Friday, March 19, 2010

مستندي تكان دهنده درباره تصميم كارتر و غرب مبني بر سر كار آوردن حكومتي بنياد گرا به جاي شاه

واريز 150 ميليون دلار از سوي آمريكا و كارتر به حساب خميني در فرانسه ( در زماني كه وي در نوفل لوشاتو بود) براي هزينه كردن در جهت پيروزي انقلاب

ژيسكاردستن رييس جمهور وقت فرانسه در سفرش به ايران در مصاحبه اي با روزنامه توقيف شده توس از حمايت شديد كارتر از انقلاب ايران در جريان كنفرانس گوادلوپ پرده برداشت كه همين مصاحبه هم يكي از موارد خطاي روزنامه به شمار آمد .

شاه ديگر حافظ منافع ما در خاور ميانه نيست و بايد برود، برگي از تاريخ كه بايد دوباره خواند،كارتر عميقا به گروه‌هاي بنياد گرا اعتقاد داشت ، او با واريز كردن ۱۰۰‌ها ميليون دلار به حساب گروه‌هاي تند رو اسلامي تصميم به خارج كردن نيروهاي روسي و قتل عام كمونيستهاي محلي و ايجاد هرج و مرج در ايران ، افغانستان، لبنان و پاكستان گرفته بود، از نتايج سرمايگذاري‌هاي او به دنيا آمدن اسلام گرايان تند رو در پاكستان ، افغانستان، يمن ، لبنان ، الجزاير و ديگر كشور‌هاي جهان بود، كارتر به درستي‌ فردي بود كه براي ۲ دهه دنيا رأ به سياهي فرو برد /با ورود حكومت اسلامي ميليارد‌ها اسلحه به اين حكومت و ديگر حكومت‌هاي منطقه فروخته شد و نفت خليج فارس به يغما رفت ، درامد ملي‌ ايران و ديگر كشورهاي منطقه به شدت كاهش يافت و با توجه به چهره حماقت گونه حكومت‌هاي اسلامي و مواضع مسخره آنها موقعيت اسرائيل براي هميشه حفظ شد. اين پاسخ صريحي بود براي تمام كشور‌هاي منطقه : بدون غرب باقي‌ نخواهيد ماند، شاه جواب بلند پروازي و پيشرفت سريع مملكت رأ سريع تر از هر حكومتي دريافت كرد و غرب نشان داد كه شاخ و شانه‌ كشيدن خليج هميشگي‌ فارس رأ هرگز تحمل نخواهد كرد.





اعتراف ريگان _ رونالد ریگان رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا در دهه ۸۰ میلادی بود

PRES. Reagan COMMENTS ON IRAN & KING PAHLAVI (BLOOD ON AMERICAN'S HANDS)

Tuesday, March 16, 2010

نوروز باستاني بر همگان خجسته باد _ زمستان و تاريكي رفتني است _ پاينده ايران

به کام تو گردد سپهر بلند
دلت شاد بادا تنت بی گزند
چنین روز روزت فزون باد بخت
بداندیشگان را نگون باد بخت
بیا تا همه دست نیکی بریم
جهان جهان را به بد مسپریم
وزین پس بر آن کس کنید آفرین
که از داد آباد دارد زمین
بسازید و از داد باشید شاد
تن آسان و از کین مگیرید یاد
کسی باشد از بخت پیروز و شاد
که باشد همیشه دلش پر ز داد

* *
فردوسی بزرگ





نوروز یکی از کهن‌ترین جشن‌های به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن می‌گیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است. نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب می‌شود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.

مجمع عمومی سازمان ملل در نشست ۲۳ فوریه ۲۰۱۰ خود، ۲۱ ماه مارس را به‌عنوان روز جهانی عید نوروز، با ریشهٔ ایرانی به‌رسمیت شناخت و آن را در تقویم خود جای داد. در متن به تصویب رسیده در مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز، جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار سال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر آن را جشن می‌گیرند توصیف شده‌است.

پیش از آن در تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۸ خورشیدی، نوروز توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، به عنوان میراث غیر ملموس جهانی، به ثبت جهانی رسیده‌بود


در تاریخ ۳۰ مارس ۲۰۰۹[۱۸] (۱۰ فروردین ۱۳۸۸)، پارلمان فدرال کانادا، اولین روز بهار هر سال را به عنوان نوروز (Nowruz Day)، عید ملی ایرانیان و بسیاری اقوام دیگر نامگذاری کرد.

در تاریخ 24 فوریه 2010 سازمان ملل متحد با تصويب يک قطعنامه در مقر سازمان در نيويورک، عيد نوروز را به عنوان روز بين المللي نوروز و فرهنگ صلح در جهان به رسميت شناخت

Friday, January 29, 2010

دفاع ازطبرزدی دفاع ازیک فرد نیست دفاع ازیک مسیرمبارزه است. دفاع ازآزادی همه زندانیان سیاسی است .دفاع ازاسم آزادی است


طبرزدی اسم رمز آزادی

اگر به کاروان کوشندگانی که درداخل کشور عمرخود را صرف مبارزه نموده اند چشم بدوزیم ، به درستی چهره هایی ممتازازدیگران را دراین صف پرافتخار خواهیم یافت. درواقع دردوران کنونی حشمت اله طبرزدی یکی از شاخص ترین این چهره هاست. اما چه ویژگی هایی است که از طبرزدی مبارزی برجسته ساخت

شجاعت یکی ازاین صفات درخشان است. درروزگاری که دراین بوم وبرروزنامه خوانی به دلیل خالی شدن صفحات جراید ازحقایق موجود جامعه و فقدان محتوای آگاهی بخش، از سوی بخش قابل توجهی ازملت بایکوت شده بود، او با شجاعت هفته نامه ای منتشرکرد که برکشیدن پرده های تزویرازسیمای باند قدرت درجای جای آن نموداربود. پیام دانشجوی طبرزدی فساد ژرف اما پنهان اقتصاد حاکم را برملا ساخت و این تلنگری شد تا ساختاری که موجد این اقتصاد و پیامد های آن است مورد مداقه روشن اندیشان جامعه قرار گیرد. قلم شجاعانه طبرزدی اقبال توده ها را به سوی مطبوعات بازآورد و این مهم زمینه سازروی آوری کوشندگان سیاسی و اجتماعی خواهان تغییربه این عرصه گشت تا با زایش عصرمطبوعات مستقل استقراررکن چهارم دمکراسی را پی جویند.
پیشتازی درخود انتقادگری خصلت دیگری است که چهره ممتازاورا نمایاند. به عنوان نمونه درپی آشکار شدن نارسایی ها وبن بست های ایدئولوژی نگری داوطلبانه به شکستن این حصاراقدام نمود وبعلاوه نسبت به ایامی که اینگونه می اندیشید بی پروا به نقد نشست. تا جاییکه با صدورچند بیانیه تحت عنوان ناگفته ها درسال 76 برخی ازاصلاح طلبان اورا متهم به خود زنی کردند.

قدرت تشخیص سیاسی ، بسیاری ازکسانی که تحلیل ها وراهبردهای او طی ده سال اخیررا تند روی، انتظارات غیرواقعی از جامعه ویا برخلاف مصلحت جامعه مدنی تلقی می کردند طی 7 ماهه اخیردرعمل ازهمان مسیرگذرکردند. آنها راهبرد صندوق رای را درسایه ساختارحاکم راه نجات می دانستند وخیابان را بیراهه اما انتخابات 88 نشان داد که درجامعه ما کدام تحلیل برای گذارازحاکمیت توتالیتربه حاکمیت دمکراتیک واقعی تراست.

طبرزدی با دریافت ناکارآمدی حاکمیت دینی درپاسخگویی به نیازهای زمان به درستی برمشی سکولار وتفکیک نهاد دین ازنهاد دولت پای فشرد و آن دسته ازرهبران حرکت های مدنی که اورا به نشناختن درست بافت جامعه و عدم توفیق این سمت گیری متهم می نمودند درماه های اخیربه عینه دیدند که توده ها درراهپیمایی های خود شعارمی دادند: «شعارملت ما دین ازسیاست جدا» و آنگاه که برخی رهبران اصلاحات سخن از«جمهوری اسلامی» به میان آوردند مردم درراهپیمایی ها بازهم «جمهوری ایرانی» را فریاد زدند. آنهایی که درپاسخ به شعار «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» دانشجویان دانشکده فنی گفتند کدام زندانی سیاسی ؟ امروز یگانه خواسته خود را آزادی این زندانیان بیان می کنند و همانان تا یک سال پیش تغییرقانون اساسی را خیانت می دانستند اما امروزآن را وحی منزل نمی دانند. طبرزدی ازمعدود رهبران مبارزه بود که به لحاظ تشخیص صحیح سیاسی ازهمه این آزمون ها سرفراز بیرون آمد.

پرداخت هزینه ، تا دو سال پیش کمترمبارزی بود که به زندان اوین گرفتارشده اما آشنایی تنگاتنگ با طبرزدی نداشته باشد این نه فقط به دلیل 7 سال حبس اوبود که دوسال قبل پایان یافت واینکه هرمبارزی که به زندان اوین می رفت پیش ازهرچیزسراغ اورا می گرفت بلکه درخارج اززندان نیز او ازمعدود افرادی بود که برای رساندن صدای تمامی زندانیان فارغ ازنوع فکرسیاسی وعقیدتی تلاش وافرمی نمود. بهمین جهت تلفن منزل اودربسیاری ازاوقات شبانه روز میهمان صدای یک زندانی بود.

طبرزدی درزندان هایی که بود ازاوین، توحید جمهوری اسلامی(کمیته مشترک ضد خرابکاری زمان شاه)، زندان عشرت آباد و... به رغم تحمل سختی ها درزمره مبارزینی بود که هیچگاه به اعترافات نمایشی تن نداد. و نه تنها خود مدام دربستر مبارزه زیست بلکه اکثر افراد خانواده اش نیزدرتحمل رنج مبارزه شریک بوده اند.

به رغم آنکه برخی از افرادی که هزینه های کمتری درمبارزه متحمل شدند ازسوی مجامع گوناگون بین المللی به دریافت جایزه های متعدد نایل آمدند طبرزدی از معدود چهره هایی است که اعتقادی به رایزنی با آن مجامع دراین خصوص نداشته و ازهمین روی تا به امروز هیچ تقدیری ازوی نشد.
طبرزدی براین باوراست که مردم ایران شایسته ترین افراد برای تقدیرکردن فرزندان مبارزه اند و بدرستی هرگاه محصول کاراو نظیرنشریه پیام دانشجو،هویت خویش یا گزارش روزبه جامعه عرضه شد بیشترین استقبال ازاوگردید. به نحویکه به گفته مسوول خرید کاغذ پیام دانشجو درآن دوران کسادی مطبوعات هرگاه پیام دانشجو توقیف می گردید یا بازنشرمی یافت به دلیل حجم کاغذ مورنیاز این نشریه بهای بازارکاغذ جابجا می شد. یا زمانی که هویت خویش منتشرشد ازشهرستان ها خبرمی رسید به دلیل اتمام نسخه های آن مردم ازبرخی صفحات نشریه کپی می گرفتند ودست به دست می چرخید. اینها شمه ای ازویژگی های طبرزدی است مردی که بیش از30 روز قبل درخانه مسکونی اش بازداشت شد وتاکنون اطلاعی ازاتهام اودردست نیست. ازهمین جهات به نظر می رسد دفاع ازطبرزدی دفاع ازیک فرد نیست دفاع ازیک مسیرمبارزه است. دفاع ازآزادی همه زندانیان سیاسی است .دفاع ازاسم آزادی است

http://rozaneh1.blogspot.com

مصاحبه الجزيره با پدر آرش رحماني اعدامي 19 ساله : پسر من شهيد راه دموكراسي است. من فقط پيام تبريك ميپذيرم

زندگينامه شاپور بختيار به نوشته خود او



http://www.shapourbakhtiar.com/pdfs-words/zendginameh.pdf
زندگينامه شاپور بختيار به نوشته خود او
من ، در يك خانواده قديمی از ايل بختياری بدنيا آمده ام . نياکان من از زمان شاهان صفويه تا کنون سر پرستی اين ايل
را داشته اند . اين شاهان همواره جانبدار خانواده من نبودند و گاه با آنها به بی رحمی رفتار ميكردند .
حدود صد سال پيش ضل السلطان ، پسر حسينقلی خان ايلخانی نيای چهارم مرا به قتل رسانيد . ضل السلطان در
آنهنگام والی جنوب ايران بود .

در جنبش مشروطيت ايران ايل بختياری به سود مشروطه خواهان به گونه ای موثر شرآت آرد و تهران را گشود و
دو نفر از بزرگانشان ، يكی عليقلی خان سردار اسعد بختياری و ديگری نجف قلی خان صمصام السلطنه که
بعدها نخست وزير ايران شد ، در اين نبرد ها شرکت مستقيم داشتند.صمصام السلطنه آه از او نام بردم پدر
بزرگ مادری من است.

در زمان رضا شا ه به خاطر رفتار مخالفی که خانواده من در برابر تقاضا های انگليسی ها داشتند و ايستادگی ها ئی
که کردند مورد خشم شا ه قرار گرفتند و رضا شا ه برآن شد تا خانواده ما را نا توان آند و سران آن را نابود سازد . به
دنبال همين تصميم ، رضا شا ه ، در سال ١٣١٣ چند تن از سران بختياری و از آن جمله پدر مرا اعدام آرد. من در
دوران جنگ بين المللی اول و پيش از انقلاب اکتبر روسيه ، در همان آوههای بختياری ديده به دنيا گشودم. تحصيلات
ابتدائی خود را در خانه پدرم گذراندم و سپس تا کلاس سوم دبيرستان را در اصفهان در مدرسه صارميه دنبال آردم و
بعد برای ادامه درس به بيروت رفتم ودر مدرسه شبانه روزی فرانسوی ها نام نويسی آردم . ديپلم متوسطه را از آن
مدرسه گرفتم ودر همين زمان بود که پدرم را از دست دادم و به نا گزير به تهران آمدم و پس از يكسالی راهی پاريس
شدم . در سال ١٩٣٩ ليسانس های خود را در رشته حقوق قضا ئی از دانشكده حقوق ، در رشته فلسفه از دانشگاه
سوربن ودر رشته علوم سياسی از مدرسه علوم سياسی دريافت داشتم و سپس در رشته اقتصاد عمومی نام نويسی
کردم.

هنگامی که من در کار نام نويسی در مدرسه "لوئی لوکران" بودم ، جنگ داخلی اسپانيا آغاز شده بود و اين سر آغازی
برای زندگی سياسی من بود .

من از چگونگی آودتای فرانكو عليه يك حكومت قانونی يعنی رژيم جمهوريخواهان به سختی رنج ميبردم و از همين
رو با گروهی از هم باوران خود در تظاهرات و زدوخوردهائی آه بسود جمهوری خواهان بود شرآت ميكردم . با در
گير شدن جنگ دوم جهانی به راستی تولد سياسی من صورت پذيرفت و ، از آن پس بستر حرآت انديشه سياسی من
روشن و استوار باقی ماند . در سال ١٩٣٩ بطور داوطلب در رژيمان " اورلئان " بخش توپخانه ٧٥ بصورت شاگرد
افسر به خدمت سربازی درآمدم و به نقطه ای در ٢٠ آيلو متری غرب فونتن بلو برای آموزش سپاهيگری اعزام شدم.
ديری نگذشت که واحد ما به نقطه ای پشت خط ما ژينو منتقل شد . در حمله دهم مه هيتلر به خط ماژينو و محاصره
سپاهيان ما ، با هزاران زحمت توانستيم از سمت راست پاريس به سوی بخشها ی مرکزی فرانسه و از آنجا به نزديكی
های مرزهای پيرنه عقب بنشينيم .

پس از پايان خدمت سربازی ، برای ادامه تحصيل به پاريس آمدم و در رشته دکترای حقوق نام نويسی آردم ، در سال
١٩٤٢ از اين رشته نيز فارغ التحصيل شدم و با آن که ناگزير به اقامت در فرانسه شدم و اين اقامت تا سال ١٩٤٥
بطول انجاميد ، اين دوران را وقت گمشده نمی گيرم زيرا با تكيه بر تجربه هائی آه داشتم انديشه سياسی من روز به
روز بارورتر ميشد .

در اين دوران با دوستان هم مدرسه ای سابق به نهضت مقاومت فرانسه پيوستيم و آنها را ياوری ميداديم . از جمله
دوستانی که در اين دوران يافتم يكی فليكس گايار بود آه بعدها برای مدت کوتاهی نخست وزير جمهورر چهارم
فرانسه شد .

هنگاميكه به ايران آمدم ، ايران هنوز در اشغال نيروهای متفقين بود و رويداد آذربايجان که از پيش آمدهای تاريك
تاريخ معاصر ايران است هنوز پايان نگرفته بود . چند ماهی از ورودم به ايران گذشته بود آه در وزارتخانه نو بنيادی
بنام وزارت کار در خدمت دولتی وارد شدم . ولی به دنبال دو مأموريت مهم اداری با وزيران وقت درگير شدم و اين
در گيری با دولت های وقت ادامه داشت . با آغاز جنبش ملی کردن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق من ب ا
تمام نيرو و توان خود از اين جنبش پشتيبانی کردم و در اين دوران به چشم خود ديدم که چگونه دربار و عناصر ضد
ملی برابر مصدق ايستاده اند و با يك ديگر همكاری ميكنند . پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ و سقوط حكومت
دکترمصدق با آنكه منسوبان نزديكی در رژيم حاکمه ايران داشتم و از آن جمله ملكه وقت ايران با من خويشاوندی
داشت ، از پذيرفتن هر مسئوليتی در آن رژيم چشم پوشيدم و خانه نشين شدم و بطور مخفی با دستگاه حاکمه مبارزه
کردم . در اين مبارزات با دوستانی چون آيت اله موسوی زنجانی و آقای مهندس بازرگان و گروهی ديگر از اعض أ
حزب ايران همكاری داشتم . در اواخر سال ١٣٣٢ از طرف دستگاه حاکم زندانی شدم . و پس ازچند ماه به بختياری
زادگاه خودم ، تبعيد گرديدم . بسا ل ١٣٣٣ به تهران باز گشتم و بار ديگربه زندان افتادم ودر يك دادگاه فرمايشی به
سه سال زندان محكوم شدم . پس از گذراندن دوران سه ساله محكوميت در زندان با ر ديگر ناگزير تهران را ترك
آردم . دولت وقت بار ديگر به من پيشنهاد همكاری داد با اين شرط آه دست از مبارزه و فعاليت سياسی بر دارم ام ا
نظر آنان در انديشه من خيال خامی بيش نبود و با راه من کاملاً مغاير بود . من تنها راه را راه شرافتمندانه ای برای
دستيابی به پيروزی همان راهی ميدانستم که پيش از آن پيموده بودم .

من و دوستانم بار ديگر جبهه ملی را سرو سامان داديم و فعاليت ما در سا لهای ٣٨ و ٣٩ از سر گرفته شد و ت ا
سال ١٣٤٥ سه بار ديگر زندانی شدم . در اواخر سال ١٣٤٢ آقای خمينی در باره دو اصل يكی برابری حقوق زن
و مرد و ديگری تقسيم اراضی که دربار عنوان کرده بود به سختی ابراز مخالفت آرد که با نظرات جبهه ملی
سازگاری نداشت . نام خمينی را در آن روزها جز گروه انگشت شما ری نميدانستند و پس از تبعيد او به خارج ديگر
کسی نامی از او نشنيد . در سا لهای بعد ، من برای سامان دادن به زندگی آشفته خود و خانواده ام ناگزير در شرکت
های مختلف خصوصی کاری دست و پا ميكردم و مزدی ميگرفتم . اين وضع چندی ادامه داشت و آشور من راهی به
سوی نيستی می پيمود . و من که نميتوانستم در برابر اين رويداد خاموش باشم بار ديگر در سال ١٣٥٤ با گروهی از
هم رزمان ديرين گرد آمديم و سازمان امنيت ودر بار در نهايت سنگدلی و بی رحمی اين سازمان را که برای بر پ ا
داشتن آن تلاش ميكرديم در هم ميكوفت تا آن که در سال ١٣٥٦ نامه ای سر گشاده که به امضای من و دو تن از
يارانم بود به شاه فرستاديم . اين نامه مودبانه نوشته شده بود ولی در نهايت استواری شاه را از بی پروائی به قانون
اساسی که در وفا داری به آن سوگند ياد کرده بود ، بر حذر ميداشت . ما از شاه خواسته بوديم که سلطنت خود را بر
پايه قانون اساسی استوار کند و از حكومت چشم بپوشد تا مگر فسا د روزافزون دستگاه حكومتی بهبود يا بد و بی
رحمی های دستگاه ساواك برای نگاهداشت چنان حكومت هائی از ميان برود .ا ما شاه براه خود ميرفت و ما ر ا
گروهی منفی باف ، مزدور بيگانه و مرتجع ميشناخت . اما تاريخ نشان داد که راه او چگونه کشور ما را به سقوط
کشانيد و به چه سرنوشت شومی دچار شد در حا ليكه از آرامش بين المللی و امكانات وافر مالی برخوردار بود و حتی
کمونيست ها نيز شعا ری جز آزادی نداشتند . شاه به دنبال اتلاف وقت چنان وقت گرانبهائی سر انجام هنگامی به
پذيرش خواسته های ما گرائيد که ديگر بسی دير شده بود .

من در شانزدهم ديماه ١٣٥٧ به نخست وزيری آمدم با اين شرايط که وزيران را برگزينم ، زندانيان سياسی همگی
آزاد شوند ، دستگاه ساواك برچيده شود ، بنياد پهلوی به دولت واگذار شود ، کمسيون شاهنشاهي منحل و تكاليف آن
به دادگستری محول شود و از همه مهمتر شاه ايران را ترك گويد .

اين شرايط خواسته های تمام ملت ايران بود که ظرف يكماه صورت واقعيت يافت اما خمينی که برنامه ای تخريبی
داشت با همه کوشش من برای تدوين يك برنامه معقول و سالم با من کنار نيامد و با همكاری چند تن ازبازماندگان
خشك انديش دکتر محمد مصدق قدم در ميدان نهاد و ديديم که چه ها کرد
-------------------------------------------------


در تابستان ۱۳۵۹ تیمی به رهبری انیس نقاش اقدام به ترور وی کردند که با هشیاری محافظ هاي بختیار ناموفق بود. او از این سوء قصد جان سالم به در برد اما در این ماجرا یک پلیس و یکی از همسایگان خانه بختیار به قتل رسیدند.امیرشاهی مدعی‌ست که این تیم از سوی مسئولان وقت جمهوری اسلامی برای قتل دکتر شاپور بختیار اعزام شده بودند.

انیس نقاش توسط پلیس فرانسه دستگیر و به حبس ابد محکوم شد اما پس از مدتی از طرف دولت فرانسه مورد عفو قرار گرفت و به جمهوری اسلامی تحویل داده شد.

آخر بار در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۷۰ برابر ۶ اوت ۱۹۹۱ ، شاپور بختیار و منشی وی سروش کتیبه را در خانه مسکونی اش در حومه پاریس به قتل می‌رسد. امیر شاهی مدعی‌ست قتل توسط گروهی سه‌نفره و از سوی مسئولین وقت جمهوری اسلامی به این کار مبادرت ورزیدند. با وجود محافظت شبانه روزی از خانه بختیار و با وجود ۱۳ محافظ مسلح، قاتلان بدون هیچ مشکلی از خانه وی خارج شده و متواری شدند.

بعد از چند روز یکی از قاتل‌ها به نام علی وکیلی‌راد در سوئیس دستگیر شد و به فرانسه تحویل داده شداو در طول محاکمه‌اش در ۱۹۹۴ در جریان اعترافاتش بيان کرد که جمهوری اسلامی وی و همکارانش را مامور قتل شاپور بختیار کرده بودند. بنا به گفته وزیر خارجه فرانسه محمود احمدی نژاد رییس جمهور ایران در سال ۲۰۰۹ به دولت فرانسه پیشنهاد کرد که وی را با یک معلم فرانسوی که در ایران دستگیر شده است معاوضه کند ولیکن این درخواست توسط دولت فرانسه رد شد


بختيار "ديكتاتوري نعلين كه به مراتب بدتر از ديكتاتوري چكمه است


Thursday, January 28, 2010

اي سرزمين مادري




اي سرزمين مادري

ای سرزمین من ای مهد افسانه های جاودان

کنون بر بام اشیانه ات جلادان می دهند جولان

صدای در گلو شکسته ات از دور دستها می دهد آزارم

در دیاری که با خود و زمانه در کارزارم

می شنوم آوازت باز می ایستم دمی درنگی

رخت بر می بازد ز من احساس بازندگی

کوروش آموخته است دادگری را در پهنای تو

چه دلیران و شجاعان خفته اند در ورای تو

هرگز نگشتی خمود به زیر سم اسب , تازیان یاغی

زیباست نام تو و هر آنچه مانده باقی

بیاموختم خردت , دشمن نتواند که فريبم

ز موج سپاهش نهراسم

گر چه تنها و غریبم

منم آرش ان ديرين فرزند گم گشته ات

که باز بر هم دوزم , پاره های گسسته ات

اي سرزمين مادري


افشين عزيزيان _ لندن
فروردين 2559

دكتر فيروز نادري: با هر عقيده و گرايشي كه هستيد، از مردم ايران حمايت كنيد


دكتر فيروز نادري: مسئله ايران را بيش از آنكه يك مسئله سياسي باشد، يك مسئله اخلاقي است. با هر عقيده و گرايشي كه هستيد، از مردم ايران حمايت كنيد. اين سخنراني بخشي از سمينار "انتقال مشعل موفقيت" است كه توسط گروه پايا در اورنج كانتي امريكا برگزار شد
دکتر نادری از مسولین رده بالای ناسا هستند

حمله نیروهای گارد ویژه به دفتر مرکزی حزب پان ایرانیست

حمله نیروهای گارد ویژه به دفتر مرکزی حزب پان ایرانیست
پاینده ایران
دیروز چهارشنبه [۷بهمن ماه] به هنگام نشست هفتگی در دفتر مرکزی حزب پان ایرانیست در تهران ده ها تن از نیروهای گارد ویژه با حمله به دفتر حزب پان ایرانیست،نشست حزبی را مختل کرده و دست به تخریب دفتر حزب زدند.
نیروهای گارد ویژه و لباس شخصی که بیش از صد تن بودند به هنگام ورود ابتدا با مقاومت گارد حزبی مواجه شدند ولی پس از نشان دادن حکم قضایی وارد سالن شده و اقدام به تهدید و ترعیب و تخریب نمودند.
از آغاز این سال حملات شدیدی نسبت به حزب پان ایرانیست از سوی حاکمیت فرقه ای صورت گرفته است.علاوه بر تبعید مسئول سازمان جوانان حزب(سرور کلاشی) به شهرستان خاش، بازداشت ها و احضارهای پی در پی و مکرر ، احکام سنگین دستگاه قضایی ِ حاکمیت نیز متوجه وطن پرستان بوده است.
سرور هومن اسکندری،سرور ابوالفضل عابدینی،سرور حسین شهریاری(از اعضای شورای رهبری)،سرور شاهین زینعلی،سرور بیژن جانفشان،سرور ساسان بهمن آبادی،سرور یاشار اکبری و تنی چند از هواداران و نزدیکان به حزب در تهران و شهرستان ها طی چند ماه گذشته بازداشت و مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفته اند.
گفتنی است که مراسم بزرگداشت جاودان یاد، سرور دکتر ابراهیم میرانی (از اعضای شورای رهبری) که قرار بود امروز در یکی از مساجد تهران برگزار شود از سوی نهادهای امنیتی حاکمیت فرقه ای لغو شده است.همچنین در چند ماه گذشته بسیاری از تارنماها و تارنگارهای رسمی و نیمه رسمی حزب و سازمان جوانان آن بارها فیلتر شده و تلاش می شود هرگونه ارتباط و امکان از این حزب دیرینه سلب گردد.
هم میهن! پان ایرانیست ها سربازان راستین و پاسداران حقیقی این مرز و بوم هستند.هر فرد پان ایرانیست پیش از پیوستن به حزب سوگند یاد می کند که تا پای جان از شرف و آبرو و شکوه ایران پایداری کرده و تا جان در سینه دارد در راه خوشبختی فرد فرد ملت بزرگ ایران کوشش کند.به یقین هیچ نیروهای ناتوان و از نفش افتاده حاکمیت فرقه ای هیچ گاه و با هیچ عملی نمی توانند ما را از مبارزه در راه آزادی و دموکراسی برای ایران باز دارند.هیچ یک از اعمال انجام شده از قبیل بازداشت،تهدید،اخراج از دانشگاه،محرومیت از حقوق اجتماعی،حمله به دفاتر،اخطارهای تلفنی حاصلی در روحیه ایران پرستان نخواهد داشت.ما تا پای جان برای مردم ایران در وجب به وجب این سرزمین(بی هیچ چشم داشتی) مبارزه می کنیم.
احتمال می رود در روزهای آینده برخورد نظام پوسیده ی فرقه ای با ایران دوستان ابعاد تندتر و خشن تری به خود بگیرد.ولی هر ایرانی ِ "آزاده ای" یک پان ایرانیست است و مگر می شود همه ملت را در بند کرد؟
پاینده ایران

دو انسان را كشتند به خاطر دوست داشتن وطنشان آی آدم ها

محمدرضا علي‌زماني _ آرش رحمانی پور

آی آدم ها

آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید
که گرفت استید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید.
آن زمانی که تنگ می بندید
بر کمر هاتان کمر بند
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان!

●●●

آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره، جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می خواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده.
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون
می کند زین آب، بیرون
گاه سر، گه پا
آی آدم ها!


●●●

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امید کمک دارد.
آی آدم ها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش.
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید:
«آی آدم ها».
و صدای باد هر دم دل گزاتر
و در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آب های دور و نزدیک
باز در گوش این ندا ها:
«آی آدم ها»...