Sunday, May 31, 2009
تدوینی جدید از ترانه نون و پنیر و سبزی ابی داریوش در رابطه با ارتحال خميني مزدور و نوكر استعمار نوين ـ ويديو
فیروزه بنی صدر : دلايل تحريم انتخابات , كالبدشكافي فريبكاريهاي قدرت حاکم و پيامدهاي تسليم به شركت در انتخابات
صوفی دچار احساس گناهی عمیق بود. او روزی قبل از مرگ، برای دوستی رازش را این گونه فاش ساخت: روزی که دستگیر و وارد اردوگاه نازی ها شدم، دکتر مسئول اردوگاه هیتلری از من خواست بین دو فرزندم، یکی را "انتخاب" کنم تا دیگری اجازه ادامه حیات پیدا کند. صوفی به امید آنکه جان پسر ۵ ساله اش را نجات دهد دختر ۷ ساله اش را به کام مرگ می فرستد. او هر چند از هیچ کوششی دریغ نمی کند تا شاید بتواند خبری از پسرش بیابد، پسرش را هم از دست می دهد
متدولوژی فریبکاری
پیامدهای تسلیم به شرکت در انتخابهایی که قدرت تحمیل می کند
هر دو طرف مناظره راست می گویند ـ امير فرشاد ابراهيمي
چه کسی است که نداند هاشمی و اعوان و انصارش در این سالها از کنار همین جمهوری اسلامی زراندوزی نکرده اند ؟ چه کسی است که اشرافیت اسلامی ! هاشمی و کرباسچی و ... را منکر شود ؟ چه کسی منکر این هست که برگزیدگان و شهروندان خاص جمهوری اسلامی رانت خواری نکرده اند ؟ حالا یکی مثل صادق محصولی رانت خوار اقتصادی است و یکی مثل زهرا رهنورد رانت خوار تحصیلی
آیا در جمهوری اسلامی همه می توانند یک شبه و البته حتما و انشاالله از راههای مشروع و قانونی به ثروتی آنچنان که شهرام جزایری و محسن رفیقدوست و هاشمی و خاندانش و صادق محصولی دست یافته اند برسند ؟ آیا همه می توانند در دانشگاههای کشور بدون مصاحبه و گزینش همزمان در چندین رشته تحصیلی همچون مهرداد بذر پاش و زهرا رهنورد و علیرضا ذاکانی و ... تحصیل کنند ؟ چه کسی میتواند هم عهده د ار سخت ترین مشاغل مثل فرماندهی سپاه پاسداران باشد آنهم در کوران جنگ که طبق فرمایش خودشان شبانه روز در جبهه و جنگ باشد و همزمان تحصیل هم نماید و با پایان جنگ و فرماندهی اش به یکباره از دانشگاه تهران ، دانشکده اقتصاد دکترای اقتصاد نظری بگیرد مثل آقای محسن رضایی ؟
مناظره دیشب به نظرم هیچ بازنده و برنده ای نداشت و فقط به ملت فهماند که ما در جمهوری دروغ و ریا زندگی می کنیم ، به مردم ثابت کرد که بله این حر که همه در جمهوری اسلامی سراپا یه کرباسند حقیقت محض است چپ و راست و اصلاح طلب و محافظه کار هم ندارد ! به مردم ثابت کرد که وای به روزی که بگندد نمک همین روزهاست وقتی که مسئول دفتر بازرسی و نظارت عالی ترین مقام مملکت دفتر رهبری آقای ناطق نوری خودش هم کارش خراب است ! منتها اگر این حرفها را کسی مثل من و شما بزند نوار ساز هست و دروغگو و باید برود زندان اوین تا درس عبرت بشود برای دیگرانی که اطلاعات اضافی دارند ولی در جنگ قدرت وقتی که دو طرف ماجرا دارند چنگ بر صورت همدیگر می زنند و پرده دری می کنند ما این چیزها را به وضوح می بینیم ، احمدی نژاد خاتمی را متهم می کند که مواد مخدر و اعتیاد را در کشور رواج داده و موسوی احمدی نژاد را متهم می کند که خرافه پرستی و جهل را در جامه پرورش می دهد ، موسوی جنگ طلبی و دخالتهای نظامی ایران در لبنان و عراق و ... را عیان می کند و احمدی نژاد ماجرای پنهان شده تا به امروز مراسم برائت از مشرکین در عربستان را که سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات و سعید امامی و ... در صدد بمب گذاری و اغتشاش در مکه برآمده بودند را فاش کرد و آنرا برای اولین بار تائید نمود ! موسوی از گم شدن پول و زیاده خواهی احمدی نژاد گفت و احمدی نژاد از خاتمی و معین که در حالی که از کیسه دانشجویان هزینه می کردند حذف و اخراج و ستاره دار شدن دانشجوین را باب کردند و همه هم راست می گفتند
من بارها و بارها از دیشب تا بحال مناظره را دیدم و واقعا حرف دروغی در اظهارات هیچ کدام ندیدم هر دو طرف راست می گفتند و برای هم برگ آس می کشیدند ، تنها بازنده دیشب ملتی هستند که این روزها صادقانه و برای فردایی بهتر یکی شال سبز برگردن انداخته و دیگری عکس رجایی زمان را بلند کرده و آن یکی به توهم تغییرات دنبال کروبی افتاده است ، اینجاست که دیگر خوب نگاه کنیم می بینیم نه در این انتخابات دیگر حتا بد و بدتری هم وجود ندارد همه بدتر هستند منتها یکی تا کنون خوب افشا نشده و توانسته هنوز نقاب بر چهره داشته باشه و دیگری نه از بد شانسی نقابش زودتر برملاشده
تصاويري از مزدور بسيجي سعيد عسكر و از اعضاي ستاد موسوي در حال حمله به يك زن مسن ايراني در تجمع 18 تيرماه 81
ضارب حجاريان در ستاد موسوي
سعید عسگر، ضارب سعید حجاریان که اسفندماه سال ۷۹ وی را از ناحیه صورت مورد هدف گلوله قرار داد، به همراه پدرش در ستاد میرحسین موسوی در سه راه تقی آباد شهرری فعالیت می کند.
به گزارش تریبون، عامل ترور سعید عسگر به همراه پدرش در این ستاد فعالیت می کند و گفته می شود محمد عسگر، پدر سعید، یکی از اعضای کمیته هماهنگی استقبال از میرحسین در شهرری می باشد.
سعید حجاریان که از او به عنوان جانباز اصلاحات یاد می شود اسفندماه ۷۹ در نزدیکی شورای شهر تهران هدف گلوله جوانی بسیجی به نام سعید عسگر قرار گرفت، اما با انتقال سریع به بیمارستان جان سالم به در برد. او هرگز سلامت کامل خود را به دست نیاورد. وی پس از بهبودی نسبی ضارب خود را بخشید.
سعید عسگر هم اکنون از اعضای فعال ستاد میرحسین موسوی در سه راه تقی آباد شهرری است.
پیش از این محمدرضا جلایی پور از اعضای ستاد میرحسین موسوی اعلام کرده بود که بازجوی خود را در حال فعالیت در ستاد میرحسین دیده است
زنداني سياسي مسعود حسين پناهي مظلومانه به قتل رسيد
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران : مسعود حسین پناهی از فعالان سیاسی منطقه دهگلان شب گذشته توسط افراد ناشناسی به قتل رسید.
نیمه شب گذشته مسعود حسین پناهی از فعالان سیاسی منطقه لیلاخ از توابع دهگلان که اخیراً با محکومیت 5 سال حبس تعلیقی و همینطور وثیقه آزاد شده بود توسط افراد ناشناسی به قتل رسید. پیکر وی توسط مردم محل یافت شد.
لازم به ذکر است وی از بستگان زندانی سیاسی انور حسین پناهی بوده و همچنین مهر ماه سال قبل در همین منطقه، اشرف حسین پناهی از فعالان سیاسی و برادر این زندانی طی یک سانحه مشکوک جان خود را از دست داد
بهروز جاوید طهرانی همچنان در اعتصاب غذا و در سلولهای انفرادی بند 1 بسر می برد
زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی همچنان در اعتصاب غذا و در سلولهای انفرادی بند 1 زندان گوهردشت کرج بسر می برد. او در روزهای اخیر توسط پاسداربندها مورد یورش قرار گرفت و با باطومهای خود او را آماج ضربات وحشیانه قرار داده اند. علیرغم اعتصاب غذای طولانی و شکنجه پی در پی وضعیت جسمی بسیار بدی دارد و تا حدی زیادی کاهش وزن یافته است. بینائی او کاهش یافته است و خطر جدی جان او را تهدید می کند
نیروهای ملی در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی شرکت نمیکنند
كليپ اهنگ اجرا شده توسط ابي در رابطه با تحريم خيمه شبازي انتصابات ـ بگو بين بد و بدتر چه حق انتخابي است؟
گفت و گو با احمد باطبی،از خاطراتش در باره ی متهمان قتل های حکومتی در زندان
باطبی) این دو نفر در خصوص شرکتشان در این فعالیت ها به من چیزی نگفتند ولی سیاست وزارت اطلاعات در این دوره می گفت که این افراد بودند و نقش داشتند به هر حال آنها در داخلشان یک سری در گیری هایی پیش می آمد و یک سری افراد متوجه مسائلی می شدند که نباید متوجه می شدند و زیاد از حد پا جلو می گذاشتند و یا سهم می خواستند و وزارت اطلاعات آن ها را هم به همین ترتیب حذف می کرد. من می خواهم بگویم که دامنۀ این قتل های حکومتی تا کجا گسترده بوده است و چه کسانی حذف می شدند . وزارت اطلاعات بعد از یک دوره ای در واقع ساختار خیلی پیچیده ای شده بود و خیلی مشخص و عیان بود که آنها دارند افراد را حذف می کنند . به هر حال بزرگ ترین اشتباهشان هم دسیسه حذف روشنفکران در جریان آن اتوبوس بود. مصطفی کاظمی می گفت که در داخل آن اتوبوس نویسنده های معروف بودند و وزارت می خواست که اتوبوس چپ بشود و اجرا کننده اش هم خود وزارت بود که باید حذف می کرد ولی به هر حال نشد. بعد از چندین اشتباه این چنینی همه متوجه شدند که وزارت اطلاعات دارد چنین کارهایی را به طور جدّی انجام می دهد. به هر حال در یک دوره آنها در وزارت به طور غیر مترقبه قتل کردند و برای مثال قتل فروهر ها، شریف و مختاری و پوینده و بقیه. درآن دوره این ها دیگر بی پروا این کار را انجام می دادند و این موضوع بر خورد کرد با جریان دوم خرداد. در دوم خرداد یک تصفیه نسبی در وزارت اطلاعات صورت گرفت که وزارت اطلاعات را به دو طیف تقسیم کرد. طیف متمایل به خاتمی و در واقع اصلاح طلبان و طیف بعدی که هنوز آن بخش اقتدارگرای حاکمیت را داشتند و آن دو طیف در واقع با هم درگیری های درونی پیداکردند . تیم متمایل به اصلاح طلبان ظاهرا مخالف تحرکات اینچنینی نظیرحذف فیزیکی بودند و این درگیری درونی آنها باعث شد که این موضوع از یک جا درز پیدا کند و آن نامه ی معروفی که سعید امامی نوشته بود و گفته بود این دستور رهبری بوده است مطرح شد و بعد از آن هم که قضیه دستگیری آن چند نفر پیش آمد
باطبی (اتفاقاً فکر می کنم نکته ی کانونی این مصاحبه ما هم در همین بخش باشد. مصطفی کاظمی به طور غیر مستقیم به من گفت که دستورات و تایید حکم ها از طریق بیت رهبری می آمد. تصمیمات گرفته می شد و آدمهایی که فعال بودند انتخاب می شدند در یک پروسه که قبلاً اشاره کردم مورد تحقیق قرار می گرفتند و تصمیمات گرفته می شد که آن فرد حذف شود ونامه می فرستادند به وزارت اطلاعات و دری نجف آبادی در یک جلسه خصوصی در بیت رهبری مطرح می کرد. مصطفی کاظمی می گفت که پدر خانم یکی از پسران خامنه ای اگر اشتباه نکنم پدر خانم مجتبی خامنه ای امام جماعت یکی از مسجدهای تهران بود. که دقیقاً خاطرم نیست کجا ولی در این باره صحبت شده بود که در یک مسجدی واقع در خیابان سمیه، مسجد ارگ و یا یک جایی که من الان خاطرم نیست .به هر حال مسئولین اجرایی این دستورات به صورت غیر رسمی تاییدیه این کار را از نماینده خامنه ای و در آن مسجد می گرفتند و سپس حکم شرعی رهبری باید انجام می شد. یعنی سلسله مراتب اداری اش در وزارت انجام می شد و تایید نهایی رهبری به طور خصوصی در آن جا از طریق پدر خانم پسر خامنه ای صادر می شد و آنها می رفتند و با مکانیزم خودشان در واقع حذف فیزیکی را انجام می دادند و این موضوع بیشتر برای افراد نخبه و اقلیت های دینی داخل کشور بود و برای افراد دیگر عموماً این اتفاق نمی افتد. مثلاً پیروز دوانی را با وجود اینکه یک نخبه بود شکنجه و حذف فیزیکی کرده بودند و هفت ماه بعد از این که وی را کشته بودند وزیر اطلاعات وقت آمد و اعدامش را اعلام کرد و گفت که او مهدورالدم بود و باید کشته می شد
باطبی) مصطفی کاظمی در مورد عملیات خودش قبل از تهران چیزی نگفت ولی برای من تعریف کرد که مسئولیت بخشی از وزارت اطلاعات را قبل از اینکه بیاید و معاون سعید امامی بشود در استان فارس داشته است و به خاطر عملکرد خوبش در آنجا از جمله “کنترل” فعالیت بهائی ها و در واقع خدماتی که در راستای خروج اشیای عتیقه از استان فارس کرده بود. (چون که مسئولین وزارت اطلاعات اشیای عتیقه تخت جمشید را به خارج از کشور می فروختند و مصطفی کاظمی بیشتر در این کار به آنها کمک می کرده است).این یک پاداشی بود که وی رابه تهران منتقل کردند و مسئول بخشی از وزارت اطلاعات شد.تکرار می کنم با توجه به مطالبی که من از خودش شنیده بودم عمده خدمتش این بوده که وضعیت بهائیان و بقیه منطقه را ” کنترل” می کرده است و نیز در امر خرید و فروش اشیای عتیقه ای که از تخت جمشید بدست می آمده است را برای وزارت اطلاعات دست داشته است
باطبی) خیر، چون که این ها مدت زمان کوتاهی را در زندان بودند و ما در آن دوره خبر این گونه نداشتیم که متوجه عکس العمل وی بشویم
باطبی) این دو سعید امامی را حاج سعید امامی می دانستند و می گفتند که “شهید سعید امامی” خودش را وقف امام و انقلاب کرده بوده و خودش می توانست در خارج از کشور به نوع دیگری زندگی کند ولی آمد و خودش را هم به صورت دادن ایده های تئوریک وقف کرد و هم شهید شد که حافظ امنیت بشود. مصطفی معتقد بود که دستور خامنه ای که به صورت رسمی اعلام کرده بود که نمی خواهد پای روحانیت در قتل های زنجیره ای باز بشود باعث شد که یک حلقه ی این زنجیره کنده شود وقتی که حلقه ی سعید امامی قطع شد ،نشد که حلقه های قبل تر را به روحانیت دستور دهنده مثل محسنی اژه ای ، فلاحیان و حسینیان و آیت الله خامنه ای وصل کنند. و سعید امامی فدا شد که این حلقه قطع بشود
باطبی) نه، به نظر من وبا توجه با این اطلاعات او خودش تئوریسین این برنامه با کمک دست اندرکارانش بود و در واقع او خودش مجری این تئوری بود . شاید خودش به طور شخصی نمی رفت قتل بکند ولی به همراه همکارانش بود
باطبی (آن ها معتقد بودند که بیت رهبری تمایل داشت که این ماجرا هر چه سریعتر تمام شود به خاطر حفظ امنیت نظام. آن ها معتقد بودند که خاتمی تلاش بر این داشت که هم این قضیه را طوری کنترل کند و هم به نوعی جمع و جورش کند و هم اینکه جان این چند نفر دستگیر شده را حفظ کند . آن ها معتقد بودند که دولت خاتمی متوجه است که ما فقط مجری بودیم و دستور می گرفتیم و مقصر جای دیگری است تا سر فرصت به آن تقصیر پرداخته بشود. همانطور که قبلا اشاره کردم در وزارت اطلاعات دو دستگی ایجاد شده بود : یک تیم در واقع مجری این کار بود و تیم دیگر هم تیم مخالف این داستان بود و کمی “خرد گراتر” که نزدیک به طیف اصلاح طلبان بود. داستان دسته اول ، حکایت آن داستان طنز بود چند سال پیش ابراهیم نبوی نوشته بود . که به چند تا از سرویسهای اطلاعاتی دنیا مثل CIA و موصاد و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی می گویند که طی یک مسابقه درجنگل در سریعترین زمان ممکن یک خرگوش سفید بیاورند. موصاد می رود ظرف ۵ دقیقه خرگوشی سفید می آورد . CIA همین کار را در نیم ساعت انجام می دهد و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در عرض ۵۰ ثانیه می رود و یک خرس قهوه ای می آورد . می زند تو سرش و به خرس می گوید : بگو من خرگوشم و خرس هم می گوید : من خرگوش سفیدم
آن زمان ظاهرا این نوع مکانیزم حاکم بود و می خواستند از این ها به هر نحوی اعتراف بگیرند که شما جاسوس اسرائیل هستید و به دستور اسرائیل این قتل ها را انجام دادید. که حتی در فیلم ها مشخص است که فرد می گوید: تو که من را می شناسی چنین چیزی امکان پذیر نیست! ولی به طور کلی هدف این بود که بگویند اسرائیل و آمریکا در این کار نقش دارند و چقدر اینها نفوذ کردند در وزارت اطلاعات . شما مصاحبه های آن دوره را هم که مطالعه کنید متوجه می شوید که سناریو همین سناریو است. تا اینکه آن بخش “خردگرای” اطلاعات از طریق آقای خاتمی لابی و صحبت کردند با بیت رهبری که چنین حرفی برای مملکت قابل فهم نیست و بهتر است که بگویید اشتباه صورت گرفته و معذرت خواهی کنند به جای اینکه بخواهید تا این حد غلوّ و دروغ پردازی کنید. این از طرف مردم پذیرفته نیست و فاجعه اش بیشتر خواهد بود. به خاطر همین هم دستور را از دست تیم اول در آوردند و به تیم دوم دادند که معتدل تر بود و متعلق به اصلاح طلبان بود. قبل از اینکه این اتفاق بیافتد آن تیم اصلاح طلبان هم برای اینکه مجاب کنند رهبری را آمدند و این فیلم قتل های زنجیره ای را در سه DVD به آقای خامنه ای ، خاتمی و آقای کروبی دادند با این نیت که نشان بدهند این ها تا چه حد دارند فاجعه به بار می آورند تا اعتراف دروغ بگیرند و دیدند که این فیلم باعث شد که بیت رهبری با آقای خاتمی موافقت کند وبگوید که شما کار را برعهده بگیرید. این فیلم دست یک شخصی می افتد که من نام نمی برم و وی در اختیار چند نفر از نمایندگان دوره ی ۶ قرار می دهد و آن ها این فیلم را کپی می گیرند و روی میز هر نماینده یک کپی می گذارند و به این ترتیب این فیلم در جامعه پخش می شود. مکانیزمش این گونه بود
باطبی (انصاری راد جزء اون آدمهایی بود که این ها به او توجه نشان دادند و گرنه این فرد این کار را نکرد ومن شخصاً مطلع هستم که چه کسی این کار را انجام داد
باطبی (این تحلیل خودم است و آنها چیزی نگفته اند و این حرفها نقل قول از این دو نفر نیست. اساساً آن طیف اصلاح طلب وزارت اطلاعات نمی توانست این آدمها را با سابقه و عملکردهایی که داشتند در درون خودش هضم بکند ولی وزارت اطلاعات در سیستم اجرایی مملکت و رئیس جمهور تغییراتی را انجام می داده و موظف بود که تا حدی خودش را وفق بدهد و طبیعی بود که این ارتباط حداقل راهکاری را برای تعامل و جستجو برای جایی که بتوانند کنترل داشته باشند پیدا کنند. این تعاملات بیشتر بدین گونه است نه به این خاطر که حفظ امنیت بشود و خوب ممکن هم بود که در دوره ای که این ها تحت فشار بودند و آن طیف برقرار کننده ی حاکمیت برای حفظ امنیت خودشان متمایل بشوند به آن بخش اصلاح طلبان که یک حمایت حداقلی از این طیف داشته باشند ولی به نظر من بیشتر این ارتباطات به خاطر کار سازمانی و تعریف وزارت اطلاعات از تعامل همه جانبه و همه طیف های حاکمیت است
باطبی (اینها به لحاظ فردی آدم هایی بودند که سعی می کردند ظاهر مذهبی خودشان را حفظ بکنند اما یک مقداری بعد از این مرحله اتفاقات تزلزل در رفتارشان دیده می شد مثلاً آنقدری که مهرداد عالیخانی جنبهِ مذهبی داشت مصطفی کاظمی نداشت و ما می توانستیم این را ببینیم آن قدری که او نماز می خواند و سعی می کرد با مسائل مذهبی خودش را تسکین بدهد آن دیگری نمی کرد و سعی می کرد بیشتر ارتباط عمومی بر قرار کند و به زبان بیاورد که من این کار را کردم اشتباه بود اما من مثلاً در مورد شریف …
باطبی (بله می گفت این راهی که ما رفتیم اشتباه بود و ما نپرسیدیم و خودمان را سپردیم دست این جریان و اساساً فکر می کنیم که این کار اشتباه بوده و نباید انجام می دادیم ولی مهرداد عالیخانی اصلاً با ما حرف نمی زد. مثلاً من می دیدم که در مورد قتل هایی از آنها سوال می کردم وقتی داشت برای ما تعریف می کرد که ما طناب را دور گردنشان بستیم و نگاه کردم دیدم ناخن هایشان کبود شد. این را هر آدم عادی که ببیند باید تکان بخورد و یا اینکه یک مقداری با تاثر بگوید ولی این آدم ها مثل یک ماشین این حرف را می زدند این به لحاظ روانشناسی دو تا جنبه دارد یکی این که یک آدم با تکرار یک واقعه و عمل قضیه برایش خیلی عادی می شود و می تواند خیلی راحت انجام بدهد و یا درباره ی آن صحبت کند و در واقع دفعات اول سخت است. آدم وقتی تا زمانی که قتلی را انجام نداده برایش سخت است ، وقتی که انجام داد دیگر می شود یک قاتل . دوم مسئله مأمور معذور است که سرسپردگی و تحت فرمان مطلق بودن ، می تواند از یک انسان چه موجودی بسازد . از طرفی هم اساساً فرق سیستم امنیتی جمهوری اسلامی با سیستم های امنیتی بقیه کشور های دنیا در ایدئولوژیک رفتار کردنش است. شما فشار، قتل و شکنجه را باید از چند جنبه بررسی کنید یکی سیستم به یک آدم فشار می آورد در درجه اول که تخلیه اطلاعاتی بکند آن فرد را و در درجه دوم از آن فرد یک شخصیتی بسازد که آن آدم قابل کنترل باشد و یا دیگر نرود سراغ “کارهای خلاف”. به همین دلیل برای رسیدن به این هدف عموماً آن فرد را به صورت سازمان یافته شکنجه می کنند که یا به لحاظ روانی فرد را شکنجه بدهند یا به صورت جسمانی ، تا حدی که به اهدافشان برسند. حالا در این پروسه ممکن است شکنجه گربه شخصی زیاد فشار بیاورد ، قلب و روحش ناراحت بشود و دچارعذاب وجدان شود و بگوید دیگر شکنجه نمی کنم ! یا فردی را بکشد و دیگر نتواند این کار را ادامه دهد ولی وقتی پای ایدئولوژی در میان باشد دستور دیگر دستور عادی نیست و شکنجه گر سیمش به آسمان وصل است ، به خدا وصل است و از شکنجه ثواب الهی می برد به طور خلاصه در مورد این موضوع می توان گفت اگر آدم رفتارش جنبه ایدئولوژیک نداشته باشد و بر مبنای توانایی های فردی اش کاری را انجام می دهد باید به این نکته توجه داشت که توانایی های فردی هم یک سقفی دارد ممکن است تا یک حدی بکشد و دیگر نتواند بکشد . من با یک آدمی صحبت می کردم که کارش این بود که افراد را تحت شکنجه قرار دهد بعد از یک مدتی دیگر نتوانست این کار را ادامه دهد. از او پرسیدم که چه اتفاقی افتاد که آن شغل قبلی ات را کنار گذاشتی؟ او در جواب گفت: من یک بار دست یک نفر را زیادی پیچاندم به طوری که دستش از کتف در آمد و نتوانستم دیگر دستش را جا بیاندازم ، بعد از این قضیه دیگر نتوانستم این کار را انجام دهم. یعنی طرف با توانایی فردی اش این کار را کرد و در یک جایی توانایی فردی اش دیگر اجازه نداد و این کار را کنار گذاشت. ولی یک آدم وقتی گمان کند که سیم اش به خدا وصل است ، دیگرشکنجه و کشتن سقفی ندارد و دیگر دلسوزی در کار نیست. دستور، دستور خدا است و دیگر هیچ انتهایی ندارد . این آدمهایی که قتل های زنجیره ای را انجام می دادند مانند این دو شکل بودند یا بر اساس توانایی های فردی بود و یا بر اساس دستور الهی بود این دو مدل به مرور زمان مشخص می شوند و خیلی ها را دیدیم که از وزارت اطلاعات خارج شدند و خیلی ها را دیدیم که در وزارت اطلاعات ماندند . آن افرادی که ماندند به احتمال زیاد از طریق جنبه ی مذهبی و ایدئولوژیک در آنجا باقی ماندند
باطبی (ببینید آنجا ما به آن صورت با هم نبودیم که بتوانیم در مورد کودکی آنها با هم صحبت کنیم. ولی مصطفی کاظمی از گذشته اش نه از کودکی اش صحبت می کرد. که مثلاً من جوان که بودم این کار را می کردم، آن کار را می کردم ولی مهرداد عالیخانی اصلاً از گذشته اش صحبت نمی کرد و دلیل اش هم این بود که این آدم گذشته ی درست و حسابی نداشت پدرش فوت کرده بود و ناپدری داشت و مادرش هم که بحث اش در این مصاحبه جایز نیست ولی نمی خواست در موردش صحبت کند
باطبی (هر آدمی بالاخره یک ترسی دارد نسبت به این موضوع و در مورد این موضوع اینها خودشان را آماده کرده بودند برای مردن که هر لحظه امکان دارد که آنها را بکشند و برایشان هم مهم نبود که چه اتفاقی می افتد و اینقدر هم به اینها فشار می آوردند که اینها هر لحظه می خواستند بمیرند و از بین بروند. در خصوص اینکه اینها به خانواده ها فشار آورده بودند من اطلاعی ندارم و با خانواده هایی هم که صحبت کردم هیچ کدامشان در مورد این فشارها با من صحبت نکردند اما من گمانم بر این است که اتفاقاً جمهوری اسلامی می خواست که اینها اعدام بشوند. به خاطره اینکه این افراد خیلی چیزهای دیگر می دانستند که اگر بیایند بیرون و حرف بزنند و یا اگر به اینها فشار وارد شود از مملکت هم فرار کنند و بروند در خارج این حرفها را بزنند. بهترین راه این بود که اینها بمیرند و بهتر بود توسط خانواده ها که تقاضای قصاص خواستند انجام شود و خانواده ها با یک تیر دو هدف خیلی خوب را زدند. یکی اینکه این را ثابت کردند که حقوق بشر را در بدترین شرایط که عزیزانشان را تکه تکه کرده اند رعایت می کنند و اینقدر بزرگواری و انسانیت یک آدم و یک خانواده می تواند داشته باشد و این بزرگواری و انسانیت از جانب خانواده هایی است که جمهوری اسلامی آنها را مفسد فی الارض می خواند. از طرف دیگر اینکه این خانواده ها بخشی از تاریخ را زنده نگه داشتند و اینها به مرور زمان و در فرصت های مناسب در مورد جنایت هایی که به دستور این سیستم انجام گرفته بتوانند حرف بزنند
باطبی (آنها معتقد بودند کاری که انجام می دهند علاوه بر شغل اداری که به آنها دستور می داده و جنبه ی ثواب الهی هم داشته و اینها می گفتند که” ما فکر می کردیم در آن دوره ما منتخبین خداوند و امام زمان هستیم که هر کسی سعادت این انتخاب را ندارد که از ولی امر مسلمین دستور حذف کفار را بگیرد.” می گفت که ما اینجوری فکر می کردیم آن زمان و در کنار آن شغل ما هم بود و ما آن پولی که دریافت می کردیم…
باطبی( مصطفی کاظمی ، و ما آن پولی را هم که دریافت می کردیم به نوعی پول با برکتی می دانستیم
باطبی( تحلیل خود مصطفی کاظمی و حتی تحلیل شخصی من هم بر این است که اگر حمایتی از جانب ایشان صورت گرفته است از سعید امامی بیشتر و شاید حتی صد در صد به روابط شخصی این افراد بر می گشته است. اینها با هم دیگر خیلی دوست بودند و حسینیان معتقد بود که وزارت اطلاعات باید از بدنه ی خود دفاع کند و اگر این کار را انجام ندهد و بدنه ی خودش را قربانی کند وزارت اطلاعات تبدیل به یک سیستمی می شود که خودش دیگر به خودش بی اعتماد می شود و دیگر نمی توان نیروی مخلص را در آن پرورش داد که برود و قتل انجام دهد و او با همین تئوری از سعید امامی دفاع می کرد و در واقع از این تیم دفاع می کرد. من در آن موقع که در زندان بودم مشاهده نکردم که کسی از اینها بیاید و با این دو نفر ملاقات کند حالا اگر خارج از این دوره بوده باشد من چیزی ندیدم
باطبی( وزارت اطلاعات یک بخش نیست. وزارت اطلاعات تیم های بزرگ کارشناسی دارد که علاوه بر اینکه کارشناس های خودش را به دانشگاه می فرستد و تربیت می کند در هر حوزه ای از آدم های نخبه ی بیرون هم مشورت و کمک می گیرد و اصلاً خیلی از آدم ها را هم استخدام می کند که برای خودش کار کند شاید اون آدم ها هم اصلاً نمی دانستند که برای وزارت اطلاعات مشغول به کار هستند شاید یک شرکتی باشد که چهار تا استاد دانشگاه را برای یک تحقیق بگیرد ولی باز هم اینها برای وزارت اطلاعات کار می کنند به این ترتیب وصل می کند تمام این اتفاقاتی که در دنیا و مملکت می افتد. به همین دلیل به این نتیجه و تحلیل می رسد که باید در فعالیت اقتصادی شرکت کند و برای کنترل سرمایه مافیا سازی بکند . این تصمیم به مراجع بالاتر در وزارت اطلاعات ارجاع می شود و در نهایت بعد از تایید %۱۰۰ می رود نزد رهبر و او تایید می کند که حالا که کارشناسان وزارت اطلاعات به این نتیجه رسیده اند این کار را انجام دهید. این سیستم به این شکل است ولی به این گونه نیست که یک آدم به این نتیجه برسد و یا اینکه یک نفر این را رهبری کند این کار شاید نتیجه سالها تلاش افراد متفاوت است که به این تحلیل می رسند
باطبی (بله
باطبی (در مورد ارتباط این ها با آقای نیازی صحبتی نشد ولی به هر حال اینها با خیلی افراد در ارتباط بودند و ممکن است ارتباطشان را نیز حفظ کنند خارج از چهار چوب اداری ولی با من صحبت نکردند ولی منطقاً این کار را باید بکنند. در خصوص اینکه شغل دیگری دارند من در زندان ندیدم اما از افرادی شنیدم که در زندان ۶۶ سپاه بودند و شنیدم که هم مصطفی کاظمی و هم مهرداد عالیخانی در این زندان هستند و یک فضای جداگانه در وسط حیاط برای این دونفر در یک کانتکس مشخص کردند که اینها در آن زندگی می کنند و خب یک مقدار امکانات بیشتر هم دارند مثلاً ممکن است خانواده هایشان هر روز به ملاقاتشان بیایند و یا هر روز به اینها چند بار تلفن بزنند و یکسری امکانات این طوری داشتند که اضافه بر سازمان برای اینها تعیین شده بود و من شنیده بودم که اینها مرخصی هم می آیند و دوباره به زندان بر می گردند ولی اینکه اینها بازجو در زندان بودند من برنخوردم
باطبی (زندان ۶۶ مربوط به سپاه است و جزء یکی از زندان های امنیتی است
باطبی (بله، یک بازداشتگاه کاملاً جدایی است
باطبی (جای دقیقش را کسی نمی داند و ما هم چون چشم بند داشتیم نمی دانیم ولی احتمال زیاد نزدیک فرودگاه مهر آباد است چون صدای نشست و برخواست هواپیما از آنجا زیاد می آمد
باطبی( من مصاحبه را با یک خاطره تلخ تمام می کنم که از همین فرد بود. می گفت که ما وقتی دستور را گرفتیم برای کشتن فروهر ها با چند ماشین رفتند سمت خانه ی آنها. چند نفر در کوچه ایستاده بودند ابتدا و انتهای کوچه که کوچه ی تنگی هم بود و به راحتی می شد کنترل کرد . تیم در زد و گفتند که ما پلیس هستیم و گزارش دزدی داریم ،بله گفتند که ما از آگاهی هستیم و چیزی در ماشین شما است
یکی از فروهر ها دم در آمد و گفت که ما چنین نکردیم و این ها هم می پرسند می شود بیایند داخل وصحبت کنند و وارد خانه شدند. فروهرها یک سگ داشتند که خیلی پارس می کرد و فروهر متوجه شده بود که ما از وزارت اطلاعات هستیم و می گفت که فروهر گفت که من می دانم شما از وزارت اطلاعات آمدید ولی نمی دانم چه کار دارید. که اینها هم می گویند که نه ما از وزارت اطلاعات هستیم وفقط می خواهیم صحبت کنیم به صورت خصوصی و می گفت که مرحوم پروانه فروهر را بردند طبقه ی بالا و خودشان در طبقه ی پایین فروهر را روی صندلی نشاندند و رفتند و سگ را که خیلی سر و صدا می کرد ساکت کردند و در یک فرصت مناسب داروی بی هوشی را اول روی صورت پروانه گذاشتند و با ضربات چاقو ایشان را کشتند و طبقه ی پایین هم به همین ترتیب و از خانه خارج شدند و رفتند . وقتی که این را به من می گفت من گفتم متاثر نیستی؟ تنها چیزی که گفت این بود که آنها موقع مرگ درد نکشیدند چون بیهوش بودند
باطبی (بله
باطبی (کاظمی هیچ چیزی در این باره نگفت تنها چیزی که گفته بود این روایت بود که من برایتان بازگو کردم
باطبی (خیر
باطبی (نه فقط اینکه خسرو براتی مجری یکسری از این قتل ها بود
Saturday, May 30, 2009
بد و بد و بدتر و بدتر تر و بد تر تر ترين
انتخابات 1376
اولي: من به خاتمي راي ميدهم
دومي: چرا؟
اولي: چون نمي خوام ناطق نوري راي بياره...آخه ميدوني كه بين بد و بدتر آدم بايد به بده راي بده
انتخابات 1384 -
اولي: من به طرفداراي خاتمي راي نميدم
دومي: چرا؟
اولي: چون اين 8 سال كه خاتمي سر كار بود هيچ بخاري ازش در نيومد
انتخابات 1388 -
اولي: من به ميرحسين موسوي راي ميدم
دومي: چرا؟
اولي: چون خاتمي ازش طرفداري كرده و هر چي باشه هرگز نمي خوام احمدي نژاد رئيس جمهورم بمونه
انتخابات 1396 -
اولي:من به طرفداراي مير حسين راي نميدم
دومي: چرا؟
اولي:چون ميرحسين تو اين هشت سال نشون داد كه طرفدار خط امام و ولايته
انتخابات 1488 -
نبيره اولي: من به نواده مير پشم الدين اصلاح زاده راي ميدم
مريخي: چرا؟
نبيره اولي: چون هميشه اجدادمون ما رو توصيه كردن كه بين بد و بدتر، اون بدتره را انتخاب كنيم
__________________________________________________
و بدين سان بود كه ايراني جماعت هيچگاه روي خير و خوبي را نديد و تا زمانيكه منقرض گشت هميشه انتخابهايش بين بد و بدتر و بدترين بود! (خبرگزاريها...سال 1500 هجري شمسي
انتخاب بین بد و بدتر «غیراخلاقی» است _ نه به انتخابات دهم ، نه به جمهوری اسلامی
افزون براین، اگر به تکنیکهای حکومت توتالیتر نگاه کنیم، می بینیم که استدلال «کمتر بد» (که مختص نخبگان بیرون از طبقهي حاکم نیست) یکی از سازوکارهای ماشین وحشت و آدمکشی نظام است. از اصل انتخاب بد به جای بدتر، آگاهانه استفاده میشود تا کارکنان دولت هچون تمامی مردم برای پذیرفتن شر به معنای دقیق کلمه آماده شوند
Friday, May 29, 2009
دکتر محمد ملکي : این چهار نفر وابسته به قبیله خودیها و در فکر حفظ نظام هستند
همه دست در دست هم اين ويرانه را آباد کنند و نگذارند حقوقشان مورد تجاوز قرار گيرد و ريشه استبداد، استعمار و استثمار را برکنند و کشور را به استقلال و آزادي واقعي برسانند
آي گروه چهارنفري، آيا در ميان شما کسي هست که چنين تعهدي را به ملت بدهد و به آن عمل کند!!؟
دکتر محمد ملکي 5 خرداد 88