ما ماشینمان را زیر پل گیشا پارک کردیم و پیاده به سمت امیرآباد و کوی دانشگاه حرکت کردیم. ساعت 4.30 جلوی کوی مردم داشتند به سمت خیابان کارگر و بلوار کشاورز حرکت میکردند ولی به صورت کاملا پراکنده. جمعیت کمی هم بودیم. اما از بلوار کشاورز که رد شدیم جمعیت بیشتر شد و از آنجا هم بود که تعداد کمی نیروی انتظامی هم قابل مشاهده بود که بلندگو در دست مردم را وادار به حرکت میکردند.
وقتی که به میدان انقلاب رسیدیم ساعت حدودا 5.10 بود حضور نیروی انتظامی پر رنگتر شد. جمعیت هم به مرور افزایش پیدا کرد. ما از جلوی سینما بهمن قصد داشتیم که بریم به سمت سردر دانشگاه اما گارد ویژه آنجا را بسته بود و به مردم اجازهی رفت و آمد نمیداد. مردم هم که به وضوح زیادتر میشدند همه به سمت میدان انقلاب شروع به حرکت کردند. در جلوی سینما بهمن که دوباره رسیدیم جمعیت بالغ بر 200 نفر از مردم که ما هم جزوشان بودیم، شروع کردیم به الله اکبر گفتن و با دست علامت V نشان دادن.
نیروی انتظامی واکنشی نشان نداد؟
بلافاصله. دو دقیقه بعد همهی نیروهای انتظامی که بلندگو به دست در خیابان کارگز شمالی بودند با دیدن این صحنه خیلی سریع با باتوم آمدند سمت ما و جمعیت را متفرق کردند. من فقط یکی را دیدم که باتوم زد به فرد جلویی من و آن هم خیلی آرام. مردم دو دسته شدند عدهی بیشتری با سرعت رفتند به سمت ایستگاه بی آر تی و عدهی کمی هم آمدند مقابل سینما. همزمان با حرکت آنها گارد ویژه از سمت خیابان کارگر جنوبی وارد میدان شد. جمعیت هم شروع کردند به الله اکبر گفتن. گارد ویژه هم حرکت خودش را به سمت چهارراه ولیعصر شروع کرد و با باتوم به شیشهی مغازهها میزدند که تعطیل کنید. ما اینها را از مقابل سینما میدیدیم. در همین حین جمعیت خیلی زیادی هم از سمت چهارراه ولیعصر وارد میدان شده بود که اینها به همان جمعیتی که رفته بودند به سمت بی آر تی یکی شدند.
از نیروهای معروف به لباس شخصی یا بسیج خبری نبود؟
چرا. دقیقا در همین زمان بود که نیروهای لباس شخصی به طور خیلی گسترده ازهمان لاین بی آر تی به سمت میدان آمدند. بعدش درگیری خیلی شدیدی پیش آمد بین همان جمعیت که از سمت چهارراه ولیعصر وارد میدان شده بود با لباس شخصیهایی که ما فهمیدیم از قبل در همان جمعیت بودند.
یعنی لباس شخصیها بین جمعیت بودند؟ چه کاری انجام دادند؟
بله بودند. واقعا صحنههای دردناکی به وجود آوردند؛ اینکه یه پسر خیلی جوان را به وحشیانهترین نحو ممکن مورد ضرب و شتم قرار دادند. لباس شخصیهایی که وارد این دعوا بودند حدودا چهار یا پنج نفر بودند که به شدت این جوان و چند نفر دیگر را کتک زدند با باتوم و مشت و لگد. یکیشون نشست روی سرش و یکی دیگه از آنها با سرعت خیلی زیادی اومد توی لاین ویژه و اشاره کرد به ونی که اون لباس شخصیهای جدید با آن آمده بودند. ون کمی جلوتر آمد و وقتی آن جوان را بلند کردند که بیاورند سمت ماشین ما فهمیدیم که دستاش را از پشت بستهاند و صورتاش هم خونی شده بود. او را به سمت ون آوردند. دو نفر از همان لباس شخصیها باهاش بودند. در حالیکه دستاش بسته بود و کاملا معلوم بود که گیج است، دوباره به شدت شروع کردند به زدنش. یکی از آنها طوری میزد که حتا دوستان خودش هم آمدند جدایشان کنند، ولی ول کن نبود و روی صندلی ون با مشت باز حمله کرد بهش.
مردم کجا بودند؟ نیروی انتظامی در مقابل این صحنههای که لباس شخصیها به وجود آوردند واکنشی نشان داد؟
ما همچنان از جلوی سینما نظارهگر بودیم. در این موقع نیروی انتظامی اصلا در آن محدوده نبود. توی همان لاین بی آر تی فقط لباس شخصیها بودند. بعد که آن جوان را در ون نشاندند و قبل از اینکه در را ببندند یک نیروی لباس شخصی از ون پیاده شد و شروع کرد به دویدن به سمت میدان و یک اسلحه از جیباش درآورد و شروع کرد به تیراندازی هوایی. صدای وحشتناکی داشت به طوری که همه توجهشان جلب شد.
واکنش مردم چه بود در مقابل این صحنههای خشن که لباس شخصیها به وجود آوردند؟
ما کمی آمدیم عقبتر و کمی بالاتر به سمت میدان انقلاب. مردم با قدرت زیادی شروع کردند به الله اکبر گفتن. نیروی انتظامی هم آمد صف بست، جلوی سینما که شیشهی سینما را نشکنند. من و دوستم هم به همراه عدهیی در پیادهرو بودیم . یک دفعه جمعیتی که در پیاده رو بود از سمت سردر دانشگاه به صورت خیلی زیادی به سمت ما شروع کردند به دویدن. و ما فهمیدیم که از پیادهرو در حال پیشروی به سمت میدان هستند. ولی جمعیت زیاد بود و نمیشد دقیقا تشخیص داد آن پایین چه کسانی حمله کردهاند و یا چه اتفاقی در حال رخ دادن است. ما هم کمی به سمت میدان دویدیم ولی باز هم در حد ده متر ولی جمعیت به سرعت در حال فرار بود به سمت خیابان کارگر شمالی.
چه اتفاقی افتاده بود؟ باز هم لباس شخصیها و بسیجیها؟
بله عدهی زیادی از آنها با موتور از پیادهرو به سمت میدان میآمدند. آن هم به صورتی که با موتور مردم را زیر میکردند یا با برخورد به مردم، هر کسی چند متری پرت میشدند. صحنهی واقعا وحشتناکی بود و اینکه با توجه به سرعت زیاد آنها دیگه خیلی دیر شده بود که من و دوستام تصمیم به فرار بگیریم به سمت کارگر شمالی. تا رسیدند به ما. در همین حین یک گروه از سربازهای نیروی انتظامی هم سمت همان ایستگاه بی آر تی داشت وارد پیادهرو میشد. دیگه اینها رسیدند به ما و چون کسی در وسط پیادهرو نبود اینها متوجه ما شدند که کنار مغازهها ایستاده بودیم. دیگه سرعتشان را کم کردند و شروع کردند به زدن با باتومهای پلاستیکی. ما هم چسبیده به دیوار شروع کردیم آرام آرام به سمت کارگر حرکت کردن. مردم مثل یک نخ چسبیده بودند به مغازههای کنار خیابان. اینها هم که سوار بر موتور میزدند. باتومهایشان پلاستیکی بود، زیاد درد نداشت ولی روی بدن رد میانداخت.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
وقتی رفتیم بالاتر آن گروهی که از سمت بی آر تی میآمدند هم به ما رسیدند. یعنی از قبل که آنها ما را میزدند اینها هم در مقابل ما ظاهر شدند. باتومهای گروه جدید چوبی بود. من نفر چهارم در این نخ انسانی بودم. یک دختر جوان اول بود. بعدش یک پیرمرد و یک پیرزن و من و دوستام. این گروه جدید واقعا وحشی بودند و هیچ رحمی نداشتند. دختر را حسابی زدند. پیرمرد را فقط باتوم زدند به پیرزن چند لگد زدند اما به من که رسیدند چون عینک آفتابی خیلی بزرگ بر چشم داشتم احساس کردم بیشتر توجهشان جلب شد. من دقیقا چشم توی چشمهای کسی بودم که زد دستام را شکست. مثل عقدهییها بود. نمیدانم واقعا چهطور توضیح بدم. چند نفر به شدت لگد میزدند به من و باتوم به پشتام. اما این پسره حمله کرد به سمت صورت من با باتوم چوبی. من تنها کاری که تونستم انجام بدم این بود که سریع سرم را پایین بردم و دست چپام را بالا آوردم. خیلی محکم زد و به آرنج دست چپام اصابت کرد. اما در آن لحظه فقط حواسام به این بود که به سرم ضربهیی نخورد. شروع کردم با تمام قدرت دویدن، تا اینکه رسیدم به کارگر شمالی که مردم آنجا حمع بودند. نگاهی به دستم انداحتم و دیدم که به شدت باد کرده است. اصلا باورم نمیشد به این سرعت دستام ضرب دیده باشد. بعد از اینکه عکس گرفتم فهمیدم که استخوان خرد نشده ولی گوشت اطرافاش له شده است. یک تکه از استخوان ساعدم هم له شده. رادیو گرافی باور نمیکرد که با باتوم ضربه خورده باشد. اما باتوم چوبی بود و دقیقا به موازات دستام به آن ضربه وارد شده بود. برای همین از بالا تا پایین را تحت پوشش قرار داد.
دوستتان چه شد و بعد از آن کجا رفتید؟.
به دوستام از پشت ضربه وارد شده که یکی از ضربهها به استخوان کتفاش وارد شده است. بعد از آن خیلی ترسیدم. داخل کارگر آمدم. به مرور دستام از کتف بیحس شد و نمیتوانستم تکانی به دستام دهم. در خیابان کارگر هم شروع کردند به انداختن گار اشک آور برای همین ما به داخل کوچهها پناه بردیم. یک آقایی با دیدن وضع من، مرا با زور به داخل خانه برد و برایام باند و آتل بست.
به بیمارستان مراجعه نکردی؟
میخواستم به بیمارستان بروم چون نزدیک بیمارستان ولیعصر بودم و امام خمینی. اما از مقابل بیمارستان که رد شدیم تا به در ورودی برسیم مقابل در یک گروه لباس شخصی با ماشینهای سپاه که روی درهای ماشین نوشته بود: یگان رهبر! از در بیمارستان آمدند بیرون حدود بیست تویوتا و من هم تنها کاری که توانستم انجام بدهم این بود که خودم را پشت دوستام مخفی کنم که مرا نبینند. به هر زجری بود خودمان را رساندیم به ماشین و به درمانگاه رفتیم
|