Saturday, July 3, 2010

مهاجرانى، چماقدار ديروز، امروز چه مى گويد؟


وبلاگ دانا

عطاالله مهاجرانی طی یک سخنرانی در لندن گفته است : "بالاخره از آغاز پیروزی انقلاب تا به امروز، افرادی با انقلاب مخالف بودند، با نظام جمهوری اسلامی مخالف بودند، با مرحوم امام خمینی مخالف بودند، با نهاد روحانیت مخالف بودند، عیبی هم ندارد سی سال مخالفت کردند، می توانند در واقع به این مخالفت ادامه بدهند، ولی این مجموعه نمی توانند مدعی جنبش سبز باشند."

چه روزگاريست که بايد به حکم بردبارى، چهره هايى را تحمل کنيم که شالوده لمپنيسم و چماقدارى را خودشان ريختند. چه روزگارى است که بايد خطابه هاى عده اى را مستمع باشيم که اگر امروز آتشى زبانه کش بر خانه مستولى است، برافروزاننده هم آنان بودند. چه روزگارى که بايد تاب گزافه گويى افرادى را بياوريم که اگر امروز مى بينيم پس از گذشت سى سال جراحاتى بر پيکر نحيف آزادى نمايان است، هم آنان بودند که سرمست از قدرت، دشنه بر کف بر او هجوم مى بردند. نيش دشنۀ آنان کم نبود، زخم زبان را نيز بدان افزودند. عجب روزگاريست که افرادى براى ما از آزادى بيان سخن ميرانند که پيشتر زمانى دختران و زنان را به بهانه هايى همچون به زعم خودشان بدحجابى در کوى و برزن مورد ضرب و شتم قرار مى دادند، وحشيانه به اجتماعات هجوم مى بردند و هر صداى مخالفى را در گلو خفه مى کردند

جناب مهاجرانى؛ امروز وقتيکه طرح به اصطلاح امنيت اجتماعى احمدى نژاد را مى بينم، آنچه به خاطرم متبادر مى شود تصوير چماق بدست شما در دهه شصت است. ديروز در وطن مجرى احکام خمينى بوديد و امروز دريغ از ذره اى وجدان به عذاب آمده، در فرنگستان نشسته و حکم ارتداد ميدهيد! اما نيک بدانيد که اگر امروز تعيين کننده شما بوديد و نيز شرط تعلق به جنبش سبز حب خمينى بود، ذره اى ترديد به خود راه نمى دادم و فى الحال رسما اعلام مى کردم که از جنبش سبز خارج شدم. چرا که اگر ملتى به پاخاست، براى فرو ريختن بناى استبدادى بود که زمانى خمينى پايه ريزش بود و همچون شمايانى پاسبانان اين اَرگ شوم

چرا باید از رژیمی که می خواهیم تغییرش دهیم متفاوت باشیم؟

چرا باید از رژیمی که می خواهیم تغییرش دهیم متفاوت باشیم؟

کاری از دفتر تولید سازمان خودرهاگران

مبارزه با یک رژیم ضد انسانی نمی تواند بدون یک اپوزیسیون انسان مدار به ثمر برسد. ما باید در یک جا دریابیم که این به خاطر شباهت ناخواسته ی ما، به صورت آگاه یا ناخودآگاه، با ویژگی های استبداد حاکم بوده است که نتوانسته ایم از پس آن برآییم. به عبارت دیگر، اگر رژیم استبدادگر باشد و ما هم استبداد منش، تضاد ما با او تضاد ماهوی و اساسی نخواهد بود؛ این نبود تضاد اساسی است که سبب می شود نتوانیم در میان خود و در درون جامعه فرهنگ آزادمنشی را به طوری گسترش دهیم که سبب ایجاد یک جریان آزادیخواهی شود

به عبارت دیگر، ما باید تضاد خود را با رژیم در مورد ارزش های ضد استبدادی و ضد بشری به مرحله ی آشتی ناپذیر برسانیم. باید طوری عمل کنیم که پذیرش زور و ستم برای بخش مهمی از مردم ناممکن شود، این امر با شعار و تهییج و تبلیغات ممکن نیست، باید کار ریشه ای کرد. باید ارزش های آزادمنشی را درونی و نهادینه کنیم، به طریقی که این خصلت های ارزشمند در رفتار و کردار و گفتار ما به طور آشکاری نمایان باشد.
رژیم مخالفانش را بر نمی تابد، اما آیا مخالفان رژیم، بر می تابند؟
رژیم از مخالفانش با عبارات ناشایست یاد می کند، آیا ما چنین نمی کنیم؟
رژیم تفکر خود را به طور مطلق درست می داند، آیا ما نمی دانیم؟
رژیم از هر ابزاری برای حذف رقبا و دگر اندیشان بهره می برد، آیا ما چنین نمی کنیم؟
رژیم تمامی قدرت را می خواهد، آیا ما نمی خواهیم؟
رژیم در وصف اهمیت کارهای خود اغراق و افراط بسیار می کند، آیا ما نمی کنیم؟
رژیم ضعف ها و اشکالات خود را پنهان می کند یا کوچک جلوه می دهد، آیا ما نمی کنیم؟
رژیم باورهای دگم و اعتقادات ایدئولو ژیک تغییرناپذیر دارد، آیا ما نداریم؟
رژیم رهبرپروری و کیش شخصیت را رواج می دهد، آیا ما نمی دهیم؟
رژیم مردم را به صورت گله و رهبر را شبان می داند، آیا ما نمی دانیم؟
رژیم دروغ فراوان می گوید، آیا ما نمی گوییم؟
رژیم برای اداره ی کشور، کمترین برنامه و برنامه ریزی را ندارد، آیا ما داریم؟
این لیست بلند بالا را می توان برای دهها مورد دیگر ادامه داد. هدف این است که لحظه ای به خودبنگریم و ببینیم که وجه اشتراک و وجه افتراق ما با رژیم – نه در ظاهر و شعار بلکه در ذات و عمل- تا چه حد است، چه مواردی را در بر می گیرد و چگونه می توان به آنها پرداخت.
اگر میزان اشتراک ماهوی ما با رژیمی که می خواهیم آن را تغییر دهیم زیاد باشد دو اشکال پیش خواهد آمد: نخست در مرحله ی کنار زدن این رژیم و دوم در فاز بعد از تغییر.
در مرحله ی اول و برای کار سیاسی و تشکیلاتی رفتار و گفتار ما به خاطر این مشابهت های محتوایی می تواند سبب شود که دیگران تفاوت چندانی بین آن چه ما می گوییم و آن چه رژیم می گوید نبینند. احساس کنند ما نیز به سان حکومت فعلی نامداراگر و غیر دمکرات و افراط گر و اهل غلو و ذهنی گرایی و چه بسا دروغ پردازی و بی رحمی باشیم. بدیهی است که در این صورت از خود می پرسند چرا باید خطری را پذیرا شوند که یکی برود و دیگری که مشابه اوست بیاید. درک این برای همه ی سازمان ها و تشکل های سیاسی مهم است
از جانب دیگر، در سطح فردی نیز خود ما به واسطه ی داشتن این خصلت های منفی در خویشتنمان ممکن است بگوییم که درنهایت ما هم خود خیلی بهتر از این آخوندها و پاسدارهای حاکم نیستیم، و به این واسطه، تغییر شرایط را کار خود و یا درلیاقت خود ندانیم. ما به صفت فردی بایست به آن درجه از فرهیختگی و تزکیه رفتاری رسیده باشیم که رفتار و گفتار و کردار حاکمان برایمان به قدری عجیب و بیگانه باشد که پذیرش ادامه ی حکومت آنها برایمان ناممکن شود. به همین دلیل نیز باید به سوی آن رویم که این ویژگی های منفی را که به دلیل سه دهه غارت مادی و ستم فکری بر ما تحمیل شده است تغییر دهیم.
مشکل دوم این که اگر ما در فرایند مبارزه و تلاش برای تغییر، خود را تبدیل به انسان هایی به راستی دمکرات منش؛ دگر دوست، مداراگر و عقلایی نکنیم بی شک، حتی بعد از پایین کشیدن این رژیم، کیفیت های لازم را برای استقرار یک نظام مردم سالار واقعی نخواهیم داشت. زیرا نیک می دانیم که برای ساختن دمکراسی باید دمکرات بود؛ برای استقرار نهادینه ی آزادی باید آزادمنش بود و برای داشتن عدالت اجتماعی نهادینه باید به برابری ارزش انسان ها به طور عمیق باور داشت.
بر اساس آن چه آمد مروری بر خود، باورها و رفتارهایمان بکنیم و ببینیم تا چه حد در مسیر تبدیل شدن به یک الگو در مقابل ضد الگویی که رژیم از ما ساخته است تلاش کرده ایم. به عبارت دیگر تا کجا خود را از انسان مسخ شده و بیگانه با ارزش ها، که رژیم می خواسته است از ما بتراشد، دور ساخته ایم. به نظر می رسد که اگر به ضرورت این تفاوت ماهوی میان خود و دشمن مان توجه نکنیم در یک دور تسلسل مبارزاتی اسیر خواهیم بود، یعنی پیوسته سعی در کنار زدن یک دیکتاتوری کهنه و جایگزینی نا خواسته ی آن با یک دیکتاتوری نوین کرده ایم. این روند باید در یک جا از تاریخ ایران متوقف شود و نقطه ی آغاز این حرکت از درون ذهن ماست، از فرد است
به همین دلیل سازمان خودرهاگران از همان ابتدا تاکید داشت که به عنوان یک تشکل سیاسی و فرهنگی بنیان گذاشته شود. مبارزه ی سیاسی در جهت تغییر رژیم استبدادی از یک سو و تلاش فرهنگی برای بیرون راندن بستر روانی استبداد پذیری از سوی دیگر. یک کار موازی که هر یک بدون دیگری ناقص خواهد بود. ما در پایین جامعه به کار روشنگری، گسترش فرهنگ انسان مداری، ترویج آزادمنشی و باور به ضرورت انسانی استقرار نهادینه ی عدالت اجتماعی تلاش می کنیم و در بالای جامعه، در صدد گسترش خودسازماندهی برای گرفتن سهم از قدرت سیاسی و انتقال و تبدیل آن به قدرت اجتماعی می کوشیم
در این مسیر بر این باوریم که نخست تلاش فردی یک نفر برای رهاساختن خویش از بندهای درونش – استبداد منشی، دگرستیزی، بی تفاوتی به سرنوشت جمعی، ترس مداری و حذف گرایی – اهمیت دارد و به موازات آن تلاش برای کنش اجتماعی و اعتراضی در جهت تقویت پالایش درونی و دستیابی به هدف های مشخص و ملموس . درک روابط متقابل ذهنیت و کنش در این میان بسیار مهم است. کلیه ی تولیدات و آموخته های خودرهاگران در مسیر تقویت این دو کار است: تقویت خودآگاهی و خودباوری در فرد و تحکیم خودسازماندهی و کنشگری در جامعه.
باور ما براین است که باید انسانی نو شویم تا جامعه ای نو بپا کنیم


http://www.facebook.com/#!/notes/khod-rahagaran/chra-bayd-az-rzhymy-kh-my-khwahym-tghyyrsh-dhym-mtfawt-bashym/406709013691

پرسش و پاسخ با استاد بهرام مشيري _ نقد تعاليم و احكام اسلامي



جلسه گفتگو و پرسش و پاسخ با بهرام مشيري _ موضوع : نقد تعاليم و احكام اسلامي
تاريخ : شنبه
5 _February _2011
16_Bahman _1389
ساعت : 10 شب به وقت ايران
مكان : مسنجر پالتاك
تالار : ايران عصر روشنگري
-----------------------
IRAN Asre Roshangari
Category : Asia
Subcategory : Iran
----------------------
جهت دانلود مسنجر پالتاك از لينك زير استفاده نماييد
http://www.paltalk.com/

سايت رسمي استاد بهرام مشيري
http://www.bahrammoshiri.com/

جهت اطلاعات بيشتر يا تمايل به شركت در پرسش و پاسخ لطفا با ايميل زير تماس بگيريد
Email : iranasreroshangari@gmail.com

------------
بهرام مشیری در سال 1970 میلادی به امریکا سفر نمود. وی دارای مدرک فوق لیسانس در علوم مواد و مهندسی شیمی می باشد. قبل از انقلاب اسلامی ایران, بهرام مشیری در ارتش فعالیت نموده و با توجه به اشتیاق و علاقه شدید به تاریخ و فرهنگ ایران, به مطالعات عالی در این زمینه نیز ادامه داد

در یکی از کتاب های خود "از آتن تا هیروشیما", بهرام مشیری به کشف پدیده فیزیک اتومی و دلالت بر مصیبت های وارده در هیروشیما و ناکازاکی می پردازد. وی در حال انتشار و تکمیل کتاب دیگری بنام "دو مصیبت, دو بازتاب" می باشد که به بررسی جنگ های مغول و عرب در ایران و بازتاب آنان در دنیای کنونی می پردازد
او پس از تأسیس تلویزیون‌های ماهواره‌ای ایرانی، که در سراسر جهان پوشش تصویری دارند، برنامه‌ای را به نام سرزمین جاوید آغاز کرد. این برنامه دوشنبه شب ساعت یازده، چهارشنبه صبح ساعت هشت، چهارشنبه شب ساعت یازده و شنبه صبح ساعت هشت «به وقت ایران» از تلوزیون پارس پخش می‌شود. هم‌اکنون برنامه‌های بهرام مشیری از طریق رادیو، تلویزیون، و اینترنت در اختیار مخاطبان قرار می‌گیرند

دانلود فايل صوتي صحبتهاي اقاي بهرام مشيري مربوط به جلسه برگزار شده در مسنجر پالتاك

تاريخ 4 دي1389ساعت 10 شب ايران در مسنجر پالتاك برگزار شد
و صداي اتاق از مسنجرهاي ديگر زنده پخش شد

دراين جلسه گفتگو و پرسش و پاسخ كه با حضور اقاي مشيري و استقبال هموطنان روبرو شد موضوعات مختلفي مورد بحث قرار گرفت كه ميتوانيد از لينك زيرمشاهده و دانلود كنيد

http://www.4shared.com/audio/ueUAy6CF/record001.html

Friday, July 2, 2010

نامه ای سر گشاده به آقای مهاجرانی


به مناسبت سخنرانی ایشان د ر26 جون2010در لندن

صوفی نها دام و سر حقه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه زیراکه عرض شعبده بااهل رازکرد
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم زآنچه آستین کوته ودست دراز کرد
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید شرمنده رهروی که عمل برمجاز کرد
ای کبک خوش خرام کجا میروی بناز غره مشو که گربهء زاهد نماز
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل ما را خدا ز زهد ریا بی نیار کرد


بنام خداوند بخشنده و مهربان
ما 31 سال است که در ایران یک جمهوری اسلامی ، یک حکومت اسلامی داریم و تنها چیزی که در این حکومت اسلامی ند یده ایم بخشش و مهربانی بوده است. به همین دلیل من شخصا جمهوری اسلامی را با حکومت یزید و معاویه که بنا بر آنچه شعییان میکویند انسانهای متجاوز سنگد ل وجاه طلبی بودند نمیتوانم مقایسه کنم چه آنان برای تثبیت قدرت خود اگر چه دست به کشتارزدند و اعمال بد انجام دادند ولی عوامفریبی نکرد ند. اما آقای خمینی بنیانگذار یک حکومت اسلامی قبل ازرسیدن بقدرت حرفهای بسیار خوب زد و پس از آن کارهای بسیار بد و بد تری ازآنان انجام داد.
در واقع به آنچه که گفته بود عمل نکرد و به ملت ایران دروغ گفت .

حکومت آقای خمینی قول رحمت و مهر بانی میداد و دیدیم که خشونت کردند آنهم از نوع بد ترین آ ن وهنوز هم ادامه میدهند . گفتند ما عدالت را به ارمغان می آوریم و بی عدالتی را از همان هفته اول با اعدامها اغاز نمودند ،بحث مااینجا بر سر گناهکاری و یا بی گناهی اعدام شدگان نیست ، بلکه کسی که وعده عدالت میداد حداقل میبایست آنها را عا دلانه محاکمه میکرد . گفتند آزادی به ارمغان می آوریم اولین کاری که کردند یک زندان برای آزادی ساختند و آزادی رازندانی کردند . گفتند، آب و برق و گاز را مجا نی میکنیم ولی بهای گاز و برق وآب را صد برابر کردند . گفتند پول نفت رامی آوریم و در خانه ها به شما میدهیم ، گرانی و بیکاری به ار مغان آوردند . گفتند شاه آدم میکشد و چرا فرزندان ما را کشته ا ست . و لی خودشان کمونیست ها – مجاهدین و مخالفینشان را هزاران هزار کشتند . این است که ملت ایران امروز نه ملای عمامه بسرهمچون خامنه ای و مصباح میخواهد و نه ملای فکلی چون احمدی نژاد و نه حکومت اسلامی سال گذشته میلیونها ایرانی به خیابانها رفتند وبا صداقت و صراحت هر چه تمامتربا حرکات میلیونی خود در خیابانهای تهران بیان کردند که ما خواهان یک جمهوری ایرانی هستیم . ملت ایران گفت که اینبار مقوله... شیخ عمامه ای و شیخ فکلی را رها کرده و ما یل است به فرهنگ اصیل ایرانی که

در فرهنگ اصیل ایران ( جان و وخرد ) انسان ، مقد س هستند وهیچ قدرتی حق ندارد آنها
آنها را بیازارد . اگر خدا هم چنین امری بکند ، اهریمن است و به خدایی پذیرفته نمیشود.
باز گردد.

جناب آقای دکتر مهاجرانی

شما در سخنرانی روز شنبه 26 جون در امپریال کالج لندن فرمودید که جنابعالی نماینده آقای مهندس میرحسین موسوی میباشد وایشان رهبر نمادین جنبش سبز نمیباشند بلکه ایشان رهبر جنبش سبز میباشند و هر کشتی ای احتیاج به یک ناخدا دارد
قبل از هر چیزاجازه میخواهم که به جنابعالی از اینکه امروز تصمیم گرفته اید بجای اینکه در کنار رهبران جمهوری اسلامی قرار بگیرید، در کنار ملت ایران بایستید نه در مقابل ملت ایران به جنابعالی خوش آمد گفته و بعنوان یک زن آزاده ایرانی که همواره در جهت استقرار یک حاکمیت ملی سکولار در سرزمین عزیزم ایران فعال میباشم به جنابعالی و آقای میر حسین موسوی و آقای کروبی خوش آمد بگویم .
جناب آقای دکتر مهاجرانی من یک زن پناهنده در انگلستان هستم ، من پناهنده هستم به دلیل اینکه کشتی زندگی ام را مانند میلیونها ایرانی دیگر در سال 1357 بدست نا خدایی مانند آیت الله روح الله خمینی سپردیم. ناخدای کشتی ای که عدالت و آزادی خواهی وعدالت اجتماعی را قول میداد . و پس از سوار شدن بر اریکه قدرت در بندری لنگر انداخت بنام نا کجا آباد ، نا کجا آبادی که چیزی جز زندان ، تجاوز ، فحشا ، قتل و غارت و مصادره اموال و سنگسار و اعدام وحقارت و فقر و ورشکستگی فکری و اقتصادی دروغ وکلک و حقه بازی چیز دیگری وجود نداشت و ندارد. بلی ناخدایی را که ما ، ملت ایران بدون مطالعه انتخاب کردیم و سوار کشتی ای شدیم که نه، آن کشتی ،کشتی نوح نبود بلکه ناخدای آن شیطانی بود بنام خمینی . نا خدای کشتی و ملوانانش بجز دروغ و تزویرچیز دیگری نمی دانستند .این ناخدا ما را بجایی برد که عاری از مروت و معرفت و عشق بود ، جایی که کوچکترین ارزشی برای جان وخرد انسان قایل نبودند و نشا نی از انسانیت نداشت. او ما را به نا کجا آباد و خراباتی برد که هنوز که هنوز است در چنگال آن گرفتاریم ، ناکجا آبادی که امروزه زندانهای ما مملو از زنان و مردان و شیربچگان ایرانی میباشد. هزاران ایرانی با سواد و تحصیلکرده آواره و سرگردان در اقصی نقاط دنیا با فقر وجدایی ازریشه های خود با مسا ئل و مشکلات مالی و احسا سی دست و پنجه نرم میکنند . هزاران ایرانی در زندانها با شکنجه و تجاوز به جرم شرکت در تظاهرات ، تظاهراتی که با شرکت در آن فقط خواستار حقوق بشرمسروقه خود میباشند. حقوق بشری که ایران یکی از امضا کنندگان منشور حقوق بشر میباشد و از 30 اصل 26 اصل آنرا بی شرمانه نغز نموده .
نا کجا آبادی که یک نسل از کودکی برای اینکه زنده بماند مجبورمیبا شد دائما از صبح تاشب دروغ بگوید ، نماز نخواند و بگوید که نماز خوانده است . روزه نگیرد و دروغ بگوید که روزه گرفته است و غیره . اگر این نسل دروغ نمیگفت مانند هزاران ایرانی دیگر امروز در بهشت زهرا مسکن میداشت . نسلی که بخاطر امرار معاش مجبور بود دروغ بگوید برای دست یابی به سا ده ترین خواسته های اولیه اش که همانا هم صحبتی با جنس مخالفش همواره مجبوربه دروغ میباشد
ناکجاآبادی که در جمهوری اسلامی امروزه فحشا و دزدی و اعتیاد ..... زنان و مردان ما بدلیل تضاد های زندگی داخل خانواده و خارج از خانواده( اجتماع کنون) که به اجبار میبایست بطور متداوم یک زندگی دو شخصیتی را ادامه بدهند به اعتیاد مواد مخدر ( تریاک – مشروب – هروئین – قرصهای متفاوت )پناه ببرند
مادران در اثر فقر و بیکاری برای سیر کردن شکم گرسنه فرزندانشان به خود فروشی و تن فروشی پناه ببرند، این یک غریزه طبیعی است که یک مادر از فرزندش به هر نحوی که شده حمایت نماید
تعدادی از پسران ایرانی بعلت فقر وبیکاری تغییر جنسیت داده و سپس به تن فروشی پناهبرده اند (طبق اسنادو مدارک در فیلم های مستند) بدلیل اینکه اگر تغییر جنسیت نمیدادند به جرم لوات اعدام میشد ند
مردان ما کمرشان در زیر فشارهای زندگی خرد شده و تبدیل به رباط شده اند
نا کجا آبادی که زنان ما را سنگسار کرده هنوز هم ادامه میدهند
ناکجا آبادیکه مردان ما را در میدانها شخصیت شان را خرد کرده و شلاقشان میزنند
جناب آقای دکتر مهاجرانی
این بار من و ملت ایران سوارهیچ کشتی ای نخواهیم شد که ندانیم نا خدای این کشتی چه کسی میبا شد و ما را به کجا خواهد برد . ما اینبار میدانیم که به کجا میرویم
با احترام باید خدمتتان عرض کنم که ما خوشحالیم که جنابعالی و آقای مهندس موسوی و آقای کروبی در کنار ما قرار دارید ولی. اینبار ما دیگر به دنبال سیمرغ نیستیم چه سیمرغی؟ نه میبینیم .بنا براین اینبار ملت ایران باید خود 30 مرغ میباشد همان 30 مرغی که عطار نیشابوری در فرهنگ اصیل ایرانی از آن سخن میگوید. بلی ما رهبریم و ناخدای کشتی ما 30 مرغی میباشد که این 30 مرغ، چپ است و راست است ومسلمان و یهودی و مسیحی و زرتشتی بهائی هست و زن است و مرد است و جوان و پیر است و سرمایه دار است و کارگر و برزگر است و کرد و ترک و لر و خراسانی و بلوچ ورشتی و تهرانی وشیرازی و اصفهانی و قمی و آبادانی و اهوازی وغیره …… که در بندرسکولار حاکمیت ملی لنگر خواهد انداخت و به همین دلیل است که این بار به ناکجا آباد لنگر نخواهد انداخت
در ایران آینده مذهب ما به خانه های اصلی خود که همان قلبهای ما میبا شد بازگشته و مسکن خواهد نمود و بصورت عشق خواجه شیراز از قلبها به بیرون نظر خواهد انداخت و تنها چیزی که از این پنجره خواهد دید : زیبایی . عشق . مهربانی . هموطن دوستی و وطن دوستی و آزادگی خواهد بود . آزادگان ایران آینده آنچنان که درفرهنگ اصیل ایرانی در مواقع خروج و دخول به خانه به یکدیگر تعارف مینمایند آزادی را اول به دیگران تعارف مینمایند و بعد بخودشان . آنچنانکه ملت ایران دست و دل باز و میهمان نواز میبا شد مطمئنا در تقسیم آزادی با هموطنانش هم با سخاوت و میهمان نواز خواهد بود
جناب آقای دکتر مهاجرانی
درپایان باید اضافه نمایم که :
من یک زن آزاده هستم و میگویم که که جمهوری اسلامی یک جمهوری غیر انسانی بوده و در خشونت و وحشی گری از یزید و معاویه هم بد تر میباشد، من درس آزادگی را در مکتب دو آزاد مرد ایران دکتر محمد مصدق و دکتر شاپور بختیار فراگرفته ام . آزاد مردی چون دکتر مصدق که در مقابل امپراطوری انگلستان ایستاد و برنده شد و بزرگترین هدیه نوروزی اش به ملت ایران ملی شدن صنعت نفت بود
آزاد مردی چون دکتر شاپور بختیار که در سال 1357 با شجاعت هر چه تمامتر در مقابل آیت الله خمینی قد علم کرد و گفت :
ای ملت از دیکتاتوری تاج داری به دیکتاتوری نعلین میروی
ای ملت از دیکتاتوری چکمه به دیکتاتوری نعلین میروی
من حاضرم برای آقای خمینی یک واتیکان بسازم و ایشان بروند به واتیکان خودشان
آزاد مردی که بدست جنایتکاران جمهوری اسلامی به فجیح ترین وجه.بقتل رسید و تا آخرین نفس فریاد زد

ایران هرگز نخواهد مرد
گیتی کاوه
27 ماه جون 2010