Thursday, January 27, 2011

جلسه گفتگو و پرسش و پاسخ با محمد ارسي در رابطه با موضوع اذربايجان و پان تركيسم



محمد ارسی نویسنده و تحلیلگر , فعال سياسي، کارشناس و پژوهشگر مسایل اقوام مي باشد
جنبش ايرانيان اذري و نغمه هاي شوم پان تركيسم با همراهي برخي كشورهاي خارجي..تحريف تاريخ ...بررسی ریشه های تاریخی جریان پان تورکیسم , سرنوشت تراژیک پایه گزاران این جریان ,تاريخچه فرقه دموكرات و اثرات منفي ان از قبيل انحراف اهداف مشروطه , پیشه‌وری ,بررسی اسناد تاریخی در مورد منطقه اران که اکنون جمهوری آذربایحان خوانده می شود و ...
شنبه
12 february 2011

23 bahman 1389
ساعت : 10 شب به وقت ايران
مكان : مسنجر پالتاك
تالار : ايران عصر روشنگري
-----------------------
IRAN Asre Roshangari
Category : Asia
Subcategory : Iran
----------------------

جهت دانلود مسنجر پالتاك از لينك زير استفاده نماييد
http://www.paltalk.com/


جهت اطلاعات بيشتر يا تمايل به شركت در پرسش و پاسخ لطفا با ايميل زير تماس بگيريد
Email :
iranasreroshangari@gmail.com


ویدئو مصاحبه بهرام مشیری با محمد ارسی (از دقیقه 42 به بعد) : بررسی ریشه های تاریخی جریان پان تورکیسم , سرنوشت تراژیک پایه گزاران این جریان ,بررسی اسناد تاریخی در مورد منطقه اران که اکنون جمهوری آذربایحان خوانده می شود
http://www.bahrammoshiri.com/home/video_player.php?vid=www.BahramMoshiri.com/home/Video/BMoshiri_012111.flv

Thursday, January 13, 2011

بهرام مشیری : ضمن تسلیتی مجدد به خاندان پهلوی پس از تحقیق و تکمیل اطلاعات يافته هاي خود را در اختیار هموطنان خواهم گذاشت




بهرام مشیری : ضمن تسلیتی مجدد به خاندان پهلوی پس از تحقیق و تکمیل اطلاعات يافته هاي خود را در اختیار هموطنان خواهم گذاشت
هموطنان گرامی‌

آنچه را که در برنامه سرزمین جاوید در روز چهارشنبه پنجم ژانويه درباره انتحار شاهزاده علی‌ رضا پهلوی گفتم بی‌ اندازه مورد توجه هموطنان واقع گردید
از زمان اجرا برنامه تا این لحظه صدها تلفن و تماسهاي الكترونيكي از شخصیتهای سیاسی روشنفکران و بسیاری از مشروطه خواهان مبنی بر تایید انچه گفته شد دریافت داشته ام
در این راستا بعضی‌ شخصیتهای بلند پایه رژیم سابق که از نزدیک شاهپور علی‌ رضا را می شناخته و از فعاليتهاي او در زمینه‌ مختلیف آگاهی داشته نیز تماس گرفتند و اطلاعات ذیقیمتی را در این باب در اختیار من گذاشتند

از همه مهمتر بعضی‌ از دوستان ایشان که سالهای متمادی با ایشان مأنوس و مالوف بوده و به دقايق شخصیت این مرد و طرز سلوك او و انديشه هاي سیاسی , حساسيتها و مشکلات او وقوف کامل دارند با حسن نیت کامل و به انگیزه کشف حقایق درباره این واقعه با دفتر سرزمین جاوید تماس گرفتند و با بسط و اشباع در خصوص این قضایا سخن گفتند

ضمن سپاسگزاري از همه‌ این دوستان و عرض تسلیتی مجدد به خاندان پهلوی و همه کسانی‌ که بر اثر این واقعه متالم و متاثر شده اند بعرض هموطنان گرامی‌ میرسانم که پس از تحقیق و تکمیل اطلاعات در فرصتی مناسب حاصل يافته هاي خود را در اختیار هموطنان خواهم گذاشت
با احترام
بهرام مشیری
يازدهم ژانويه سال ۲۰۱۱
http://www.bahrammoshiri.com/home/pdf/BMoshiri_Pahlavi.pdf

Tuesday, January 4, 2011

پرسش و پاسخ با استاد بهرام مشيري _ نقد تعاليم و احكام اسلامي


جلسه گفتگو و پرسش و پاسخ با بهرام مشيري _ موضوع : نقد تعاليم و احكام اسلامي
تاريخ : شنبه
5 _February _2011
16_Bahman _1389
ساعت : 10 شب به وقت ايران
مكان : مسنجر پالتاك
تالار : ايران عصر روشنگري
-----------------------
IRAN Asre Roshangari
Category : Asia
Subcategory : Iran
----------------------
جهت دانلود مسنجر پالتاك از لينك زير استفاده نماييد
http://www.paltalk.com/

سايت رسمي استاد بهرام مشيري
http://www.bahrammoshiri.com/

جهت اطلاعات بيشتر يا تمايل به شركت در پرسش و پاسخ لطفا با ايميل زير تماس بگيريد
Email : iranasreroshangari@gmail.com

------------
بهرام مشیری در سال 1970 میلادی به امریکا سفر نمود. وی دارای مدرک فوق لیسانس در علوم مواد و مهندسی شیمی می باشد. قبل از انقلاب اسلامی ایران, بهرام مشیری در ارتش فعالیت نموده و با توجه به اشتیاق و علاقه شدید به تاریخ و فرهنگ ایران, به مطالعات عالی در این زمینه نیز ادامه داد

در یکی از کتاب های خود "از آتن تا هیروشیما", بهرام مشیری به کشف پدیده فیزیک اتومی و دلالت بر مصیبت های وارده در هیروشیما و ناکازاکی می پردازد. وی در حال انتشار و تکمیل کتاب دیگری بنام "دو مصیبت, دو بازتاب" می باشد که به بررسی جنگ های مغول و عرب در ایران و بازتاب آنان در دنیای کنونی می پردازد
او پس از تأسیس تلویزیون‌های ماهواره‌ای ایرانی، که در سراسر جهان پوشش تصویری دارند، برنامه‌ای را به نام سرزمین جاوید آغاز کرد. این برنامه دوشنبه شب ساعت یازده، چهارشنبه صبح ساعت هشت، چهارشنبه شب ساعت یازده و شنبه صبح ساعت هشت «به وقت ایران» از تلوزیون پارس پخش می‌شود. هم‌اکنون برنامه‌های بهرام مشیری از طریق رادیو، تلویزیون، و اینترنت در اختیار مخاطبان قرار می‌گیرند


دانلود فايل صوتي صحبتهاي اقاي بهرام مشيري مربوط به جلسه برگزار شده در مسنجر پالتاك

تاريخ 4 دي1389ساعت 10 شب ايران در مسنجر پالتاك برگزار شد
و صداي اتاق از مسنجرهاي ديگر زنده پخش شد

دراين جلسه گفتگو و پرسش و پاسخ كه با حضور اقاي مشيري و استقبال هموطنان روبرو شد موضوعات مختلفي مورد بحث قرار گرفت كه ميتوانيد از لينك زيرمشاهده و دانلود كنيد

http://www.4shared.com/audio/ueUAy6CF/record001.html

Monday, December 27, 2010

دانلود فايل صوتي صحبتهاي اقاي بهرام مشيري مربوط به جلسه برگزار شده در مسنجر پالتاك


دانلود فايل صوتي صحبتهاي اقاي بهرام مشيري مربوط به جلسه برگزار شده در مسنجر پالتاك
beylux _ paltalk _yahoo
تاريخ 4 دي1389 -شنبه ساعت 10 شب ايران در مسنجر پالتاك برگزار شد
و صداي اتاق از مسنجرهاي ديگر هم زنده پخش شد
دراين جلسه گفتگو و پرسش و پاسخ كه با حضور اقاي مشيري و استقبال هموطنان روبرو شد موضوعات مختلفي مورد بحث قرار گرفت كه ميتوانيد از لينك زيرمشاهده و دانلود كنيد
http://www.4shared.com/audio/ueUAy6CF/record001.html

Monday, December 20, 2010

جلسه گفتگو و پرسش و پاسخ با بهرام مشیری


جلسه پرسش و پاسخ پيرامون مسايل فرهنگي , سياسي ايران در مسنجر پالتاك _ سخنران : مهندس بهرام مشيري
تالار : ايران عصر روشنگري
سخنران : مهندس بهرام مشيري
به همراه جلسه پرسش و پاسخ پيرامون مسايل فرهنگي سياسي ايران
شنبه 4 دي 1389_ ده شب به وقت ايران

بهرام مشیری در سال 1970 میلادی به امریکا سفر نمود. وی دارای مدرک فوق لیسانس در علوم مواد و مهندسی شیمی می باشد. قبل از انقلاب اسلامی ایران, بهرام مشیری در ارتش فعالیت نموده و با توجه به اشتیاق و علاقه شدید به تاریخ و فرهنگ ایران, به مطالعات عالی در این زمینه نیز ادامه داد. در حال حاظر برنامه های ایشان از طریق رادیو, تلویزیون, و اینترنت در اختیار دوستان قرار می گیرد
در یکی از کتاب های خود "از آتن تا هیروشیما", بهرام مشیری به کشف پدیده فیزیک اتومی و دلالت بر مصیبت های وارده در هیروشیما و ناکازاکی می پردازد. وی در حال انتشار و تکمیل کتاب دیگری بنام "دو مصیبت, دو بازتاب" می باشد که به بررسی جنگ های مغول و عرب در ایران و بازتاب آنان در دنیای کنونی می پردازد
----------------------

IRAN Asre Roshangari

Category : Middle East

Subcategory : Iran

Saturday, July 3, 2010

مهاجرانى، چماقدار ديروز، امروز چه مى گويد؟


وبلاگ دانا

عطاالله مهاجرانی طی یک سخنرانی در لندن گفته است : "بالاخره از آغاز پیروزی انقلاب تا به امروز، افرادی با انقلاب مخالف بودند، با نظام جمهوری اسلامی مخالف بودند، با مرحوم امام خمینی مخالف بودند، با نهاد روحانیت مخالف بودند، عیبی هم ندارد سی سال مخالفت کردند، می توانند در واقع به این مخالفت ادامه بدهند، ولی این مجموعه نمی توانند مدعی جنبش سبز باشند."

چه روزگاريست که بايد به حکم بردبارى، چهره هايى را تحمل کنيم که شالوده لمپنيسم و چماقدارى را خودشان ريختند. چه روزگارى است که بايد خطابه هاى عده اى را مستمع باشيم که اگر امروز آتشى زبانه کش بر خانه مستولى است، برافروزاننده هم آنان بودند. چه روزگارى که بايد تاب گزافه گويى افرادى را بياوريم که اگر امروز مى بينيم پس از گذشت سى سال جراحاتى بر پيکر نحيف آزادى نمايان است، هم آنان بودند که سرمست از قدرت، دشنه بر کف بر او هجوم مى بردند. نيش دشنۀ آنان کم نبود، زخم زبان را نيز بدان افزودند. عجب روزگاريست که افرادى براى ما از آزادى بيان سخن ميرانند که پيشتر زمانى دختران و زنان را به بهانه هايى همچون به زعم خودشان بدحجابى در کوى و برزن مورد ضرب و شتم قرار مى دادند، وحشيانه به اجتماعات هجوم مى بردند و هر صداى مخالفى را در گلو خفه مى کردند

جناب مهاجرانى؛ امروز وقتيکه طرح به اصطلاح امنيت اجتماعى احمدى نژاد را مى بينم، آنچه به خاطرم متبادر مى شود تصوير چماق بدست شما در دهه شصت است. ديروز در وطن مجرى احکام خمينى بوديد و امروز دريغ از ذره اى وجدان به عذاب آمده، در فرنگستان نشسته و حکم ارتداد ميدهيد! اما نيک بدانيد که اگر امروز تعيين کننده شما بوديد و نيز شرط تعلق به جنبش سبز حب خمينى بود، ذره اى ترديد به خود راه نمى دادم و فى الحال رسما اعلام مى کردم که از جنبش سبز خارج شدم. چرا که اگر ملتى به پاخاست، براى فرو ريختن بناى استبدادى بود که زمانى خمينى پايه ريزش بود و همچون شمايانى پاسبانان اين اَرگ شوم

چرا باید از رژیمی که می خواهیم تغییرش دهیم متفاوت باشیم؟

چرا باید از رژیمی که می خواهیم تغییرش دهیم متفاوت باشیم؟

کاری از دفتر تولید سازمان خودرهاگران

مبارزه با یک رژیم ضد انسانی نمی تواند بدون یک اپوزیسیون انسان مدار به ثمر برسد. ما باید در یک جا دریابیم که این به خاطر شباهت ناخواسته ی ما، به صورت آگاه یا ناخودآگاه، با ویژگی های استبداد حاکم بوده است که نتوانسته ایم از پس آن برآییم. به عبارت دیگر، اگر رژیم استبدادگر باشد و ما هم استبداد منش، تضاد ما با او تضاد ماهوی و اساسی نخواهد بود؛ این نبود تضاد اساسی است که سبب می شود نتوانیم در میان خود و در درون جامعه فرهنگ آزادمنشی را به طوری گسترش دهیم که سبب ایجاد یک جریان آزادیخواهی شود

به عبارت دیگر، ما باید تضاد خود را با رژیم در مورد ارزش های ضد استبدادی و ضد بشری به مرحله ی آشتی ناپذیر برسانیم. باید طوری عمل کنیم که پذیرش زور و ستم برای بخش مهمی از مردم ناممکن شود، این امر با شعار و تهییج و تبلیغات ممکن نیست، باید کار ریشه ای کرد. باید ارزش های آزادمنشی را درونی و نهادینه کنیم، به طریقی که این خصلت های ارزشمند در رفتار و کردار و گفتار ما به طور آشکاری نمایان باشد.
رژیم مخالفانش را بر نمی تابد، اما آیا مخالفان رژیم، بر می تابند؟
رژیم از مخالفانش با عبارات ناشایست یاد می کند، آیا ما چنین نمی کنیم؟
رژیم تفکر خود را به طور مطلق درست می داند، آیا ما نمی دانیم؟
رژیم از هر ابزاری برای حذف رقبا و دگر اندیشان بهره می برد، آیا ما چنین نمی کنیم؟
رژیم تمامی قدرت را می خواهد، آیا ما نمی خواهیم؟
رژیم در وصف اهمیت کارهای خود اغراق و افراط بسیار می کند، آیا ما نمی کنیم؟
رژیم ضعف ها و اشکالات خود را پنهان می کند یا کوچک جلوه می دهد، آیا ما نمی کنیم؟
رژیم باورهای دگم و اعتقادات ایدئولو ژیک تغییرناپذیر دارد، آیا ما نداریم؟
رژیم رهبرپروری و کیش شخصیت را رواج می دهد، آیا ما نمی دهیم؟
رژیم مردم را به صورت گله و رهبر را شبان می داند، آیا ما نمی دانیم؟
رژیم دروغ فراوان می گوید، آیا ما نمی گوییم؟
رژیم برای اداره ی کشور، کمترین برنامه و برنامه ریزی را ندارد، آیا ما داریم؟
این لیست بلند بالا را می توان برای دهها مورد دیگر ادامه داد. هدف این است که لحظه ای به خودبنگریم و ببینیم که وجه اشتراک و وجه افتراق ما با رژیم – نه در ظاهر و شعار بلکه در ذات و عمل- تا چه حد است، چه مواردی را در بر می گیرد و چگونه می توان به آنها پرداخت.
اگر میزان اشتراک ماهوی ما با رژیمی که می خواهیم آن را تغییر دهیم زیاد باشد دو اشکال پیش خواهد آمد: نخست در مرحله ی کنار زدن این رژیم و دوم در فاز بعد از تغییر.
در مرحله ی اول و برای کار سیاسی و تشکیلاتی رفتار و گفتار ما به خاطر این مشابهت های محتوایی می تواند سبب شود که دیگران تفاوت چندانی بین آن چه ما می گوییم و آن چه رژیم می گوید نبینند. احساس کنند ما نیز به سان حکومت فعلی نامداراگر و غیر دمکرات و افراط گر و اهل غلو و ذهنی گرایی و چه بسا دروغ پردازی و بی رحمی باشیم. بدیهی است که در این صورت از خود می پرسند چرا باید خطری را پذیرا شوند که یکی برود و دیگری که مشابه اوست بیاید. درک این برای همه ی سازمان ها و تشکل های سیاسی مهم است
از جانب دیگر، در سطح فردی نیز خود ما به واسطه ی داشتن این خصلت های منفی در خویشتنمان ممکن است بگوییم که درنهایت ما هم خود خیلی بهتر از این آخوندها و پاسدارهای حاکم نیستیم، و به این واسطه، تغییر شرایط را کار خود و یا درلیاقت خود ندانیم. ما به صفت فردی بایست به آن درجه از فرهیختگی و تزکیه رفتاری رسیده باشیم که رفتار و گفتار و کردار حاکمان برایمان به قدری عجیب و بیگانه باشد که پذیرش ادامه ی حکومت آنها برایمان ناممکن شود. به همین دلیل نیز باید به سوی آن رویم که این ویژگی های منفی را که به دلیل سه دهه غارت مادی و ستم فکری بر ما تحمیل شده است تغییر دهیم.
مشکل دوم این که اگر ما در فرایند مبارزه و تلاش برای تغییر، خود را تبدیل به انسان هایی به راستی دمکرات منش؛ دگر دوست، مداراگر و عقلایی نکنیم بی شک، حتی بعد از پایین کشیدن این رژیم، کیفیت های لازم را برای استقرار یک نظام مردم سالار واقعی نخواهیم داشت. زیرا نیک می دانیم که برای ساختن دمکراسی باید دمکرات بود؛ برای استقرار نهادینه ی آزادی باید آزادمنش بود و برای داشتن عدالت اجتماعی نهادینه باید به برابری ارزش انسان ها به طور عمیق باور داشت.
بر اساس آن چه آمد مروری بر خود، باورها و رفتارهایمان بکنیم و ببینیم تا چه حد در مسیر تبدیل شدن به یک الگو در مقابل ضد الگویی که رژیم از ما ساخته است تلاش کرده ایم. به عبارت دیگر تا کجا خود را از انسان مسخ شده و بیگانه با ارزش ها، که رژیم می خواسته است از ما بتراشد، دور ساخته ایم. به نظر می رسد که اگر به ضرورت این تفاوت ماهوی میان خود و دشمن مان توجه نکنیم در یک دور تسلسل مبارزاتی اسیر خواهیم بود، یعنی پیوسته سعی در کنار زدن یک دیکتاتوری کهنه و جایگزینی نا خواسته ی آن با یک دیکتاتوری نوین کرده ایم. این روند باید در یک جا از تاریخ ایران متوقف شود و نقطه ی آغاز این حرکت از درون ذهن ماست، از فرد است
به همین دلیل سازمان خودرهاگران از همان ابتدا تاکید داشت که به عنوان یک تشکل سیاسی و فرهنگی بنیان گذاشته شود. مبارزه ی سیاسی در جهت تغییر رژیم استبدادی از یک سو و تلاش فرهنگی برای بیرون راندن بستر روانی استبداد پذیری از سوی دیگر. یک کار موازی که هر یک بدون دیگری ناقص خواهد بود. ما در پایین جامعه به کار روشنگری، گسترش فرهنگ انسان مداری، ترویج آزادمنشی و باور به ضرورت انسانی استقرار نهادینه ی عدالت اجتماعی تلاش می کنیم و در بالای جامعه، در صدد گسترش خودسازماندهی برای گرفتن سهم از قدرت سیاسی و انتقال و تبدیل آن به قدرت اجتماعی می کوشیم
در این مسیر بر این باوریم که نخست تلاش فردی یک نفر برای رهاساختن خویش از بندهای درونش – استبداد منشی، دگرستیزی، بی تفاوتی به سرنوشت جمعی، ترس مداری و حذف گرایی – اهمیت دارد و به موازات آن تلاش برای کنش اجتماعی و اعتراضی در جهت تقویت پالایش درونی و دستیابی به هدف های مشخص و ملموس . درک روابط متقابل ذهنیت و کنش در این میان بسیار مهم است. کلیه ی تولیدات و آموخته های خودرهاگران در مسیر تقویت این دو کار است: تقویت خودآگاهی و خودباوری در فرد و تحکیم خودسازماندهی و کنشگری در جامعه.
باور ما براین است که باید انسانی نو شویم تا جامعه ای نو بپا کنیم


http://www.facebook.com/#!/notes/khod-rahagaran/chra-bayd-az-rzhymy-kh-my-khwahym-tghyyrsh-dhym-mtfawt-bashym/406709013691

پرسش و پاسخ با استاد بهرام مشيري _ نقد تعاليم و احكام اسلامي



جلسه گفتگو و پرسش و پاسخ با بهرام مشيري _ موضوع : نقد تعاليم و احكام اسلامي
تاريخ : شنبه
5 _February _2011
16_Bahman _1389
ساعت : 10 شب به وقت ايران
مكان : مسنجر پالتاك
تالار : ايران عصر روشنگري
-----------------------
IRAN Asre Roshangari
Category : Asia
Subcategory : Iran
----------------------
جهت دانلود مسنجر پالتاك از لينك زير استفاده نماييد
http://www.paltalk.com/

سايت رسمي استاد بهرام مشيري
http://www.bahrammoshiri.com/

جهت اطلاعات بيشتر يا تمايل به شركت در پرسش و پاسخ لطفا با ايميل زير تماس بگيريد
Email : iranasreroshangari@gmail.com

------------
بهرام مشیری در سال 1970 میلادی به امریکا سفر نمود. وی دارای مدرک فوق لیسانس در علوم مواد و مهندسی شیمی می باشد. قبل از انقلاب اسلامی ایران, بهرام مشیری در ارتش فعالیت نموده و با توجه به اشتیاق و علاقه شدید به تاریخ و فرهنگ ایران, به مطالعات عالی در این زمینه نیز ادامه داد

در یکی از کتاب های خود "از آتن تا هیروشیما", بهرام مشیری به کشف پدیده فیزیک اتومی و دلالت بر مصیبت های وارده در هیروشیما و ناکازاکی می پردازد. وی در حال انتشار و تکمیل کتاب دیگری بنام "دو مصیبت, دو بازتاب" می باشد که به بررسی جنگ های مغول و عرب در ایران و بازتاب آنان در دنیای کنونی می پردازد
او پس از تأسیس تلویزیون‌های ماهواره‌ای ایرانی، که در سراسر جهان پوشش تصویری دارند، برنامه‌ای را به نام سرزمین جاوید آغاز کرد. این برنامه دوشنبه شب ساعت یازده، چهارشنبه صبح ساعت هشت، چهارشنبه شب ساعت یازده و شنبه صبح ساعت هشت «به وقت ایران» از تلوزیون پارس پخش می‌شود. هم‌اکنون برنامه‌های بهرام مشیری از طریق رادیو، تلویزیون، و اینترنت در اختیار مخاطبان قرار می‌گیرند

دانلود فايل صوتي صحبتهاي اقاي بهرام مشيري مربوط به جلسه برگزار شده در مسنجر پالتاك

تاريخ 4 دي1389ساعت 10 شب ايران در مسنجر پالتاك برگزار شد
و صداي اتاق از مسنجرهاي ديگر زنده پخش شد

دراين جلسه گفتگو و پرسش و پاسخ كه با حضور اقاي مشيري و استقبال هموطنان روبرو شد موضوعات مختلفي مورد بحث قرار گرفت كه ميتوانيد از لينك زيرمشاهده و دانلود كنيد

http://www.4shared.com/audio/ueUAy6CF/record001.html

Friday, July 2, 2010

نامه ای سر گشاده به آقای مهاجرانی


به مناسبت سخنرانی ایشان د ر26 جون2010در لندن

صوفی نها دام و سر حقه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه زیراکه عرض شعبده بااهل رازکرد
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم زآنچه آستین کوته ودست دراز کرد
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید شرمنده رهروی که عمل برمجاز کرد
ای کبک خوش خرام کجا میروی بناز غره مشو که گربهء زاهد نماز
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل ما را خدا ز زهد ریا بی نیار کرد


بنام خداوند بخشنده و مهربان
ما 31 سال است که در ایران یک جمهوری اسلامی ، یک حکومت اسلامی داریم و تنها چیزی که در این حکومت اسلامی ند یده ایم بخشش و مهربانی بوده است. به همین دلیل من شخصا جمهوری اسلامی را با حکومت یزید و معاویه که بنا بر آنچه شعییان میکویند انسانهای متجاوز سنگد ل وجاه طلبی بودند نمیتوانم مقایسه کنم چه آنان برای تثبیت قدرت خود اگر چه دست به کشتارزدند و اعمال بد انجام دادند ولی عوامفریبی نکرد ند. اما آقای خمینی بنیانگذار یک حکومت اسلامی قبل ازرسیدن بقدرت حرفهای بسیار خوب زد و پس از آن کارهای بسیار بد و بد تری ازآنان انجام داد.
در واقع به آنچه که گفته بود عمل نکرد و به ملت ایران دروغ گفت .

حکومت آقای خمینی قول رحمت و مهر بانی میداد و دیدیم که خشونت کردند آنهم از نوع بد ترین آ ن وهنوز هم ادامه میدهند . گفتند ما عدالت را به ارمغان می آوریم و بی عدالتی را از همان هفته اول با اعدامها اغاز نمودند ،بحث مااینجا بر سر گناهکاری و یا بی گناهی اعدام شدگان نیست ، بلکه کسی که وعده عدالت میداد حداقل میبایست آنها را عا دلانه محاکمه میکرد . گفتند آزادی به ارمغان می آوریم اولین کاری که کردند یک زندان برای آزادی ساختند و آزادی رازندانی کردند . گفتند، آب و برق و گاز را مجا نی میکنیم ولی بهای گاز و برق وآب را صد برابر کردند . گفتند پول نفت رامی آوریم و در خانه ها به شما میدهیم ، گرانی و بیکاری به ار مغان آوردند . گفتند شاه آدم میکشد و چرا فرزندان ما را کشته ا ست . و لی خودشان کمونیست ها – مجاهدین و مخالفینشان را هزاران هزار کشتند . این است که ملت ایران امروز نه ملای عمامه بسرهمچون خامنه ای و مصباح میخواهد و نه ملای فکلی چون احمدی نژاد و نه حکومت اسلامی سال گذشته میلیونها ایرانی به خیابانها رفتند وبا صداقت و صراحت هر چه تمامتربا حرکات میلیونی خود در خیابانهای تهران بیان کردند که ما خواهان یک جمهوری ایرانی هستیم . ملت ایران گفت که اینبار مقوله... شیخ عمامه ای و شیخ فکلی را رها کرده و ما یل است به فرهنگ اصیل ایرانی که

در فرهنگ اصیل ایران ( جان و وخرد ) انسان ، مقد س هستند وهیچ قدرتی حق ندارد آنها
آنها را بیازارد . اگر خدا هم چنین امری بکند ، اهریمن است و به خدایی پذیرفته نمیشود.
باز گردد.

جناب آقای دکتر مهاجرانی

شما در سخنرانی روز شنبه 26 جون در امپریال کالج لندن فرمودید که جنابعالی نماینده آقای مهندس میرحسین موسوی میباشد وایشان رهبر نمادین جنبش سبز نمیباشند بلکه ایشان رهبر جنبش سبز میباشند و هر کشتی ای احتیاج به یک ناخدا دارد
قبل از هر چیزاجازه میخواهم که به جنابعالی از اینکه امروز تصمیم گرفته اید بجای اینکه در کنار رهبران جمهوری اسلامی قرار بگیرید، در کنار ملت ایران بایستید نه در مقابل ملت ایران به جنابعالی خوش آمد گفته و بعنوان یک زن آزاده ایرانی که همواره در جهت استقرار یک حاکمیت ملی سکولار در سرزمین عزیزم ایران فعال میباشم به جنابعالی و آقای میر حسین موسوی و آقای کروبی خوش آمد بگویم .
جناب آقای دکتر مهاجرانی من یک زن پناهنده در انگلستان هستم ، من پناهنده هستم به دلیل اینکه کشتی زندگی ام را مانند میلیونها ایرانی دیگر در سال 1357 بدست نا خدایی مانند آیت الله روح الله خمینی سپردیم. ناخدای کشتی ای که عدالت و آزادی خواهی وعدالت اجتماعی را قول میداد . و پس از سوار شدن بر اریکه قدرت در بندری لنگر انداخت بنام نا کجا آباد ، نا کجا آبادی که چیزی جز زندان ، تجاوز ، فحشا ، قتل و غارت و مصادره اموال و سنگسار و اعدام وحقارت و فقر و ورشکستگی فکری و اقتصادی دروغ وکلک و حقه بازی چیز دیگری وجود نداشت و ندارد. بلی ناخدایی را که ما ، ملت ایران بدون مطالعه انتخاب کردیم و سوار کشتی ای شدیم که نه، آن کشتی ،کشتی نوح نبود بلکه ناخدای آن شیطانی بود بنام خمینی . نا خدای کشتی و ملوانانش بجز دروغ و تزویرچیز دیگری نمی دانستند .این ناخدا ما را بجایی برد که عاری از مروت و معرفت و عشق بود ، جایی که کوچکترین ارزشی برای جان وخرد انسان قایل نبودند و نشا نی از انسانیت نداشت. او ما را به نا کجا آباد و خراباتی برد که هنوز که هنوز است در چنگال آن گرفتاریم ، ناکجا آبادی که امروزه زندانهای ما مملو از زنان و مردان و شیربچگان ایرانی میباشد. هزاران ایرانی با سواد و تحصیلکرده آواره و سرگردان در اقصی نقاط دنیا با فقر وجدایی ازریشه های خود با مسا ئل و مشکلات مالی و احسا سی دست و پنجه نرم میکنند . هزاران ایرانی در زندانها با شکنجه و تجاوز به جرم شرکت در تظاهرات ، تظاهراتی که با شرکت در آن فقط خواستار حقوق بشرمسروقه خود میباشند. حقوق بشری که ایران یکی از امضا کنندگان منشور حقوق بشر میباشد و از 30 اصل 26 اصل آنرا بی شرمانه نغز نموده .
نا کجا آبادی که یک نسل از کودکی برای اینکه زنده بماند مجبورمیبا شد دائما از صبح تاشب دروغ بگوید ، نماز نخواند و بگوید که نماز خوانده است . روزه نگیرد و دروغ بگوید که روزه گرفته است و غیره . اگر این نسل دروغ نمیگفت مانند هزاران ایرانی دیگر امروز در بهشت زهرا مسکن میداشت . نسلی که بخاطر امرار معاش مجبور بود دروغ بگوید برای دست یابی به سا ده ترین خواسته های اولیه اش که همانا هم صحبتی با جنس مخالفش همواره مجبوربه دروغ میباشد
ناکجاآبادی که در جمهوری اسلامی امروزه فحشا و دزدی و اعتیاد ..... زنان و مردان ما بدلیل تضاد های زندگی داخل خانواده و خارج از خانواده( اجتماع کنون) که به اجبار میبایست بطور متداوم یک زندگی دو شخصیتی را ادامه بدهند به اعتیاد مواد مخدر ( تریاک – مشروب – هروئین – قرصهای متفاوت )پناه ببرند
مادران در اثر فقر و بیکاری برای سیر کردن شکم گرسنه فرزندانشان به خود فروشی و تن فروشی پناه ببرند، این یک غریزه طبیعی است که یک مادر از فرزندش به هر نحوی که شده حمایت نماید
تعدادی از پسران ایرانی بعلت فقر وبیکاری تغییر جنسیت داده و سپس به تن فروشی پناهبرده اند (طبق اسنادو مدارک در فیلم های مستند) بدلیل اینکه اگر تغییر جنسیت نمیدادند به جرم لوات اعدام میشد ند
مردان ما کمرشان در زیر فشارهای زندگی خرد شده و تبدیل به رباط شده اند
نا کجا آبادی که زنان ما را سنگسار کرده هنوز هم ادامه میدهند
ناکجا آبادیکه مردان ما را در میدانها شخصیت شان را خرد کرده و شلاقشان میزنند
جناب آقای دکتر مهاجرانی
این بار من و ملت ایران سوارهیچ کشتی ای نخواهیم شد که ندانیم نا خدای این کشتی چه کسی میبا شد و ما را به کجا خواهد برد . ما اینبار میدانیم که به کجا میرویم
با احترام باید خدمتتان عرض کنم که ما خوشحالیم که جنابعالی و آقای مهندس موسوی و آقای کروبی در کنار ما قرار دارید ولی. اینبار ما دیگر به دنبال سیمرغ نیستیم چه سیمرغی؟ نه میبینیم .بنا براین اینبار ملت ایران باید خود 30 مرغ میباشد همان 30 مرغی که عطار نیشابوری در فرهنگ اصیل ایرانی از آن سخن میگوید. بلی ما رهبریم و ناخدای کشتی ما 30 مرغی میباشد که این 30 مرغ، چپ است و راست است ومسلمان و یهودی و مسیحی و زرتشتی بهائی هست و زن است و مرد است و جوان و پیر است و سرمایه دار است و کارگر و برزگر است و کرد و ترک و لر و خراسانی و بلوچ ورشتی و تهرانی وشیرازی و اصفهانی و قمی و آبادانی و اهوازی وغیره …… که در بندرسکولار حاکمیت ملی لنگر خواهد انداخت و به همین دلیل است که این بار به ناکجا آباد لنگر نخواهد انداخت
در ایران آینده مذهب ما به خانه های اصلی خود که همان قلبهای ما میبا شد بازگشته و مسکن خواهد نمود و بصورت عشق خواجه شیراز از قلبها به بیرون نظر خواهد انداخت و تنها چیزی که از این پنجره خواهد دید : زیبایی . عشق . مهربانی . هموطن دوستی و وطن دوستی و آزادگی خواهد بود . آزادگان ایران آینده آنچنان که درفرهنگ اصیل ایرانی در مواقع خروج و دخول به خانه به یکدیگر تعارف مینمایند آزادی را اول به دیگران تعارف مینمایند و بعد بخودشان . آنچنانکه ملت ایران دست و دل باز و میهمان نواز میبا شد مطمئنا در تقسیم آزادی با هموطنانش هم با سخاوت و میهمان نواز خواهد بود
جناب آقای دکتر مهاجرانی
درپایان باید اضافه نمایم که :
من یک زن آزاده هستم و میگویم که که جمهوری اسلامی یک جمهوری غیر انسانی بوده و در خشونت و وحشی گری از یزید و معاویه هم بد تر میباشد، من درس آزادگی را در مکتب دو آزاد مرد ایران دکتر محمد مصدق و دکتر شاپور بختیار فراگرفته ام . آزاد مردی چون دکتر مصدق که در مقابل امپراطوری انگلستان ایستاد و برنده شد و بزرگترین هدیه نوروزی اش به ملت ایران ملی شدن صنعت نفت بود
آزاد مردی چون دکتر شاپور بختیار که در سال 1357 با شجاعت هر چه تمامتر در مقابل آیت الله خمینی قد علم کرد و گفت :
ای ملت از دیکتاتوری تاج داری به دیکتاتوری نعلین میروی
ای ملت از دیکتاتوری چکمه به دیکتاتوری نعلین میروی
من حاضرم برای آقای خمینی یک واتیکان بسازم و ایشان بروند به واتیکان خودشان
آزاد مردی که بدست جنایتکاران جمهوری اسلامی به فجیح ترین وجه.بقتل رسید و تا آخرین نفس فریاد زد

ایران هرگز نخواهد مرد
گیتی کاوه
27 ماه جون 2010

Wednesday, June 30, 2010

چگونه جنبش در طول یک سال جریان اصلاح طلبی محافظه کار را به تاریخ سپرد


چگونه جنبش در طول یک سال جریان اصلاح طلبی محافظه کار را به تاریخ سپرد
کاری از دفتر تولید سازمان خودرهاگران


جنبشی که در 23 خرداد 1388 آغاز شد فاقد یک هویت اجتماعی مشخص بود. بهانه ی آن انتخاباتی بود که در چارچوب نظام برگزار می شد،- هر چند که در آن حد نیز مورد رعایت خود دستگاه حاکم قرار نگرفت-. معین نبودن هدف ها و نبود رهبری و استراتژی در جنبش سبب شد که این حرکت از همان ابتدا مورد استفاده و سوء استفاده ی جریان ها و شخصیت های مختلف در داخل و خارج از کشور قرار گیرد. همین امر هم باعث شد که جنبش معروف به جنبش سبز، رنگ های مختلف به خود بگیرد و سبز آن نیز میان سبز ایرانی تا، به قول موسوی، سبز اسلامی در تغیر و تحول باشد.
شخصیت های مختلفی که خود سال ها در مرزبندی «خودی و غیر خودی» به سر برده و آن را برای کسب و نگهداری یک نوع انحصار در صحنه ی سیاسی و فرهنگی ایران مورد استفاده قرار داده بودند، با مشاهده خطرات بازتعریف این تقسیم بندی توسط باند پاسدار احمدی نژاد، ترجیح دادند که به مهاجرت دست بزنند. عطا الله مهاجرانی مهاجرت کرد و به دنبال او عبدالکریم سروش، محسن کدیور، حسن یوسفی اشکوری و نیز فاطمه حقیقت جو برخی از این چهره ها محسوب می شوند. این افراد در طول نزدیک به سی سال جزو دستگاه فکری و فرهنگی گروه حاکم بودند. اما دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد در سال 84 و برگشتن ورق سیاسی سبب شد که آن ها به تدریج دانشگاه های آمریکا و انگلستان را به سلول های تنگ اوین ترجیح دهند. البته این امر مانع از خالی ماندن سلول های اوین نشد
زمانی که جنبش بروز کرد بسیاری از این شخصیت ها – برای تلافی خلع از قدرت و جایگاه ساختاری خویش- از خلاء یک رهبری مردمی استفاده کرده و نقش نمادین موسوی و کروبی در جنبش را به عنوان «رهبری» جنبش جا انداختند. نمایانگری با رهبری یکی دانسته شد و یا حداقل عده ای خواستند که یکی دانسته شود. با یاری رسانه هایی که منافع دولت هایشان در نبود یک تغییر رادیکال در ایران است یعنی – بی بی سی، صدای آمریکا و نیز برخی دیگر از رادیوهای دولتی، این افراد، فضای رسانه ای جنبش را اشغال کرده و خط فکری خود را در آن جا تبلیغ کردند. پاره ای از وبسایت های نزدیکان این افراد نیز، جرس وار، فضای مجازی جنبش را به تصرف خود درآوردند تا جا بیاندازند که این ها رهبران فکری جنبش و خط دهندگان آن هستند.
وظیفه ی مشخص این افراد در بزنگاه های مسیر یکساله ی جنبش آشکار شد. در ابتدا رقابت شدیدی بین آنها در گرفت و هریک تلاش کردند که خود را به عنوان چهره ی نخست و یا حتی سخنگوی جنبش یا مثلا نماینده ی موسوی معرفی کنند. در این باره به رقابت آشکار محسن مخملباف، اکبر گنجی و محسن سازگارا می توان اشاره کرد. از آن سوی مثلث سروش، کدیور، مهاجرانی می خواستند خود را به عنوان یک خط جدا از برخی «زیاده روی» های مثلث نخست نشان دهند. در این میان افرادی مثل ابراهیم نبوی، طنز نویس، نیز برای خود جایی جستجو می کرد و تلاش داشت تا با یک موضع تهاجمی نسبت به اپوزیسیون برانداز وابستگی خود را به جمع اصلاح طلبان نشان دهد.
این مجموعه رنگارنگ البته خود قدرت اجرایی یا تبلیغاتی بخصوصی نداشت و حتی با وجود منابع مالی در طول بیش از 12 ماه از تاسیس یک تلویزیون برای آن چه جنبش سبز می نامیدند عاجز بودند. نقش اصلی این افراد اما ازیک نقطه ی عطف در جنبش آغاز شد و آن هم از عاشورا به این سو بود. زمانی که جنبش نه فقط شعارهای ساختارشکنانه سر داد بلکه هم چنین، صف سرکوبگران را در قلب پایتخت در هم شکست. این رخداد سبب شد که در یک همدستی آشکار، گویی هماهنگ و به هر روی جمعی، و چنانکه گویی نوعی غریزه ی وفاداری به نظام در آنها فعال شده بود به عنوان حافظان ساختاری-وراثتی نظام در داخل و خارج از کشور دست به قلم شدند به سوی استودیوهای بی بی سی و صدای آمریکا روان شدند تا یادآوری کنند که جنبش سبز آنها ساختار شکن نیست و مقاومت عملی مردم و دفاع از خود را عین خشونت می داند.
این جریان فکری-رسانه ای به تدریج فضای خارج از کشور را در اختیار خود گرفت و گام به گام در دانشگاه ها و وبسایت ها و رادیوها و تلویزیون ها و نشریات خود را به عنوان سخنگویان جنبش جا می انداخت. آنها امیدوار بودند – و هنوز هم هستند – که بتوانند خط بین حفظ رژیم و تغییر رژیم را، در رویارویی جمهوری اسلامی و مردم ایران، تبدیل به خط حفظ رژیم و تعمیر رژیم بکنند و نشان دهند که گرایش تغییر رژیم دیگر فایده ای ندارد. آنها می دانستند که برای اجرای استراتژی خود – یعنی فشار از پایین چانه زنی از بالا- میزان فشار از پایین را باید کنترل کنند. وقایعی مثل عاشورا پس هم کابوس رژیم بود و هم نقطه ی نگرانی اصلاح طلبان و صاحبان خود اعلام کرده ی جنبش سبز.
آنها چنان بعد از جریان عاشورا به نگرانی افتادند که برای جریان 22 بهمن و با طرح تئوری «اسب تروا» نخستین ضربه ی اساسی را، بگوییم خواسته یا ناخواسته، به پویایی فوق العاده ی جنبش که در عاشورا به اوج خود رسیده بود وارد ساختند. پس از آن دیگر ویدئوهای روزانه ی محسن سازگارا به داستان های تکراری شبیه شد و مدعیان نظریه پردازای جنبش به بحث های فلسفی و نظری در مورد سکولاریسم و امثال آن پرداختند. هیچ یک از آنها حرف تازه ای برای جنبش نداشتند. تا آن جا که موسوی و کروبی که در راس این جریان قرار داشتند در روز 22 خرداد بهترین کاری را که می توانستند بکنند را در لغو راهپیمایی و دعوت از مردم به ماندن در خانه ها یافتند. به عبارت دیگر آن قدر فتیله جنبش را پایین کشیدند که آن را تقریبا به سمت خاموشی بردند.
با رسیدن به این مرحله برای هر ناظر عینی گرایی بدیهی شد که جریان به اصطلاح رهبری جنبش سبز دیگر برای جنبش راهکار مشخصی ندارد و جز کلیات حرف دیگری باقی نمانده است. این امر در بیانیه ی شماره 18 موسوی آشکار شد که ضمن آن که تایید بود بر نظر مخالفان وی در درون جنبش، ناامیدی طرفداران او را نیز به طور آشکاری برانگیخت.
اینک که فعالان جنبش انفعال این شخصیت ها را می بینند و به آنها بی اعتنایی می کنند این افراد در صددند تا با برگزاری سمینارهای خودانگیخته و مقاله نویسی و سخنرانی های فاقد شنونده ی واقعی، جای از دست رفته خود را به طریقی بازیابند. جالب این که در این تولیدات، آنها برای جنبشی که دیگر نقش چندانی برای این جریان و افراد قائل نیست، تعیین تکلیف هم می کنند و خط و مرز تعیین می کنند. آخرین مورد و شاید مضحک ترین آنها سخنان اخیر عطاالله مهاجرانی وزیر ارشاد سابق رژیم و یکی از سانسور چیان بیست سال اول انقلاب در وزارت ارشاد و صدا و سیمای جمهوری اسلامی است. وی گفته است: « بالاخره از آغاز پیروزی انقلاب تا به امروز، افرادی با انقلاب مخالف بودند، با نظام جمهوری اسلامی مخالف بودند، با مرحوم امام خمینی مخالف بودند، با نهاد روحانیت مخالف بودند، عیبی هم ندارد سی سال مخالفت کردند، می توانند در واقع به این مخالفت ادامه بدهند، ولی این مجموعه نمی توانند مدعی جنبش سبز باشند." باید از وی پرسید راجع به کدام جنبش سبز سوال می کنید؟ جنبشی که شما با حرف های خویش اخته کردید یا جنبشی که شهدای فراوان داد و در عاشورا ماهیت اجتماعی خویش را آشکار ساخت؟
وابستگی آشکار وی را به انقلاب و نظام و امامش می بینیم و در می یابیم که چنین فردی تا چه حد از جنبشی که انقلاب را به پرسش کشیده است، امام مهاجرانی را جنایتکاری در تاریخش ثبت کرده و نظام جمهوری اسلامی را نمی خواهد دور می باشد.
لازم است بگوییم که بروز جنبشی که به دلیل نداشتن یک رهبری در ابتدای حرکت خود شرایط سوء استفاده را فراهم آورد دلیل آن نمی شود که افرادی مثل مهاجرانی بتوانند ردپاها را گم کرده وخود را به عنوان رهبر فکری و سیاسی یک حرکت مردمی جا بزنند. این حرکت مردمی که به دنبال آزادی های فردی و اجتماعی است با معیارهای تفکر ایدئولوژیک مهاجرانی و کدیور و سروش نزدیکی ندارد و خواهان دستیابی به یک جامعه رها شده از بند حکومت مذهبی و تفکر مقدس مآب با آب و رنگ ومدرن است.
جنبش سبز تنها یک برایند از مجموعه حرکت ها، اعتراض ها و جنبش های درون جامعه ی ایران است و نمی تواندتوسط افراد نامبرده برای طلا کاری گنبد زنگار گرفته ی نظام به کار آید. سبز این جنبش سرخی خون روی دست های آدم های رژیم را پاک نمی کند. سبزی آن برای دوباره رنگ رزی جامه ی سیاه یک نظام نکبت سالار نیست. سبز آن سبز رویش جوانانی است که می خواهند با نثار جان خود سرانجام میوه شیرین آزادی را بچشند
آن چه نسل جوان ایران در جستجوی آن است – به دور از آن که توانسته باشد آن را در ابتدای جنبش این گونه بیان کند یا خیر- یک مدرنیته ایرانی است. نوین گرایی مبتنی بر خرد و دانش و رهایی از بندهای خرافه پرستی و خدا-اربابی و مذهب سالاری. یک جامعه ی رها شده از استبداد سیاسی و دینی مبتنی بر آزادی تفکر؛ بیان و احزاب. جامعه ای که بساط دین سالاران و شریکان نظامی و بازاری آن به هم ریخته است و پایه های مدیریت جامعه و ثروت های آن به وسیله ی مردم بنانهاده شده است. این که امروز بخشی از حاکمیت مذهبی ایران بخواهد اسلام سیاه اندیش جمهوری اسلامی را با تفکر سبزنما دوباره به مردم حقنه کند بسیار دور از آن چیزی است که در ذهن بیش از 3 میلیون دانشجو در ایران، میلیون ها ایرانی تحصیل کرده در داخل کشور و نزدیک به 4
میلیون ایرانی خارج از کشور وجود دارد.
مهاجرانی ها و سروش ها باید بدانند که این فقط دوره ی مصباح و جنتی و خامنه ای نیست که در کشورمان به پایان رسیده، این دوران سالاریت و سلطه ورزی مذهب است که در ایران پایان یافته است. وقت آن است که اعتقادات مذهبی به مساجد و جانمازهای پدربزرگ ها برگردد تا عرصه ی دانشگاه و علم و سیاست بتواند رها از خرافات و مهملات کهنه و یا تقدس گرایی های نوین نمای کدیورها و اشکوری ها با الهام از دانش و خرد و فن مدیریت به پیش رود. تلاش آخوندها چه در حوزه ی علمیه قم و مشهد باشد و چه در دپارتمان های اسلام شناسی مدرن ترین دانشگاه های غرب – آن جا که سروش ها به بازنویسی روایت نو و قابل پسندی از پدیده ای کهنه و رنگ و رو باخته مشغولند- برای بازحیات بخشیدن به اسلام سالاری – هر روایتی از آن که باشد – در مقابل سیل عظیم روی آوردن ایرانیان به علوم و دانش و فن آوری نوین، تلاش کاذبی بیش نیست. ممکن است محافلی هنوز در لندن و پاریس و واشنگتنن منافع دراز مدت دولت های متبوع خویش در منطقه ی نفت و گاز خیز خاورمیانه را در بقای مذهب با آب و رنگی جدید بدانند، اما این با کمیت رشد اجتماعی و فرهنگی و کیفت خردگرایی مردمی در این جوامع سازگاری ندارد. رشدی که برای نشان دادن خود فقط باید حاکمیت استبدادی را کنار زند و از استعدادها و توان های خویش به طور آزاد و بی محدودیت بهره ببرد تا شرایط شکوفایی نسل های بعدی را فراهم سازد. تاریخ ایران از اسلام کهنه و نو عبور کرده است
در شرایط کنونی به نظر می رسد که وظیفه ی نیروهای آزادیخواه ایرانی در داخل و خارج از کشور این باشد که با چشمی باز معیار حرکت و فعالیت خود را براین قرار دهند که چه نوع و چه حد از تغییری آزادی را به صورت نهادینه به ایران خواهد آورد. این آن نوع و حد از تغییری است که باید از آن دفاع کنیم. اصلاح طلبان دولتی در داخل و خارج به جای استفاده از این معیار می گویند که چه حد و نوع از تغییری است که نظام را در کلیت خود حفظ می کند اما قدری اوضاع آشفته را سامان می بخشد. این دو برخورد به شدت با هم در تضاد است. در نگاه آزادیخواهان معیار کسب نهادینه ی آزادی است و در دید اصلاح طلبان، شاخص، نگهداری نظامی است که آنها جایگاه تاریخی خویش را در آن می بینند و بس. و البته به خطا، زیرا در ایران آزاد فردا جز جانیان و غارتگران ثروت ها کسی نباید بابت افکار و عقایدش – هر چقدر هم پوسیده و ضد تکاملی - حساب پس بدهد
ما از همه ی روشنفکران، روشنگران، مبارزان، تغییر طلبان و آزادیخواهان می خواهیم که با ترک معیارهای محافظه کارانه و ایدئولوژیک جبهه ی اصلاح طلبان، وقت و انرژی خود و سایرین را هدر ندهند و به فعالیت برای آن نوع از تغییری تلاش کنند که بتواند بندهای استبداد سیاسی و مذهبی را با هم از پای ایرانیان باز کند. زیرا نیک می دانیم که این دو استبداد دوقلو هستند و یکی بدون دیگری پایدار نخواهد ماند.
ما می توانیم با شاخص قرار دادن جامعه ی آرمانی خویش بدانیم که چه جبهه ای قابل دفاع و مردمی است و کدام نیست. اگر جامعه ی آرمانی محل رعایت نهادینه جان و کرامت انسان باشد، نیک می دانیم که برای دستیابی به آن باید 1) مجازات اعدام لغو شود.2) مذهب سالاری به عنوان اهانتی آشکار به خرد انسان ها از سیاست پای برکند 3) آزادی به گونه ای نهادینه و قانومند مستقر شود 4) عدالت اجتماعی به وسیع ترین و نهادینه ترین شکل خویش در کشور برپا شود 5) مردم به طور مستقیم در فرایند تعیین سرنوشت خویش شرکت کنند
آیا اجرای این شرایط با حفظ یک نظام که قرار است در آن حرف از «وحدت توحیدی» و «نظام توحیدی» و «ولایت فقیه» و «حاکمیت ارزش های دینی» مطرح باشد ممکن است؟
بنابراین نیروهای آزادیخواه اینک باید جبهه ی تازه ای را بگشایند و آن نه جبهه ی چپ و راست و مشروطه خواه و امثال آن، بلکه جبهه آزادیخواهی و انسان مداری در مقابل دمکراسی مآبی و مذهب مداری جریان هایی مانند سروش و کدیور و مهاجرانی و موسوی و امثال آن. با مصالح کهنه و پوسیده نمی توان یک بنای نو ساخت. بازتولید ایران آزاد و آباد فردا از دل ویران ساختن نظام پوسیده و ضد بشری جمهوری اسلامی ممکن است. آن کس که می خواهد با هر رنگی –سبز کم رنگ یا پررنگ – و یا هر بهانه و توجیهی این بنای پوسیده سراپا خیانت و جنایت و ضدیت با انسانیت و خردستیز را برپا نگه دارد جزو نیروهای میرای تاریخ ایران است. فردای ایران متعلق به کسانی است که دیگر نه خدا، نه شاه، نه مذهب، نه طبقه، نه رهبر، نه حزب و سازمان، بلکه تنها انسان را در راس همه ارزش ها قرار می دهند. انسان، جان و کرامت او. بدون هیچ قید و بند و شرطی
...