Saturday, August 1, 2009

شبکه لابی رژیم ایران و رهبری جنبش در آمریکا - حسن داعی

شبکه لابی رژیم ایران و رهبری جنبش در آمریکا
نوشته: حسن داعی
روز شنبه 25 جولای، هزاران نفر در دهها شهر جهان برای همدردی با مردم ایران گرد هم آمدند. اما آنچه در آمریکا گذشت و تلاشی که از سوی لابی رژیم ملایان برای کنترل و هدایت این جنبش انجام گرفت، یکی از برگ های سیاه مبارزات ایرانیان در خارج از کشور است. در آغاز از خوانندگان درخواست میکنم که به این ویدئوی کوتاه نگاه کنید.1 بابک طالبی، یکی از بنیانگذاران شورای نایاک، در حال رهبری تظاهرات واشنگتن است. نایاک، لابی رژیم ایران در آمریکاست.2 در این ویدئو، مشاهده میکنید که طالبی برای اخراج هموطنانی که با پرچم ایران حضور یافته اند دست به دامان پلیس می شود. تریتا پارسی، رئیس نایاک نیز در تظاهرات حضور دارد.
این حادثه شرم آور یک نمونه مجزا و منحصر بفرد نیست. در لس آنجلس، علیرغم آنکه دهها هزار ایرانی مخالف حکومت و مخالف همین لابی زندگی میکنند، تظاهراتی در صحن دانشگاه انجام گرفت که گرداننده آن مازیار جبرانی بود. وی عضو هیئت مشاوران نایاک می باشد.صدالبته، اکثر شرکت کنندگان در این تظاهرات، هیچ شناختی از نایاک و رابطه جبرانی با آن نداشتند. در سانفراسیسکو نیز دوستان تریتا پارسی که در کمیته برگزاری تظاهرات حضور داشتند، تلاش زیادی کردند که وی جزو سخنرانان این گردهم آئی باشد. این امر با مخالفت دیگران روبرو شد و امکان پذیر نگردید. به اینهمه، بایستی حضور مکرر خود تریتا پارسی در برنامه های مختلف رادیوئی و تلویزیونی شبکه های مهم آمریکا را اضافه نمود.
سازماندهی اکثر تظاهرات در آمریکا و برخی از کشورهای اروپا در اختیار گروهی بنام "اتحاد برای ایران" بود که مسئول اصلی آن هادی قائمی است.3هادی قائمی خودش نیز یکی از اعضای هیئت مدیره شورای نایاک (به رهبری تریتا پارسی) بوده است. قائمی مدتی نیز برای سازمان "دیدبان حقوق بشر" کار میکرد. یکی از گردانندگان مهم این سازمان حقوق بشری، گری سیک بوده که از طرفداران کارکشته و پر و پا قرص نزدیکی به ملایان میباشد.4
هادی قائمی در کادر برنامه های نایاک در سال 2004 به ایران رفت و با سازمان نیمه دولتی"همیاران" به همکاری پرداخت. همیاران که در ظاهر یک سازمان غیر دولتی است، توسط حسین ملک افضلی که بیش از 15 سال (منجمله در دوران احمدی نژاد) معاون وزیر و عضو کابینه دولت ملایان بود تأسیس شد. همکاری نایاک با همیاران به پیشنهاد و تصویب وزارت خارجه رژیم انجام گرفت. از سال 2002 تا 2006،نایاک مجموعا صدها هزار دلار از بودجه های کنگره آمریکا را دریافت نمود که عمدتا برای همکاری با سازمان همیاران در ایران منظور شده بود.5
باید از قائمی پرسید که چگونه می توان در یک زمان، هم با سازمانی که ساخته و پرداخته دولت ایران است همکاری کرد و هم در مورد نقض حقوق بشر در ایران نیز گزارشی بیطرفانه و منصفانه منتشر نمود.از گذشته پر بار هادی قائمی میگذریم و به امروز میرسیم. وی، رئیس و گرداننده اصلی سازمان "کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران" است که در پایان سال 2007 براه افتاد. این سازمان در کمتر از یکسال نردبان ترقی را بالا رفت و به جایگاه امروزی خود یعنی یکی از گردانندگان تظاهرات در آمریکا رسید.6
تأسیس کننده اصلی این سازمان حقوق بشری یک بنیاد هلندی بنام Foundation for Human Security in the Middle East میباشد که مسئول آن فرح کریمی است.7 فرح کریمی که ساکن هلند است، یکی از بنیانگذاران رادیو زمانه میباشد که با بودجه هلند بکار خود ادامه میدهد.8
کنترل جنبش در خارج از کشور ومحدود کردن آن در چهارچوب نظام
هدف اصلی لابی رژیم کنترل جنبش در خارج از کشور و رهبری آن بگونه ای است که نه تنها هم سطح یا جلوتراز جنبش داخل کشور نباشد، بلکه با پائین آوردن سقف مطالبات، ترمزی برای جنبش گردد. در این نوشته کوتاه، با هم به بررسی اظهارات تریتا پارسی و دوستان وی می پردازیم تا با بخشی ازاین هدفها آشنا شویم. در گزارشات مفصل بعدی، این اهداف را بطور گسترده تر مورد بررسی قرار میدهیم.
اولین هدف لابی رژیم، جا انداختن این دروغ است که مردم ایران خواهان تغییر رژیم نیستند و این حکومت بی ثبات و متزلزل نیست و از همین رو، بایستی کماکان سیاست مماشات و زد وبند با آخوندها را ادامه داد. بعنوان مثال، در گزارشی که چند ماه پیش توسط تریتا پارسی، هادی قائمی، گری سیک و عده ای از کار کشته گان سیاست مماشات با آخوندها برای اوباما نوشته شد، اولین مسئله ای که مورد اشاره قرار گرفت همین با ثباتی کل نظام بود:9
"سوال: آیا رژیم ایران شکننده است و شرائط برای تغییر رژیم فراهم است؟
پاسخ: در واقع می توان گفت که در ایران، هیچ حمایت جدی برای تغییرات خارج از قانون اساسی وجود ندارد. درست است که مردم ناراضی اند اما همین مردم بخوبی به یاد دارند که پس از انقلاب چه اوضاعی در ایران بود، یعنی بی قانونی، اعدام های دست جمعی و مهاجرت صدها هزار نفر و جنگ با عراق. مردم نتایج سیاست های آمریکا برای تغییر رژیم در عراق و افغانستان را دیده اند و اصلا دلشان نمی خواهد که این بلا بر سرشان بیاید."
در همین رابطه، فرانسيس فوکوياما که استاد تریتا پارسی، مرشد و حامی وی در واشنگتن است به صحنه آمده و چند روز پیش در مقاله ایکه در وال استریت ژورنال نوشت تأیید میکند که مردم ایران نه خواهان تغییر رژیم اند و نه خواهان تغییر قانون اساسی:10
" مسلما ترجيح براين است که يک قانون اساسی براساس مدل دمکراسی غربی در ايران حاکم شود که در آن آزادی مذهبی ، دولتی سکولار و حق حاکميت مردم و نه حکومت خدا و دين ، به رسميت شناخته شود. اما براساس تمام شواهدی که وجود دارد چين تحولی در قانون اساسی ايران فعلا هدف معترضان نيست. اصلاح طلبان و ميرحسين موسوی طرفدار ادامه نظام جمهوری اسلامی هستند و خواست اصلی آنها تقويت عناصر دمکرايتک و جلوگيری از دخالت نهادهای انتصابی مثل شورای نگهبان و يا مراکز قدرت نظامی در روند انتخابات و احترام به مبانی قانونی است. قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران که در اولين سال های انقلاب تصویب شده، ظرفيت های لازم برای تبديل شدن به راهنمايی جهت استقرار حاکميت قانون و موازين دمکراتيک را داراست."
جلوگیری از حمایت آمریکا از جنبش مردم ایران
هدف دیگر لابی رژیم، جلوگیری از حمایت آمریکا از جنبش مردمی در ایران است. بهمین منظور، سعی میکند که موضعگیری آمریکا در حد محکوم کردن خشونت ها باقی بماند و در مورد مسئله اصلی، یعنی جنگ این رژیم قرون وسطائی با مردم ایران موضعی نگیرد. تریتا پارسی و دوستان وی سعی میکنند تا جنبش داخل کشور را به یک "دعوای" انتخاباتی تقلیل دهند و از اوباما میخواهند که جانب هیچکدام از طرفین "دعوا" را نگیرد. "پارسی" در مقاله ایکه نوشته میگوید:11
"محکوم کردن خشونت ها (از طرف اوباما) با حمایت از یکی از طرفهای این دعوای انتخاباتی فرق میکند. مردم ایران به اعضای نایاک گفته اند که مایل به این نیستند که آمریکا خودش را درگیر این نزاع کند. مردم میخواهند که آمریکا استفاده از خشونت توسط دولت را محکوم نماید."
همانطور که ملاحظه میفرمائید، گویا آنچه در ایران اتفاق افتاده فقط یک نزاع انتخاباتی است که خود طرفهای دعوا تکلیف آنرا مشخص میکنند و احتیاجی به دخالت آمریکا یا دیگر دولت های جهان نیست. با نگاهی به یکی دیگر از موضعگیریهای نایاک میتوان منظور آنان را بخوبی باز شناخت. چند روز پس از آغاز قیام در ایران، عده ای از مهمترین نمایندگان کنگره، قطعنامه ای ارائه کردند که وحشیگری رژیم را محکوم کرده و به روشن ترین شکل به دفاع از حقوق مردم ایران بر میخاست. یکی از مسئولان نایاک با اظهار تأسف می نویسد: "این قطعنامه احتمالا با اکثریت قاطع به تصویب میرسد که متاسفانه در نقطه مقابل سیاست های کاخ سفید قرار میگرد. تاکنون، پرزیدنت اوباما خیلی احتیاط میکرد که در این دعوای انتخاباتی جانب هیچیک از طرفین دعوا را نگیرد." 11
همانطور که ملاحظه میشود، هدف لابی رژیم این است که سمپاتی و همدردی مقامات آمریکا در حد اظهار نظر محدود بماند و به هیچ نتیجه عملی منجر نگردد. یکی از شگردهای تبلیغاتی که همیشه مورد استفاده دوستان رژیم قرار میگیرد این است که اگر ایالات متحده از فرد یا جریانی در ایران حمایت کند به دولت بهانه ای برای سرکوب آنان میدهد. این استدلال به چند دلیل بی پایه و پوشالی است. اولا نمی توان بدلیل عکس العمل یک رژیم سفاک از حمایت از مردم سر باز زد. ثانیا مگر اتفاقات همین یک ماه نشان نداد که علیرغم مثلا بیطرفی اوباما، از همان روز اول، رژیم هر که را دستگیر کرد عامل آمریکا و انگلیس معرفی نمود؟ کار بجائی رسید که حسین شریعمتداری حتی رحیم مشائی یعنی معاون احمدی نژاد را نیز عامل آمریکا معرفی کرد.
مهمتر از همه، اگر اسامی کسانی که این استدلال را در آمریکا همیشه تکرار میکنند روی یک کاغذ بنویسیم و فعالیت آنان در رابطه با رژیم آخوندی را نیز جلوی نام آنها بگذاریم، آنوقت بسادگی متوجه خواهیم شد که اصولا این استدلال توسط کسانی تبلیغ میشود که اتفاقا طرفدار سرسخت نزدیکی به ملایان اند و نگرانی اصلی این افراد این است که مبادا زد و بند های آشکار و پنهان با حکومت ایران متوقف گردد.
معرفی اپوزیسیون تبعیدی و حمایت عملی آمریکا بعنوان دو تهدید اصلی جنبش

یکی دیگر از راهکارهای تریتا پارسی و دوستان وی برای جلوگیری از حمایت آمریکا از جنبش مردم، همان داستان شناخته شده ای است که طی چهار سال گذشته به اجرا در آمده است. در این مدت، لابی رژیم با کمک گیری از گروههای ضد جنگ آمریکائی موفق شد تا تحت شعار جلوگیری از جنگ و با تمرکز حمله خود روی جرج بوش و سیاست های بظاهر خصمانه وی، افکار عمومی را نسبت به خطر احمدی نژاد و خامنه ای فریب دهد و با جلوگیری از اتخاذ سیاست های جدی بین المللی در مقابل رژیم موفق گردید که هم برای برنامه اتمی ملایان 4 سال وقت بخرد و هم به دست اندازی این حکومت در کشورهای منطقه کمک کند.
اکنون، همان سناریو به کارگردانی تریتا پارسی و همان بازیگران ظاهرا صلح طلب با هدف عقیم کردن جنبش مردم ایران بار دیگر تکرار میشود. این بار گویا خطر اصلی که جنبش را تهدید میکند، اپوزیسیون تبعیدی و حامیان نئوکان آن در آمریکا است. به چند نمونه نگاه کنیم. حدود یکماه پیش، تریتا پارسی و همپالکی وی بنام رضا اصلان، با خوش خیالی، مقاله ای در نشریه فارین پالیسی نوشتند و خبر مرگ زود هنگام جنبش را به اطلاع مردم و مقامات آمریکا رساندند. به بخش های کوچکی ازاین مقاله نگاه میکنیم که بخوبی گویای اهداف مرحله ای لابی رژیم در آمریکاست. در این مقاله که عنوان آن "پایان آغاز" است، پارسی و اصلان روی سه نکته تأکید میکنند: مردم خواهان تغییر رژیم نیستند، جنبش داخل کشور رو به افول است و خطر واقعی که در کمین نشسته، مصادره جنبش توسط گروههای اپوزیسیون خارج از کشور است که اهدافشان با اهداف مردم در داخل کشور متفاوت است:13
" قیام مردم ایران که پس ازانتخابات شروع شد، احتمالا در حال مرگ زودرس میباشد. دولت احمدی نژاد موفق شد تا یک حرکت مردمی گسترده را به اعتراضات پراکنده کوچک در اینطرف و آنطرف تبدیل کند. آنچه از این حرکت مردمی بجای مانده چیزی بدون رهبری و بدون سازماندهی است که خطر دزدیدن آن توسط گروههای خارج از کشوری نیز وجود دارد.
در واقع، تظاهراتی که درایران پس از انتخابات به وقوع پیوست یک قیام دانشجویان و روشنفکران و یا قیام عناصر ضد رژیم از شمال شهر تهران نبوده است. در عوض، مردمیکه که به خیابانها ریختند بیشتر شامل کسانی بود که به رژیم وفادار بوده و منفعت شان نیز در این است که این رژیم پایدار بر سر جای خود باقی بماند....
گروههای اپوزیسیون خارج از کشوری که اهداف سیاسی شان با تظاهرکنندگان داخل کشور متفاوت است سعی میکنند تا خلا موجود در رهبری جنبش را پر کنند. (بسیاری از این گروهها از مردم خواسته بودند که در انتخابات شرکت نکنند) این فرصت طلبی باعث خشم اپوزیسیون در داخل کشور شده و این حرکت را سرقت جنبش میدانند."
بقیه مقاله نیز به خطر سرقت جنبش توسط گروههای خارج از کشوری و حمایت نئوکان های آمریکا از آنها اختصاص یافته است. درحالیکه مدتهاست اوباما به کاخ سفید رفته، لابی رژیم هنوز روضه ضد نئوکان خود را ادامه میدهد. حمید دباشی یکی از گردانندگان اصلی اعتصاب غذا در نیویورک، در مصاحبه با بی بی سی نگرانی اصلی خود یعنی دزدیده شدن جنبش و حمایت آمریکا از این دزدان را بیان میکند:14
"سوال:به اعتقاد شما اقدامات مهم بعدی که معترضین ایرانی لازم است در دستور کارشان قرار بدهند چیست؟
"تظاهرات داخلی و خارجی، تظاهرات خیابانی، نوشتن مقالات، باز کردن حوزه عمومی برای بحث آزاد و سازنده، بخصوص در خارج از ایران. ندادن فرصت به برخی فرصت طلبان که این آب را گل آلود فرض می کنند و می خواهند از آن ماهی بگیرند. این آب، گل آلود نیست. این آب، زلال و زیبا و شفاف وحیات بخش است. برای کسانی که در خارج از ایران هستند، وظایف خطیری است هست مثل:رسوایی سازمانهایی که از دولت آمریکا پول می گیرند که ظاهرا دموکراسی و حقوق بشر را در ایران ترویج دهند و در واقع، بدترین دشمنان حقوق بشر و دموکراسی در ایران هستند. همچنین ممانعت از تحریم اقتصادی ایران، چرا که ضررش مستقیما متوجه مردم ایران می شود. علاوه بر اینها، تلاش گسترده برای ممانعت از حمله نظامی به ایران که اولین قربانی اش این نهضت سبز است. خطر حمله نظامی اسراییل یا آمریکا به ایران، خطری جدی است و چنین حمله ای، مساوی سرکوب نهضت سبز و قتل و کشتار آزادی خواهان ایران است."
همانطور که مشاهده میشود، نگرانی اصلی این افراد بیشتر سیاست های آمریکاست. این نگرانی را میتوان به روشنی در اعلامیه ای مشاهده نمود که سه تن از صلح طلبان آمریکائی در حمایت از اعتصاب غذای نیویورک نوشته اند. راس میر حکیمی (گرداننده اصلی تظاهرات سانفرانسیسکو) شان پن (هنرپیشه) و ریس الریک (نویسنده و روزنامه نگار چپ) در نامه ایکه نوشته اند، ضمن آنکه مخاطبین ایرانی خویش را نادان تصور کرده اند، بصورتی باورنکردنی همان مطالب بی پایه ای را تکرار میکنند که ساخته و پرداخته لابی رژیم ایران است. با خواندن بخش کوچکی از نوشته این سه نفر متوجه میشویم که نگرانی اصلی این افراد نه جنبش دموکراسی در ایران، بلکه "نیات شوم آمریکا" و "نقشه های امپریالیستی" کاخ سفید است:15
"در سفری که در سال ۲۰۰۵ به ایران داشتیم ما (شان پن و ریس ارلیک) با بسیاری از ایرانیان کوچه و بازار مصاحبه کردیم. مردم با ما بسیار مهربان بودند اما مخالفت شدیدی با سیاست‌های آمریکا بر علیه کشورشان داشتند. ما از مراسم نماز جمعه که در آن ده هزار نفر شعار "مرگ بر آمریکا" سر می‌دادند دیدار کردیم. بعد از نماز همان شعارگویان ما را برای نهار به خانه‌هایشان دعوت کردند. این تضاد تا امروز که این کشور درگیر مهمترین تحول (و قیام) اجتماعی از زمان انقلاب ۱۹۷۹ است ادامه دارد. ایرانی‌ها بر علیه سیستمی استبدادی برخاسته‌اند اما حاضر به دخالت دولت آمریکا نیستند."
جلوگیری از حمایت عملی آمریکا از جنبش مردم ایران
شان پن و الریک، پس از این روضه ضد آمریکائی، به نکته اصلی پیام خود میرسند که گویا مردم ایران هیچ احتیاجی به کمک هیچ کس ندارند و باید در مقابل گرگ های آخوندی تنها بمانند:
"پرزیدنت اوباما در برابر تصمیمات بسیار دشواری قرار دارد. او اگر با شدت بسیار بر علیه احمدی نژاد سخن گوید، متهم به دخالت در امور داخلی ایران می‌شود و اگر به اندازه‌ی کافی اعتراض نکند، دست راستی‌های آمریکائی او را متهم می‌کنند که در برابر احمدی نژاد کوتاه آمده است.

واقعیت این است که آمریکا توانائی اندکی دارد که بتواند بر جنبش خودبرانگیخته و عظیمی که برای تغییر به راه افتاده تاثیر گذار باشد. و نباید هم (تاثیرگذار) باشد. در سال
۱۹۵۳ سازمان سیا دولت محمد مصدق را که به صورتی دمکراتیک به روی کار آمده بود سرنگون ساخت و شاه دیکتاتور را به قدرت بازگرداند. دولت بوش تلاش کرد که با در اختیار گذاشتن بودجه و مسلح کردن گروه‌های مخالف دولت تهران در میان اقلیت‌های قومی، این دولت را سرنگون سازد.

دولت آمریکا چه از نظر اخلاقی (انسانی) و چه از نظر سیاسی هیچ حقی ندارد که به ایرانیان بگوید چه باید بکنند. ایرانی‌ها خود کاملاً قابلیت تصمیم گیری برای خود را دارند."
آیا مردم ایران نگران امر و نهی آمریکا به خود هستند یا برعکس، انتظار دارند که هم آمریکا و هم دیگر دولت های جهان آزاد یکپارچه به حمایت از جنبش دموکراسی خواهی شان برخیزند؟ آیا تا کنون در هیچ کجای دنیا شنیده اید که تبعیدیان و مردم مترقی این کشورها از دولت های خارجی بخواهند که به یک ملت تحت ستم کمک نکنند؟ این نیز از معجزات آخوندی است. به همین ترتیب، حمید دباشی در مصاحبه خود هنگام اعتصاب غذا در نیویورک گفت: "ما به نمایندگی از طرف همه ایرانیان خارج از کشور در اینجا هستیم... مردم ایران از اوباما هیچ توقعی ندارند جز اینکه فقط ناظر این حرکت باشه. حرکت جنبش مدنی ایران به هیچ پولی احتیاج نداره، به هیچ دولتی احتیاج نداره."16
معلوم نیست که کدام دسته از مردم به اطلاع حمید دباشی رسانده اند که مردم ایران به حمایت دولت های آزاد جهان احتیاجی ندارند؟ چه کسی به ایشان مأموریت داده تا از اوباما بخواهد که فقط نقش ناظر را بازی کند؟ این همان داستانی است که خود رژیم طی چهار سال گذشته با خرج میلیونها دلار جا انداخت. همان دروغی است که لیلا زند (برگزار کننده تورهای زیارتی به ایران برای صلح طلبان طرفدار رژیم) در یکی از تظاهرات ضد جنگ در آمریکا فریاد کشید:17
« هم سنگران من در ایران میخواهند که همه در آمریکا صدایشان را بشنوند. آنها میگویند که ما باندازه کافی باهوش هستیم و میتوانیم تصمیم بگیریم. آنان فریاد میکشند، با صدای بلند و صریح میگویند که لطفا آینده ما و رویای ما را ویران نکیند. آنان فریاد میزنند: لطفا ما را حمایت نکنید
البته دوستان لیلا زند یعنی لابی ملایان، سالهاست با خرج صدها و میلیونها دلار، در دالان های کنگره و سنا و کاخ سفید بدنبال این است که آمریکا هرچه بیشتر به رژیم آخوندی امتیاز بدهد و به گفته تریتا پارسی، خاورمیانه را نیز با ملایان تقسیم کند. ظاهرا، از نظر لابی رژیم، نرمش آمریکا در مقابل رژیم حاکم بر کشورمان و افزایش بسته های تشویقی به ملایان امری است پسندیده اما حمایت آمریکا از مردم ایران امری است مذموم که بایستی اکیدا از آن پرهیز شود.
برخورداری از حمایت های مالی بنیادهای ریز و درشت چه در آمریکا و اروپا و همچنین بهره گیری از حمایت های سیاسی در آمریکا اگر برای اصلاح طلبان حکومتی باشد، امری است حلال اما اگر همین دولت ها و بنیادها بطور جدی به حمایت از جنبش مردم ایران برای آزادی برخیزند، حرام است و ناپسندیده.
پایان بخش اول
یادداشت ها:
1. ویدئیوی تظاهرات واشنگتن http://www.youtube.com/watch?v=och26QdEEF8&feature=channel_page
2. برای مطالعه در مورد شبکه لابی رژیم ایران در آمریکا به سایت http://www.iranianlobby.com/ بروید. مقاله اصلی در اینمورد را با کلیک روی این لینک مشاهده فرمائید http://www.iranianlobby.com/page1.php?id=7
3. اتحاد برای ایران http://united4iran.org/about
4. گری سیک از اعضای مدیریت دیدبان حقوق بشر http://www.sipa.columbia.edu/academics/directory/ggs2-fac.html
5. برای شناخت بیشتر از این موضوع، مقاله انگلیسی من را مطالعه فرمائید: http://english.iranianlobby.com/page1.php?id=16&bakhsh=ARTICLES
6. کمپین بین المللی برای حقوق بشر در ایران http://persian.iranhumanrights.org
8. فرح کریمی و رادیو زمانه http://en.wikipedia.org/wiki/Radio_Zamaneh موسسه Press Now و رادیو زمانه http://www.comminit.com/en/node/133950/2754
9. پروژه سیاست خارجی آمریکا http://americanforeignpolicy.org/files/experts_statement_on_iran.pdf
10. مقاله فرانسیس فوکویاما http://www.radiofarda.com/content/f3_fukuyama_Iran/1788032.html
13. مقاله تریتا پارسی و رضا اصلان http://www.foreignpolicy.com/articles/2009/06/26/the_end_of_the_beginning
15. نامه حمایت سه تن از صلح طلبان از اعتصاب غذای نیویورک http://news.iran-emrooz.net/index.php?/news1/18858/
16. مصاحبه تلویزیونی حمید دباشی با بی بی سی http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/07/090722_ir88_hunger_strike_ny.shtml
17. نوشته ای از لیلا زند http://forpeace.net/blog/leila-zand/oct-27-speech-enough

شبکه لابی رژیم ایران و رهبری جنبش در آمریکا - حسن داعی

شبکه لابی رژیم ایران و رهبری جنبش در آمریکا
نوشته: حسن داعی
روز شنبه 25 جولای، هزاران نفر در دهها شهر جهان برای همدردی با مردم ایران گرد هم آمدند. اما آنچه در آمریکا گذشت و تلاشی که از سوی لابی رژیم ملایان برای کنترل و هدایت این جنبش انجام گرفت، یکی از برگ های سیاه مبارزات ایرانیان در خارج از کشور است. در آغاز از خوانندگان درخواست میکنم که به این ویدئوی کوتاه نگاه کنید.1 بابک طالبی، یکی از بنیانگذاران شورای نایاک، در حال رهبری تظاهرات واشنگتن است. نایاک، لابی رژیم ایران در آمریکاست.2 در این ویدئو، مشاهده میکنید که طالبی برای اخراج هموطنانی که با پرچم ایران حضور یافته اند دست به دامان پلیس می شود. تریتا پارسی، رئیس نایاک نیز در تظاهرات حضور دارد.
این حادثه شرم آور یک نمونه مجزا و منحصر بفرد نیست. در لس آنجلس، علیرغم آنکه دهها هزار ایرانی مخالف حکومت و مخالف همین لابی زندگی میکنند، تظاهراتی در صحن دانشگاه انجام گرفت که گرداننده آن مازیار جبرانی بود. وی عضو هیئت مشاوران نایاک می باشد.صدالبته، اکثر شرکت کنندگان در این تظاهرات، هیچ شناختی از نایاک و رابطه جبرانی با آن نداشتند. در سانفراسیسکو نیز دوستان تریتا پارسی که در کمیته برگزاری تظاهرات حضور داشتند، تلاش زیادی کردند که وی جزو سخنرانان این گردهم آئی باشد. این امر با مخالفت دیگران روبرو شد و امکان پذیر نگردید. به اینهمه، بایستی حضور مکرر خود تریتا پارسی در برنامه های مختلف رادیوئی و تلویزیونی شبکه های مهم آمریکا را اضافه نمود.
سازماندهی اکثر تظاهرات در آمریکا و برخی از کشورهای اروپا در اختیار گروهی بنام "اتحاد برای ایران" بود که مسئول اصلی آن هادی قائمی است.3هادی قائمی خودش نیز یکی از اعضای هیئت مدیره شورای نایاک (به رهبری تریتا پارسی) بوده است. قائمی مدتی نیز برای سازمان "دیدبان حقوق بشر" کار میکرد. یکی از گردانندگان مهم این سازمان حقوق بشری، گری سیک بوده که از طرفداران کارکشته و پر و پا قرص نزدیکی به ملایان میباشد.4
هادی قائمی در کادر برنامه های نایاک در سال 2004 به ایران رفت و با سازمان نیمه دولتی"همیاران" به همکاری پرداخت. همیاران که در ظاهر یک سازمان غیر دولتی است، توسط حسین ملک افضلی که بیش از 15 سال (منجمله در دوران احمدی نژاد) معاون وزیر و عضو کابینه دولت ملایان بود تأسیس شد. همکاری نایاک با همیاران به پیشنهاد و تصویب وزارت خارجه رژیم انجام گرفت. از سال 2002 تا 2006،نایاک مجموعا صدها هزار دلار از بودجه های کنگره آمریکا را دریافت نمود که عمدتا برای همکاری با سازمان همیاران در ایران منظور شده بود.5
باید از قائمی پرسید که چگونه می توان در یک زمان، هم با سازمانی که ساخته و پرداخته دولت ایران است همکاری کرد و هم در مورد نقض حقوق بشر در ایران نیز گزارشی بیطرفانه و منصفانه منتشر نمود.از گذشته پر بار هادی قائمی میگذریم و به امروز میرسیم. وی، رئیس و گرداننده اصلی سازمان "کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران" است که در پایان سال 2007 براه افتاد. این سازمان در کمتر از یکسال نردبان ترقی را بالا رفت و به جایگاه امروزی خود یعنی یکی از گردانندگان تظاهرات در آمریکا رسید.6
تأسیس کننده اصلی این سازمان حقوق بشری یک بنیاد هلندی بنام Foundation for Human Security in the Middle East میباشد که مسئول آن فرح کریمی است.7 فرح کریمی که ساکن هلند است، یکی از بنیانگذاران رادیو زمانه میباشد که با بودجه هلند بکار خود ادامه میدهد.8
کنترل جنبش در خارج از کشور ومحدود کردن آن در چهارچوب نظام
هدف اصلی لابی رژیم کنترل جنبش در خارج از کشور و رهبری آن بگونه ای است که نه تنها هم سطح یا جلوتراز جنبش داخل کشور نباشد، بلکه با پائین آوردن سقف مطالبات، ترمزی برای جنبش گردد. در این نوشته کوتاه، با هم به بررسی اظهارات تریتا پارسی و دوستان وی می پردازیم تا با بخشی ازاین هدفها آشنا شویم. در گزارشات مفصل بعدی، این اهداف را بطور گسترده تر مورد بررسی قرار میدهیم.
اولین هدف لابی رژیم، جا انداختن این دروغ است که مردم ایران خواهان تغییر رژیم نیستند و این حکومت بی ثبات و متزلزل نیست و از همین رو، بایستی کماکان سیاست مماشات و زد وبند با آخوندها را ادامه داد. بعنوان مثال، در گزارشی که چند ماه پیش توسط تریتا پارسی، هادی قائمی، گری سیک و عده ای از کار کشته گان سیاست مماشات با آخوندها برای اوباما نوشته شد، اولین مسئله ای که مورد اشاره قرار گرفت همین با ثباتی کل نظام بود:9
"سوال: آیا رژیم ایران شکننده است و شرائط برای تغییر رژیم فراهم است؟
پاسخ: در واقع می توان گفت که در ایران، هیچ حمایت جدی برای تغییرات خارج از قانون اساسی وجود ندارد. درست است که مردم ناراضی اند اما همین مردم بخوبی به یاد دارند که پس از انقلاب چه اوضاعی در ایران بود، یعنی بی قانونی، اعدام های دست جمعی و مهاجرت صدها هزار نفر و جنگ با عراق. مردم نتایج سیاست های آمریکا برای تغییر رژیم در عراق و افغانستان را دیده اند و اصلا دلشان نمی خواهد که این بلا بر سرشان بیاید."
در همین رابطه، فرانسيس فوکوياما که استاد تریتا پارسی، مرشد و حامی وی در واشنگتن است به صحنه آمده و چند روز پیش در مقاله ایکه در وال استریت ژورنال نوشت تأیید میکند که مردم ایران نه خواهان تغییر رژیم اند و نه خواهان تغییر قانون اساسی:10
" مسلما ترجيح براين است که يک قانون اساسی براساس مدل دمکراسی غربی در ايران حاکم شود که در آن آزادی مذهبی ، دولتی سکولار و حق حاکميت مردم و نه حکومت خدا و دين ، به رسميت شناخته شود. اما براساس تمام شواهدی که وجود دارد چين تحولی در قانون اساسی ايران فعلا هدف معترضان نيست. اصلاح طلبان و ميرحسين موسوی طرفدار ادامه نظام جمهوری اسلامی هستند و خواست اصلی آنها تقويت عناصر دمکرايتک و جلوگيری از دخالت نهادهای انتصابی مثل شورای نگهبان و يا مراکز قدرت نظامی در روند انتخابات و احترام به مبانی قانونی است. قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران که در اولين سال های انقلاب تصویب شده، ظرفيت های لازم برای تبديل شدن به راهنمايی جهت استقرار حاکميت قانون و موازين دمکراتيک را داراست."
جلوگیری از حمایت آمریکا از جنبش مردم ایران
هدف دیگر لابی رژیم، جلوگیری از حمایت آمریکا از جنبش مردمی در ایران است. بهمین منظور، سعی میکند که موضعگیری آمریکا در حد محکوم کردن خشونت ها باقی بماند و در مورد مسئله اصلی، یعنی جنگ این رژیم قرون وسطائی با مردم ایران موضعی نگیرد. تریتا پارسی و دوستان وی سعی میکنند تا جنبش داخل کشور را به یک "دعوای" انتخاباتی تقلیل دهند و از اوباما میخواهند که جانب هیچکدام از طرفین "دعوا" را نگیرد. "پارسی" در مقاله ایکه نوشته میگوید:11
"محکوم کردن خشونت ها (از طرف اوباما) با حمایت از یکی از طرفهای این دعوای انتخاباتی فرق میکند. مردم ایران به اعضای نایاک گفته اند که مایل به این نیستند که آمریکا خودش را درگیر این نزاع کند. مردم میخواهند که آمریکا استفاده از خشونت توسط دولت را محکوم نماید."
همانطور که ملاحظه میفرمائید، گویا آنچه در ایران اتفاق افتاده فقط یک نزاع انتخاباتی است که خود طرفهای دعوا تکلیف آنرا مشخص میکنند و احتیاجی به دخالت آمریکا یا دیگر دولت های جهان نیست. با نگاهی به یکی دیگر از موضعگیریهای نایاک میتوان منظور آنان را بخوبی باز شناخت. چند روز پس از آغاز قیام در ایران، عده ای از مهمترین نمایندگان کنگره، قطعنامه ای ارائه کردند که وحشیگری رژیم را محکوم کرده و به روشن ترین شکل به دفاع از حقوق مردم ایران بر میخاست. یکی از مسئولان نایاک با اظهار تأسف می نویسد: "این قطعنامه احتمالا با اکثریت قاطع به تصویب میرسد که متاسفانه در نقطه مقابل سیاست های کاخ سفید قرار میگرد. تاکنون، پرزیدنت اوباما خیلی احتیاط میکرد که در این دعوای انتخاباتی جانب هیچیک از طرفین دعوا را نگیرد." 11
همانطور که ملاحظه میشود، هدف لابی رژیم این است که سمپاتی و همدردی مقامات آمریکا در حد اظهار نظر محدود بماند و به هیچ نتیجه عملی منجر نگردد. یکی از شگردهای تبلیغاتی که همیشه مورد استفاده دوستان رژیم قرار میگیرد این است که اگر ایالات متحده از فرد یا جریانی در ایران حمایت کند به دولت بهانه ای برای سرکوب آنان میدهد. این استدلال به چند دلیل بی پایه و پوشالی است. اولا نمی توان بدلیل عکس العمل یک رژیم سفاک از حمایت از مردم سر باز زد. ثانیا مگر اتفاقات همین یک ماه نشان نداد که علیرغم مثلا بیطرفی اوباما، از همان روز اول، رژیم هر که را دستگیر کرد عامل آمریکا و انگلیس معرفی نمود؟ کار بجائی رسید که حسین شریعمتداری حتی رحیم مشائی یعنی معاون احمدی نژاد را نیز عامل آمریکا معرفی کرد.
مهمتر از همه، اگر اسامی کسانی که این استدلال را در آمریکا همیشه تکرار میکنند روی یک کاغذ بنویسیم و فعالیت آنان در رابطه با رژیم آخوندی را نیز جلوی نام آنها بگذاریم، آنوقت بسادگی متوجه خواهیم شد که اصولا این استدلال توسط کسانی تبلیغ میشود که اتفاقا طرفدار سرسخت نزدیکی به ملایان اند و نگرانی اصلی این افراد این است که مبادا زد و بند های آشکار و پنهان با حکومت ایران متوقف گردد.
معرفی اپوزیسیون تبعیدی و حمایت عملی آمریکا بعنوان دو تهدید اصلی جنبش

یکی دیگر از راهکارهای تریتا پارسی و دوستان وی برای جلوگیری از حمایت آمریکا از جنبش مردم، همان داستان شناخته شده ای است که طی چهار سال گذشته به اجرا در آمده است. در این مدت، لابی رژیم با کمک گیری از گروههای ضد جنگ آمریکائی موفق شد تا تحت شعار جلوگیری از جنگ و با تمرکز حمله خود روی جرج بوش و سیاست های بظاهر خصمانه وی، افکار عمومی را نسبت به خطر احمدی نژاد و خامنه ای فریب دهد و با جلوگیری از اتخاذ سیاست های جدی بین المللی در مقابل رژیم موفق گردید که هم برای برنامه اتمی ملایان 4 سال وقت بخرد و هم به دست اندازی این حکومت در کشورهای منطقه کمک کند.
اکنون، همان سناریو به کارگردانی تریتا پارسی و همان بازیگران ظاهرا صلح طلب با هدف عقیم کردن جنبش مردم ایران بار دیگر تکرار میشود. این بار گویا خطر اصلی که جنبش را تهدید میکند، اپوزیسیون تبعیدی و حامیان نئوکان آن در آمریکا است. به چند نمونه نگاه کنیم. حدود یکماه پیش، تریتا پارسی و همپالکی وی بنام رضا اصلان، با خوش خیالی، مقاله ای در نشریه فارین پالیسی نوشتند و خبر مرگ زود هنگام جنبش را به اطلاع مردم و مقامات آمریکا رساندند. به بخش های کوچکی ازاین مقاله نگاه میکنیم که بخوبی گویای اهداف مرحله ای لابی رژیم در آمریکاست. در این مقاله که عنوان آن "پایان آغاز" است، پارسی و اصلان روی سه نکته تأکید میکنند: مردم خواهان تغییر رژیم نیستند، جنبش داخل کشور رو به افول است و خطر واقعی که در کمین نشسته، مصادره جنبش توسط گروههای اپوزیسیون خارج از کشور است که اهدافشان با اهداف مردم در داخل کشور متفاوت است:13
" قیام مردم ایران که پس ازانتخابات شروع شد، احتمالا در حال مرگ زودرس میباشد. دولت احمدی نژاد موفق شد تا یک حرکت مردمی گسترده را به اعتراضات پراکنده کوچک در اینطرف و آنطرف تبدیل کند. آنچه از این حرکت مردمی بجای مانده چیزی بدون رهبری و بدون سازماندهی است که خطر دزدیدن آن توسط گروههای خارج از کشوری نیز وجود دارد.
در واقع، تظاهراتی که درایران پس از انتخابات به وقوع پیوست یک قیام دانشجویان و روشنفکران و یا قیام عناصر ضد رژیم از شمال شهر تهران نبوده است. در عوض، مردمیکه که به خیابانها ریختند بیشتر شامل کسانی بود که به رژیم وفادار بوده و منفعت شان نیز در این است که این رژیم پایدار بر سر جای خود باقی بماند....
گروههای اپوزیسیون خارج از کشوری که اهداف سیاسی شان با تظاهرکنندگان داخل کشور متفاوت است سعی میکنند تا خلا موجود در رهبری جنبش را پر کنند. (بسیاری از این گروهها از مردم خواسته بودند که در انتخابات شرکت نکنند) این فرصت طلبی باعث خشم اپوزیسیون در داخل کشور شده و این حرکت را سرقت جنبش میدانند."
بقیه مقاله نیز به خطر سرقت جنبش توسط گروههای خارج از کشوری و حمایت نئوکان های آمریکا از آنها اختصاص یافته است. درحالیکه مدتهاست اوباما به کاخ سفید رفته، لابی رژیم هنوز روضه ضد نئوکان خود را ادامه میدهد. حمید دباشی یکی از گردانندگان اصلی اعتصاب غذا در نیویورک، در مصاحبه با بی بی سی نگرانی اصلی خود یعنی دزدیده شدن جنبش و حمایت آمریکا از این دزدان را بیان میکند:14
"سوال:به اعتقاد شما اقدامات مهم بعدی که معترضین ایرانی لازم است در دستور کارشان قرار بدهند چیست؟
"تظاهرات داخلی و خارجی، تظاهرات خیابانی، نوشتن مقالات، باز کردن حوزه عمومی برای بحث آزاد و سازنده، بخصوص در خارج از ایران. ندادن فرصت به برخی فرصت طلبان که این آب را گل آلود فرض می کنند و می خواهند از آن ماهی بگیرند. این آب، گل آلود نیست. این آب، زلال و زیبا و شفاف وحیات بخش است. برای کسانی که در خارج از ایران هستند، وظایف خطیری است هست مثل:رسوایی سازمانهایی که از دولت آمریکا پول می گیرند که ظاهرا دموکراسی و حقوق بشر را در ایران ترویج دهند و در واقع، بدترین دشمنان حقوق بشر و دموکراسی در ایران هستند. همچنین ممانعت از تحریم اقتصادی ایران، چرا که ضررش مستقیما متوجه مردم ایران می شود. علاوه بر اینها، تلاش گسترده برای ممانعت از حمله نظامی به ایران که اولین قربانی اش این نهضت سبز است. خطر حمله نظامی اسراییل یا آمریکا به ایران، خطری جدی است و چنین حمله ای، مساوی سرکوب نهضت سبز و قتل و کشتار آزادی خواهان ایران است."
همانطور که مشاهده میشود، نگرانی اصلی این افراد بیشتر سیاست های آمریکاست. این نگرانی را میتوان به روشنی در اعلامیه ای مشاهده نمود که سه تن از صلح طلبان آمریکائی در حمایت از اعتصاب غذای نیویورک نوشته اند. راس میر حکیمی (گرداننده اصلی تظاهرات سانفرانسیسکو) شان پن (هنرپیشه) و ریس الریک (نویسنده و روزنامه نگار چپ) در نامه ایکه نوشته اند، ضمن آنکه مخاطبین ایرانی خویش را نادان تصور کرده اند، بصورتی باورنکردنی همان مطالب بی پایه ای را تکرار میکنند که ساخته و پرداخته لابی رژیم ایران است. با خواندن بخش کوچکی از نوشته این سه نفر متوجه میشویم که نگرانی اصلی این افراد نه جنبش دموکراسی در ایران، بلکه "نیات شوم آمریکا" و "نقشه های امپریالیستی" کاخ سفید است:15
"در سفری که در سال ۲۰۰۵ به ایران داشتیم ما (شان پن و ریس ارلیک) با بسیاری از ایرانیان کوچه و بازار مصاحبه کردیم. مردم با ما بسیار مهربان بودند اما مخالفت شدیدی با سیاست‌های آمریکا بر علیه کشورشان داشتند. ما از مراسم نماز جمعه که در آن ده هزار نفر شعار "مرگ بر آمریکا" سر می‌دادند دیدار کردیم. بعد از نماز همان شعارگویان ما را برای نهار به خانه‌هایشان دعوت کردند. این تضاد تا امروز که این کشور درگیر مهمترین تحول (و قیام) اجتماعی از زمان انقلاب ۱۹۷۹ است ادامه دارد. ایرانی‌ها بر علیه سیستمی استبدادی برخاسته‌اند اما حاضر به دخالت دولت آمریکا نیستند."
جلوگیری از حمایت عملی آمریکا از جنبش مردم ایران
شان پن و الریک، پس از این روضه ضد آمریکائی، به نکته اصلی پیام خود میرسند که گویا مردم ایران هیچ احتیاجی به کمک هیچ کس ندارند و باید در مقابل گرگ های آخوندی تنها بمانند:
"پرزیدنت اوباما در برابر تصمیمات بسیار دشواری قرار دارد. او اگر با شدت بسیار بر علیه احمدی نژاد سخن گوید، متهم به دخالت در امور داخلی ایران می‌شود و اگر به اندازه‌ی کافی اعتراض نکند، دست راستی‌های آمریکائی او را متهم می‌کنند که در برابر احمدی نژاد کوتاه آمده است.

واقعیت این است که آمریکا توانائی اندکی دارد که بتواند بر جنبش خودبرانگیخته و عظیمی که برای تغییر به راه افتاده تاثیر گذار باشد. و نباید هم (تاثیرگذار) باشد. در سال
۱۹۵۳ سازمان سیا دولت محمد مصدق را که به صورتی دمکراتیک به روی کار آمده بود سرنگون ساخت و شاه دیکتاتور را به قدرت بازگرداند. دولت بوش تلاش کرد که با در اختیار گذاشتن بودجه و مسلح کردن گروه‌های مخالف دولت تهران در میان اقلیت‌های قومی، این دولت را سرنگون سازد.

دولت آمریکا چه از نظر اخلاقی (انسانی) و چه از نظر سیاسی هیچ حقی ندارد که به ایرانیان بگوید چه باید بکنند. ایرانی‌ها خود کاملاً قابلیت تصمیم گیری برای خود را دارند."
آیا مردم ایران نگران امر و نهی آمریکا به خود هستند یا برعکس، انتظار دارند که هم آمریکا و هم دیگر دولت های جهان آزاد یکپارچه به حمایت از جنبش دموکراسی خواهی شان برخیزند؟ آیا تا کنون در هیچ کجای دنیا شنیده اید که تبعیدیان و مردم مترقی این کشورها از دولت های خارجی بخواهند که به یک ملت تحت ستم کمک نکنند؟ این نیز از معجزات آخوندی است. به همین ترتیب، حمید دباشی در مصاحبه خود هنگام اعتصاب غذا در نیویورک گفت: "ما به نمایندگی از طرف همه ایرانیان خارج از کشور در اینجا هستیم... مردم ایران از اوباما هیچ توقعی ندارند جز اینکه فقط ناظر این حرکت باشه. حرکت جنبش مدنی ایران به هیچ پولی احتیاج نداره، به هیچ دولتی احتیاج نداره."16
معلوم نیست که کدام دسته از مردم به اطلاع حمید دباشی رسانده اند که مردم ایران به حمایت دولت های آزاد جهان احتیاجی ندارند؟ چه کسی به ایشان مأموریت داده تا از اوباما بخواهد که فقط نقش ناظر را بازی کند؟ این همان داستانی است که خود رژیم طی چهار سال گذشته با خرج میلیونها دلار جا انداخت. همان دروغی است که لیلا زند (برگزار کننده تورهای زیارتی به ایران برای صلح طلبان طرفدار رژیم) در یکی از تظاهرات ضد جنگ در آمریکا فریاد کشید:17
« هم سنگران من در ایران میخواهند که همه در آمریکا صدایشان را بشنوند. آنها میگویند که ما باندازه کافی باهوش هستیم و میتوانیم تصمیم بگیریم. آنان فریاد میکشند، با صدای بلند و صریح میگویند که لطفا آینده ما و رویای ما را ویران نکیند. آنان فریاد میزنند: لطفا ما را حمایت نکنید
البته دوستان لیلا زند یعنی لابی ملایان، سالهاست با خرج صدها و میلیونها دلار، در دالان های کنگره و سنا و کاخ سفید بدنبال این است که آمریکا هرچه بیشتر به رژیم آخوندی امتیاز بدهد و به گفته تریتا پارسی، خاورمیانه را نیز با ملایان تقسیم کند. ظاهرا، از نظر لابی رژیم، نرمش آمریکا در مقابل رژیم حاکم بر کشورمان و افزایش بسته های تشویقی به ملایان امری است پسندیده اما حمایت آمریکا از مردم ایران امری است مذموم که بایستی اکیدا از آن پرهیز شود.
برخورداری از حمایت های مالی بنیادهای ریز و درشت چه در آمریکا و اروپا و همچنین بهره گیری از حمایت های سیاسی در آمریکا اگر برای اصلاح طلبان حکومتی باشد، امری است حلال اما اگر همین دولت ها و بنیادها بطور جدی به حمایت از جنبش مردم ایران برای آزادی برخیزند، حرام است و ناپسندیده.
پایان بخش اول
یادداشت ها:
1. ویدئیوی تظاهرات واشنگتن http://www.youtube.com/watch?v=och26QdEEF8&feature=channel_page
2. برای مطالعه در مورد شبکه لابی رژیم ایران در آمریکا به سایت http://www.iranianlobby.com/ بروید. مقاله اصلی در اینمورد را با کلیک روی این لینک مشاهده فرمائید http://www.iranianlobby.com/page1.php?id=7
3. اتحاد برای ایران http://united4iran.org/about
4. گری سیک از اعضای مدیریت دیدبان حقوق بشر http://www.sipa.columbia.edu/academics/directory/ggs2-fac.html
5. برای شناخت بیشتر از این موضوع، مقاله انگلیسی من را مطالعه فرمائید: http://english.iranianlobby.com/page1.php?id=16&bakhsh=ARTICLES
6. کمپین بین المللی برای حقوق بشر در ایران http://persian.iranhumanrights.org
8. فرح کریمی و رادیو زمانه http://en.wikipedia.org/wiki/Radio_Zamaneh موسسه Press Now و رادیو زمانه http://www.comminit.com/en/node/133950/2754
9. پروژه سیاست خارجی آمریکا http://americanforeignpolicy.org/files/experts_statement_on_iran.pdf
10. مقاله فرانسیس فوکویاما http://www.radiofarda.com/content/f3_fukuyama_Iran/1788032.html
13. مقاله تریتا پارسی و رضا اصلان http://www.foreignpolicy.com/articles/2009/06/26/the_end_of_the_beginning
15. نامه حمایت سه تن از صلح طلبان از اعتصاب غذای نیویورک http://news.iran-emrooz.net/index.php?/news1/18858/
16. مصاحبه تلویزیونی حمید دباشی با بی بی سی http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/07/090722_ir88_hunger_strike_ny.shtml
17. نوشته ای از لیلا زند http://forpeace.net/blog/leila-zand/oct-27-speech-enough

تعدادی از مجروحین 8 مرداد به نقطه نامعلومی منتقل شدند

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

زخمی شدگانی که دارای وضعیت وخیمی هستند تحت مراقبت شدید مامورین وزارت اطلاعات
بنایه گزارشات رسیده در جریان اعتراضات گسترده مردم تهران در روز 8 مرداد به مناسبت گرامیداشت چهلمین روز شهدای قیام مردم ایران که مورد یورش نیروهای سرکوبگر قرار گرفت تعدادی دستگیر و تعدادی بشدت مجروح شدند که در حال حاضر در بیمارستان 7 تیر بستری هستند
روز پنجشنبه 8 مرداد ماه برای گرامیداشت چهلمین روز شهدای قیام مردم ایران در تهران و شهرهای مختلف ایران مراسمی برگزار شد. در این مراسم هزاران نفر از مردم ایران در آن شرکت کردند و یاد و خاطرۀ شهدای راه آزادی را گرامی داشتند . در تهران مردم با حضور بر مزار شهدا در بهشت زهرا که به یک اجتماع اعتراضی علیه این رژیم بتبدیل شد و بسرعت دامنۀ آن به خیابانهای مرکزی تهران و مصلی تهران کشیده شد
اعتراضات با یورشهای وحشیانۀ نیروهای سرکوبگر گارد ویژه،سپاه پاسداران، بسیج و لباس شخصی ها که تحت امر ولی فقیه می باشند قرار گرفت. جوانان را آماج باتون های خود قرار دادند که منجر به دستگیری و زخمی شدن تعداد زیادی از آنها شد
بیش از 18 نفر از زخمی شدگان به بیمارستان 7 تیر منتقل کردند .اکثر آنها از ناحیه سر،گردن و صورت مورد اصابت باتون قرار گرفته اند. تعدادی از زخمی شدگان توسط نیروهای وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی به نقاط نامعلومی منتقل شدند. وضعیت 3 نفر از دستگیر شدگان وخیم می باشد که اسامی آنها به قرار زیر می باشد:
1- سید محسن م.م 23 ساله دانشجوی برق 2- شهرزاد ف 26 ساله 3- امیر ا. 27 ساله لیسانس کامپیوتر
زخمی شدگان علیرغم اینکه در بیمارستان بسر می برند ولی عملا تحت مراقبت شدید مامورین وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی هستند

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، انتقال مجروحین به نقاط نامعلوم و تحت مراقبت امنیتی قرار دادند زخمی شدگان در بیمارستانها را محکوم می کند و از دبیر کل و کمیسر عالی حقوق بشر خواستار دخالت برای پایان دادن به جنایت علیه بشریت در ایران است

10 مرداد 1388 برابر با 01 اکوست 2009

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
دفتر دبیرکل سازمان ملل
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
سازمان دیدبان حقوق بشر

چرا «فرهنگ ايرانی» با «تبعيض» بيگانه است؟ شکوه ميرزادگی


تا جايي که من شنيده و خوانده ام، و لااقل در جهان معاصر، حاکمين هيچ کشوری بيش از حاکمين کنونی ايران مدعی عدالت و انصاف و دادگری نبوده اند؛ در حالی که مردمان سرزمين ما بيشتر از بسياری از مردمان جهان از بی عدالتی و بيداد حاکمين خود رنج برده و می برند. اين بيداد و بی عدالتی، که شدت آن در اين يک ماهه ی اخير به اوج خود رسيده و، در واقع، خود را به صورتی عريان در ديدرس همگان قرار داده، تا آنجا پيش رفته که حتی بسياری از وابستگان و معتقدان حکومت را هم به صفوف اپوزيسيون کشانده است. در جهان ما البته که هنوز مردمان بسياری از کشورهای جهان، و به خصوص جهان سوم، گرفتار ديکتاتوری و بيداد سياسی و اقتصادی هستند اما تفاوت عمده ای که ديکتاتوری موجود در سرزمين ما با آن کشورها دارد اين است که اين بيداد و بی عدالتی، علاوه بر مسايل سياسی و اقتصادی، در تمامی روابط و مناسبات اجتماعی، فرهنگی و حتی روابط کاملاً خصوصی مرذم ريشه دوانده است. در حالی که مردم ما، به دليل بهره داشتن از ثروت های طبيعی، از بيشتر کشورهای جهان سوم امکان گسترده تری برای با سواد و فرهنگ شدن داشته اند و، در عين حال، به دليل رنگارنگی شگفتی آفرينشان از لحاظ نژاد و مذهب و زبان، و به طور کلی فرهنگ، توانسته اند مجهز به جهان بينی وسيعی شوند که سراپا تحمل و سهل گيری و دوری از تعصب است و بيدادگری و بی عدالتی های ناشی از يکه خواهی های عقيدتی را برنمی تابند.
در عين حال، و بدون ترديد، ادامه ی چنين بيداد و بی عدالتی گسترده ای در سرزمين ما نتيجه ی مستقيم ادامه ی تسلط حکومتی است که ساختارش در تبعيض، آن هم در عام ترين و گسترده ترين معنای آن ريشه دارد.
در واقع، اگر چه ممکن است که معنای تبعيض در فرهنگ های مختلف متفاوت باشد اما در همه ی فرهنگ ها يکی از معانی اصلی آن حتماً «بی عدالتی» است. يعنی، به طور کلی و در محدوده ی مسايل اجتماعی، تبعيض برابر است با یکسان نديدن مردمان، گروهی را به گروهی ديگر ترجيج دادن، برخی را به دليل جنسيت، عقيده، مذهب و حتی لباس پوشيدن و رفتارطبيعی از ديگران متمايز کردن و برتر يا پست تر انگاشتن. نمود اين گونه تبعيض ها را می توان در موارد گوناگونی ديد؛ از تقسيم ناعادلانه ثروت در امور اقتصادی گرفته تا بالا و پست نشاندن مردمان در مقامات اجتماعی و تا طبقه بندی و ارزش گذاری امور فرهنگی
من، که در اين سال های اخير ناظر و شاهد سرنوشت اندوهناک ميراث فرهنگی و تاريخی سرزمين مان بوده ام، هر روز بيشتر متوجه شده ام که آنچه ويرانگر اصلی ميراث فرهنگی و تاريخی و حتی طبيعی سرزمين ما بوده، همين اعمال «تبعيض» از جانب حاکمين بوده است. يعنی، اگر چه مسايلی مثل نادانی، ناآگاهی، بی لياقتی، سودجويي و کمبودهای ذهنی ديگر هم در اين تخريب ها دخالت داشته اند اما همه ی آن ها نيز از همين تبعيضی سرچشمه گرفته اند که در اساس و پايه ی تفکر حاکم بر اين حکومت وجود داشته و دارد

چگونگی کارکرد تبعيض در قلمرو ميراث فرهنگی
سی سال است که، از ديد مسئولين حکومت اسلامی، ميراث فرهنگی و تاريخی سرزمين ما بر دو دسته تقسيم شده اند: آثار طاغوت و آثار اسلام. يعنی، هر آنچه که متعلق به ايران قبل از اسلام است، بخاطر ارتباطشان با «طاغوت» کلاً «بی ارزش» محسوب شده و، پس، قابل دزديدن و قاچاق و گاه هم قابل نابود شدن بوده اند.
بگذريم که در خود آثار متعلق به اسلام هم تبعيض وجود دارد. به اين معنی که تنها آثار مربوط به شيعيان، و يا چسبانده شده به اسلام شيعی، قابل احترام و نگاهداری و رسيدگی تام و تمام هستند و آثار متعلق به اهل تسنن، يا بخش های ديگر اسلام، اگر چه (لااقل) در رده ی آثار طاعوتی نيستند اما زياد هم مورد علاقه و اهميت قرار ندارند و همچنان در چهارچوب تبعيض عقيدتی قرار دارند
در سی سال گذشته، و به خصوص در چهار سال دولت احمدی نژاد و مأمورانش در سازمان ميراث فرهنگی، تقريباً هر اثری که مربوط به دوران قبل از اسلام بوده مورد بی توجهی و تخريب ـ در صورت ها و درجات مختلف ـ قرار گرفته اند. در مورد اين بی توجهی فقط کافی است تا نگاهی به ليست بلندبالاي «قاچاقچيان غيرخودی» ی دستگير شده ای بياندازيم که در حال جابجايي آثار تاريخی ما بوده اند، يا فهرست حفاران ظاهراً غيرمجازی را بنگريم که در تخريب اين آثار دست داشته اند. و نيز توجه کنيم که، جز در دو ـ سه مورد، به آرامگاه هيچ امام و امامزاده ای دستبرده زده نشده است و آن دو ـ سه مورد هم به قبر امامزاده هايي مربوط بوده که در زير خود آتشکده ای را نهان داشتند.
من در اين ستون، و نيز در مطالب ديگرم، بارها نام آثاری را که به صورتی مستمر در معرض تخريب و يا نابودی و يا خصوصی سازی قرار داشته اند ذکر کرده ام؛ آثاری که ولی فقيه به صراحت آنها را «متعلق به جباران تاريخ » می داند. به عنوان نمونه، آيت الله خامنه ای در سفری که به استان فارس داشت، در مورد آثار شکوهمند بازمانده از عهد هخامنشيان، در مقابل خبرنگاران و به صراحت گفت که: «اين آثار متعلق به جباران تاريخ ايران است و نفرت از استبداد و جباريت، اين گونه آثار را در چشم و دل انسان ها، از جمله متدينين، بي‌جاذبه مي‌کند». او، به عنوان رهبر حکومت اسلامی، با بيان اين سخنان فتوای مجاز بودن همه ی اين گونه تخريب ها را صادر کرد و نشان داد که در همه ی دوران حکومت خود و وابستگان فکری اش چگونه ديدی در مورد آثار قبل از اسلام کشورمان بر حکومت اسلامی حاکم بوده است. پس، جای تعجبی نيست که احمدی نژاد می تواند با اعتماد تمام فرمان آبگيری سد سيوند را صادر کرده و دشت و تنگه ی باستانی و منحصر بفرد بلاغی را به آب ببندد و از هيچ فرد، و سازمان و هيچ اعتراضی نهراسد
بياد آوريم که همين جوانان صبور و آرام و صلح جوی ايران که اکنون صبوری از دست داده و «جمهوری ايرانی» را به جای «جمهوری اسلامی» فرياد می کنند، پيش از اين اقدام شرم آور احمدی نژاد و شرکا، با در دست داشتن پلاکارد های خود به در «بيت» رهبری رفتند تا به ايشان «التماس» کنند. بله، می گفتند: «می رويم تا به ايشان التماس کنيم که نگذارند تنگه بلاغی و آثار هزاران ساله ی آن را به آب ببندند». اما ولی فقيه، نشسته بر اريکه ی تکبر فرعونی خويش، و بنا بر تبعيضی که در جهان بينی او فرض مسلم حاکميت اسلام است، نه تنها راهشان ندادند بلکه مسئول دفترشان با همان گونه تکبر پاسخ شان گفتند که: «ولايت عظمی وقت اين کارها را ندارند. اصلا اين تنگه بلاغی چی هست؟» آن جوان ها بعداً نقل می کردند که «طرف نمی دانست تنگه ی بلاغی خوراکی است يا پوشيدنی».
و نه تنها تنگه بلاغی و پاسارگاد، که تک تک آثار گذشته ی پيش از اسلام ما در پوششی از نفرت تبعيض آلود اين آقايان قرار داشته و هنوز هم دارد؛ از هرمز اردشير بگيريم، که چراگاه گاوها و مرکز فرو ريختن زباله های شهرداری شده، تا چهارباغی که به جرم ساخته شدن بر فراز آتشکده ها ی ايرانی دليل کافی برای مورد نفرت قرار گرفتن را با خود دارد؛ و تا رنگ پاشيدن بر و در هم شکستن نقش های منحصر به فرد معابد هزاران ساله ای که متعلق به مذاهب ديگر ايرانی اند؛ يا خراش دادن و نابودی کلمات کتيبه هايي که در آن از «شادمانی» و «مهربانی» سخن رفته است، تا شاخ دکل گذاشتن بر دو سوی آرامگاه فردوسی بزرگی که جرمش حتماً سخن گفتن به نکويي از مردمان قبل از اسلام و برخی از «جباران تاريخ» بوده است.
شدت و عمق تخريب ناشی از اين تبعيض به حدی است که می بينيم حتی قرار گرفتن در ثبت جهانی سازمان های بين المللی هم نتوانسته است اين آثار را از بلایی که دائماً بر سرشان می آيد نجات دهد. حتی می توان گفت که اين تشخيص و گراميداشت جهانی آن ها را مورد خشم و نفرت بيشتری هم قرار داده است. خشم از اينکه چرا هر چه که آن ها دوست نمی دارند اما مجبور می شوند، به خاطر خواست مردم و اصرار فرهنگ دوستان و به خصوص خود يونسکو، به هيئت های ژوری بين المللی مرکب از اهل فن جهان بسپارند به اتفاق آرا مورد قبول قرار می گيرد. کافی است اگر در صحت اين نکته شکی داريد نگاهی به وضعيت ده اثر ثبت شده در آثار جهانی ما بياندازيد و خبرهای مربوط به آن ها را تعقيب کنيد تا ببنيد که هم اکنون در چه شرايطی قرار دارند.
در سراسر چهار ـ پنج سال اخير، اگر نگاهی حتی گذرا به گفته های مسئولين مختلف کشور، و به خصوص سازمان ميراث فرهنگی، بياندازيم متوجه می شويم که چگونه سايه شوم اين بی عدالتی بزرگ ناشی از تبعيض های مذهبی بر ميراث تاريخی و فرهنگی ما افتاده است.
هرکس که به اهميت و ارزش ميراث های فرهنگی و طبیعی و تاريخی ما واقف باشد و حفظ و نگاهبانی از اين آثار را وظيفه ی هر فرد متمدنی بداند، طبعاً نخواهد توانست که در کار حفظ و نگاهداری آثار به جای مانده از اقوم و قبيله ها و مذاهب و ملل مختلف تفاوتی قايل شود اما نگاه مسئولين حکومت مسلط بر ايران نسبت به آثار تاريخی بجا مانده از عهد ماقبل اسلام، و يا مردم پيرو مذاهب ديگر، و عملکرد ناشی از آن هميشه مغرضانه و جهت دار بوده است.
مثلاً، دو سال پيش، وقتی که همه ی فرهنگدوستان ايران خود را به آب و آتش می زدند و به مراجع بين المللی همچون يونسکو نامه می نوشتند تا از آبگيری سد سيوند جلوگیری کنند، آقای حداد عادل، که علاوه بر رياست مجلس شورای اسلامی، شخصيت طراز اول اين حکومت نيز تلقی می شوند، طی نامه ای به سازمان يونسکو (در فوريه 2007)، خواستار «اقدام عاجل» برای جلوگيری از تخريب بخشی از ديوار مسجد الاقصی شد! بی آنکه حتی يک بار دهان باز کرده و از تخريب دايم ميراث فرهنگی و تاريخی ايران شکوه کند. مقامات حکومت اسلامی وظيفه ی خود دانسته بودند که در ارتباط با تخريب بخشی از ديوار مسجد الاقصی معترض شوند و حتی حاضر به تقبل هر نوع هزينه ای برای تعمير آن شدند. من می پذيرم که مسجد الاقصی هم جزو ميراث بشری همه ی آدميان است اما آيا اگر شخصی کلاً به «ميراث تاريخی و فرهنگی بشری» علاقمند باشد ممکن است که دلش برای يک بخش از ميراث بشری بسوزد و نسبت به بخش ديگری از اين ميراث، بی اعتنا باشد؟
آقای عادل خطاب به مدير کل يونسکو نوشت: «اين روزها، بر خلاف کنوانسيون‌ها و مقررات بين‌المللی مربوط به حفظ ميراث فرهنگی و تاريخی متعلق به همه ی بشريت، تخريب میراث فرهنگی توسط رژيم اسرائيل تشديد شده است»؛ اما نديد که چگونه مردمان کشوری که او رئيس مجلس شورای آن است مدت هاست که در مورد هر اقدام تخريبی دولت ايران، که «بر خلاف کنوانسيون‌ها و مقررات بين‌المللی» است، دست به سوی يونسکو دراز می کنند اما، به خاطر ناکارآمدی و نقص اصولی که سازمان يونسکو بر بنياد آنها بوجود آمده، صدايشان بجایی نمی رسد. آيا نديد که حتی اعتراض های خشک و خالی سازمان يونسکو صرفاً به سطل های آشغال سازمان ميراث فرهنگ سپرده می شود؟
يا همين ماه پيش بود که مسئولين سازمان ميراث فرهنگی در دولت احمدی نژاد براه افتادند و به عراق رفتند تا در رکاب سفير ايران در آن کشور در مراسمی شرکت کنند که طی آن «کتيبه» ای را که برای گنبد حرم امام اول شيعيان بازسازی شده بود در جايش نصب کنند. اين کتيبه که به خط فارسی است و ابياتی در مدح حضرت علی بر آن نوشته شده در جريان جنگ و خرابکاری های تروريستی فرو ريخته بود و دولت احمدی نژاد آن را به ايران آورده و مرمت و بازسازی کرده بود و اکنون مآموران اعزامی آن را با سلام و صلوات سر جايش می گذاشتند. اشتباه نکنيد. من اين عمل را رد نمی کنم اما عقيده دارم که اين کار بسيار بجاتر و زيباتر بود اگر همين آقايان ـ فقط در همين مدت چهار سال (کاری به گذشته ندارم) ـ به عنوان نمونه، يک کتيبه ی ايرانی را (فقط يک کتيبه را) مرمت می کردند. آنها نه تنها چنين نکرده اند، سهل است، ده ها کتيبه را ويران ساختند؛ که يکی از مهم ترين شان کتبيه ای در خارک بود که سند مالکيت تاريخی ايران بر آن خليج را در خود داشت و «لباس شخصی های فرهنگی» آقايان، زير چشم بسيجی هايي که پشه ی جنبده ای را هم در هوا می زنند، به شکلی کاملاً عمدی، با چکش خردش کردند و اکنون نيز پيکر مجروحش در گوشه ای رها افتاده است.
چندی پيش، همايش «روز جهانی بناها و محوطه های تاريخی» در تهران برگزار شد. چه نام شکوهمندی! اما در همين همايش، آقای فريبرز دولت آبادی، معاون ميراث فرهنگی و گردشگری در دولت آقای احمدی نژاد اظهار داشت که: «شاخص ترين بناهای تاريخی کشور، بناهای مذهبی اند و تمام معماران تلاش کرده اند ناب ترين هنرهای خود را در آنجا به نمايش بگذارند». ايشان، به عنوان معاون سازمانی که کارش توجه به، و نگاهداری از، ميراث فرهنگی سرزمين ما است، حتی نمی توانست توضيح دهد که معيار تشخيص اين «ناب بودن» چيست و تنها وقتی که از ديدگاه يک آدم مذهبی به آفرينش های هنری و فرهنگی نگريسته شود است که که ذهن تبعيض گذار کار خود را می کند، وگرنه آسان می توان ناب ترين آفريده های معماران بزرگ جهان و ايران را در آثار غير مذهبی نيز ديد و تشخيص داد که آن ها نيز همان ارزش هنری و فرهنگی را دارا هستند که آثار مذهبی مهم جهان واجد آنند
تأکيد دوستداران و کوشندگان فرهنگی بر عنوان «ميراث فرهنگی و طبيعی ايران» (و نه صرفاً اسلام) درست به دليل چاره جويي برای «رفع تبعيض» از اين آثار است. کما وقتی اثری را «ايرانی» می خوانيم، در واقع، نشان می دهيم که در سایه ی اين صفت آثار تمامی مذاهب و فرهنگ های سرزمين مان، بدون اندک تبعيضی، جا دارند چرا که «فرهنگ ايرانی» ما مجموعه ی رنگارنگی است از تمامی مذاهب، باورها، سنت ها، زبان ها و هنرها. شاهد آشکار اين ادعا وجود و حضور هزاران اثر تاريخی ـ از آتشکده گرفته تا کليسا و کنشت و مسجد ـ است که از بازمانده های اولين دوران های زندگی بشر در فلات ايران گرفته تا آثار باقی مانده از مهاجمينی چون اعراب و مغول ها را در بر می گيرند و همگی پايه ها و ستون های سقف بلند «فرهنگ ايرانی» را می سازند
اما هنگامی که اين آقايان از عنوان «ميراث فرهنگی اسلامی» استفاده می کنند، حتی برای آثار ايرانی، در واقع، نه تنها بخش عظيمی از فرهنگ و تاريخ ملت ايران را نفی می کنند بلکه اين نفی شامل حال کل ميراث فرهنگ بشری نيز می شود؛ فرهنگی که اگر اهميتی «بشری» دارد به دليل رنگارنگی و بيرون از چارچوب تبعيض قرار گرفتن آن است و بس.
اول آگوست 2009
http://shokoohmirzadegi.com/

آهنگ جدید سیاوش قمیشی با نام 'رفیق' برای حمایت از مبارزان

اسامی شمار دیگی از دستگیر شدگان هفته های اخیر


فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
تجمع اعتراضی تعداد زیادی از خانواده های دستگیر شدگان در مقابل کلانتری 148،دادگاه انقلاب و زندان اوینبنابه گزارشات رسیده صدها نفر از خانواده های بازداشت شدگان قیام اخیر مردم ایران امروز در مقابل کلانتری 148 ، دادگاه انقلاب و زندان اوین تجمع کردند و نسبت به بی اطلاعی از وضعیت عزیزانشان اعتراض کردند و خواستار آزادی فوری آنها شدند.پنجشنبه شب تعداد معدودي از دستگير شدگان روز پنجشنبه توانسته بودند از كلانتري با خانواده هاي خود تماس بگيرند و دستگيري خود را به آنها خبر دهند .اما هنوز از سرنوشت تعداد زيادي از آنها و محل نگهداري آنها خبري نيست .امروز حدود 18 نفر از خانواده ها با توجه به تماس دستگير شده ها مبني بر نگهداري آنها در كلانتري 148 انقلاب به كلانتري مراجعه كردند .مسئولين كلانتري براي چند ساعتي خانواده ها را بلاتكليف و سرگردان در جلوي كلانتري نگه داشتند واگر كسي نسبت به اين وضعيت اعتراض مي كرد با وحشیگری نیروی انتظامی مواجه مي شد سپس اعلام كردند دستگير شده ها به دادگاه انقلاب برده شده اند.خانواده ها كه نگران وضعيت سلامت فرزندانشان بودند به هر طريقي خود را به دادگاه انقلاب رساندند اما دادگاه انقلاب هنوز نام دستگيرشده ها را تاييد نكرده و به تعدادي از خانواده ها اعلام كردند بي خود در اين گرما وقت خود را تلف نكنيد برگرديد به منزلتان به هيچ كجا هم مراجعه نكنيد ، مصاحبه هم انجام ندهيد تا فرزندتان زودتر آزاد شود ما خود با شما تماس مي گيريم .به تعدادي ديگر هم گفته شد برويد به زندان اوين شايد آنجا اسم آنها را تاييد كنند.امروز خانواده ها در بلاتكليفي و سرگرداني از وضعيت عزيزانشان به كلانتري و دادگاه انقلاب و اوين پاس داده شدند.مادري در دادگاه انقلاب مي گفت چه كسي به من اين تضمين را مي دهد كه بروم در خانه بنشينم و كاري نكنم و فرزندم را سالم تحويل بگيرم .در اين مدت آنقدر وعده و وعيدهاي دروغين شنيده ام كه به هيچ كدامتان اعتماد نداریم .حداقل يك نفر از دفتر حداد جرأت ندارد بياد پايين و به من مادر بگويد فرزندم زنده است و يا او را زنده و سالم تحويل مي گيرماز طرفي امروز حدود 120 نفر از خانواده دستگير شده هاي روزهاي قبل و روز پنجشنبه 8 مرداد به دادگاه انقلاب مراجعه كردند در روزهاي قبل خانواده هايي كه از فرزندانشان در طول اين مدت هيچ اطلاعي نداشتند و نمي دانند زنده هستند يا نه تا ساعت 15 جلو درب دادگاه انقلاب به انتظار خبري از عزيزشان مي نشستند.از آنجايي كه هر چند روز نام يكي از كشته شده ها در زندان و يا در تجمعات به بيرون مي آيد خانواده ها به خصوص مادران با وضعيتی مسترب و نگران و خشمگین به دادگاه انقلاب و زندان اوين مراجعه مي كنند .اشك مي ريزند و با تمام خشمي كه دارند خامنه اي را نفرين مي كنند و آرزو مي كنند كه هر چه زودتر سرنگون شودمامورین مستقر در جلوي دادگاه انقلاب مانع ايستادن خانواده ها در جلوي دادگاه مي شدند و يك اتومبيل نيروي انتظامي در جلوي دادگاه انقلاب خانواده ها را كنترل و اتومبيل ديگر با حركت در خيابان معلم كل خيابان را تحت كنترل داشت نيروهاي لباس شخصي نيز در داخل و بيرون دادگاه انقلاب ديده مي شدند در جلوي زندان اوين حدود 60 نفر از خانواده هاي دستگير شدگان روز پنجشنبه 8 مرداد تجمع كرده بودند تا مطمئن شوند عزيزشان سالم و به زندان اوين منتقل شده است و حدود 35 نفر از خانواده هاي دستگير شدگان روزهاي قبل به انتظار خبر و يا ملاقات با فرزندشان به زندان اوين مراجعه كرده بودند و خواستار دیدن عزیزانشان تا از سلامتی آنها اطمینان یابند كه آیا آنها سالم و زنده است.
دستگیر شدگانی که در بازداشتگاههای موقت کلانتری 148 ،ستاد پیگیری وزارت اطلاعات و بازداشتگاههای اطلاعات سپاه پاسداران و سایر مراکز برای تحت شکنجه قرار دادن آنها انتقال داده می شوند. در این شکنجه گاهها تا به حال تعدادی از جوانان دستگیر شده در زیر شکنجه های وحشیانه به قتل رسیده اند.سعید مرتضوی این مراکز را مراکز آماده سازی می نامد( آماده سازی برای اعتراف گیری در زندان اوین) دستگیر شدگان بدستور سعید مرتضوی و حسن زارع دهنوی معروف به حسن حداد معاون وی که از جنایتکاران علیه بشریت هستند آنها با دستور و نظارت ولی فقیه علی خامنه ای اقدام به چنین جنایتهایی علیه ازادیخواهان ایران می زنند. لیست جدیدی از اسامی دستگیر شدگان روز پنجشنبه 8 مرداد و روزهای قبل جهت اطلاع سازمانهای حقوق بشری و اطلاع عموم انتشار می یابد.
1- امير رضايي 20 ساله ديپلم پنجشنبه 8 مرداد در هفت تير بازداشت و مكان نگهداري وي نامشخص2- مهدي الياسي 18 ساله پنجشنبه 8 مرداد در اطراف مصلي بازداشت و مكان نگهداري وي نامشخص3- فريدون خسروي 32 ساله ليسانس آمار رپنجشنبه 8 مرداد بازداشت و به كلانتري منتقل شده و اكنون محل نگهداري وي نامشخص4-عليرضا معصومي همداني 26 ساله پنجشنبه 8 مرداد در بهشت زهرا بازداشت ومكان نگهداري وي نامشخص5-آرمان طباطبايي 24 ساله پنجشنبه 8 مرداد در هفت تير بازداشت و به اوين منتقل شده6-امين كامراني 22 ساله دانشجوي صنايع پنجشنبه 8 مرداد در مفتح بازداشت و مكان نگهداري وي نامشخص7-مهدي قربان پور25ساله دانشجوي مديريت پنجشنبه 8 مرداد درهفت تير بازداشت وبه كلانتري 148 منتقل و اكنون محل نگهداري وي نامشخص 8- پارسا محمدي 28 ساله فوق ليسانس شيمي پنجشنبه 8 مرداد در مفتح بازداشت و مكان نگهداري وي نامشخص9-عليرضا صيادي 34 ساله ليسانس اقتصاد پنجشنبه 8مرداد در حالي كه زير ضربات باتوم از ناحيه صورت مجروح شده بود در بهشت زهرا بازداشت و مكان نگهداري وي نامشخص10- حسن الهياري 26 ساله فوق ديپلم نرم افزار پنجشنبه 8 مرداد در هفت تير بازداشت و به كلانتري 148 منتقل شده اما اكنون محل نگهداري وي نامشخص11- محمد عرفان اسلامي 28 ساله پنجشنبه 8 مرداد در حوالي مصلي توسط بسيجي ها بازداشت و مكان نگهداري وي نامشخص
12-آرمان اميرخاني 20ساله ديپلم جمعه 26 تير در ولي عصر بازداشت و به اوين منتقل شده13- محمد رضا نصير پور 27 ساله ليسانس عمران جمعه 26 تير در انقلاب بازداشت و به اوين منتقل شده14-محمد علي جلالي كاشاني 28 ساله ليسانس مواد غذايي جمعه 26 تير در انقلاب بازداشت و به اوين منتقل شده15-حامد فرح بخش 23 ساله دانشجوي حقوق جمعه 26 تير در بلوار كشاورز بازداشت و به اوين منتقل شده16-اميد باهنر 27 ساله دانشجوي فوق ليسانس جمعه 26 تير در ولي عصر بازداشت و به اوين منتقل شده17-مجتبي معصومي 26 ساله ليسانس ادبيات جمعه 26 تير در انقلاب بازداشت و به اوين منتقل شده
18-مرضيه باقري 24 ساله فوق ديپلم كامپيوتر پنجشنبه 18 تير در اميرآباد بازداشت و به اوين منتقل شده19-پژمان ميلاني 21 ساله دانشجوي عمران پنجشنبه 18 تير در انقلاب بازداشت و به اوين منتقل شده20-فرزاد جمشيدپور 29 ساله شغل آزاد پنجشنبه 18 تير بازداشت و به اوين منتقل شده21- شايان غلام زاده 24 ساله ديپلم پنجشنبه 18 تير بازداشت و به اوين منتقل شده22- مهديه حجازي 28ساله پنجشنبه 18 تير بازداشت و به اوين منتقل شده23-حامد عبداللهي 25 ساله پنجشنبه 18 تير بازداشت و به اوين منتقل شده24- فرهاد عابديني 21 ساله ديپلم پنجشنبه 18 تير در كارگر بازداشت و به اوين منتقل شده25- امير كريمي نژاد 26 ساله ليسانس تئاتر پنجشنبه 18 تير در اميرآباد بازداشت و به اوين منتقل شده26- عبدالحميد شريفي 31 ساله شغل آزاد از پنجشنبه 18 تير كه به گفته دوستانش بازداشت شده هيچ گونه اطلاعي از وي نيست 27- صادق نوري 28 ساله ليسانس كامپيوتر پنجشنبه 4 تير در صادقيه بازداشت و به اوين منتقل شده28- ميلاد غفوري 25 ساله چهارشنبه 3 تير در بهارستان بازداشت و به اوين منتقل شده29-رامين عيوضي 22 ساله دوشنبه 1 تير در تهران پارس بازداشت و به اوين منتقل شده
30-علي عرفاني 30 ساله ليسانس هنر يكشنبه 31 خرداد در تهران پارس بازداشت و به اوين منتقل شده31- ابوالفضل كيان 29 ساله شنبه 30 خرداد در اعتراضات شركت كرده اما تاامروز خانواده هيچ اطلاعي از وي ندارند32- سعيد طاهري 28 ساله فوق ديپلم رياضي شنبه 30 خرداد در شادمان بازداشت و هيچ گونه اطلاعي از وي نيست33- محسن قنبري 24 ساله شنبه 30 خرداد بازداشت و به اوين منتقل شده
از طرفی دیگر دادگاه انقلاب در یک شو وحشت صبح امروز 100 نفر از دستگیر شدگان قیام مردم ایران را به دادگاه انقلاب برد و اتهاماتی سنگینی که اعدام شامل آن می شود را به آنها نسبت داد. بعد از کشتارهاو یورشهای وحشیانه خیابانی به مردم به منظور پایان دادن به قیام که با شکست مواجه شده است. خامنه ای با دادن وظائف ویژه به سعید مرتضوی و حسن زارع دهنوی و نفرات تحت امر آنها مانند حیدری فر ،حسینی و راسخ همراه بازجویان و شکنجه گران پروژه شکست خوردۀ اعترافات را پیش می برند. اتهامات نسبت داده شده به دستگیر شدگان قیام بیشتر به هذیان گوئی شباهت دارد. آنها با این اتهامات سعی در اعدام دستگیر شدگان را دارند تا از این طریق فضای رعب و وحشت را بر جامعه مستولی کنند. دادگاه امروز توهینی بزرگ به ملت بزرگوار ایران بود. علی خامنه ای و منتصبینش در دادستانی و دادگاه انقلاب علیه مردم ایران مرتکب جنایت علیه بشریت شده اند. که سند قاطع آن اردوگاه مرگ کهریزک می باشد که در آن تعداد نامشخصی از جوانان دستگیر شده در زیر شکنجه ها به قتل رسیده اند. بعد از افشا شدن آن علی خامنه ای عنوان کرده است که به خاطر غیر استاندارد بودن بسته شده است. لذا بردن 100 نفر از ازادیخواهان مردم ایران به دادگاه انقلاب و نسبت دادن اینگونه اتهامات سند دیگری است بر جنایت علیه بشریت علی خامنه ای و منتصبین او داد دادستانی و دادگاه انقلاب می باشد.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، نسبت به خطری که جان دستگیر شدگان اخیر و اتهاماتی که جنایتکاران علیه بشریت به انها نسبت می دهند هشدار میدهد و از دبیر کل و کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد که متاسفانه تا به حال در قبال کشتارهای خیابانی مردم ایران و همچنین قتل زیر شکنجه در اردوگاههای مخفی مرگ باعث شده که جان تعداد زیادی را به خطر بیاندازد سکوت پیشه کرده اند آنها از این سکوت سوءاستفاده کرده اند و با نسبت دادن اتهامات سنگین قصد اعدام دستگیر شدگان را دارند. برای جلوگیری از این جنایت خواستار اعزام هیئتی فوری به ایران برای بررسی وضعیت دستگیر شدگان است و معرفی آمرین و عاملین کشتار مردم ایران و تحت پیگرد قرار دادن آنها است.
10 مرداد 1388 برابر با 01 اکوست 2009
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
دفتر دبیرکل سازمان ملل
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین المل
لسازمان دیدبان حقوق بشر

رژیم تهران سه توریست آمریکايی را بازداشت کرده است؛

CNN
خبرگزاری فرانسه در گزارشی از واشنگتن به نقل از شبکه خبری سی ان ان اعلام کرد، رژیم تهران سه توریست آمریکايی را در مرز ایران و عراق بازداشت کرده است.
یک مقام وزارت خارجه آمریکا با تائید این خبر گفت، سفارت آمریکا در بغداد در حال تحقیق در باره بازداشت این سه تبعه آمریکايی است.
یک مقام دولت محلی کردستان عراق به سی ان ان گفت، سه توریست آمریکايی هنگامی که از یک محل توریستی در شمال کردستان عراق در نزدیکی مرز ایران دیدن می کردند، بازداشت شدند.
به گفته این منبع، توریستهای آمریکايی در یک تماس کوتاه تلفتی با یکی از دوستان خود گفته بودند که در محاصره نیروهای نظامی جمهوری اسلامی قرار دارند.
گزارش یکی از خوانندگان از کردستان عراق: بعد از ظهر دیروز پنجشنبه 3 آمریکایی در روستای احمدآباد از توابع شهر حلبچه در بیست کیلومتری مرز ایران ناپدید شدند. به دنبال ناپدید شدن این 3 امریکایی تمام منطقه از زمین وهوا جستجو شده است.
به نوشته رسانه های محلی کردستان چهار امریکایی که روزنامه نگار بوده اند چند روز پیش از طریق ترکیه به سوریه وسپس به اربیل کردستان عراق رفته و از انجا به سلیمانیه و به دنبال ان برای استحراحت به تفرجگاه تابستانی احمد اباد رفته اند یکی از این چهار نفر به نام_ جون پاوه ر_ به علت بیماری از رفتن به احمدآباد خودداری می کند و اما به گفته وی تا ساعت یک و نیم بعد ازظهر با انها تماس تلفنی داشته و در اخرین تماس گویا انها گفته اند که اشتباها وارد خاک ایران شده اند و دقایقی است که توسط نیروهای جمهوری اسلامی محاصره شده اند و بعد از این دیگر نتوانسته اند با دوست خود تماس برقرار کنند.
گفته میشود که این امریکایی ها توسط گروهی تندرو به نام جنبش اسلامی کردستان عراق _ بزوتنه وه ی ئیسلامی کوردستانی عیراق - که روابط نزدیکی با جمهوری اسلامی دارد ربوده شده و به قرارگاه رمضان در شهر کرمانشاه تحویل داده شده اند.مقامات امنیتی و پلیس محلی از ارائه اطلاعات به رسانه ها در این زمینه خودداری می کنند

Friday, July 31, 2009

راهپيمايي چند هزار نفره در مشهد وبازداشت بيش از 30 عزادار

بنا به اين گزارش همچنين جمع بيش از 300 نفري از دانشجويان و جوانان در ضلع غربي پارك ملت و امتداد خيابان آزادشهر در حالي كه لباس هاي متحدالشكل سياه به تن داشتند با در دست داشتن شمع به سمت چهارراه آزادشهر حركت كردند ، كه اين راهپيمايي با حمله يگان هاي گارد ويژه و لباس شخصي ها به خشونت كشيده شد. به گزارش شاهدان عيني در حالي كه حضور نيروهاي امنيتي ، نظامي و انتظامي در اطراف پارك ملت ، ميدان آزادي ، ميدان استقلال ، بلوار معلم ، بلوار سجاد و خيابان آزادشهر بسيار چشمگير بود

در هشتم مرداد ماه مردم مشهد همراه با مردم سراسر كشور، مراسم چهلم شهداي جنبش ضد كودتا را با شكوه تمام برگزار كردند.
به گزارش شاهدان عيني در حالي كه حضور نيروهاي امنيتي ، نظامي و انتظامي در اطراف پارك ملت ، ميدان آزادي ، ميدان استقلال ، بلوار معلم ، بلوار سجاد و خيابان آزادشهر بسيار چشمگير بود ، در اين مراسم كه با فراخوان هواداران موسوي وكروبي در پارك ملت و بلوار سجاد شهر مشهد و از ساعت 6بعد از ظهر برگزار شد ، بيش از سه هزار تن از مردم شهر مشهد كه عمدتا لباس هاي سياه به تن داشتند در اعتراض به كودتا 22 خرداد و به شهادت رساندن مردم در پارك ملت راهپيمايي سكوت برگزار كردند.
همچنين جمع چند هزار نفره معترضان مشهدي در امتداد بلوار سجاد مشهد نيز راهپيمايي سكوت برگزار كردند.
بنا به اين گزارش همچنين جمع بيش از 300 نفري از دانشجويان و جوانان در ضلع غربي پارك ملت و امتداد خيابان آزادشهر در حالي كه لباس هاي متحدالشكل سياه به تن داشتند با در دست داشتن شمع به سمت چهارراه آزادشهر حركت كردند ، كه اين راهپيمايي با حمله يگان هاي گارد ويژه و لباس شخصي ها به خشونت كشيده شد. گزارش ها از بازداشت بيش از 10 معترض دختر و پسر در اين حملات حكايت دارد.
همچنين گفتني است كه نيروهاي بسيجي و انصار شهر مشهد به سركردگي حميد استاد در حالي كه به اسلحه كلت كمري و بيسيم مجهز بودند به صورت گسترده و كاملا مشهودي در بين جمعيت حاضرشده و به دستگيري ، ضرب وشتم و ارعاب مردم شهر مشهد پرداختند . به گفته يكي از شاهدان عيني در مورد اين افراد گفت:« لباس شخصي ها و انصار براي ايجاد رعب و وحشت اسلحه هاي خود را به صورت هويدا و آشكارا در كنار شلوارشان قرار داده بودند و از طرز قرار دادن اسلحه و استفاده از بيسيم كاملا مشخص بود كه اين سركوبگران غير حرفه اي هستند و فقط براي سركوب مردم مسلح شده اند. »
همچنين گفتني است نيروهاي گارد ويژه و انتظامي شهر مشهد به مدت بيش از يك ساعت خيابان آزادي حدفاصل ميدان استقلال و ميدان آزادي را مسدود كردند و براي جلوگيري از افزايش معترضان اجازه عبور و مرور به عابران و خودرو ها را نميداند.
از تمامي خيابان ها و ميادين اطراف پارك ملت و بلوار سجاد گزارش شده است كه نيروهاي انتظامي و لباس شخصي به صورت مكرر به جمعيت هاي در حال تشكيل مردم حمله كرده و آنان را متفرق ميكرده اند.
همچنين بنا به اين گزارش در روز گذشته هشتم مرداد در اعتراضات آرام ومدني مردم مشهد به كودتا 22 خرداد و كشتار و شكنجه معترضان ، دست كم 30 تن از مردم عادي بازداشت شده اند

آتش زدن موتور بسيجي همراه با شعار مرگ برخامنه اي در 8 مرداد .وليعصر

بمب و «رهبر» و تغییر- الاهه بقراط

کسانی که دولت احمدی نژاد را مشروع نمی دانند و خود را برنده انتخابات می شمارند، بهتر از هر کسی می دانند نظام با ایستادگی آنها همانگونه به سوی خلاء و فروپاشی خواهد رفت که با عقب نشینی آنها! چرا که آنکه آنها باید تکلیف شان را با وی یکسره کنند، یکدیگر نیستند، بلکه مردم اند! نمی شود «رهبری» به قول خاتمی «دوست داشت» و به دستبوس وی رفت ولی دولتی را که وی مُهر تأیید بر آن زده است، نامشروع و کودتایی خواند. این، آن تناقض اساسی است که از یک سو در پس پرده «سبز» نهانش می دارند و از سوی دیگر مردم را به پایداری فرا می خوانند!

*****

هنوز بیست و چهار ساعت از اعتراضات گسترده مردم پس از اعلام خبر پیروزی قطعی احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد نگذشته بود که نتانیاهو نخست وزیر اسراییل که در تمامی ماههای گذشته با تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی مخالفت می ورزید، روز یکشنبه موافقت خود را برای پیشبرد مذاکرات درباره آن اعلام نمود. این موافقت نمی تواند با اعتراضات مردم در ایران که دولت های مخالف رژیم ایران را امیدوار ساخت، ربطی نداشته باشد. به فاصله ای اندک در روز چهارشنبه 27 خرداد، محمد البرادعی رییس پیشین سازمان بین المللی انرژی اتمی که همواره بر این نظر مبهم تأکید می کرد که ما نمی توانیم تعیین کنیم ایران چه می خواهد و نمی توان با قطعیت گفت رژیم تهران در پی دستیابی به بمب اتمی هست یا نه، برای نخستین بار از هدف رژیم ایران برای اتمی شدن سخن گفت.

حکومت

اینک، مجله آلمانی «اشترن» به نقل از منابع اطلاعاتی سازمان امنیت آلمان اعلام می کند رژیم تهران تا شش ماه دیگر به بمب اتمی دست خواهد یافت و می تواند مانند کره شمالی یک آزمایش اتمی زیرزمینی نیز انجام دهد. مجله «اشترن» از قول یک کارشناس سازمان امنیت آلمان که نمی خواست نامش فاش شود نوشت بسیاری از دانش و وسایل لازم، در غرب و از جمله در آلمان تهیه می شود. کسی که این معاملات را انجام می دهد فردیست به نام سید محمد حسینیان که زیر نام صد شرکت مختلف فعالیت می کند و سرنخ همه آنها به یک جا در تهران می رسد.

چند ساعت پس از پخش این گزارش در روز چهارشنبه 15 ژوئیه، سازمان امنیت آلمان آن را تکذیب کرد و اعلام نمود به نظر ما رژیم ایران نه «چند ماه» بلکه «چند سال» با تهیه یک بمب اتمی فاصله دارد. این داستان برای ایرانیانی که اخبار مربوط به برنامه اتمی ایران را دنبال می کنند، بسیار آشناست. سالهاست خبرگزاری ها و سازمان های اطلاعاتی مختلف بر سر زمانی که جمهوری اسلامی ممکن است طی آن به بمب اتمی دست یابد، شرط بندی می کنند. بسیاری از مهلت هایی که تا کنون اعلام شده اند، مدتهاست بسر آمده اند! با این همه حساسیتی که کشورها و رسانه های غرب بر روی برنامه اتمی رژیم ایران نشان می دهند، بیانگر این است که هنوز و همچنان این برنامه در صدر نگرانی های جهان، اعم از غرب و عرب و هم چنین اسراییل و کشورهای همسایه ایران قرار دارد. نه آمادگی آمریکا و غرب برای ادامه مذاکرات اتمی و نه جنبش اعتراضی مردم ایران، هیچ کدام به نظر نمی رسد تغییری در موضع زمامداران ایران در این زمینه داده باشد. بلکه برعکس، چه شوق غرب برای راه حل مسالمت آمیز جهت توقف برنامه اتمی جمهوری اسلامی و چه اعتراضات گسترده مردم به وضعیت نابسامان سیاسی و اقتصادی، همگی گویا در خدمت این قرار گرفته اند که حکومت اسلامی با عزمی راسخ تر از پیش برای پیشبرد سریع برنامه اتمی خود بکوشد زیرا ظاهرا سخت بر این باور است که تنها با بمب اتمی می تواند جایگاه خود را مستحکم کرده و هم در برابر جهان و هم در برابر مردم از خود محافظت نماید.

دعوای خانوادگی

آینده نشان خواهد داد این محاسبه تا چه اندازه درست است. به ویژه اگر این واقعیت را در نظر بگیریم که یک کشور نیز در منطقه وجود دارد که آن هم زمامدارانش با عزمی راسخ تر از پیش می کوشند تا نگذارند جمهوری اسلامی به بمب اتمی دست یابد. تهدیدها و مانورهای اخیر اسراییل را، به ویژه در زمانی که جمهوری اسلامی در خلاء مشروعیت از سوی مردم بسر می برد، بیش از هر زمان باید جدی گرفت. «پلمیک» میان سیاستمداران غرب، از جمله مثلا رییس جمهوری آمریکا و معاونان و مشاورانش را نباید به دلخواه تعبیر و تفسیر کرد، بلکه باید بیانگر راه های ممکنی دانست که تنها شرایط تعیین خواهند کرد کدام یک از آنها در پیش گرفته شوند. تا آن زمان اما ابتدا جمهوری اسلامی باید دولتی داشته باشد که بتواند طرف گفتگو و معامله مردم خودش و جهان، و مهمتر از همه بخشی از خودش قرار گیرد! بخشی که اگر نگوییم در برابرش قرار گرفته است، دست کم به موی دماغ آن تبدیل شده و شرایطی را به وجود آورده است که تصویر حتی یک تصفیه خونین را منتفی نمی سازد. تصفیه ای مافیایی و قبیله ای که در آن حتی برادر به برادر رحم نمی کند.

در این میان اما بخشی از تاوان این «دعوای خانوادگی» را که مرتب از سوی زمامداران جمهوری اسلامی تکرار می شود، معترضان بیگناه در کوچه و خیابان و هم چنین خیل عظیم دستگیرشدگان از میان فعالان سیاسی و روزنامه نگارانی باید بپردازند که عمدتا از «اصلاحات» دفاع می کرده اند. اگر دولت احمدی نژاد تثبیت شود، یا باید ریش سفیدانه و به پشتوانه «رهبر» این دعوای خانوادگی را حل و فصل کرده و با «بزرگ منشی» چشم بر «خطا»ی فرزندان خود بپوشد، در این صورت کسانی که دولت وی را «نامشروع» و «کودتایی» خواندند باید در پاسخی مناسب به دستبوس آن بروند و ارثیه انقلاب اسلامی شامل قدرت سیاسی و منابع اقتصادی را که بر سر آن دعوا داشتند، کمتر یا بیشتر تقسیم کنند، و یا اینکه شمشیر را از رو بسته و همه را از دم تیغ بگذراند.

این «دعوای خانوادگی» ممکن بود در شرایط تاریخی و زمانی دیگر به این یا آن صورت پایان می گرفت و حکومت اسلامی برای چند سالی خودش را بیمه می کرد. امروز اما هیچ کدام از این دو راه، پاسخ مناسب به حکومت اسلامی نمی دهد. یک عنصر سوم در این دعوا داخل شده است که همواره می تواند معادلات و محاسبات همه طرفین درگیر را از داخل و خارج به هم بزند: مردم! این عامل «اختلال» در ثبات جمهوری اسلامی را آن نیرویی پشت خود خواهد داشت، که به سخنگوی مطالبات انباشته شده در طول سی سال گذشته فرا روییده باشد. توافق و مصالحه در «بالا» به این معنی نیست که آنها با مردم نیز به توافق رسیده باشند.

مردم

شعار «تغییر» برای برگذاری یک «انتخابات پرشور و شاداب و با نشاط» کاملا شعار مناسبی بود. شعاری بود که از یک سو نشان می داد و ثابت می کرد که دیگر نمی توان مردم را با شعار «اصلاح» و امثالهم به پای صندوق های رأی کشاند و از سوی دیگر آنقدر بودار بود که حتی با رفتن احمدی نژاد نیز نمی شد به مردم گفت حالا بروید خانه هایتان تا ما با شعار «تغییر» کمی رژیم را «اصلاح» کنیم! چیزی که هیچ کدام از اینها فکرش را نمی کردند این بود که خود احمدی نژاد بیاید و بگوید: من خودم نماد تغییرم! صحنه سیاست در جمهوری اسلامی هرگز تا این اندازه غم انگیز و در عین حال مضحک نبوده است.

کسانی که دولت احمدی نژاد را مشروع نمی دانند و خود را برنده انتخابات می شمارند، بهتر از هر کسی می دانند، نظامی که آنها خود را موظف به حفظ و تلاش برای بقای آن می شمارند، با ایستادگی آنها همانگونه به سوی خلاء و فروپاشی خواهد رفت که با عقب نشینی آنها! چرا که آنکه آنها باید تکلیف شان را با وی یکسره کنند، یکدیگر نیستند، بلکه مردم اند! همان عنصر سوم که برای نخستین بار در طول سی سال گذشته، سرانجام فراتر از صف و صندوق های رأی رفت.

راست این است که خواست ابطال انتخابات به نتیجه نرسید. رهبری و شورای نگهبان که عالیترین مرجع رسیدگی به دعاوی این چنینی در جمهوری اسلامی هستند، مهر تأیید بر آن زدند. بنابراین «راه قانونی» برای رسیدگی به آن وجود ندارد! به کدام مرجع می توان از عالیترین مراجع شکایت برد؟! در این صورت چگونه می توان «مشروعیت» و «کودتایی» بودن دولت احمدی نژاد را از راه های قانونی و در چهارچوب قانون اساسی به پرسش کشید؟! در کدام مرجع؟! به پشتوانه کدام دولت؟! در پیشگاه کدام قوه قضاییه؟! همان ها که «نامشروع» و «کودتایی» هستند؟!

اگر قرار است با «حزب» و «جبهه» و امثالهم و در نقش یک اپوزیسیون قانونی فعالیت کرد، اولا چگونه می توان این فعالیت را که باید از سوی یک دولت «نامشروع» به رسمیت شناخته شود، به مردم توضیح داد، و ثانیا، به چه دلیل دولت «نامشروع» باید فعالیت کسانی را به رسمیت بشناسد که آن را «نامشروع» می دانند؟!

کسانی که به گفته محمد خاتمی، رییس جمهوری اصلاحات، «رهبری» را دوست دارند و با تمام وجود در پی حفظ «نظام مقدس» خود هستند، چگونه می توانند دولتی را که مشروعیت خویش را از همان «رهبری» دوست داشتنی کسب می کند، نامشروع بخوانند و با آن همکاری نکنند؟!

چگونه می توان مردم را به این همکاری قانع کرد؟! این مردم در هفته های اخیر مزه پدیده ای را چشیده اند که با هیچ سیاستی جز حرکت برای تغییر نمی توان آن را از ذهن و زبانشان پاک کرد. آیا کسانی که با شعار تغییر، مردم را به پای صندوق های رأی کشاندند، این توانایی را دارند که بیشترین بهره را به سود مردم از شرایط کنونی ببرند؟ کسی نمی داند. ولی یک چیز را همه می دانند: برای این بهره برداری و تحقق شعار تغییر تنها یک راه وجود دارد: باید در برابر نظام ولایت فقیه ایستاد! دلیلش هم روشن است: این نظام ولایت فقیه است که پشت دولتی ایستاده است که مدعیان «تغییر»، خودشان آن را «نامشروع» و «کودتایی» خوانده اند! نمی شود «رهبری» را دوست داشت و به دستبوس وی رفت، ولی دولتی را که وی مُهر تأیید بر آن زده است، نامشروع و کودتایی خواند!

این، آن تناقض اساسی است که از یک سو در پس پرده «سبز» نهانش می دارند، و از سوی دیگر مردم را به پایداری فرا می خوانند! این، سوء استفاده و خیانت به آرزوها و جان عزیز مردمی است که با دست خالی و به امید تغییر در کوچه و بازار و بر دار و درخت و بام، آزادی را فریاد می زنند، حال آنکه سرنوشت تغییری که آنها می خواهند، با «رهبر» دوست داشتنی و نظام مقدس اش و بمب اش گره خورده است.