Tuesday, February 17, 2009

يك جانباز در مقابل مجلس خود را به آتش كشيد

جانبازمحمدرضا کلاورزانی مقدم 3 فرزند داشت بيكار و فقير بود که بهزیستی استان تهران سرپرستی 2 فرزند وی را بر عهده داشته چند بار جلوي مجلس امد هيچ نماينده اي حاضر به ديدنش نشد و خود را اتش زد و مرد لاريجاني متعفن رييس مجلس فرمايشي به او تهمت زد كه اين فرد جانباز نبوده و يك رواني معتاد بوده است پزشكي قانوني اتهام اعتياد اين جانباز را رد كرد همسر اين جانباز بينوا اقدام به فروش كليه نموده بود و در اواخر شوهرش را ترك كرده بود اين جانباز هر بار كه به جلوي مجلس رفت تهديد به خودسوزي كرد ولي توجه نكردند و نه تنها مشكلش را حل نكردند حاضر به ديدنش نشدند
به جبهه ها، رشادتم
به سالها اسارتم
خنده صبح و شامتان
حرامیان، حرامتان
******
خون چکیده از سرم
شهد شده به کامتان
حرامیان، حرامتان
****
داس عدو به گردنم
شخم عدو بر بدنم
گندم بی همتتان
حرامیان، حرامتان
****
ماهی شط خون چه شد؟
عشق چه شد؟
جنون چه شد؟
دور شده ز کامتان
حرامیان، حرامتان
***
عبد چه شد؟
خدا چه شد؟
گسیخته لجامتان
حرامیان، حرامتان
****
هم نفس آه که شد؟
یوسف صد چاه که شد؟
پله و نردبانتان
حرامیان، حرامتان
****
همسفران همنفس
پریده از کنج قفس
مرغ هوس به بامتان
حرامیان، حرامتان
***
طبع شکم باره تان
مرکب راه وارتان
قرعه که زد به نامتان؟
حرامیان، حرامتان
***
جبهه به خون کشیده شد
حنجره بس دریده شد
طراوت کلامتان
حرامیان، حرامتان
****
راهی صد کمین که شد؟
معبر روی مین که شد؟
معبر زیر گامتان
حرامیان، حرامتان
****
خانه ام افروخته شد
بام به کف دوخته شد
امنیت خانه تان
حرامیان، حرامتان
****
کشته صد پاره که شد؟
به خصم دون چاره که شد؟
دوامتان، دوامتان
حرامیان، حرامتان
****
برف من و بام شما
درد من و دام شما
وسعت بام و دامتان
حرامیان، حرامتان
***
خنده به اشک مادرم
نمک به زخم همسرم
مادرتان، همسرتان
حرامیان، حرامتان
*****
شعری از ابولفضل سپهر