Sunday, November 29, 2009

احتمال شرکت احمدی نژاد در سرکوب تظاهرات ایرانیان لندن ۱۹۸۴



در سال ۱۹۸۴ تظاهراتی روبروی سفارت ایران شد. کارمندان سفارت ۱۱ نفر را دستگیر میکنند و شکنجه میدهند. بنظر میاد که "آن" هم اونجا قاطی‌ بوده، انلیزر عکس‌های اسکاتلند یارد شباهت عکس "آن" ۸۴ رو با عکس جدیدش مقایسه کرده است


http://www.dailymail.co.uk/news/article-1231764/Irans-president-man-looking-exactly-like-demo-London.html

Saturday, November 28, 2009

لئوناردو داوينچي _ تابلو "شام آخر"

لئوناردو داوينچي موقع كشيدن تابلو "شام آخر" دچار مشكل بزرگي شد: مي بايست "نيكي" را به شكل عيسي" و "بدي" را به شكل "يهودا" يكي از ياران عيسي كه هنگام شام تصميم گرفت به او خيانت كند، تصوير مي كرد. كار را نيمه تمام رها كرد تا مدل‌هاي آرماني‌اش را پيدا كند.
روزي در يك مراسم همسرايي, تصوير كامل مسيح را در چهره يكي از جوانان همسرا يافت. جوان را به كارگاهش دعوت كرد و از چهره اش اتودها و طرح‌هايي برداشت. سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقريباً تمام شده بود ؛ اما داوينچي هنوز براي يهودا مدل مناسبي پيدا نكرده بود.
كاردينال مسئول كليسا كم كم به او فشار مي آورد كه نقاشي ديواري را زودتر تمام كند. نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شكسته و ژنده پوش مستي را در جوي آبي يافت. به زحمت از دستيارانش خواست او را تا كليسا بياورند , چون ديگر فرصتي بري طرح برداشتن از او نداشت. گدا را كه درست نمي فهميد چه خبر است به كليسا آوردند، دستياران سرپا نگه‌اش داشتند و در همان وضع داوينچي از خطوط بي تقوايي، گناه و خودپرستي كه به خوبي بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداري كرد.
وقتي كارش تمام شد گدا، كه ديگر مستي كمي از سرش پريده بود، چشمهايش را باز كرد و نقاشي پيش رويش را ديد، و با آميزه اي از شگفتي و اندوه گفت: "من اين تابلو را قبلاً ديده ام!" داوينچي شگفت زده پرسيد: كي؟! گدا گفت: سه سال قبل، پيش از آنكه همه چيزم را از دست بدهم. موقعي كه در يك گروه همسرايي آواز مي خواندم , زندگي پر از رويايي داشتم، هنرمندي از من دعوت كرد تا مدل نقاشي چهره عيسي بشوم!
"مي توان گفت: نيكي و بدي يك چهره دارند ؛ همه چيز به اين بسته است كه هر كدام كي سر راه انسان قرار بگيرند."

پائولو كوئيلو

دختر طبرزدی مثل خودش شیر است و نه شیره ای قاتل و ادم کش



سومین تهدید برای من و خانواده ام طی 6 روز گذشته
طی 6 روز گذشته سومین تهدید را از نیرو های امنیتی رژیم ادم کش،متجاوز،ضدبشری و قرون وسطایی اسلامی حاکم بر ایران دریافت کردم. در تهدید اول،دامادم را به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات واقع در خیابان صبا احضار کردند.به زودی دریافتند که این تهدید کارساز نبود.
نوبت دوم احضاریه ای مجعول از اجرای احکام زندان اوین پشت در خانه ام انداختند که به من بفهمانند که بدون دادگاه نیز می شود حکم صادر کرد و سپس به دنبال اجرای ان بر امد.اما نیک می دانند که زندان برای مبارز همچون اب است برای ماهی. پس با این ترفند نیز نمی توان طبرزدی را از میدان به در کرد.
امروز اما تهدید ضد انسانی و متناسب با شان رژیم سراسر جهل و تجاوز اسلامی را به نمایش گذاشتند. ان ها که مرتب تلفن خانه ی ما را کنترل می کنند می دانستند که دختر من که دوره ی پیش دانشگاهی را سپری می کند امروز ادینه باید بدون سرویس به مدرسه برود.در مسیر برگشت فردی رنو سوار با ریش و پشم و قیافه ی ادم های متجاوز و ادمکش، راه را بر فرزند من می بندد. او کارتی نشان داده و می گوید که نگران نباش از دادگستری هستم.رشته ی ریاضی می خوانی؟شنیده ام که درست هم خوب است. بیا بالا نترس چند تا سوال ازت دارم؟ او مدعی می شود که اموزشگاه دارد و می تواند به او کمک کند که رتبه اش زیر صد باشد(!؟)این نیروی تحت امر ولایت اصرار می کند که فرزند من را سوار اتومبیل کند که موفق نمی شود. چون دختر طبرزدی مثل خودش شیر است و نه شیره ای قاتل و ادم کش.او هراسان به خانه امد و ماجرا را برای ما بازگو کرد.
امروز دریافته ام که نیرو های ولایت فقیه خانه به خانه به دنبال مبارزین و مخالفین افتاده اند تا ان ها را به وحشت بیندازند و یا از ان ها انتقام بگیرند. چند روز پیش از خانم ستوده شنیدم که با خانواده ی شیرین عبادی نیز چنین کرده اند.
بسیار خوب! ولی اجازه دهید تا من به خامنه ای و نیرو های تحت امر او بسیار شفاف سخن بگویم.پیش از این هم گفته ام و یک باردیگر نیز تکرار می کنم. زن و بچه ی من ،ابروی من ،جان من و هر انچه دارم فدای ایران و مردم ایران.دیشب یکی از زنان شیردل ایرانی از ترکیه با من صحبت می کرد. او اینک یک پناه جو است. از کسانی است که در زندان خامنه ای و توسط نیرو های تحت امر او از 30 خرداد به مدت چندین روز مورد تجاوز قرار گرفته است.وقتی با من سخن می گفت گریه به او امان نمی داد. به او گفتم :عزیزم،خواهرم
،شرافتم،افتخارم، تو را مورد تجاوز قرار داده اند. اما تو گریه نکن. مثل کوه باش و افتخار کن که بهترین سرمایه ات که همانا ناموس و عصمت و پاکی ات بوده است را برای ایران و ایرانی از تو گرفته اند. تو افتخار ایران هستی. پس قوی باش و گریه نکن. می گفت دو فرزندم را ایران جا گذاشته ام و شوهرم را که حتا نمی داند چه بلایی برسر من اورده اند.
من در عین حالی که از درد این زن با شرافت ایرانی به خود می پیچیدم اما به افتخار و شرافت او رشک می بردم. شرافتی که با چنین هزینه ی سنگینی به دست اورده است.او با صدای امریکا نیز صحبت کرده که در شرایطی که خودش لازم بداند ان مصاحبه پخش خواهد شد تا خامنه ای به حکومت خود و نیرو های تحت امرش ببالد!
اما من سخنی با نیرو های تحت امر ولایت دارم. البته حساب ،اکثریت بسیجی ها و سپاهی ها و امنیتی ها را که می دانم ادم های ایرانی و با شرافتی هستند را از ان اقلیت مزدور و ادم کش و متجاوز جدا می کنم.به ان ها می گویم اگر فرزندان و همسر و بستگانم را یکی یکی در پیش چشمانم سر ببرید یا به ان ها تجاوز کنید،به شرافت انسانیت و ایران دست از مبارزه بر نخواهم داشت.پس خود را برای هر جنایتی اماده کنید و اماده هستم.سر راه یک دختر بچه که می دانید همه ی فکر و ذهن او درس است و شاگرد ممتاز مدرسه اشان است را بیهوده نگیرید. این بار ناگهانی بر سر او بریزید او را با خود ببرید و ان چه در شان خودتان است و با زنان و دختران ایرانی انجام دادید با او هم انجام دهید و جسم نیمه جان او را در خیابان رها کنید تا من بیایم و با افتخار او را جمع کنم.
سخنی نیز با مردم عزیز میهنم دارم. عزیزان با شرافت. فرزندان کوروش بزرگ.انسان های با شرافت. من روز 16 آذر ماه ساعت 5 پس از ظهر به همراه هزاران جوان و دانشجوی شما در دانشگاه تهران خواهم بود.من دست و پای شما زنان و مردان با شرافت ایرانی را می بوسم. شما را به شرافت و انسانیتی که دارید سوگند می دهم که 16 آذر فرزندان و پدران و مادران خود را تنها نگذارید. من اگر تا ان روز بودم و در زندان نبودم همچون روز قدس و 13 آبان در خیابان خواهم بود.
می دانید که این ادم خواران برای پول نفت و برای ثروت هایی که گرد اورده اند و برای حفظ باند های قدرت و جنایت ،دست به هر اقدامی می زنند تا شما مردم در روز 16 آذر از خانه بیرون نیایید.بیایید و یک بار دیگر تصمیم گرفته و سواره و پیاده به سوی دانشگاه تهران و در شهرستان ها به سوی مکان هایی که مبارزین مشخص می کنند،هجوم ببریم و ادم کش ها را مایوس کنیم. باید ایران از دست این ادم خواران رها شود.
سخنی نیز با اصلاح طلبان و روحانیان دارم.این بلا را شما ها بر سر ایران اوردید و اینک خود نیز گرفتار شدید.
از زندان و کتک خوردن و ابرو دادن نهراسید. از کروبی و منتظری و صانعی و موسوی و خاتمی و دستغیب ها بیاموزید. بیایید و یک صدا مردم را به تظاهرات مسالمت امیز دعوت کنید و خود نیز در ان شرکت کنید.با این کار خود ،ابروی از دست رفته ی اسلام و شیعه را ممکن است تا حدودی جبران نمایید.کاری کنید که در فردای پیروزی ملت ایران ،در این مملکت اخوند کشی و مسلمان کشی به راه نیفتد.امروز و پیش از این تهدید جدید،با همسرم که فردی عمیقا مذهبی،غیر سیاسی و مسالمت جو است صحبت می کردیم. من به او می گفتم با این کار خامنه ای و دار و دسته اش تا ابد اسلام از ایران رخت بر خواهد بست.او به من می گفت که ادم از این ها وحشت دارد. از مامور ساده ی دادگاه تا بازجو و بالاتر هایشان. خدا کند ادم به دست این ها نیفتد.دیدم خودش با خودش می گفت باید همه ی این ها را کشت!او ادمی است که دل کشتن یک مورچه را نیز ندارد.
اما مراجع تقلید شیعه و برخی علمای غیر حکومتی و انسان های متدین باید به هوش باشند که تا کنون نیز زمان گذشته است. پیروان ولایت فقیه ،قمه به دست به جان مردم افتاده اند. در روز 13 آبان در جلوی چشم ملیون ها ایرانی و ملیون ها غیر ایرانی،دختران و زنان و پسران ایرانی را انگونه اماج توهین و باتوم و مشت ولگد قرار دادند. ولی سردار نقدی غیر ایرانی ادمکش که اخیرا حضرت ولایت او را به سرداری بسیج مفتخر کرده اند، می گوید که ما هنوز سرکوب نکرده ایم.فقط لباس یکی دونفر پاره شده است!؟ ای اف بر ما ایرانیان که یک غیر ایرانی این گونه تحقیرمان کند!
به شرافت ایرانی و به حقیقت انسانی ،بنای تحریک و تهدید و پرگویی ندارم.من ادم به شدت مسالمت جویی هستم. اما نیک می دانم که اگر در شرایط کنونی که این اژدهای هفت سر و این ضحاک زمان را زخمی کرده ایم،کوتاه بیاییم به بلای بزرگ و جبران ناپذیر گرفتار خواهیم شد.
زنده باد ازادی-برقرار باد دموکراسی-گسسته باد زنجیر استبداد.
حشمت اله طبرزدی/ادینه/6/آذر ماه/1388/خورشیدی
[تاريخ مطلب: ششم آذر ۱۳۸۸ برابر با بيست و هفتم نوامبر

گسترش شعار نويسي عليه خامنه اي در دبيرستان هاي بروجرد


گسترش شعار نويسي عليه خامنه اي در دبيرستان هاي بروجرد
در دبيرستانهاي شهرستان بروجرد, دانش اموزان بطور گسترده به شعارنويسي عليه سران حكومت وبخصوص شخص خامنه اي روي آورده اند . يكي از دانش آموزان دبيرستان پسرانه ي خميني به خبرنگار آژانس ايران خبر گفت : ”روي يكي از ديوارها نوشته بوديم سيدعلي بدبخت! خيلي صفا داشت, هركس ميديد خنده اش ميگرفت” . در سطح شهر بروجرد نيز شعار نويسي عليه نظام گسترش چشمگيري پيدا كرده است . روي شعارها توسط مزدوران حكومتي با اسپري خط خطي ميشود
آژانس ايران خبر

Friday, November 27, 2009

شهادت کیانوش آسا پس از زخمی شدن و با شلیک گلوله در گردن


خانواده کیانوش آسا دانشجوی دانشگاه علم و صنعت که در حوادث پس از انتخابات به طرز نامشخصی کشته شد طی نامه‌ی سرگشاده خواستار روشن شدن زوایای پنهان مرگ فرزند خویش و شناسایی و مجازات عاملان این جنایات هولناک شدند....طبق گفته های دوستان نزدیک ، در آخرین لحظات حادثه ، تنها یک گلوله به پهلوی کیانوش اصابت می کند و زخمی می شود بعد از آن دیگر کسی از او اطلاعی ندارد و بر اساس گزارش پزشکی قانونی، جسد در تاریخ ۲۹ خرداد یعنی ۴ روز بعد از اصابت آن گلوله به مرکز پزشکی قانونی تهران تحویل می گردد اما وقتی که ما جسد را روز سوم تیر شناسایی کردیم دیدیم که علاوه بر آن گلوله ، گلوله دیگری هم به گردنش اصابت کرده و بدین سادگی با جنایتی هولناک جان دانشجوی کُرد جوان از خطه کرمانشاه را از او و خانواده و جامعه گرفتند. در رابطه با این تناقض از پزشکی قانونی و دادسرای انقلاب سوالاتی پرسیدیم که هر کدام با جوابهایی همچون « ما اطلاعی نداریم » و « معلوم نیست » و« کسی نمی داند» برای سردرگمی و شاید پیگیری نکردن و کوتاه آمدن خانواده از این اسفناک ترین ، سخت ترین و سنگین ترین فاجعه زندگیمان به ما جواب دادند. حال آنکه گزارش پزشکی قانونی ناقص بوده و تنها علت فوت را اصابت گلوله عنوان کرده و به روز فوت و اینکه گلوله های موجود در بدن از یک جنس یا جنسهای متفاوت بوده تا نوع و شکل مرگ مشخص گردد اشاره ای نکرده است

زن و بچهی من ،ابروی من ،جان من و هر آنچه دارم فدای ایران : حشمت طبرزدی



سومین تهدید برای من و خانواده ام طی 6 روز گذشته
طی 6 روز گذشته سومین تهدید را از نیرو های امنیتی رژیم ادم کش،متجاوز،ضدبشری و قرون وسطایی اسلامی حاکم بر ایران دریافت کردم. در تهدید اول،دامادم را به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات واقع در خیابان صبا احضار کردند.به زودی دریافتند که این تهدید کارساز نبود.
نوبت دوم احضاریه ای مجعول از اجرای احکام زندان اوین پشت در خانه ام انداختند که به من بفهمانند که بدون دادگاه نیز می شود حکم صادر کرد و سپس به دنبال اجرای ان بر امد.اما نیک می دانند که زندان برای مبارز همچون اب است برای ماهی. پس با این ترفند نیز نمی توان طبرزدی را از میدان به در کرد.
امروز اما تهدید ضد انسانی و متناسب با شان رژیم سراسر جهل و تجاوز اسلامی را به نمایش گذاشتند. ان ها که مرتب تلفن خانه ی ما را کنترل می کنند می دانستند که دختر من که دوره ی پیش دانشگاهی را سپری می کند امروز ادینه باید بدون سرویس به مدرسه برود.در مسیر برگشت فردی رنو سوار با ریش و پشم و قیافه ی ادم های متجاوز و ادمکش، راه را بر فرزند من می بندد. او کارتی نشان داده و می گوید که نگران نباش از دادگستری هستم.رشته ی ریاضی می خوانی؟شنیده ام که درست هم خوب است. بیا بالا نترس چند تا سوال ازت دارم؟
او مدعی می شود که اموزشگاه دارد و می تواند به او کمک کند که رتبه اش زیر صد باشد(!؟)این نیروی تحت امر ولایت اصرار می کند که فرزند من را سوار اتومبیل کند که موفق نمی شود. چون دختر طبرزدی مثل خودش شیر است و نه شیره ای قاتل و ادم کش.او هراسان به خانه امد و ماجرا را برای ما بازگو کرد.
امروز دریافته ام که نیرو های ولایت فقیه خانه به خانه به دنبال مبارزین و مخالفین افتاده اند تا ان ها را به وحشت بیندازند و یا از ان ها انتقام بگیرند. چند روز پیش از خانم ستوده شنیدم که با خانواده ی شیرین عبادی نیز چنین کرده اند.
بسیار خوب! ولی اجازه دهید تا من به خامنه ای و نیرو های تحت امر او بسیار شفاف سخن بگویم.پیش از این هم گفته ام و یک باردیگر نیز تکرار می کنم. زن و بچه ی من ،ابروی من ،جان من و هر انچه دارم فدای ایران و مردم ایران.دیشب یکی از زنان شیردل ایرانی از ترکیه با من صحبت می کرد. او اینک یک پناه جو است. از کسانی است که در زندان خامنه ای و توسط نیرو های تحت امر او از 30 خرداد به مدت چندین روز مورد تجاوز قرار گرفته است.وقتی با من سخن می گفت گریه به او امان نمی داد. به او گفتم :عزیزم،خواهرم
،شرافتم،افتخارم، تو را مورد تجاوز قرار داده اند. اما تو گریه نکن. مثل کوه باش و افتخار کن که بهترین سرمایه ات که همانا ناموس و عصمت و پاکی ات بوده است را برای ایران و ایرانی از تو گرفته اند. تو افتخار ایران هستی. پس قوی باش و گریه نکن. می گفت دو فرزندم را ایران جا گذاشته ام و شوهرم را که حتا نمی داند چه بلایی برسر من اورده اند.
من در عین حالی که از درد این زن با شرافت ایرانی به خود می پیچیدم اما به افتخار و شرافت او رشک می بردم. شرافتی که با چنین هزینه ی سنگینی به دست اورده است.او با صدای امریکا نیز صحبت کرده که در شرایطی که خودش لازم بداند ان مصاحبه پخش خواهد شد تا خامنه ای به حکومت خود و نیرو های تحت امرش ببالد!
اما من سخنی با نیرو های تحت امر ولایت دارم. البته حساب ،اکثریت بسیجی ها و سپاهی ها و امنیتی ها را که می دانم ادم های ایرانی و با شرافتی هستند را از ان اقلیت مزدور و ادم کش و متجاوز جدا می کنم.به ان ها می گویم اگر فرزندان و همسر و بستگانم را یکی یکی در پیش چشمانم سر ببرید یا به ان ها تجاوز کنید،به شرافت انسانیت و ایران دست از مبارزه بر نخواهم داشت.پس خود را برای هر جنایتی اماده کنید و اماده هستم.سر راه یک دختر بچه که می دانید همه ی فکر و ذهن او درس است و شاگرد ممتاز مدرسه اشان است را بیهوده نگیرید. این بار ناگهانی بر سر او بریزید او را با خود ببرید و ان چه در شان خودتان است و با زنان و دختران ایرانی انجام دادید با او هم انجام دهید و جسم نیمه جان او را در خیابان رها کنید تا من بیایم و با افتخار او را جمع کنم.
سخنی نیز با مردم عزیز میهنم دارم. عزیزان با شرافت. فرزندان کوروش بزرگ.انسان های با شرافت. من روز 16 آذر ماه ساعت 5 پس از ظهر به همراه هزاران جوان و دانشجوی شما در دانشگاه تهران خواهم بود.من دست و پای شما زنان و مردان با شرافت ایرانی را می بوسم. شما را به شرافت و انسانیتی که دارید سوگند می دهم که 16 آذر فرزندان و پدران و مادران خود را تنها نگذارید. من اگر تا ان روز بودم و در زندان نبودم همچون روز قدس و 13 آبان در خیابان خواهم بود.
می دانید که این ادم خواران برای پول نفت و برای ثروت هایی که گرد اورده اند و برای حفظ باند های قدرت و جنایت ،دست به هر اقدامی می زنند تا شما مردم در روز 16 آذر از خانه بیرون نیایید.بیایید و یک بار دیگر تصمیم گرفته و سواره و پیاده به سوی دانشگاه تهران و در شهرستان ها به سوی مکان هایی که مبارزین مشخص می کنند،هجوم ببریم و ادم کش ها را مایوس کنیم. باید ایران از دست این ادم خواران رها شود.
سخنی نیز با اصلاح طلبان و روحانیان دارم.این بلا را شما ها بر سر ایران اوردید و اینک خود نیز گرفتار شدید.
از زندان و کتک خوردن و ابرو دادن نهراسید. از کروبی و منتظری و صانعی و موسوی و خاتمی و دستغیب ها بیاموزید. بیایید و یک صدا مردم را به تظاهرات مسالمت امیز دعوت کنید و خود نیز در ان شرکت کنید.با این کار خود ،ابروی از دست رفته ی اسلام و شیعه را ممکن است تا حدودی جبران نمایید.کاری کنید که در فردای پیروزی ملت ایران ،در این مملکت اخوند کشی و مسلمان کشی به راه نیفتد.امروز و پیش از این تهدید جدید،با همسرم که فردی عمیقا مذهبی،غیر سیاسی و مسالمت جو است صحبت می کردیم. من به او می گفتم با این کار خامنه ای و دار و دسته اش تا ابد اسلام از ایران رخت بر خواهد بست.او به من می گفت که ادم از این ها وحشت دارد. از مامور ساده ی دادگاه تا بازجو و بالاتر هایشان. خدا کند ادم به دست این ها نیفتد.دیدم خودش با خودش می گفت باید همه ی این ها را کشت!او ادمی است که دل کشتن یک مورچه را نیز ندارد.
اما مراجع تقلید شیعه و برخی علمای غیر حکومتی و انسان های متدین باید به هوش باشند که تا کنون نیز زمان گذشته است. پیروان ولایت فقیه ،قمه به دست به جان مردم افتاده اند. در روز 13 آبان در جلوی چشم ملیون ها ایرانی و ملیون ها غیر ایرانی،دختران و زنان و پسران ایرانی را انگونه اماج توهین و باتوم و مشت ولگد قرار دادند. ولی سردار نقدی غیر ایرانی ادمکش که اخیرا حضرت ولایت او را به سرداری بسیج مفتخر کرده اند، می گوید که ما هنوز سرکوب نکرده ایم.فقط لباس یکی دونفر پاره شده است!؟ ای اف بر ما ایرانیان که یک غیر ایرانی این گونه تحقیرمان کند!
به شرافت ایرانی و به حقیقت انسانی ،بنای تحریک و تهدید و پرگویی ندارم.من ادم به شدت مسالمت جویی هستم. اما نیک می دانم که اگر در شرایط کنونی که این اژدهای هفت سر و این ضحاک زمان را زخمی کرده ایم،کوتاه بیاییم به بلای بزرگ و جبران ناپذیر گرفتار خواهیم شد.
زنده باد ازادی-برقرار باد دموکراسی-گسسته باد زنجیر استبداد.
حشمت اله طبرزدی/ادینه/6/آذر ماه/1388/خورشیدی
[تاريخ مطلب: ششم آذر ۱۳۸۸ برابر با بيست و هفتم نوامبر ۲۰۰۹]

Thursday, November 26, 2009

احضاریه ی عجیب برای طبرزدی

احضاریه ی عجیب برای طبرزدی

به گزارش روابط عمومی جبهه ی دموکراتیک ایران ، امروز پنجم اذرماه برگه ی احضاریه ای برای مهندس طبرزدی دبیرکل جبهه ی دموکراتیک ایران ارسال گردید. این برگه،ارم دادگستری جمهوری اسلامی را در بالای خود دارد اما امر عجیب این است که بدون این که مشخص کند از کدام شعبه ی دادگستری است،از طبرزدی خواسته است که برای اجرای حکم،خود را به دایره ی اجرای احکام دایره ی نظارت بر امور زندان های استان تهران مستقر در زندان اوین معرفی کند.
شایان ذکر است که مهندس طبرزدی در 4/خرداد ماه/1378 با گذراندن حکم محکومیت از زندان ازاد شد و طی این مدت نیز هیچ دادگاهی نداشته که در ان محکوم شود که نیاز به اجرای حکم ان باشد.به نظر می رسد که این احضاریه ی عجیب در ادامه ی تهدید های امنیتی چند روز اخیر علیه ایشان تدارک دیده شده باشد. به ویژه که تاریخ صدور ان ،اول آذرماه و تاریخ الصاق،پنجم آذر ماه است.در زیر این احضاریه مهر شعبه و نام شعبه نیز نیامده و شماره ی ان نیز نا خوانا است.با این وجود مهندس طبرزدی با وکلای مدافع خود مشورت نمود تا در این زمینه تمهدات لازم اندیشه شود. وکلای اقای طبرزدی به این شرح اند:1-اقای اولیایی فرد 2 -اقای خلیل بهرامیان 3-خانم گیتی پورفاضل 4-دکتر ناصر طاهری

خطر اعدام دختری که از ده سالگی سیاسی شد



خطر اعدام دختری که از ده سالگی سیاسی شد
با وجود اینکه روز گذشته اخبار غیر رسمی خبر از توقف اعدام دو جوان کرد به نامهای شیرکومعارفی و حبیب اله لطیفی داشتند، اما فعالان کرد همچنان سایه دار را بر سر زینب جلالیان،فعال زن کرد سنگین می بینند.

خبرگزاری هرانا-حقوق شهروندی، اندیشه وبیان: زینب جلالیان دختر 27 ساله ای است که اینک با حکم اعدام به اتهام محاربه در زندان سنندج به سر می برد. به گفته یکی از نزدیکان زینب، اتهامی که دادگاه زینب رابه خاطر آن مجرم شناخته و بابت آن به وی حکم محاربه و اعدام داده، همکاری با گروه کرد "پژاک" عنوان شده است. این در حالی است که زینب جلالیان این اتهام را نپذیرفته است؛ به گفته کسانی که او و فعالیتهایش را می شناسند،زینب با گروه پ.ک.ک. همکاری غیر مسلحانه داشته و صرفا کار تبلیغی می کرده است.

به گزارش از روز, باور کردن این مساله شاید سخت باشد، اما زینب در ده سالگی به حزب پ.ک.ک نزدیک شد و با آنها شروع به همکاری کرد. او که در یکی از شهرستانهای آذربایجان شرقی زاده شده بود، به دلیل ممانعت خانواده اش از تحصیل، که وی عاشق آن بود، از خانه فرار کرد و همان زمان یعنی در ده سالگی جذب این گروه سیاسی کردستان شد که در آن زمان براحتی و بدون هیچ مشکل جدی از سوی حکومت ایران، در این استان مرزی فعالیت سیاسی می کردند و جوانان زیادی مثل زینب از کودکی و نوجوانی جذب آن شدند.

وی همچنین با اشاره به اینکه "نمی شود به این پیشینه بی توجه بود"، می گوید: دختر ده ساله ای را در نظر بگیرید که در هوای سرد کوهستان به یک گروه سیاسی پناه ببرد. همانجا رشد کند و درس بخواند. آیا این دختر را که هرگز حامی دیگری در زندگی نداشته و اساسا نوع دیگری از زندگی به او نشان داده نشده، مبارزه مسلحانه ای انجام نداده و خودش نیز اعتراف می کند که هیچ وقت دست به اسلحه نبرده و صرفا کار تبلیغی کرده است، می توان در 27 سالگی به اعدام محکوم کرد؟

به گفته این فرد که از نزدیکان زینب جلالیان است وی سال گذشته از مرز عراق وارد ایران شد، اما پس از مدتی در شهر کرمانشاه و به گفته ای پس از دستگیری یک خانواده کرد که یک عضو پژاک را پناه داده بودند، دستگیر و با همان اتهام آنها یعنی عضویت در پژاک راهی زندان شد.

حکم اعدام زینب پس از صدور در دادگاه، در دیوان عالی کشور نیز تایید شد و اینک او در همان شرایطی قرار دارد که احسان فتاحیان پیش از اعدام قرار داشت.

یکی از فعالان کرد در این زمینه می گوید : رفتار حکومت ایران در برابر کردها رفتار دو گانه ای است. شدیدترین برخوردهای خصمانه و سرکوبگرانه با فعالان سیاسی کردستان در شرایطی صورت می گیرد که حکومت ایران سالها شاهد پیوستن جوانان کرد به احزاب سیاسی کردستان و فعالیتهای آنان بوده است، اما با سکوت خود که حتی علامت رضایت بود، به نوعی باعث تقو یت این گروه ها نیز شد. به ویژه اینکه گروه های کردی مثل پ.ک.ک و هواداران عبداله اوجالان، در مرزهای مشترک عراق- ترکیه- ایران همواره خطر بیشتری برای ترکیه بوده اند تا ایران و دولت ایران اگر چه به ظاهر با این گروه میانه ای نداشته اما در باطن از حضور آنها استقبال هم کرده زیرا با وجود آنها می توانسته همیشه برگ برنده ای در برابر ترکیه داشته باشد که حضورش در مرز اروپا و رابطه دوستانه اش با امریکا همیشه ایران را تهدید کرده است

حسین پناهی : من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم

من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم ...دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم ...قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم.... عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم ...کودکان را دوست دارم ولی از آیینه می ترسم ...سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم... من می ترسم پس هستم! ....این چنین می گذرد روز و روزگار من.... من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم حسین پناهی

بنیاد علوی برای سخنرانی احمدي نژاد 400 هزار دلار به دانشگاه کلمبیا پرداخت کرده بود

یک روزنامه معتبر آمریکایی خبر داده است که بنیاد علوی برای سخنرانی احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا 400 هزار دلار پرداخته است. این خبر در عین حال نقاط مبهمی راکه در زمان اعلام "دعوت دانشگاه کلمبیا از احمدی نژاد" در اذهان عمومی شکل گرفت, روشن می کند. هم اکنون با افشای این گزارش در نیویورک تایمز, روشن شده است که دانشگاه کلمبیا, بی دلیل از احمدی نژاد برای ایراد سخنرانی دعوت نکرده است, بلکه در ازای آن مبلغی معادل 400 هزار دلار به عنوان "کمک به برنامههای وابسته به اسلام و فرهنگ ایرانی "دریافت کرده بود تا اجازه دهد رئیس دولت ایران در یک آکادمی معتبر آمریکایی را در کارنامه سیاسی خود ثبت کند. سخنرانی ای که به دلیل توهین های مستقیم رئیس دانشگاه کلمبیا و اعتراضات دانشجویان این دانشگاه نتوانست دستاورد تبلیغاتی مناسبی برای احمدی نژاد محسوب شود. تلاش تبلیغاتی ای که معلوم شده هزینه ای معادل 400 هزار دلار برای ایران در بر داشته است

نیویورک پست: لابی ایران توسط بنیاد علوی، بین دانشگاه های آمریکا جهت استخدام اساتید " ضد اسراییلی "، پول پخش می کرد

عصر ایران – روزنامه " نیویورک پست " چاپ آمریکا روز گذشته در گزارشی ادعا کرد که بنیاد " علوی " که اخیرا اموال این بنیاد در آمریکا به دلیل وابستگی ها و ارتباطات مالی با دولت ایران ، توقیف شده است ، صدها هزار دلار به دانشگاه های کلمبیا و راتجرز کمک مالی کرده است .

به گزارش عصر ایران ، در این گزارش به نقل از دادستان نیویورک ادعا شده است که بنیاد علوی چند ماه قبل از دعوت دانشگاه کلمبیا از محمود احمدی نژاد برای سخنرانی در این دانشگاه ، مبلغ 100 هزار دلار به این دانشگاه کمک مالی کرده است .

با این حال " دیوید استون " سخنگوی دانشگاه کلمبیا ضمن تایید دریافت کمک مالی از بنیاد علوی ، وجود هر گونه ارتباطی بین دریافت این مبلغ کمک مالی و دعوت از رییس جمهوری ایران برای حضور در این دانشگاه در سپتامبر 2007 را رد کرده است .

در گزارش نیویورک پست ادعا شده است که بنیاد علوی در طول 25 سال گذشته مجموعا بیش از 332 هزار دلار کمک مالی در اختیار دانشگاه کلمبیا در نیویورک قرار داده است .

در این گزارش اشاره شده که بنیاد علوی با این کمک های مالی سعی داشته است تا اساتید " ضد اسراییلی " دانشگاه کلمبیا را به استخدام خود در آورده و از آنها در جهت اهداف دولت ایران بهره برداری کند .

در گزارش نیویورک پست به نقل از "مایکل روبین " کارشناس امور ایران در در موسسه " آمریکن اینترپرایز" ( یکی از موسسات محافظه کار ) درباره پرداخت پول به برخی اساتید دانشگاه کلمبیا و راتجرز از سوی بنیاد علوی آمده است: با این کار می خواستند تا سیاست های دولت ایران از سوی برخی آکادمیسین ها تطهیر و توجیه شود و برخی اساتید خود را به پول می فروخته اند ".

اما در مقابل این دیدگاه " هوشنگ امیر احمدی " استاد دانشگاه راتجرز( که در محافل تندروی ایران از او به عنوان دلال رابطه با آمریکا نام برده می شود ) در این گزارش به روزنامه نیویورک پست می گوید : " کمک های بنیاد علوی به هیچ وجه به طور مستقیم به اساتید پرداخت نشده بلکه در اختیار دانشگاه قرار می گرفته است".

" آدام کافمن " مسئول تیم تحقیق پرونده بنیاد علوی در دادستانی منهتن نیویورک در این باره به نیویورک پست می گوید : " ما شواهدی قوی داریم که تمام فعالیت های بنیاد علوی از سوی حکومت ایران کنترل می شده است ".


بنیاد علوی دارای بیش از 650 میلیون دلار دارایی در آمریکا است که اخیرا اموال این بنیاد به دلیل آنچه که دادستانی آمریکا " ارتباط مالی با دولت ایران " خوانده است ، توقیف شده است .

بنیاد علوی دارای یک برج 36 طبقه در نیویورک و 4 مسجد و مراکز اسلامی مختلفی در سراسر آمریکا و نیز حساب های بانکی متعددی در آمریکا است . آمریکا مدعی است این بنیاد در اصل نقش لابی دولت ایران را در آمریکا بازی می کرده است

اسناد داخلی نایاک (لابی ایرانی – آمریکائی) و تریتا پارسی ـ رقبای احتمالی ما امیر احمدی

انتشار اسناد داخلی نایاک
سری اول از سال 1997 تا 2001

حسن داعی

اولین سری از اسناد داخلی نایاک که در جریان دادگاه بدست آورده ام تقدیم هموطنان میشود. ترجمه فارسی این اسناد به زودی روی سایت قرار میگیرد و از این بابت پوزش میخواهم. متاسفانه به علت مشکلات بی شمار دادگاه و کمبود وقت، قادر به انجام فوری آن نبوده ام.

در این مجموعه به چند سند در مورد راه اندازی و فعالیت های گروه لابی ایرانیان برای همکاری بین المللی نگاه میکنیم. تریتا پارسی این گروه را در سال 1997 راه اندازی کرد که فعالیت اصلی اش لابی در کنگره آمریکا برای برداشتن تحریم های اقتصادی و سیاسی از روی رژیم ایران بود.

چند سند در مورد رابطه تریتا پارسی با باب نی، نماینده فاسد کنگره آمریکا نیز بررسی میشوند. تریتا پارسی از سال 1997 دستیار باب نی بود و این همکاری تا زمان برملا شدن فساد مالی باب نی در سال 2005 ادامه یافت. سرانجام باب نی به دو سال و نیم زندان محکوم شد. بخشی از فساد مالی وی به رشوه گیری از یک دلال اسلحه در لندن مربوط میشد که برای جمهوری اسلامی کار میکرد.

سری بعدی اسناد به ورود تریتا به آمریکا در سال 2001، همکاری با شورای آمریکائی ایرانی امیر احمدی و راه اندازی نایاک مربوط می باشد.

برای مطالعه بخش اول روی این لینک کلیک کنید:

http://www.iranian-americans.com/2009/11/1548.html



اسناد داخلی نایاک و تریتا پارسی (سری دوم)



شروع کار در شورای آمریکائی ایرانی و مهاجرت به آمریکا

تلاش برای راه اندازی یک گروه لابی جدید

راه اندازی نایاک

همکاری مشترک با دو لابیست واشنگتن برای پیشبرد لابی

همکاری مشترک دو لابیست و باب نی با دو قاچاقچی مقیم لندن که برای جمهوری اسلامی کار میکردند

تلاش برای دادن یک چهره انسانی به لابی

تریتا پارسی در نامه محرمانه خود به روی کافی نوشت: "اگرچه هدف اصلی لابی ما برداشتن تحریم ها و باز کردن تجارت است ولی باید در آغاز و بمنظور کسب اعتبار در میان ایرانیان، روی موضوعاتی مثل ویزا یا تبعیض علیه ایرانیان کار کرد. ضمنا باید به لابی خودمان یک چهره انسانی بدهیم."

بخش هائی از نامه تریتا پارسی به روی کافی در اولین سال راه اندازی نایاک:

" به سوی راه اندازی یک لابی ایرانی – آمریکائی

اگرچه وظیفه اصلی این لابی باید بهبود رابطه ایران و آمریکا و برداشتن تحریم ها باشد اما در مرحله اول بایستی روی موضوعاتی کار کرد که حساست کمتری ایجاد میکند مثل مشکل ویزا یا تبعیض علیه ایرانیان.

اگر در آغاز کار روی اینگونه موضوعاتی که بحث انگیز نیست متمرکز شویم، اینکار باعث کسب اعتبار لابی ما در میان جامعه ایرانیان می شود.

برای رفع نیاز های مالی این لابی بایستی به سراغ تاجران ایرانی رفت. اگرچه طرف حساب های اصلی این لابی تاجران ایرانی و آمریکائی هستند اما باید حتما یک چهره انسانی به این لابی و اهداف آن داد. باید توجه داشت که سازمان ایپاک یعنی لابی اسرائیل بخوبی موفق شده تا طرفداران برداشتن تحریم از روی ایران را بعنوان سرمایه داران پر طمعی معرفی کند که حاضرند برای منفعت اقتصادی خود، با یک رژیم تروریستی معامله کنند.

در مقابل، کمپانی های نفتی نیز که در صف اول برداشتن تحریم ها هستند، تاکنون نتوانسته اند به کارزار خود یک چهره انسانی بدهند و مثلا در توجیه فعالیت های خود، از اینگونه دلائل استفاده کنند: "ما برای ایرانیانی که در چنگال رژیم دیکتاتوری ایران هستند نگرانیم" یا مثلا: "تحریم های موجود علیه ایران باعث ویرانی بسیاری از خانواده های آمریکائی شده که شغل خودشان را بخاطر تحریم ها از دست داده اند."

با انسانی جلوه دادن لابی خودمان هم میتوانیم اعتماد جامعه ایرانی را بخود جلب کنیم و هم میتوانیم برای پیروزی در کنگره آمریکا ازآن استفاده کنیم.

کمک مالی

تا کنون، سازمان های ایرانی – آمریکائی برای کمک مالی به سراغ کمپانی های نفتی رفته اند. این استراتژی مثل یک شمشیر دو لبه است. از یکطرف، این کمپانی ها بطور کامل با ما همراه هستند و در این زمینه گشاده دستی لازم را نیز دارند که باید به نمونه شورای امیر احمدی اشاره نمود. اما از طرف دیگر، کمپانی های نفتی وجهه خوبی در میان ایران ها ندارند و باعث بی آبروئی ما در میان این جماعت خواهد شد.

باید حمایت مالی کمپانی های مزبور را محدود کرد مثلا بیشتر از ده درصد در آمد کل لابی نباشد.

باید به سراغ آندسته از بخش های اقتصادی رفت که هم چهره مثبتی دارند و هم آنکه از باز شدن دربهای ایران بروی تجارت و داد و ستد سود میبرند مثل کمپانی موتورولا که از بازار 70 میلیون نفری ایران سود سرشاری خواهد برد. بطور کلی باید توجه داشت که کمپانی هایی که در بخش ارتباطات و کامپیوتر کار میکنند منفعت زیادی در ایران دارند زیرا نیروی کار ایران مجرب ولی ارزان است مثل هند. یا بایستی برای کمک مالی به سراغ کمپانی های ساختمان، آبیاری یا شرکت های نوشابه با شرکت هایی مثل مک دونالد رفت.

رقبای احتمالی ما

شورای آمریکائی ایرانی (امیر احمدی)

این شورا در طول پنج سال گذشته با نفوذ ترین گروه آمریکائی ایرانی در صحنه سیاسی آمریکا بوده است. این گروه توسط هوشنگ امیر احمدی اداره میشود. اما بخاطر روابط امیر احمدی با جناح محافظه کار در ایران، اعتبار شورا خدشه دار شده است. از طرف دیگر، حمایت مالی کمپانی های نفتی نیز کمتر شده و تلاش های امیر احمدی برای جذب جامعه ایرانیان مقیم آمریکا نیز با شکست روبرو شده است.

برای مشاهده مجموعه اسناد به زبان انگلیسی، روی این لینک کلیک کنید

http://www.iranian-americans.com/2009/11/1576.html



منبع: ایرانیان لابی

Wednesday, November 25, 2009

خطر اعدام دختری که از ده سالگی سیاسی شد


روز: با وجود اینکه روز گذشته اخبار غیر رسمی خبر از توقف اعدام دو جوان کرد به نامهای شیرکومعارفی و حبیب اله لطیفی داشتند، اما فعالان کرد همچنان سایه دار را بر سر زینب جلالیان،فعال زن کرد سنگین می بینند

زینب جلالیان دختر 27 ساله ای است که اینک با حکم اعدام به اتهام محاربه در زندان سنندج به سر می برد. به گفته یکی از نزدیکان زینب، اتهامی که دادگاه زینب رابه خاطر آن مجرم شناخته و بابت آن به وی حکم محاربه و اعدام داده، همکاری با گروه کرد "پژاک" عنوان شده است. این در حالی است که زینب جلالیان این اتهام را نپذیرفته است؛ به گفته کسانی که او و فعالیتهایش را می شناسند،زینب با گروه پ.ک.ک. همکاری غیر مسلحانه داشته و صرفا کار تبلیغی می کرده است

یک منبع مطلع در این مورد به روز می گوید : باور کردن این مساله شاید سخت باشد، اما زینب در ده سالگی به حزب پ.ک.ک نزدیک شد و با آنها شروع به همکاری کرد. او که در یکی از شهرستانهای آذربایجان شرقی زاده شده بود، به دلیل ممانعت خانواده اش از تحصیل، که وی عاشق آن بود، از خانه فرار کرد و همان زمان یعنی در ده سالگی جذب این گروه سیاسی کردستان شد که در آن زمان براحتی و بدون هیچ مشکل جدی از سوی حکومت ایران، در این استان مرزی فعالیت سیاسی می کردند و جوانان زیادی مثل زینب از کودکی و نوجوانی جذب آن شدند

وی همچنین با اشاره به اینکه "نمی شود به این پیشینه بی توجه بود"، می گوید: دختر ده ساله ای را در نظر بگیرید که در هوای سرد کوهستان به یک گروه سیاسی پناه ببرد. همانجا رشد کند و درس بخواند. آیا این دختر را که هرگز حامی دیگری در زندگی نداشته و اساسا نوع دیگری از زندگی به او نشان داده نشده، مبارزه مسلحانه ای انجام نداده و خودش نیز اعتراف می کند که هیچ وقت دست به اسلحه نبرده و صرفا کار تبلیغی کرده است، می توان در 27 سالگی به اعدام محکوم کرد؟

به گفته این فرد که از نزدیکان زینب جلالیان است وی سال گذشته از مرز عراق وارد ایران شد، اما پس از مدتی در شهر کرمانشاه و به گفته ای پس از دستگیری یک خانواده کرد که یک عضو پژاک را پناه داده بودند، دستگیر و با همان اتهام آنها یعنی عضویت در پژاک راهی زندان شد.

حکم اعدام زینب پس از صدور در دادگاه، در دیوان عالی کشور نیز تایید شد و اینک او در همان شرایطی قرار دارد که احسان فتاحیان پیش از اعدام قرار داشت

یکی از فعالان کرد در این زمینه به روز می گوید : رفتار حکومت ایران در برابر کردها رفتار دو گانه ای است. شدیدترین برخوردهای خصمانه و سرکوبگرانه با فعالان سیاسی کردستان در شرایطی صورت می گیرد که حکومت ایران سالها شاهد پیوستن جوانان کرد به احزاب سیاسی کردستان و فعالیتهای آنان بوده است، اما با سکوت خود که حتی علامت رضایت بود، به نوعی باعث تقو یت این گروه ها نیز شد. به ویژه اینکه گروه های کردی مثل پ.ک.ک و هواداران عبداله اوجالان، در مرزهای مشترک عراق- ترکیه- ایران همواره خطر بیشتری برای ترکیه بوده اند تا ایران و دولت ایران اگر چه به ظاهر با این گروه میانه ای نداشته اما در باطن از حضور آنها استقبال هم کرده زیرا با وجود آنها می توانسته همیشه برگ برنده ای در برابر ترکیه داشته باشد که حضورش در مرز اروپا و رابطه دوستانه اش با امریکا همیشه ایران را تهدید کرده است

خطر دیپورت شیدا جهانبین، روزنامه‌نگار و فعال دانشجویی از سوی دولت هلند



خطر دیپورت شیدا جهانبین، روزنامه‌نگار و فعال دانشجویی از سوی دولت هلند

کمیته گزارشگران حقوق بشر- شیدا جهانبین، روزنامه‌نگار و عضو دانشجویان آزادی‌خواه و برابری‌طلب پس از ترک ایران در فروردین‌ماه 87،‌ اکنون با خطر دیپورت از سوی دولت هلند مواجه گشته است

این فعال دانشجویی، که با نام «ترانه آزادی» نیز شناخته می‌شود در آبان ماه 84 برای اولین بار بازداشت شد و در اسفندماه همان سال ماموران وزارت اطلاعات بار دیگر برای بازداشت وی اقدام نمودند که به دلیل عدم حضور او در منزل موفق به این کار نشدند

این روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نویس سابقه همکاری با روزنامه‌های توسعه و همشهری، مجله آزما و هفته‌نامه فکر روز را داشته است و فعالیت‌های دانشجویی او در زمره دانشجویان آزادی‌خواه و برابری‌طلب نیز قابل توجه می‌باشد

در حال حاضر وضعیت این فعال دانشجویی نگران کننده است چرا که با توجه به سابقه‌ی فعالیت‌های او، و سابقه‌ی برخورد دستگاه‌ امنیتی با روزنامه‌نگاران و فعالان دانشجویی، دیپورت و بازگرداندن شیدا جهانبین به ایران ممکن است سبب بازداشت و حتی برخوردهای شدیدتر با وی شود


قم‌ شهر زیارت‌ و خوشگذرانی _ گزارشی‌ از زندگی‌ زنانی‌ كه‌ روزی‌ چند بار در قم‌ صیغه‌ می‌شوند ‌



قم‌ شهر زیارت‌ و خوشگذرانی‌
نوشته‌ كاملیاانتخابی‌فرد
هیچ‌ كس‌ برای‌ فاتحه‌ به‌ گورستان‌ نمی‌رود!
گزارشی‌ از زندگی‌ زنانی‌ كه‌ روزی‌ چند بار در قم‌ صیغه‌ می‌شوند
‌(...)
محافظ‌ من‌ از راننده‌ خواست‌ توقف‌ كند. من‌ چادر را روی‌ سرم‌ مرتب‌ كردم‌. سفر ما تا قم‌ یك‌ ساعت‌ طول‌ كشید، در مدخل‌ شهر، تابلویی‌ به‌ چشم‌ می‌خورد كه‌ روی‌ آن‌ نوشته‌ شده‌ بود، به‌ شهر خون‌ و انقلاب‌ خوش‌ آمدید. دقایقی‌ بعد ما درون‌ واتیكان‌ ۱۵۵ میلیون‌ مسلمان‌ شیعه‌ مذهب‌ بودیم‌. قم‌ خانه‌ طلبه‌هاست‌. جایی‌ كه‌ ملاها و رهبران‌ رژیم‌ ایران‌ در آنجا آموزش‌ دیده‌ اند. ما در شهر مذهبی‌ قم‌ بودیم‌، شهری‌ كه‌ خارجی‌ها و محققین‌ كمتر به‌ آن‌ پا می‌گذارند.
در شهر قم‌ زنهایی‌ هستند اگر چه‌ خود را در چادر مشكی‌ پیچیده‌ اند اما در واقع‌ جاذبه‌های‌ پنهان‌ این‌ شهر مذهبی‌ بشمار می‌روند. ظاهر این‌ زنان‌ با دختران‌ دانشجو و دبیر و كارمند تفاوت‌ ندارد، از قماش‌ زنان‌ معمولی‌ نیز نیستند. آنها صیغه‌ مردان‌ می‌شوند یعنی‌ به‌ ازدواج‌ موقت‌ آنها تن‌ در می‌دهند. دقایقی‌ با آنها همبستر می‌شوند و در مقابل‌ آن‌ پول‌ می‌گیرند تا زندگی‌ محقر خود را اداره‌ كنند.
شاید برای‌ همین‌ است‌ كه‌ قم‌ به‌ شهر زیارت‌ و عیش‌ و عشرت‌ شهرت‌ دارد و به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ مقامات‌ سیاسی‌ رژیم‌ و آخوندها خوش‌ ندارند سر و كله‌ خبرنگاران‌ در قم‌ پیدا شود.
رابطه‌ رهبران‌ جمهوری‌ اسلامی‌ با زنان‌ روسپی‌ تا ماه‌ گذشته‌ كه‌ محمدخاتمی‌ یك‌ شبكه‌ دختران‌ فراری‌ را به‌ كارگردانی‌ آخوندی‌ از روسای‌ دادگستری‌ یكی‌ از شهرها متلاشی‌ كرد، مساله‌ای‌ آشكار و در عین‌ حال‌ مخفی‌ بود. (منظور نویسنده‌ رییس‌ دادگستری‌ كرج‌ است‌ كه‌ اخیراً دستگیر شد). مدت‌ها پیش‌ از آن‌ كه‌ خاتمی‌ درگیر این‌ ماجرا شود، من‌ به‌ قم‌ رفتم‌ به‌ امید آن‌ كه‌ گزارش‌های‌ مربوط‌ به‌ وضع‌ زنان‌ در قم‌ را كه‌ شش‌ ماه‌ طول‌ كشید به‌ پایان‌ ببرم‌. این‌ گزارش‌ برای‌ من‌ اهمیت‌ بسیاری‌ داشت‌ بطوری‌ كه‌ نمی‌توانستم‌ آن‌ را كنار بگذارم‌. بنابراین‌ با كمك‌ سردبیر سابقم‌ تلاش‌ می‌كنم‌ روزنامه‌ یا مجله‌ای‌ برای‌ چاپ‌ آن‌ پیدا كنیم‌ تا دنیا از رنج‌ها و آلام‌ زنان‌ قمی‌ كه‌ حرفه‌ آنها روزی‌ چند بار صیغه‌ شدن‌ است‌، آگاه‌ شود.
برای‌ تهیه‌ گزارشم‌ به‌ گورستان‌ شیخان‌ كه‌ در باغچه‌ یك‌ مسجد قدیمی‌ در مركز شهر قرار دارد رفتم‌. این‌ قبرستان‌ با حرم‌ حضرت‌ معصومه‌ فاصله‌ چندانی‌ ندارد. در آن‌ جا زنانی‌ را دیدم‌ كه‌ آرام‌ و بی‌صدا روی‌ گورها نشسته‌ بودند و چادر سیاه‌ آنها كه‌ حتی‌ دست‌ و صورت‌ شان‌ را پوشانیده‌ بود، تنها نشانه‌ زنیت‌ این‌ موجودات‌ قابل‌ احترام‌ بود.
از چهار گوشه‌ قبرستان‌ طلبه‌ها دسته‌ دسته‌ با عبا و عمامه‌ وارد محوطه‌ اطراف‌ مسجد می‌شدند. برخی‌ از آنها گویی‌ عازم‌ سفر هستند. بعضی‌ دیگر زنها را زیر نظر داشتند تا ببینند كدام‌ یك‌ چهره‌های‌ جدیدند و كدام‌ یك‌ را از قبل‌ می‌شناسند. طلبه‌ای‌ تمام‌ روز با شیشه‌ آبی‌ كه‌ در دست‌ داشت‌ سنگ‌ قبرها را می‌شست‌ و به‌ دنبال‌ مشتری‌ می‌گشت‌ تا زنی‌ را به‌ او معرفی‌ كند. اما من‌ به‌ وساطت‌ او نیازی‌ نداشتم‌. خودم‌ به‌ سراغ‌ زنها رفتم‌، یكی‌ از آنها هنگام‌ صحبت‌ با من‌ چادرش‌ را كنار زد و چهره‌ او را دیدم‌. زن‌ جوانی‌ بود كه‌ سی‌ و چند ساله‌ بنظر می‌رسید. معلوم‌ بود موهایش‌ را با رنگ‌ موی‌ ارزان‌ قیمتی‌ بور كرده‌ است‌. پیراهنی‌ باز به‌ تن‌ داشت‌ و آرایش‌ غلیظ‌ او خبر از روستایی‌ بودنش‌ می‌داد.
زن‌ دیگری‌ كه‌ سن‌ او به‌ زحمت‌ به‌ ۲۰ سال‌ می‌رسید نیز چادرش‌ را باز كرد تا راحت‌تر با من‌ صحبت‌ كند. اما با نمایان‌ شدن‌ چهره‌ او ملاهای‌ جوان‌ دور و بر ما جمع‌ شدند شروع‌ به‌ دید زدن‌ او كردند. حضور من‌ در میان‌ زنان‌ منتظر صیغه‌، آرامش‌ و كسب‌ و كار آنها را به‌ هم‌ زد. از زنی‌ كه‌ آرایشش‌ توی‌ ذوق‌ می‌زد خواستم‌ تا با من‌ به‌ خارج‌ گورستان‌ بیاید. البته‌ نگران‌ بودم‌ كسانی‌ به‌ من‌ ظنین‌ شوند. اسمش‌ مهری‌ بود. او گفت‌ من‌ از این‌ طلبه‌ها متنفرم‌. وقتی‌ به‌ محل‌ امنی‌ رسیدیم‌ مهری‌ گفت‌ كه‌ چگونه‌ به‌ بهانه‌ ازدواج‌ موقت‌ (صیغه‌) خودفروشی‌ می‌كند.
مهری‌ گفت‌ زمانی‌ همسرش‌ راننده‌ كامیون‌ بوده‌ اما چند سال‌ پیش‌ در تصادف‌ كشته‌ شده‌ و اكنون‌ باید از ۶ فرزند و یك‌ دختر كه‌ خود نیز فرزندی‌ دارد، نگهداری‌ كند. او گفت‌ كه‌ هفته‌ای‌ سه‌ روز از فاصله‌ای‌ دور به‌ این‌ محل‌ می‌آید، مهری‌ هنگامی‌ كه‌ با من‌ صحبت‌ می‌كرد راننده‌ و راهنمای‌ مرا برانداز می‌كرد به‌ امید آن‌ كه‌ مشتری‌ او شوند. نیاز، غم‌ و پشیمانی‌ در نگاه‌ مهری‌ موج‌ می‌زد. در تابستان‌ها كه‌ مردم‌ شهرهای‌ دیگر ایران‌ برای‌ زیارت‌ و تفریح‌ به‌ قم‌ می‌روند، مهری‌ گاهی‌ تا سه‌ بار در روز همسر موقت‌ اختیار می‌كند. او می‌گوید مردهای‌ قمی‌ خوب‌ پول‌ نمی‌دهند اما توریست‌ها كه‌ از جاهای‌ دیگر می‌آیند همسران‌ بهتری‌ هستند. مهری‌ گفت‌ مشتریان‌ من‌ اگر جا داشته‌ باشند مرا به‌ آنجا می‌برند والا در قبرستان‌ نو كارمان‌ را انجام‌ می‌دهیم‌.
قبرستان‌ نو در فاصله‌ چند كیلومتری‌، شهر قم‌ در هاله‌ای‌ از گرد و غبار فرو رفته‌ است‌. هیچكس‌ برای‌ فاتحه‌ خواندن‌ بر قبر مردگان‌ به‌ این‌ گورستان‌ دور افتاده‌ و خاموش‌ پا نمی‌گذارند و تنها مراجعان‌ آن‌ زنها و همسران‌ موقت‌ آنها هستند. این‌ زنها كه‌ مخفیانه‌ به‌ اینجا می‌آیند، معتقدند این‌ نوع‌ زندگی‌ در مقایسه‌ با گدایی‌ در خیابان‌ آبرومندتر است‌ و برخلاف‌ زنان‌ بدكاره‌ در سراسر دنیا كه‌ با دلبری‌ مشتری‌ جلب‌ می‌كنند تا شرمساری‌ و تحقیر را احساس‌ نكنند، آنها می‌گویند حداقل‌ در گورستان‌ و خانه‌ مردگان‌ امنیت‌ داریم‌. آنها بین‌ ۲ تا ۴ هزار تومان‌ از هر مردی‌ دستگرمی‌ می‌گیرند.
در واقع‌ ازدواج‌ موقت‌ (صیغه‌) یك‌ كلاه‌ شرعی‌ است‌ كه‌ اگر چه‌ نخ‌نما شده‌ هنوز سعی‌ می‌شود به‌ عنوان‌ سرپوش‌ بر این‌ فساد بگذارند شاید هم‌ آن‌ را نوعی‌ بیمه‌های‌ اجتماعی‌ برای‌ زنان‌ فقیر می‌دانند. زنانی‌ كه‌ حرفه‌ صیغه‌ شدن‌ را انتخاب‌ می‌كنند چندان‌ در بند اجرای‌ مراحل‌ قانونی‌ آن‌ كه‌ خواندن‌ چند كلمه‌ دعا از سوی‌ یك‌ ملاست‌ نیستند.
زنی‌ كه‌ صیغه‌ می‌شود حداقل‌ باید برای‌ سه‌ ماه‌ و نیم‌ همسر موقت‌ دیگری‌ اختیار نكند تا اطمینان‌ حاصل‌ شود كه‌ باردار نیست‌. اما هیچ‌ كس‌ این‌ قانون‌ را رعایت‌ نمی‌كند چون‌ زنان‌ این‌ كاره‌ نیاز به‌ پول‌ دارند.
بنا به‌ گفته‌ مسئولان‌ وزارت‌ بهداشت‌ و درمان‌ جمهوری‌ اسلامی‌ زنهای‌ صیغه‌ای‌ راههای‌ متعدد دیگری‌ برای‌ جلوگیری‌ از حاملگی‌ و مبتلا نشدن‌ به‌ بیماری‌های‌ گوناگون‌ در مقابل‌ خود دارند. سالیانه‌ ۹۰ هزار زن‌ در ایران‌ تقاضای‌ كورتاژ می‌كنند.
روزانه‌ بطور متوسط‌ ۲۲۱ زن‌ كورتاژ می‌شوند. البته‌ همه‌ این‌ كورتاژها نتیجه‌ ازدواج‌ موقت‌ نیست‌. سال‌ گذشته‌ شهربانو امامی‌ نماینده‌ مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌ گفت‌ مردانی‌ كه‌ ازدواج‌ موقت‌ می‌كنند مایل‌ به‌ داشتن‌ فرزند از این‌ طریق‌ نیستند. كودكانی‌ كه‌ از ازدواج‌ موقت‌ پا به‌ عرصه‌ وجود می‌گذارند برای‌ دریافت‌ اوراق‌ هویت‌ و مدارك‌ دیگر مورد تقاضای‌ محل‌ كار و مدرسه‌ با اشكال‌ روبرو می‌شوند.
بدون‌ این‌ اوراق‌ آنها از ارث‌ خانوادگی‌ و كمك‌های‌ دولت‌ به‌ كودكان‌ بی‌سرپرست‌ محروم‌ می‌شوند. به‌ هر روی‌ شرمساری‌ در تمام‌ زندگی‌ همراه‌ آنها خواهد بود. زنانی‌ كه‌ به‌ كار صیغه‌ شدن‌ مشغولند از داشتن‌ مشاغل‌ بهتر و توجه‌ خانواده‌ بی‌نصیب‌ اند. اما این‌ لكه‌ ننگ‌ مانع‌ از ورود دختران‌ جوان‌ به‌ كار روسپی‌گری‌ نمی‌شود. وقتی‌ دختری‌ از خانه‌ فرار می‌كند غالباً این‌ تنها راه‌ كسب‌ درآمد و گذران‌ زندگی‌ او به‌ حساب‌ می‌آید. اخیراً یك‌ پژوهش‌ نشان‌ داده‌ كه‌ ۴۰ در صد از روسپیان‌ خیابانی‌ محل‌ زندگی‌ ثابتی‌ ندارند.
نسل‌ جدید روسپیان‌ در قم‌ اصراری‌ به‌ لاپوشانی‌ كردن‌ حرفه‌ از طریق‌ ازدواج‌ موقت‌ ندارند. آنها بدون‌ تعارف‌ و مستقیم‌ با مشتری‌ وارد مذاكره‌ می‌شوند. مامور انتظامات‌ یكی‌ از اماكن‌ مذهبی‌ قم‌ به‌ من‌ گفت‌ آنها چند نفری‌ در اتاق‌هایی‌ كه‌ برای‌ زائران‌ در نظر گرفته‌ شده‌ اقامت‌ می‌كنند. ما گاهی‌ این‌ موضوع‌ را به‌ پلیس‌ اطلاع‌ می‌دهیم‌. اما خودمان‌ نمی‌توانیم‌ آنها را كنترول‌ كنیم‌. همین‌ مامور گفت‌ كه‌ دخترها از سنین‌ مختلف‌ با اتوبوس‌ به‌ قم‌ می‌آیند. بعضی‌ از آنها از فقر خانوادگی‌ می‌گریزند. بعضی‌ دیگر به‌ علت‌ از دست‌ دادن‌ باكرگی‌ و ترس‌ از پدر و برادر دیگر به‌ خانه‌ باز نمی‌گردند و سرانجام‌ به‌ بدترین‌ نوع‌ زندگی‌ یعنی‌ خودفروشی‌ خیابانی‌ روی‌ می‌آورند كه‌ جز سرخوردگی‌ حاصلی‌ برای‌ آنها ندارد.
برگرفته‌ از «ایران‌ استار» شماره‌ ۳۵۹ اپریل‌ ۲۰۰۱

Tuesday, November 24, 2009

آیا "اصلاح طلبان سبز سیدی" شخصیتهای ملی‌ و سکولار محسوب میشوند که بتوانند این ملت رنگارنگ را برای مبارزه متحد کنند؟

سکولار‌های شرمگین - رضا میهن دوست


تقیه در مذهب شیعه هر چه هست، خوب یا بد، موضوع صحبت من نیست و با مذهب به عنوان یک باور شخصی‌ و قلبی کوچکترین مشکلی‌ ندارم. مشکل آنجا است که این گونه نگرش، فرهنگ، باور مذهبی و رفتار را بی‌ آنکه به آن آگاه‌ باشیم، حتئ در زندگی سیاسی امروز خود نیز گسترش داده ایم. اگر چه دروغ نمیگوئیم اما حقیقت را نیز نمیگوئیم و اگر هم میگوئیم به آنکسی که باید آنرا بشنود نمیگوئیم.همین کار را هم در انقلاب ۵۷ کردیم و گویا هرگز به ذهنمان هم خطور نمیکند که روش خود را کمی‌ تغییر داده و با روح زمان حرکت کنیم. آیااین یک معضل فرهنگی‌ نیست؟ آیا این "شیعه زدگیِ سیاسی" و "عقده حقارت سیاسی" نیست که همیشه تصور ‌کنیم برای یک کار سیاسی باید خود را پشت یک آخوند و یا یک آخوند مسلک پنهان کنیم؟ آیا ما از دمکرات و سکولار بودن خود شرمگین هستیم؟
برخی‌ از ما "شیعه زدگان سیاسی" خود را بسیار مترقی و پیشرو میدانیم، اما آیا واقعا بدان گونه است؟ آیا رفتار کسانی‌ را که هرگز کنشگرانه وارد سیاست نمی‌شوند و تنها بدنبال این و آن مذهبی غیر سکولار براه می‌افتند و مانند آنها نیز به دشمنی با هر نوع شعار ملی‌ و سکولار واکنش نشان میدهند نمی‌توان ارتجاعی خواند؟ آیا واقعا تفاوتی‌ میان آن افراد به اصطلاح سکولار و آن رهبر غیر سکولار وجود دارد؟ بله وجود دارد. کسانی‌ که دنبال رو و بویژه آن گروهی که بله قربان گو میشوند بسیار غیر قابل اعتماد تر از رهبرشان خواهند بود. نمونه‌های آنرا در انقلاب ۵۷ و بویژه در اوایل انقلاب شاهد بودیم.
تفرقه را چه کسی‌ میاندازد؟ آیا آنهایی(۱) که شعارهای مذهبی ‌(مذهب شیعه) را تبلیغ میکنند بیشتر عامل تفرقه هستند یا آنهایی که موافق شعار‌های ملی(۲)‌ هستند؟ چه کسانی‌‌ باعث عدم گسترش و همگانی شدن این جنبش میشوند؟
چه شعاری متحد می‌کند و چه شعاری جدایی و عدم اعتماد را دامن میزند؟ همه اقلیتهای مذهبی‌ و غیر باورمندان به دین را فراموش کنیم! تنها یک بار هم که شده خود را به جای هموطنان سنی مذهب ایران بگذاریم! و یا اینکه سناریو را تغییر داده و جای سنی و شیعه را، تنها برای یک لحظه، عوض کنیم! و تصور کنیم که شخصی‌ (در حقیقت یکی‌ از رهبران و خط دهندگان بظاهر سکولار به جنبش) در "یو تیوب" ظاهر میشود و به ما میگوید که " شعار "یا عمر، میر عمر!" را هیچگاه فراموش نکنید! این شعار کلیدی ماست". اما آیا این شعار از حنجره ما شیعیان بیرون خواهد آمد؟ حتئ اگر تنها یک تاکتیک باشد؟ شعار "جمهوری اسلامیِ (شیعئ)" آقای موسوی که جای خود دارد و داستان دیگریست. اگر پاسخ منفی‌ می‌باشد پس چرا آن را به سنی‌های هم میهنمان روا میداریم؟
سیاست بهره برداری تاکتیکی این جنبش از شعارهای دوره انقلاب ۵۷ و از شعار‌های خود نظام بسیار هوشمندانه بود. اما روز بروز از تاثیر کاربرد آن تاکتیک کاسته میشود. آیا اکنون برای نمونه اگر مردم به جای شعار "یا حسین میر حسین" (۳) شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" را سر بدهند بیشتر کتک میخورند؟ آیا دستور داده شده به کسانی‌ که شعار های ملی‌ و سکولار سر میدهند بدتر برخورد شود؟ آیا وقت آن نرسیده که برای مصلحت این جنبش کمی‌ سبک سنگین بکنیم و از خود بپرسیم؛ چه چیزی در واقع، و نه در ظاهر، هزینه کمتری میبرد؟ منظور من عجله کردن و رادیکال کردن این جنبش و شعارهای آن نیست، بلکه حرکت در یک مسیر درست است، مسیری کم هزینه تر و کوتاهتر.
آیا علت اینکه رژیم به این آسانی قادر به خشونت می‌باشد، این نیست که جنبش هنوز در واقع همگانی نشده است؟ واگر این جنبش همگانی شود، آیا رژیم باز هم قادرخواهد بود که نیروهای لازم را برای سرکوب آن فراهم کند؟ آیا به نفع این جنبش نیست که (به نظر من) بر خلاف خواست باطنی قسمت عمده قشر اصلاح طلبان یعنی "اصلاح طلبان سبز سیدی" و گروه‌های به ظاهر سکولار و دمکرات که به اصلاح طلبان حکومتی چسبیده اند گسترش پیدا کرده و همگانی شود؟
شرایط دیگر آن شرایط ۳۰ سال پیش نیست و آگاهی‌ ملی‌ در سطح بسیار بالاتر از آن زمان قرار دارد. اکنون این جنبش نیاز به رهبران ملی و سکولار دارد. آیا "اصلاح طلبان سبز سیدی" شخصیتهای ملی‌ و سکولار محسوب میشوند که بتوانند این ملت رنگارنگ را برای مبارزه متحد کنند؟
دنیای امروز دنیای ارتباطات و اینترنت است. از وقتی‌ که به کمک نرم افزارهای"بیل گیتس" کامپیوتر‌های شخصی‌ به خانه‌های مردم راه یافت و از زمانی‌ که اینترنت همگانی شد دنیا با سرعت باور نکردی شروع به تغییر کرد. در بعضی‌ از موارد تغییر و تحولات دنیای اینترنت و تاثیر گذاری آن بر جامعه انسانی‌ سال به سال بطور تصاعدی بیشتر میشود. اما بعضی‌ از ما هنوز در دوران ماقبل این پدیده به سر می‌بریم. هنوز نمیدانیم که جوانان ایرانی‌ بسیار مدرنتر و امروزیتر از ما به زندگی‌ مینگرند و در عمل و رفتار بسیار سکولارتر از ما هستند. هنوز نمیدانیم که دیگر نیازی به پنهان شدن پشت سر آخوند و آخوند مسلک نیست.
اساساً آیا در معادلات سیاسی ما این "پدیده" که باعث این همه تغییر و تحول در جامعه جوان ایران شده است جایی‌ دارد؟ آیا ما هنوز فکر می‌کنیم که در زمان ۵۷ و یا از آن هم عقب تر در زمان ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و یا باز هم عقبتر در دوره انقلاب مشروطه بسر می‌بریم؟ آیا در آنزمان پدیده‌هایی‌ به نامهای "تلفنِ همراه"، "ساتلیت" و "اینترنت" مطرح بود؟
آیا سیل فرار میلیونی جوانان ایرانی‌ را از ایران فراموش کرده ایم؟ آنها از چه چیزی فرار میکردند؟ بدنبال چه چیزی بودند؟ آیا از احساس تلخ "نبودِ" آن چیزی که با تمام وجود خواستار آن بودند فرار نمی‌کردند؟ آیا بدنبال آزادی، دموکراسی و سکولاریسم نبوده و نیستند؟ (بدون آنکه بیشتر آنان تعریف این مفاهیم را بدرستی بدانند). آیا توانایی درک "نبودِ" این ارزشمندترین دستاوردهای بشری نیازمند بلوغ فرهنگی‌ خاصی‌ نمیباشد؟
آیا سمبل مبارزات این جنبش "ندا" خواستار بازگشت به خط امام یعنی "جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر" بود که آقای موسوی این ادعای بی‌ اساس را با بی انصافی به مردم نسبت دادند و مرتب هم آنرا با کلمات دیگری تکرار میکنند؟! آیا "ندا" یک استثنا بود؟
به جوانان نگاه کنیم! به پوششان، به موهایشان، به علایقشان و به طرز نگرششان به زندگی!‌ آیا از این دیدگاه کوچکترین شباهتی را با دوران جوانی خود می‌بینیم؟ این نسل جوان دیگر خود را با دوران مادران و پدران خود مقایسه نمیکنند. آنها اکنون به حقوقی برابر با جوانان آزاد‌ترین کشورهای دنیا میاندیشند.. دنیای جوانان ایرانی‌ با سرعت بسیار به پیش میرود و خواسته‌های آنان به سرعت بالا، و ما از غافله بسیار عقب مانده ایم. اگر نمیتوانیم سرعت خود را با آن میزان کنیم دست کم صادق باشیم و چوب لای چرخ آن نگذاریم.
رضا میهن دوست ۳۰ آبان ۱۳۸۸ - ۲۱ نوامبر ۲۰۰۹
۱­- منظور مردم نیستند بلکه رهبران و فعالان اصلاح طلب و حامیان آنها میباشند.
۲- متأسفانه برای آن بصورت سیستماتیک تبلیغ نمی‌شود.
۳- شعار "یا حسین میر حسین!" هرگز در دوره انقلاب و بعد از آن گفته نشده و یک شعار حکومتی نیست
__________________________________________________________________________________________
"هیس تفرقه نینداز!
این انتظار که مردم باید خود را با آقای موسوی تطبیق دهند و همگام با ایشان حرکت کنند، انتظاری کاملا غیر عقلانی و غیر منصفانه میباشد. این آقای موسوی و "راه سبز امید" ایشان هستند که باید خودشان را با "جنبش سبز" تطبیق دهند و نه بر عکس.

آیا موضوع یک مذهب خاص، موضوعی ملی است؟ مگر زمانی که واژهٔ ملی را بیان میکنیم منظوری بغیر از یک موضوع مشترک که به همه مربوط شده و منافع همهٔ ایرانیها اعم از شیعی، سنی، بهائی، زرتشتی، مسیحی و ناباوران به دین یا اقوام و نژادهای گوناگون که در آن واژه گنجاده میشوند داریم؟ اساسا مگر مردم، صرف نظر از مطالبات حد اقلی آنها، برای چیزی بغیر از آزادی و ارزش گذاری به موضوعات ملی بپا خاسته اند؟

آیا شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" خطرناکتر از شعار "مرگ بر خامنه‌ای یا مرگ بر دیکتاتور است" که آقای موسوی بلافاصله با شنیدن آن این ادعاهای بی‌اساس را بیان کردند که شعار کلیدی مردم "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر"است؟ اگر این یک تاکتیک است و مربوط به سیاست "غیر ساختار شکنانه" ایشان، پس چرا آنرا پیش از این مطرح نمیکردند؟ اگر ایشان ادعای ملی بودن دارند پس چرا تا این اندازه تبلیغ حکومت مذهبی (شیعئ) را میکنند؟ من نمیدانم این دیگر چه نوعی از ملی بودن است؟

این نوع بیانات، شدیدا جلوی رشد و همگانی شدن شدن جنبش سبز را میگیرد و ایرانیها و گروههای بسیاری از آنها را که (دیگر) به حکومت تئوکراتیک باور ندارند، وحشت زده میکند.

به افرادی مانند من ایراد گرفته میشود که ما با این انتقادات، تفرقه و نفاق را در جنبش گسترش میدهیم. من اما به این باور دارم که فرهنگ "حمایت همراه با انتقاد" را باید گسترش داد. مگر میشود بدون باور داشتن و پایبند بودن به رفتار و منش دموکراتیک بسوی دموکراسی حرکت کرد؟ دموکراسی را از همین حالا باید تمرین کرد. بدون تمرین وارد شدن در میدان دموکراسی نتیجهٔ خیلی مطلوبی نخواهد داشت.

باید این فرهنگ ملاحظه کردن بی‌مورد (بخوانید خفه خون گرفتن) را کنار گذاشت. ما جزئی از مردمیم و ایشان به گفتهٔ خودشان خدمتگزار مردم. ایشان در زمان نامزدی خودشان برای پست ریاست جمهوری از این نوع بیانات تا حدود زیادی به دور بودند. حالا بعد از رای گیری از شعار "جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر " حرف میزنند. بیشتر مردم به آقای موسوی رای دادند و(به باور من) ایشان در نهایت برندهٔ این انتخابات شدند، حالا چرا ما نباید بتوانیم از ایشان انتقاد کنیم؟ آیا باز هم به عنوان به اصطلاح ملاحظه "سیاست تاکتیکی غیر ساختار شکنانه" (حتا اگر به آن معتقد باشیم) باید رفتار دموکراتیک را کنار گذاشته و مرتب بگوییم یا بشنویم؛ "هیس، تفرقه نینداز!؟"

در ضمن باید بگویم که انتقاد از آقای موسوی و "راه سبز امید" به معنی رد آنها نیست. نقش ایشان بویژه نقش آقای کروبی در این جنبش انکار ناپذیر است و تا زمانی که همراه و همسو با "جنبش دموکراتیک سبز" ایران میباشند، سزاوار حمایت هستند، اما حمایتی انتقادی، دموکراتیک و متمدنانه.

به امید پیروزی رضا میهن دوست"

Monday, November 23, 2009

مازیار بهاری: شکنجه‌های وحشیانه در زندان‌ها


مازیار بهاری، گزارشگر هفته نامه نیوزویک که در جریان اعتراضات خیابانی به نتیجه انتخابات در تهران بازداشت شده بود و به مدت بیش از سه ماه در زندان‌ها در حبس بوده در مصاحبه با شبکه خبری سی ان ان، گوشه‌ای از مشاهدات خود در مورد شکنجه‌هاى وحشیانه در سیاهچال‌های رژیم را افشا کرد

به گزارش سی ان ان، “همه ترا فراموش کرده‌اند”، این‌ها کلماتى بود که مازیار بهارى خبرنگار نیوزویک هر روز از بازجوهاى خود طى چند ماهى که در زندان انفرادى بسر می‌برد، مى‌شنید. مازیار، خبرنگار و فیلمساز است. او به همراه صدها تن دیگر در جریان تظاهرات پس از انتخابات ماه ژوئن در ایران دستگیر شد

مازیار بهاری پس از …تشریح نحوه دستگیرى خود گفت: بازجو هر روز به من مى‌گفت ترا اعدام خواهیم کرد. یک روز ساعت چهار صبح بعد از نماز صبح بیدار می‌شوى و حلقه دار را در برابر خودت خواهى دید. من هم حتما سعى مى‌کنم که آن روز این ‌جا باشم تا خودم صندلى را از زیر پایت بکشم. این لحظه آخر زندگی تو خواهد بود

خبرنگار هفته نامه نیوزویک افزود: من طى سه ماه هر روز با تهدید اعدام زندگى مى‌کردم. بازجو مى‌خواست مرا بترساند و زیر فشار شدید روحى قرارم دهد تا مجبور به اعتراف به چیزى که خودشان مى‌خواستند، شوم. مرا شکنجه‌هاى جسمى هم دادند، ولى شکنجه‌هاى روحى بسیار مؤثرتر بود

مازیار بهاری درباره شکنجه‌هاى جسمی در زندان گفت: لگد زدن، مشت زدن، سیلى زدن و ضرب و شتم با کمربند. آن‌ها در زندان اول آدم را تحقیر مى‌کنند. مى‌خواهند آنقدر آدم را تحقیر کنند تا اتهامى که به تو مى‌زنند را بپذیری. سلول انفرادى بدترین بخش زندان است. وقتى در انفرادى هستید، احساس مى‌کنید که دیوارها دارند به هم نزدیک مى‌شوند و اتاق دارد کوچک مى شود، گویا که در قبر هستید. بعد از چند هفته که مرا تهدید به اعدام کردند، با خودم گفتم اگر هم مرا اعدام کنند، چه فرقى مى‌کند، دیگر آخر کار رسیده است. بعضى وقتها هم فکر مى کردم که اعدام شدن از ماندن در سلول انفرادى خیلى راحت‌تر است. چون مى‌دیدم برخى افراد در رژیم جمهورى اسلامى سه چهار سال در انفرادى بسر برده‌اند

خبرنگار نیوزویک افزود: دوبار به سرم زد که خودکشى کنم. این عینکى که الان دارم را در زندان هم داشتم. دو سه بار به این عینک نگاه کردم و با خود گفتم، شیشه عینک را بشکنم و با آن رگ دستم را بزنم. بعد به این فکر کردم که چقدر طول مى‌کشد تا همه خون از بدنم خارج شود و بمیرم. به این فکر مى‌کردم، ولى دوباره گفتم، نه این کار را نخواهم کرد، چرا کار آن‌ها را سهل کنم. اگر مى‌خواهند مرا بکشند، بگذار خودشان بکشند. من جلاد آن‌ها براى خودم نخواهم شد. آن وقت به خانواده‌ام فکر مى‌کردم، به همسرم، کودکم و مادر و خانواده و دوستانم فکر مى‌کردم


http://www.daftarha.com/?p=2022

چرا جمهوری نمی تواند از بمب اتمی صرفنظر کند؟

چرا جمهوری نمی تواند از بمب اتمی صرفنظر کند؟


نگاه مثبت جامعه جهانی و بخصوص آمریکا به مذاکرات اتمی با جمهوری اسلامی از ابتدای ماه اکتبر با چالشهای پیچیده ای به پیش می رود. اول اکتبر گروه پنج بعلاوه یک و جمهوری اسلامی فقط برای نشان دادن تمایل مثبت برای یافتن راه حل از طریق مذاکره با یکدیگر در یک مکان نشستند. نه صحبت از توقف غنی سازی شد و نه اینکه تهدید به افزایش تحریمها مطرح گشت. اما چند روز بعد، خانم کلینتون، وزیر خارجه آمریکا در نشستی در دانشگاه واشنگتن با حضور رابرت گیت وزیر دفاع این کشور و با میزبانی سی ان ان گفت که سه توافق ضمنی در مذاکرات اول اکتبر صورت پذیرفت *. اول اینکه ایران موافقت کرده است که اورانیوم عنی شده با غلظت پایین را به خارج (روسیه و فرانسه) ارسال کند و در مقابل سوخت اتمی دریافت کند. دوم، تهران اجازه بازرسی به آژانس بدهد و سوم با ادامه مذاکرات با شرکت تیم کارشناسی دو طرف در 20 اکتبر همراهی کند. در همان جلسه که خانم امانپور گرداننده اصلی برنامه بود، آقای گیت وزیر دفاع در برابر این پرسش قرار گرفت که آیا به نظر او منظور ایران از برنامه اتمی اش نظامی است یا نه؟ آقای گیت با صراحت اعلام کرد که شخصا معتقد است که قصد اولیه رژیم از برنامه اتمی نظامی بوده اما آمریکا و متحدان اروپایی قصد دارند تا محاسبات رژیم ایران را از نظر منافع وارد شدن در چنین پروژه ای تغییر دهند. خانم کلینتون همچنین در مقابل سوال خانم امانپور که سران رژیم با آنکه هنوز چند روزی از نشست اول اکتبر نگذشته است، به انکار هرگونه توافقی پرداخته اند، گفت که جمهوری اسلامیاین بار زمان زیادی برای نشان دادن جدی بودن خود ندارد و حداکثر تا دو یا سه هفته باید حرفهایش را عملی کند

نشست 20 اکتبر با حضور نمایندگان رژیم و کشورهای پنج + یک در وین آغاز شد اما بدون هیچ گونه توضیحی به روز دوم کشیده شد (ظاهرا غربی ها با عدم فشار یا تهدید، خواستار نگه داشتن رژیم بر سر میز مذاکره بودند و با بهانه جویی ها بر علیه فرانسه با آرامی برخورد کردند). در روز دوم یعنی 21 اکتبر آقای البرادعی سخن از پیش نویس توافقتنامه ای به میان آورد که می تواند راه حل بدون تنش را میان طرفین میسر کند. سپس سرتیتر خبرگزاری های بین المللی به قبول این توافق از سوی نماینده رژیم در مذاکرات وین اختصاص یافت. پس از آن قرار شد که رژیم تا بعداظهر جمعه پاسخ خود را از سوی رهبرانش اعلام کند. در عوض نمایندگان رژیم ایران اعلام کردند که پاسخگویی را به اواسط هفته بعد موکول می کنند و در عوض آژانس می تواند در روز یکشنبه 25 اکتبر از سایت جدیدالاعلام قم بازدید کند

توافق بر مبنای تحویل 1200 کیلوگرم اورانیوم غنی شده از سوی جمهوری اسلامی به غرب در مقابل دریافت سوخت برای راکتورهای تحقیقاتی، آنچنانکه در پیشنهاد پیشنهادی البرادعی آمده است، آنقدر شکننده است که هم غرب و هم رژیم ایران ضرر و زیانهایی از دیدگاه خود در آن می بینند. برای رژیم ایران از دست دادن 1200 کیلوگرمی که در دو دهه گذشته همه هست و نیست خود را بر روی آن قمار کرده است و متحمل فشارها و تحریمهای کمر شکن شده است به مثابه از دست دادن برگ برنده و قدرت چانه زنی است. نقطه مثبت برای رژیم در این توافق، پذیرش ضمنی غنی سازی در ایران با درصد کم است که به نوعی نقض قطعنامه های پیشین شورای امنیت در این زمینه است. التبه این قطعنامه ها همیشه تضمین عملی دارد و به هیچ روی از ابطال آنها در این توافق سخنی به میان نیامده است

از نظر غرب تحویل گرفتن 75 تا 80 درصد از کل اورانیوم غنی شده (آنچنانکه به صورت رسمی اعلام شده است و مقادیر پنهانی احتمالی را شامل نمی شود) حداقل رژیم را تا یکسال دیگر از دستیابی به بمب اتمی دور نگاه می دارد. این در حالی است که در مقابل این عمل، تحریمهای کنونی برداشته نمی شود و صرفا وضع و اعمال تحریمهای بیشتر فعلا متوقف می گردد. سیاستهای اوباما در حال حاضر از جنبه ای با سیاستهای بوش و هیات حاکمه گذشته آمریکا در یک مسیر است و آن پیشبرد و اعمال سیاستی متفاوت با اروپا. اگر در دوره گذشته بوش برخلاف سیاستمداران اروپایی صرفا شعارهای تند و توخالی بر علیه جمهوری اسلامی سر می داد، اکنون که اروپایی ها حاضر به افزایش فشارها هستند، یکبار دیگر واشنگتن ساز دیگری می زند و سودای دیگری در سر دارد. اینبار اما سیاستهای واشنگتن نسبت به اروپا رنگ و بوی مماشات گرایانه بیشتری دارد. گفته می شد که کاخ سفید در تدارک اعلام یک پیروزی بزرگ در حل مسئله اتمی ایران در اواسط هفته جاری بود، اما سخنان ضد و نقیض رهبران رژیم، آب سردی بر این ذوق زدگی زود هنگام بود. بیش از 30 سال است که غرب در رویای یافتن طرف حساب قابل مذاکره و معقول که بتواند حداقل معاملات سیاسی را انجام دهد در محافل سیاسی و حجره های مذهبی رژیم چرخ می خورد اما زهی خیال باطل از یافتن یک حرف معقول از سوی تهران که به سیاست مداوم و عملی راه پیدا کند. علی رغم آنکه تحلیلگران غربی و بعضا وطنی که معامله را تمام شده می دانند، باید اهمیت دسترسی به بمب اتمی برای رژیم را یکبار دیگر یادآور شد. آری جمهوری اسلامی برای سرکوب داخلی محتاج حمایت خارجی و یا حداقل کاهش فشار خارجی دارد، آنهم در زمانی که غرب با هرگونه عشوه گری رژیم ایران راه می آید. اما هزینه باج دهی در خارج نیز نمی تواند برای جمهوری اسلامی بی حساب و کتاب باشد. از یاد نبریم که رژیم بر چهار پایه سرکوب داخل، صدور تروریسم، مبدل شدن به قدرت اتمی، و ضد یهودی گری می تواند به حیات ادامه دهد. گذشت از هرگونه ازاین چهار پارامتر حیاتی، رژیم را به سوی سقوط سوق می دهد زیرا یکی از ستونهای اصلی اش تخریب می شود. تهران می تواند با زیر مجمهوعه این چهار عنصر در جهت باج دادن پیش رود و با آنها بازی کند، اما گذشت از تمامیت هریک از این چهار عنصر حیاتی، بازی با آتش است

عبدی هزارخانی


انتشار اسناد درونی نایاک

هموطنان عزیز

یکسال و نیم پیش، تریتا پارسی و نایاک از من به دادگاه فدرال شکایت کردند تا همانطور که در یکی از جلسات هیئت مدیره شان گفته بودند “مرا به زانو در آورند”. طبق قوانین آمریکا، نایاک توانست بخش مهمی از مکاتبات، مدارک شغلی و مالی مرا بدست آورد و من نیز بخش کوچکی از اسناد داخلی نایاک را بدست آوردم

بلافاصله، نایاک از دادگاه تقاضا کرد تا این اسناد محرمانه بماند. تقاضای نایاک از طرف دادگاه رد شد. دو هفته پیش نایاک یکبار دیگر و این بار بصورت فوری به دادگاه رفت تا جلوی انتشار اسناد را بگیرد. این تقاضا نیز با شکست روبرو گردید

طی دو هفته گذشته، نایاک و شبکه دوستداران رژیم ایران در آمریکا یک کارزار بزرگ برای بی اثر کردن انتشار این اسناد براه انداخته اند و با بکارگیری موسسات روابط عمومی حرفه ای در پی آنند تا آب رفته را به جوی بازگردانند

بمنظور اطلاع رسانی به هموطنان و برای آشنائی با نحوه کار لابی رژیم ایران در آمریکا، اسناد درونی نایاک را از این پس منتشر خواهم نمود. هدف از انتشار این اسناد تنها برای شناخت نایاک و نحوه لابی آنان در کنگره آمریکا و آشنائی با حامیان آمریکائی و ایرانی آن میباشد

حسن داعی

19 نوامبر 2009

اتش زدن عكس خامنه اي در خيابان هاي تهران - فيلم

ویدئوتظاهرات مردم برزيل عليه احمدي نژاد و درحمايت از قيام مردم ايران



بازهم تهديد خانواده طبرزدی

undefined
بازهم تهديد خانواده طبرزدی

روابط عمومي جبهه دمكراتيك ايران با صدور اطلاعيه اي از تهديد خانواده مهندس طبرزدي دبيركل اين جبهه توسط وزارت اطلاعات خبرداد.

متن اين آگاهي نامه چنين است:

احتمالا وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی نیز به مانند همه ی دستگاه های امنیتی دنیا که در جهت منافع ملی و دفاع از استقلال و امنیت کشور در مقابل متجاوزان و بیگانگان،چاره جویی می کنند،باید از یک ساز و کار قانونی برخوردار باشد و در چارچوب قانون،وظایفی را بر عهده بگیرد.اما انحراف بزرگ دستگاه رسمی امنیتی جمهوری اسلامی به مانند سایر ارکان حکومتی،از راس هرم قدرت تا پایین ترین ان،از جایی معین سرچشمه می گیرد.در واقع خروج از وظایف قانونی و حرکت بر لاشه ی قانون،سر چشمه ی همه ی این انحراف ها است.
زیرا در اندیشه ی حکومت دینی این مجوز صادر شده است که حکومت به قوانین الهی و فرابشری متکی است،پس رهبر نیز فراقانون بوده و مشروعیت او برگرفته از اراده ی الهی است و مشروعیت سایر سازمان ها نیز از اراده ی شخص ولی فقیه و حکومت او اخذ می شود. این نگرش موجب به وجود امدن حکومت فرقه ای و باندی و فراقانون به جای حکومت در چارچوب قانون شده و مملکت ما را با بلای خانمان سوز قانون شکنی،دیکتاتوری و خودسری مواجه ساخته است.

با افشای باند سعید امامی یا به بیان روشن تر با افشای بخشی از برنامه های ترور در دهه ی هفتاد،معلوم شد که ترور های سیاسی از ماموریت های سازمانی وزارت اطلاعات بوده است.فقهایی در درون و بیرون این وزارت خانه،دستور صادر می کرده و البته این وزارت خانه نیز در اجرای ان ،همه ی امکانات خود را به خدمت می گرفته است. البته پیش از هر ترور،همین وزارت خانه بوده است که طعمه ها را کارشناسی می کرده و نتیجه را در اختیار فقهای گرام قرار می داده تا حکم اسلام را در مورد ان ها اعلام نمایند!؟

دلیل اصلی این انحراف بزرگ از وظایف قانونی و بلکه رو اوردن به قانون شکنی و سو استفاده از قدرت برای از بین بردن شهروندان بی گناه و دگر اندیش،همان نکته ای است که در بالا به ان اشاره شد. حکومت ایدئولوژیک مذهبی و یا فرقه ای و باندی.انتظار این بود که با افشا شدن این کار های کثیف به اصطلاح امنیتی یا اقدامات ضد بشری و ضد امنیتی ،عوامل تصمیم گیر در راس حکومت و دولت به این دستگاه عریض و طویل پر قدرت و مخوف تفهیم کنند که از چارت سازمانی خود بیرون نروند. اما اگر چنین کنند در ان صورت و در شرایطی که لازم است دست به حذف و تهدید و از بین بردن مخالفین،بزنند ممکن است کارایی لازم را نداشته باشند. پس باید این سیستم همچنان به اقدامات قانون شکنانه ،البته نه از ان دست که در دهه ی هفتاد و شصت انجام می داد، ادامه دهد تا در زمان مقتضی در اختیار نواب صفوی های زمان باشد تا مخالفین حکومت مذهبی را قلع و قمع نماید!؟

یکی از کار های کثیف به اصطلاح امنیتی این دستگاه ،در دهه ی گذشته و پس از این که امکان ترور ها و ادم کشی ها از ان سلب شد،تهدید مخالفین بوده است. البته تهدید تلفنی یا حضوری مخالفین به اندازه ای تکرار گردیده که برای دستگاه و نیز مخالفین و منتقدین در رده های گوناگون به امری عادی تبدیل شده است.اما بدتر از این امر قانون شکنانه که نام ان را اقدام پیشگیرانه گذاشته اند(!؟) این است که دستگاه اطلاعاتی رسمی این حکومت فرقه ای-باندی و دولت کودتایی به تهدید و احضار کسانی از خانواده های منتقدین و مخالفین رو اورده که از ویژگی های بارز ان ها غیر سیاسی بودنشان است.

پیش از عید امسال و همان گونه که پیش تر اخبار ان منتشر شد،وزارت اطلاعات اقدام به احضار خانم محبوبه ی علی نقیان همسر مهندس طبرزدی دبیر کل جبهه ی دموکراتیک ایران نمود و برای مدت یک ماه با این خانواده به جنگ و گریز پرداخت.این اقدام کثیف به اصطلاح امنیتی وزارت اطلاعات با ایستادگی شخص مهندس طبرزدی و خانواده و البته پشتیبانی هم میهنان گرامی به نتیجه نرسید. اما روز گذشته بار دیگر این محفل نشینان قدرت پرست،اقای مجید علیمی داماد دبیر کل این جبهه که هیچگونه فعالیت سیاسی ندارد (چه رسد فعالیت امنیتی،)را احضار کرده اند تا بر این خانواده فشار امنیتی وارد سازند.

به راستی ایکاش سران این حکومت و دولت که به حق به دولت کودتایی معروف شده است، حتا برای حفظ قدرت خودشان و نه امنیت هم میهنان،سر عقل می امدند و دست از این کار های قلدرمابی بر داشته و امر حکومت را با امر سرگردنه گیری ،اشتباه نمی گرفتند. درست است که این ها از قدرت مالی و امنیتی زیادی برخوردار هستند اما باید بدانند همین خیره سری ها و کار های کثیف به اصطلاح امنیتی ان ها را از پای در خواهد اورد.

درست است که امروز اسلحه و دستبند و زندان در دست این ها است اما دیر یا زود این ابزار و امکان از دست ان ها خارج می شود. چرا نمی خواهند دست از این اقدامات سخیف و ضد انسانی خود بردارند. همین کار ها نشان می دهد که این ها تا چه اندازه ضعیف هستند و تا چه اندازه در مقابل اراده ی ازاد شهروندان احساس نا توانی می کنند. در شرایطی که شهروندان در دست این ها همچون گروگان بوده و هر گاه اراده کرده با ان ها برخورد کرده اند ،چه اصراری دارند که به چنین شیوه های کثیفی رو بیاورند. بر فرض که طبرزدی یا فلان زندانی سیاسی یا مخالف سیاسی گنهکار یا مجرم باشند،اعضای خانواده ی ان ها که به هیچ وجه در امور سیاسی دخالتی نداشته و حتا شاید با فعالیت سیاسی ان ها به دلیل نگرانی از همین کار های کثیف،موافق هم نباشند ،چه جرمی مرتکب شده اند که باید از سوی مدعیان حکومت الهی یا اسلامی عذاب ببینند؟

انتظار پاسخ مثبت نداریم اما خطاب به سران این قوم اعلام می کنیم که حتا اگر وابسته به اراده ی الهی باشید و حتا اگر همه ی کار های شما برای حفظ قدرت مشروع باشد و همه ی کار های مخالفین اشتباه و انحراف باشد ولی ترور مخالفین،تهدید ان ها و فشار بر کسانی که هیچ دخالتی در امور سیاسی ندارند یا گروگان گرفتن افرادی از خانواده ها به هر دلیل، جزو کار های کثیفی است که شایسته ی یک سازمان قدرتمند ان هم در قرن 21 نمی باشد.ادم هایی که مدعی هستند از مرامی پیروی می کنند،حتا در زمانی که در شرایط ضعف مفرط قرار گرفته اند به قوانینی وفادار هستند.به راستی این چه مرام و چه الهی بودن و چه قانونی است که به شما اجازه می دهد برای رسیدن به هدف حتا اگر ان هدف درست و مقدس باشد از هر ابزاری ولو ضدبشری استفاده کنید؟

ان کس که سازمانی را در اختیار گرفته و قدرت و شوکت رسمی دارد،بسیار متفاوت از کسانی است که قداره در دست گرفته و کوچه و محله را قرق کرده اند. به راستی ازار و اذیت اعضای خانواده ها و افراد بیگناه را کدام دین و ایین و مرام مجاز دانسته که شما که مدعی تنها حکومت دینی و شیعی و امام زمانی در قرن 21 می باشید ،به کرات و طی سالیان گذشته به ان اهتمام ورزیده و هنوز هم نمی خواهید دست از این کار های زشت،کثیف و ضد انسانی و به اصطلاح خودتان شیوه ی امویان در برابر علویان بردارید؟ اگر قرار بود مخالفین با این فشار ها و ترفند ها و تهدید ها ،دست از مبارزات قانونی خود بر دارند که تا کنون زمین در انحصار زورگویان قانون ستیز در امده بود.

به راستی باید به سران این جریانات ضد انسانی و ضد ایرانی اعلام کنیم:اگر حتا مرامی ندارید که از ان پیروی کنید حد اقل به فکر منافع خود باشید و بیش از این مردم را ازار ندهید.شما قدرت این را داشته اید که هر گاه اراده کرده اید، منتقدین و مخلفین را بازداشت کرده و زیر شکنجه قرار داده و هر حکمی دوست داشته اید برای ان ها صادر کنید.توصیه ی ما این است که برای یک بار هم که شده ،دست از اقدامات کثیف به اصطلاح امنیتی که مواردی از ان را برشمردیم بردارید تا حد اقل در پایان حکومت 31 ساله ی خود تا این اندازه زمینه های نفرین و نفرت مردم ایران علیه خود را فراهم نسازید

تجاوزبه حریم خصوصی درولایت فقیه

شعر طنزي براي احمدي نژاد از سيد محمد عالي پيام


ديشب سر شام برق ما رفت كه رفت،،،اوضاع من و عيالم شد هشلفت،،،در سفره چراغ گرد سوزي بنهاد،،يعني به ميان سفرمان امد نفت،،،آن هيكل رعنا و تكت ما رو كشت،،،آن پنجهٔ نرم و نازكت ما رو كشت،،،با پنجهٔ خود به من زدي يك سيلي‌،،، پنج به علاوه يكت ما رو كشت،،،كم با دل بي‌ نواي من بازي كن،،،هي‌ عشوه گري و ناز و طنازي كن،،،تحريم نكن من را ‌از نوش لبات،، برخيز و به بوسه‌اي غني سازي كن،،، آنان كه به احمدي نژاد مفتخرند،،،هرگز تو مپندار كه هالو و خرند،،،ديروز در خانه اون جمع شدند،،،، شايد دم خانه اون چند تا گوجه فرنگي‌ بخرند،،


حكم اعدام محمدرضا علي زماني، از متهمان اعتراضات پس از انتخابات تاييد شد


کمیته گزارشگران حقوق بشر - علي‌زماني كه در جلسه دوم دادگاه‌هاي علني، بدون حضور وكيل مدافع انتخابي مورد محاكمه قرار گرفته بود، توسط قاضي صلواتي رئيس شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران به اعدام محكوم و با اعتراض وي، حکم مزبور به دادگاه تجديدنظر ارسال شد

طبق اخبار رسيده، صبح امروز دادگاه تجديدنظر، تاييد اين حكم را به علي‌زماني ابلاغ كرده است

در متن كيفرخواست صادره عليه علي‌زماني آمده است:" آقای محمدرضا علی‌زمانی فرزند اسماعیل 37 ساله اهل و ساکن اسلام‌شهر متهم است به: 1- محاربه از طریق عضویت و فعالیت مؤثر در راستای پیشبرد اهداف گروهک تروریستی انجمن پادشاهی ایران؛ 2- توهین به مقدسات؛ 3- فعالیت تبلیغی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران؛ 4- تبانی و اجتماع با هدف اقدام علیه امنیت داخلی کشور و 5- خروج غیرقانونی از کشور

علي‌زماني درحالي به عنوان يكي از متهمان اعتراضات پس از انتخابات محکوم شده كه زمان بازداشت وی اسفندماه 87 بوده و هيچ‌گونه دخالتي در رويدادهاي پس از انتخابات نداشته است

تاكنون براي 5 تن از متهمان حوادث پس از انتخابات، حكم اعدام صادر شده است

دادگاه‌هاي تجديدنظر در روزهاي گذشته نه تنها احكام دادگاه بدوي را كاهش نداده‌اند، بلكه در بسياري از موارد، احكام صادره را تشدید کرده اند

Sunday, November 22, 2009

نيروهای انتظامی و امنيتی ايران روز جمعه مانع برگزاری مراسم دهمين سالگرد قتل داريوش و پروانه فروهر در تهران شدند

مراسم سالگرد فروهرها برگزار نشد

undefined
۱۳۸۷/۰۹/۰۱

نيروهای انتظامی و امنيتی ايران روز جمعه مانع برگزاری مراسم دهمين سالگرد قتل داريوش و پروانه فروهر در تهران شدند


پرستو فروهر، فرزند داريوش و پروانه فروهر، روز جمعه اول آذر ماه به راديو فردا گفت: «نيروهای انتظامی از ساعات نخستين صبح امروز در دو طرف [کوچه] نرده گذاشتند و با حضور در اين کوچه و کوچه‌های اطراف، از آمدن افراد به خانه ما جلوگيری کردند



خانم فروهر اضافه کرد: «حتی از ورود نزديکترين افراد و اقوام ما به خانه جلوگيری شد


داريوش فروهر، رهبر حزب ملت ايران، و همسر او، پروانه اسکندری، روز اول آذر ۱۳۷۷ بر اثر ضربات متعدد کارد در منزل مسکونی خود به قتل رسيدند

نيروهای انتظامی و امنيتی ايران طی چند سال اخير از برگزاری مراسم سالگرد قتل داريوش و پروانه فروهر جلوگيری کرده‌اند

پرستو فروهر همچنين به راديو فردا گفته است که مقام‌های امنيتی روز چهارشنبه ۲۹ آبان ماه او را احضار کرده‌اند تا به طور رسمی به او ابلاغ کنند که در صورت برگزاری مراسم، نيروی انتظامی از ورود مهمانان به خانه فروهرها جلوگيری خواهد کرد

خانم فروهر همچنين گفت اين موضوع که در طول يک سال حتی دو ساعت هم اجازه داده نمي‌شود مراسمی برای پدر و مادرش برگزار شود، «بسيار تلخ» است

در آذر ماه سال ۱۳۷۷، هفده روز پس از به قتل رسيدن فروهرها، محمد مختاری و محمدجعفر پوينده، اعضای کانون نويسندگان ايران هم به قتل رسيدند

پس از آن، ماجرای اين قتل ها به رسانه‌های ايران کشيده شد و با عنوان «قتل های زنجيره‌ای» شناخته شد

http://www.radiofarda.com/content/f5_foroohar_10th_ban/474061.html