Monday, July 20, 2009

لیبراسیون: بسیجی ها برای کشتن تربیت شده اند

ماریو گرانلی، روزنامه لیبراسیون فرانسه
برگردان از سوسن دادرس

تهران، دو کشته دیگر بر فهرست بلند کشتگان افزوده شد. سرکوب ها تازه آغاز شده است. مرشاد آموزگار جوان دبستان می گوید: « چه خبر است، این ها دستور کشتن گرفته اند! ». روز 18 تیر، ده ها هزار تهرانی تصمیم می گیرند ممنوعیت تظاهرات را بشکنند ،دهمین سالگرد کشتار دانشجویان در خوابگاه هایشان است.« بسیجی ها در پی دستگیر کردن هر چه بیشتر مردم می باشند»
فیروزه مهندس جوان کامپیوتر از تظاهرات بر گشته و آشفته است، در خانه اش را از داخل قفل می کند. یک گروه بسیجی با موتور به خیابان سرازیر می شوند، هیجان زده اند و باتوم به دست « به شکار تظاهر کنندگان » می پردازند
وحشت و ترور در چشمهایشان دیده می شود، شبکه تلفن های دستی قطع می شود. فیروزه نفسی تازه کرد، و به اخبار رسمی دولتی که درباره شرکت اندک مردم در تظاهرات پخش می شود اعتراض می کند. « میدان انقلاب غلغله بود، فردوسی هم همینطور، خیابان های منشعب به میدان پر شده بودند. وقتی این ها حمله به مردم را آغاز کردند، ما به سوی شمال خیابان ولی عصر رفتیم، اتومبیل ها با بستن راه ها و بوق زدن، ما را در فرار کمک می کردند. بسیجی ها برف پاک کن اتومبیل های آنان را شکستند و به رانندگان حمله کردند
بسیجی ها زنگ درها را می زنند و به درها می کوبند. فیروزه به همه گفت که از پنجره ها دور شوند « خطرناک است» هنگام تظاهرات بسیجی ها عادت کرده اند به سمت پنجره ساختمان ها تیراندازی کنند تا مردم را بترسانند، که کسی شاهد کارهایشان نباشد!
« این ها برای کشتن تربیت شده اند، آنان به قدرت و مزایای خودشان تا آخرین نفس چسبیده اند. با این ترتیب است که رژیم سرپا مانده ، رژیم ده در صد مردم را روبروی بقیه گذاشته است. پول نفت هم در اختیار آنان است، و نیاز هایشان را برآورده می کند»
بسیجی ها دوباره به جان مردم افتاده اند، از پشت دوربین آیفون دیده می شوند که در دسته های ده نفری بالا و پایین می روند. فاطمه مثل ریگ فحش می دهد« همه را می زنند: جوانان، زنان، پیران ، همینطوری مردم را دستگیر می کنند و سپس مدرک سازی و با شکنجه وادار به اعتراف می کنند» ، روزنامه های دولتی هم سخنگوی این ها هستند و می گویند« تحریک شده از خارج» بوسیله « دشمنان جمهوری اسلامی»
علی در زمینه کامپیوترکار می کند او معتقد است که " کلوتید رایس " دختر جوان فرانسوی، احتمالاً ساده بوده و به سئوالاتی پاسخ داده که فکر می کرده مهم نیستند. « اگر سازمان های اطلاعاتی رژیم ابزار تکنیکی دارند، ولی هوش و مهارت آن را ندارند که بجز مخالفان شناسایی شده، به تلفن های دیگران گوش فرا دهند، پس همه شبکه تلفنی را قطع می کنند. این دهاتی ها را دست کم نگیرید!. اینجا مانند قرون وسطی است، عقب ماندگی کامل، قضاوت یکسویه، رژیم به مردم فشار می آورد، فشار بر زندگی مردم بر اساس تهدید هایی است که رژیم احساس می کند ، مثل امروز که احساس می کند وضعیت انفجاری است»
لیلا پنجاه و هشت سال دارد، او مخالفتش را در خیابان ها نشان نمی دهد: « نمی دانم چطور شد که روز 15 ژوئن از خانه خارج شدم، خیلی ترس داشتم». شب از ساعت ده شب به بعد بالای پشت بام میرود و با همسایگانش فریاد « الله و اکبر» سر می دهد. مانند زمان انقلاب سال 57، که باعث رفتن شاه شد
دخترش صبا، خود را آماده مهاجرت به آمریکا می کند « پیش بینی شده که در ماه سپتامبر به دانشگاهی در میشیگان برود» روسری اش مرتباً به روی شانه هایش می افتد: « می ترسم بلایی سر کشور بیاید، ولی فکر می کنم برای من خوب است، نمی توانم اینجا بمانم». از انتخابات 12 ژوئن تاکنون، مانند این ها زیاد شده اند، می گوید پناهنده شدن به خارج ریسک این را دارد که نتواند به کشورش باز گردد
صلاح 28 سال دارد، او همه پس اندازش را در یک مغازه فرش فروشی سرمایه گذاری کرده است. کمبود گردشگران و عدم صادرات، باعث کسادی کاسبی او شده است « مشکل این نیست که حق ندارند با شورت کوتاه در خیابان قدم بزنند، یا بطور آزادانه روی اینترنت گردش کنند، تنها خواست این است که مسئولین چاره ای بیاندیشند، تا ما بتوانیم برای زندگی آینده مان برنامه ریزی کنیم. این ها همه چیز را به ما تحمیل می کنند، چه باید بکنیم، چه باید نکنیم!. بیش از هر چیز در حال خفه شدن هستیم! اگر من مغازه ام را ببندم چه باید بکنم؟ مواد مخدر بفروشم؟»
طاهر 19 سال دارد هنوز به آن درجه از فهم سیاسی نرسیده است، او دوست دارد با « دوست دخترش» دست در دست، در خیابان ها آزادانه قدم بزند، بی آنکه هراسی از سوی گشت ارشاد داشته باشد. « دوست دخترم یکروز در دبیرستان برای پوشیدن جوراب سفید درد سر پیدا کرد » رژیم سرکوبگر است، وطاهر شادی های ظاهری را هم نمی پسندد
امین بهترین دوستش تحمل او را ندارد. ترامادول مصرف می کند، یک داروی مسکن قوی که فروش آن آزاد است. چهار تا چهار تا، کپسول های 400 میلی گرمی را می بلعد، که خطرناک است
شب است در میدان تجریش شمال شهر، بسیجی ها پست بازرسی بر پا کرده اند، اتومبیل ها به آرامی می گذرند، و سرنشینان روی خود را بر می گردانند که چشمشان با بسیجی ها تلاقی نکند
احمد نزدیک به شصت سال دارد مانند همه نگران است« از این پس هیچ چیز مانند گذشته نخواهد بود. ایرانیان تاکنون بسیار خود خواه بودند، ولی پس از این انتخابات بهم نزدیک شده اند و همبستگی بیشتری احساس می کنند، مشکلات میان مردم تقسیم شده است، اگر کسی بتواند این جریان را سازماندهی کند، ملا ها سقوط می کنند». میرحسین موسوی، کاندیدای بد شانس ، کوشش می کند پس از این بحران یک تشکیلات تازه سیاسی بر پا کند
صبا می گوید « ما دیگر اشتباه نخواهیم کرد که به یک نفر چشم بسته اعتماد کنیم. کاری که والدین ما در سال 1979، در باره خمینی انجام دادند» . مرشاد می گوید« همه چیز به آن بستگی دارد که،موسوی چه اندازه با آیت الله ها فاصله بگیرد »
جمهوری اسلامی اعتبارش را در نزد همگان از دست داده است. هنگام انتخابات مبارزه ی قدرت، جاه طلبی های شخصی و انتقامجویی اعضای شورا، که پس از مرگ خمینی در سال 1989 دنبال می شد، در یک روز به انفجاری بزرگ تبدیل شد »
احمد، سخنانش را بی پرده می گوید« رفسنجانی برای موسوی یک منبع مالی بیشتر نیست. این شخص به چیزی جز سود خود و خانواده اش فکر نمی کند. یک پسرش در راًس شرکت نفت، و پسردیگرش مدیر عامل متروی تهران است. او از این امتیازات نمی تواند به سادگی چشم بپوشد»
ظاهراً در تهران نظم برقرار شده است ، چهار راه های بزرگ و نقاط استراتژیکی شهر، درکنترل پلیس و بسیج است. نیرو های انتظامی کنترل خیابان ها را در اختیار دارند. سردمداران جمهوری اسلامی، خارجی ها را سر جایشان نشانده اند، سفارت بریتانیا بسته شده است، برای اینکه فرانسوی ها هم رعایت کنند، یک گروگان 23 ساله فرانسوی از آغاز ماه ژوئیه در زندان اوین به سر می برد
فیروزه آرام می شود: « بدترین چیزی که بتواند بر سرمان بیاید، فراموشی است»

19 ژوئن 2009
تارنمای فرهنگ ایران
www.farhangiran.com