Showing posts with label navader. Show all posts
Showing posts with label navader. Show all posts

Tuesday, March 6, 2012

قصیده در ستایش بهرام جان مشیری ...تو بمان سرسبز صد سالِ دگر، بهرام جان!... اسماعیل خوئی

http://www.4shared.com/mp3/9jj_lK9W/Moshiri_Khoei.html?refurl=d1url

قصیده در ستایش بهرام جان مشیری


اسماعیل خوئی


• دوستی را راستی شرط است اگر، بهرام جان!
نیست مردم را کس از تو دوست تر ، بهرام جان!

راست و بی پرده می گویی سخن، بی بیم از آن
که برنجند از تو مردم سر به سر، بهرام جان! ...

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
آدينه ۲٨ بهمن ۱٣۹۰ - ۱۷ فوريه ۲۰۱۲


"خرد چشمِ جان است، چون بنگری:
تو بی چشم شادان جهان نسپری."
فردوسی


دوستی را راستی شرط است اگر، بهرام جان!
نیست مردم را کس از تو دوست تر ، بهرام جان!
راست وبی پرده می گویی سخن، بی بیم از آن
که برنجند ازتو مردم سر به سر ، بهرام جان!
نیک وبدشان می شناسی ، یعنی- ای بینا!- تویی
"چشمِ جان" یعنی "خرد" شان را بصر، بهرام جان؟!
رشته ها از دانش اندوزی چنان که گوییا
گشته دانشگاه در تو مختصر، بهرام جان!
نه همان تاریخ یا گیتی شناسی، کز تو شد
شعر وموسیقی ی ما هم بهره بر، بهرام جان!
طرفه دانشنامه ای باشی سخنگو، وآگه از
هر چه هر جا در جهان ، از بحر وبر، بهرام جان!
می توانم دیدن ات حزبی، به هم آمیخته
رهروان و رهبرش دریک نفر، بهرام جان!
زان که، در این حزب ِ والا ،عضوتانَد شد کسی
که علومِ عصر را دارد ز بر، بهرام جان!
از غلو باید بپالایم سخن، زیرا علوم
می روند از خود دمادم پیشتر، بهرام جان!
علم،زیرا،جاودان طرحی ست در خود نا تمام،
که کند هردم به شک در خود نظر،بهرام جان!
این حقیقت، لیک ، می ماند که از برخی علوم
دانشی داری چو دریا پهنه ور، بهرام جان!
کاش استادی به دانشگاه بودی در وطن:
تا نمی شد عمرِ دانشجو هدر، بهرام جان!
کرده است الگویی از"فیضیه" دانشگاه را
"شیخ ، این سر دشمنِ علم وهنر ، بهرام جان!
زین تباهی، لیک، دانشگاه را دارند دور
نخبگانی چون تو دانشگاه اثر، بهرام جان!
چیست " ایمان" جز که، در پیوند با یک دینِ خاص،
باورِ پُر شور و بی اما وگر، بهرام جان؟!
می گزیند بر "تخصص" شیخ " ایمان " را، از آنک
دارد" ایمان "مردمان را کور وکر ، بهرام جان!
زآن که " ایمان " بر نتابد شک وپرسش را، کز آن
می شود اندیشه ی ما بارور، بهرام جان!
یعنی" ایمان" را نباشد سازشی با علم وفن:
که " تخصص " شاخه هاشان راست بر، بهرام جان!
در خورندِ فهمِ شیخ، اینک نمونه ی ساده ای ،
از"یک ویک می شود دو"ساده تر، بهرام جان!
گوید" ایمان " آدمی از جنسِ حیوان برتر است؛
علم بازش آورد تا جانور ، بهرام جان!
گوید آن از آدم و حوا سخن، حال آن که این
گوید از میمون بشر برکرد سر، بهرام جان!
آن پذیرد هر شگفت افسانه را بی گفت وگو:
همچو طفلی گفتِ مادر یا پدر، بهرام جان!
وین، به چالشگاهی از سنجش پذیری، می کند
آزمون را مبتدای هر خبر ، بهرام جان!
آن پیمبر را گزیند بر خرد؛ وین یافته ست
خود خرد را برترین پیغامبر ، بهرام جان!
باستم ها که روا فرموده باشد بر زنان
بی گمان ام که بُوَد الله نر ، بهرام جان!
و، چو خواهم در تصور آورم اورا، مرا
شکل می گیرد خمینی در نظر ، بهرام جان!
یادم آمدقصه ای از مولوی ، کآمیخته ست
در کلامِ خویش حنظل باشکر، بهرام جان!
قصه ی آن روستایی که در اصطبل اش دو دام
بود و تایی زآن دو مایه ی دردِسر،بهرام جان!
یاد داری ، بی گمان، گفتارِ مردک را،چودید
که دعایش گشته وارون کارگر، بهرام جان!
-" تو چه سان دانا خدایی؟!" گاو مُرده مرد گفت:
"که ندانی گاو بازاز کره خر؟! "بهرام جان!
آن خدا که کوه ها را میخ یابد بر زمین
-گر چه گوید آگه است از خشک وتر، بهرام جان!-
شاعر است، اما نه آن هم شاعری که ش بشمری،
درتخیل ، خود زمن هم زبده تر، بهرام جان!
نیست فاصل، حالیا، جز درّه ی تاریکِ جهل
از حقوقِ شهروندی تا بشر، بهرام جان!
و، به نامِ "شرع" ، شیخانشیخ کوشد جهل را
با نظامِ خویش دارد مستمر، بهرام جان!
جهل فقر آرد ، که"فخرِ" اوست ، اما درشعار:
مرده ریگ اش مانده از پیغامبر ، بهرام جان!
جهل وفقر ، این مایه های شومِ گوناگون فساد،
-بل که دوسر چشمه ی هرگونه شر، بهرام جان!-
حالیا، دوپایه اند از ساختارِ این نظام:
پایه های دیگرِ آن زور وزر ، بهرام جان!
بامی از تزویر بر این چار پایه ی دوزخی ست:
اینت تصویرِ نظامِ مستقر، بهرام جان!
کاخی از بنیاد کج، وآن بر مسیلی کز نخست
سیل وتوفان را بُوَد راهِ گذر ، بهرام جان!
کرد بنیادش خمینی، تا که برخوردارمان
دارد از "عدلِ علی" بارِدگر، بهرام جان!
ساخت کاخِ دادِ نوشروان ، ولی ،گویی، که کس
زآن نگردد دادجو گر نیست خر، بهرام جان!
باش تا بینی که چون توفانِ خشمِ مردمان
می کند این کاخ را زیر وزبر، بهرام جان!
ابرِ کینِ خلق را بنگر که چون پیچد به خویش
تا ببارد شار شار وجرّوجر ، بهرام جان!
نک! نخستین قطره ها تر می کند مژگانِ ما:
می نگر، بهرام جان! خوش می نگر ، بهرام جان!
باش تا بینی که چون پیکِ نظامی نوشود
سیلِ آخوند اوژنِ آشوبگر، بهرام جان!
وآن زمان در باغِ میهن ، ریشه ی اندیشه هات
می شکوفد در درختی پرثمر، بهرام جان!
وآن درخت آرد بسی پاجوش وآن پا جوش ها
شاخه ها زایند با بس برگ و بر، بهرام جان!
برگ و برشان علم، صنعت ، فن ، هنر ، بهزیستی
وحقوقِ مطلقِ نوعِ بشر، بهرام جان!
شادی وآبادی ، آن گه مان، در آزادی ، بُوَد
پیشِ پا افتاده تر از خواب وخور، بهرام جان!
آن زمان ، باز ازفقیهان گرکسی جوید نشان،
بایدش رفتن فروتر از سقر، بهرام جان!
وآن زمان ، از رنجِ نایابی ی کارو نان، همه
می رهند این مردمانِ رنجبر، بهرام جان!
این زمان، نزدیک بینان دور بینند این همه
یا که رویاشان نماید در نظر، بهرام جان!
لیک آن را کآیینه ی جان باشد آیینِ خرد
-چون تو، ای فرزانه ی روشن نگر، بهرام جان!-
نیک بیند کاین همه از جنسِ" شاید"نیست ، بل،
"باید" است وبایدِ بی" لیک اگر" بهرام جان!
شیر را ننگ است پنهان گشتن از مشتی شغال:
نیست ات، زین رو، ز بدخواهان حذر، بهرام جان!
دشمنان داری همه از جنسِ ناپاکِ دروج:
این یک از آن و آن یک از این شان بتر، بهرام جان!
در امان می مانی از ایشان، ولی؛ کز راستی
هم زره داری وهم خود و سپر، بهرام جان!
چون به تو اندیشم ، آید یادم از اسفندیار:
آن یلِ رویین تنِ آهن جگر، بهرام جان!
حالیا، در پایگاهِ پاکجانانِ جهان،
تو بمان ، که نیست از تو پاک تر، بهرام جان!
تو بمان ، تاروز ِ پیروزی از این بیدرکجا
برگشایی سوی میهن بال وپر، بهرام جان!
من هم ، ار دیگر نباشم ، می کنم همبالِ تو
این دلِ بی خان ومانِ در بدر، بهرام جان!
دردِ بی درمانِ پیری یادم آمد ؛ ورنه من
آن نی ام که بر خود آیم مویه گر، بهرام جان!
وزپسِ پیری چه آید؟ مرگ! لیک ات غم مباد:
تو بمان سرسبز صد سالِ دگر، بهرام جان!
هیجدهم دیماه ۱٣۹۰
بیدرکجای لندن

Monday, March 5, 2012

بهرام مشیری: در کشوری که از آزادی بیان و آزادی تجمّع و تشکّل و برپای ساختن بنیادهای سیاسی و حزبی خبری نیست ، رأی دادن دارای هیچگونه ارزش و مفهومی نیست


انتخابات در ایران

نظام منحطّ و ویرانگر جمهوری اسلامی بار دیگر نمایشی مضحک بنام انتخابات را در ایران زمین برپا نموده است٠ این در حالیست که شهرهای ایران در تسخیر عوامل سرکوبگر رژیم قرار دارند و کوچکترین ندای آزادی در گلوها خفه میشود٠ رأی دادن یکی از شریفترین و مهمترین حقوق انسان است که بقول توماس پین از ضایع شدن حقوق دیگر انسانها ممانعت مینماید٠ انسان مدرن از روزگار بردگی و اطاعت کورکورانه مستبدین و احکام خدای موهوم تا به امروز راهی بس طولانی و پرمخاطره طی نموده است٠ رأی دادن جلوه مادّی حکمیّت انسان مدرن و دموکراتیک است که در فضای آزاد پس از تأمل در مشکلات جامعه و تحلیل و بررسی سیاستهای احزاب رقیب و دقّت در برنامه های پیشنهادی آنها بمنظور تغییر وضعیّت حاکم بصورت رأی در صندوق فرو می افتد٠
رأی دادن نشانه حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش است٠ در کشوری که از آزادی بیان و آزادی تجمّع و تشکّل و برپای ساختن بنیادهای سیاسی و حزبی خبری نیست ، رأی دادن دارای هیچگونه ارزش و مفهومی نیست٠ در سرزمینی که نه متعلّق به ملّت بلکه از آن امام غایب است و رهبری معنوی و سیاسی اش در دست همواست ، و ملّت مظلومش تا زمان ظهور او محکوم به تحمّل استبداد نماینده او ، یعنی ولیّ فقیه هستند ، رأی به صندوق ریختن جز تمسخر خویشتن و دهان کجی به این فرایند مدرن سیاسی چیز دیگری نیست٠ مردم ایران در دوران این رژیم ارتجاعی و سیاهکار بکرّات پای صندوقهای رأی رفتند و بارها کوشیدند که پیام خویش را در راستای تغییر وضع حاکم بگوش سلاطین حاکم برسانند امّا این کوششها جز تنگ تر ساختن حلقه طناب استبداد حاصل دیگری نداشته است٠ به گواهی تاریخ اینگونه رژیم ها به شیوه های مدنی تن به تغییر نمیدهند و همواره با قیامی فراگیر از تخت قدرت به حضیض ذلّت فرو افتاده اند٠ سرنگون باد استبداد٠
بهرام مشیری، دوّم ماه مارچ ٢٠١٢ میلادی٠٠

Monday, November 28, 2011

جلسه پرسش و پاسخ با استاد بهرام مشیری در فضای مجازی ..موضوع:علل ناکامی ایرانیان در دستیابی به آزادی و دموکراسی‌



جلسه پرسش و پاسخ با استاد بهرام مشیری در فضای مجازی ..موضوع:علل ناکامی ایرانیان در دستیابی به آزادی و دموکراسی‌

سخنران : بهرام مشیری
موضوع : علل ناکامی ایرانیان در دستیابی به آزادی و دموکراسی‌

یکشنبه
چهارم دسامبر ۲۰۱۱
۱۳ آذر
مكان : مسنجر پالتاك
تالار : ايران عصر روشنگري
ساعت : 11 شب به وقت ايران
-----------------------
IRAN Asre Roshangari
Category : Asia
Subcategory : Iran
جهت دانلود مسنجر پالتاك از لينك زير استفاده نماييد

http://www.paltalk.com/

اموزش نصب و استفاده از پالتاك .. توجه فرماييد به جاي اسم تالار ديگري كه در لينك اموزشي است اسم تالار ايران عصر روشنگري را به لاتين در جستجو تالارها استفاده كنيد
IRAN Asre Roshangari
http://www.youtube.com/watch?v=EO3Y5ggFAs8

جهت اطلاعات بيشتر يا تمايل به شركت در پرسش و پاسخ لطفا با ايميل زير تماس بگيريد
Email : iranasreroshangari@gmail.com

Monday, June 6, 2011

جلسه پرسش و پاسخ با استاد بهرام مشيري در فضای مجازی







جلسه پرسش و پاسخ با استاد بهرام مشيري در فضای مجازی _ مسنجر پالتاك

شنبه
18 June 2011
خرداد 28 2550 سال پس از منشور حقوق بشر كورش
ساعت : 10:30 شب به وقت ايران
مكان : مسنجر پالتاك
تالار : ايران عصر روشنگري
-----------------------
IRAN Asre Roshangari
Category : Asia
Subcategory : Iran
----------------------
جهت دانلود مسنجر پالتاك از لينك زير استفاده نماييد
http://www.paltalk.com/

اموزش نصب و استفاده از پالتاك از طريق لينك زير
توجه فرماييد به جاي اسم تالار ديگري كه در لينك اموزشي است اسم تالار ايران عصر روشنگري را به لاتين در جستجو تالارها استفاده كنيد
IRAN Asre Roshangari
http://www.youtube.com/watch?v=EO3Y5ggFAs8

جهت اطلاعات بيشتر يا تمايل به شركت در پرسش و پاسخ لطفا با ايميل زير تماس بگيريد
Email : iranasreroshangari@gmail.com


---



http://www.4shared.com/audio/IMu01oSJ/moshiri.html

Tuesday, May 31, 2011

راي گيري برنامه پارازيت _ چه كساني را دوست داريد دعوت كنند

پارازيت براي دعوت مهمان اقدام به راي گيري در فيسبوك نموده است از طريق لينك زير مي توانيد در اين راي گيري شركت كنيد
http://www.facebook.com/#!/home.php?sk=question&id=10150201892046441



بهرام مشيري , داريوش اقبالي , گلشيفته فراهاني , محمد رضا شجريان و ... مورد نظر راي دهندگان بوده اند فكر ميكنم بهرام مشيري با شفافيت و صراحت كلامي كه دارد حرفهاي شنيدني دارد

Saturday, May 21, 2011

حكومتي جنايتكار كه كودكي 9 ساله را چنين با چاقو تكه تكه كرده بايد به فاضلاب تاريخ انداخت









حميد حاجي زاده شاعر و دبیر ادبیات کرمانی، متخلص به «سحر» و از قربانیان قتل های زنجیره ایست که به همراه پسر ۹ ساله‌اش «کارون» در خواب با ۳۸ ضربه چاقو قطعه قطعه شدند. این جنایت در آخرین شب شهریور ماه سال ۱۳۷۷ رخ داد . قاتل یا قاتلان قصد قتل حاجی زاده را داشته‌اند، اما پسر کوچک او که ابتدا توسط پدرش پنهان شده بود، به یاری پدر می‌آید، و حتا با قاتل یا قاتلان درگیر می‌شود، تا جایی که موی قاتل یا قاتلان در دست پسرک به قتل رسیده دیده شده‌است.به همین دلیل پسر ۹ ساله اش نیز با 16ضربه چاقو به همراه پدرش به قتل می‌رسد اما کارون ۹ ساله و خانواده ی شاعر تصور نمی کردند سربازان خمینی آنگونه سبعانه و بیرحمانه زندگی شان را خونین و جانکاه کنند, در سحر گاهی که باید به سپیده می انجامید و فردایش حمید (سحر) برای تدریس راهی دبیرستان می شد و کارون می رفت سر کلاس درس که بخواند

ما گل های خندانیم فرزندان ایرانیم

Thursday, April 14, 2011

نصيحت زنده ياد احمد كسروي به محمد رضا پهلوي _ يكي مو مي ديد و ديگري پيچش مو


اجساد احمد کسروی و منشی‌اش حدادپور که بوسیله گروه فدائیان اسلام در داخل کاخ دادگستری به قتل رسیدند

قتل كسروي قتل فرهنگ بود

احمد کسروی تاریخ ‌نویس، زبان‌شناس و پژوهش‌گر برجستهٔ ایرانی در جوانی به حوزه علمیه رفت و به لباس اخوندي درآمد،ولي پس از مدتي عبا و عمامه‌اش را کنار گذاشت و در دادگستری استخدام شد . وی مبلغ پاک‌دینی , زدودن خرافات از مذهب بود در اواخر عمر، نوشته‌های کسروی بسیار تندتر شد؛ و کتب و نوشتارهایی در مورد شیخی‌گری منتشر کرد سرانجام احمد کسروی در داخل ساختمان کاخ دادگستری تهران با فتوای برخی روحانیون وقت، توسط گروه فدائیان اسلام به اتهام الحاد و ارتداد، با ضربات متعدد چاقو به قتل رسید قاتلین وی هیچ‌گاه مجازات نشدند در قديمي ترين سندي كه از خميني موجود است اشاره روشني به قتل كسروي وجود دارد كشتن كسروي ، تنها كشتن يك انديشمند مخالف نبود . كشتن كسروي ، كشتن سمبل آزاديخواهي ، ترقي طلبي ، دگرانديشي و نوانديشي بود

خانواده و دوستان کسروی از بیم مخالفان جنازه او را در نقطه ای در کوههای شمال شهر تهران دفن کردند


آنچه در زیر آورده شده، گفتگوی کوتاه اما پندآموز بین محمد رضا پهلوي، و زنده ياد «احمد کسروی»، فرهیخته و اندیشمند بزرگ ایران است که از لابلای روزنامه های «پیام ما آزادگان»، بسردبیری استاد فرهیخته دکتر کورش آریامنش، و نوشته های علی دشتی و دیگر منابع گردآوری شده است


کسروی پس از انتشار کتابهای اسلام شناسی و بر ملا کردن ریشه این دین خرافی و ضد ایرانی، مورد نفرین و دشنام آخوندها و

مسلمانان خرد باخته قرار گرفت، و این موضوع واکنش زیادی در دربار، و در خانواده نزدیک خود شاه ایجاد کرد. شاه ایران، تحت فشارهای بسیار، کسروی را به کاخ فرا خواند و رفتار او را در درگیر ی با آخوندها و مسلمانان افراطی برحذر داشت، و کردار او را نکوهش کرد

کسروی در پاسخ به گفت

اگر می خواهید تاج و تخت خود را پایدار و از گزند ، دور نگهدارید، باید مانند پدرتان با مردم، رو راست باشید، و دکانداران دین و دروغگویان را در هم بکوبید، و جلوی بازیهای زشت دین بازی سیاستمداران و کشورمداران را بگیرید، و شما نیز، خود را از این بازهای سهمگین و ویرانگر بیرون بکشید، و گرنه سرانجام گوارایی پیش بینی نمی کنم

شاه پاسخ دادند

استعمار، سخت با اینان در پیوند است و کار شکنی می کند و نمی گذارد که کشور روی آرامش ببیند. ما باید نخست نیرومند شویم تا بتوانیم اینها را از میان بردارینم و مردم فریبی و دروغگویی را ریشه کن کنیم و تا موقعی که امکانات لازم را در اختیار نداریم، نمی توانیم با اینها که پشتشان گرم است، دست و پنجه نرم کنیم

کسروی پاسخ داد

نباید فراموش کنیم که، هر اندازه که ما بر نیروی خود بیفزاییم و توانا شویم، استعمار نیز همین راه را خواهد پیمود و پا به پای ما، نیرومندتر خواهد شد و ما، راه بجایی نخواهیم برد. بهترین زمان برای در هم کوبیدن دکان گمراه گری و دروغگویی و دین بازی هم اکنون است، که پایه گزاری آن بدست رضا شاه انجام شده است، و نباید آنرا از دست بدهیم اما،

شاه، زیر بار گفته ها و اندرزهای کسروی نرفت؛ و گفت

ما با گسترده تر کردن سطح دانش و گسیل آموزش دیده ها به اقصی نقاط ایران، ایرانیان را به مظاهر تمدن امروز و فرهنگ جهانی آشنا می کنیم، و آنگاه آنها خود، از این دکانداران دوری خواهند کرد، و امروز، همه توجه ما باید به پیشرفت و رشد مملکت معطوف باشد
--------------------------------------
گذشته چراغ راه اينده است

ملتي كه تاريخ خود را نداند مجبور به تكرار تاريخ است

کسروی: آنان که تاریخ و فرهنگ خود را از دست داده اند ، مردم بد بختی هستند ، بد بخت تر از آن ها کسانی هستند که در باز یافتن تاریخ و فرهنگ از دست رفته خود تلاش نمی کنند ، اما بد بخت ترین مردم کسانی هستند که تاریخ و فرهنگ خود را به ریش خند می گیرند

Tuesday, March 29, 2011

تصوير دردناك جنازه كارون 9 ساله از قربانيان قتلهاي حكومتي كه با چاقو بدست مزدوران جمهوري اسلامي در كنار پدرش جان باخت

حميد حاجي زاده شاعر و دبیر ادبیات کرمانی، متخلص به «سحر» و از قربانیان قتل های زنجیره ایست که به همراه پسر ۹ ساله‌اش «کارون» در خواب با ۳۸ ضربه چاقو قطعه قطعه شدند. این جنایت در آخرین شب شهریور ماه سال ۱۳۷۷ رخ داد . قاتل یا قاتلان قصد قتل حاجی زاده را داشته‌اند، اما پسر کوچک او که ابتدا توسط پدرش پنهان شده بود، به یاری پدر می‌آید، و حتا با قاتل یا قاتلان درگیر می‌شود، تا جایی که موی قاتل یا قاتلان در دست پسرک به قتل رسیده دیده شده‌است.به همین دلیل پسر ۹ ساله اش نیز با ضربه چاقو به همراه پدرش به قتل می‌رسد اما کارون ۹ ساله و خانواده ی شاعر تصور نمی کردند سربازان خمینی آنگونه سبعانه و بیرحمانه زندگی شان را خونین و جانکاه کنند, در سحر گاهی که باید به سپیده می انجامید و فردایش حمید (سحر) برای تدریس راهی دبیرستان می شد و کارون می رفت سر کلاس درس که بخواند: ما گل های خندانیم فرزندان ایرانیم



حمید پور حاجی زاده(سحر)در سال 1329 در روستای بزنجان از توابع استان کرمان بدنیا آمدو تحصیلات ابتدایی را در زادگاه سه سال اول دبیرستان را درسهرستان بافت وسپس دبیرستان نمونه شهاب کرمان و سال آخر را در دبیرستان ملی هشترودی شیراز به پایان بردوبعد از آن فوق دیپلم ادبیات خود را ازدانشسرای راهنمایی کرماندریافت کرد.فعالیت ادبی وی از همان دوران ابتدایی شکوفا شده بود و به سرودن شعر می پرداخت و اکثر اوقات رتبه ممتاز مسابقات ادبی را از آن خود می کرد. همچنین او در شیراز با کوشش خود انجمن ادبی کاخ جوانان شیرازرا سر وسامان داد.پس از انقلاب وی در رشته حقوق قضایی دانشگاه شهید بهشتی تهران به ادامه تحصیل پرداخت اما پیشآمد های گوناگون مانع از ادامه تحصیل وی شد. ایشان سپس لیسانس ادبیات فارسی خود را از دانشگاه شهید بهشتی کرمان دریافت کردو به تدریس در آموزش وپرورش کرمان پراخت و طی این سالها کارهای ادبی و تحقیقی خود را نیز ادامه داد.سال 60 با روح انگیز سلطانی نژاد ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه پسر به نامهای اروند، ارس وکارون است.سرانجام حمید پور حاجی زاده متخلص به(سحر)در نیمه شب 31 شهریور 1377 همراه با کودک 9 ساله اش کارون در سری قتل های زنجیره ای مجموعا با 43 ضربه چاقو (کارون16 ضربه و سحربا27 ضربه)به گونه ای دلخراش به قتل رسیدند.


حاصل49 سال زندگی وی چندین کتاب است که با نامهای

کتاب سه جلدی کنکاش نامه افیون

فرهنگ و فولکور بزنجان و لک

عروضی دیگر و قافیه ای دیگر

واژه یابی چند

آرایه های ادبی

آواهای گمشده درموسیقی شعر پارسی

که تحقیقی هستند و

پرستو ها به ابرها پرواز می کنند

کارون در من است

کولی عاشق نمی شود

سرود گمشده

یاد آن پیرزن رند بزنجان جاوید

پدر بی تو در نهایت شب

و سایر دفتر شعر

و

دفاتر خاطرات کودکی،نوجوانی و جوانی است که برخی چاپ شده و در دست چاپ هستند

حمید و کارون عزیز برای همیشه در قبرستان بزنجان زادگاه شاعر آرمیده اند

دژخیم استبداد

زنجیر کو تا بر کشم دژخیم استبداد را

شمشیر کو تا بر درم من سینه بیداد را

گر نور را در شهر شب دزدند اما باز هم

در کوچه ها از لطف حق روشن نمایم داد را

ای کوه سانان دریا دلان آزادگان

رسوای عالم می کنم سرگشتگان باد را

ای بی امید از هر جهش برخیز خود بینم کنون

آزاده زنجیری کند عمال استبداد را

بر خیز هم سنگر زجا بردار زنجیرت ز پا

شاید که در شور آوریم این مردم نا شاد را

یا رب سلیمانت کجاست اکنون اگر آید رواست

باشد که از پا افکند این دیو بی بنیاد را

شیرین من ایران من ای در ره تو جان من

برخاستم با تیشه ام یاری بده فرهاد را

خواهم به جای بیستون کوبم سر پرویز دون

گر یاوری یاری کند این تیشه امداد را

حمید پور حاجی زاده :سحر

Monday, March 14, 2011

جواب بهرام مشيري به نامه سرگشاده _ شما نباید نگران آنچه که اراذل و اوباش در مورد من می گویند، باشید


دوست عزیز من آقای رزاقی

با تشکر از محبت و دوستی دیرینه شما
من به دقت و با گذاشتن وقت کافی، نامه شما را خواندم و با در نظر گرفتن همه زوایای نامه شما
در حیرتم که چطور کسی مثل شما که سالهاست (دهه هاست ) مرا میشناسد... من را متهم به
داشتن خصومت شخصی نسبت به سلسله پهلوی می کند

اگر شما مثل من در لوس آنجلس زندگی میکردید، شاهد بدترین نوع تحریف حقایق توسط عناصر رژیم
سابق بودید. شما همچنین می توانید بدترین نوع توهین به مردم ما را توسط همین اشخاص نظاره گر
باشید

پس از بیش از 30 سال از فروپاشی رژیم گذشته، من هیچ حرفی از طرف این اشخاص نشنیده ام که
نشان دهد هیچ اشتباه یا عملکرد نادرستی از آنها یا رژیم گذشته سر زده. به نظر ایشان رژیم گذشته
رژیمی کامل و بدون نقصی بوده
تعبیر آنها از همه افرادی که برعلیه رژیم سابق بودند، انسانهایی بدون دانش و همه روشنفکران و مبارزان
آزادی که شکنجه شدند و یا جان خود را در راه مبارزه با دیکتاتوری پهلوی از دست داده اند به عنوان خائن یاد
می شوند
من حتي یک نفر در میان طرفداران پهلوی که هوشمندانه فکر کند و صحبت کند یا می تواند موضع خود را منطقی
بیان کند پیدا نکردم. صحبت و عملکرد آنها مانند اراذل و اوباش است
و من هیچ احترامی در ذهنم برای دیکتاتورها قائل نیستم. کشور ما نباید به دست این جنایتکاران می افتاد

کمی دقت و نگرانی در قوانین میهن ما از وقوع این فاجعه جلوگیری میکرد
من مطمئن هستم که شما اختناق آزادی سیاسی را در ایران به یاد می آورید
برخی از همکلاسی های ما
مانند جوادی، حق نیا، شکوری و بسیاری دیگر بودند
که در واقع ابزار اعمال اختناق بودند
کشور ما ، تنها به دست و خواست یک نفر برای سالهای زیادی اداره شد
شما نباید نگران آنچه که اراذل و اوباش در مورد من می گویند، باشید
آنها همین حرف ها و تهمت ها را به همه مردان و زنان آزاده ای که برای بدست آوردن اصول عدالت و
آزادی به کشورعزیزمان تلاش کردند، نسبت میدهند

تنها چیزی که شما باید در مورد آن نگران باشید حقیقت است
در آخر تنها حقیقت است که شما را نجات میدهد

با احترام، ب.مشیری
-----------------
با سپاس از "صوفيا شاپور بختيار"به خاطر ترجمه متن انگليسي

احمد کسروی:بد بخت ترین مردم کسانی هستند که تاریخ و فرهنگ خود را به ریش خند می گیرند



کسروی: آنان که تاریخ و فرهنگ خود را از دست داده اند ، مردم بد بختی هستند ، بد بخت تر از آن ها کسانی هستند که در باز یافتن تاریخ و فرهنگ از دست رفته خود تلاش نمی کنند ، اما بد بخت ترین مردم کسانی هستند که تاریخ و فرهنگ خود را به ریش خند می
گیرند


چهارشنبه سوري را پاس بداريم

Friday, February 4, 2011

پرسش و پاسخ با استاد بهرام مشيري _ موضوع : نقد تعاليم و احكام اسلامي


تاريخ : شنبه
5 _February _2011

16_Bahman _1389
ساعت : 10 شب به وقت ايران
مكان : مسنجر پالتاك
تالار : ايران عصر روشنگري
-----------------------
IRAN Asre Roshangari
Category : Asia
Subcategory : Iran
----------------------
جهت دانلود مسنجر پالتاك از لينك زير استفاده نماييد
http://www.paltalk.com/


سايت رسمي استاد بهرام مشيري
http://www.bahrammoshiri.com/


جهت اطلاعات بيشتر يا تمايل به شركت در پرسش و پاسخ لطفا با ايميل زير تماس بگيريد
Email : iranasreroshangari@gmail.com

Saturday, July 3, 2010

پرسش و پاسخ با استاد بهرام مشيري _ نقد تعاليم و احكام اسلامي



جلسه گفتگو و پرسش و پاسخ با بهرام مشيري _ موضوع : نقد تعاليم و احكام اسلامي
تاريخ : شنبه
5 _February _2011
16_Bahman _1389
ساعت : 10 شب به وقت ايران
مكان : مسنجر پالتاك
تالار : ايران عصر روشنگري
-----------------------
IRAN Asre Roshangari
Category : Asia
Subcategory : Iran
----------------------
جهت دانلود مسنجر پالتاك از لينك زير استفاده نماييد
http://www.paltalk.com/

سايت رسمي استاد بهرام مشيري
http://www.bahrammoshiri.com/

جهت اطلاعات بيشتر يا تمايل به شركت در پرسش و پاسخ لطفا با ايميل زير تماس بگيريد
Email : iranasreroshangari@gmail.com

------------
بهرام مشیری در سال 1970 میلادی به امریکا سفر نمود. وی دارای مدرک فوق لیسانس در علوم مواد و مهندسی شیمی می باشد. قبل از انقلاب اسلامی ایران, بهرام مشیری در ارتش فعالیت نموده و با توجه به اشتیاق و علاقه شدید به تاریخ و فرهنگ ایران, به مطالعات عالی در این زمینه نیز ادامه داد

در یکی از کتاب های خود "از آتن تا هیروشیما", بهرام مشیری به کشف پدیده فیزیک اتومی و دلالت بر مصیبت های وارده در هیروشیما و ناکازاکی می پردازد. وی در حال انتشار و تکمیل کتاب دیگری بنام "دو مصیبت, دو بازتاب" می باشد که به بررسی جنگ های مغول و عرب در ایران و بازتاب آنان در دنیای کنونی می پردازد
او پس از تأسیس تلویزیون‌های ماهواره‌ای ایرانی، که در سراسر جهان پوشش تصویری دارند، برنامه‌ای را به نام سرزمین جاوید آغاز کرد. این برنامه دوشنبه شب ساعت یازده، چهارشنبه صبح ساعت هشت، چهارشنبه شب ساعت یازده و شنبه صبح ساعت هشت «به وقت ایران» از تلوزیون پارس پخش می‌شود. هم‌اکنون برنامه‌های بهرام مشیری از طریق رادیو، تلویزیون، و اینترنت در اختیار مخاطبان قرار می‌گیرند

دانلود فايل صوتي صحبتهاي اقاي بهرام مشيري مربوط به جلسه برگزار شده در مسنجر پالتاك

تاريخ 4 دي1389ساعت 10 شب ايران در مسنجر پالتاك برگزار شد
و صداي اتاق از مسنجرهاي ديگر زنده پخش شد

دراين جلسه گفتگو و پرسش و پاسخ كه با حضور اقاي مشيري و استقبال هموطنان روبرو شد موضوعات مختلفي مورد بحث قرار گرفت كه ميتوانيد از لينك زيرمشاهده و دانلود كنيد

http://www.4shared.com/audio/ueUAy6CF/record001.html

Saturday, June 26, 2010

سخنرانی کوروش بعداز فتح بابل

به نام ایزد جان و خرد
ایزد یکتایی که لحظه به لحظه او را بیشتر درک میکنم
ای مردم بابل ما همه بندگان اهورا مزدا هستیم...ما نه پیروزیم و نه شکست خورده!ما امروز در سراسر این سرزمین پهناور
همگی با هم برابریم...همگی آزادیم...و همگی پاکیم.ما همگی دوستیم ما تنها یک دشمن داریم و دشمن همه ی ما اهریمن است و
جز او دیگر سایه ای نیست.ما همگی نوریم...سربازان اهورامزداییم.از این لحظه من پادشاهی ام رابر این مبنادر تمام کره ی خاکی
در سراسر این خاک پهناور که به فرمان من است اعلام میکنم.از این پس نام شاهنشاهی ما هخامنشی خواهد بود و این را به یاد
پدر بزرگ عزیزم که بخشی از اندیشه های نیک او به من به ارث رسید به عاریه بر می دارم.ما از این لحظه اندیشه و دین هر کس
را محترم خواهیم دانست.هر کس به دین خودش خواهد پرداخت هر کس نتیجه ی انتخاب خود را خواهد دید.هیچکس حق تجاوز به
حقوق دیگری را ندارد از این لحظه تمام بردگان آزادند.من تمامی گناهکاران را از این لحظه بخشیدم هیچکش مغضوب من نیست
هیچ بابلی از آن چه بوده نترسد این یک بخشایش عمومی است.و زنان بالشاسر که در حرمسرای بابل بوده اند از این لحظه آزادند
مال و اموالی در حد بازرگانی ثروتمند به هر یک از شما داده می شود و بعد شما می توانیدبه هر جای ایران پهناور از هند تا مصر و
از توران تا یونان که خواستید بروید.شوهر شما مرده و شما وارثان او هستید داشته های شخصی خودتان را بردارید و از کاخ خارج
شویدتمامی خزانه ی بالشاسر در میان مردم همین شهر به مساوات تقسیم خواهد شد.میان مرد و زن پیر و جوان و کودک تمایزی
نیست.هر کس در قلمروی من به لطف اهورا مزدا زندگی میکند از حقی مساوی با همه برخوردار است.تمامی تبعیدیان با هزینه
حکومت هخامنشی به شهر و کشورشان باز خواهند گشت.و با هزینه ی هخامنشی شهر ها و معابدشان دوباره راه خواهد افتاد.من
تا زمانی که به تمام سخنانم جامه ی عمل بپوشانم در این شهر خواهم ماند.آری زمین مقدس است...ما نیز یک به یک مقدسیم...این
اهورا مزداست که ما را مقدس آفریده..و ما جهان زیبا را زیبا تر خواهیم کرد برای چنین هدفی همگان کار خواهند کرد...همه به دین و زبان خویش خواهند پرداخت و همه آزاد خواهند بود

Tuesday, March 16, 2010

نوروز باستاني بر همگان خجسته باد _ زمستان و تاريكي رفتني است _ پاينده ايران

به کام تو گردد سپهر بلند
دلت شاد بادا تنت بی گزند
چنین روز روزت فزون باد بخت
بداندیشگان را نگون باد بخت
بیا تا همه دست نیکی بریم
جهان جهان را به بد مسپریم
وزین پس بر آن کس کنید آفرین
که از داد آباد دارد زمین
بسازید و از داد باشید شاد
تن آسان و از کین مگیرید یاد
کسی باشد از بخت پیروز و شاد
که باشد همیشه دلش پر ز داد

* *
فردوسی بزرگ





نوروز یکی از کهن‌ترین جشن‌های به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن می‌گیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است. نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب می‌شود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.

مجمع عمومی سازمان ملل در نشست ۲۳ فوریه ۲۰۱۰ خود، ۲۱ ماه مارس را به‌عنوان روز جهانی عید نوروز، با ریشهٔ ایرانی به‌رسمیت شناخت و آن را در تقویم خود جای داد. در متن به تصویب رسیده در مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز، جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار سال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر آن را جشن می‌گیرند توصیف شده‌است.

پیش از آن در تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۸ خورشیدی، نوروز توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، به عنوان میراث غیر ملموس جهانی، به ثبت جهانی رسیده‌بود


در تاریخ ۳۰ مارس ۲۰۰۹[۱۸] (۱۰ فروردین ۱۳۸۸)، پارلمان فدرال کانادا، اولین روز بهار هر سال را به عنوان نوروز (Nowruz Day)، عید ملی ایرانیان و بسیاری اقوام دیگر نامگذاری کرد.

در تاریخ 24 فوریه 2010 سازمان ملل متحد با تصويب يک قطعنامه در مقر سازمان در نيويورک، عيد نوروز را به عنوان روز بين المللي نوروز و فرهنگ صلح در جهان به رسميت شناخت

Friday, January 29, 2010

زندگينامه شاپور بختيار به نوشته خود او



http://www.shapourbakhtiar.com/pdfs-words/zendginameh.pdf
زندگينامه شاپور بختيار به نوشته خود او
من ، در يك خانواده قديمی از ايل بختياری بدنيا آمده ام . نياکان من از زمان شاهان صفويه تا کنون سر پرستی اين ايل
را داشته اند . اين شاهان همواره جانبدار خانواده من نبودند و گاه با آنها به بی رحمی رفتار ميكردند .
حدود صد سال پيش ضل السلطان ، پسر حسينقلی خان ايلخانی نيای چهارم مرا به قتل رسانيد . ضل السلطان در
آنهنگام والی جنوب ايران بود .

در جنبش مشروطيت ايران ايل بختياری به سود مشروطه خواهان به گونه ای موثر شرآت آرد و تهران را گشود و
دو نفر از بزرگانشان ، يكی عليقلی خان سردار اسعد بختياری و ديگری نجف قلی خان صمصام السلطنه که
بعدها نخست وزير ايران شد ، در اين نبرد ها شرکت مستقيم داشتند.صمصام السلطنه آه از او نام بردم پدر
بزرگ مادری من است.

در زمان رضا شا ه به خاطر رفتار مخالفی که خانواده من در برابر تقاضا های انگليسی ها داشتند و ايستادگی ها ئی
که کردند مورد خشم شا ه قرار گرفتند و رضا شا ه برآن شد تا خانواده ما را نا توان آند و سران آن را نابود سازد . به
دنبال همين تصميم ، رضا شا ه ، در سال ١٣١٣ چند تن از سران بختياری و از آن جمله پدر مرا اعدام آرد. من در
دوران جنگ بين المللی اول و پيش از انقلاب اکتبر روسيه ، در همان آوههای بختياری ديده به دنيا گشودم. تحصيلات
ابتدائی خود را در خانه پدرم گذراندم و سپس تا کلاس سوم دبيرستان را در اصفهان در مدرسه صارميه دنبال آردم و
بعد برای ادامه درس به بيروت رفتم ودر مدرسه شبانه روزی فرانسوی ها نام نويسی آردم . ديپلم متوسطه را از آن
مدرسه گرفتم ودر همين زمان بود که پدرم را از دست دادم و به نا گزير به تهران آمدم و پس از يكسالی راهی پاريس
شدم . در سال ١٩٣٩ ليسانس های خود را در رشته حقوق قضا ئی از دانشكده حقوق ، در رشته فلسفه از دانشگاه
سوربن ودر رشته علوم سياسی از مدرسه علوم سياسی دريافت داشتم و سپس در رشته اقتصاد عمومی نام نويسی
کردم.

هنگامی که من در کار نام نويسی در مدرسه "لوئی لوکران" بودم ، جنگ داخلی اسپانيا آغاز شده بود و اين سر آغازی
برای زندگی سياسی من بود .

من از چگونگی آودتای فرانكو عليه يك حكومت قانونی يعنی رژيم جمهوريخواهان به سختی رنج ميبردم و از همين
رو با گروهی از هم باوران خود در تظاهرات و زدوخوردهائی آه بسود جمهوری خواهان بود شرآت ميكردم . با در
گير شدن جنگ دوم جهانی به راستی تولد سياسی من صورت پذيرفت و ، از آن پس بستر حرآت انديشه سياسی من
روشن و استوار باقی ماند . در سال ١٩٣٩ بطور داوطلب در رژيمان " اورلئان " بخش توپخانه ٧٥ بصورت شاگرد
افسر به خدمت سربازی درآمدم و به نقطه ای در ٢٠ آيلو متری غرب فونتن بلو برای آموزش سپاهيگری اعزام شدم.
ديری نگذشت که واحد ما به نقطه ای پشت خط ما ژينو منتقل شد . در حمله دهم مه هيتلر به خط ماژينو و محاصره
سپاهيان ما ، با هزاران زحمت توانستيم از سمت راست پاريس به سوی بخشها ی مرکزی فرانسه و از آنجا به نزديكی
های مرزهای پيرنه عقب بنشينيم .

پس از پايان خدمت سربازی ، برای ادامه تحصيل به پاريس آمدم و در رشته دکترای حقوق نام نويسی آردم ، در سال
١٩٤٢ از اين رشته نيز فارغ التحصيل شدم و با آن که ناگزير به اقامت در فرانسه شدم و اين اقامت تا سال ١٩٤٥
بطول انجاميد ، اين دوران را وقت گمشده نمی گيرم زيرا با تكيه بر تجربه هائی آه داشتم انديشه سياسی من روز به
روز بارورتر ميشد .

در اين دوران با دوستان هم مدرسه ای سابق به نهضت مقاومت فرانسه پيوستيم و آنها را ياوری ميداديم . از جمله
دوستانی که در اين دوران يافتم يكی فليكس گايار بود آه بعدها برای مدت کوتاهی نخست وزير جمهورر چهارم
فرانسه شد .

هنگاميكه به ايران آمدم ، ايران هنوز در اشغال نيروهای متفقين بود و رويداد آذربايجان که از پيش آمدهای تاريك
تاريخ معاصر ايران است هنوز پايان نگرفته بود . چند ماهی از ورودم به ايران گذشته بود آه در وزارتخانه نو بنيادی
بنام وزارت کار در خدمت دولتی وارد شدم . ولی به دنبال دو مأموريت مهم اداری با وزيران وقت درگير شدم و اين
در گيری با دولت های وقت ادامه داشت . با آغاز جنبش ملی کردن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق من ب ا
تمام نيرو و توان خود از اين جنبش پشتيبانی کردم و در اين دوران به چشم خود ديدم که چگونه دربار و عناصر ضد
ملی برابر مصدق ايستاده اند و با يك ديگر همكاری ميكنند . پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ و سقوط حكومت
دکترمصدق با آنكه منسوبان نزديكی در رژيم حاکمه ايران داشتم و از آن جمله ملكه وقت ايران با من خويشاوندی
داشت ، از پذيرفتن هر مسئوليتی در آن رژيم چشم پوشيدم و خانه نشين شدم و بطور مخفی با دستگاه حاکمه مبارزه
کردم . در اين مبارزات با دوستانی چون آيت اله موسوی زنجانی و آقای مهندس بازرگان و گروهی ديگر از اعض أ
حزب ايران همكاری داشتم . در اواخر سال ١٣٣٢ از طرف دستگاه حاکم زندانی شدم . و پس ازچند ماه به بختياری
زادگاه خودم ، تبعيد گرديدم . بسا ل ١٣٣٣ به تهران باز گشتم و بار ديگربه زندان افتادم ودر يك دادگاه فرمايشی به
سه سال زندان محكوم شدم . پس از گذراندن دوران سه ساله محكوميت در زندان با ر ديگر ناگزير تهران را ترك
آردم . دولت وقت بار ديگر به من پيشنهاد همكاری داد با اين شرط آه دست از مبارزه و فعاليت سياسی بر دارم ام ا
نظر آنان در انديشه من خيال خامی بيش نبود و با راه من کاملاً مغاير بود . من تنها راه را راه شرافتمندانه ای برای
دستيابی به پيروزی همان راهی ميدانستم که پيش از آن پيموده بودم .

من و دوستانم بار ديگر جبهه ملی را سرو سامان داديم و فعاليت ما در سا لهای ٣٨ و ٣٩ از سر گرفته شد و ت ا
سال ١٣٤٥ سه بار ديگر زندانی شدم . در اواخر سال ١٣٤٢ آقای خمينی در باره دو اصل يكی برابری حقوق زن
و مرد و ديگری تقسيم اراضی که دربار عنوان کرده بود به سختی ابراز مخالفت آرد که با نظرات جبهه ملی
سازگاری نداشت . نام خمينی را در آن روزها جز گروه انگشت شما ری نميدانستند و پس از تبعيد او به خارج ديگر
کسی نامی از او نشنيد . در سا لهای بعد ، من برای سامان دادن به زندگی آشفته خود و خانواده ام ناگزير در شرکت
های مختلف خصوصی کاری دست و پا ميكردم و مزدی ميگرفتم . اين وضع چندی ادامه داشت و آشور من راهی به
سوی نيستی می پيمود . و من که نميتوانستم در برابر اين رويداد خاموش باشم بار ديگر در سال ١٣٥٤ با گروهی از
هم رزمان ديرين گرد آمديم و سازمان امنيت ودر بار در نهايت سنگدلی و بی رحمی اين سازمان را که برای بر پ ا
داشتن آن تلاش ميكرديم در هم ميكوفت تا آن که در سال ١٣٥٦ نامه ای سر گشاده که به امضای من و دو تن از
يارانم بود به شاه فرستاديم . اين نامه مودبانه نوشته شده بود ولی در نهايت استواری شاه را از بی پروائی به قانون
اساسی که در وفا داری به آن سوگند ياد کرده بود ، بر حذر ميداشت . ما از شاه خواسته بوديم که سلطنت خود را بر
پايه قانون اساسی استوار کند و از حكومت چشم بپوشد تا مگر فسا د روزافزون دستگاه حكومتی بهبود يا بد و بی
رحمی های دستگاه ساواك برای نگاهداشت چنان حكومت هائی از ميان برود .ا ما شاه براه خود ميرفت و ما ر ا
گروهی منفی باف ، مزدور بيگانه و مرتجع ميشناخت . اما تاريخ نشان داد که راه او چگونه کشور ما را به سقوط
کشانيد و به چه سرنوشت شومی دچار شد در حا ليكه از آرامش بين المللی و امكانات وافر مالی برخوردار بود و حتی
کمونيست ها نيز شعا ری جز آزادی نداشتند . شاه به دنبال اتلاف وقت چنان وقت گرانبهائی سر انجام هنگامی به
پذيرش خواسته های ما گرائيد که ديگر بسی دير شده بود .

من در شانزدهم ديماه ١٣٥٧ به نخست وزيری آمدم با اين شرايط که وزيران را برگزينم ، زندانيان سياسی همگی
آزاد شوند ، دستگاه ساواك برچيده شود ، بنياد پهلوی به دولت واگذار شود ، کمسيون شاهنشاهي منحل و تكاليف آن
به دادگستری محول شود و از همه مهمتر شاه ايران را ترك گويد .

اين شرايط خواسته های تمام ملت ايران بود که ظرف يكماه صورت واقعيت يافت اما خمينی که برنامه ای تخريبی
داشت با همه کوشش من برای تدوين يك برنامه معقول و سالم با من کنار نيامد و با همكاری چند تن ازبازماندگان
خشك انديش دکتر محمد مصدق قدم در ميدان نهاد و ديديم که چه ها کرد
-------------------------------------------------


در تابستان ۱۳۵۹ تیمی به رهبری انیس نقاش اقدام به ترور وی کردند که با هشیاری محافظ هاي بختیار ناموفق بود. او از این سوء قصد جان سالم به در برد اما در این ماجرا یک پلیس و یکی از همسایگان خانه بختیار به قتل رسیدند.امیرشاهی مدعی‌ست که این تیم از سوی مسئولان وقت جمهوری اسلامی برای قتل دکتر شاپور بختیار اعزام شده بودند.

انیس نقاش توسط پلیس فرانسه دستگیر و به حبس ابد محکوم شد اما پس از مدتی از طرف دولت فرانسه مورد عفو قرار گرفت و به جمهوری اسلامی تحویل داده شد.

آخر بار در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۷۰ برابر ۶ اوت ۱۹۹۱ ، شاپور بختیار و منشی وی سروش کتیبه را در خانه مسکونی اش در حومه پاریس به قتل می‌رسد. امیر شاهی مدعی‌ست قتل توسط گروهی سه‌نفره و از سوی مسئولین وقت جمهوری اسلامی به این کار مبادرت ورزیدند. با وجود محافظت شبانه روزی از خانه بختیار و با وجود ۱۳ محافظ مسلح، قاتلان بدون هیچ مشکلی از خانه وی خارج شده و متواری شدند.

بعد از چند روز یکی از قاتل‌ها به نام علی وکیلی‌راد در سوئیس دستگیر شد و به فرانسه تحویل داده شداو در طول محاکمه‌اش در ۱۹۹۴ در جریان اعترافاتش بيان کرد که جمهوری اسلامی وی و همکارانش را مامور قتل شاپور بختیار کرده بودند. بنا به گفته وزیر خارجه فرانسه محمود احمدی نژاد رییس جمهور ایران در سال ۲۰۰۹ به دولت فرانسه پیشنهاد کرد که وی را با یک معلم فرانسوی که در ایران دستگیر شده است معاوضه کند ولیکن این درخواست توسط دولت فرانسه رد شد


بختيار "ديكتاتوري نعلين كه به مراتب بدتر از ديكتاتوري چكمه است


Thursday, January 28, 2010

دكتر فيروز نادري: با هر عقيده و گرايشي كه هستيد، از مردم ايران حمايت كنيد


دكتر فيروز نادري: مسئله ايران را بيش از آنكه يك مسئله سياسي باشد، يك مسئله اخلاقي است. با هر عقيده و گرايشي كه هستيد، از مردم ايران حمايت كنيد. اين سخنراني بخشي از سمينار "انتقال مشعل موفقيت" است كه توسط گروه پايا در اورنج كانتي امريكا برگزار شد
دکتر نادری از مسولین رده بالای ناسا هستند

Wednesday, January 20, 2010

ابراهيم ميرانی عضو شورای رهبری حزب پان ايرانيست درگذشت


ابراهيم ميرانی عضو شورای رهبری حزب پان ايرانيست درگذشت







بيست و نهم ديماه ١٣٨٨ برابر با نوزدهم ژانويه ٢٠١٠
پاينده ايران
ابراهيم ميرانی فرزند برومند خوزستان و عضو شورای رهبری حزب پان ايرانيست درگذشت
شامگاه ديروز سرور دکترابراهيم ميرانی عضو شورای رهبری حزب پان ايرانيست در اهواز چشم از
جهان فروبست. سرور دکتر ميرانی از اندامان ديرگام حزب پان ايرانيست در خوزستان بود. ايشان
نزديک به پنجاه سال در سم تهای گوناگون، از جمله معاون دبير مسئول حزب و عضو شورای رهبری
حزب پان ايرانيست ، با پشتکاری و وفاداری مبارزه کرد.
او که وکيل پايه يک دادگستری بود، از حقوق قانونی بسياری از آزاديخواهان دربند ايرانی دفاع کرد.
البته از او جز اين هم انتظاری نم یرفت؛ زيرا که او خود همواره در صف نخستين مبارزات آزاديخواهان ه
پيگير و خستگی ناپذير م یکوشيد. در درازای زندگی پربار خود، لحظه ای از تلاش در راه آزادی و
برپايی مردمسالاری در ايران درنگ نکرد.
سرور دکتر ميرانی به انديشۀ پا نايرانيسم باور راسخ داشت. در سالهايی که او در شورای رهبری حزب
پان ايرانيست مبارزه می کرد، شورا از ديدگاه ژرفنگر و رهنمودهای کارساز او بهره گرفت. ياد و جای
ويژه او همواره در قلب ما باقی خواهد ماند و ما هرگز چهره شاداب و مصمم او را فراموش نخواهيم کرد.
درگذشت اين رادمرد پان ايرانيست را به خانواده های گرامی ميرانی و خسروی، همچنين به اندامان شورای
رهبری و ديگر پان ايرانيست ها در درون و بيرون از ايران تسليت می گوييم.
در اين روزهای سرنوشت ساز، که ندای آزاديخواهی مردم ايران به گوش همۀ جهانيان رسيده است، جای
اين مبارز راستين در ميان آزاديخواهان ايران خالی خواهد بود. روانش شاد و يادش گرامی باد.
سازمانهای برونمرزی حزب پا نايرانيست

Thursday, January 14, 2010

انیشتین:دو چیز در جهان حد و مرزی ندارد نخست کهکشانها و دیگری حماقت

انیشتین:دو چیز در جهان حد و مرزی ندارد نخست کهکشانها و دیگری حماقت