Tuesday, March 31, 2009

متن جوابيه افشاگرانه خانواده عزت ابراهيم نژاد به مطالب مسعود ده نمكي


انتشار مطلبی توهین آمیز در وبلاگ شخصی مسعود ده نمكي باعث شد تا خانواده عزت ابراهیم نژاد برخی اطلاعات خود كه شامل افشاي اشنايي قبلي ده نمكي با عزت و دخالت مستقيم ده نمكي در قتل وي است را منتشر کنند
---
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابي ست هوا؟يا گرفته است هنوز ؟
من در اين گوشه كه از دنيا بيرون است
آفتابي به سرم نيست
از بهاران خبرم نيست
آنچه مي بينم ديوار است
آه اين سخت سياه آن چنان نزديك است كه چو بر مي كشم از سينه نفس
نفسم را بر مي گرداند ره چنان بسته كه پرواز نگهدر همين يك قدمي مي ماند
كورسويي ز چراغي رنجور قصه پرداز شب ظلماني ست
نفسم مي گيرد كه هوا هم اينجا زنداني ست
به نام آنکه آزادی را از ایران گرفت
ترازوی عدالت انگار هیچگاه به موازنه نخواهد ایستاد
آقای مسعود دهنمکی مطمئن باش خدا از سلطان محمود بزرگتر است
آقای مسعود دهنمکی انگار دیگر چماقی در دستتان نمی بینیم و گویا قلم را به دست گرفته ایید و با لبخند خوش و حجب و حیا بر صحنه یکتای هنرمندیتان می تازید
مسعود خان بر طبلی که می کوبی ، اگر خوب نگاه کنی ،طیل توخالیست.خوب به اطراف و اطرافیانت نگاه کن خوب به گذشته و حالت نگاه کن ،اگر خوب نگاه کنی هنوز چماق را می بینی که در رعشه انگشتانت باز بی تابی می کند که بر سر کسی فرود اید،در شرایط مختلف چماق را به حالتهای مختلف بر سر مردم فرو می آوری ،اما این بار با نوشته هایت
آقای مسعود ده نمکی در 18 تیر 1378 بی رحمانه و با چماقت بر عزت ابراهیم نژاد و دانشجویان بی پناه در خواب راندی و همه را با این کارت مات و مبهوت بر جای خود نشاندی،باور کن،باور کن که این چماقت که این دفعه با نوشته ات بر خانواده ما وارد کردی از آن ضربات چاقویی که به عزت وارد کردی بی رحمانه تر بود
آن موقع عزت را شبانه و تک وتنها به گوشه ای کشاندی و با ضربات چاقو،زنجیر خودت و دوستانت عزت را از پا درآوردی و در نهایت با تیر خلاص مهدی صفری تبار پسر امام جمعه اسلامشهر (فرمانده سپاه ) که در شقیقه و چشم چپ عزت وارد کرد او را از پای در آوردید ولی این بار با آن چماق سنگینت که پر بود از تحجر و نادانی و عقده های سنگین و چرکین که با جهالت و نادانی و بی خردی بر خانواده زجر کشیده عزت که با هزاران مشکل و در تنهایی مفرط در این کشور بزرگ ،وارد کردی و درد کهنه ما را بیشتر کردی
مسعود خان همانطور که می دانی ما خانواده عزت از همان اول حادثه تک و تنها در مقابل ظلم و ستم شما ایستادیم و بدون هیچ گونه حامی و تنها با حمایت دانشجویان که خود پر بودند از زخمهای که بر آنها زده بودید،به مبارزه علیه تحجر شما پرداختیم و تا این لحظه با آن همه فشارهای مختلفی که پر پیکر خانواده ما وارد کردید ایستاده ایم و تا محاکمه قاتلین عزت و جنایتکاران و متحجرین 18 تیر هیچگاه عقب نشینی نمی کنیم و همواره بر این را ه خود پایدار هستیم
آقای مسعود ده نمکی هر چند که ما تک وتنها بودیم و هستیم و زورمان نرسید که شما را به پرونده دادگاه 18 تیر بکشانیم ولی مطمئن باش خداوند تو را به دادگاه خودش خواهد کشید و دیگر آنجا نه رهبری هست و نه سپاهی و نه دیگر کسی که تو را تبرئه کند
درج مطلب اقای علی رضا آستانه در سایت شما یعنی قبول تمامی مطالب و نوشته های مطلب که از سوی شما و مخصوصا در این موقعیت حساس شما و خانواده ما که تحت فشار شدید شما هستیم،یعنی سرپوش گذاشتن بر تمام واقعیاتی که بعد از حادثه 18 تیر در همه حال در حال فرار از آن بودی و هر گز به خود اجازه ندادی یک بار که واقعیت را بپذیری و بر اشتباه خودت اعتراف کنی
به هر حال مسعود خان شب دراز است و قلندر بیدار
و چند کلام با اقای علی رضا آستانه
آقای آستانه بی شک در نوشته سخیف و بی منطق شما که مانند همان متحجران که به دنبال سر پوش گذاشتن بر جنایت خود هستند ،شما هم بی منطق و بدون اینکه احساس کنی خدایی هم وجود دارد مطلب را بی رحمانه راندی.به هر حال در نوشته های شما هم نکته هایی هست که نشان از نادانی و یا نا آگاهی شما از موضوعات و جریان 18 تیر دارد و به نوعی می خواهید خود را به این مسائل متصل کنید و یا اینکه تملق مسعود خان را بدهی
به هر حال مجبوریم جهت اطلاع فقط با اشاره همان مطالب کذب شما به چند نکته اشاره کنیم
بله آقای مسعود ده نمکی حجب و حیای بسیاری دارد که خود ما تمامی این حجب و حیا را در 18 تیر و جریانات مشابه به تکرار دیده ایم و نیازی به توضیح شما ندارد.همان مسعود خانی که با همین حجب و حیا به انصار حزب الله و گروهای فشار دستور داد که برید از بازار مولوی هر چه زنجیر و چاقو و چماق هست بخرید و آنها هم با ماشینهای سپاه و بیت رهبری رفتند و گرفتند و دیدیم که آن حجب و حیا در آن نیمه های شب چه دریای خونی به راه انداخت و با چشم خود دیدیم که همین حجب و حیا چگونه عزت را درخون غوطه ور ساخت
بله آقای آستانه جریان 18 تیر و حادثه کوی دانشگاه جریان بسته ای است که اگر باز شود و به طور دقیق بررسی شود مسعود ده نمکی را که سنگش را به سینه می زنید و غمازانه از آن به حمایت پرداخته اید باید اولین نفری باشد که حساب پس بدهد
که متاسفانه در این جریان با زیرکی خاص و با حمایت از مقامات بالا از صحنه اتهام گریخت .شاید می گویی نه،اما شواهد و حقیقت این را اثبات می کند و اگر دادگاه عدل الهی در کار باشد مطمئنا به سزای عمل خود خواهد رسید.آقای استانه چه کسی عزت را از خواب بیدار کرد؟چه کسی؟چرا اصلا عزت ابراهیم نژاد آنجا بود ؟مگر افسر وظیفه نبود ؟مگر نمی توانست با نشان دادن کارت شناسایی خود از صحنه بگریزد؟چرا نرفت؟چرا ماند و جنگید؟می تونی جواب این سوالها رو از مسعود خان درگوشی بپرسی .حتما حقیقت را بهت خواهد گفت
اقای آستانه فاصله دفتر کار عزت با دفتر ده نمکی فقط چند قدم بود از نزدیک او را می شناخت. تمام امکانات رفاهی در آنجا برای عزت فراهم بود با بهترین جا و مکان که در اختیار همه سپاهیان قرار دارد.ولی،ولی هرگز به خود حتی یک بار هم اجازه نداد که شبی آنجا بماند و یا حتی پیاله ای از چایی سپاه را مصرف کند.همیشه با آنها در تناقض بود تا به حدی رسید که چند ماه قبل از 18 تیر به دلیل تناقضات اندیشه ای مجبور شدند که عزت را بازداشت و محاکمه کنند .ولی باز عزت در مقابل آنها ساکت ننشست و مسئله تا جایی رسید که توسط همان متحجران سپاهی کشته شد و خود را جاودانه کرد به حدی که اکنون نیز با شنیدن نام عزت ابراهیم نژاد ترس و دلهره بر اندام آنها می افتد .نگاه کن ببین چگونه بر جنایت خود سرپوش می گذارند
همین اقای ده نمکی چند روز بعد از حادثه به خانواده ما گفت که عزت توسط یک ماشین پراید در یکی از خیابانها کشته شده است. حال خود قضاوت کنید.آقای آستانه ما در تعجبیم که با آن پای جراحی شده ات چگونه در تمامی صحنه های 18 تیر حاضر بودی ؟؟؟
فقط دوحالت ممکن است ،یا اینکه شما اصلا تهران نبوده اید و دروغ می گویید و جریان را به نقل از دوستان انصاری خود شنیده ایدو یا اینکه خود شما جزوی از گروه فشار بودید که بر دانشجویان بی پناه بی رحمانه راندید و برای تبرئه خود جریان را واژگون نقل می کنید و از اینکه جنایات افشا نشود مانند همانان جریان از گفتن حقیقت تفره می روید
و عجیب آن عکاس روزنامه کیهان است که تیر خورد و ما برای اولین بار بعد از 8 سال این جریان رو فهمیدیم.(عجیب است این دروغ بزرگ
آقای استانه مطمئن باش اگر یک قطره خون از دماغ یکی از انصار و گروه فشار ریخته می شد با دستور مستقیم همه را به رگبار می گرفتند ولی دیدید که دانشجو سپری به جز قلمش ندارد و اهل چاقو و زنجیر و چماق نیست و مظلومانه تاوان تحجر بی خردان و متحجرینیرا دادند با نام یا زهرا و یا حسین در نیمه های شب از اتاق های خود به بیرون پرت می شدند
ما درتمامی دادگاههای پرونده 18 تیر حاضر بودیم و دیدیم که متهمان پرونده با یک بهانه ساده به راحتی تبرئه می شدند .در مقابل دیدگان خود دیدیم که سردار نظری در تعجب همگان تبرئه شد و با گلهای مریم که از قبل اماده کرده بودند در همان دادگاه او را بدرقه کردند
لباس شخصی ها هم که تعداد اندک و رده پایین از آنها را توانستند با هزار زحمت به دادگاه بیاوردند نیز یک به یک تبرئه شدند و بعدها نیز نشان لیاقت دریافت کردند.در آخر هم دیدیم که احمد باطبی به جرم بالا بردن پیراهن خونین به اعدام محکوم شد وبقیه دانشجویان نیز به اعدام و زندانهای بلند مدت محکوم شدند که از شرم بی حیایی و خجالت خود اعدامها را به پانزده سال زندان کاهش دادند
جریان حادثه کوی دانشگاه با دزدی ریش تراش یک سرباز و محکوم کردن ان بدبخت در دادگاه انقلاب جمهوری اسلامی به همین سادگی بسته شد.به قول خودت القصه کوی گذشت و کوی داران به زیر شدند ده نمکی( سرفرازانه و مستانه)فیلم می سازد و در فیلمش سوژه همبستگی ملی(دوری از چماق)را ترویج می کند
اما یک سوال آقای استانه ؟چرا به دنبال کسی می گشتی که جای خوابش را به عزت داده بود ،اما به دنبال آن کسانی نیستی که عزت را بی رحمانه و با آن وضعیت وحشتناک کشتند
اما آقای آستانه ،آقای ده نمکی ما این توهین شما را بر نمی تابیم که خانواده عزت را به عنوان یک چماق فروش معرفی می کنید حتما آن چماقهایی که مسعود ده نمکی و یارنش در 18 تیر استفاده کردند همه را پدر عزت ساخته بودچگونه و با چه دلیل و مدرکی اینگونه گفتید . شغل پدر عزت کشاورزی بوده.البته این حماقت و جهالت بیش از حد و دروغ پردازی شما را در تمام جریانها ثابت می کند که نادانسته هر حرفی را بر دهان خود می رانید.(البته ما شکایت را در این توهین، از شما و ده نمکی برای خود محفوظ می دانیم )هر چند که اجازه این را در همین ابتدای راه به ما نمی دهید و در همان نطفه مثل همیشه خفه مان می کنید.پس همان بهتر که به دادگاه عدل الهی واگذار کنیم
جهت اطلاع عرض کنیم که مسعود ده نمکی به عنوان متهم ردیف دوم قتل عزت به دادگاه معرفی شده است هر چند مطمئن هستیم که دستگاه حکومتی به نحوی عمل می کند مثل همیشه که حتی این جریان به گوش جناب مسعود خان نرسد که مبادا موجب تکدر خاطر ایشان شود و همرزمانشان شود تا اینکه ایشان بتوانند با تلاش فرهنگی خود به دور از هر گونه چماق و زنجیر فیلم بسازند و همبستگی ملی را ترویج کنند و شاید اینکه بتوانند ایشان را گرد پای مخلباف برسانند
بله آقای علی رضا استانه ،اقای مسعود ده نمکی ما در مرگ تدریجی خود که شما برایمان درست کردید داریم میلولیم ولی هیچگاه طلب یاری نه از شما خواسته ایم و نه از خانم عبادی .فقط این را خوب بدانید و در گوش خود فرو کنید که خانواده عزت ابراهیم نژاد با آنهمه فشارهای مضاعفی که بر پیکرشان وارد می کنید هنوز استوار و پایدار مانده اند. همچنان که خوب هم اطلاع دارید نه سازمانی و نه هیچ حزبی از ما حمایت نمی کند و ما تک تنها در غربت تنهایی خویش در مقابل غولهای متحجر اسلامی به دنبال خوانخواهی عزیزمان و تمامی زندانیان و اسیب دیدگان 18 تیر هستیم
هر چند در این را بسیار تنها هستیم ولی مطمئن باشید که انتقام خونهای ریخته شده را خواهیم گرفت
یک مملکت ممکن است با بی خدایی پابرجا بماند ولی با ظلم هرگز
شعری از عزت ابراهیم نژاد
باران
با … را … ن ، باران باران
ساق هايم چون ني
و
دستهاي ترِ رقصانِ تُرا مي طلبد
روح باران
تا بهاري ديگر
سبز را عاريتي باش
تا بپوشم به بهاري ، من سبز
تا بخوانم سَرِداري ، من سرخ
چون بميرم به خزاني ، من زرد
تا بهاري ديگر
سبز را عاريتي باش و بهار
عشق را
هديتي باش و ببخش

دريافت رشوه توسط ماموران راهنمايي و رانندگي در جمهوري اسلامي - ويديو

ميكس ويديويي از دستگيري وحشيانه دختري بينوا و صحنه اي اموزنده از حيات وحش ـ ويديو

ويديو كوتاه از برخورد وحشيانه ماموران جمهوري اسلامي با دختري به اتهام بد حجابي و ناله و پريشاني دختر بينوا و مردمي كه فقط تماشاچي هستند و در اخر با اندك توجهي از طرف مردم مقاومت دختر نتيجه داده و از دست اراذل و اوباش حكومتي موفق به فرار مي شود اين ويديو با صحنه اي بسيار اموزنده از حيات وحش ميكس شده و ميتوان از اين صحنه كم نظير حيات وحش درس بزرگي در راه مبارزه در برابر ديكتاتوري جمهوري اسلامي گرفت

Monday, March 30, 2009

تماس تلفني جالب و بسيار شنيدني دختر شجاع ايراني به برنامه ميزگردي با شما صداي امريكا ـ ويديو

دختر شجاع ايراني بنام پگاه از اصفهان در تماس با احمدرضا بهارلو در برنامه ميزگردي با شما صداي امريكا به بيان جزييات نحوه دستگيري خود به اتهام بد حجابي پرداخته و برخورد شجاعانه خود را در مقابل اين اراذل و اوباش و مزاحمين نواميس مردم تشريح مي كند

در ديكتاتوري و استبداد اين حكومت ننگين در در برخي موارد خاص هرچه بيشتر ضعيف نشان بدهيد بيشتر اذيت خواهيد شد چون ضعف و ترس شما و نداشتن حمايت خانواده باعث اسيب پذيري بيشتر مي شود

مثلا فرض كنيد دو دختر به چنگال اين اراذل و اوباش مي افتند يكي ترس شديد از در جريان قرار گرفتن خانواده خود دارد و ديگري خانواده خود را حامي خود ميداند كداميك بيشتر اسيب پذير است؟؟؟؟؟

متاسفانه برخي تعصبات خانوادگي باعث ميشود كه دختران در قبال ازادشدن سريع و در جريان قرار نگرفتن خانواده تن به خواسته اين اوباش بدهند

فیلم مناظره بین روزبه فراهانی پور و هوشنگ امیر احمدی در تلویزیون عرب زبان الحورا مستقر در واشنگتن


روزبه فراهانی پور از حزب مرز پرگهر در مناظره ای در خصوص پیام نوروزی باراک اوباما که به دعوت تلویزیون عرب زبان الحورا که از واشنگتن جهت کشورهای عرب زبان منطقه پخش می گردد شرکت جسته و به انتقاد از پیام نوروزی باراک اوباما پرداخت.گفتنی است در این مناظره هوشنگ امیر احمدی به عنوان مدافع پیام نوروزی باراک اوباما حضور داشت

Sunday, March 29, 2009

ده نمکی:متهمان پرونده‌ي قتلهاي زنجيره‌اي به وظايف قانوني خود يعني « حذف معاندين » عمل كرده‌اند ! اذر 79

حذف معاندين » جزو برنامه‌ي نظام‌هاي مختلف دنياست كه از راه‌هاي گوناگون صورت مي‌گيرد. در مورد افرادي كه نامشان در پرونده‌ي قتلهاي زنجيره‌اي مطرح است ( متهمان ) نيزـ به دور از گرايشهاي سياسي ـ بايد گفت به وظايف قانوني خود يعني « حذف معاندين » عمل كرده‌اند
مسعود ده نمكي، سردبير نشريه‌ي « صبح »، در گفت و گو با ايسنا، با بيان اين مطلب افزود: در يك سيستم، همان طور كه عده‌اي مشغول جمع‌آوري اطلاعات هستند، عده‌ي ديگري هم مامور حذف دشمنان مي‌باشند و معمولا از دسته‌ي دوم كه زحماتشان بيشتر از سايرين است، كمتر تقدير و تشكر مي‌شود
وي گفت: به تعبير مقام معظم رهبري، مقتولان پرونده، از دشمنان بي‌خطر نظام بودند. نكته‌ي مهم اين است كه عاملان قتلها، در سيستم حذف معاندين، اولويتها را در نظر نگرفتند وگرنه رهبر معظم انقلاب ، به جاي « دشمن بي‌خطر » تعبير بهتري را به كار مي‌برند ، چرا كه حذف دشمن بي‌خطر، فايده‌اي نداشت و فقط حربه‌اي شد در دست عده‌اي كه مي‌خواستند به هدفشان برسند
ده نمكي، با تاكيد بر حفظ امنيت ملي، تصريح كرد: بحث امنيت ملي، فراتر از جناح و جريان خاصي است و به هر حال هزينه‌هايي هم لازم دارد. حال اگر وزارت اطلاعات، به اشتباه، چند نفر دشمن بي‌خطر را حذف كرده، ديكته‌ي نانوشته كه غلط ندارد، اين همه جوان در كارخانه‌هاي مهمات سازي، به خاطر بروز اشتباهي، به شهادت رسيدند، حالا چهار نفر دشمن بي‌خطر هم به خاطر تحليل نادرست و يا سو مديريت وزارت اطلاعات، حذف شدند، همه‌ي اينها دليل نمي‌شود كه نيروهاي اطلاعات را بي‌انگيزه كنيم
وي در ادامه گفت: قبل از وقوع قتلهاي زنجيره‌اي و پيش از دوم خرداد، امنيت حاكم بر جامعه اجازه نمي‌داد كه منافقين به راحتي وارد تهران شده و مقر وزارت اطلاعات را هدف گلوله و خمپاره قرار دهند و سپس در كمال آرامش و سلامت، به آغوش صدام بازگردند اما امروز مي‌بينيم كه آنها به آساني دست به اين عمل مي‌زنند
سردبير نشريه‌ي توقيف شده‌ي « جبهه »، سپس با بيان اين پرسش كه « اصلا بايد ديد مي‌توان بر اين قضيه، نام « قتل » نهاد يا خير؟ » افزود: دشمن را - چه با خطر و چه بي‌خطر - مي‌توان كشت، اما اين امر، زمان و برنامه لازم دارد و نبايد خودسرانه عمل كرد. اتفاقا در صحنه جنگ، خطر دشمن در حال پدافند از دشمن در حال حمله كمتر است
وي همچنين گفت: درباره‌ي اين مقوله كه آيا مقتولان پرونده، جزو شهروندان عادي بوده‌اند يا جزو شهرونداني كه دشمن نظام به شمار مي‌رفتند، قوه‌ي قضاييه بايد اعلام نظر كند و تصميم بگيرد و البته در كنار اينها، بحث كارشناسي هم لازم است.
ده نمكي، با اشاره به بحث دريافت فتوا كه درباره جريان قتلهاي زنجيره‌اي مطرح شده بود، اظهار داشت: در مورد جريان فتوا در قضييه قتلها، عده‌اي با تبليغاتشان، شانتاژكاري كرده و هدفشان، تسويه حساب با همكاران قديمي، شكستن ابهت وزارت اطلاعات، حذف وزير وقت، به دست گرفتن وزارتخانه با استفاده از تبليغ ناكار آمدي مديريت پيشين و تحميل مديريت جديد و نيز منفعل كردن وزارت اطلاعات در برخورد با تجديد نظر طلبان با استفاده از ايجاد توهم از متهم شدن به جريانات قبلي بود
ده نمكي در ادامه پيرامون چگونگي روند پيگيري پرونده‌ي قتلها، اظهار داشت: اگر منظور از قتلها، همين تعداد يعني 4 نفر ( فروهرها، مختاري، پوينده ) باشد، پرونده، جريان و روال عادي خود را طي كرده است. به هر حال در بررسي پرونده‌ها بايد همه‌ي جوانب را در نظر داشت، چرا كه عده‌اي معتقدند پرونده قتلها، ناقص است و قتلها به اين 4 نفر ختم نمي‌شود كه البته هدف عده‌اي از آنها، زير سئوال بردن عملكرد 20 ساله‌ي نظام است و از طرفي هم برخي عقيده دارند كه « سعيد اسلامي » هيچ نقشي در قضيه‌ي قتلها نداشته و عكس او را به ديوار اتاقهايشان نصب كرده‌اند و به او عنوان « شهيد » داده‌اند
سردبير نشريه‌ي « صبح » در پايان، با بيان اين كه دو قوه‌ي مجريه و قضاييه، در جريان پيگيري پرونده، اختلاف نظر داشتند، اما به نظر مي‌رسد روالي كه اكنون طي مي‌شود، مورد توافق هر دو قوه است ، افزود: قوه قضاييه در رسيدگي به پرونده بايد اين نكته را در نظر داشته باشند كه اگر قرار است كساني كه بر اثر اشتباه استراتژيك، قتلها را صورت دادند، محاكمه شوند، عده‌اي كه به تخريب وزارت اطلاعات و نظام پرداختند ، نيز بايد به پاي ميز محاكمه كشيده شوند ، چرا كه اين افراد، دستگاه اطلاعاتي نظام را تهديد كرده، باعث دلسردي نيروهاي آن شدند و در صورتي كه اين گونه عمل نشود ، رسيدگي به پرونده، روند ناقصي را طي كرده است

Saturday, March 28, 2009

مناظره بین روزبه فراهانی پور رهبر حزب مرزپرگهر و هوشنگ امیر احمدی در تلویزیون عرب زبان الحورا مستقر در واشنگتن


روزبه فراهانی پور رهبر برگزیده حزب مرز پرگهر در مناظره ای در خصوص پیام نوروزی باراک اوباما که به دعوت تلویزیون عرب زبان الحورا که از واشنگتن جهت کشورهای عرب زبان منطقه پخش می گردد شرکت جسته و به انتقاد از پیام نوروزی باراک اوباما پرداخت.گفتنی است در این مناظره هوشنگ امیر احمدی به عنوان مدافع پیام نوروزی باراک اوباما حضور داشت به زودی فیلم این مناظره بر روی خروجی این پایگاه قرار داده خواهد شد

اثار شكنجه بر روي جنازه اميدرضا ميرصيافي +عكس



سازمان گزارشگران بدون مرز با انتشار بیانیه‌ای مرگ امیدرضا میرصیافی وبلاگ نويس ايرانی را در زندان اوین تهران «قتل» خواند و خواستار تشکیل یک کمیسیون مستقل برای پیگیری چگونگی مرگ او شد.امید رضا میرصیافی روز ١٩ بهمن ماه سال ۱۳۸۷، به شعبه ١٥ دادگاه انقلاب تهران احضار و زندانی شد و روز چهارشنبه ۲۸ اسفند ماه ۱۳۸۷ در زندان اوین جان باخت. بنا بر اعلام سازمان گزارشگران بدون مرز، تناقضات و نشانه‌های اهمال ‌کاری جدی میان اسناد رسمی بازداشتگاه اوین و بیمارستان لقمان حکیم و پزشکی قانونی درباره ساعت انتقال به بیمارستان و ساعت فوت وجود دارد. پیام یزدیان خبرنگار ما از گفتگوهای تلفنی با معصومه و امیرپرویز میرصیافی خواهر و برادر امیدرضا، و رضا معینی مسئول بخش ایران در سازمان گزارشگران بدون مرز در پاریس درباره اين تناقضات گزارشی تهيه کرده است. اين گزارش همچنين حاوی عکسی پس از مرگ از امیدرضا میرصیافی است که به گفته نزدیکانش ، مويد کتک خوردن شديد وی، و وجود آثار کبودی و خونریزی بر چهره اوست

معصومه میرصیافی: برای ما هم طبق گفته های کلانتری، زندان و بیمارستان، هر سه تناقض وجود دارد. و هیچکدام از مطالبی که گفته شده، همخوانی ندارد و این تناقض در مطالب باعث شده که ما به هر حال به موضوع پی ببریم
امیرپرویز میرصیافی: ما صبح فردایی که خبردار شدیم، رفتیم برای شناسایی جسد، من خودم جسد را دیدم، گوش سمت چپ خونریزی شدید داشت، بینی اش پر از لخته های خون بود، صورتش کبود بود، پشت کتف ها کبود بود و پشت کمر، و ظاهرا قسمت پشت گوش آن قسمت، جمجمه شکستگی هم داشته، طوری که آن ملافه ای که جسد را پیچیده بودند کاملا خونی شده بود قسمت زیر سر. بعد آنجا جسد را به ما تحویل دادند فرستادیم پزشکی قانونی کهریزک، چهار ساعت طول کشید، ظاهرا کالبد شکافی انجام شد به ما توضیح خاصی ندادند. یک فرمی به ما داده شد که داخلش توضیحاتی خواسته بودند از سوابق بیماری امید که ما همه را رد کردیم ، ایشان نه بیمار بود نه معتاد بود و نه هیچی. بعدش یک قسمتی نوشته بود که آیا شما شکایتی دارید؟ من هم نوشتم که بله. البته افرادی آنجا بودند می گفتند که اگر بنویسید شکایت دارید جسد را ممکن است تحویل تان ندهند. من هم آنجا گفتم که اصلا جسد را نمیخواهم تحویل بدهند و جسد امید به چه درد من می خورد؟ من نوشتم ما شکایت داریم، مسئولین زندان اوین مقصر هستند این قتل مشکوک است و باید پیگیری شود و امضا کردم. بعد از چهار ساعت جسد را برای تدفین به ما تحویل دادند موقعی هم که داشتند پیکر پاکش را شستشو می دادند هنوز گوشش داشت خونریزی می کرد. در حالی که اینها به ما گفته بودند که ایشان قرص خورده، فشارش افت کرده و فوت کرده در حالی که کسی که فشارش افت کنه، پدر من سی سال بهیار بیمارستان سینا بوده، چنین چیزی نمی تواند صحت داشته باشد و ایشان قطعا کتک خورده، این را مطمئن هستم، ما فقط یکی از اقوام مان توانست موقعی که جسد را شناسایی میکردیم یک تصویری از سمت راست صورت بگیرد که ای کاش از سمت چپ گرفته بود. وقتی که جسد را در واقع تحویل دادند گفتند که ما گزارش پزشکی قانونی را بعدا اعلام می کنیم که ما از کسانی که قبلا چنین حوادث مشابهی برایشان پیش آمده بود پرسیدیم گفتند ممکن است دو تا سه ماه اینها طولش بدهند، و یک چیزی را هم من بگویم، ما هیچ امیدی به گزارش واقعی پزشکی قانونی نداریم، قطعا آنها هم تحت فشار خواهند بود و چیزی جز آنکه حکومت خواهد خواست نخواهند نوشت، قطعا آنها چیزی را می نویسند که به مذاق حکومت خوش بیاد، ولی من ایمان دارم که امید کتک خورده بود و بنده خدا آدم نحیفی هم بود، خیلی ظریف بود این بشر، و می دانم که زیر کتک حالش بد شده و رسیدگی نشده و ایشان در گذشته
اطلاعاتی تازه در مورد مرگ امید رضا میرصیافی در زندان اوین

شكنجه و شلاق به خاطر امتناع از ديدن فيلم محسن مخملباف ـ حقايقي از گذشته مخملباف

توجه :اين مطلب از سينماي ازاد و هدف بازخواني يك واقعه مي باشد چنين مطالبي ميتواند كليد اشكار شدن خيلي حقايق باشد هر چند شايد با نويسندگان ان اختلاف فكر و عقيده داشته باشيم
تغيير افراد در طول زمان امري بديهي است به شرطي كه تغيير حقيقي باشد ولي تبريه انها وظيفه ما نيست قربانيان واقعه و جنايت اين حق را دارند كه شاكي باشند چون واقعه اي كه بر انها گذشته بر ما صورت نگرفته است متاسفانه خيلي افراد كه ادعاي تغيير دارند از جنايات سابق خود طفره مي روند حتي حاضر به پذيرش اشتباهات خود نيستند
ايا اگر فردي در مقطعي باعث دستگيري و حتي اعدام و شكنجه افرادي شده حتي در صورت تغيير حقيقي باز تبريه ميشود؟براي پاسخ بايد خود را به جاي قربانيان و خانواده انها قرار داد و به قوانين جهاني توجه نمود و قضاوت منصفانه كرد
-----------
سينما و شکنجه در زندانهاى جمهورىِ اسلامى ! توضيح سينمای آزاد
ما براين عقيده ايم،کسانی که در ضرب وشتم ، شکنجه ،اذيت وآزار وايجاد خفقان ووحشت دخالت مستقيم داشته اند ويا متهم به قتل وآدمکشی هستند بايستی با رعايت موازين مترقی دنيای امروز وبا حق بر خورداری از وکيل وبا نظارت سازمانهای مدافع حقوق بشر محاکمه شوند وتا آن زمان و تا صدور رای ما حق نداريم آنان را محکوم ويا تبريه کنيم امااينگونه اعمال شامل مرور زمان نمی شود. آقای محسن مخملباف، نورچشمی رژيم جمهوری اسلامی وجشنواره ها نيز از اين قايده مستثنی نيستند وبايد تا زمان تشکيل چنين دادگاهی وصدور رای نهايی نمايش کارهای او متوقف شود و حضورش در محافل سينمايی را ممنوع کرد . ما از زندانيانی که اطلاعاتی در مورد وی دارند ميخواهيم که اسنادشان را برای سينمای آزاد بفرستند به خصوص زندانيان زندان عادل آباد شيراز که طبق سندی که در کتاب سراب سينمای اسلامی( رضا علامه زاده) نيزچاپ شده عليه وی به سازمان ملل شکايت کرده اند اما نتيجه ای بدست نياورده اند. ما نوشتار های مطلعين را با نام خودشان ويا نام مستعار نشر می دهيم واسناد را به وکيلانی که پذيرفته اند در اين خصوص ما راياری دهند تحويل خواهيم داد . اينبار نوشتار مينوحميلی فعال سياسی مقيم کانادا را خواهيد خواند. نشانی برای تماس تلفن: 004968139224
Cinema-ye-azad@t-online.de ***
-------------
در سالِ ٦١ روزى جان نثارى مسئولِ بند نسوان زندان اصفهان که پاسدارى لمپن بود مشت به در زد و گفت: آماده باشين ميريم سينما!؟ می رويم سينما؟ خنده دار نبود ؟ زندان و سينما؟ تا آنوقت از ما با کابل ، شلاق و... پذيرايى کرده اند و حالا چقدر مهربان شده بودند و ميخواستند ما را به سينما هم ببرند! با خودم گفتم نکنه ميخوان فا جعه سينما رکس را تکرار کنند؟ و يا ميخواهند مثل نازیها زندانى ها را درون کوره های آدمسوزی بريزند. از زمانيکه مرا از زندان سنندج به قم و بعد به اصفهان انتقال داده بودند ، تا به قول خودشان با بهره از امکانات فزهنگی آنجا ارشاد شوم! ميديدم که زندانيها مخصوصاً توابين را به مراسم مذهبى ، نماز جمعه و تکيه شهدا ميبردند ، اما اينکه آنها نگران تفريح وشادی ما باشند همه ما را به حيرت واداشته بود وکنجکاو بوديم که بدانيم اصل قضيه چِست ؟ عده اى به خاطر فرار از دلتنگى هاى زندان و ودلخشويی تماشای خيابان ها با توابها همراه شدند و به سينما رفتند اما نه برای تماشای يک فيلم عادی در سينما های شهر وقتی اينان به ُسينما رسيدند دانستند قصد توجه به تفريح وگردش زندانيان توهمی بيش نبوده است مامورين آنان را به تماشای فيلمهای محسن مخملباف حزب الهی انوقت وکارگردان مدرن امروزی کشانده بودند آنها وقتی از تماشای فيلم توبه نصوح ( 1361) برگشتند آنچه ناسزا بود نثار حوزه تبليغات اسلامی وکارگردانش کرده بودند و اين جمله زير لبشان تکرار می شد: مرتيکه ديونه معلوم نبود سرو ته فيلمش چى بود؟! بعدها از تلويزيون زندان در آن شرايط که رژيم دست به کشتارهاى وحشيانه زده بود فيلم ضد انسانی بايکوت را به خوردمان دادند فيلمی که به خواست رژيم وبرای کوبيدن چپ ساخته شده بود در اين فيلم زندانيان زندان عادل آباد شيراز را بزور سرنيزه حکومت به عنوان تواب مجبور به بازی نموده بودند. اما حال دستور آن بود که ما را بزور واداربه تماشای کارهای حزب الهی هنرمندشان بنمايند ،اينها اصلا دست بردار نبودند در بند قديم زنان همچنين بندهاى مردان چند بار زندانيان را براى تماشای دردناک فيلم توبه نصوح به سينما بردند. بار سوم تماشای فيلم برای همه زندانيان اجبارى بود ، اما عده اى نميخواستند بروند . من و دوستم نقشه کشيديم خودمونو به مريصی بزنيم ، اتفاق اينکه . فرداى آنروز واقعابه بيماری اسهال دچار شده بوديم . يک روز ديگر ٣ نفر از همبنديهام را در حياط زندان شلاق ميزدند و توابين نگاه ميکردند ، از شدت عصبانيت فرياد زدم و گفتم کثافتها ، وقتى در دنيا رسوا ميشين بعد ميگين شکنجه نيست ، پس اين چيه ؟ ٢ نگهبان زن مرا به دفتر زندان بردند ، جان نثارى خوشحال از اينکه من به قولِ او خودم را رو کردم ! ميگفت : تو سر موضعی هستى براى همين فيلم برادر مخملباف را نميرفتى ببينى ، فکر کردى اينجا هتله ؟ و بعد گفت: بندازينش انفرادى مقاومت کردم اما ، مسير بند تا انفرادى مرا داخل پتو انداختند و روى زمين کشيدند ! شيشه سقف انفرادى شکسته بود و باران به داخل ميآمد، روزى ٢ بار به من غذا ميدادند و دستشويى ميبردند ، ٢ ماه را در آن شرايط بسيار بد گذراندم و سپس مرا به دادگاه بردند، بازجويم کميل بود که کيفر خواست اعداميهاى زندان اصفهان را او آماده ميکرد ، بسيار عصبانى بود و به من گفت به ٢دليل شلاقت ميزنيم اول اينکه امتناع از ديدن فيلم مخملباف خود سرپيچی از قوانين زندان معنی می دهد همچنين و به خاطر اراجيفى که به هنگام تنبيه ٣ نفر زندانى به زبان آوردى و گفت: اونقدر انفرادى ميمونى تا گيسات مثل دندونات سفيد بشن ، بعد منو بردن طبقه زير زمين و شعرى بر روى در توجه مرا جلب کرد : احساس غريبى مکن اينجا که رسيدى اين کلبه ناچيز تعلق به تو دارد چشم بندمو زدند و داخل اطاقم بردند ، از زير چشم بندم زمين خونى و لباس ها و دمپايى های خونى را ميديدم ، گفتند دراز بکشم و با گفتن الله اکبر اولين ضربه به پشتم خورد سوزشى شديد را در پشتم احساس کردم ، نگهبانِ زنى که مرا از زندان به آنجا برده بود با لهجه اصفهانى ميگفت : آدم اينقدر لجباز که به خاطر نرفتن به سينما کتک بخوره را نديده بودم ؟ تو که فيلم دوست داشتى و فيلم هاى پارتيزانى را از تلويزيون خوب ميديدى. نميدانم آنروز چه تعداد شلاق خوردم اما تا مدتها در انفرادى روى پشتم نمى توانستم بخوابم . بعدهابراى دوستانم گفتم بايد اين شعر را روى در شکنجه گاه بنويسند : احساس غريبى مکن اينجا که رسيدى اين کلبه ناچيز با شلاق هاش تعلق به تو دارد ! قبلاً ميدانستم سينما بيش از هر رسانه ديگر قادر است واقعيت هاى اجتماع را منعکس کند و ميدانستم اين وسيله همچنين قادر است واقعيات دنيا را وارونه نشان دهد و ديدم اکثر فيلمسازان در ايران چشم مردم را به ديدنِ فيلمهاى خنثى عادت دادند و اما هيچ گاه نينديشيده بودم که از سينما هم ميشود به عنوان وسيله سرکوب و شکنجه استفاده کرد ! وقتى از زندان آزاد شدم با ديدن فيلم بايسيکل ران( 1367) و عروسى خوبان(1367) از محسن مخملباف فهميدم که اين آدمِ فرصت طلب ، نان را به نرخ روز ميخورد . در فيلم گبه (74 13)به جاى رنگهاى زيباى گبه ها و طبيعت ، خونهاى محل شکنجه ام را ميديدم و فيلم نون و گلدونش را که مخملباف ريکارانه سعى داشت از صلح بگويد و ضد خشونت نمايانده شود و ستايشگر زندگى ! درد شلاق را روی بدنم اتداعی می کردم . من اينجا دادخواستم را مطرح ميکنم عليه کل نظام جمهورى اسلامى ( هر جناحش ) از تمامى دست اندرکارانِ ريز و درشتش ، از کسانى که امروز ماسک اصلاح طلبى دارند و آنروز همه در اعدام ، زندان و شکنجه آزاديخواهان هم رأى بودند همچنين دادخواست من عليه شبه هنرمندی با عنوان محسن مخملباف است که به خاطرِ اينکه نپذيرفتم تماشگر فيلمهای ارتجاعی اش باشم باضربه های شلاق بدنم را مجروح کردند. اگر مخملباف برجسته ترين هنرمندان سينما هم باشد به خاطر شرکتش در سرکوب به خاطر همکاری مستقيم با زندان به خاطر تشکيل گروه تعقيب مبارزان وبه خاطر ساختن فيلمهای ايدئولوژيک می بايد به محاکمه کشانده شود همانکونه که لنی ريفنشتال کارگردان آلمانی که استعداد وتوانايی فيلمسازی اش قابل مقايسه با مخملباف نبود به دادگاه نورنبرگ فراخوانده شد وتا آخر عمرش از تمام مجامع هنری وفستيوال ها طرد گرديد. نقل يک صحنه از نحوه دستگيری حشمت رئيسی فعال سياسی که هم اکنون مقيم برلين است می تواند چهره واقعی اين سينماگر را بنماياند. حشمت رئيسی که هم بند مخملباف در زندان شاه بوده است در نوشتاری باعنوان بای سيکل ران آکتور کميته می نويسد: در گرمای زودرس اوايل سال60 يکی از چهره های پر آوازه هنر ايران کلت کاليبر 45 امريکايی خود رادر پشت شقيقه مردی (حشمت رئیسی) گذاشته بود واز او خواست که کوچکترين تکانی نخورد ودستهايش را بالای سرش نگهدارد مادر سالخورده مرد دست فرزند خود را محکم گرفته بود ورها نمی کرد. مرد که عرق سردی بر شقيقه اش نشسته بود صورت خود گرداند تاچهره شکار چی انسانرا ببيند باور نمی کرد چگونه جنايت وهنر می تواند دست در دست هم بگذارد و در وجود يک انسان تجلی کند ،پايان حرفهای من نقل بحش ديگری از مقاله تکان دهنده حشمت رئيسی است که می گويد: ايا می توان در خيابان ها به شکار انسان پرداخت ودگر انديشان را دستگير ومسلخ فرستاد وهمزمان به فعاليت های هنری وکارگردانی فيلم وتئاتر مبادرت ورزيد؟ ومن اصافه ميکنم ايا می توان پذيرفت که انسان نماهايی چون مخملباف که معلوم نيست چند نفر با دستگيری ويا راپرت هايشان به جوخه اعدام سپرده اند آزادانه بگردند وآز آن دردناک تر اينکه ايرانيان خارج نشين به استفبال خودش وفيلمهايش بروند وفرياد محسن ،محسنشان گوش فلک را کر کند؟
مينو حميلی فعال سياسی مقيم کانادا
-----------------------------------------------------------------
حشمت رئیسی جوانی بود كه بوسيله مخملباف دستگير و به لاجوردی قصاب سپرده می شود ایشان خوشبختانه جان سالم بدر برده اند.شاهد و مقیم آلمان هستند
-----------
مينو حميلی يکی از مبارزان سياسی صادقانه از شهر محل تولدش سنندج می گويد؛ که چگونه مورد هجوم پاسداران رژيم قرار می گيرد. 7 هليگوپتربا خمپاره اندازبه شهر حمله می کنند مينو به عنوان امدادگر در اطاق عمل بيمارستان کار می کند؛وشاهد است که چگونه بدن ها ی قطعه قطعه شده بچه ها زن ها ومردها پيرها وجوان ها را بايد جمع کند وبه باز ماندگانشان بسپارد./مينو سالهای جوانی اش را در سياهچالهای جمهوری اسلامی گذرانده و به وحشيانه ترين شيوه شکنجه شده است او به صراحت می گويد که چگونه شکنجه گرش با رفتار های جنسی ميخواهد شخصيت مبارزان را خورد کند, مينومی گويد:شکنجه گر از يک طرف مرا با کابل می زد واز طرف ديگر با آلت تناسلی اش ور می رفت

Thursday, March 26, 2009

مراسم جابجايي پيكر زنده ياد فريدون فرخزاد ـ ويديو2

در سال هاى جنگ ايران و عراق ، دو بار به اردوگاه اسراى ايرانى در عراق ، سفر كرد و برخی از نوجوانان اسير ايرانى را به اروپا انتقال داد، كه با خانواده هاى پذيراى ، ايرانى و اروپائى به زندگى پرداختند. در فيلم"وين عشق من" در كنار هنرپيشه معروف زن اتريش ، نقش يك حزب اللهى را ايفا كرد. ازآن پس بر عليه جمهورى اسلامى به افشاگرى پرداخت
وی سرانجام با ۴۰ ضربه متعدد چاقو تروريستهاي جمهوري اسلامي در منزل خویش در بن به قتل رسید
پنجشنبه ساعت يازده شب، ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ - ۶ اوت ۱۹۹۲ ، در شهر بن آلمان درمحل سكونتش جسداو را يافتند
فريدون به قتل رسيد ولي در قلب ازادي خواهان ماندگار شد
يادش گرامي باد

مراسم جابجايي پيكر زنده ياد فريدون فرخزاد ـ ويديو1