Monday, December 27, 2010

دانلود فايل صوتي صحبتهاي اقاي بهرام مشيري مربوط به جلسه برگزار شده در مسنجر پالتاك


دانلود فايل صوتي صحبتهاي اقاي بهرام مشيري مربوط به جلسه برگزار شده در مسنجر پالتاك
beylux _ paltalk _yahoo
تاريخ 4 دي1389 -شنبه ساعت 10 شب ايران در مسنجر پالتاك برگزار شد
و صداي اتاق از مسنجرهاي ديگر هم زنده پخش شد
دراين جلسه گفتگو و پرسش و پاسخ كه با حضور اقاي مشيري و استقبال هموطنان روبرو شد موضوعات مختلفي مورد بحث قرار گرفت كه ميتوانيد از لينك زيرمشاهده و دانلود كنيد
http://www.4shared.com/audio/ueUAy6CF/record001.html

Monday, December 20, 2010

جلسه گفتگو و پرسش و پاسخ با بهرام مشیری


جلسه پرسش و پاسخ پيرامون مسايل فرهنگي , سياسي ايران در مسنجر پالتاك _ سخنران : مهندس بهرام مشيري
تالار : ايران عصر روشنگري
سخنران : مهندس بهرام مشيري
به همراه جلسه پرسش و پاسخ پيرامون مسايل فرهنگي سياسي ايران
شنبه 4 دي 1389_ ده شب به وقت ايران

بهرام مشیری در سال 1970 میلادی به امریکا سفر نمود. وی دارای مدرک فوق لیسانس در علوم مواد و مهندسی شیمی می باشد. قبل از انقلاب اسلامی ایران, بهرام مشیری در ارتش فعالیت نموده و با توجه به اشتیاق و علاقه شدید به تاریخ و فرهنگ ایران, به مطالعات عالی در این زمینه نیز ادامه داد. در حال حاظر برنامه های ایشان از طریق رادیو, تلویزیون, و اینترنت در اختیار دوستان قرار می گیرد
در یکی از کتاب های خود "از آتن تا هیروشیما", بهرام مشیری به کشف پدیده فیزیک اتومی و دلالت بر مصیبت های وارده در هیروشیما و ناکازاکی می پردازد. وی در حال انتشار و تکمیل کتاب دیگری بنام "دو مصیبت, دو بازتاب" می باشد که به بررسی جنگ های مغول و عرب در ایران و بازتاب آنان در دنیای کنونی می پردازد
----------------------

IRAN Asre Roshangari

Category : Middle East

Subcategory : Iran

Saturday, July 3, 2010

مهاجرانى، چماقدار ديروز، امروز چه مى گويد؟


وبلاگ دانا

عطاالله مهاجرانی طی یک سخنرانی در لندن گفته است : "بالاخره از آغاز پیروزی انقلاب تا به امروز، افرادی با انقلاب مخالف بودند، با نظام جمهوری اسلامی مخالف بودند، با مرحوم امام خمینی مخالف بودند، با نهاد روحانیت مخالف بودند، عیبی هم ندارد سی سال مخالفت کردند، می توانند در واقع به این مخالفت ادامه بدهند، ولی این مجموعه نمی توانند مدعی جنبش سبز باشند."

چه روزگاريست که بايد به حکم بردبارى، چهره هايى را تحمل کنيم که شالوده لمپنيسم و چماقدارى را خودشان ريختند. چه روزگارى است که بايد خطابه هاى عده اى را مستمع باشيم که اگر امروز آتشى زبانه کش بر خانه مستولى است، برافروزاننده هم آنان بودند. چه روزگارى که بايد تاب گزافه گويى افرادى را بياوريم که اگر امروز مى بينيم پس از گذشت سى سال جراحاتى بر پيکر نحيف آزادى نمايان است، هم آنان بودند که سرمست از قدرت، دشنه بر کف بر او هجوم مى بردند. نيش دشنۀ آنان کم نبود، زخم زبان را نيز بدان افزودند. عجب روزگاريست که افرادى براى ما از آزادى بيان سخن ميرانند که پيشتر زمانى دختران و زنان را به بهانه هايى همچون به زعم خودشان بدحجابى در کوى و برزن مورد ضرب و شتم قرار مى دادند، وحشيانه به اجتماعات هجوم مى بردند و هر صداى مخالفى را در گلو خفه مى کردند

جناب مهاجرانى؛ امروز وقتيکه طرح به اصطلاح امنيت اجتماعى احمدى نژاد را مى بينم، آنچه به خاطرم متبادر مى شود تصوير چماق بدست شما در دهه شصت است. ديروز در وطن مجرى احکام خمينى بوديد و امروز دريغ از ذره اى وجدان به عذاب آمده، در فرنگستان نشسته و حکم ارتداد ميدهيد! اما نيک بدانيد که اگر امروز تعيين کننده شما بوديد و نيز شرط تعلق به جنبش سبز حب خمينى بود، ذره اى ترديد به خود راه نمى دادم و فى الحال رسما اعلام مى کردم که از جنبش سبز خارج شدم. چرا که اگر ملتى به پاخاست، براى فرو ريختن بناى استبدادى بود که زمانى خمينى پايه ريزش بود و همچون شمايانى پاسبانان اين اَرگ شوم

چرا باید از رژیمی که می خواهیم تغییرش دهیم متفاوت باشیم؟

چرا باید از رژیمی که می خواهیم تغییرش دهیم متفاوت باشیم؟

کاری از دفتر تولید سازمان خودرهاگران

مبارزه با یک رژیم ضد انسانی نمی تواند بدون یک اپوزیسیون انسان مدار به ثمر برسد. ما باید در یک جا دریابیم که این به خاطر شباهت ناخواسته ی ما، به صورت آگاه یا ناخودآگاه، با ویژگی های استبداد حاکم بوده است که نتوانسته ایم از پس آن برآییم. به عبارت دیگر، اگر رژیم استبدادگر باشد و ما هم استبداد منش، تضاد ما با او تضاد ماهوی و اساسی نخواهد بود؛ این نبود تضاد اساسی است که سبب می شود نتوانیم در میان خود و در درون جامعه فرهنگ آزادمنشی را به طوری گسترش دهیم که سبب ایجاد یک جریان آزادیخواهی شود

به عبارت دیگر، ما باید تضاد خود را با رژیم در مورد ارزش های ضد استبدادی و ضد بشری به مرحله ی آشتی ناپذیر برسانیم. باید طوری عمل کنیم که پذیرش زور و ستم برای بخش مهمی از مردم ناممکن شود، این امر با شعار و تهییج و تبلیغات ممکن نیست، باید کار ریشه ای کرد. باید ارزش های آزادمنشی را درونی و نهادینه کنیم، به طریقی که این خصلت های ارزشمند در رفتار و کردار و گفتار ما به طور آشکاری نمایان باشد.
رژیم مخالفانش را بر نمی تابد، اما آیا مخالفان رژیم، بر می تابند؟
رژیم از مخالفانش با عبارات ناشایست یاد می کند، آیا ما چنین نمی کنیم؟
رژیم تفکر خود را به طور مطلق درست می داند، آیا ما نمی دانیم؟
رژیم از هر ابزاری برای حذف رقبا و دگر اندیشان بهره می برد، آیا ما چنین نمی کنیم؟
رژیم تمامی قدرت را می خواهد، آیا ما نمی خواهیم؟
رژیم در وصف اهمیت کارهای خود اغراق و افراط بسیار می کند، آیا ما نمی کنیم؟
رژیم ضعف ها و اشکالات خود را پنهان می کند یا کوچک جلوه می دهد، آیا ما نمی کنیم؟
رژیم باورهای دگم و اعتقادات ایدئولو ژیک تغییرناپذیر دارد، آیا ما نداریم؟
رژیم رهبرپروری و کیش شخصیت را رواج می دهد، آیا ما نمی دهیم؟
رژیم مردم را به صورت گله و رهبر را شبان می داند، آیا ما نمی دانیم؟
رژیم دروغ فراوان می گوید، آیا ما نمی گوییم؟
رژیم برای اداره ی کشور، کمترین برنامه و برنامه ریزی را ندارد، آیا ما داریم؟
این لیست بلند بالا را می توان برای دهها مورد دیگر ادامه داد. هدف این است که لحظه ای به خودبنگریم و ببینیم که وجه اشتراک و وجه افتراق ما با رژیم – نه در ظاهر و شعار بلکه در ذات و عمل- تا چه حد است، چه مواردی را در بر می گیرد و چگونه می توان به آنها پرداخت.
اگر میزان اشتراک ماهوی ما با رژیمی که می خواهیم آن را تغییر دهیم زیاد باشد دو اشکال پیش خواهد آمد: نخست در مرحله ی کنار زدن این رژیم و دوم در فاز بعد از تغییر.
در مرحله ی اول و برای کار سیاسی و تشکیلاتی رفتار و گفتار ما به خاطر این مشابهت های محتوایی می تواند سبب شود که دیگران تفاوت چندانی بین آن چه ما می گوییم و آن چه رژیم می گوید نبینند. احساس کنند ما نیز به سان حکومت فعلی نامداراگر و غیر دمکرات و افراط گر و اهل غلو و ذهنی گرایی و چه بسا دروغ پردازی و بی رحمی باشیم. بدیهی است که در این صورت از خود می پرسند چرا باید خطری را پذیرا شوند که یکی برود و دیگری که مشابه اوست بیاید. درک این برای همه ی سازمان ها و تشکل های سیاسی مهم است
از جانب دیگر، در سطح فردی نیز خود ما به واسطه ی داشتن این خصلت های منفی در خویشتنمان ممکن است بگوییم که درنهایت ما هم خود خیلی بهتر از این آخوندها و پاسدارهای حاکم نیستیم، و به این واسطه، تغییر شرایط را کار خود و یا درلیاقت خود ندانیم. ما به صفت فردی بایست به آن درجه از فرهیختگی و تزکیه رفتاری رسیده باشیم که رفتار و گفتار و کردار حاکمان برایمان به قدری عجیب و بیگانه باشد که پذیرش ادامه ی حکومت آنها برایمان ناممکن شود. به همین دلیل نیز باید به سوی آن رویم که این ویژگی های منفی را که به دلیل سه دهه غارت مادی و ستم فکری بر ما تحمیل شده است تغییر دهیم.
مشکل دوم این که اگر ما در فرایند مبارزه و تلاش برای تغییر، خود را تبدیل به انسان هایی به راستی دمکرات منش؛ دگر دوست، مداراگر و عقلایی نکنیم بی شک، حتی بعد از پایین کشیدن این رژیم، کیفیت های لازم را برای استقرار یک نظام مردم سالار واقعی نخواهیم داشت. زیرا نیک می دانیم که برای ساختن دمکراسی باید دمکرات بود؛ برای استقرار نهادینه ی آزادی باید آزادمنش بود و برای داشتن عدالت اجتماعی نهادینه باید به برابری ارزش انسان ها به طور عمیق باور داشت.
بر اساس آن چه آمد مروری بر خود، باورها و رفتارهایمان بکنیم و ببینیم تا چه حد در مسیر تبدیل شدن به یک الگو در مقابل ضد الگویی که رژیم از ما ساخته است تلاش کرده ایم. به عبارت دیگر تا کجا خود را از انسان مسخ شده و بیگانه با ارزش ها، که رژیم می خواسته است از ما بتراشد، دور ساخته ایم. به نظر می رسد که اگر به ضرورت این تفاوت ماهوی میان خود و دشمن مان توجه نکنیم در یک دور تسلسل مبارزاتی اسیر خواهیم بود، یعنی پیوسته سعی در کنار زدن یک دیکتاتوری کهنه و جایگزینی نا خواسته ی آن با یک دیکتاتوری نوین کرده ایم. این روند باید در یک جا از تاریخ ایران متوقف شود و نقطه ی آغاز این حرکت از درون ذهن ماست، از فرد است
به همین دلیل سازمان خودرهاگران از همان ابتدا تاکید داشت که به عنوان یک تشکل سیاسی و فرهنگی بنیان گذاشته شود. مبارزه ی سیاسی در جهت تغییر رژیم استبدادی از یک سو و تلاش فرهنگی برای بیرون راندن بستر روانی استبداد پذیری از سوی دیگر. یک کار موازی که هر یک بدون دیگری ناقص خواهد بود. ما در پایین جامعه به کار روشنگری، گسترش فرهنگ انسان مداری، ترویج آزادمنشی و باور به ضرورت انسانی استقرار نهادینه ی عدالت اجتماعی تلاش می کنیم و در بالای جامعه، در صدد گسترش خودسازماندهی برای گرفتن سهم از قدرت سیاسی و انتقال و تبدیل آن به قدرت اجتماعی می کوشیم
در این مسیر بر این باوریم که نخست تلاش فردی یک نفر برای رهاساختن خویش از بندهای درونش – استبداد منشی، دگرستیزی، بی تفاوتی به سرنوشت جمعی، ترس مداری و حذف گرایی – اهمیت دارد و به موازات آن تلاش برای کنش اجتماعی و اعتراضی در جهت تقویت پالایش درونی و دستیابی به هدف های مشخص و ملموس . درک روابط متقابل ذهنیت و کنش در این میان بسیار مهم است. کلیه ی تولیدات و آموخته های خودرهاگران در مسیر تقویت این دو کار است: تقویت خودآگاهی و خودباوری در فرد و تحکیم خودسازماندهی و کنشگری در جامعه.
باور ما براین است که باید انسانی نو شویم تا جامعه ای نو بپا کنیم


http://www.facebook.com/#!/notes/khod-rahagaran/chra-bayd-az-rzhymy-kh-my-khwahym-tghyyrsh-dhym-mtfawt-bashym/406709013691

پرسش و پاسخ با استاد بهرام مشيري _ نقد تعاليم و احكام اسلامي



جلسه گفتگو و پرسش و پاسخ با بهرام مشيري _ موضوع : نقد تعاليم و احكام اسلامي
تاريخ : شنبه
5 _February _2011
16_Bahman _1389
ساعت : 10 شب به وقت ايران
مكان : مسنجر پالتاك
تالار : ايران عصر روشنگري
-----------------------
IRAN Asre Roshangari
Category : Asia
Subcategory : Iran
----------------------
جهت دانلود مسنجر پالتاك از لينك زير استفاده نماييد
http://www.paltalk.com/

سايت رسمي استاد بهرام مشيري
http://www.bahrammoshiri.com/

جهت اطلاعات بيشتر يا تمايل به شركت در پرسش و پاسخ لطفا با ايميل زير تماس بگيريد
Email : iranasreroshangari@gmail.com

------------
بهرام مشیری در سال 1970 میلادی به امریکا سفر نمود. وی دارای مدرک فوق لیسانس در علوم مواد و مهندسی شیمی می باشد. قبل از انقلاب اسلامی ایران, بهرام مشیری در ارتش فعالیت نموده و با توجه به اشتیاق و علاقه شدید به تاریخ و فرهنگ ایران, به مطالعات عالی در این زمینه نیز ادامه داد

در یکی از کتاب های خود "از آتن تا هیروشیما", بهرام مشیری به کشف پدیده فیزیک اتومی و دلالت بر مصیبت های وارده در هیروشیما و ناکازاکی می پردازد. وی در حال انتشار و تکمیل کتاب دیگری بنام "دو مصیبت, دو بازتاب" می باشد که به بررسی جنگ های مغول و عرب در ایران و بازتاب آنان در دنیای کنونی می پردازد
او پس از تأسیس تلویزیون‌های ماهواره‌ای ایرانی، که در سراسر جهان پوشش تصویری دارند، برنامه‌ای را به نام سرزمین جاوید آغاز کرد. این برنامه دوشنبه شب ساعت یازده، چهارشنبه صبح ساعت هشت، چهارشنبه شب ساعت یازده و شنبه صبح ساعت هشت «به وقت ایران» از تلوزیون پارس پخش می‌شود. هم‌اکنون برنامه‌های بهرام مشیری از طریق رادیو، تلویزیون، و اینترنت در اختیار مخاطبان قرار می‌گیرند

دانلود فايل صوتي صحبتهاي اقاي بهرام مشيري مربوط به جلسه برگزار شده در مسنجر پالتاك

تاريخ 4 دي1389ساعت 10 شب ايران در مسنجر پالتاك برگزار شد
و صداي اتاق از مسنجرهاي ديگر زنده پخش شد

دراين جلسه گفتگو و پرسش و پاسخ كه با حضور اقاي مشيري و استقبال هموطنان روبرو شد موضوعات مختلفي مورد بحث قرار گرفت كه ميتوانيد از لينك زيرمشاهده و دانلود كنيد

http://www.4shared.com/audio/ueUAy6CF/record001.html

Friday, July 2, 2010

نامه ای سر گشاده به آقای مهاجرانی


به مناسبت سخنرانی ایشان د ر26 جون2010در لندن

صوفی نها دام و سر حقه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه زیراکه عرض شعبده بااهل رازکرد
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم زآنچه آستین کوته ودست دراز کرد
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید شرمنده رهروی که عمل برمجاز کرد
ای کبک خوش خرام کجا میروی بناز غره مشو که گربهء زاهد نماز
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل ما را خدا ز زهد ریا بی نیار کرد


بنام خداوند بخشنده و مهربان
ما 31 سال است که در ایران یک جمهوری اسلامی ، یک حکومت اسلامی داریم و تنها چیزی که در این حکومت اسلامی ند یده ایم بخشش و مهربانی بوده است. به همین دلیل من شخصا جمهوری اسلامی را با حکومت یزید و معاویه که بنا بر آنچه شعییان میکویند انسانهای متجاوز سنگد ل وجاه طلبی بودند نمیتوانم مقایسه کنم چه آنان برای تثبیت قدرت خود اگر چه دست به کشتارزدند و اعمال بد انجام دادند ولی عوامفریبی نکرد ند. اما آقای خمینی بنیانگذار یک حکومت اسلامی قبل ازرسیدن بقدرت حرفهای بسیار خوب زد و پس از آن کارهای بسیار بد و بد تری ازآنان انجام داد.
در واقع به آنچه که گفته بود عمل نکرد و به ملت ایران دروغ گفت .

حکومت آقای خمینی قول رحمت و مهر بانی میداد و دیدیم که خشونت کردند آنهم از نوع بد ترین آ ن وهنوز هم ادامه میدهند . گفتند ما عدالت را به ارمغان می آوریم و بی عدالتی را از همان هفته اول با اعدامها اغاز نمودند ،بحث مااینجا بر سر گناهکاری و یا بی گناهی اعدام شدگان نیست ، بلکه کسی که وعده عدالت میداد حداقل میبایست آنها را عا دلانه محاکمه میکرد . گفتند آزادی به ارمغان می آوریم اولین کاری که کردند یک زندان برای آزادی ساختند و آزادی رازندانی کردند . گفتند، آب و برق و گاز را مجا نی میکنیم ولی بهای گاز و برق وآب را صد برابر کردند . گفتند پول نفت رامی آوریم و در خانه ها به شما میدهیم ، گرانی و بیکاری به ار مغان آوردند . گفتند شاه آدم میکشد و چرا فرزندان ما را کشته ا ست . و لی خودشان کمونیست ها – مجاهدین و مخالفینشان را هزاران هزار کشتند . این است که ملت ایران امروز نه ملای عمامه بسرهمچون خامنه ای و مصباح میخواهد و نه ملای فکلی چون احمدی نژاد و نه حکومت اسلامی سال گذشته میلیونها ایرانی به خیابانها رفتند وبا صداقت و صراحت هر چه تمامتربا حرکات میلیونی خود در خیابانهای تهران بیان کردند که ما خواهان یک جمهوری ایرانی هستیم . ملت ایران گفت که اینبار مقوله... شیخ عمامه ای و شیخ فکلی را رها کرده و ما یل است به فرهنگ اصیل ایرانی که

در فرهنگ اصیل ایران ( جان و وخرد ) انسان ، مقد س هستند وهیچ قدرتی حق ندارد آنها
آنها را بیازارد . اگر خدا هم چنین امری بکند ، اهریمن است و به خدایی پذیرفته نمیشود.
باز گردد.

جناب آقای دکتر مهاجرانی

شما در سخنرانی روز شنبه 26 جون در امپریال کالج لندن فرمودید که جنابعالی نماینده آقای مهندس میرحسین موسوی میباشد وایشان رهبر نمادین جنبش سبز نمیباشند بلکه ایشان رهبر جنبش سبز میباشند و هر کشتی ای احتیاج به یک ناخدا دارد
قبل از هر چیزاجازه میخواهم که به جنابعالی از اینکه امروز تصمیم گرفته اید بجای اینکه در کنار رهبران جمهوری اسلامی قرار بگیرید، در کنار ملت ایران بایستید نه در مقابل ملت ایران به جنابعالی خوش آمد گفته و بعنوان یک زن آزاده ایرانی که همواره در جهت استقرار یک حاکمیت ملی سکولار در سرزمین عزیزم ایران فعال میباشم به جنابعالی و آقای میر حسین موسوی و آقای کروبی خوش آمد بگویم .
جناب آقای دکتر مهاجرانی من یک زن پناهنده در انگلستان هستم ، من پناهنده هستم به دلیل اینکه کشتی زندگی ام را مانند میلیونها ایرانی دیگر در سال 1357 بدست نا خدایی مانند آیت الله روح الله خمینی سپردیم. ناخدای کشتی ای که عدالت و آزادی خواهی وعدالت اجتماعی را قول میداد . و پس از سوار شدن بر اریکه قدرت در بندری لنگر انداخت بنام نا کجا آباد ، نا کجا آبادی که چیزی جز زندان ، تجاوز ، فحشا ، قتل و غارت و مصادره اموال و سنگسار و اعدام وحقارت و فقر و ورشکستگی فکری و اقتصادی دروغ وکلک و حقه بازی چیز دیگری وجود نداشت و ندارد. بلی ناخدایی را که ما ، ملت ایران بدون مطالعه انتخاب کردیم و سوار کشتی ای شدیم که نه، آن کشتی ،کشتی نوح نبود بلکه ناخدای آن شیطانی بود بنام خمینی . نا خدای کشتی و ملوانانش بجز دروغ و تزویرچیز دیگری نمی دانستند .این ناخدا ما را بجایی برد که عاری از مروت و معرفت و عشق بود ، جایی که کوچکترین ارزشی برای جان وخرد انسان قایل نبودند و نشا نی از انسانیت نداشت. او ما را به نا کجا آباد و خراباتی برد که هنوز که هنوز است در چنگال آن گرفتاریم ، ناکجا آبادی که امروزه زندانهای ما مملو از زنان و مردان و شیربچگان ایرانی میباشد. هزاران ایرانی با سواد و تحصیلکرده آواره و سرگردان در اقصی نقاط دنیا با فقر وجدایی ازریشه های خود با مسا ئل و مشکلات مالی و احسا سی دست و پنجه نرم میکنند . هزاران ایرانی در زندانها با شکنجه و تجاوز به جرم شرکت در تظاهرات ، تظاهراتی که با شرکت در آن فقط خواستار حقوق بشرمسروقه خود میباشند. حقوق بشری که ایران یکی از امضا کنندگان منشور حقوق بشر میباشد و از 30 اصل 26 اصل آنرا بی شرمانه نغز نموده .
نا کجا آبادی که یک نسل از کودکی برای اینکه زنده بماند مجبورمیبا شد دائما از صبح تاشب دروغ بگوید ، نماز نخواند و بگوید که نماز خوانده است . روزه نگیرد و دروغ بگوید که روزه گرفته است و غیره . اگر این نسل دروغ نمیگفت مانند هزاران ایرانی دیگر امروز در بهشت زهرا مسکن میداشت . نسلی که بخاطر امرار معاش مجبور بود دروغ بگوید برای دست یابی به سا ده ترین خواسته های اولیه اش که همانا هم صحبتی با جنس مخالفش همواره مجبوربه دروغ میباشد
ناکجاآبادی که در جمهوری اسلامی امروزه فحشا و دزدی و اعتیاد ..... زنان و مردان ما بدلیل تضاد های زندگی داخل خانواده و خارج از خانواده( اجتماع کنون) که به اجبار میبایست بطور متداوم یک زندگی دو شخصیتی را ادامه بدهند به اعتیاد مواد مخدر ( تریاک – مشروب – هروئین – قرصهای متفاوت )پناه ببرند
مادران در اثر فقر و بیکاری برای سیر کردن شکم گرسنه فرزندانشان به خود فروشی و تن فروشی پناه ببرند، این یک غریزه طبیعی است که یک مادر از فرزندش به هر نحوی که شده حمایت نماید
تعدادی از پسران ایرانی بعلت فقر وبیکاری تغییر جنسیت داده و سپس به تن فروشی پناهبرده اند (طبق اسنادو مدارک در فیلم های مستند) بدلیل اینکه اگر تغییر جنسیت نمیدادند به جرم لوات اعدام میشد ند
مردان ما کمرشان در زیر فشارهای زندگی خرد شده و تبدیل به رباط شده اند
نا کجا آبادی که زنان ما را سنگسار کرده هنوز هم ادامه میدهند
ناکجا آبادیکه مردان ما را در میدانها شخصیت شان را خرد کرده و شلاقشان میزنند
جناب آقای دکتر مهاجرانی
این بار من و ملت ایران سوارهیچ کشتی ای نخواهیم شد که ندانیم نا خدای این کشتی چه کسی میبا شد و ما را به کجا خواهد برد . ما اینبار میدانیم که به کجا میرویم
با احترام باید خدمتتان عرض کنم که ما خوشحالیم که جنابعالی و آقای مهندس موسوی و آقای کروبی در کنار ما قرار دارید ولی. اینبار ما دیگر به دنبال سیمرغ نیستیم چه سیمرغی؟ نه میبینیم .بنا براین اینبار ملت ایران باید خود 30 مرغ میباشد همان 30 مرغی که عطار نیشابوری در فرهنگ اصیل ایرانی از آن سخن میگوید. بلی ما رهبریم و ناخدای کشتی ما 30 مرغی میباشد که این 30 مرغ، چپ است و راست است ومسلمان و یهودی و مسیحی و زرتشتی بهائی هست و زن است و مرد است و جوان و پیر است و سرمایه دار است و کارگر و برزگر است و کرد و ترک و لر و خراسانی و بلوچ ورشتی و تهرانی وشیرازی و اصفهانی و قمی و آبادانی و اهوازی وغیره …… که در بندرسکولار حاکمیت ملی لنگر خواهد انداخت و به همین دلیل است که این بار به ناکجا آباد لنگر نخواهد انداخت
در ایران آینده مذهب ما به خانه های اصلی خود که همان قلبهای ما میبا شد بازگشته و مسکن خواهد نمود و بصورت عشق خواجه شیراز از قلبها به بیرون نظر خواهد انداخت و تنها چیزی که از این پنجره خواهد دید : زیبایی . عشق . مهربانی . هموطن دوستی و وطن دوستی و آزادگی خواهد بود . آزادگان ایران آینده آنچنان که درفرهنگ اصیل ایرانی در مواقع خروج و دخول به خانه به یکدیگر تعارف مینمایند آزادی را اول به دیگران تعارف مینمایند و بعد بخودشان . آنچنانکه ملت ایران دست و دل باز و میهمان نواز میبا شد مطمئنا در تقسیم آزادی با هموطنانش هم با سخاوت و میهمان نواز خواهد بود
جناب آقای دکتر مهاجرانی
درپایان باید اضافه نمایم که :
من یک زن آزاده هستم و میگویم که که جمهوری اسلامی یک جمهوری غیر انسانی بوده و در خشونت و وحشی گری از یزید و معاویه هم بد تر میباشد، من درس آزادگی را در مکتب دو آزاد مرد ایران دکتر محمد مصدق و دکتر شاپور بختیار فراگرفته ام . آزاد مردی چون دکتر مصدق که در مقابل امپراطوری انگلستان ایستاد و برنده شد و بزرگترین هدیه نوروزی اش به ملت ایران ملی شدن صنعت نفت بود
آزاد مردی چون دکتر شاپور بختیار که در سال 1357 با شجاعت هر چه تمامتر در مقابل آیت الله خمینی قد علم کرد و گفت :
ای ملت از دیکتاتوری تاج داری به دیکتاتوری نعلین میروی
ای ملت از دیکتاتوری چکمه به دیکتاتوری نعلین میروی
من حاضرم برای آقای خمینی یک واتیکان بسازم و ایشان بروند به واتیکان خودشان
آزاد مردی که بدست جنایتکاران جمهوری اسلامی به فجیح ترین وجه.بقتل رسید و تا آخرین نفس فریاد زد

ایران هرگز نخواهد مرد
گیتی کاوه
27 ماه جون 2010

Wednesday, June 30, 2010

چگونه جنبش در طول یک سال جریان اصلاح طلبی محافظه کار را به تاریخ سپرد


چگونه جنبش در طول یک سال جریان اصلاح طلبی محافظه کار را به تاریخ سپرد
کاری از دفتر تولید سازمان خودرهاگران


جنبشی که در 23 خرداد 1388 آغاز شد فاقد یک هویت اجتماعی مشخص بود. بهانه ی آن انتخاباتی بود که در چارچوب نظام برگزار می شد،- هر چند که در آن حد نیز مورد رعایت خود دستگاه حاکم قرار نگرفت-. معین نبودن هدف ها و نبود رهبری و استراتژی در جنبش سبب شد که این حرکت از همان ابتدا مورد استفاده و سوء استفاده ی جریان ها و شخصیت های مختلف در داخل و خارج از کشور قرار گیرد. همین امر هم باعث شد که جنبش معروف به جنبش سبز، رنگ های مختلف به خود بگیرد و سبز آن نیز میان سبز ایرانی تا، به قول موسوی، سبز اسلامی در تغیر و تحول باشد.
شخصیت های مختلفی که خود سال ها در مرزبندی «خودی و غیر خودی» به سر برده و آن را برای کسب و نگهداری یک نوع انحصار در صحنه ی سیاسی و فرهنگی ایران مورد استفاده قرار داده بودند، با مشاهده خطرات بازتعریف این تقسیم بندی توسط باند پاسدار احمدی نژاد، ترجیح دادند که به مهاجرت دست بزنند. عطا الله مهاجرانی مهاجرت کرد و به دنبال او عبدالکریم سروش، محسن کدیور، حسن یوسفی اشکوری و نیز فاطمه حقیقت جو برخی از این چهره ها محسوب می شوند. این افراد در طول نزدیک به سی سال جزو دستگاه فکری و فرهنگی گروه حاکم بودند. اما دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد در سال 84 و برگشتن ورق سیاسی سبب شد که آن ها به تدریج دانشگاه های آمریکا و انگلستان را به سلول های تنگ اوین ترجیح دهند. البته این امر مانع از خالی ماندن سلول های اوین نشد
زمانی که جنبش بروز کرد بسیاری از این شخصیت ها – برای تلافی خلع از قدرت و جایگاه ساختاری خویش- از خلاء یک رهبری مردمی استفاده کرده و نقش نمادین موسوی و کروبی در جنبش را به عنوان «رهبری» جنبش جا انداختند. نمایانگری با رهبری یکی دانسته شد و یا حداقل عده ای خواستند که یکی دانسته شود. با یاری رسانه هایی که منافع دولت هایشان در نبود یک تغییر رادیکال در ایران است یعنی – بی بی سی، صدای آمریکا و نیز برخی دیگر از رادیوهای دولتی، این افراد، فضای رسانه ای جنبش را اشغال کرده و خط فکری خود را در آن جا تبلیغ کردند. پاره ای از وبسایت های نزدیکان این افراد نیز، جرس وار، فضای مجازی جنبش را به تصرف خود درآوردند تا جا بیاندازند که این ها رهبران فکری جنبش و خط دهندگان آن هستند.
وظیفه ی مشخص این افراد در بزنگاه های مسیر یکساله ی جنبش آشکار شد. در ابتدا رقابت شدیدی بین آنها در گرفت و هریک تلاش کردند که خود را به عنوان چهره ی نخست و یا حتی سخنگوی جنبش یا مثلا نماینده ی موسوی معرفی کنند. در این باره به رقابت آشکار محسن مخملباف، اکبر گنجی و محسن سازگارا می توان اشاره کرد. از آن سوی مثلث سروش، کدیور، مهاجرانی می خواستند خود را به عنوان یک خط جدا از برخی «زیاده روی» های مثلث نخست نشان دهند. در این میان افرادی مثل ابراهیم نبوی، طنز نویس، نیز برای خود جایی جستجو می کرد و تلاش داشت تا با یک موضع تهاجمی نسبت به اپوزیسیون برانداز وابستگی خود را به جمع اصلاح طلبان نشان دهد.
این مجموعه رنگارنگ البته خود قدرت اجرایی یا تبلیغاتی بخصوصی نداشت و حتی با وجود منابع مالی در طول بیش از 12 ماه از تاسیس یک تلویزیون برای آن چه جنبش سبز می نامیدند عاجز بودند. نقش اصلی این افراد اما ازیک نقطه ی عطف در جنبش آغاز شد و آن هم از عاشورا به این سو بود. زمانی که جنبش نه فقط شعارهای ساختارشکنانه سر داد بلکه هم چنین، صف سرکوبگران را در قلب پایتخت در هم شکست. این رخداد سبب شد که در یک همدستی آشکار، گویی هماهنگ و به هر روی جمعی، و چنانکه گویی نوعی غریزه ی وفاداری به نظام در آنها فعال شده بود به عنوان حافظان ساختاری-وراثتی نظام در داخل و خارج از کشور دست به قلم شدند به سوی استودیوهای بی بی سی و صدای آمریکا روان شدند تا یادآوری کنند که جنبش سبز آنها ساختار شکن نیست و مقاومت عملی مردم و دفاع از خود را عین خشونت می داند.
این جریان فکری-رسانه ای به تدریج فضای خارج از کشور را در اختیار خود گرفت و گام به گام در دانشگاه ها و وبسایت ها و رادیوها و تلویزیون ها و نشریات خود را به عنوان سخنگویان جنبش جا می انداخت. آنها امیدوار بودند – و هنوز هم هستند – که بتوانند خط بین حفظ رژیم و تغییر رژیم را، در رویارویی جمهوری اسلامی و مردم ایران، تبدیل به خط حفظ رژیم و تعمیر رژیم بکنند و نشان دهند که گرایش تغییر رژیم دیگر فایده ای ندارد. آنها می دانستند که برای اجرای استراتژی خود – یعنی فشار از پایین چانه زنی از بالا- میزان فشار از پایین را باید کنترل کنند. وقایعی مثل عاشورا پس هم کابوس رژیم بود و هم نقطه ی نگرانی اصلاح طلبان و صاحبان خود اعلام کرده ی جنبش سبز.
آنها چنان بعد از جریان عاشورا به نگرانی افتادند که برای جریان 22 بهمن و با طرح تئوری «اسب تروا» نخستین ضربه ی اساسی را، بگوییم خواسته یا ناخواسته، به پویایی فوق العاده ی جنبش که در عاشورا به اوج خود رسیده بود وارد ساختند. پس از آن دیگر ویدئوهای روزانه ی محسن سازگارا به داستان های تکراری شبیه شد و مدعیان نظریه پردازای جنبش به بحث های فلسفی و نظری در مورد سکولاریسم و امثال آن پرداختند. هیچ یک از آنها حرف تازه ای برای جنبش نداشتند. تا آن جا که موسوی و کروبی که در راس این جریان قرار داشتند در روز 22 خرداد بهترین کاری را که می توانستند بکنند را در لغو راهپیمایی و دعوت از مردم به ماندن در خانه ها یافتند. به عبارت دیگر آن قدر فتیله جنبش را پایین کشیدند که آن را تقریبا به سمت خاموشی بردند.
با رسیدن به این مرحله برای هر ناظر عینی گرایی بدیهی شد که جریان به اصطلاح رهبری جنبش سبز دیگر برای جنبش راهکار مشخصی ندارد و جز کلیات حرف دیگری باقی نمانده است. این امر در بیانیه ی شماره 18 موسوی آشکار شد که ضمن آن که تایید بود بر نظر مخالفان وی در درون جنبش، ناامیدی طرفداران او را نیز به طور آشکاری برانگیخت.
اینک که فعالان جنبش انفعال این شخصیت ها را می بینند و به آنها بی اعتنایی می کنند این افراد در صددند تا با برگزاری سمینارهای خودانگیخته و مقاله نویسی و سخنرانی های فاقد شنونده ی واقعی، جای از دست رفته خود را به طریقی بازیابند. جالب این که در این تولیدات، آنها برای جنبشی که دیگر نقش چندانی برای این جریان و افراد قائل نیست، تعیین تکلیف هم می کنند و خط و مرز تعیین می کنند. آخرین مورد و شاید مضحک ترین آنها سخنان اخیر عطاالله مهاجرانی وزیر ارشاد سابق رژیم و یکی از سانسور چیان بیست سال اول انقلاب در وزارت ارشاد و صدا و سیمای جمهوری اسلامی است. وی گفته است: « بالاخره از آغاز پیروزی انقلاب تا به امروز، افرادی با انقلاب مخالف بودند، با نظام جمهوری اسلامی مخالف بودند، با مرحوم امام خمینی مخالف بودند، با نهاد روحانیت مخالف بودند، عیبی هم ندارد سی سال مخالفت کردند، می توانند در واقع به این مخالفت ادامه بدهند، ولی این مجموعه نمی توانند مدعی جنبش سبز باشند." باید از وی پرسید راجع به کدام جنبش سبز سوال می کنید؟ جنبشی که شما با حرف های خویش اخته کردید یا جنبشی که شهدای فراوان داد و در عاشورا ماهیت اجتماعی خویش را آشکار ساخت؟
وابستگی آشکار وی را به انقلاب و نظام و امامش می بینیم و در می یابیم که چنین فردی تا چه حد از جنبشی که انقلاب را به پرسش کشیده است، امام مهاجرانی را جنایتکاری در تاریخش ثبت کرده و نظام جمهوری اسلامی را نمی خواهد دور می باشد.
لازم است بگوییم که بروز جنبشی که به دلیل نداشتن یک رهبری در ابتدای حرکت خود شرایط سوء استفاده را فراهم آورد دلیل آن نمی شود که افرادی مثل مهاجرانی بتوانند ردپاها را گم کرده وخود را به عنوان رهبر فکری و سیاسی یک حرکت مردمی جا بزنند. این حرکت مردمی که به دنبال آزادی های فردی و اجتماعی است با معیارهای تفکر ایدئولوژیک مهاجرانی و کدیور و سروش نزدیکی ندارد و خواهان دستیابی به یک جامعه رها شده از بند حکومت مذهبی و تفکر مقدس مآب با آب و رنگ ومدرن است.
جنبش سبز تنها یک برایند از مجموعه حرکت ها، اعتراض ها و جنبش های درون جامعه ی ایران است و نمی تواندتوسط افراد نامبرده برای طلا کاری گنبد زنگار گرفته ی نظام به کار آید. سبز این جنبش سرخی خون روی دست های آدم های رژیم را پاک نمی کند. سبزی آن برای دوباره رنگ رزی جامه ی سیاه یک نظام نکبت سالار نیست. سبز آن سبز رویش جوانانی است که می خواهند با نثار جان خود سرانجام میوه شیرین آزادی را بچشند
آن چه نسل جوان ایران در جستجوی آن است – به دور از آن که توانسته باشد آن را در ابتدای جنبش این گونه بیان کند یا خیر- یک مدرنیته ایرانی است. نوین گرایی مبتنی بر خرد و دانش و رهایی از بندهای خرافه پرستی و خدا-اربابی و مذهب سالاری. یک جامعه ی رها شده از استبداد سیاسی و دینی مبتنی بر آزادی تفکر؛ بیان و احزاب. جامعه ای که بساط دین سالاران و شریکان نظامی و بازاری آن به هم ریخته است و پایه های مدیریت جامعه و ثروت های آن به وسیله ی مردم بنانهاده شده است. این که امروز بخشی از حاکمیت مذهبی ایران بخواهد اسلام سیاه اندیش جمهوری اسلامی را با تفکر سبزنما دوباره به مردم حقنه کند بسیار دور از آن چیزی است که در ذهن بیش از 3 میلیون دانشجو در ایران، میلیون ها ایرانی تحصیل کرده در داخل کشور و نزدیک به 4
میلیون ایرانی خارج از کشور وجود دارد.
مهاجرانی ها و سروش ها باید بدانند که این فقط دوره ی مصباح و جنتی و خامنه ای نیست که در کشورمان به پایان رسیده، این دوران سالاریت و سلطه ورزی مذهب است که در ایران پایان یافته است. وقت آن است که اعتقادات مذهبی به مساجد و جانمازهای پدربزرگ ها برگردد تا عرصه ی دانشگاه و علم و سیاست بتواند رها از خرافات و مهملات کهنه و یا تقدس گرایی های نوین نمای کدیورها و اشکوری ها با الهام از دانش و خرد و فن مدیریت به پیش رود. تلاش آخوندها چه در حوزه ی علمیه قم و مشهد باشد و چه در دپارتمان های اسلام شناسی مدرن ترین دانشگاه های غرب – آن جا که سروش ها به بازنویسی روایت نو و قابل پسندی از پدیده ای کهنه و رنگ و رو باخته مشغولند- برای بازحیات بخشیدن به اسلام سالاری – هر روایتی از آن که باشد – در مقابل سیل عظیم روی آوردن ایرانیان به علوم و دانش و فن آوری نوین، تلاش کاذبی بیش نیست. ممکن است محافلی هنوز در لندن و پاریس و واشنگتنن منافع دراز مدت دولت های متبوع خویش در منطقه ی نفت و گاز خیز خاورمیانه را در بقای مذهب با آب و رنگی جدید بدانند، اما این با کمیت رشد اجتماعی و فرهنگی و کیفت خردگرایی مردمی در این جوامع سازگاری ندارد. رشدی که برای نشان دادن خود فقط باید حاکمیت استبدادی را کنار زند و از استعدادها و توان های خویش به طور آزاد و بی محدودیت بهره ببرد تا شرایط شکوفایی نسل های بعدی را فراهم سازد. تاریخ ایران از اسلام کهنه و نو عبور کرده است
در شرایط کنونی به نظر می رسد که وظیفه ی نیروهای آزادیخواه ایرانی در داخل و خارج از کشور این باشد که با چشمی باز معیار حرکت و فعالیت خود را براین قرار دهند که چه نوع و چه حد از تغییری آزادی را به صورت نهادینه به ایران خواهد آورد. این آن نوع و حد از تغییری است که باید از آن دفاع کنیم. اصلاح طلبان دولتی در داخل و خارج به جای استفاده از این معیار می گویند که چه حد و نوع از تغییری است که نظام را در کلیت خود حفظ می کند اما قدری اوضاع آشفته را سامان می بخشد. این دو برخورد به شدت با هم در تضاد است. در نگاه آزادیخواهان معیار کسب نهادینه ی آزادی است و در دید اصلاح طلبان، شاخص، نگهداری نظامی است که آنها جایگاه تاریخی خویش را در آن می بینند و بس. و البته به خطا، زیرا در ایران آزاد فردا جز جانیان و غارتگران ثروت ها کسی نباید بابت افکار و عقایدش – هر چقدر هم پوسیده و ضد تکاملی - حساب پس بدهد
ما از همه ی روشنفکران، روشنگران، مبارزان، تغییر طلبان و آزادیخواهان می خواهیم که با ترک معیارهای محافظه کارانه و ایدئولوژیک جبهه ی اصلاح طلبان، وقت و انرژی خود و سایرین را هدر ندهند و به فعالیت برای آن نوع از تغییری تلاش کنند که بتواند بندهای استبداد سیاسی و مذهبی را با هم از پای ایرانیان باز کند. زیرا نیک می دانیم که این دو استبداد دوقلو هستند و یکی بدون دیگری پایدار نخواهد ماند.
ما می توانیم با شاخص قرار دادن جامعه ی آرمانی خویش بدانیم که چه جبهه ای قابل دفاع و مردمی است و کدام نیست. اگر جامعه ی آرمانی محل رعایت نهادینه جان و کرامت انسان باشد، نیک می دانیم که برای دستیابی به آن باید 1) مجازات اعدام لغو شود.2) مذهب سالاری به عنوان اهانتی آشکار به خرد انسان ها از سیاست پای برکند 3) آزادی به گونه ای نهادینه و قانومند مستقر شود 4) عدالت اجتماعی به وسیع ترین و نهادینه ترین شکل خویش در کشور برپا شود 5) مردم به طور مستقیم در فرایند تعیین سرنوشت خویش شرکت کنند
آیا اجرای این شرایط با حفظ یک نظام که قرار است در آن حرف از «وحدت توحیدی» و «نظام توحیدی» و «ولایت فقیه» و «حاکمیت ارزش های دینی» مطرح باشد ممکن است؟
بنابراین نیروهای آزادیخواه اینک باید جبهه ی تازه ای را بگشایند و آن نه جبهه ی چپ و راست و مشروطه خواه و امثال آن، بلکه جبهه آزادیخواهی و انسان مداری در مقابل دمکراسی مآبی و مذهب مداری جریان هایی مانند سروش و کدیور و مهاجرانی و موسوی و امثال آن. با مصالح کهنه و پوسیده نمی توان یک بنای نو ساخت. بازتولید ایران آزاد و آباد فردا از دل ویران ساختن نظام پوسیده و ضد بشری جمهوری اسلامی ممکن است. آن کس که می خواهد با هر رنگی –سبز کم رنگ یا پررنگ – و یا هر بهانه و توجیهی این بنای پوسیده سراپا خیانت و جنایت و ضدیت با انسانیت و خردستیز را برپا نگه دارد جزو نیروهای میرای تاریخ ایران است. فردای ایران متعلق به کسانی است که دیگر نه خدا، نه شاه، نه مذهب، نه طبقه، نه رهبر، نه حزب و سازمان، بلکه تنها انسان را در راس همه ارزش ها قرار می دهند. انسان، جان و کرامت او. بدون هیچ قید و بند و شرطی
...

Saturday, June 26, 2010

فیلم نبش قبر زنده یاد اکبر محمدی ..قسمتي از رنجنامه پدر و مادر اكبر محمدي















18 تیر ماه 1378 قیام دانشجویان و به دنبال آن دخالت نیروهای امنیتی و حادثه تلخ کوی دانشگاه تهران را به یاد دارید . زنده یاد اکبر محمدی یکی از قربانیان 18 تیر 1378 است که در داخل زندان جمهوری اسلامی پس از 7 سال تحمل کردن درد زندان و شکنجه به دست حکومت اسلامی به شهادت می رسد . برادران محمدی منوچهر محمدی و اکبر محمدی در دهه هفتاد که دهه خفقان و اختناق در ایران بود . از اولین پرچمداران جنبش دانشجویی بودند . و خانواده محمدی در راه مبازه هزینه زیادی پرداخت کردند . و سختی های زیادی را متحمل شدند . ناله های منوچهر محمدی بر سر مزار برادرش زنده یاد اکبر محمدی اسطوره ملی مقاومت دانشجویی ایران . این تصاویر نبش قبر اکبر محمدی است که در زندان جمهوری اسلامی به قتل رسیده است . این تصاویر 2 روز پس از خاکسپاری است . و منوچهر محمدی برادر آن زنده یاد که با او در زندان به سر می برد . برای شرکت در مراسم خاکسپاریش تقاضای مرخصی کرده بود . که با در خواست او به دلیل امنیتی که خودشان مطرح کردند موافقت نشده بود . و بعد از خاکسپاری به او مرخصی می دهند . و بستگان زنده یاد اکبر محمدی برای اینکه منوچهر محمدی بتواند جنازه او را برای کالبد شکافی و تعیین علت مرگ توسط پزشکان بدون مرز از کشور خارج کند . به دور از چشم مامورین به نبش قبر اکبر محمدی پراختند . و به بنا به توصیحه پزشکی که در آنجا بود و تایید کرده بود که جمهوری اسلامی برای از بین بردن جنازه آن پودر مخصوصی را روی آن پاشیدند که جنازه را عرض چند روز از بین می برد و آنها را از دست زدن به جنازه منع کرده بود . و تاکید کرده بود که به محض دست زدن جنازه جنازه از هم می پاشد . یاد او و تمام شهدایی که در راه آزادی و اعتلای میهنشان از بذل جان و مالشان مایه گذاشتند گرامی باد
akbarmohammadi3.blogfa.com







داستان نبش قبر مزار زنده ياد اكبر محمدي توسط برادرش
-------------

آقاي سعيد اشرف پور دائي اکبر در موقع شستن و کفن کردن جنازه اکبر حضور داشت و آنچه ديده بيان داشت: چشمانش و دهانش باز بود و پيشانيش ورم کرده و دندانهايش از دهان بيرون زده بود کاسه سرش شکسته بود و از ناحيه زير گلو تا زير شکمش پاره و دوخته شده بود و پشت اکبر پاره و دوخته شده بود کتف و بازو، پشت، بالاي شانه و کف پا ها هم کبود بود، شکمش فرو رفته و دندانهايش بيرون زده بود و در موقع شستن از ناحيه پشت سر و درون گوش خون مي آمد که پنبه گذاشتيم، انگشتان دستش جمع شده بود، دور مچ هاي دست و پايش کبود بود و هاله اي از کبودي دور چشمانش گرفته بود و وزن اکبر که قبل از اعتصاب غذا نود و پنج کيلو بوده به حدود چهل و پنج کيلو تقليل يافت
من و همسرم باتفاق اقوام و آشنايان در زمان دفن، جنازه اکبر را به شرحي که در بالا توصيف شد مشاهده نموديم جنازه شبيه اکبر نبود و انگار قبل از آوردن به آمل بشدت گريم شده بود -براي کم نشان دادن آثار شکنجه- جنازه اکبر چنان وضعيت نامناسبي داشت که در زمان نشان دادن جنازه به دائي ديگرش آقاي عليرضا اشرف پور، پزشک پزشکي قانوني پس از بيرون کردن نيروهاي اطلاعاتي اظهار داشت شما مي توانيد بدون هيچ نگراني و ترسي شکايت کنيد. در پايان از تمامي سازمانها و نهاد هاي حقوق بشر درخواست نبش قبر و کالبد شکافي اکبر براي تعيين علت مرگش را داريم
حقوق بشر

----------------------------------





پيام مادر زنده ياد اكبر محمدي : از همه ملت ازادي خواه خواهش مي كنم نگذاريد خون اكبرها پايمال شود
--------------
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخم دارست
با ریشه چه می کنید ؟
گیرم که بر سر این بام نشسته در کمین پرنده ایی
پرواز را علامت ممنوع می زنید
با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید ؟
گیرم که میزنید . گیرم که میبرید . گیرم که میکشید
با رویش ناگزیر « جوانه » چه می کنید ؟
اگر چه صد ساله مرده ام
به گور خود خواهم ایستاد
که بر کنم قلب اهرمن
زنعره های آنچنان خویش


related links

http://freedomvatan.blogspot.com/2008/11/blog-post_7212.html


http://freedomvatan.blogspot.com/2008/11/blog-post_2547.html


http://freedomvatan.blogspot.com/2008/11/blog-post_23.html

Posted by به سوي ازادي

سخنرانی کوروش بعداز فتح بابل

به نام ایزد جان و خرد
ایزد یکتایی که لحظه به لحظه او را بیشتر درک میکنم
ای مردم بابل ما همه بندگان اهورا مزدا هستیم...ما نه پیروزیم و نه شکست خورده!ما امروز در سراسر این سرزمین پهناور
همگی با هم برابریم...همگی آزادیم...و همگی پاکیم.ما همگی دوستیم ما تنها یک دشمن داریم و دشمن همه ی ما اهریمن است و
جز او دیگر سایه ای نیست.ما همگی نوریم...سربازان اهورامزداییم.از این لحظه من پادشاهی ام رابر این مبنادر تمام کره ی خاکی
در سراسر این خاک پهناور که به فرمان من است اعلام میکنم.از این پس نام شاهنشاهی ما هخامنشی خواهد بود و این را به یاد
پدر بزرگ عزیزم که بخشی از اندیشه های نیک او به من به ارث رسید به عاریه بر می دارم.ما از این لحظه اندیشه و دین هر کس
را محترم خواهیم دانست.هر کس به دین خودش خواهد پرداخت هر کس نتیجه ی انتخاب خود را خواهد دید.هیچکس حق تجاوز به
حقوق دیگری را ندارد از این لحظه تمام بردگان آزادند.من تمامی گناهکاران را از این لحظه بخشیدم هیچکش مغضوب من نیست
هیچ بابلی از آن چه بوده نترسد این یک بخشایش عمومی است.و زنان بالشاسر که در حرمسرای بابل بوده اند از این لحظه آزادند
مال و اموالی در حد بازرگانی ثروتمند به هر یک از شما داده می شود و بعد شما می توانیدبه هر جای ایران پهناور از هند تا مصر و
از توران تا یونان که خواستید بروید.شوهر شما مرده و شما وارثان او هستید داشته های شخصی خودتان را بردارید و از کاخ خارج
شویدتمامی خزانه ی بالشاسر در میان مردم همین شهر به مساوات تقسیم خواهد شد.میان مرد و زن پیر و جوان و کودک تمایزی
نیست.هر کس در قلمروی من به لطف اهورا مزدا زندگی میکند از حقی مساوی با همه برخوردار است.تمامی تبعیدیان با هزینه
حکومت هخامنشی به شهر و کشورشان باز خواهند گشت.و با هزینه ی هخامنشی شهر ها و معابدشان دوباره راه خواهد افتاد.من
تا زمانی که به تمام سخنانم جامه ی عمل بپوشانم در این شهر خواهم ماند.آری زمین مقدس است...ما نیز یک به یک مقدسیم...این
اهورا مزداست که ما را مقدس آفریده..و ما جهان زیبا را زیبا تر خواهیم کرد برای چنین هدفی همگان کار خواهند کرد...همه به دین و زبان خویش خواهند پرداخت و همه آزاد خواهند بود

Thursday, June 24, 2010

مهندس حشمت ا... طبرزدی امروز پدربزرگ شد




..........................
امروز صبح مهندس طبرزدی صاحب نوه شد

این را هم عرض کنم ایشان نه تنها لحظه تحویل امسال را کنار خانواده نبود بلکه نتوانست نه به اعضای خانواده سال نو را شادباش عرض کند

همینطور در ماه های گذشته مادرشان هم که در بیمارستان به سر میبردند و عمل سختی هم انجام دادند،نه تنها ایشان بر بالین مادرش حضور نداشت بلکه نتوانست با وی تماسی بگیرد و کوچکترین احوالی از ایشان بپرسد

امروز هم که نوه دار شدند نتوانستند در کنار دخترودامادشان باشند و نوه خود به هنگام تولد ببینند


..............................

اما حشمت ا... مهندس طبرزدی اصلا بید نیست که بخواهد با باد بلرزد این را در تمام این سال ها نشان داده است

..........................
تولد این پسر کوچولو رو شاباش عرض میکنم مهندس جان

....................
چهره ایشون شبیه به مهندس شده است و اسمش هم سپهر است


http://www.facebook.com/?ref=home#!/photo.php?pid=58989&id=100001197721929

Saturday, May 22, 2010

حلقه ی دار برگردن شیرین ! حلقه ی ُگل برگردن قاتل بختیار! -

حلقه ی دار برگردن شیرین ! حلقه ی ُگل برگردن قاتل بختیار! - بهروز ستوده
ازاین زشت تر و نفرت انگیز تر نمی شود ، دو صحنه ی اعدام شریف ترین و فهیم ترین جوانان این مرز و بوم از یکطرف و استقبال رسمی و انداختن حلقه گل به گردن قاتل شاپور بختیار را از طرف دیگر در کنار یکدیگر قرار دهید تا به ماهیت واقعی وعمق رذالت حکومت اوباش تروریست پروری که 31 سال است بر سرنوشت ملتی حاکم گردیده اند بهتر پی ببرید و بدانید آنانکه هنوز در اندیشه ی خام اندرز دهی و اصلاح نمودن این رژیم تروریست و تروریست پرور و بازگرداندن آن به "خط امام راحل" بسر می برند در چه وادی نافرجام و مردم فریبی بسر می برند

ازاین زشت تر و نفرت انگیز تر نمی شود که سیاست گران شرق وغرب نه تنها چشمان خود را بر این همه جنایت رژیم جمهوری اسلامی که همه روزه در وطن بلا دیده ما مرتکب می شود ببندند بلکه در پی منافع اقتصادی خود در خاورمیانه و خلیج فارس ، به یک رژیم تروریست و آدم کش باج هم بدهند و در حقیقت او را در اعمال تروریستی و آدم کشی تشویق نمایند ! آیا براستی دولت فرانسه ، وقتی قاتل زنده یاد شاپور بختیار را با یک دانشجوی فرانسوی بی گناه و اسیر در دست باند تروریست خامنه ای ، مبادله می نماید و قاتل به عنوان "قهرمان" درتهران از او استقبال رسمی و دولتی به عمل می آید، نمی دانند که اینگونه اقدامات و گردن نهادن به باج خواهی آدمکشان حاکم برایران ، اراذل و اوباش جمهوری اسلامی را تشویق وتحریص به اعمال تروریستی و کشتار و شکنجه واعدام آزادیخواهان و هواداران حقوق بشر در ایران می نمایند ؟ آیا نمی دانند که فقط در طی یک سال گذشته و نه 31 سال گذشته ، حکومت اسلامی و رهبران تروریست آن به چه جنایات هولناکی دست زده اند ؟! مسلماً دولت مردان شرق وغرب بهتراز من و شما می دانند که در میهن بخت برگشته ی ما چه می گذرد ولی چیزی بنام نفت و منافع اقتصادی آنان ، می تواند قاتل ها و تروریست را از زندانهای کشورهای اروپائی ، آزاد و راهی ایران نماید تا باند جنایت پیشه ولایت فقیه به چاقوکشان و آدمکشان خود بگوید که : نهراسید ، به جنایات و اعمال ضدبشری خود ادامه دهید که حکومت اسلامی و شخص ولی فقیه با تمام قوا و امکانات از شما حمایت می کند . بگوید که : جنایات و تبهکاری های شما در ایران با پوشش "خدمت به اسلام" مشروعیت پیدا می کند و با پشتیبانی نیروهای انتظامی و قضائیه همراه می گردد ، در خارج هم حتی اگر در حین ارتکاب اعمال تروریستی و آدم کشی دستگیر شوید ، جمهوری اسلامی قادر است با به گروگان گرفتن تنی چند ازاتباع کشورهای مربوطه و ساخت و پاخت با آن دولت ها ، شما را از زندان کشورهای خارجی بیرون بیاورد !

و امروز نیز سه مادر امریکائی که فرزندان شان توسط عوامل جمهوری اسلامی در کوههای کردستان عراق ربوده ، سپس به حکومت اسلامی تحویل داده شده و چند ماهی است که در گروگان باند تروریست ولایت فقیه بسر می برند ، در یکی از هتل های تهران و نه در زندان اوین با فرزندان خود ملاقات کردند ! شیادی حکومت دروغ و تزویر را ببینید که حتی حاضر نشده اند این سه مادر را برای ملاقات با فرزندانشان به زندان اوین ببرند تا مبادا این مادران امریکائی برسر راهشان به زندان اوین و درحین ملاقات با فرزندان خود ، ناله و فریاد مادران ایرانی را که در جستجوی اجساد فرزندان خود و یا گرفتن خبر و نام نشانی از عزیزان گمشده و یا زندانی خود هستند از نزدیک مشاهده کنند و فردا در بازگشت خود از ایران برای دیگران بگویند که مردم ایران در چه جهنمی بسر می برند . در جهنمی که ننگی است برای بشریت متمدن و تمامی دولت هائی که چشم بر نقض ابتدائی ترین حقوق بشر درایران بسته و تمام حواس خود را متوجه بازی های اتمی رژیم خون و جنون اسلامی نموده اند

چندی پیش مصاحبه ی خبرنگاری را می خواندم با یکی از سر دسته های دزدان دریائی سومالی ، دزدان دریائی سومالی که از آنان به عنوان تروریست های دریائی نیز یاد می شود در آن مصاحبه گفته بود : "ما ازدرد گرسنگی به کشتی ربائی و آدم دزدی روآورده ایم ، اگر کاری میداشتیم و گرسنه نبودیم هرگز به این کار ناشایست و ضد انسانی گروگان گیری و باج خواهی دست نمی زدیم ".

دزد و تروریست دریائی سومالی آنقدر شهامت دارد که به ناشایستی کار خود اعتراف می کند و تبهکاری خویش را ناشی از فقر و گرسنگی می داند ولی دزدان و تروریست های حاکم بر ایران که 31 سال است کشور و ملتی را به گروگان گرفته و هزاران هزار انسان بی گناه را از دم تیغ گذرانده اند نه تنها گروگان گیری ها و آدم کشی های خود را ناشایست و غیر انسانی نمی دانند بلکه به آن افتخار هم می کنند و برگردن آدم کشان و تروریست های ایرانی و لبنانی و فلسطینی حلقه های ُگل می آویزند و به آنان جایزه می دهند
سخن آخر اینکه : تا زمانی که ایرانیان خارج از کشور ، نهادهای حقوق بشری ، احزاب و گروه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و هنری ، شخصیت های ملی و ادبی و فرهنگی و مذهبی و خلاصه تمامی ایران دوستان و بشر دوستان ایرانی یکپارچه و متحد برای خاتمه دادن به جنایات جمهوری اسلامی به حرکت در نیایند و ستاد و رهبری مشترکی را به منظور بسیج افکارعمومی جهانیان بوجود نیاورند تردیدی نداشته باشید که تروریست های حاکم بر میهن ما هر روز جنایت جدیدی را مرتکب خواهند شد . دنیا را باید علیه جمهوری اسلامی به حرکت درآورد ، هیچ حزب و گروه ودسته ای قادر به انجام چنین کاری نیست ولی ستاد مشترک ایرانیان خارج از کشور که تجلی گاه وحدت واراده ملی ایرانیان باشد می تواند ازعهده ی این مهم برآید
31 اردیبهشت ماه 1389
21 می 2010

دکتر شاپور بختیار ۳۱ سال پیش: اینها ماموریت دارند که ایران را به نابودی بکشانند



Monday, May 17, 2010

فرانسه علی وکیلی راد، قاتل شاپور بختیار را آزاد می کند



بنابه گفته منابع دولتی، وزیر کشور فرانسه حکم اخراج قاتل آخرین نخست وزیر شاه ایران را امضاء خواهد کرد. علی وکیلی راد که در سال 1991 شاپور بختیار را به قتل رسانده بود، بزودی با حکم وزیر کشور فرانسه از این کشور اخراج شده و به ایران باز خواهد گشت. این تصمیم یک روز پس از آزادی کلوتید ریس که به جرم جاسوسی دستگیر شده بود، اتخاذ شده است. وکیلی یک از سه نفری است که بختیار را به قتل رسیده بودند که دو نفر دیگر موفق به فرار شده ولی وی در سوییس دستگیر و به فرانسه تحویل داده شد


---

قرار است علی وکیلی راد که در فرانسه زندانی است در ازای آزاد شدن “کلوتیلد ریس” از حبس
جمهوری اسلامی آزاد شده و به تهران فرستاده شود و شاید تاهنگام انتشار این خبر آزاد شده باشد ، ولی او همدستانی داشت که زمانی اندک پس از ترور از انظار ناپدید شدند . نام این جنایتکاران غلامحسین شوریده شیرازی نژاد، حسین شیخ عطار ، ناصر قاسمی نژاد، فریدون بویراحمدی و محمد آزادی است که اثری از آنها پیدا نیست .دکتر بختیار تنها قربانی این جنایت نبودبلکه سروش کتیبه جوانی که به امور داخلی منزل بختیار می رسید نیز همراه او در جنایت جمهوری اسلامی به قتل رسید .دکتر شاپور بختیار سیستمداری بود که اگر ملت ایران به توصیه های او عمل می کرد ، هرگز شاهد چنین نابسامانیهائی در کشور نبود

http://khaandaniha.com/text/2146


عزیمت قاتل بختیار به تهران

قابل توجه كساني كه خود را به خواب زده اند و از حقوق بشر مي گويند


پلیس امنیتی ترکیه:چهل پناهنده را کشتیم و چال کردیم




پلیس امنیتی ترکیه:چهل پناهنده را کشتیم و چال کردیم

بر اساس گزارشی از روزنامه صباح ترکیه و بنا به اعترفات یک پلیس امنیتی سابق که در شهر*حَکّاری منطقه یوکسک اووا به عنوانه گروهبان در قسمت اطلاعاتی‌ ژاندارمری این منطقه مشغول به خدمت بوده است،چهل پناهنده را که در صدد فرار(به صورت قاچاق)از مرز ایران ترکیه بوده اند,به قتل رسانده و در یک گور دسته جعمی دفن کرده اند

چهل پناهنده را کشتیم و چال کردیم

بر اساس گزارشی از روزنامه صباح ترکیه و بنا به اعترفات یک پلیس امنیتی سابق که در شهر *حَکّاری منطقه یوکسک اووا به عنوانه گروهبان در قسمت اطلاعاتی‌ ژاندارمری این منطقه مشغول به خدمت بوده است،چهل پناهنده را که در صدد فرار ( به صورت قاچاق ) از مرز ایران-ترکیه بوده اند به قتل رسانده و در یک گور دسته جعمی دفن کرده اند

وی ادعا می‌کند که حتا میتواند جای این گور دسته جعمی را نشان بدهد،او پس از اخراج ناگهانی از ژاندارمری به مقامات ویژه دادستانی در شهر دیاربکر مراجعه کرده و از این مقامات تقاضای حفاظت جانی کرده است

او همچنین ادعا می‌کند که دوازده سال پیش ،به مدت سه روز در زمان خدمتش در ژاندارمری شهر *حَکّاری یوکسک اووا ، شمدیلان، چوکورجا در منطقه شیرناک وان و در آخر دیاربکر با سازمان امنیتی به نامه مستعار “جیتم” و به نام مبارزه با ترور به عنوان بازجو به طور موقت خدمت و همکاری کرده است

او می‌گوید در زمان ورود این پناهندگان به صورت قاچاق ، یعنی‌ در سال ۱۹۹۷ میلادی وی در یک پست موقتی و به عنوان پلیس مرزی; در شهر وان ،در منطقه باش قلعه خدمت می‌کرده است،او در توضیحات خود ادامه میدهد : اکثر این پناهندگان تابع کشورهای ایران، افغانستان و پاکستان بودند

بنا به اعترافات این شاهد ،دستور کشتار پناهندگان ،از طرف فرمانده کل منطقه و با این عنوان بوده است: این افراد فراری هستند و از طرف کشورشان در پیگرد قانونی‌ قرار دارند ،اگر ما آنهارا دستگیر کنیم و به دادستانی تحویل دهیم هیچ فایده ای ندارد زیرا که دادستانی آنهارا یا آزاد می‌کند و یا یا اینکه آنها را به کشورشان بازمیگرداند ،و اگر این اتفاق بیفتد اینها در مدتی‌ کوتاه دوباره به صورت قاچاق برای ورود دوباره به خاک ترکیه تلاش خواهند کرد….دست همشان را از پشت ببندید و بعد آنها را بکشید !!

این جنایت، در فاصله تقریبا ۵ کیلومتر به دور از ایستگاه پلیس همان منطقه در جایی‌ که از قبل علامت گذاری شده بوده است

http://www.astreetjournalist.com/2010/05/17/killed-fourty-refugees-and-buried-them-all-in-a-pit-hole/

Friday, May 14, 2010

مِهر ایران در ترانه های کُردی



کُردها مردمانی ایرانی هستند که در سرزمین ایران و بخش های جدا شده کردستان ایران یعنی در کردستان ترکیه، کردستان عراق و کردستان سوریه زندگی می کنند و بسیاری از آن ها نیز اکنون در کشورهای مختلف جهان پراکنده اند. کُردها در هر کجای جهان که باشند همه جای ایران را سرای خود می دانند. ایرانیان کُرد، بیشتر در استان‌های آذربایجان غربی، ایلام، کردستان، کرمانشاهان، لرستان، گیلان، و خراسان شمالی زندگی می کنند. زبان کُردی از شاخه غربی زبان های ایرانی است و کُردان اندیشه های خود را به گویش های مختلف این زبان بیان می کنند. ترانه سرایان کُرد در "گورانی"ها یا ترانه های خود از حماسه های شیرمردان و شیرزنان کُرد در نبرد با دشمنان سرزمین مادری سخن می گویند و دلاوری پاسداران میهن را می ستایند. مِهر ایران به عنوان خاستگاه و سرزمین مادری همه کردان جهان، در ترانه های کُردی جایگاهی ویژه دارد.ترانه زیبای "ایران، ایران" را می توانید به زبان کُردی بشنوید و متن آن را به کُردی و فارسی بخوانید. شعر این ترانه از ترانه سرای کُرد "حسن زیرک" است که در سروده هایش پیوسته به میهن آریایی و استوره های ایرانی توجه داشته است. ترانه دیگر نیز " وطن" نام دارد که ترانه سرایش تصویری زیبا از ایران، ارائه می دهد و عشق به سرزمین آریایی، سرزمین کاوه آهنگر را به زیبایی می سراید. ترانه کردی وطن را نیز بشنوید:


ترانه " ایران، ایران " به کُردی"

ئیران، ئیران، ئیران بُو بَه مَه سکنی شیران

چاویت گِه لاویژه، دلو کیشی ئه ستیران

ئه گه ر بارگا که ی لینا عاله می کرده بریان

ئه گه ر بارگا که ی لینا، دنیا بوی که و ته گریان



برگردان ترانه کردی "ایران ایران" به فارسی:

ایران، ایران، ایران مسکن شیران شده است

چشم ( دیده) ات ستار سهیل است، قلبت کهکشان ستاره هاست

اگر بارگاهش را بنا نهد، عالم برایش دلسوخته می شوند

اگر بارگاهش را بنا نهد، دنیا برایش گریان می شود





ترانه " وطن " به کُردی:

به هه وای عیشقی دل به په روشه

وینه ی په روانه بفروزی خوشه

عیشقی پیروزم زور پر خروشه

آو عیشقه عیشقی ولاته ولاته

ئه ی وه ته ن روحم فیداته فیداته

نه سیمت وینه ی عه تر و عه بیره

دیمه نت جواناو خوشه، دلگیره

زیخت دانه ی در، خاکت ئیکسیره

ئه ی خودا ئه م خاکه چه ن جوانه

ئه م به هه شته روی جیهانه

بولبولی باغی کوردانم، کاوه نیژادم، خه لکی ئیرانم

بویار ئه خوینم، بونیشتمانم

ئه ی خودا ئه م باغه چه ن خوشه

ئه م ده نگه ده نگی سروشه




برگردان ترانه کُردی " وطن" به فارسی:

به هوای عشق او دلم پر پر شده است

مثل پروانه بسوزد بهتر است ( لذت بخش تر است)

عشق آزاد و رستگارم، بسیار پر خروش است

آن عشق، عشق وطن است ( وطن است، وطن است جانم)

ای وطن روحم فدایت، فدایت، فدایت

نسیمت مثل عطر و عبیر است

منظره ات زیبا و خوب و دلپذیر است

ریگ هایت همچون دُر، خاکت اکسیر است

ای خدایا این خاک چقدر زیباست

این بهشت روی جهان است

بلبل باغ خاک کردانم، کاوه نژادم، اهل ایرانم

برای یار می خوانم، برای میهنم

ای خدا این باغ چقدر دلنشین است

این صدا، صدای سروش است


* گردآوری و اجرای این ترانه های زیبای کردی حاصل تلاش هنرمندانی چون شاهپور کمالی، علیرضا صنعتی، فرشاد رستمی، آرش صمیمی، محمود شاه ملکی و پژوهش های بهمن کاظمی است
http://drshahinsepanta.blogsky.com/1387/11/19/post-185/

استاد شجریان در مصاحبه‌ای در استرالیا : وقت آن رسیده است که دین از سیاست جدا شود .

Thursday, May 13, 2010

مروری بر قانون اساسی ولايت فقيه، سراب ظرفيت‌های اجرا نشده قانون اساسی""محمد جعفری



با حاکميت نظامی – امنيتی و به‌ظاهر فروکش‌کردن نهضت سبز و به خاموشی گرائيدن مدعيان نمايندگی جنبش سبز و اتاق‌های فکر که بر اين نظر بودند و هستند که ظرفيت‌های اجرا نشده‌ی قانون اساسی ولايت مطلقه‌ی فقيه بايد به اجرا دربيايد، حال وقت آن است که با فراغ بال تحقيقی در اين باره به عمل آوريم و ببينيم که آيا واقعا نظام ولايت مطلقه‌ی فقيه و قانون اساسی منبعث از آن ظرفيتی در جهت اجرای آزادی و حقوق مردم در بردارد و يا خير؟ در اين راستا لازم است که به تيرک خيمه‌ی نظام که همان ولايت مطلقه‌ی فقيه است به‌طور اجمال بپردازيم

علمای شيعه در طول تاريخ و با اين اعتقاد حرکت خود را شروع کردند که امامت و ولايت به معنای زمامداری سياسی، مختص امام معصوم است و در غيبت امام کسی را نشايد که بنام دين و امام بر مردم حکومت براند تا اينکه کمتر از دو قرن پيش، ملا محسن نراقی مشهور به فاضل کاشانی به لحاظ نظری برای اولين با در شيعه ولايت فقيه را به معنای رهبری سياسی در زمان محمد شاه قاجار مطرح کرده است. و بعد از آن هم تا سال ۴۸ که آقای خمينی مسئله ولايت فقيه را به عنوان حکومت اسلامی مطرح کرد، همه علمای درجه اول شيعه از جمله شيخ الطائفه، شيخ مرتضی انصاری، ملا محمد کاظم خراسانی، آيت الله بروجردی، آيت الله خوانساری، آيت الله خوئی و... حکومت را از آن جمهور مردم می دانستند
نظر ملا احمد نراقی در مورد ولايت فقيه که در کتاب عوائد الايام، مرحوم ملا احمد نراقی، چاپ سنگی، صفحات ۱۸۵-۱۹۰،آمده است، مرحوم حائری يزدی عصارۀ و لب کلام نراقی را چنين آورده است
" تمام نيازهای مردم ، چه فردی و چه اجتماعی و چه آن نيازمندی هائی که از نهاد زندگی طبيعی روز مرۀ انسانها برخاسته می شود و چه آن تکاليف اخلاقی و دينی که به خاطر مصالح فردی و اجتماعی از سوی شارع مقدس يا از طريق عقل عملی و وجدان برتر انسانی الزام آور است، همه به يک قدرت حاکميت اجرائی احتياج دارد تا در اثر نظارت آمرانۀ آن، نظام مطلوب و اصلح فردی و جمعی در افراد و در ميان جوامع برقرار و استوار گردد. و چون اين قدرت اجرائی در هيچ شخص و يا طبقۀ مخصوصی از سوی يک مقام برتر تعيين و مشخص نگرديده، به قاعدۀ اولويت و احقيت عقلانی...اين تنها فقيه است که می تواند اين فقدان را جبران کرده و زمام امور را به دست گيرد و همچون ولی بر صغار و مجانين بر کل جامعه و افراد فرمانروائی کند و در يک کلام، به نظر ايشان فقيه هم قوۀ مقننه است و هم قوۀ مجريه؛ هم سياستمدار است و هم سياستگزار، هم قوۀ نظامی است و هم قوۀ انتظامی! "(۱
نظر به اينکه آقای خمينی نظريه ولايت فقيه را تمام و کمال به لحاظ نظری از مرحوم نراقی اقتباس کرده و درعمل هم خود آن را پياده کرده است، بايد ديد که از نظر بنيان گذار حکومت ولايت فقيه، ولايت فقيه به چه معنا است. آقای خمينی در کتاب ولايت فقيه يا حکومت اسلامی خود، می گويد: "«ولی امر» متصدی قوۀ مجريه هم هست"(۲) در مورد نوع حکومت اسلامی می گويد: " حکومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه، بلکه مشروطه است. البته نه مشروطه بمعنی متعارف فعلی آن که تصويب قوانين تابع آر اء اشخاص و اکثريت باشد...مجموعۀ شرط همان قوانين اسلام است که بايد اجرا و رعايت شود...شارع اسلام يگانه قدرت مقننه است. هيچکس حق قانونگزاری ندارد و هيچ قانونی جز حکم شارع را نمی توان به اجرا گذاشت. بهمين سبب در حکومت اسلامی بجای مجلس قانونگذاری که يکی از سه دسته حکومت کنندگان را تنشکيل می دهد مجلس برنامه ريزی وجود دارد که برای وزارتخانه های مختلف در پرتو احکام اسلام برنامه ترتيب می دهد..."(۳) و حکام حقيقی " همان فقها هستند، پس بايستی حاکميت رسماً به فقها تعلق بگيرد نه کسانی که بعلت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعيت کنند."(۴) ولی فقيه "مانند جعل قيم برای صغار. قيم ملت يا قيم صغار از لحاظ وظيفه هيچ فرق ندارد"(۵) در مورد وظيفه ولی امر می گويد: " ما مکلف هستيم که اسلام[حکومت] را حفظ کنيم. اين تکليف از واجبات مهم است حتی از نماز و روزه واجب تر است. همين تکليف است که ايجاب می کند خونها در انجام آن ريخته شود."(۶) ولی امر مطلق "منصوب به فرمانروائی است. ولی فقيه " به مقام حکومت و قضاوت منصوبند و اين منصب برای هميشه برای آنها محفوظ است."(۷) يعنی اينکه اين مردم نيستند که او را انتخاب می کنند، بلکه او از جانب شارع يعنی خداوند منصوب شده است و وظيفۀ مرد هم اطاعت است. مشاهده می کنيد که به لحاظ تئوری با مرحوم نراقی تفاوتی ندارد الا اين که قدرت فقيه غليظ تر هم شده است
حال بينيم در مقام عمل آقای خمينی ولی فقيه اول چگونه عمل کرده است. در اينجا فقط به يک نمونه اشاره می کنم. شما می دانيد که همين آقای خامنه ای که فعلاً در مقام رهبری هستند، در سال ۶۶ در مقام رياست جمهوری در نماز جمعه ۱۱ دی ماه ۶۶ گفت:" برخی میخواستند از فتوای امام اينطور استنباط و يا سوء استفاده کنند که امام میفرمايند: دولت میتواند با کارفرما شرط کند که در صورتی میتوانی از خدمات استفاده کنی که اين کارها را انجام دهی. چه کارهايی؟ کارهايی که برخلاف مقررات پذيرفته شده و احکام پذيرفته شده اسلامی است. امام میفرمايند: نه، اين ها شايعاتی است که افراد مغرض اين شايعات را ايجاد میکنند. يعنی چه ؟ يعنی چنين چيزی در پاسخ امام وجود ندارد. امام که فرمودند: دولت میتواند شرطی را بر دوش کارفرما بگذارد - اين هر شرطی نيست - آن شرطی است که در چهارچوب احکام پذيرفته شده اسلامی است و نه فراتر از آن ".(۸
آقای خمينی در پاسخ به بيانات رئيس جمهور در نماز جمعه برمی آشوبد و پيرامون اختيارات حکومت اسلامی وقدرت آن میگويد
" از بيانات جنابعالی در نماز جمعه اينطور ظاهر میشود که شما حکومت را که به معنای ولايت مطلقهای که از جانب خدا به نبی اکرم صلیاللَّه عليه و آله وسلمه واگذار شده و اهم احکام الهی است و بر جميع احکام فرعيه الهيه تقدم دارد، صحيح نمیدانيد و تعبير به آن که اين جانب گفتهام حکومت در چهارچوب احکام الهی دارای اختيار است، بکلی برخلاف گفتههای اينجانب است ... بايد عرض کنم حکومت شعبهای از ولايت مطلقه رسولاللَّه صلیاللَّه عليه و آله و سلّم است، يکی از احکام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعيه حتی نماز و روزه و حج است...، حکومت میتواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، يک جانبه لغو کند و میتواند هر امری را چه عبادی و يا غيرعبادی است که جريان آن مخالف مصالح اسلام است از آن مادامی که چنين است جلوگيری کند. حکومت میتواند از حج که از فرايض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتاً جلوگيری کند
آنچه گفته شده است تا کنون و يا گفته میشود، ناشی از عدم شناخت ولايت مطلقه الهی است. آنچه گفته شده است که شايع است مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختيارات از بين خواهد رفت. صريحاً عرض میکنم که فرضاً چنين باشد، اين از اختيارات حکومت است و بالاتر از آن هم مسايلی است که مزاحمت نمیکنم."(۹
آقای خامنهای رئيس جمهور، بلافاصله بعداز دريافت پاسخ آقای خمينی مجدداً نامهای به وی مینويسد و در آن از حرفهای گذشته خود توبه کرده و به نظر آقای خمينی در مورد اقتدار حکومت صحّه میگذارد. متعاقب آن آقای خمينی در تاريخ ۲۱/۱۰/۶۶، در پاسخ به نامه آقای خامنهای رئيس جمهور، خطاب به وی چنين میگويد
" جناب حجت الاسلام آقای خامنهای، رئيس محترم جمهوری اسلامی دامت افاضاته، مرقوم شريف جنابعالی واصل و موجب خرسندی گرديد. اينجانب که از سالهای قبل از انقلاب با جنابعالی ارتباط نزديک داشتهام و همان ارتباط بحمداللَّه تعالی تاکنون باقی است، جنابعالی را که يکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی میدانم و شما را چون برادری که آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن هستيد و از مبانی فقهی مربوط به ولايت مطلقه فقيه جداً جانبداری میکنيد، میدانم و در بين دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی از جمله افراد نادری هستيد که چون خورشيد روشنی میدهيد..." (۱۰
چند مورد ديگر هم برای تجربه و عبرت از ولی فقيه اول آورده می شود
- «من ممکن است ديروز حرفی زده باشم و امروز حرف ديگری و فردا حرف ديگری را، اين معنا ندارد که من بگويم چون ديروز حرفی زده‌ام بايد روی همان حرف باقی بمانم.» (۱۱
يا
- «اگر يک در ميليون احتمال، يک احتمال بدهيم که حيثيت اسلام با بودن فلان آدم يا فلان قشر در خطر است، ما مأموريم که جلويش را بگيريم، تا آن قدری که می‌توانيم هر چه می‌خواهند به ما بگويند که کشور ملايان حکومت آخونديسم و از اين حرفهايی که می‌زنند، و البته اين هم يک حربه‌ای است برای اين‌که ما را از ميدان به در کنند، ما نه، از ميدان بيرون نمی‌رويم.» (۱۲
- وقتی ۸ نماينده مجلس شورای اسلامی که بنا به گفته خودش عصارۀ ملت هستند از وزير امورخارجه می‌خواهند که بيايد در مجلس و در مورد سفر مک فارلين توضيح بدهد، آنها را از هستی ساقط و خفه می‌کند و می‌گويد
«من هيچ توقعی نداشتم از بعضی اين اشخاص، ولو بعضی‌شان در نظر من پوچند لکن بعضی از اين اشخاص که سابقه دارند هيچ توقع نداشتم... لحن شما در آن چيزی که به مجلس داديد، از لحن اسرائيل تندتر است، از لحن کاخ ‌نشينان آن جا تندتر است.» (۱۳
پس معنای حکومت ولايت فقيه در عمل و نظر از نظر بنيان گذار آن
۱- اصل بر اطاعت است و نه انتخاب
۲- قانون يعنی احکام اسلامی که ولی فقيه بيان کننده آن است
۳- تعيين و مشخص کردن قانون با ولی فقيه است و نه ديگران
۴- آزادی هم در چهار چوبی است که فقيه تعيين می کند

قانون اساسی جمهوری اسلامی
با امعان نظر به آنچه گذشت حال ببينيم قانون اساسی چگونه سامانه ای است وچگونه تنظيم شده است. بطوريکه ملاحظه خواهيد کرد، بدون استثناء تمام اصولی که در قانون اساسی حقی از حقوق مردم در آن ديده می شود، قيدی دارد که با آن قيد، آن حقوق از مردم ساقط می شود. در قانون اساسی منطق همان منطق استبدادی ولايت مطلقۀ فقيه است که در بالا شرح آن گذشت
با توجه به جنبه نظری و عملی ولايت فقيه، قانون اساسی لباسی است که بر قامت ولی فقيه و فعال مايشاء بودن ايشان دوخته شده است، و بر همين اساس زمانی که آقای خاتمی رئيس دولت اصلاحات رياست قوه مجريه را در دست داشت و مجلس را هم اصلاح طلبان در اختيار داشتند، وقتی لايحه قانون مطبوعات و نظارت استصوابی شورای نگهبان را به مجلس برد، همان مجلس بر اساس حکم حکومتی، لايحه را به کناری انداخت ونه از رئيس جمهور و مجلس اصلاحات و نه از ديگران حتی صدای جغدی هم برنخاست و علت هم هيچ نبود جز اينکه ولی فقيه از حقوق خود در قانون اساسی استفاده کرد و در نتيجه آقای خاتمی از تجربه آن دوران رياست جمهوری به عنوان «تدارکاتچی» ياد می کند
قانون اساسی سامانه و يا دستور العملی برای نوع خاصی از اداره کشور و بر اساس ۴ ماده فوق تنظيم شده که از سه قسمت زير تشکيل شده است
۱- اسکلت اصلی و يا پايه ها
۲- وسايل نگهدارنده اسکلت از تعرضات در مواقع خطر
۳- زينت آرائی و دکوراسيون به نحوی که مانع از ديدن چهره واقعی اسکلت شود

۱- اسکلت اصلی و يا پايه ها
اسکلت اصلی و پايه ها را اصل ۵، ۵۷، ۱۱۰و۱۵۷ تشکيل می دهند
اصل ۵- « در زمان غيبت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه)، در جمهوری اسلامی ايران ولايت امر و امامت امت بر عهده فقيه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است که طبق اصل يک صد و هفتم عهدهدار آن می‌گردد
اصل ۵۷- «قوای حاکم در جمهور اسلامی ايران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه که زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال می‌گردند. اين قوا مستقل از يکديگرند
اصل ۱۱۰ - وظايف و اختيارات رهبر
" ۱-. تعيين سياست ها کلی نظام جمهوری اسلامی ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام
۲- نظارت بر حسن اجرای سياست های کلی نظام
۳- فرمان همهپرسی
۴- فرماندهی کل نيروهای مسلح
۵- اعلام جنگ و صلح و بسيج نيروهای
۶- نصب و عزل و قبول استعفای: فقهای شورای نگهبان، عاليترين مقام قوه قضاييه، رئيس سازمان صدا و سيمای جمهوری اسلامی ايران، رييس ستاد مشترک، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، فرماندهان عالی نيروهای نظامی و انتظامی
۷- حل اختلاف و تنظيم روابط قوای سه گانه
۸- حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نيست، از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام
۹- امضاء حکم رياست جمهوری پس از انتخاب مردم. صلاحيت داوطلبان رياست جمهوری از جهت دارا بودن شرايطی که در اين قانون می‌آيد، بايد قبل از انتخابات به تأييد شورای نگهبان و در دوره اول به تأييد رهبری برسد
۱۰- عزل رييس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور پس از حکم ديوان عالی کشور به تخلف وی از وظايف قانونی، يا رأی مجلس شورای اسلامی به عدم کفايت وی
۱۱- عفو يا تخفيف مجازات محکوميت در حدود موازين اسلامی پس از پيشنهاد رييس قوه قضاييه
رهبر می‌تواند بعضی از وظايف و اختيارات خود را به شخص ديگری تفويض کند
اصل ۱۵۷- « به منظور انجام مسئوليتهای قوه قضائيه در کليه امور قضائی و اداری و اجرائی مقام رهبری يک نفر مجتهد عادل و آگاه به امور قضائی و مدير و مدبر را برای مدت پنج سال به عنوان رئيس قوه قضائيه تعيين می نمايد که عاليترين مقام قوه قضائيه است
آيا سمت و سوی اصول فوق، در جهت احقاق آزادی و حقوق مردم و يا در جهت هرچه مستحکمتر گردانيدن استبداد ولايت مطلقۀ فقيه است؟ قانون اساسی دارای اسکلتی به مانند نظام شاهنشاهی وحتی بدتر از آن وسيلۀ چگونگی اجرای خواست ديکتاتوری است بنام ولی فقيه که علاوه بر اين اسکلت دارای موادّی است که نقش جانبی و زينت آرائی و دکوراسيون را بازی می کند و بيشترين کارش تحميق و اغفال مردم است، بدين شرح
در همين يک ماده ۱۱۰، اختيارات وسيعِ بدون پاسخگوئی و مسئوليت پس دادن، چنان گسترده و همه جانبه است که می تواند هر انسانی را به ديکتاتوری و مستبد بدل کند. اما کار به همين جا ختم نمی شود
موادّ فوق اسکلت اصلی قانون اساسی است که طبق آن مواد، تمامی نيروهای مسلح نظامی و انتظامی، و کل قوۀ قضائيه(اصل ۱۵۷) در اختيار رهبری است که پاسخگو به احدی و هيچ مقامی نيست الا به خدا آن هم در روز قيامت
به منظور برطرف کردن نواقصی، برای تقويت اسکلت ديکتاتوری، موادی ديگری در قانون اساسی تعبيه شده که به لحاظ اجرای خواست ديکتاتور به مانند آلماتور مسلح در ساختمان، اسکلت فوق را برای استحکام بيشتر تقويت و تکميل می کند. آلماتور ها در قوۀ مقننه بکار می آيند

۲- وسايل نگهدارنده اسکلت از تعرضات احتمالی در قوه مقننه
وسايل نگهدارنده اسکلت از تعرضات احتمالی در قوه مقننه و در مواقع خطر از طريق شورای نگهبان عمل می شود و در حقيقت شورای نگهبان که به منظور يکی از بازوهای اجرائی منويات رهبری در قانون اساسی تعبيه شده، از چنان اقتداری برخوردار است که قادر است هر قوه ای را فلج کند
اصل ۴- «کليه قوانين و مقررات مدنی، جزايی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سياسی و غير اينها بايد بر اساس موازين اسلامی باشد. اين اصل بر اطلاق يا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانين و مقررات ديگر حاکم است و تشخيص اين امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است. » و اين تنها اقتدار شورای نگهبان نيست. بر طبق اصل ۹۹ : «شورای نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری، رياست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و مراجعه به آراء عمومی و همهپرسی را نيز بر عهده دار

ساخت شورای نگهبان
شورای نگهبان دارای ۶ فقيه و ۶ حقوقدان است که انتخاب ۶ فقيه آن با مقام رهبر است و ۶ حقوقدان را رئيس قوۀ قضائيه که رهبر او را تعيين کرده و زير دست رهبر است به مجلس شورای اسلامی معرفی می کند و با رای مجلس انتخاب می شوند و آن ها را نيز غير مستقيم رهبر تعيين می کند.(اصل ۹۱) تازه با اينکه ۶ نفر حقوقدان شورای نگهبان را غير مستقيم رهبر تعيين می کند، برای محکم کاری، طبق اصل ۹۶ " تشخيص عدم مغايرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با احکام اسلام با اکثريت فقهای شورای نگهبان و تشخيص عدم تعارض آنها با قانون اساسی بر عهده اکثريت همه اعضای شورای نگهبان است." که در حقيقت کار اصلی بر عهدۀ فقها است و ۶ نفر حقوقدان نقش کارگزار فقها را بر عهده دارند
اصل ۹۸ - « تفسيرقانون اساسی نيز به عهده شورای نگهبان است
موافق اصل ۱۰۸- « قانون مربوط به تعداد و شرايط خبرگان، کيفيت انتخاب آنها و آييننامه داخلی جلسات آنان برای نخستين دوره بايد به وسيله فقهای اولين شورای نگهبان تهيه و با اکثريت آراء آنان تصويب شود و به تصويب نهايی رهبر انقلاب برسد
ملاحظه می شود که با چنان اقتداری که شورای نگهبان دارد، مجلس اگر هم مجلس باشد، امکان اينکه بر خلاف نظر ولی مطلق فقيه چيزی تصويب شود، وجود ندارد. افزون بر اينکه استبدادگران فکر اين را هم کرده اند که ممکن است چنين چيزی اتفاقی بيفتد، در اين صورت طبق اصل ۱۱۲، کار به شورای تشخيص مصلحت نظام که به دستور رهبر تشکيل می شود و اعضای ثابت و متغير آن را نيز رهبر تعيين می نمايد، ارجاع می شود.(۱۴
شورای نگهبان با چنان اقتدار و نقشی، در عين حالی که بازوی اجرائی رهبر است خود نيز نقش ولايت امری را بر عهده دارد. بر اساس موادّ فوق، دو قوه از سه قوه حکومت جمهوری اسلامی در دست ولی مطلقۀ فقيه است، می ماند قوۀ مجريه. اين قوه نيز به لحاظ قانونی با اهرمهايی که به مانند شمشير داموکلس بالای سر رئيس جمهور، در دست ولی فقيه قرار دارد، او را کنترل می کند
اولين اهرم، کنترل رئيس جمهور طبق قانون اساسی، قوای مسلح نظامی و انتظامی است و بويژه سپاه پاسداران است که به خاطر " نگهبانی از انقلاب و دست آورد های آن پا بر جا می ماند"(اصل ۱۵۰) از اين نگاه حتی امنيت جانی رئيس جمهور در دست کسانی است که فرماندۀ آن ها، رهبر است
دومين اهرم، در اختيار داشتن سازمان صدا و سيمای جمهوری اسلامی است(اصلهای ۱۱۰، ۱۷۵
سومين اهرم: اصل ۱۶۹
نظر به اين که رئيس جمهور قادر است از طريق تصويبنامه و يا آئين نامه های هيئت دولت به بعضی از خواسته های خود جامه عمل بپوشاند، فکر اين مسئله هم شده که اگر خدای ناکرده آن ها نيز موافق مقررات اسلام [بخوانيد منويات ولی فقيه] نبود، جلو آن گرفته شود
طبق اين اصل " قضات دادگاه ها مکلفند از اجرای تصويبنامه ها و آئين نامه های دولتی که مخالف با قوانين و مقررات اسلامی يا خارج از حدود اختيارات قوه مجريه است خودداری کنند و هر کس می تواند ابطال اين گونه مقررات را از ديوان عدالت اداری تقاضا کند." ديوان عدالت اداری هم « زير نظر رئيس قوه قضائيه تأسيس می کردد» ( اصل ۱۷۳)
چهارمين اهرم کنترل رئيس جمهور، از طريق شورای تشخيص مصلحت نظام، مجلس و قوۀ قضائيه زمانی که ضرورتی ايجاب کند عملی می گردد و....تمام اينها به مثابه اهرم کنترل رئيس قوۀ مجريه در دست رهبر برای اعمال قدرت قرار دارد. خدا هم چنان قدرتی به خود نداده است!
اگردرانتخاباتی سالم و درست، رئيس جمهور انتخاب شود، باز به لحاظ قانونی و بر اساس همين قانون اساسی توان مانور چندانی جز تبعيت از ولی فقيه برايش باقی نخواهد ماند
و به حقيقت آقای منتظری در باره قانون اساسی گفته است
« حقيقت اينست که با قانون اساسی فعلی ايران که همه اهرمهای قدرت در اختيار رهبر قرارداده شده، بدون اين که پاسخگو باشد و مسئوليتها، بر عهده رئيس جمهور قرارداده شده بدون اين که اهرمهای قدرت را در اختيار داشته باشد، اگر از باب فرض، امام زمان هم رئيس جمهور شود، قدرت هيچ کاری را ندارد. اين امر تضاد واضحی است در قانون اساسی که بايد اصلاح گردد

۳- زينت آرائی جهت عيان نشدن فوری چهرۀ ديکتاتوری
تما اصولی که در قانون اساسی از آن به عنوان ظرفيت های اجراء نشده ياد می شود عبارتند از: اصول ۲۲، ۲۴، ۲۵، ۲۶، ۲۷، ۳۲، ۳۳ و ۱۶۸ است
اصل ۲۲- " حيثيت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجويز کند
اصل ۲۴ - « نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مبانی اسلام يا حقوق عمومی باشد. تفصيل آن را قانون معين می کند
اين قيد قانون و يا اسلام و يا حقوق عمومی را کدام قانون و اسلام است و در دست چه کسی است و چه کسی آن را تعيين می کند؟ طبيعی است که در دست رهبر است و همين قيود مجوزی برای تعطيلی نشريات و مطبوعات تا به حال بوده و خواهد بود
اصل ۲۵- « بازرسی و نرساندن نامهها، ضبط و فاش کردن مکالمات تلفنی، افشای مخابرات تلگرافی و تلکس، سانسور، عدم مخابره و نرساندن آنها، استراق سمع و هر گونه تجسس ممنوع است مگر به حکم قانون
اصل ۲۵ نيز با همان« مگر به حکم قانون»، مجوز سانسور و استراق سمع و تجسس را صادر می کند
اصل ۲۶- « احزاب، جمعيتها، انجمنهای سياسی و صنفی و انجمن های اسلامی يا اقليت های دينی شناخته‌شده آزادند، مشروط به اين که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازين اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هيچ‌کس را نمی‌توان از شرکت در آنها منع کرد يا به شرکت در يکی از آنها مجبور ساخت
با آمدن اين جمله که « وحدت ملی، موازين اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند.» می شود جلو هر کدام آز آن ها را سد کرد
اصل ۲۷- « تشکيل اجتماعات و راهپيمايیها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است.» چون ريش و قيچی دست خودشان است می توانند بر طبق اين اصل مانع از تشکيل هر اجتماعی بشوند. همچنانکه تا به حال شده اند
اصل ۳۲- « هيچ ‌کس را نمی‌توان دستگير کرد مگر به حکم و ترتيبی که قانون معين می‌کند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام بايد با ذکر دلايل بلافاصله کتباً به متهم ابلاغ و تفهيم شود و حداکثر ظرف مدت بيست و چهار ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضايی ارسال و مقدمات محاکمه، در اسرع وقت فراهم گردد. متخلف از اين اصل طبق قانون مجازات می‌شود
اصل ۳۳- « هيچ کس را نمی‌توان از محل اقامت خود تبعيد کرد يا از اقامت در محل مورد علاقهاش ممنوع يا به اقامت در محلی مجبور ساخت، مگر در مواردی که قانون مقرر می‌دارد
اصل ۱۶۸- « رسيدگی به جرائم سياسی و مطبوعاتی علنی است و با حضور هیأت منصفه در محاکم دادگستری صورت می‌گيرد. نحوه انتخاب، شرايط، اختيارات هیأت منصفه و تعريف جرم سياسی را قانون بر اساس موازين اسلامی معين می‌کند
ملاحظه می کنيد: قانونی که در اين اصول نام برده شده بدون استثناء داری قيودی است که آن قيود در دست عاملان و آمران رهبری است و در سی سال گذشته از اينگونه قيود برای اجرا نشدن حقوق مردم بهره جسته اند و به موجب همين اصول هم دست ملت به جائی بند نيست. فکر می کنيد، آقای منتظری اطلاع نداشت و يا نمی دانست که مواد فوق هم در قانون اساسی وجود دارد و اين نظر را مطرح کرد که در درون چنين قانونی حتی امام زمان هم که رئيس جمهور شود، بقول آقای خاتمی نقشی جز تدارکاتچی را نميتواند بازی کند؟ نه او خوب می دانست ولی چون با خودش و مردم يگانه بود، می دانست که قانون و اسلام دست ولی فقيه مطلق است و نه مردم
اسکلت و آلماتورهای بنيادی قانون اساسی که در حقيقت مرامنامۀ اجرائی چگونگی منويات ولايت مطلقۀ فقيه است را مشاهده کرديد. حال با توجه به توضيحات فوق آيا شما خواننده محترم به اين نتيجه نمی رسيد که قانون اساسی بر پایۀ همان نظریۀ آقای خمينی که:
"در حکومت اسلامی بجای مجلس قانونگذاری که يکی از سه دسته حکومت کنندگان را تنشکيل می دهد مجلس برنامه ريزی وجود دارد که برای وزارتخانه های مختلف در پرتو احکام اسلام برنامه ترتيب می دهد..."(۱۵)، شوراهائی است که برای مشروعيت و قانونی کردن اجرای منويات ولی فقيه تنظيم شده و برنامه ريز آن است؟
حال از تمامی سران اصلاح طلب و ديگر حاميان آنان می پرسم که چگونه با چنين ساخت و سازی، راه به آزادی و استيفای حقوق فردی و اجتماعی و داشتن اختيار سرنوشت به دست خود می برد؟ بايدمان گفت: يا ولايت مطلقۀ فقيه را نمی دانيد چيست، يا قانون اساسی را مطالعه نکرده ايد و يا اينکه چون چنين قانون اساسی در دوران قدرت و با حمايت شما ها به ملت ايران تحميل شده است، آن را ناديده می گيريد و همچنان در پی به اجر در آوردن ظرفيتهای اجرا نشدۀ آن هستيد؟ بدون اينکه بخواهيد بخشی از تاريخ کشور را ناديده بگيريد و يا صورت بعضی از رويدادهای کشور را پاک کنيد، از تجربۀ سی سال گذشته درس بگيريد که دوران خامنه ای دنبالۀ دورۀ خمينی است با اين تفاوت که جنايت و غارتِ اموال ملت ايران روز به روز ابعاد گسترده تری به خود گرفته است. بنابر اين اگر به راه ملت و آزادی و استيفای حقوق آنان بر آئيد، بهترين زمانی است که کلام حق را جاری کنيد که ولايت فقيه نه! ولايت جمهور مردم آری
اگر شما هم با وجدان پاک خود خلوت کنيد، اذعان خواهيد کرد که نمی توان ثابت کرد تمامی اين ستمها، استبدادگری ها، خلاف قانون عمل کردنها و تجاوز به حقوق و آزادی ها، زاييده دوران آقای خامنه ای است. اگر منصف باشيم خواهيم ديد مهمترين آن ها ريشه در دوران آقای خمينی و روشی که او پايه گذاری کرد دارد. چه خوب می گويد آقای منتظری که ريشه همه خطاها و مصيبتهای را انديشه ولايت مطلقه آقای خمينی می داند و در گفتن اين حقيقت ابايی ندارد. پس از سی سال بايد اين حقيقت را با تمام وجود تصديق کرد. که برای خارج شدن از بن بست اولين قدم نفی ولايت فقيه، اصلی که ۳۰ سال است مانند مارغاشيه به دور ملت ايران پيچيده و مانع حرکت مردم به سوی آزادی، مردمسالاری،حقوقمداری و رشد و تعالی شده است

محمد جعفری
mbarzvand@yahoo.com
۲۵ فروردين ۱۳۸۹

يادداشت و نمايه:
۱- حکمت و حکومت، دکتر مهدی حائری تزدی،چاپ اول ۱۹۹۵،چاپ شادی، ص۱۹۳.
۲- حکومت اسلامی، آيت الله خمينی،۱۳۹۱ ۰هجری برابر ۱۹۷۱ ميلادی، صص۲۷،
۳- همان سند،ص۵۲ و۵۳.
۴- همان سند،ص ۶۰ همان سند.
۵- همان سند،ص ۶۵،
۶- همان سند،ص ۸۷،
۷- همان سند،ص ۱۲۲و ۱۲۷
۸- کيهان، شنبه ۱۲ ديماه ۱۳۶۶، شماره ۱۴۰۸ ص ۱۸
۹- ، صحيفهنور، ج ۲۰، ص ۱۷۰، نامه آقای خمينی، مورخ ۱۶/۱۰/۶۶.
۱۰- همان سند، نامه آقای خمينی به خامنه ای، مورخ ۲۱/۱۰/۶۶.
۱۱-صحيفه نور، ج ۱۸، ص ۱۷۸.
۱۲- همان سند، ج ۱۶ ص ۲۱۱ ـ ۲۱۲.
۱۳- همان سند، ج۲۰،ص ۵۱.
۱۴- اصل ۱۱۲ - مجمع تشخيص مصلحت نظام
« مجمع تشخيص مصلحت نظام برای تشخيص مصحلت در مواردی که مصوبه مجلس شورای اسلامی را شورای نگهبان خلاف موازين شرع و يا قانون اساسی بداند و مجلس با در نظر گرفتن مصلحت نظام نظر شورای نگهبان را تأمين نکند و مشاوره در اموری که رهبری به آنان ارجاع می‌دهد و ساير وظايفی که در اين قانون ذکر شده است به دستور رهبری تشکيل می‌شود. اعضاء ثابت و متغير اين مجمع را مقام رهبری تعيين می‌نمايد. مقررات مربوط به مجمع توسط خود اعضاء تهيه و تصويب و به تأييد مقام رهبری خواهد رسيد
۱۵- حکومت اسلامی، آيت الله خمينی،۱۳۹۱ ،ص ۵۲و۵۳

Wednesday, May 12, 2010

صحنه هایی تکان دهنده در شکنجه گاه آخوندها در اهواز!



صحنه هایی تکان دهنده در شکنجه گاه آخوندها در اهواز! توضیح مهم: من این فیلم را نساخته ام و اگر دوستانی این فیلم را بدون آهنگ عربی دارند به من بدهند تا جایگزین این فیلم کنم. من شخصا عربی نمیدانم و منظوری در این رابطه که عربی میخوانند نداشته ام. هدف فقط نشان... دادن جنایات رژیم بوده است. لطف کند اگر کسی میداند در فیلم چه گفته میشود و به کی توهین میشود به من اطلاع دهد؟ ولی شکنجه هیچ توجیه دینی, گروهی, کاری, امنیتی و .... و یا حقوقی ندارد که ندارد که ندارد

Tuesday, April 13, 2010

انتقال ابوالفضل عابدینی به بهداری زندان اوین


خبرگزاری هرانا – ابوالفضل عابدینی، فعال حقوق بشر و از اعضای سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران که به تازگی به 11 سال زندان محکوم شده است به بهداری زندان اوین منتقل شد
بنا بر اطلاع گزارشگران هرانا، این فعال حقوق بشر از همان ساعات اولیه ورود به بند 2 الف زندان اوین به شدت مورد ضرب و شتم نیروهای امنیتی قرار گرفته و بعد از چند ساعت مقاومت در برابر شکنجه های فیزیکی و به دلیل عارضه شدید قلبی ”افتادگی دریچه میترال” و تاب نیاوردن در مقابل ضربات شدید جسمی راهی درمانگاه زندان اوین شد

ابوالفضل عابدینی که پیشتر در اعتراضات مردمی پس از انتخابات ریاست جمهوری در اهواز بازداشت شده بود پس از سپری کردن ایام بازداشت خود در تاریخ 05/08/88 از زندان سپیدار اهواز با قید وثیقه ازاد و مجددا در تاریخ 11 اسفند 88 و در سناریو سازی دستگاه امنیتی برای فعالان حقوق بشرخاصه همکاران و مسئولین سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران توسط نیروهای امنیتی سپاه بامحاصره محل سکونت و با ضرب و شتم شدید بازداشت شد.
عابدینی در ایام بازداشت اولیه در بازداشتگاه امنیتی اهواز بارها توسط مامورین امنیتی به وسیله کابل و تسمه کولر ابی مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود و ضعف جسمی وی پس از ازادی به دلیل شکنجه جسمی کاملا مشهود بود.

لازم به ذکر است هفته گذشته شعبه یکم دادگاه انقلاب اهواز این فعال حقوق بشر را به 11 سال زندان محکوم کرد

Monday, April 12, 2010

جوابيه اميد حبيبي نيا با نام عوضي خودتي در پاسخ به سيد ابراهيم نبوي


ابراهیم نبوی در کنار لاجوردی در دهۀ ۶۰

مقاله جوابيه اميد حبيبي نيا با نام

عوضي خودتي

اصطلاح «عوضي» به دو معنا به كار برده مي شود. من در اينجا هر دو معنا را توضيح مي دهم تا خواننده خود تصميم بگيرد كه اغلب نويسندگان مستخدم سايت وزير ارشاد اسلامي سابق در ايالات متحده آمريكا از كدام دسته هستند.

يك تعريف ممكن است شامل حال گروهي كه اشتباها خود را جاي روزنامه نگار، طنزپرداز، تحليل گر سياسي و سرانجام تئوريسين جنبش سبز جا مي زنند، بشود و تعريف ديگر شامل كساني كه در قالب ناسزا ، مردم آنها را خائن، بي شعور، نان به نرخ روز خور، چماقدار سابق، و... به شمار مي آورند.

امروز ابراهيم نبوي در سايت جرس كه برخي آن را «كيهان سبز» مي خوانند، نوشته اي با عنوان «عوضي ها» درج كرد و من و همه كساني را كه با اشغال مسالمت آميز سفارت جمهوري اسلامي همدلي كرده بوديم با همان ادبيات سخيف هدف گرفت، اين نوشته پاسخي ست فراخور همان نوع ادبيات.

نبوي نوشته است «عوضي ها» يي كه به سفارت ايران (اين سفارت ايران يعني جايي كه شما دائم در آن بيتوته مي كنيد نيست، سفارت جمهوري اسلامي است) در هلند حمله كردند «نه انقلابي اند، نه مخالف حكومت اند، نه جزو نيروهاي جنبش سبز اند، نه سلطنت طلب اند، هيچ كدام نيستند، فقط يك مشت موجود بي فكر و رهبري طلب هستند كه مي خواهند جلب توجه كنند و از اين مسير آبروي يك جنبش بزرگ اجتماعي را هم مي برند»

شيوه منطق و استدلال واضع دكترين «اسب تراوا» بهتر از اين نيست، يعني گروهي كه مخالف حكومت يا انقلابي نيستند بي هيچ دليل آشكاري به قول وي به سفارت «حمله مي كنند»!

و بعد هم تكليف شان را مشخص كرده كه اين ها جز نيروهاي جنبش سبز هم نيستند، اين اظهر من الشمس است جنبش سبزي كه شما روشنفكر و رهبرش باشيد همان بهتر كه چنين پيرواني نداشته باشد. به گمان نبوي اين افراد تنها در پي جلب توجه بوده اند و حتي آبروي جنبش بزرگ اجتماعي موسوي كه بزرگترين دستاوردش تا به اينجا دعوت عام براي شركت در يك «نمايش انتخابات» ديگر بوده، را هم مي برند.

بايد پرسيد كه آبروي اين «جنبش» تا به حال چه بوده است كه با يك اعتراض در سفارت جمهوري اسلامي برده مي شود؟ اگر اين جنبش شما آبرويي داشت آن وقتي كه در كمال وقاحت و ساده لوحي، گوسفند وار در برابر همين سفارتخانه ها صف كشيديد و به مشروعيت نطام جمهوري اسلامي راي داديد و معترضان را ريشخند كرديد، آبرويش را از كف داد.

و اساسا چه بهتر كه آبروي اين جنبش شما با چنين اعتراضاتي از بين برود وقتي نهايت تدبير و درايت شما سر از «اسب تراوا» در مي آورد كه يك فرصت بي نظير را از دست جنبش مردم مي ربايد! و كساني شما را نفوذي و عامل وزارت اطلاعات براي خاموش كردن اعتراضات مي خوانند.

نبوي سپس چنين ادامه مي دهد: «مي گويم " عوضي" ها و مقصودم انقلابيوني است كه انقلاب كردن را از راه دور دوست دارند، اگر بنا به شهامت باشد، لابد بايد اين انقلابيون كفش و كلاه كنند و به ايران برگردند و مثل بسياري از آنها كه در اعتراض به حكومت، به خيابان مي روند، با دولت استبدادي بجنگند، اما انقلابي عوضي، يا انقلابي قلابي كسي است كه شهامت جنگيدن ندارد، به همين دليل خودش را تندتر از همه انقلابيون نشان مي دهد. او به قلب حكومت حمله مي كند، ولي نه در تهران، بلكه در لاهه، او توسط پليس دستگير مي شود، ولي نه توسط وحشي هاي جمهوري اسلامي، بلكه توسط پليس مودب و تميز هلند، او به زندان مي رود، ولي نه در كهريزك، بلكه در زنداني تميز در قلب هلند. انقلابي قلابي چنين است.»

نبوي براي آنكه عده اي هوادار نوجوان ش را كه كتاب خواندن را دوست ندارند سر موضع نگه دارد، همان مهملات هميشگي سبزها را رديف مي كند و خودش را به كوچه علي چپ مي زند!

مثلا نمي گويد زماني كه «انقلابيون» گروه گروه به فتواي امام خميني ش تيرباران مي شدند، خودش كجا بود؟ من آدرس ش را بلدم، وزارت كشور جمهوري اسلامي!

نبوي نمي گويد كه اين «انقلابيون» جان بدر بردگان شكنجه ها و قتل عام هاي دهه شصت به دست همكاران خودش در وزارت اطلاعات و وزارت كشور هستند كه همان همكاران اكنون رسانه هاي اصلاح طلب را مي گردانند!

نبوي نمي گويد كه اين «انقلابيون» هر لحظه آماده برگشتن و گذشتن از مرزها هستند اما عوضي هاي اصلاح طلب ما در عافيت نشسته اند و هر از چند وقت در مهماني سفارت و نمايش انتخابات حضور بهم رسانده و تنور مشروعيت جمهوري اسلامي را گرم نگه مي دارند.

نبوي نمي گويد زماني كه يك نوجوان چهارده ساله را به اتهام داشتن يك برگ اعلاميه زير شكنجه متلاشي مي كنند و همان شبانگاه بي هيچ دادگاهي پيكر نيمه جانش را به رگبار مي بندند و حتي نشان گور دستجمعي را هم به خانواده ش نمي دهند اما بابت پنج گلوله، پنچ هزار تومان طلب مي كنند او و امثال او كجا بودند؟ نخست وزير محبوب امام شان كجا بود؟ رئيس مجلس و رئيس بنياد شهيدشان كجا بود؟ وزير ارشاد و معاون وزير اطلاعات شان چه مي كردند؟

نبوي نمي گويد كه اغلب نويسندگان «كيهان سبز» در آمريكا نه تنها رنگ زندان را نديده اند بلكه حتي تجربه يك بازجويي تشريفاتي ساده را هم ندارند، او نمي گويد كه اگر هم كسي مانند خودش زنداني شده با نوشتن توبه نامه و تن دادن به رذالت مصاحبه تلويزيوني و اعترافات ساختگي عليه ديگران و لودگي از بند رهايي يافته است و اكنون كنج عافيت نشسته است.

نبوي نمي گويد كه در حالي كه بسياري از همين «انقلابيون» سالها ممنوع الخروج بوده اند او و امثال او با ويزا و دعوتنامه سوار هواپيما شده و محترمانه به خارج از كشور «صادر» شده اند!

نبوي نمي گويد كه اين «انقلابيون» زماني كه او در دفترش در وزارت كشور نشسته بود و چايي و كشمش و كلمپه ش را مي خورد و براي سركوب «ضد انقلاب» مانند همان اسب تراوا يش طرح و برنامه مي داد، جنگ شان را كرده بودند، آن هم وقتي كه بهاي همراه داشتن يك اعلاميه سرب داغ بود.

«عوضي واقعي» چنين مهملاتي را براي گروهي نوجوان سبزالله به هم مي بافد!

نويسنده در استخدام سايت جرس سپس براي زهرآلود تر كردن نوشته خود مي افزايد: «عوضي ها جنس اصلي نيستند، كپي اند، رونوشتي مخدوش كه كارنامه شان را خودشان مي نويسند، دوازده مدرك دكترا دارند، اما ديپلم شان را نگرفته اند، از سن شش سالگي عضو سازمانهاي چريكي بوده اند، اما زماني طرفدار مبارزه مسلحانه شده اند كه همه اجداد تاريخي شان دست از آن ماجراجويي ها برداشتند. روزنامه نگاراني بسيار باسابقه اند، اما عجيب است كه تعداد مقالات شان در عصر درخشان روزنامه نگاري شان به تعداد انگشتان دست نمي رسد. كمونيست هاي دوآتشه اي هستند كه كلاه چه گوارا هم براي سرشان گشاد است. وقتي كمونيست شده اند كه همه كمونيست ها در ديدگاه شان تجديد نظر كرده اند.»

متلك پراكني نبوي البته آن چنان جاهلانه است كه نيازي به پاسخ ندارد اما شايد بد نباشد اشاره كنم كه «عوضي هاي واقعي» كساني هستند كه در همه دولت ها در ده جا كار مي كردند و ده جا همزمان «كارت ساعت» مي زدند! عوضي ها كساني هستند كه وقتي مردم شعار «مرگ بر جمهوري اسلامي» مي دهند به دنبال «انتخابات» ديگري هستند و وقتي مردم شعار «مرگ بر خامنه اي» و «مرگ بر اصل ولايت فقيه» مي دهند از شعارهاي ساختارشكنانه اعلام برائت مي كنند و به تقدس اصل ولايت فقيه و اعلام بيعت با رهبرشان مي پردازند.

عوضي هاي واقعي كساني هستند كه با سهيمه يا بدون كنكور به دانشگاه رفتند و با ضرب و زور مدركي گرفتند در حالي كه بسياري از «انقلابيون» از ورود به دانشگاه و ادامه تحصيل محروم بودند، عوضي هاي واقعي كساني بودند كه در دانشگاه چماقدار بودند و يا سردسته «انقلاب فرهنگي» بودند و بعد به لطف دوستان روزنامه نگار شدند و گاه هم كه سنبه پر زور بود در روزنامه آن يكي جناح طنازي كردند!

عوضي هاي واقعي نه پرنسيب دارند و نه اخلاق، عوضي اند و هميشه دنباله روي قدرت!

نبوي در «عوضي نامه» ش نوشته است: «عوضي ها، از همه تندرو ترند، آنها به خاتمي و موسوي فحش مي دهند، چون خاتمي و موسوي در موضع قدرت نيستند، اما از آنها نمي شنويد كه كلمه اي عليه خامنه اي و احمدي نژاد كه در موضع قدرت اند چيزي بگويند. آنها وقتي در سوئيس هستند، و همزمان با حضور احمدي نژاد و مرتضوي و لاريجاني كه تصويري مخدوش از واقعيت نشان مي دهند، گم مي شوند، اما در سخنراني اكبر گنجي حاضر مي شوند تا او را به اتهام اينكه سي سال قبل انقلابي بوده، محاكمه كنند. آنها فقط مي توانند ضعيف كشي كنند. آنها فقط مي توانند در كشورهاي دموكرات چهره انقلابي بگيرند، آنها فقط عليه زندانيان شعار مي دهند ولي نمي دانيم چرا كاري به زندانبانان ندارند.»

مصرف داخلي اين «عوضي نامه» فقط براي شستشوي مغزي سبزالله است همانطور كه وقتي خامنه اي آسمان و ريسمان را به هم مي بافد و همه چيز را به «توطئه دشمن» ربط مي دهد تا ذهن حزب الله ش را مطابق مشي خود «فرمت» كند.

والا چه كسي نمي داند كه مخالفان جمهوري اسلامي مخالف هر دو جناح و هر دو پادگان جمهوري اسلامي هستند و طبعا هيچ دريغي ندارند كه عليه خامنه اي يا عليه خاتمي- موسوي سخن بگويند. نبوي تصور مي كند كه كسي به سايت ها، نشريات و رسانه هاي اپوزيسيون واقعي يا مخالفان جمهوري اسلامي دسترسي ندارد و به يمن فيلترينگ گسترده برادرانش، هر كسي هر چه او بگويد مي پذيرد؟

نبوي در روز روشن دروغ مي گويد و منكر تظاهرات و اعتراضات «انقلابيون» عليه حضور هر يك از مقامات جمهوري اسلامي در سالهاي اخير در هر نقطه از جهان مي شود و از اين ميان براي او مهم اين است كه كسي به گنجي اعترض نكند!

عوضي هاي واقعي نه تنها دغلكارند بلكه مانند پينوكيو هنگام دروغگويي دماغ شان هم دراز مي شود!

نبوي سپس مي نويسد: «عوضي ها، در زماني كه مردم آرام مي روند تا به مقصدشان برسند، تند مي كنند و زماني كه همه مردم در صحنه حاضر مي شوند، به مهماني رفقايشان مي روند. عوضي ها در تهران با يك متر سبيل مي شوند چپ طرفدار دولت ديكتاتور كه فقط عليه زندانيان و مردم حرف مي زنند، در هلند مي شوند تندرو تر از سبزهايي كه بآرامي مقابل سفارت تظاهرات مي كنند و مودبانه اعتراض مي كنند و در آمريكا مي شوند منتقدين جدي خدا و پيغمبر»

.

با همين شيوه عوضي نامه مي توان گفت: عوضي هاي واقعي زماني كه مردم براي رسيدن به خواسته هاي دهها سال مبارزه براي آزادي و حقوق دمكراتيك، موتور جنبش انقلابي را به حركت در مي آورند، فرمان عقب گرد مي دهند و به مهماني سفارت مي روند و عليه هر كسي كه در حزب آنها نباشد لجن پراكني مي كنند ولي وقتي مخالفان اعتراضات مسالمت آميز در برابر سفارتخانه ها برگزار مي كنند به آنها مارك «عوضي» و تندرو مي چسبانند و در آمريكا مي شوند جيره خوار بنگاه هاي مختلف براي تامين هزينه حق التحرير دوستان و شركاء و «تفريحات سالم» و مسافرت هاي دائمي و البته نماز خواندن پشت سر حاج آقا.

دو هفته پيش از «نمايش انتخابات» در يك مناظره آن لاين با نبوي گوشزد كردم كه اين «انتخابات» نيست! نتيجه ش روشن است و فقط به رژيم مشروعيت مي دهد كه مخالفان را از دم تيغ بگذراند اما عوضي هايي مانند اصلاح طلبان فتواي شركت در انتخابات دادند، حالا كه پس از ده ماه مردم، آشكار و روشن از اصلاح ناپذير بودن رژيم و لزوم سرنگوني آن سخن مي گويند، عوضي ها باز از سازش و «دعواي خانگي» و فراخوان براي شركت در انتخاباتي ديگر حرف مي زنند.

عوضي ها هميشه سد راه تغيير و دگرگوني زيربنايي هستند اما هميشه هم چون برف در برابر خواسته هاي مردم آب مي شوند.

بهرام بيضايي فيلمي دارد به نام «سگ كشي» پيشنهاد مي كنم اگر نديده ايد، ببينيد!