از صد تن بودند به هنگام ورود ابتدا با مقاومت گارد حزبی مواجه شدند ولی پس از نشان دادن حکم قضایی وارد سالن شده و اقدام به تهدید و ترعیب و تخریب نمودند.
از آغاز این سال حملات شدیدی نسبت به حزب پان ایرانیست از سوی حاکمیت فرقه ای صورت گرفته است.علاوه بر تبعید مسئول سازمان جوانان حزب(سرور کلاشی) به شهرستان خاش، بازداشت ها و احضارهای پی در پی و مکرر ، احکام سنگین دستگاه قضایی ِ حاکمیت نیز متوجه وطن پرستان بوده است.
سرور هومن اسکندری،سرور ابوالفضل عابدینی،سرور حسین شهریاری(از اعضای شورای رهبری)،سرور شاهین زینعلی،سرور بیژن جانفشان،سرور ساسان بهمن آبادی،سرور یاشار اکبری و تنی چند از هواداران و نزدیکان به حزب در تهران و شهرستان ها طی چند ماه گذشته بازداشت و مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفته اند.
گفتنی است که مراسم بزرگداشت جاودان یاد، سرور دکتر ابراهیم میرانی (از اعضای شورای رهبری) که قرار بود امروز در یکی از مساجد تهران برگزار شود از سوی نهادهای امنیتی حاکمیت فرقه ای لغو شده است.همچنین در چند ماه گذشته بسیاری از تارنماها و تارنگارهای رسمی و نیمه رسمی حزب و سازمان جوانان آن بارها فیلتر شده و تلاش می شود هرگونه ارتباط و امکان از این حزب دیرینه سلب گردد.
هم میهن! پان ایرانیست ها سربازان راستین و پاسداران حقیقی این مرز و بوم هستند.هر فرد پان ایرانیست پیش از پیوستن به حزب سوگند یاد می کند که تا پای جان از شرف و آبرو و شکوه ایران پایداری کرده و تا جان در سینه دارد در راه خوشبختی فرد فرد ملت بزرگ ایران کوشش کند.به یقین هیچ نیروهای ناتوان و از نفش افتاده حاکمیت فرقه ای هیچ گاه و با هیچ عملی نمی توانند ما را از مبارزه در راه آزادی و دموکراسی برای ایران باز دارند.هیچ یک از اعمال انجام شده از قبیل بازداشت،تهدید،اخراج از دانشگاه،محرومیت از حقوق اجتماعی،حمله به دفاتر،اخطارهای تلفنی حاصلی در روحیه ایران پرستان نخواهد داشت.ما تا پای جان برای مردم ایران در وجب به وجب این سرزمین(بی هیچ چشم داشتی) مبارزه می کنیم.
احتمال می رود در روزهای آینده برخورد نظام پوسیده ی فرقه ای با ایران دوستان ابعاد تندتر و خشن تری به خود بگیرد.ولی هر ایرانی ِ "آزاده ای" یک پان ایرانیست است و مگر می شود همه ملت را در بند کرد؟
پاینده ایران

دو انسان را كشتند به خاطر دوست داشتن وطنشان آی آدم ها

محمدرضا علي‌زماني _ آرش رحمانی پور

آی آدم ها

آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید
که گرفت استید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید.
آن زمانی که تنگ می بندید
بر کمر هاتان کمر بند
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان!

●●●

آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره، جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می خواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده.
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون
می کند زین آب، بیرون
گاه سر، گه پا
آی آدم ها!


●●●

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امید کمک دارد.
آی آدم ها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش.
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید:
«آی آدم ها».
و صدای باد هر دم دل گزاتر
و در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آب های دور و نزدیک
باز در گوش این ندا ها:
«آی آدم ها»...

بجای الله اکبر،،ایران ،ایران بگوئیم،،تا به پیشواز کشور آزاد سکولار در آینده رویم

،بجای الله اکبر،،ایران ،ایران بگوئیم،،تا به پیشواز کشور آزاد سکولار در آینده رویم،و به زبان پارسی،خودمان بر علیه رژیم آخوندی شعار داده باشیم

اعدام نشدند، به قتل رسیدند

مجتبی سمیع‌نژاد:اعدام نشدند، به قتل رسیدند

اعدام نشدند، به قتل رسیدند

خبر اعدام «ناگهانی و مخفیانه» و «بدون اطلاع خانواده و وکیل» آرش رحمانی‌‌پور ۱۹ ساله و محمدعلی زمانی که «پیش از انتخابات» بازداشت شده بودند، تنها اجرای یک حکم «اعدام» نیست، عمل انجام شده یک عمل «تروریستی» از جانب قوه قضاییه و جمهوری اسلامی برای «قتل بی‌دلیل» دو تن از شهروندان است.

دو شخصی که در فروردین ماه و اردیبهشت، دو ماه پیش از انتخابات بازداشت شده بودند، به اتهام «اغتشاشات بعد از انتخابات» به قتل رسیده‌اند. دو شخصی که حتا به خاطر بازداشت فرصت حضور در «تبلیغات پیش از انتخابات» را هم نداشته‌اند.

به قتل رسیدن این دو نفر در زندان اوین یک ترور و آدم‌کشی است برای ایجاد رعب و وحشت به خاطر فضایی سیاسی ایران و در پیش بودن روز ۲۲ بهمن. آن‌چه از بی‌قانونی و روند دادرسی عادلانه وجود دارد، در پرونده این دو نفر حضور داشته است. صحبت‌ها نسرین ستوده به وضوح این عمل تروریستی را مشخص می‌کند:

«من به عنوان وکیل آرش رحمانی پور از خبر اعدام ناگهانی وی شوکه شدم. به موجب قانون هیچ حکمی قبل از ابلاغ قابلیت اجرا ندارد. این حکم مخفیانه صادر شد و مخفیانه دور از کسانی که باید اطلاع داشته باشند برای اجرا رفت و پس از اجرا پایگاه اطلاع رسانی دادسرا آن را اعلام کرد. هیچ دلیلی جز ایجاد رعب و وحشت در این پرونده برای صدور حکم آرش وجود نداشت. آرش بر خلاف مطلبی که در پایگاه اطلاع رسانی دادسرای عمومی انقلاب اعلام شده در ماجراهای پس از انتخابات بازداشت نشد. او در فروردین سال جاری و دوماه قبل از انجام انتخابات و در منزل خودش بازداشت شد و در زمان دستگیری بیش از ۱۹ سال نداشت. بسیاری از اتهاماتی که علیه آرش مطرح شد مربوط به زمانی بود که کمتر از ۱۸ سال داشت. بنابراین به طور قطع ویقین پرونده آرش از پرونده های اعدام های زیر ۱۸سال است که اعلام شده و این بار اعدام زیر ۱۸ سال از بین متهمان سیاسی قربانی گرفت. در تمام طول بازداشت و محاکمه علیه وی فشارها و وعده و وعید های فراوانی در جریان بود. از ابتدا خواهر آرش بازداشت شد. دو ماه خواهر آرش در بازداشت بود. پس از آن با قرار منع تعقیب آزاد شد اما فشارهایی که در زمان بازداشت تحمل کرده بود منجر به از دست دادن فرزندش شد. آرش در تنها ملاقاتی که من به مدت ربع ساعت با وی داشتم به من گفت که در دو تا بازجویی خواهرش را روبروی او گذاشته اند و گفتند که اگر می خواهد آزاد شود باید به اعتراف هایی که از او درخواست می شود اقرار کند. همین طور به من به عنوان وکیل انتخابی آرش هرگز اجازه شرکت در محاکمه داده نشد. در جلسه ای که مرداد ماه دادگاه آرش تشکیل شد من برای شرکت در جلسه دادگاه اصرار کردم. این موضوع باعث شد ماموران امنیتی من را تهدید به بازداشت کنند و سپس با اخذ پروانه وکالت من آن را صورت جلسه کردند و بعدا پروانه را به من برگرداندند.»

هیچ توضیحی در مورد اعدام دو شخصی که پیش از انتخابات بازداشت شده‌اند برای دستگاه قضایی و نهادهای امنیتی وجود ندارد به جز «تروریست» خطاب کردن آن‌ها، این عمل یک ترور سیاسی است در آستانه‌ی روز ۲۲ بهمن، آن‌چنان‌که ترور استاد دانشگاه دکتر علی محمدی پیش‌تر به همین منظور و به این شکل صورت گرفته بود.

Tuesday, January 26, 2010

تا آزادی ايران از پای نخواهیم نشست

ای ایران ای مرز پرگهر

ای ایران ای مرز پرگهر
ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی تو جاودان
***
ای دشمن ار تو سنگ خاره‌ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم
***
مهر تو چون شد پیشه‌ام
دور از تو نیست اندیشه‌ام
در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
***
سنگ کوهت در و گوهر است
خاک دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل کی برون کنم
برگو بی‌مهر تو چون کنم
تا گردش جهان و دور آسمان به پاست
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
***
مهر تو چون شد پیشه‌ام
دور از تو نیست اندیشه‌ام
در راه تو کی ارزشی دارد اين جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
***
ایران ای خرم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم
جز مهرت در دل نپرورم
***
از آب و خاک و مهر تو سرشته شد گلم
مهر اگر برون رود تهی شود دلم
***
مهر تو چون شد پیشه‌ام
دور از تو نیست اندیشه‌ام
در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما

Monday, January 25, 2010

جرم جدید در جمهوری اسلامی / ملا حسنی

میگن اینروزها هر کس از جلو بانکها رد بشه را دستگیر میکنند میبرند کهریزک.
بجرم تلاش برای گرفتن پول نقد از بانک.
سپاه پاسداران تصاویر چند نفر را که دیروز رفته بودند بانک ملی و خواسته بودند چک حقوق‌شان را نقد کنند را انداخته توی یک سایت اینترنتی و از مردم خواسته آنها را شناسایی کنند تا به حسابشان برسند.
ضمنا مقام رهبری هم امروز سخنرانی کرده و گفته خواص باید اهانت به بانکها را محکوم کنند و به صراحت نسبت به این موضوع موضع‌گیری کنند.
از طرفی بسیجیان جان برکف قرار است بعد از نماز جمعه این هفته راهپیمایی کنند و جلوی سفارت آنگولا تحصن کنند و از قوه قضاییه بخواهند با مشتریان بانکها با قاطعیت برخورد کنند.
دولت هم اعلام کرده که اصلا مردم پول نقد میخواهند چیکار کنند؟
مگر زمانهای خیلی قدیم مردم چیکار میکردند؟ پول نقد که نبود آنزمانها. یک گوسفند میدادند یک کیسه نمک میگرفتند. یک دبه ماست میدادند٬ یک کاسه گندم میگرفتند.

حالا مردم هم همین کار را بکنند. مثلا به راننده تاکسی یک دبه ماست بدهید. هم برای او بهتر است و هم برای تقویت نظام بانکی کشور و هم برای توسعه دامداری و اطاعت از فرامین رهبری.
یا مثلا میخواهید کامپیوتر یا تلویزیون فلت اسکرین بخرید؟ خب. این که پول لازم ندارد. بجای آن نخود و کشمش بدهید. میخواهید قبض موبایل و تلفن را بدهید؟ یک وانت بار کاه و یونجه بدهید.
البته یک خورده سلیقه هم داشته باشید بد نیست. مثلا اگر از تریکو زنانه میخواهید لباس زنانه بخرید نروید به آن خانم زیبا روی فروشنده یک دبه ماست و یا یک خورجین یونجه بدهید. این خوبیت ندارد. بجای آن مثلا دو تا مرغ و خروس بدهید به مغازه‌دار. هم تخمش را میخورد و هم خودش را و هم توی مغازه حوصله اش سر نمیرود و سرگرم نگهداری از مرغ و خروس ها میشود. ضمن اینکه خروس هم او را با صدای قوقولی قوقو اش صبح ها بیدار میکند تا نماز صبح اش قضا نشود.
یعنی با این کار هم دنیا را دارید و هم آخرت را.
اصلا کار خدا را چی دیدید؟ شاید آن خانم فروشنده هم از شما خوشش آمد و یک وصلتی سرگرفت


طنز سياسي اجتماعي

نگرانی از وضعیت سلامتی دکتر محمد ملکی


ملکی ۷۶ ساله است و از سطان پروستات رنج می برد. او بیش از 6 ماه است که در زندان به سر می برد

پیکر دکترابراهیم میرانی از اعضای شورای عالی رهبری حزب پان ایرانیست با درفش شیر و خورشید نشان به خاک سپرده شد.


پیکر دکترابراهیم میرانی از اعضای شورای عالی رهبری حزب پان ایرانیست با درفش شیر و خورشید نشان به خاک سپرده شد.

روز چهارشنبه 30 دی ماه 1388 مراسم خاکسپاری سرور ابراهیم میرانی از اعضای شورای عالی رهبری حزب پان ایرانیست در اهواز برگزار گردید. این آیین از ساعت 9بامداد با همراهی پیکر پاک ایشان از خانه مسکونی با نوای ساز و دهل بختیاری (ویژه سوگواری)در کیانپارس اهواز آغاز گردیدو تا بهشت زهرای اهواز ادامه داشت.
پس از ورود به بهشت آباد باران زمستانی بارید،گویی آسمان نیز در این از غم درگذشت یک میهن پرست می گریست.قبرستان اهواز در آن روز بارانی از میهن پرستان پان ایرانیست که از جای جای خوزستان و ایران در آنجا گرد آمده بودند پر شده بود؛ تشریفات اولیه از سوی یکی از برادران عرب زبان خوزستان در برابر پیکر خفته در درفش شیر و خورشید انجام شد.سپس خانواده و بستگان و شاگردان آن زنده یاد به همراه پیشکسوتان، هموندان و هواداران حزب،بافریادهای پاینده ایران و همچنین سرود ملی ای ایران تا نزدیگی آرامگاه ابدی دکتر میرانی حرکت کرده و پیکر ایشان را در دل مام میهن به خاک سپردند. درقبرستان اهواز برای نخستین بار پس از انقلاب درخوزستان،درفش سه رنگ شیرو خورشید در یک مکان عمومی برافراشته گردید و همزمان سرآغاز حزبی نیز از سوی جمعیت سرداده شد.
شاهنامه خوانی بختیاری همزمان با بخاک سپاری همراه با نوای غمگین نی از بلندگو پخش می شد و گوشه هایی از سوگ سیاووش شاهنامه فردوسی را شامل می شد. پس از اینکه دکتر ابراهیم میرانی بنابه وصیتش درون درفش شیرو خورشید به خاک سپرده شد.ابراهیم قیاسیان از پیشکسوتان حزب نیز به نقش دکتر میرانی در بیش از 5 دهه کوشش های میهن پرستانه در حزب پان ایرانیست و گسترش اندیشه و پیشبرد اهداف وطن پرستانه بویژه پس از انقلاب و در سالهای پایانی عمر خویش در خوزستان اشاره داشتند.
انتهای این آیین هفت پیمان حزب پان ایرانیست از سوی کیوان زارع خوانده شد و دوستداران دکتر میرانی وی را که درون آرامگاه ابدی خویش خفته بود با خواندن سرود جاودانه ای ایران وداع گفتند، هرچند که یادوخاطره این مرد بزرگ همیشه دردل وجان دوستداران وی جاودان خواهد بود.
آنچه که دراین مراسم به چشم می خوردحضور شدیدنیروهای امنیتی ،انتظامی وبسیجی درهنگام برگزاری مراسم درقبرستان ،منزل و مسجد شهرک نفت بود. به گونه ای که ماموران امنیتی اقدام به برچیدن پارچه های پیام تسلیت از دیوارهای منزل و مسجدکردند. غلامحسین آصف، اسماعیل میرانی (برادر دکتر میرانی) و حمید اکبیاء نیزتوسط نهادهای امنیتی احضار و مورد بازجویی چندین ساعته قرار گرفتند.
***
سروران پیشکسوت مهندس رضا کرمانی، حسین شهریاری، قدرت الله جعفری،بانو زهرا غلامی پور،ابراهیم قیاسیان،دکتر سهراب اعظم زنگنه، به همراه دیگر جوانان حزب از تهران در مراسم شرکت داشتند. پیشکسوتان و جوانان حزب از شهرهای شوش، شوشتر، ماهشهر، دزفول، رامهرمز، آبادان، مسجد سلیمان نیز در مراسم شرکت داشتند.
برگه های آگهی فوت سرور میرانی که عکس ایشان درکنار پرچم شیر و خورشید را نشان می داد به همراه بیانیه حزب پان ایرانیست در دست بسیاری از حاضرین به چشم می خورد.
پاینده ایران

Sunday, January 24, 2010

محمد جواد لاریجانی، باراک اوباما رییس جمهور آمریکا را "کاکا سیاه" -به معنی برده سیاه پوست- نامید

محمد جواد لاریجانی، باراک اوباما رییس جمهور آمریکا را "کاکا سیاه" -به معنی برده سیاه پوست- نامید. وی مشاور امور بین الملل خامنه ای و "دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه جمهوری اسلامی" است. دیدگاه نژاد پرستانه جواد لاریجانی به خضوض که سمت دبیری حقوق بشر برای قوه قضاییه را هم یدک می کشد نشان از عمق اعتقاد مسولین جمهوری اسلامی ...به حقوق بشر است. محمد جواد لاریجانی که برادر رییس مجلس جمهوری اسلامی و همین طور برادر رییس قوه قضایه این رژیم است، با انتقاد از سیاست های باراک اوباما علیه ایران گفت: زمانی که اوباما بر سر کار آمد از تعامل و گفتگو با ایران سخن گفت چه شده که امروز این "کاکا سیاه" حرف از تغییر نظام ایران می زند؟

چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم ؛خانه اش ویران باد

پروفسور سيامك شجاعي اقتصاددان: پول خود را از بانكهاي ورشكست شده خارج و ارزهاي خارجي بخريد از خريد طلا خودداري كنيد


پروفسور سيامك شجاعي اقتصاددان در برنامه دو روز اول يكشنبه 4 بهمن صداي امريكا در تجزيه و تحليل اقتصاد رو به نابودي ج.ا توصيه نمود كه در صورت تمايل به خروج پول از بانكها اقدام به خريد ارزهاي خارجي نموده و از خريد طلا خوداري نماييد .ج.ا با ايجاد قيمت تصنعي بالا ميتواند از فروش طلا كسب درامد نمايد و در نهايت با كاهش تصنعي قيمت طلا سود سرشار ديگري نصيب حكومت ميشود ولي خريد ارزهاي خارجي مطمين و ضمن حفظ سرمايه خود از دست بانكهاي ورشكست شده به جنبش ازادي خوهي كمك ميكنيد

Siamack Shojai, Dean, School of Business
Dr. Siamack Shojai, Dean of the School of Business since July 2007, holds a Ph.D. in Economics from Fordham University. Prior to his arrival at CCSU, he was Dean of the School of Business at Georgian Court University in New Jersey, where he doubled the M.B.A. enrollment and with a higher average GPA.

Dr. Shojai has also served as Dean of the School of Business and Economics at Plattsburgh State University of New York, which under his leadership received accreditation to the Association to Advance Collegiate Schools of Business (AACSB). AACSB is one of the world's most prestigious business school program accreditation institutions, and has granted specialized business school accreditation to more than 500 degree-granting institutions in 30 countries.

Dr. Shojai has written several books and a large number of scholarly journal articles, with a specialization in the field of global economics. He is widely known for his presentations at scholarly seminars and forums, and has been interviewed in various national news media.
http://www.ccsu.edu/page.cfm?p=2226
---------------------
گزارش صداي آمريكا از هجوم مردم به بانكها
و يك مورد تيراندازي به مردم روبروي بانك در رامهرمز






http://www1.voanews.com/persian/programs/tv/60789262.html

Saturday, January 23, 2010

گفتگو با دكتر بختيار


گفتگو با دكتر بختيار

رأی اعتماد از مجلس رستاخيزی
سئوال - آقای بختيار يكی از انتقادات مخالفين شما اينست كه از يك مجلسی رأی اعتماد گرفتيد كه مجلس رستاخيزی بود. در اين مورد چه ميفرمائيد؟
دكتر بختيار - بنده معتقد هستم كه دو نكته اينجا بايستی تذكر داده شود. تا آنجائيكه من بياد دارم قبل از سال 1305 تا دوره شانزدهم من مجلسی را بياد ندارم كه در آن مجلس اكثريت و حتی يك اقليت قابل توجهی نماينده واقعی مردم بوده باشند. دخالتهای مستمر مانع اين ميشد كه نمايندگان واقعی مردم به مجلس بروند. پس اين يك سنتی شده بود. هم مصدق داشتند و هم موتمن الملك داشتند، هم مستوفی الممالك داشتند،‌ هم مشيرالدوله داشتند،‌ هم رجالی كه بشهرت اينها نيستند و اين افراد ملی كنار افرادی نشسته بودند كه اصلا ً بوی ملی گرايی از آنها نمی آمد. اينها توانستند خودشان را معرفی كنند و در بعضی مراحل مخصوصاً در دوره چهاردهم با آن مخالفت با قرارداد كافتارادزه، در دوره بعد مسئله قرارداد قوام السلطنه و نفت شمال، بعد در زمان ملی كردن صنعت نفت، هيچوقت ما بيشتر از ده دوازده نفر وكيل ملی در مجلس نديديم. اين يك نكته. پس وقتی كه حق مساعد شد و صدائی بلند شد در داخل مجلس و مردم فهميدند كه اين منعكس كننده افكار مردم است، ديگران هم تحت تأثير قرار ميگيرند. شما ببينيد چه اشخاصی به ملی شدن صنعت نفت رأی دادند. اينها خيلی هايشان از نوكران رسمی و سر سپردگان انگلستان بودند. پس يك موضوع اين است كه مجلس خوب و بد در ايران نبوده، جز مجلس بد من مجلسی نديدم و آنهم به علت مسائلی است كه از حوصله بحث امروز ما خارج است. ولی يك موضوع ديگری هم هست كه من معتقدم مجلس بد هم هر قدر بد باشد، بهتر از ديكتاتوری و بهتر از بی مجلسی است. وقتی كه يك قانونی وضع ميشود در يك مملكتی، الزاماً آن قانون ايده آل نيست. ولی اگر همان قانون ناقص اجرا بشود از هرج و مرج و استبداد كه دنبال آن می آيد، بهتر است.
وانگهی به عمر مجلس با محاسبه تعطيلات تابستانی سه چهار ماهی بيشتر نمانده بود. و من برای اينكه باز حرمت به قانون را تا سرحد امكان برسانم، وقتيكه پيشنهاد نخست وزيری بمن شد، تقاضای رأی تمايل كردم و اينرا هم در مكتب مرحوم دكتر مصدق آموخته بودم. از همين مجلسی كه هزار و يك ايراد همه به آن ميگيريم، و واقعا ً هم همينطور بود، رأی تمايل خواستم. من خواستم اين سنت و اين راه و رسم فراموش شده را دوباره زنده كنم. يعنی شاه وقتی فرمان صادر ميكند كه قوه مقننه اظهار تمايل كرده باشد و وقتی كه اظهار تمايل كرد، شاه مطابق قانون فرمان صادر ميكند. من آمده بودم مشروطيت ايران را بر طبق قانون اساسی استوار بكنم و برای اينكار خواستم روز اول حرمت به آدم هائی بگذارم كه خيلی هاشان لايق هيچ حرمتی نبودند ولی بهر حال عنوان نماينده مردم را داشتند. اين يك احترامی به اسم مجلس و اسم نماينده بود، نه به آقايانی كه تمام رستاخيزی بودند.
و مخصوصاً استفاده ميكنم بگويم آن افرادی كه روزهای آخر بيشتر سر و صدا راه ميانداختند از سرسپردگان ساواك بودند، از افرادی بودند كه خجالت نميكشيدند يك دوره باسم فلان حزب به مجلس بروند و دوره بعد باسم حزب رستاخيز، و باز در وسط دوره تقنينيه رستاخيز را ول كنند و بنام حزب خيالی خود قال و مقال راه بيندازند. اينها افرادی بودند كه ساليان دراز هيچوقت آزاری نديدند، هميشه متنعم بودند، اگر اين آقايان اين اواخر آزاديخواه شدند و به ولينعمت خود، ساواك، خيانت كردند، باز بدليل اين بود كه جّو خارج حكم ميكرد و باميد اينكه امام نسبت به اينها ارفاق خواهد كرد و شايد اگر انتخابات جديدی بشود اينها به مجلس باز خواهند گشت. كه ديديم خمينی راجع به اين موضوع اشتباه نكرد. اين افرادی كه عرض كردم آزاديخواهی شان تحت فشار خارجی گل كرده بود، حالا هم هر كدام را می بينيد برای ملت ايران خودشان را ليدر و رهبر و افراد منزه و هميشه آماده خدمتگزاری به ملت معرفی ميكنند.
اين مجلس به نظر من نه اينكه ايده آل نبود، بلكه بسيار مجلس بدی بود. ولی با همه افراد فاسدی كه در اين مجلس بودند اگر بخواهيم باز با مجلس كنونی مقايسه اش بكنيم من آن مجلس را ترجيح ميدهم. اين بنظر بعضی از شماها شايد عجيب بيايد. ولی باز آن مجلس لااقل مفهوم قانون درش بود، حالا قانون بد، قانونی كه برخلاف مصلحت بود، قانونی كه هزار حقه بازی در اجرايش بود. اينها همه بجای خود، ولی مفهوم قانون در جمهوری اسلامی وجود ندارد. ما كه وحی داريم چرا قانون داشته باشيم ؟ بنده نديدم تا حال حتی در اين قانون اساسی نكبت بار جمهوری مضحك اسلامی يك مورد، جز مورد بنی صدر، قانون اجرا شده باشد. تنها در مورد بنی صدر قانون اجرا شد. يعنی همان مجلسی كه تأييدش كرده بود. به بيكفايتيش رأی داد و همان فقيه عاليقدر و ولی امری كه فرمان رياست جمهوريش را باو داده بود معزولش كرد. اگر اين مورد را شما جدا بكنيد، من مورد ديگری سرا‎غ ندارم كه قانون جمهوری اسلامی برطبق خود آن قانون اجرا شده باشد.

گفتگو با دكتر بختيار
به مناسبت 16 ديماه سالگرد آغاز حکومت او
چرا نخست وزيری را قبول كرديد؟
سئوال ـ آقای بختيار، در اين سالگرد تشكيل دولتتان ميخواهيم بپرسيم شما در آن وضع آشفته و بحرانی چرا نخست وزيری را قبول كرديد؟
دكتر بختيارـ ميتوانم بعد از گذشت سه سال عرض كنم كه نخست وزيری من مولود جبر تاريخ بود، نه چيز ديگر. در مدت 25 سال يعنی بعد از كودتای 28 مرداد 1332 ، همانطوريكه همه ميدانند، من در حال مبارزه مستمر برای استقرار يك حكومت مشروطه بر طبق قانون اساسی بودم و وقتی كه وضعی پيش آمد كه امكان نخست وزيری برای من ميسر شد، ديدم كه اگر در آن شرايط مخصوصا َ شانه خالی بكنم، اين بيشتر شبيه بيك خيانت است، شانه خالی كردن از زير بار يك مسئوليتی كه هر ايرانی وطن دوست بايد در اين موارد و مواقع قبول كند.
ما در مبارزات خودمان بعد از سقوط دولت دكتر مصدق، همواره طرفدار انتخابات آزاد مجلس واقعا ً منتخب از طرف مردم، حكومتی كه بقوانين كشور احترام بگذارد و يك سلطنتی كه شاه بدون مسئوليت خاص و بدون قدرت تغيير و تبديل در قوانين، سمبل و مظهر استقلال و وحدت ملی باشد، بوديم. آنچه را كه من پيشنهاد كردم قبل از نخست وزيری و آنچه را كه در زمان نخست وزيری انجام دادم، خواسته تمام دوران 25 سالهُ عناصر ملی و مترقی اعم از جبهه ملی و افراد چپ گرا يا آنچه را كه ميتوانيم بورژوازی ليبرال بناميم - بود.
هيچ چيز نميتوانست مرا از تعقيب هدفم باز بدارد، اينكه به من گفته بشود چرا نخست وزيری رژيمی را كه 25 سال به قانون احترام نگذاشته بود قبول كردم، سفسطه محض است برای آنكه وقتی كه من قبول مسئوليت كردم برای بكرسی نشاندن حكومت قانون بود. وقتی كه دكتر مصدق قبول كرد كه نخست وزير همان پادشاه بشود، برای يك دگرگونی عظيم در مملكت بود، برای انتخابات آزاد بود، برای ملی كردن صننعت نفت بود و برای رفورمهای اساسی ديگر بود. من علاوه بر وضع آشفته ای كه اشاره كرديد، آنچه را كه ميتوانم عرض كنم اينست كه سعی كردم در آخرين دقايق، وقتی كه هيچ كس جرات قبول چنين مقامی را نميكرد، قبول مسئوليت بكنم و نهراسم از اينكه عده ای - كه امروز ميدانيم چقدر از كرده خود پشيمانند - مرا سرزنش كنند. البته آنهائی كه تربيت سياسی نداشتند معذور بودند، ولی آنهائی هم كه داعيه رهبری داشتند و خود را جانشين مصدق ميدانستند، سرزنش كردند و امروز در كمال شرمندگی يا در زندان يا در مخفی گاه يا در بدترين شرائط در خارج و داخل كشور زندگی ميكنند.
من قبول مسئوليت كردم كه چنين وقايعی - تلويزيونی در خانه خودم، سياست داخلی و خارجی، اقتصادی و مالی كشور را مفصلا ً برای روزنامه نگاران تشريح كردم. آنچه را كه كردم بنظر من آرزو و خواسته تقريبا ً تمام ملت بود. در اينجا بايد عرض كنم كه برای تدوين برنامه دولت، مدت يك هفته عده ای از دوستان من رجوع كردند به تمام ميتينگ ها، تمام قطعنامه ها، و در تمام مداركی كه توانستيم جمع بكنيم، از حزب توده گرفته تا مرتجع ترين ليبرال ها، تمام اينها خلاصه ميشد در شش هفت ماده كه اين شش هفت ماده برنامه دولت من بود.
حالا اگر به اين امر كه چرا اين رفورم ها بدست من شد ايرادی هست، آن مسئله ديگريست. اين نقض غرض است. ولی آنچه را كه ملت آنروز ميخواست همان چيزهائی بود كه در 25 سال مبارزه دائما ً ميخواست: آزادی قلم، آزادی بيان، آزادی مسكن و كار، عدالت اجتماعی، تعيين حدود اختيارات شاه از نظر قانونی، انحلال يك دستگاهی كه بجای امنيت، وحشت ايجاد ميكرد و بجای اطلاعات تمام همّ و نيروی خود را صرف آزار مردم در داخل و خارج كشور ميكرد، بنام ساواك، و جايگزينی آن بصورت يك سازمان اطلاعات و امنيت واقعي. اينها بعلاوه مسائل كوچك ديگری مثل برگرداندن بنياد پهلوی و غيره بملت ايران جزء برنامه من بود. هيچكس نميتواند بگويد دولتی دراين 25 سال آمد كه چنين برنامه ای داشت.

بمناسبت سالگرد حکومت ملی
دکتر شاپور بختیار
برپایی نظام جمهوری اسلامی در کشور ما یک بلای آسمانی نبوده که همچون وقوع زلزله ای جز تحمل مصایب آن چاره ای نباشد. بلکه فاجعه ای ست که بخصوص بسیاری از روشنفکران ما، اکر چه از روی غفلت، ولی با رضای خاطر در وقوع آن نقش داشته اند.
در آن زمان، علی رغم مقاومت هفتاد ساله ملت ایران در برابر توطئه های آخوندهای درباری چون شیخ فضل الله نوری، و شعبده های ریاکارانی چون کاشانی و حتی خمینی در سالهای 40، بخشی از مردم، بخصوص گروه بزرگی از روشنفکران، بدنبال لشکر توده های غیرسیاسی جدید شهرها، نه تنها به این سنت ملی ایرانی وفادار نماندند، بلکه عملا جاده صاف کن نیروهایی شدند که اکنون بر مملکت ما حکم میرانند. در صورتیکه در همان زمان و یا حداقل در 37 روز قبل از برپایی نظام جمهوری اسلامی، آنان برای ریختن بنیان نوینی در مملکت دو گزینه در مقابل خود داشتند. گزینه ی نخست راهی بود که از طرف رهبر ملی شناخته شده و با سابقه ای چون شاپور بختیار به جامعه پیشنهاد شد. او میگفت: "دولت اينجانب نتيجه مسلم انقلابی كه از دو سال پيش برای رفع تجاوزات مستمر و فجايع غير قابل توصيف كه در كشور متداول گرديده است، ميباشد - دولت اينجانب به اصول اهداف جبهه ملی ايران همواره چشم دوخته و در راه تحقق آنها كوشش خواهد نمود" .
پیشنهاد دوم مجهولی بود بنام جمهوری اسلامی به سرکردگی ملایانی که مردم آگاه عصر مشروطه 70 سال قبل از آن دست رد به سینه اسلاف آنها زده بودند و به رهبری شخصی بنام خمینی که همان روشنفکران با مواضع او در سالهای 40 در مخالفتش با حق راِی زنان آشنا شده بودند.
آن دسته از روشنفکران در آن زمان چنانچه در بالا اشاره رفت، بدنبال مجهول حرکت کردند، بجای راهنمایی مردم، خود تحت تإثیر لشکر توده های غیرسیاسی جدید شهر های بزرگ قرارگرفته، در پی آنان روانه شدند، و مردم سیاسی آگاه را نیز بدین راه کشانده، نتایجی بدست آوردند که اکنون تاوان آنرا خود آنان و ملت ایران میپردازند.
اکنون که مردم عادی بستوه آمده از اعمال ایران بر باد ده این نظام به اشتباهات آن زمان خود پی برده اند و به صراحت آنرا بیان میکنند، بسیاری نیز بار دیگر به گزینه هایی که در برابر کشور بود می اندیشند. در این میان عده ای افراد منصف ضمن تأیید نیت بختیار عنوان می کنند که در تشکیل چنان دولتی چندان تأخیر شده بود که، زمان آن گذشته و احتمال موفقیت آن ضعیف بود. اما این دسته از مفسران سیاسی از خود نمی پرسند که درصورتی که، فرض آنان درست بوده باشد، آنهم، بویژه با عدم پشتیبانی آنان از دولت بختیار و عدم اتحاد حول چنان آلترناتیوی، آنگاه با خالی گذاردن میدان برای خمینی چه آلترناتیوی باقی می ماند، و به طریق اولی با قبول رهبری او، احتمال موفقیت ملت و کسب آزادی چقدر بیشتر می شد؟ با دقتی از سر انصاف در این پرسش جز این نتیجه نمی توان گرفت که دولت بختیار، همانگونه که خود او به درستی دریافته بود و تکرار می کرد، آخرین سنگر مقاومت در برابر فاجعه ای بود که او رخ دادن آن را به روشنی دیده و بار ها اعلام کرده بود.
در این صورت وظیفه ی امروز روشنفکران و فعالین سیاسی ایران در برخورد به آن وقایع و نقش خود روشن است؛ حد اقل انصاف حکم می کند که، مانند همه ی مردمی که به چنان «انقلابی» جز لعنت و نفرین نثار نمی کنند، دیگر اسطوره ی «انقلاب شکوهمند بهمن ماه،» را بخاک سپارند؛ این حقیقت را بپذیرند که در جریان طولانی مبارزات سخت و دردناکی که از کودتای 32 تا دولت بختیار صورت گرفت، تشکیل آن دولت واپسین گام در جهت آرمان های دنبال شده در آن سال ها بود؛ بپذیرند که حوادث بعد از آن(انقلاب«شکوهمند» بهمن ماه!)، و حتی همه ی مخالفت هایی که با دولت بختیار صورت گرفت، نتیجه ی دنباله روی از جریانی کور بود که رهبری آن صد در صد در اختیار شبکه های خمینی قرارداشت و نیروی ضربتی آن توده های جدید و غیرسیاسی شهر ها بودند که به سبب جابجایی های عظیم در جمعیت کشور در دو دهه ی پیش از آن از فرصت کسب فرهنگ سیاسی دموکراتیک، آنهم در فضای اختناق مطلق حاکم بر کشور کاملأ محروم مانده اند.
روشنفکرانی که در آنزمان میتوانسته اند در سیر حوادث، در یکی از دو جهتی که نام بردیم، تاُثیر گذارند و آنانی که زمانی در درون همین نظام فعالیت نمودند و اکنون به اشتباه خود پی برده اند می بایست امروز با صداقت کامل به اشتباهی که مرتکب شده اند اذعان نموده بصراحت توضیح دهند که هم در تشخیص آنچه بختیار میگفت دچار اشتباه شدند و هم به دام عوام فریبی های خمینی افتاده بوه اند. لازم است آنها بتی را که از خمینی و بویژه اسطوره ای را که از انقلاب او ساخته بوند، به دست خود در زباله دان تاریخ بیاندازند.
اکنون که در فاصله کمتر از هفت ماه رژيم بيش از هزار نفر از مردم را دستگيری نموده است، عده ای از مردم معترض را به قتل رسانده، هزاران نفر را زندانی نموده، به شکنجه و تجاوز زندانيان دست زده، و بلاخره معترضان به جنایات خود را جاسوس خارجی میخواند، و نظام جمهوری اسلامی مشروعیت خود را از دست داده است.این توضیح هم برای امروز و هم برای نسلهای آینده ایران اهمیت دارد. امروز کمک می کند تا بالاخره همه ی سوء تفاهم ها در مورد توهم اصلاح پذیری این رژیم هرچه زودتر پایان یابد. همچنین میتواند به این امر کمک کند که نسل های جوان و فعال امروز ایران به درستی راه صحیح و نجات بخشی را که از دوران مشروطه ترسیم شده بود و با نهضت مصدق بار دیگر احیاء شد و اعتلای نوینی یافت، از افسانه و افسونی که نزدیک به سی سال حکومت بزرگترین غاصبان حقوق ملت در تاریخ ایران در گوش آنان خوانده اند، به روشنی تمیز دهند؛ می تواند سبب شود تا این نسل ها با حذر از بی راهه ها به همان راهی قدم گذارند که گذشتگان فرهیخته و بیدار دل ما از بیش از صد سال پیش به اینطرف پیموده بودند: بنای جامعه ای بدور از هرگونه دخالت دین و ایدئولوژی توتالیتر در ارکان حکومت و استقرار نظامی که فقط بر خاسته از اراده آزاد مردم باشد.
پرانتز سیاه جمهوری اسلامی بایست بسته شود و برای همیشه بسته بماند.

بمناسبت سالگرد حکومت ملی

نهضت مقاومت ملی ایران
بخش هایی از نظرات ما
با الهام از جنبش مقاومتی که بلافاصله پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برای مقابله با دیکتاتوری به وجود آمده و نام نهضت مقاومت ملی را بر خود گذاشته بود، در سال ۱۳۵۹ شمسی نهضت مقاومت ملی ایران توسط دکتر شاپور بختیار و جمعی از شخصیت های ملی و وطن دوست ایرانی به منظور مبارزه علیه دیکتاتوری جدیدِ در غالب نظام ولایت فقیهِ حاکم بر ایران و برای رسیدن به اهداف زیر :
· استقرار نظامی بر اساس حاکمیت ملی و عدالت اجتماعی
· جدائی دین از حکومت در تمام شئون مملکت
· حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور و همبستگی ملی
پایه گذاری شد.
بنابراین، نهضت مقاومت ملی ایران مبارزات خود را در ادامه مبارزات نهضت ملی ایران دانسته و می داند.
مبارزاتی که از آغاز انقلاب مشروطیت تا به امروز برای نیل به خواست های ملت ایران، یعنی دموکراسی، استقلال، تمامیت ارضی، جدائی دین از حکومت و استقرار نظامی متکی به قانون همواره در جریان است.
نهضت مقاومت ملی ایران خود را یکی از نگاهبانان نهضت ملی ایران می داند و به نوبه ی خود کوشش می کند تا با گسترش دامنه فعالیت ها و اتحاد با سایر ملیون ایران سهم مؤثرتری در عرصه ی مبارزات ملت ایران برای ساختن ایرانی آزاد و آباد داشته باشد.
اصول عقاید
نهضت مقاومت ملی ایران با الهام از نظریات بنیان گذار فقید خود دکتر شاپور بختیار در پی آن است که با استقرار دموکراسی در ایران، آنچنان نظامی بر کشور حاکم گردد که مبتنی و متکی بر اراده و رأی آزاد مردم باشد، تا که در پناه آن امکان زندگی آزاد، پر بار و پر ارزشی برای کلیه آحاد ملت فراهم گردد. نهضت مقاومت ملی ایران خواهان ایجاد جامعه ای است که آحاد آن در امور تولید و شیوه توزیع از حق تصمیم گیری آزادانه برخوردار باشند. جامعه ی ایده آل از نظر نهضت جامعه ای است که بر اساس موجودیت زمینه های همکاری آزادانه و برابری انسان ها و احساس مسئولیت و مشارکت افراد جامعه شکل گرفته باشد و در آن استقلال و حرمت شخصیت انسانی و رعایت مساوات ارزش همه انسان ها محفوظ باشد.
مبارزه علیه نظام ولایت فقیه
نهضت مقاومت ملی ایران در پی آن است که به اتحاد پیروان نهضت ملی ایران و رهروان مصدق در یک تشکیلات ملی و مبتنی بر اصول دموکراسی فعالانه کمک کند، سازمانی که مهم ترین وظیفه خود را در استقرار دموکراسی در ایران از طریق انتقال قدرت از نظام جمهوری اسلامی به حکومت ملی و دفاع پایدار از آن بداند.
ما بر این عقیده ایم که اعمال خشونت بی حد در طول ۳۰ سال جمهوری اسلامی، مردم ایران را از هر گونه اعمال خشونت آمیزی که باعث آدم کشی و بالاخص کشتار مردم بی گناه شود بیزار کرده است. و از آنجائیکه حکام جمهوری اسلامی بشدت مانع شکل گیری و فعالیت سازمانهای سیاسی معتقد و مبلغ دموکراسی می شود، بخش های مختلف ملت، بمنظور مبارزه با حق کشی ها، راه تجمع در درون سازمانهای صنفی _ مدنی را انتخاب نموده اند و در این راه با استفاده از کلیه ی ابزار مبارزات مسالمت آمیز، رژیم جمهوری اسلامی را با مقاومتِ مردمیِ وسیعی روبرو کرده اند. نهضت مقاومت ملی ایران پشتیبانی کامل خود را از کوشش مداوم ملت در این راه اعلام می دارد و دفاع مؤثر از این سازمان ها و خواسته های بحق آنان را وظیفه همه نیروهای سیاسی جامعه می داند.
نهضت مقاومت ملی ایران مبارزه برای استقرار حکومتی مبتنی بر رأی آزادانه ملت را مبارزه ای می داند که تمام اقشار ملت و کلیه ی گرایش های معتقد به دموکراسی در آن شریک باشند. بنا بر این اقدام مشترک برای ایجاد یک جبهه ی وسیع بر محور دموکراسی را به همه ی سازمان ها و کوشنده گان سیاسی، صنفی و مدنی پیشنهاد می کند و وظیفه یک چنین جبهه ای را در مرحله ی کنونی حرکت برای انتقال قدرتِ کشورداری به یک حکومت ملی و استقرار نهاد دموکراسی در ایران و مترادف آن تلاش دائمی برای جلوگیری از ایجاد هر نوع دیکتاتوری می داند.
نظام آینده ایران
نهضت مقاومت ملی ایران طرفدار نظام دموکراسی پارلمانی مبتنی بر جدائی دین از حکومت و تفکیک کامل قوای سه گانه قانون گذاری، اجرائی و قضائی در چارچوب قانون اساسی مصوب مجلس مؤسسانی است که نمایندگان آن با رعایت تمام موازین دموکراسی انتخاب شده باشند.
به عبارت دیگر، نظر به اینکه مملکت ما در حال حاضر در چنگال یکی از سیاه ترین دیکتاتوری های تارخ پر فراز و نشیب خود اسیر است و نظر به اینکه قانون اساسی جمهوری اسلامی نافی حاکمیت ملت است، ما معتقدیم که اصول قوانین بنیادین فردای جامعه ی ایران بایستی در چارچوب یک قانون اساسی مصوب مجلس مؤسسانی که نمایندگان آن با رعایت کامل موازین دموکراسی انتخاب شده اند، معین گردد
خطوط اصلی قانون اساسی آینده از دید ما عبارتند از :
· قوای مملکت ناشی از ملت است.
· قوای مملکت از یکدیگر منفکند و از سه قوه ی مقننه، قضائیه و مجریه تشکیل می شوند که هریک در محدوده ی اختیارات قانونی خود استقلال عمل دارند .
· تمام آحاد ملت ایران دارای حقوق برابرند و در برابر قانون هیچکس را بر دیگری مزیتی نیست.
· آزادی بیان و اندیشه، انتخاب مسکن و شغل کلیه ی حقوق پیش بینی شده در منشور جهانی حقوق بشر به عنوان حقوق اساسی انسانهای جامعه ایران شناخته می شوند و تضییع و محدود کردن آنها جرم است مگر به حکم قانون.
· سرزمین ایران میهن اقوامی است که قرن های متمادی در کنار هم زندگی کرده، متفقاً از آب و خاک
میهن خود در مقابل تجاوزات خارجی و بحران های داخلی دفاع نموده و در مجموع فرهنگی را بنا نهاده اند که خمیرمایه ی تعلق عمیق آنها به یکدیگر گردیده است. از این رو تمامیت ارضی سرزمین ایران امری است خدشه ناپذیر.
· نظام آینده ایران نظامی است عرفی، این نظام مذهب را مسأله خصوصی افراد دانسته و از دخالت آن در ارگانهای خود جلوگیری می کند. مبنای قوانین در ایران عرفی است و دولت ها موظف اند دید یکسان نسبت به تمام ادیان داشته باشند و از تداخل دین در ارگانهای خود جلوگیری نمایند

گفتگو با دكتر بختيار


گفتگو با دكتر بختيار

رأی اعتماد از مجلس رستاخيزی
سئوال - آقای بختيار يكی از انتقادات مخالفين شما اينست كه از يك مجلسی رأی اعتماد گرفتيد كه مجلس رستاخيزی بود. در اين مورد چه ميفرمائيد؟
دكتر بختيار - بنده معتقد هستم كه دو نكته اينجا بايستی تذكر داده شود. تا آنجائيكه من بياد دارم قبل از سال 1305 تا دوره شانزدهم من مجلسی را بياد ندارم كه در آن مجلس اكثريت و حتی يك اقليت قابل توجهی نماينده واقعی مردم بوده باشند. دخالتهای مستمر مانع اين ميشد كه نمايندگان واقعی مردم به مجلس بروند. پس اين يك سنتی شده بود. هم مصدق داشتند و هم موتمن الملك داشتند، هم مستوفی الممالك داشتند،‌ هم مشيرالدوله داشتند،‌ هم رجالی كه بشهرت اينها نيستند و اين افراد ملی كنار افرادی نشسته بودند كه اصلا ً بوی ملی گرايی از آنها نمی آمد. اينها توانستند خودشان را معرفی كنند و در بعضی مراحل مخصوصاً در دوره چهاردهم با آن مخالفت با قرارداد كافتارادزه، در دوره بعد مسئله قرارداد قوام السلطنه و نفت شمال، بعد در زمان ملی كردن صنعت نفت، هيچوقت ما بيشتر از ده دوازده نفر وكيل ملی در مجلس نديديم. اين يك نكته. پس وقتی كه حق مساعد شد و صدائی بلند شد در داخل مجلس و مردم فهميدند كه اين منعكس كننده افكار مردم است، ديگران هم تحت تأثير قرار ميگيرند. شما ببينيد چه اشخاصی به ملی شدن صنعت نفت رأی دادند. اينها خيلی هايشان از نوكران رسمی و سر سپردگان انگلستان بودند. پس يك موضوع اين است كه مجلس خوب و بد در ايران نبوده، جز مجلس بد من مجلسی نديدم و آنهم به علت مسائلی است كه از حوصله بحث امروز ما خارج است. ولی يك موضوع ديگری هم هست كه من معتقدم مجلس بد هم هر قدر بد باشد، بهتر از ديكتاتوری و بهتر از بی مجلسی است. وقتی كه يك قانونی وضع ميشود در يك مملكتی، الزاماً آن قانون ايده آل نيست. ولی اگر همان قانون ناقص اجرا بشود از هرج و مرج و استبداد كه دنبال آن می آيد، بهتر است.
وانگهی به عمر مجلس با محاسبه تعطيلات تابستانی سه چهار ماهی بيشتر نمانده بود. و من برای اينكه باز حرمت به قانون را تا سرحد امكان برسانم، وقتيكه پيشنهاد نخست وزيری بمن شد، تقاضای رأی تمايل كردم و اينرا هم در مكتب مرحوم دكتر مصدق آموخته بودم. از همين مجلسی كه هزار و يك ايراد همه به آن ميگيريم، و واقعا ً هم همينطور بود، رأی تمايل خواستم. من خواستم اين سنت و اين راه و رسم فراموش شده را دوباره زنده كنم. يعنی شاه وقتی فرمان صادر ميكند كه قوه مقننه اظهار تمايل كرده باشد و وقتی كه اظهار تمايل كرد، شاه مطابق قانون فرمان صادر ميكند. من آمده بودم مشروطيت ايران را بر طبق قانون اساسی استوار بكنم و برای اينكار خواستم روز اول حرمت به آدم هائی بگذارم كه خيلی هاشان لايق هيچ حرمتی نبودند ولی بهر حال عنوان نماينده مردم را داشتند. اين يك احترامی به اسم مجلس و اسم نماينده بود، نه به آقايانی كه تمام رستاخيزی بودند.
و مخصوصاً استفاده ميكنم بگويم آن افرادی كه روزهای آخر بيشتر سر و صدا راه ميانداختند از سرسپردگان ساواك بودند، از افرادی بودند كه خجالت نميكشيدند يك دوره باسم فلان حزب به مجلس بروند و دوره بعد باسم حزب رستاخيز، و باز در وسط دوره تقنينيه رستاخيز را ول كنند و بنام حزب خيالی خود قال و مقال راه بيندازند. اينها افرادی بودند كه ساليان دراز هيچوقت آزاری نديدند، هميشه متنعم بودند، اگر اين آقايان اين اواخر آزاديخواه شدند و به ولينعمت خود، ساواك، خيانت كردند، باز بدليل اين بود كه جّو خارج حكم ميكرد و باميد اينكه امام نسبت به اينها ارفاق خواهد كرد و شايد اگر انتخابات جديدی بشود اينها به مجلس باز خواهند گشت. كه ديديم خمينی راجع به اين موضوع اشتباه نكرد. اين افرادی كه عرض كردم آزاديخواهی شان تحت فشار خارجی گل كرده بود، حالا هم هر كدام را می بينيد برای ملت ايران خودشان را ليدر و رهبر و افراد منزه و هميشه آماده خدمتگزاری به ملت معرفی ميكنند.
اين مجلس به نظر من نه اينكه ايده آل نبود، بلكه بسيار مجلس بدی بود. ولی با همه افراد فاسدی كه در اين مجلس بودند اگر بخواهيم باز با مجلس كنونی مقايسه اش بكنيم من آن مجلس را ترجيح ميدهم. اين بنظر بعضی از شماها شايد عجيب بيايد. ولی باز آن مجلس لااقل مفهوم قانون درش بود، حالا قانون بد، قانونی كه برخلاف مصلحت بود، قانونی كه هزار حقه بازی در اجرايش بود. اينها همه بجای خود، ولی مفهوم قانون در جمهوری اسلامی وجود ندارد. ما كه وحی داريم چرا قانون داشته باشيم ؟ بنده نديدم تا حال حتی در اين قانون اساسی نكبت بار جمهوری مضحك اسلامی يك مورد، جز مورد بنی صدر، قانون اجرا شده باشد. تنها در مورد بنی صدر قانون اجرا شد. يعنی همان مجلسی كه تأييدش كرده بود. به بيكفايتيش رأی داد و همان فقيه عاليقدر و ولی امری كه فرمان رياست جمهوريش را باو داده بود معزولش كرد. اگر اين مورد را شما جدا بكنيد، من مورد ديگری سرا‎غ ندارم كه قانون جمهوری اسلامی برطبق خود آن قانون اجرا شده باشد.

گفتگو با دكتر بختيار
به مناسبت 16 ديماه سالگرد آغاز حکومت او
چرا نخست وزيری را قبول كرديد؟
سئوال ـ آقای بختيار، در اين سالگرد تشكيل دولتتان ميخواهيم بپرسيم شما در آن وضع آشفته و بحرانی چرا نخست وزيری را قبول كرديد؟
دكتر بختيارـ ميتوانم بعد از گذشت سه سال عرض كنم كه نخست وزيری من مولود جبر تاريخ بود، نه چيز ديگر. در مدت 25 سال يعنی بعد از كودتای 28 مرداد 1332 ، همانطوريكه همه ميدانند، من در حال مبارزه مستمر برای استقرار يك حكومت مشروطه بر طبق قانون اساسی بودم و وقتی كه وضعی پيش آمد كه امكان نخست وزيری برای من ميسر شد، ديدم كه اگر در آن شرايط مخصوصا َ شانه خالی بكنم، اين بيشتر شبيه بيك خيانت است، شانه خالی كردن از زير بار يك مسئوليتی كه هر ايرانی وطن دوست بايد در اين موارد و مواقع قبول كند.
ما در مبارزات خودمان بعد از سقوط دولت دكتر مصدق، همواره طرفدار انتخابات آزاد مجلس واقعا ً منتخب از طرف مردم، حكومتی كه بقوانين كشور احترام بگذارد و يك سلطنتی كه شاه بدون مسئوليت خاص و بدون قدرت تغيير و تبديل در قوانين، سمبل و مظهر استقلال و وحدت ملی باشد، بوديم. آنچه را كه من پيشنهاد كردم قبل از نخست وزيری و آنچه را كه در زمان نخست وزيری انجام دادم، خواسته تمام دوران 25 سالهُ عناصر ملی و مترقی اعم از جبهه ملی و افراد چپ گرا يا آنچه را كه ميتوانيم بورژوازی ليبرال بناميم - بود.
هيچ چيز نميتوانست مرا از تعقيب هدفم باز بدارد، اينكه به من گفته بشود چرا نخست وزيری رژيمی را كه 25 سال به قانون احترام نگذاشته بود قبول كردم، سفسطه محض است برای آنكه وقتی كه من قبول مسئوليت كردم برای بكرسی نشاندن حكومت قانون بود. وقتی كه دكتر مصدق قبول كرد كه نخست وزير همان پادشاه بشود، برای يك دگرگونی عظيم در مملكت بود، برای انتخابات آزاد بود، برای ملی كردن صننعت نفت بود و برای رفورمهای اساسی ديگر بود. من علاوه بر وضع آشفته ای كه اشاره كرديد، آنچه را كه ميتوانم عرض كنم اينست كه سعی كردم در آخرين دقايق، وقتی كه هيچ كس جرات قبول چنين مقامی را نميكرد، قبول مسئوليت بكنم و نهراسم از اينكه عده ای - كه امروز ميدانيم چقدر از كرده خود پشيمانند - مرا سرزنش كنند. البته آنهائی كه تربيت سياسی نداشتند معذور بودند، ولی آنهائی هم كه داعيه رهبری داشتند و خود را جانشين مصدق ميدانستند، سرزنش كردند و امروز در كمال شرمندگی يا در زندان يا در مخفی گاه يا در بدترين شرائط در خارج و داخل كشور زندگی ميكنند.
من قبول مسئوليت كردم كه چنين وقايعی - تلويزيونی در خانه خودم، سياست داخلی و خارجی، اقتصادی و مالی كشور را مفصلا ً برای روزنامه نگاران تشريح كردم. آنچه را كه كردم بنظر من آرزو و خواسته تقريبا ً تمام ملت بود. در اينجا بايد عرض كنم كه برای تدوين برنامه دولت، مدت يك هفته عده ای از دوستان من رجوع كردند به تمام ميتينگ ها، تمام قطعنامه ها، و در تمام مداركی كه توانستيم جمع بكنيم، از حزب توده گرفته تا مرتجع ترين ليبرال ها، تمام اينها خلاصه ميشد در شش هفت ماده كه اين شش هفت ماده برنامه دولت من بود.
حالا اگر به اين امر كه چرا اين رفورم ها بدست من شد ايرادی هست، آن مسئله ديگريست. اين نقض غرض است. ولی آنچه را كه ملت آنروز ميخواست همان چيزهائی بود كه در 25 سال مبارزه دائما ً ميخواست: آزادی قلم، آزادی بيان، آزادی مسكن و كار، عدالت اجتماعی، تعيين حدود اختيارات شاه از نظر قانونی، انحلال يك دستگاهی كه بجای امنيت، وحشت ايجاد ميكرد و بجای اطلاعات تمام همّ و نيروی خود را صرف آزار مردم در داخل و خارج كشور ميكرد، بنام ساواك، و جايگزينی آن بصورت يك سازمان اطلاعات و امنيت واقعي. اينها بعلاوه مسائل كوچك ديگری مثل برگرداندن بنياد پهلوی و غيره بملت ايران جزء برنامه من بود. هيچكس نميتواند بگويد دولتی دراين 25 سال آمد كه چنين برنامه ای داشت.

بمناسبت سالگرد حکومت ملی
دکتر شاپور بختیار
برپایی نظام جمهوری اسلامی در کشور ما یک بلای آسمانی نبوده که همچون وقوع زلزله ای جز تحمل مصایب آن چاره ای نباشد. بلکه فاجعه ای ست که بخصوص بسیاری از روشنفکران ما، اکر چه از روی غفلت، ولی با رضای خاطر در وقوع آن نقش داشته اند.
در آن زمان، علی رغم مقاومت هفتاد ساله ملت ایران در برابر توطئه های آخوندهای درباری چون شیخ فضل الله نوری، و شعبده های ریاکارانی چون کاشانی و حتی خمینی در سالهای 40، بخشی از مردم، بخصوص گروه بزرگی از روشنفکران، بدنبال لشکر توده های غیرسیاسی جدید شهرها، نه تنها به این سنت ملی ایرانی وفادار نماندند، بلکه عملا جاده صاف کن نیروهایی شدند که اکنون بر مملکت ما حکم میرانند. در صورتیکه در همان زمان و یا حداقل در 37 روز قبل از برپایی نظام جمهوری اسلامی، آنان برای ریختن بنیان نوینی در مملکت دو گزینه در مقابل خود داشتند. گزینه ی نخست راهی بود که از طرف رهبر ملی شناخته شده و با سابقه ای چون شاپور بختیار به جامعه پیشنهاد شد. او میگفت: "دولت اينجانب نتيجه مسلم انقلابی كه از دو سال پيش برای رفع تجاوزات مستمر و فجايع غير قابل توصيف كه در كشور متداول گرديده است، ميباشد - دولت اينجانب به اصول اهداف جبهه ملی ايران همواره چشم دوخته و در راه تحقق آنها كوشش خواهد نمود" .
پیشنهاد دوم مجهولی بود بنام جمهوری اسلامی به سرکردگی ملایانی که مردم آگاه عصر مشروطه 70 سال قبل از آن دست رد به سینه اسلاف آنها زده بودند و به رهبری شخصی بنام خمینی که همان روشنفکران با مواضع او در سالهای 40 در مخالفتش با حق راِی زنان آشنا شده بودند.
آن دسته از روشنفکران در آن زمان چنانچه در بالا اشاره رفت، بدنبال مجهول حرکت کردند، بجای راهنمایی مردم، خود تحت تإثیر لشکر توده های غیرسیاسی جدید شهر های بزرگ قرارگرفته، در پی آنان روانه شدند، و مردم سیاسی آگاه را نیز بدین راه کشانده، نتایجی بدست آوردند که اکنون تاوان آنرا خود آنان و ملت ایران میپردازند.
اکنون که مردم عادی بستوه آمده از اعمال ایران بر باد ده این نظام به اشتباهات آن زمان خود پی برده اند و به صراحت آنرا بیان میکنند، بسیاری نیز بار دیگر به گزینه هایی که در برابر کشور بود می اندیشند. در این میان عده ای افراد منصف ضمن تأیید نیت بختیار عنوان می کنند که در تشکیل چنان دولتی چندان تأخیر شده بود که، زمان آن گذشته و احتمال موفقیت آن ضعیف بود. اما این دسته از مفسران سیاسی از خود نمی پرسند که درصورتی که، فرض آنان درست بوده باشد، آنهم، بویژه با عدم پشتیبانی آنان از دولت بختیار و عدم اتحاد حول چنان آلترناتیوی، آنگاه با خالی گذاردن میدان برای خمینی چه آلترناتیوی باقی می ماند، و به طریق اولی با قبول رهبری او، احتمال موفقیت ملت و کسب آزادی چقدر بیشتر می شد؟ با دقتی از سر انصاف در این پرسش جز این نتیجه نمی توان گرفت که دولت بختیار، همانگونه که خود او به درستی دریافته بود و تکرار می کرد، آخرین سنگر مقاومت در برابر فاجعه ای بود که او رخ دادن آن را به روشنی دیده و بار ها اعلام کرده بود.
در این صورت وظیفه ی امروز روشنفکران و فعالین سیاسی ایران در برخورد به آن وقایع و نقش خود روشن است؛ حد اقل انصاف حکم می کند که، مانند همه ی مردمی که به چنان «انقلابی» جز لعنت و نفرین نثار نمی کنند، دیگر اسطوره ی «انقلاب شکوهمند بهمن ماه،» را بخاک سپارند؛ این حقیقت را بپذیرند که در جریان طولانی مبارزات سخت و دردناکی که از کودتای 32 تا دولت بختیار صورت گرفت، تشکیل آن دولت واپسین گام در جهت آرمان های دنبال شده در آن سال ها بود؛ بپذیرند که حوادث بعد از آن(انقلاب«شکوهمند» بهمن ماه!)، و حتی همه ی مخالفت هایی که با دولت بختیار صورت گرفت، نتیجه ی دنباله روی از جریانی کور بود که رهبری آن صد در صد در اختیار شبکه های خمینی قرارداشت و نیروی ضربتی آن توده های جدید و غیرسیاسی شهر ها بودند که به سبب جابجایی های عظیم در جمعیت کشور در دو دهه ی پیش از آن از فرصت کسب فرهنگ سیاسی دموکراتیک، آنهم در فضای اختناق مطلق حاکم بر کشور کاملأ محروم مانده اند.
روشنفکرانی که در آنزمان میتوانسته اند در سیر حوادث، در یکی از دو جهتی که نام بردیم، تاُثیر گذارند و آنانی که زمانی در درون همین نظام فعالیت نمودند و اکنون به اشتباه خود پی برده اند می بایست امروز با صداقت کامل به اشتباهی که مرتکب شده اند اذعان نموده بصراحت توضیح دهند که هم در تشخیص آنچه بختیار میگفت دچار اشتباه شدند و هم به دام عوام فریبی های خمینی افتاده بوه اند. لازم است آنها بتی را که از خمینی و بویژه اسطوره ای را که از انقلاب او ساخته بوند، به دست خود در زباله دان تاریخ بیاندازند.
اکنون که در فاصله کمتر از هفت ماه رژيم بيش از هزار نفر از مردم را دستگيری نموده است، عده ای از مردم معترض را به قتل رسانده، هزاران نفر را زندانی نموده، به شکنجه و تجاوز زندانيان دست زده، و بلاخره معترضان به جنایات خود را جاسوس خارجی میخواند، و نظام جمهوری اسلامی مشروعیت خود را از دست داده است.این توضیح هم برای امروز و هم برای نسلهای آینده ایران اهمیت دارد. امروز کمک می کند تا بالاخره همه ی سوء تفاهم ها در مورد توهم اصلاح پذیری این رژیم هرچه زودتر پایان یابد. همچنین میتواند به این امر کمک کند که نسل های جوان و فعال امروز ایران به درستی راه صحیح و نجات بخشی را که از دوران مشروطه ترسیم شده بود و با نهضت مصدق بار دیگر احیاء شد و اعتلای نوینی یافت، از افسانه و افسونی که نزدیک به سی سال حکومت بزرگترین غاصبان حقوق ملت در تاریخ ایران در گوش آنان خوانده اند، به روشنی تمیز دهند؛ می تواند سبب شود تا این نسل ها با حذر از بی راهه ها به همان راهی قدم گذارند که گذشتگان فرهیخته و بیدار دل ما از بیش از صد سال پیش به اینطرف پیموده بودند: بنای جامعه ای بدور از هرگونه دخالت دین و ایدئولوژی توتالیتر در ارکان حکومت و استقرار نظامی که فقط بر خاسته از اراده آزاد مردم باشد.
پرانتز سیاه جمهوری اسلامی بایست بسته شود و برای همیشه بسته بماند.

بمناسبت سالگرد حکومت ملی

نهضت مقاومت ملی ایران
بخش هایی از نظرات ما
با الهام از جنبش مقاومتی که بلافاصله پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برای مقابله با دیکتاتوری به وجود آمده و نام نهضت مقاومت ملی را بر خود گذاشته بود، در سال ۱۳۵۹ شمسی نهضت مقاومت ملی ایران توسط دکتر شاپور بختیار و جمعی از شخصیت های ملی و وطن دوست ایرانی به منظور مبارزه علیه دیکتاتوری جدیدِ در غالب نظام ولایت فقیهِ حاکم بر ایران و برای رسیدن به اهداف زیر :
· استقرار نظامی بر اساس حاکمیت ملی و عدالت اجتماعی
· جدائی دین از حکومت در تمام شئون مملکت
· حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور و همبستگی ملی
پایه گذاری شد.
بنابراین، نهضت مقاومت ملی ایران مبارزات خود را در ادامه مبارزات نهضت ملی ایران دانسته و می داند.
مبارزاتی که از آغاز انقلاب مشروطیت تا به امروز برای نیل به خواست های ملت ایران، یعنی دموکراسی، استقلال، تمامیت ارضی، جدائی دین از حکومت و استقرار نظامی متکی به قانون همواره در جریان است.
نهضت مقاومت ملی ایران خود را یکی از نگاهبانان نهضت ملی ایران می داند و به نوبه ی خود کوشش می کند تا با گسترش دامنه فعالیت ها و اتحاد با سایر ملیون ایران سهم مؤثرتری در عرصه ی مبارزات ملت ایران برای ساختن ایرانی آزاد و آباد داشته باشد.
اصول عقاید
نهضت مقاومت ملی ایران با الهام از نظریات بنیان گذار فقید خود دکتر شاپور بختیار در پی آن است که با استقرار دموکراسی در ایران، آنچنان نظامی بر کشور حاکم گردد که مبتنی و متکی بر اراده و رأی آزاد مردم باشد، تا که در پناه آن امکان زندگی آزاد، پر بار و پر ارزشی برای کلیه آحاد ملت فراهم گردد. نهضت مقاومت ملی ایران خواهان ایجاد جامعه ای است که آحاد آن در امور تولید و شیوه توزیع از حق تصمیم گیری آزادانه برخوردار باشند. جامعه ی ایده آل از نظر نهضت جامعه ای است که بر اساس موجودیت زمینه های همکاری آزادانه و برابری انسان ها و احساس مسئولیت و مشارکت افراد جامعه شکل گرفته باشد و در آن استقلال و حرمت شخصیت انسانی و رعایت مساوات ارزش همه انسان ها محفوظ باشد.
مبارزه علیه نظام ولایت فقیه
نهضت مقاومت ملی ایران در پی آن است که به اتحاد پیروان نهضت ملی ایران و رهروان مصدق در یک تشکیلات ملی و مبتنی بر اصول دموکراسی فعالانه کمک کند، سازمانی که مهم ترین وظیفه خود را در استقرار دموکراسی در ایران از طریق انتقال قدرت از نظام جمهوری اسلامی به حکومت ملی و دفاع پایدار از آن بداند.
ما بر این عقیده ایم که اعمال خشونت بی حد در طول ۳۰ سال جمهوری اسلامی، مردم ایران را از هر گونه اعمال خشونت آمیزی که باعث آدم کشی و بالاخص کشتار مردم بی گناه شود بیزار کرده است. و از آنجائیکه حکام جمهوری اسلامی بشدت مانع شکل گیری و فعالیت سازمانهای سیاسی معتقد و مبلغ دموکراسی می شود، بخش های مختلف ملت، بمنظور مبارزه با حق کشی ها، راه تجمع در درون سازمانهای صنفی _ مدنی را انتخاب نموده اند و در این راه با استفاده از کلیه ی ابزار مبارزات مسالمت آمیز، رژیم جمهوری اسلامی را با مقاومتِ مردمیِ وسیعی روبرو کرده اند. نهضت مقاومت ملی ایران پشتیبانی کامل خود را از کوشش مداوم ملت در این راه اعلام می دارد و دفاع مؤثر از این سازمان ها و خواسته های بحق آنان را وظیفه همه نیروهای سیاسی جامعه می داند.
نهضت مقاومت ملی ایران مبارزه برای استقرار حکومتی مبتنی بر رأی آزادانه ملت را مبارزه ای می داند که تمام اقشار ملت و کلیه ی گرایش های معتقد به دموکراسی در آن شریک باشند. بنا بر این اقدام مشترک برای ایجاد یک جبهه ی وسیع بر محور دموکراسی را به همه ی سازمان ها و کوشنده گان سیاسی، صنفی و مدنی پیشنهاد می کند و وظیفه یک چنین جبهه ای را در مرحله ی کنونی حرکت برای انتقال قدرتِ کشورداری به یک حکومت ملی و استقرار نهاد دموکراسی در ایران و مترادف آن تلاش دائمی برای جلوگیری از ایجاد هر نوع دیکتاتوری می داند.
نظام آینده ایران
نهضت مقاومت ملی ایران طرفدار نظام دموکراسی پارلمانی مبتنی بر جدائی دین از حکومت و تفکیک کامل قوای سه گانه قانون گذاری، اجرائی و قضائی در چارچوب قانون اساسی مصوب مجلس مؤسسانی است که نمایندگان آن با رعایت تمام موازین دموکراسی انتخاب شده باشند.
به عبارت دیگر، نظر به اینکه مملکت ما در حال حاضر در چنگال یکی از سیاه ترین دیکتاتوری های تارخ پر فراز و نشیب خود اسیر است و نظر به اینکه قانون اساسی جمهوری اسلامی نافی حاکمیت ملت است، ما معتقدیم که اصول قوانین بنیادین فردای جامعه ی ایران بایستی در چارچوب یک قانون اساسی مصوب مجلس مؤسسانی که نمایندگان آن با رعایت کامل موازین دموکراسی انتخاب شده اند، معین گردد
خطوط اصلی قانون اساسی آینده از دید ما عبارتند از :
· قوای مملکت ناشی از ملت است.
· قوای مملکت از یکدیگر منفکند و از سه قوه ی مقننه، قضائیه و مجریه تشکیل می شوند که هریک در محدوده ی اختیارات قانونی خود استقلال عمل دارند .
· تمام آحاد ملت ایران دارای حقوق برابرند و در برابر قانون هیچکس را بر دیگری مزیتی نیست.
· آزادی بیان و اندیشه، انتخاب مسکن و شغل کلیه ی حقوق پیش بینی شده در منشور جهانی حقوق بشر به عنوان حقوق اساسی انسانهای جامعه ایران شناخته می شوند و تضییع و محدود کردن آنها جرم است مگر به حکم قانون.
· سرزمین ایران میهن اقوامی است که قرن های متمادی در کنار هم زندگی کرده، متفقاً از آب و خاک
میهن خود در مقابل تجاوزات خارجی و بحران های داخلی دفاع نموده و در مجموع فرهنگی را بنا نهاده اند که خمیرمایه ی تعلق عمیق آنها به یکدیگر گردیده است. از این رو تمامیت ارضی سرزمین ایران امری است خدشه ناپذیر.
· نظام آینده ایران نظامی است عرفی، این نظام مذهب را مسأله خصوصی افراد دانسته و از دخالت آن در ارگانهای خود جلوگیری می کند. مبنای قوانین در ایران عرفی است و دولت ها موظف اند دید یکسان نسبت به تمام ادیان داشته باشند و از تداخل دین در ارگانهای خود جلوگیری نمایند

تصاویر مزار گلباران شده ی ندا با کیک تولد ۲۷ سالگی او



Friday, January 22, 2010

انگ تجاوز، پاسخ عراقي‌ها به كادوي 60ميليون دلاري از جيب مردم ايران

در حالي كه بيش از يك ماه از جنجال ايجاد شده توسط مقامات عراقي و رسانه‌‌هاي عربي مبني برادعاي تصرف چاه نفتي ايران توسط نظاميان ايران مي‌گذرد، خبرنگار «آينده» به جزئيات اين موضوع دست‌يافته است.

به گزارش خبرنگار «آينده» 26 آذرماه علي الدباغ، سخنگوي دولت عراق مدعي شد يازده سرباز ايراني با نقض حاكميت عراق، «چاه شماره ۴» فكه را تصرف كرده اند. وي اضافه كرده بود:«عراق خواستار خروج فوري از ميدان نفتي شماره ۴ فكه، است. اين ميدان نفتي متعلق به عراق است و عراق به دنبال حل اين مسئله از طريق ديپلماتيك و صلح اميز است.»

در همين زمينه احمدعلي خفاجي، معاون وزير كشور عراق هم گفته بود: يازده سرباز ايراني ساعت سه و نيم بعد از ظهر با ورود به قلمرو عراق يك چاه نفتي در منطقه فكه در استان «ميسان» را تصرف كرده اند. آنها پرچم ايران را بر فراز اين چاه نفتي به اهتزاز در آورده اند و تا حال حاضر همچنان اين چاه نفت را در اختيار دارند.

اين خبر بازتاب گسترده‌اي در رسانه‌هاي دنيا داشت و حتي برخي سران عرب ديدار با مقامات ايران به نكوهش چنين اقدامي پرداختند


پرچم ايران برفراز چاه نفتي


وزارت نفت و منابع ايراني در آن مقطع صرفاً به تكذيب اين خبر پرداختند؛ اما بررسي‌هاي خبرنگار «آينده» نشان مي‌دهد مهندسين ايراني از يك سال قبل از آن در مقابل چشمان نظاميان عراقي به اين چاه نفتي رفت و آمد داشته‌اند و بدون هيچ ممانعتي به كشف نفت و حفاري پرداختند، اما زماني كه كار پايان يافت وزمان انتقال نفت به لوله‌هاي كشورمان رسيد، جنجال طرف عراقي آغاز شد تا چاه مهمي كه پس از يك‌سال تلاش و صرف هزينه 60 ميليون دلاري توسط مهندسان ايراني به ثمر رسيده بود را تصاحب كنند

مشخص نيست آيا وزارت نفت هماهنگي با طرف عراقي داشته يا نه و در غير اين‌صورت، چرا تنها با صلاحديد خود اقدام به حفاري در عمق 3500 متري زمين نموده و پس از يك سال كار مداوم مهندسين نفت و استفاده از يك دكل حفاري به مدت پنج ماه اقدام به حفر چاه نفت براي عراقيها نموده است

ميدان نفتي پايدار غرب كه مورد منازعه اخير دو كشور ايران و عراق بود در سال ‏1359‏ كشف شد‏.‏ نفت ميدان پايدار غرب از نوع سنگين است (درجه سبكي نفت در لايه آسماري آن ‏17/9‏ درجه و لايه بنگستان آن ‏21/4‏ درجه است) فشار طبيعي مخزن به تنهايي پاسخگوي استمرار توليد نفت نيست‏.‏ از اين رو وجود تلمبه هاي نفت بر سر چاه ها ضروري است‏.‏ جمهوري اسلامي ايران اكنون روزانه ‏24‏ تا ‏25‏ هزار بشكه نفت از ميدان پايدار غرب توليد مي كند‏.‏

پس از گذشت بيست سال از جنگ تحميلي و حضور نيروها و يگانهاي سازمان ملل متحد در مرز ايران و عراق به دليل فقدان معاهده صلح بين دو كشور هنوز نوار مرزي ايران و عراق به درستي شناخته نشده است و در اين بين وزارت نفت مناطق مركزي با عبور از نقاط مبهم و نامعلوم اقدام به تهيه مكان و همچنين اعزام يك دكل حفاري با هزينه چهل ميليون تومان در روز، مدت پنج ماه در كنار پاسگاه مرزي عراق نموده است


عراقيها كه ظاهرا از روز اول مي دانستند انتهاي ماجر ا به كجا مي انجامد، هيچ گونه مانعي براي فعاليت كاركنان شركت نفت ايران ايجاد نمي كردند و اجازه مي دادند كاركنان شركت نفت ايران به راحتي در 3 كيلومتري پاسگاه مرزي خود در منطقه فكه، رفت و آمد نمايند و پس از يك سال فعاليت يك حلقه چاه نفتي انحرافي به طول 2200 متر و عمق 3800 متر توسط كارشناسان ايراني حفاري گردد و سپس منتظر ماندند تا ايران همچنين تجهيزات سرچاهي و به اصطلاح "كريسمس تري" را نيز بر روي چاه نفتي نصب كند و در آن‌زمان كه ايران قصد داشت با احداث خطوط لوله نفت به دست آمده را به يونيت هاي بهره برداري خود انتقال دهد، ناگاه با اعزام سربازان خود تمامي داشته ايران را به باد دادند

عراقيها كه خود براي حفاري چاه مذكور و همچنين عمليات آماده سازي و نصب تجهيزات سرچاهي حداقل بايستي مبلغ 60 ميليون دلار به كمپانيهاي خارجي پرداخت مي كردند، اين امكان را فراهم نمودند تا ايرانيها براي آنها چاه نفت حفاري كنند و سپس موقع بهره برداري، آن را تصاحب نمايند و ايران را هم در ديدگاه جهانيان متجاوز به خاك خود معرفي نمايند

اكنون سوال اساسي از وزارت نفت ايران اين است كه هم اكنون كه بسياري از ميادين مشترك ايران در سيطره همسايگان قرار گرفته و از آن بهره‌برداري مي كنند، اين اقدام چه منفعتي براي منافع ملي ايران داشته است

البته روشن است كه براي جلوگيري از تكرار چنين مواردي بايد هرچه سريعتر وضعيت نوار مرزي ايران با عراق و ميادين مشترك روشن گردد.

بهره برداري از ميدان هاي پايدار غرب و پايدار به عهده شركت بهره برداري نفت و گاز غرب، يكي از سه شركت زيرمجموعه شركت نفت مناطق مركزي ايران در ساختار جديد شركت ملي نفت ايران است كه به صورت رسمي از ابتداي سال 1379 فعاليت خود را با هدف توليد، فرآوري و ارسال نفت و گاز به مبادي مصرف آغاز كرد

درخواست کمک فوری از نهادهای حقوق بشری، درخصوص سورنا هاشمی و علیرضا فیروزی

درخواست کمک فوری از نهادهای حقوق بشری، درخصوص سورنا هاشمی و علیرضا فیروزی
با گذشت سه هفته از مفقود شدن سورنا هاشمی و علیرضا فیروزی، دو دانشجوی محروم از تحصیل دانشگاه زنجان، نگرانی‌ها در مورد وضعیت آنها، افزایش یافته‌ است به طوری‌که خانواده‌های این دو فعال دانشجویی، خواستار پیگیری و کمک فعالان و گروههای حقوق‌بشری، در خصوص وضعیت عزیزانشان شده‌اند.

خبرگزاری هرانا - حقوق شهروندی، اندیشه وبیان: این دو فعال دانشجویی که سه هفته پیش به قصد مسافرت به تبریز از تهران خارج شده بودند، از بدو ورود به این شهر ناپدید شده‌اند.

به گزارش بامدادخبر، پیگیری خانواده‌های این دو، در طول هفته گذشته تا رسیدن آنها به شهر تبریز و سپس ارومیه حکایت داشته است، اما پس از آن هیچ اثری از این دو فعال دانشجویی به دست نیامده است.

به گفته خانواده و دوستان این دو فعال دانشجویی، در اوائل هفته‌ی جاری شخص یا اشخاصی با هدف اخذ اطلاعات نامشخص با ایمیل آنها اقدام به برقراری ارتباط با فعالین سیاسی و خانواده‌هایشان کرده و خود را جای آنها جا زده‌اند، آنها در این مکالمات اینترنتی مطالبی را مطرح کرده که به شدت بر نگرانی خانواده‌ی فیروزی و هاشمی نسبت به سلامتی جانی آنها افزوده است.

در پی مراجعه خانواده فیروزی به استان آذربایجان برای به دست آوردن خبری در مورد این دو فعال دانشجویی، علی رغم مراجعه به تمامی ارگانهای نظامی و امنیتی طی این مدت، هیچ ارگانی مسئولیت بازداشت این دو را نپذیرفته و نام آنها در هیچ جایی ثبت نشده است، که همین امر بر شدت نگرانی آنها مبنی بر سلامتی فرزندانشان افزوده است.

سورنا هاشمی و علیرضا فیروزی که عضو دانشجویان لیبرال نیز هستند تا بحال بیش از سه بار بازداشت شده بودند و هر یک از آنها به بیش از سه سال زندان توسط دادگاه انقلاب محکوم گردیده بودند.

لازم به ذکر است که این دو فعال دانشجویی بیش از یک و نیم سال است که از ادامه تحصیل محروم شده‌اند.

خبر‌های متعددی مبنی بر انتقال این دو فعال دانشجویی به زندان اوین از سوی منابع محلی به دست آمده و این در حالی است که مسئولین اوین و دادگاه انقلاب از پاسخ گویی در این خصوص اظهار بی‌اطلاعی میکنند.

اداره آگاهی ارومیه در پی شکایت خانواده آنها اقدام به ردیابی موبایل‌های آنها نموده و نتیجه ردیابی موبایل خاموش علیرضا فیروزی در تهران گزارش گردیده است.

خانواده این دو دانشجو از تمامی فعالان و نهادهای حقوق بشر عاجزانه خواستار پیگیری فوری در خصوص وضعیت عزیزانشان هستند.

---------------------
سه هفته بی خبری از سه فعال دانشجویی

نزدیک به سه هفته است که علیرضا فیروزی و سورنا هاشمی ناپدید شده‌اند، یعنی در واقع به دست مامورین امنیتی ربوده شده‌اند و آن‌ها اجازه نمی‌دهند که این دو دانش‌جو با خانواده‌ی خود تماس بگیرند و آن‌ها را از این نگرانی دهشت‌آور رها کنند. علیرضا و سورنا در تبریز یا ارومیه بازداشت شده‌اند، طبق پی‌گیری‌های انجام شده از طریق آگاهی برای ردیابی تلفن همراه آن‌ها، مشخص شده که گوشی علیرضا خاموش در تهران است. این مساله نشان می‌دهد که علیرضا و سورنا در زندان اوین یا یکی از بازداشت‌گاه‌های اطلاعات تهران هستند، اما در همین تهران نیز اجازه‌ی برقراری ارتباط آن‌ها را با دو مادری که تنها آرزوی‌ کنونی‌شان «داشتن خبر سلامتی‌» فرزندشان است، نمی‌دهند. بازداشت فعالین سیاسی و دانش‌جویی و بی‌خبر نگه‌ داشتن خانواده‌های آنان یک چیز است، ربودن دو نفر و بی‌خبر نگه داشتن یک چیز دیگر. از دستگاه قضایی و نهادهای امنیتی که برای پیش‌برد اهداف دولت و توقف فعالیت‌های افراد و گروه‌ها اعضای خانواده‌ی آنان را گروگان می‌گیرند، این جور اعمال چیز بعیدی نیست. دختر مهندس توسلی با آن شکل بازداشت شبانه و بازداشت خواهر شیرین عبادی مصداق بارز گروگان‌گیری یک «حکومت و دولت» اگر نیست، پس چیست؟ بیش از دو هفته است که ماموران امنیتی علی‌رضا فیروزی و سورنا هاشمی را ربوده‌اند، قوه‌ی قضاییه «باید» پاسخ‌گوی این آدم‌ربایی باشد، ارگان بازداشت کننده «باید» جواب‌گوی خانواده‌هایی باشند که با بی‌خبر نگه داشتن، آنان را «جان به لب» کرده‌اند. کسانی که وارد حریم خصوصی این دو شده‌اند «باید» پاسخ‌گوی عمل «وحشت‌آفرینی» که کرده‌اند باشند)

بازداشت 4 نفر در گورستان بهشت زهرای تهران

بازداشت 4 نفر در گورستان بهشت زهرای تهران
روز پنجشنبه همزمان با حضور مادران جان‌باختگان راه آزادی بر سر آرمگاه عزیزان خود، 4 پسر جوان با یورش ماموران امنیتی در گورستان بهشت زهرای تهران، بازداشت و به نقطه نامعلومی منتقل شدند.

خبرگزاری هرانا - حقوق شهروندی، اندیشه وبیان: روز پنجشنبه اول بهمن ماه، همانند هر هفته که مردم و جوانان برای ادای احترام بر آرامگاههای جانباختگان حاضر می‌شدند، یک گروه 4 نفره از پسران جوان، برسر آرامگاه ندا آقا سلطان، توسط نیروهای امنیتی، دستگیر شدند.

به گزارش فعالین حقوق بشر و دمکراسی، نیروهای اطلاعاتی هر پنجشنبه در گورستان بهشت زهرای تهران حاضر می‌شوند و به اذیت وآزار، تهدید وحتی دستگیری مردم و بخصوص جوانان می پردازند.

نوری علا :آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟

آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟

چند روز پيش ديدم که رهبر حکومت اسلامی نيز از «فقدان شفافيت» در موضع گيری های سياسی دست اندرکاران «خودی» برآشفته و گفته است: «در دوران فتنه و غبارآلود بودن فضا، وظيفهء همه، به ويژه خواص، موضع گيري شفاف و پرهيز از سخنان و مواضع دوپهلو است... در شرايط کنوني همهء جريان ها و گرايش هاي سياسي ِ "داخل نظام" بايد خط و مرز خود را با دشمن به صورت شفاف مشخص کنند و در اين ميان وظيفهء خواص، به ويژه خواصي که تاثيرگذاري بالايي دارند، بيش از ديگران است...»
کار که به رهبر بکشد يعنی که ديگر روشن شده است که معلق بازی و بارفيکس زدن اصلاح طلبان مذهبی رفته رفته مزهء خود را در همهء جناح های سياسی از دست می دهد و حضور مصمم جوانان کشورمان در صحنهء سياسی کشور فضائی را ايجاد کرده است که سخنان مبهم دو امضائه و پنج امضائه و پنجاه امضائه ی فضلا و دانشمندان و استادان دانشگاه و متخصصان فن «کجدار و مريز» نيز به تدريج خريداران خود را از دست می دهد و انتظار عمومی آن است که شرکت کنندگان در منازعهء جاری در سپهر سياسی کشورمان مواضع خود را کاملاً مشخص سازند.
به اين موضوع، دو سه روز پس از انتشار بيانيهء هفدهم آقای مهندس موسوی، خانم شکوه ميرزادگی هم در مقاله ای (*) اشاره کرده بود: «دليل اصلی عجيب و غريب حرف زدن در يک بيانيه ی سياسی، علاوه بر اين که ممکن است فرار از خطرات احتمالی باشد، نوعی "به نعل و به ميخ زدن" معروف و "باز گذاشتن راه فرار" برای خود نيز هست. يعنی سياستمداران ما عمداً با چنان ابهامی حرف می زنند که از يکسو "هر کسی از ظن خود يارشان شود"و، از سوی ديگر، عده ای را به خاطر رک گويي و روشن گويي مقصودشان از دست ندهند. وگرنه، وقتی آقای موسوی با شهامت تمام می نويسند که از مرگ نمی ترسند و خودشان را آماده ی "شهادت" کرده اند، ديگر چه نيازی وجود دارد که ايشان را وا می دارد تا چنان بنويسند که کسی بدش نيايد و، در عين حال، دوست و دشمن نتيجه ی خود را از پيام ايشان بگيرند؟»
اما آشکار است که اين «الزام به شفافيت» بار سنگينی را بر دوش آن دسته از اصلاح طلبان مذهبی و هواداران ظاهراً «سکولار!» شان می گذارد؛ يعنی همان هائی که تاکنون از يک نيمرخ به سکولارهائی واقعی که خواستار منحل شدن حکومت اسلامی و برقرارای يک حکومت ملی جدا از مذهب هستند لبخند زده اند و، از نيمرخ ديگر مشغول چشمک زدن و دلربائی از رهبر و بازوی نظامی او بوده اند. آنها اکنون در ميان دندانه های مقراضی گير افتاده اند که نامش «آشکارسازی مواضع سياسی» و شفافيت در بيتن دلسپردن های واقعی عقيدتی است.
از همين رو نيز می بينيم که فضا با چه سرعتی رو به روشنی گذاشته است. آقای خاتمی، سرسلسلهء اصلاح طلبان مذهبی، تکليف خود و پيروانش را روشن می کند و نشان می دهد که در انتخاب بين ولايت فقيه مسلح و آدم کش و خواستاران حکومت سکولار کجا ايستاده است و حتی بابت «خدمات» خود به اولی توقع پاداشی بيش از اينها دارد. می گويد: «ما مدعی هستیم كه اصلاحاتی كه ما میگوییم از رواج سکولاریسم و افول دین در جامعه و اذهان و رفتار ایرانیان جلوگیری میكند... ما سعی میكنیم تا از ساختار نظام دفاع كنیم و اگر نظر انتقادی و اصلاحی داریم بیان کنیم ؛ اما عدهای هستند كه سعی میكنند ساختارها را بشكنند...» آقای عبدالکريم سروش هم اخطار می کند که دوستانش بايد خود را برای «مذاکره» آماده کنند. رئيس مجلس اسلامی هم يک قدم به سوی «رهبران مذهبی جنبش سبز» بر می دارد و آقای موسوی نيز به «خواسته های قبلی» اش (مثلاً بيانيه شماره 14) آب می بندد؛ و اين ميان آقای ری شهری هم از خوشحالی رقص شتری می کند.
اينها همه درست اما، به گمان من، دوران شفافيت و رو کردن دست ها که برسد اين تنها اصلاح طلبان سياسی نيستند که بايد از درون گرد و غباری که بپا کرده اند خارج شده و چهرهء واقعی خويش را نمايش دهند، بلکه زمان آن فرا می رسد که مدعيان سکولاريسم نيز دست از لاس خشکه زدن با اصلاح طلبان برداشته و به صراحت خواست های خود مطرح سازند. و اين کار چندان ساده ای نيست و فکر ی کنم که ما تازه در سرآغاز اين روند ايستاده ايم.
واقعيت آن است که فضای ذهنی و عينی ِ سکولارهای ما در طی اين همه سال از چنان گرد و غباری پر شده که در آن چشم چشم را نمی بيند و قطاری که آنها بر آن سوارند مدت هاست، با چراغ های خاموش در تونلی ظاهراً بی پايان در حرکت است. اکبر گنجی، وقتی بخصوص با غير ايرانی ها (مثلاً، در پارلمان انگليس) سخن می گويد مدعی می شود که سکولار است اما با کديور و مهاجرانی و بازرگان (مخالفان شناخته شدهء سکولاريسم) اعلاميه می دهد. جمهوری خواهانی چند نيز خود را سکولار می دانند اما در حمايت از موسوی اعلاميه صادر می کنند، آيت الله بروجردی نيز، که بخاطر مخالفت با رژيم ولايت فقيه به زندان افتاده و در ستايش سکولاريسم مقاله می نويسد، در يک پيام ويدئوئی، ايران را «کشور امام حسين» می خواند و داريوش آشوری نيز، که بعنوان شخصيتی سکولار شناخته می شود، به حکومت اسلامی که می نگرد آن را سکولار می يابد!
اما مطمئنم که وضع نمی تواند بدين منوال بماند. وقت مبهم گوئی گذشته است. ضابطه ها رو شده و همگان می دانند که يک آدم سکولار بشرطی «سکولار» است که قبل از هرچيز خواستار انحلال حکومت مذهبی (در مورد کشور ما، اسلامی) باشد و برکناری قئای سه گانه و دستگاه تبليغات و رسانه ها و سازمان آموزش و پرورش و فرهنگ کشور را مصون از هجوم مذهبيون (هر مذهبی که باشد) بخواهد و بکوشد تا هرگونه تبعيضی از کشورمان رخت بر بندد، و ايران يکپارچه و به دور از تمرکز استبدادی به مالکيت همهء ايرانيان در آيد. اين «حداقل» های سکولار بودن است.
در عين حال، وضعيت کنونی و ميزان پيشرفت علنی شدن خواست های سکولار در درون «جنبش سبز» (که اتفاقاً در عمل رنگارنگ است و، در عين حال، تنها جريان واقعاً موجود سياسی در داخل ايران بشمار می رود) اکنون اين فرصت را فراهم آورده که ببينيم در اين جنبش بخش و قطاع وسيعی از سکولارها نيز حضور دارند که تاکنون، بخاطر گرد و غباری که روشنفکران اصلاح طلب و فرصت طلبان بی هويت ايجاد کرده بودند، ديده نمی شدند. پيش بينی من آن است که بزودی نشان داده خواهد شد که اکثريت قاطع مردم ايران، چه مذهبی و چه غير مذهبی، حتی اگر ندانند سکولاريسم چيست، به خاطر خواستاری جدايي مذهب از حکومت در جبههء سکولار ها قرار دارند و ذات و طبيعت خواست هاشان تنها به يک راه حل سکولار منجر می شود.
اما آيا، در چنين وضعيتی، اعلام مواضع کافی است؟ آيا پس از آنکه اعلام کرديم که سکولارهای ايرانی خواستار چه هستند بايد راه خود را گرفته و به خانه ها و خلوت های خود برگرديم و همچنان شاهد طناب بازی ها و شعبده کاری های اصلاح طلبان مذهبی و دست نشاندگانشان باشيم؟ آيا بايد به زيستن در منطقهء خاکستری و ساعت گرگ و ميش ادامه دهيم؟ آيا وقت آن نرسيده است که، در غياب هرگونه امکان آمارگيری و گردآوری داده های معتبر، با اقدامات خود نشان دهيم که قطاع سکولار جمعيت ايران در چه اندازه هائی می تواند به صحنه بيايد؟
بديهی است که اگر جهانيان ببينند که واقعاً در سپهر سياسی ايران کسانی ـ کسان بسياری ـ هستند که حکومتی سکولار را طالب اند و اتفاقاً بخش تحصيل کرده و روشن جمعيت ايران را نيز همان ها تشکيل می دهند، مسلماً در سياست گزاری های خود تجديد نظر خواهند کرد. در نتيجه، چگونه می توان تنها در خفا و با پسله کاری خود را سکولار دانست اما حاضر نبود در هيچ «عمل ِ» اجتماعی ـ سياسی شرکت داشت؟
درست است که کار واقعی سياسی سنجش «ممکنات» و بهره وری حداکثری از «مقدورات» است، اما اين روش بمعنای پيشه کردن «فرصت طلبی» و «بوقلمون صفتی» نيست. آنکه از ممکنات و مقدورات بهره می گيرد بايد روشن کند که اين بهره را به سود کدام مقصد و هدفی آفريده است. صرف وارد شدن به بازی سياسی برای سهم خواهی و سهم گيری چيزی جز «فرصت طلبی» نام ندارد.
و آنکه سکولاريسم را يک ايده آل بدست نيامدنی و «نابهنگام» می خواند و می خواهد به ما الغاء کند که در مماشات تدريجی خود با حکومت مذهبی مستقر در ايران، دارد کوه دماوند را با منقاش کند خويش می تراشد، از اين پس فقط خود و چند تن بی خبری را که آمادهء فريب خوردن هستند گول خواهد زد. چرا که ذره ای انصاف و هوشياری گواهی می دهد که سی سال تحمل حکومت دينکاران يک فرقهء مذهبی خاص برای درک ماهيت جنايتکار و زندگی ستيز آن کافی بوده است و اکنون همگان واقفند که اين دشواری را جز از راه قطع اين غدهء سرطانی که کل پيکر جامعه را بيمار کرده است نمی توان مرتفع نمود.
در واقع، اعتقاد من اين است که وقت آن رسيده تا سکولارها خود را برای آفريدن «آلترناتيو حکومت مذهبی» آماده کنند و در اين راستا اعلام مواضع و خواست ها تنها حکم گذاشتن اولين قدم در راه، بقول سعدی، پر از «سرزنش خار مغيلان» را دارد. هرگونه گردهمآئی مجازی و اينترنتی و رسانه ای و حضوری و واقعی ِ سکولارها بايد به پيدايش تشکيلاتی فراگير بيانجامد که از دل آن نيروهای جوان و پر انرژی سکولار شناخته شده و بيرون آيند و توانائی های خود را برای خارج کردن کشتی بادبان شکستهء کشور از توفان بلای اوقيانوس های سرکش و سهمگين سياسی و اجتماعی به نمايش بگذارند.
هم اکنون صدها نفر، که در ميانشان عده ای از خوشنام ترين و متشخص ترين روشنفکران و مديران ايران نيز حضور دارند، خواست انحلال حکومت اسلامی، برقراری حکومتی سکولار، دموکراتيک، گريزان از تبعيض و حمايت کنندهء تک تک ايرانيان را (از طريق انتخاباتی آزاد و با نظارت های بين المللی) اعلام داشته اند. بنظر من بزودی وقت آن خواهد رسيد که از ميان همين اعلام کنندگان عده ای خود را نامزد پذيرش مسئوليت کنند. بخش سکولار جنبش سبز محتاج داشتن يک «شورای هماهنگی» است که بتواند ابتکار عمل را از دست اصلاح طلبانی که ديگر هيچ اميدی به کارشان نيست و چهرهء تخريبگر شان کاملاً آشکار شده است خارج کند.
بنظر من، در قدم بعدی، اين «شورای هماهنگی» بايد مقدمات برگزاری يک گردهمآئی وسيع از کسانی را که پای اعلام مواضع و بيانيهء پشتيبانان سکولار جنبش سبز امضاء نهاده اند فراهم آورد. بايد کوشش کند که رسانه های مدعی سکولار بودن را به همکاری دعوت نمايد. تعداد سايت ها، وبلاگ ها، روزنامه ها، نشريات، راديو ها و تلويزيون هائی که در صورت پيدايش يک چنين مديريتی امکانات خود را با کمال ميل عرضه کنند کم نيست. «شورای هماهنگی» می تواند با گرد هم آوردن «امکانات ِ هم اکنون موجود» در جامعهء خارج کشور بزرگ ترين شبکه های خبر رسانی و مديريت را فراهم آورد و با داشتن آزادانه ترين و دموکرات ترين ساختارها اجازه دهد که هر کس به زبان خود و فهم خود و توانائی خود در اين مبارزهء سکولاريستی شراکت نمايد.
در عين حال، زمينه سازی برای ساختن يک تشکيلات گسترده در سراسر دنيا برای پشتيبانی از سکولارهای جنبش سبز ايران نمی تواند به انتخاب يک «شورای هماهنگی» و برگزاری چند کنفرانس خاتمه پيدا کند. به اعتقاد من، ايرانيان سکولار و آمادهء فعاليت، در هر شهری از شهرهای عالم بايد از طريق وصل شدن به اين «شورای هماهنگی» با همديگر آشنا شده و در محل سکونت خود «انجمن های سکولاريستی» بوجود آورند و بتوانند از همهء امکانات محلی خود برای اشاعهء انديشهء سکولاری و توضيج دلايل ضرورت جدائی حکومت از مذهب استفاده نمايند. پيوستن اين انجمن ها به يکديگر و در سطح بين المللی می تواند بوجود آورندهء يکی از قوی ترين نيروهای سياسی باشد که سکولارهای داخل جنبش سبز را ياری داده و انواع امکانات را در اختيار آنها بگذارد.
دنيا بايد بداند که يک گزينهء ديگر هم وجود دارد که نه اسلامی است و نه ايدئولوژی زده، نه خواهان استقرار «نوع ديگری» از حکومت مذهبی و مکتبی است و نه در پی باز سازی همهء آن عواملی که انواع تبعيض را در کشور بجان آمدهء ما آفريده اند.
دنيا بايد بداند که فقط يک نيرو در ايران می تواند حامل و زايندهء حکومتی بر اساس اعلاميه حقوق بشر و همهء کنوانسيون های بين المللی باشد و آن هم نيروئی سکولار است که چنين حکومتی را بر پا می دارد و گردانندگانش با رأی آزاد عموم مردم، در انتخابات های مختلفی زير نظر بنيادهای بين المللی برگزيده می شوند و درهای هيچ منصب و شغل و مقامی در آن بر هيچ ايرانی بسته نيست.
ما نبايد ملتمسانه دنبال آن باشيم که رهبرانی همچون «او با ما» براستی «با ما» باشند و صدايمان را بشنوند. ما بايد آنها را مجبور کنيم که به صدای بخش سکولار جنبش سبز توجه کرده و دريابند که اين سبز گسترده بر سراسر ايران ـ که به زودی، با سرزدن بهار، همه چيز و همه جا را به رنگ خود در خواهد آورد ـ نه سبز سيدی است، نه سبز قمر بنی هاشم، و نه سبز اصلاح طلبان مذهبی؛ سبزی ملی است که نيازی به بند و بست های مخفی با آنان ندارد.
آنها بايد بدانند که اين سبزی از دل پرچم ملی ايرانيان بيرون آمده و نشان از چهرهء صلح خواه و مسالمت جوی نسلی دارد که بر شاخه های درخت روزگار شلاق سرما و توفان را چشيده است و می خواهد تا در بهار کشورمان گل افشانی کند.
ما نبايد به کسی جز خود دل ببنديم. ايران به دست خود ايرانيان آزاد و آباد خواهد شد. اين وعدهء سکولارهای جنبش سبز است؛ چه شعبده بازان بپسندد و براه آيند و چه نه. تاريخ را اگر جبری نباشد حوالتی حتماً هست. بخش بزرگی از نسل من به غلط تصور می کرد که حوالت تاريخی کشورمان گريختن از مدرنيسم و پناه بردن به فرهنگ و سنت پوسيده و غوطه زده در لجن تاريخ است. چنين تصوری جهنم سی سالهء اخير را آفريد. اما همين جهنم آزمايشگاهی را نيز فراهم آورد تا همهء ما ايرانيان «حکومت مذهبی» را با پوست و استخوانمان درک کنيم.
بيش از نيم قرن پيش، زنده ياد احمد کسروی می گفت که «ايرانيان يک حکومت به آخوندها بدهکارند». اکنون اين بدهکاری صاف شده، توانائی ها و لياقت های دينکاران، هم در مديريت تخريبی کشور و هم در آفرينش هولناک ترين فضاهای زجر و شکنده، سنجيده شده و تاريخ و مردم دنيا حکم رفوزگی آنها را صادر کرده اند.
قطار سرگذشت تاريخی ما به اواخر تونل نزديک می شود، نشاط هوا و حسی از روشنائی نزديک را می توان چشيد و لمس کرد. و هوا که روشن شد خواهيم ديد که در ميان اشک مادران داغدار وطنمان بوته های گلخند پيروزی و آزادی سر زده است.
من به آمدن اين روز يقين دارم؛ حتی اگر خود نباشم که تماشايش کنم.
دنور ـ دوم بهمن ماه 1388

* http://www.newsecularism.com/2010/01/03-Sunday/Musavi17-File/010210-Shokooh-Mirzadegi.htm

برگرفته از سايت «سکولاريسم نو»:
http://www.NewSecularism.com
آدرس با فيلترشکن:
https://newsecul.ipower.com/index.htm
آدرس فيلترشکن سايت شخصی نوری علا:
https://puyeshga.ipower.com/Esmail.htm
با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نور علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:
NewSecularism@gmail.com