Saturday, July 18, 2009

! رئیس قوه قضائیه و خویشتنداری و قانونمداری



امروز که صحبتهای آقای محمد یزدی را درباره خطبه های دیروز نماز جمعه تهران می خواندم یاد یه خاطره ای از ایشان افتادم که گفتم بگذار بنویسمش ؛گمانم سال 1376 یا 1377 بود دولت خاتمی روی کار بود و مطبوعات واقعا دوران بهارش را در جمهوری اسلامی تجربه می کردند . نشریات رنگارنگ و جورواجور به عنوان اولین ثمره دولت خاتمی در حال شکل گرفتن بودند و از همین رو جناح مخالف اصلاحات اولین حملات خودشان را به این جبهه از مطبوعات شروع کردند .

انصار حزب الله و یا همان بهتر بگویم گروههای فشار که رمز عملیاتهایشان را همیشه از جناح راست می گرفتند شروع بکار کردند و افتادند به جان مطبوعات و روزنامه نگاران حملات به دفاتر مطبوعات ضرب و شتم روزنامه نگاران و ... از جمله خدماتی بود که انجام می دادند و هر از گاهی هم برای دادن گزارش خدمات ولی نعمتان خود مثل آقای مصباح یزدی می رفتند و تعریف می کردند مثلا که بله ما رفتیم زدیم و آتش زدیم و ... و هیچ کدامتان شاید نتوانید حدس بزنید که آقای مصباح با چه ولعی اینها را می شنید و با ریشش بازی میکرد و لبخند می زد ومی گفت احسنت احسنت !

آن روزها برای من واقعا شرایط پیچیده ای بود ، از یکطرف من به حزب الله مثل فرزندی نگاه میکردم که حالا به راه بدی افتاده و خوب نمیشه که آدم بچه اش وقتی خلافی میکنه سرشو ببره و سعی در آرام و اهل کردنش میکنه ، و از طرف دیگر هم خوب اعتقاد داشتم به راهی که در پیش گرفته بودم ، خلاصه نشستیم و با بچه ها جلسه گذاشتیم و گفتم دیگر درد چیه که میروید می زنید و آتش می کشید و ... ؟ همه چیز که در اختیار ماست و هر کاری هم که میخواهیم میتوانیم بکنیم دیگر چرا بهانه دست دیگران می دهید ؟ اگر مشکلی با مطبوعاتی با روزنامه نگاری چیزی دارید بگذارید از راهش اقدام کنیم ! .

بعد آن جلسه بود که رفتم روزی با آقای یزدی که آنزمان ریاست قوه قضائیه صحبت کنم ترتیب جلسه را مرحوم حاج سعید امانی دادند و رفتیم در دفتر نهاد خدمت ایشان و همین تا نشستم گفتند خوب چه خبر ؟ من هم گفتم خبری نیست الا همینها که می بینید و خدمت رسیدیم تا ببینیم آیا می شود مثلا فعلا که دادستانی وجود ندارد به عنوان مدعی العموم دستوری بدهید تا بتوانیم ما از مجرای قانونی نسبت به مطبوعات اقامه دعوی کنیم ، من از قبلش گشته بودم انبوهه ای قانون و ماده و تبصره پیدا کرده بودم که اگر گفت مثلا منع قانونی داریم برایش دلایل حقوقی بیاورم که هنوز حرفم تمام نشده بود کاغذ را برداشت و نامه ای نوشت برای آقای رازینی که آنزمان رئیس دادگستری استان تهران بودند که فلانی در مقام مدعی العموم معرفی می شوند !

من می دونستم که این کار حتما تبعاتی در جامعه خواهد داشت و شاید صدای خیلی ها دربیاد اومدم توضیح بدهم که بله حاج آقا این در آئین دادرسی مدنی هم تصریح شده ... که آقای یزدی بلند شد و عبایش را از جا لباسی کنار میزش برداشت و انداخت روی دوشش و آماده رفتن شد و گفت :"آقا جان قانون رو ولش کنید برید بزنید تو دهن اینها !" .

و البته خوب هرچند که من کسی بودم که ارادتی خاص داشتم به آن سیستم ولی خوب ته دلم گفتم : بله این هم از رئیس قوه قضائیه ما !
بعدها با استناد به همان نیم خط نوشته ایشان دست کم لا اقل بیش از ده روزنامه و چهارده هفته نامه و ماهنامه توقیف و محاکمه شد ....