Friday, May 29, 2009

انتخاب بد و بدتر ؛ من بیگناهم

undefined باز هم « معرکه انتخابات » و باز هم گربه رقصانی ها و به میدان آوردن بوزینه ها برای نشان دادن جای دوست و دشمن . باز هم به میدان آمدن ماموت ها برای پایداری حکومت گرگ ها و کفتار ها و شغال ها و زالو ها . باز هم هشدار های رنگارنگ در رسانه های بد رنگ درباره چاره ناپذیری گزینش میان « بد » و « بدتر » . باز هم همان بازی ها و بازیچه ها! این روزها از تلویزیون های درونمرزی پیام : « شرکت در انتخابات ، آبروی نظام است و وظیفه شرعی » را می شنوید و از نوع ماهواره ای شان هم پیام : « برو پای صندوق ، مهم نیست ، به هر کی می خواهی رای بده ، جز احمدی نژاد . حتما برو ! » وا مصیبتا ! که سی سال است بر گردونه ننگین و آلوده رژیم اسلامی نشسته ایم و این همه کشتار و پلیدی و تباهی را می بینیم و باز هم نمی خواهیم از آن پایین بیاییم . سهل است که بحث میان « انتخاب بد و بدتر » را به میان می کشیم که مبادا مردم آنی به خود آیند و بر آن شوند که این گردونه فساد آفرین را از گردش بازدارند و خود را از بدنامی تاریخی برهانند . آخر با شرکت دراین انتخابات و هر انتخابات دیگر این رژیم ، پیام ما به دنیا چیست ؟ با این گام زدن در خواب ، می خواهیم به جهانیان بگوییم ما چگونه مردمی هستیم ؟ مگر نه آن که خود ما هر بار با خواندن درباره جنایات یک حکومت خونخوار یا حمله قومی بیابانگرد و وحشی که در کتابهای تاریخی تلخ نگاری شده است ، در برابر این پرسش روشن قرار گرفته ایم که « آخه مردم آن دوره چرا تن می دادند به آن همه جنایات ! » اکنون چه شده که این پرسش را از خود نمی پرسیم ؟ مگر جز آن است که ما هم در چنین مقطعی از تاریخ ایستاده ایم ؟ چرا باز هم دکان خرد را بسته ایم و گوشهایمان را سپرده ایم به آن مامورشناخته شده ء لندن نشین که با طرفداری از نیمی از این رژیم ، دهان کجی می کند به نیم دیگر و ما را آلت دست ساخته است برای پربرکت ماندن سفره نوکری اش ؛ یا آن ماموت کهنه پرست کالیفرنیا نشین که همواره می کوشد ما را با ریسمان مارکس در چاه « جمهوری اسلامی » نگاه دارد یا آن دیگری که حق دلالی می گرفت برای نظر سنجی های موسسات آمریکایی و دوستانش را به دست دژخیمان رژیم سپرد و خود از کشور گریخت و اکنون در صدای بد آوای رسانه کشوری دیگر خوش رقصی می کند برای بردن مردم به پای صندوق های رای . صد البته رای به رفقای او و نه جناح مقابل شان . شاید از توده ای های پیشین و مارکسیست های تا همیشه در خواب خوش ، و ذوب شدگان در حکومت ولایت فقیهی – حتا وقتی در کانادا یا آمریکا ساکن باشند - جز این انتظاری نرود ، ولی از این به اصطلاح روشنفکران درون مرز که دست کم وانمود می کنند سر در آخور و توبره ای ندارند باید پرسید شما دیگر چرا ؟ شما چرا دنبال « سگ های زرد » افتاده اید ؟ شما چرا شال سبز و زرد این و آن را بر گردن ها می اندازید و علم این و آن را بر دوش می کشید ؟ روشنفکری شما از کجا آمده که تفاوتی ندارید با این مکتبی ها و آن هیاتی ها ؟ مگر کتاب نخوانده اید و نمی خوانید ؟ ثبت خاطرات و تجربه بازماندگان حکومت های توتالیتر برای چه بوده است ؟ برای پرکردن ساعات فراغت ؟ یا پز دادن در کافه های دودآلود و شهرت آفرین؟ آن همه قساوت و بیرحمی که در این سی سال بر ایرانیان رفت ، بس نیست که همچنان آب را در آبکش ریخته و پیشکش نسل امروز می کنید ؟ این مضحکه انتخاب میان « میر حسین موسوی » یا « محمودک » چیست که شما را به دوزخ فریب و فریبکاری مردم ساده دل کشانده است ؟ محمود دولت آبادی می خواهد دولت موسوی را بر روی کار آورد و حاج فرج دباغ ( مشهور به سروش ) « هیات » شیخک کروبی را . یکی از شرکت در انتخابات « مطالبه محور » می گوید و آن دیگری از « همگرایی » برای رسیدن به خواسته های حقوق بشری ولی غیر دینی در حکومتی دینی ! یکی هم نیست بگوید سهم این مردم چیست از این مضحکه جز تداوم حیات حکومتی توتالیتر که تا مغز استخوان تشنه است به خون مردم به جان آمده ؟ شما که خود را « روشنفکر » می نامید ، کدام گام هرچند اندک را برای « روشن »گری برداشته اید ؟ روشنفکر مسوولیت دارد در برابر جامعه اش ؛ کمر راست می کند و همت بلند ، که مردم را از افتادن به چاله ها باز دارد ، گاه به بهای زندگی می ایستد در برابر چاه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی که مردم بی خبر فرو نیفتند در آن ها . مسوولیت شما چیست ؟ پشتیبانی از آن دولت کوپن گرا یا این هیات سیب زمینی پخش کن؟ روشنفکر که سهل است ، هر انسانی در برابر جامعه اش مسوولیت دارد ، بویژه اگر زیر سایه سیاه و شوم حکومتی توتالیتر روزگار بگذارند . خانم ها و آقایان روشنفکر ! آیا تا کنون نام کتاب « مسوولیت شخصی در دوران دیکتاتوری » به قلم فیلسوف برجسته « هانا آرنت » را شنیده اید ؟ حتما پاسخ تان منفی است . اگرنه چگونه ممکن بود خوانده باشید و باز هم در این جا و آن جا بحث « انتخاب میان بد و بدتر » را به میان بکشید . پاراگرافی از این کتاب را که به همت « بنیاد عبدالرحمان برومند » ترجمه و از طریق سایت آن زنده نام منتشر گردیده ، برایتان می آورم . باشد که نیم نگاهی بدان بیندازید و نه از خدا ، که از خود و تاریخ شرم کنید . شاید تکانی بخورید و کتاب را به طور کامل بخوانید ! مسوولیت شخصی در دوران دیکتاتوری صفحه 19 کسانی که « بد » را در مقابل « بدتر » انتخاب می کنند به سرعت تمام فراموش می کنند که « بد » را انتخاب کرده اند . چون بدی رایش سوم ( زمامداری هیتلر) سرانجام چنان ابعاد هیولایی یافت که هر قدر هم تخیل قوی می داشتیم ، نمی شد آن را « کمتر بد » نامید . قاعدتا می بایست ( با توجه به تجربه جنگ جهانی ) پایه های این استدلال فرو می ریخت ، اما شگفتا که چنین نشد . اگر به تکنیک های حکومت توتالیتر { مانند حکومتی که ایران را زیر مهمیز دارد } نگاه کنیم می بینیم که استدلال « کمتر بد » یکی از ساز و کارهای ماشین های آدمکشی وحشت و نظام است . از اصل « انتخاب بد به جای بدتر » آگاهانه استفاده می شود تا کارکنان دولت { یعنی همه کسانی که در دولت و حکومت مسوولیتی به عهده دارند و همچون آیشمن ، صدام و دیگران باید روزی در دادگاه تاریخ پاسخگو شوند } همچون « تمامی مردم » برای پذیرفتن « شر » به معنای دقیق کلمه آماده شوند . فقط یکی از چند نمونه را ذکر می کنیم : امحای یهودیان به دنبال سلسله اقدامات ضد یهود به صورتی « تدریجی » رخ داد ؛ و هر بار هم با این استدلال همراه بود که « امتناع از همکاری اوضاع را بدتر می کند » . تا این که مرحله ای فرا رسید که اتفاق بدتر از آن ممکن نبود . حیرت آور است که در این آخرین مرحله هم استدلال کنار گذاشته نشد . حتا امروز نیز که بطلان آن مثل روز روشن شده است ، کماکان به کار گرفته می شود . .... در این جاست که می بینیم انسان تا چه حد ار رو به رو شدن با واقعیت هایی که به نحوی در تضاد کامل با چارچوب های ذهنی اوست ، اکراه دارد . متاسفانه شستشوی مغزی آدمی و واداشتن مردم به « بیشرمانه ترین » و غیر منتظره ترین رفتارها گویی بسیار ساده تر است از این که او را مجاب کنیم که به قول معروف از تجربه بیاموزد . یعنی به جای کاربست مقوله ها و فرمولهایی که عمیقا در ذهن ما ریشه دوانده – در حالی که مبنای تجربی آن ها مدت هاست که کنار گذاشته شده – بیندیشد و داوری کند . ************* همه ما مسوولیم . هر رایی که به صندوق انداخته شود ، حتا اگر سفید باشد ، یک رای به مقبولیت و رسمیت این رژیم خونخوار در پیشگاه جهانیان است . هر رای به هر کسی ، یک رای به تداوم همه جنایات ، بگیر و ببند ها ، فسادهای نهان و آشکار ، غارت کشور و فرو افکندن بیش از پیش مردم در منجلاب فساد و تباهی است . نمی شود امروز رای داد و فردا فریاد برآورد : « من بیگناهم » !
از : ایراندخت دل آگاه