Wednesday, September 2, 2009

از تصادف با يک آخوند تا شکنجه و اعتراف اجباری

از تصادف با يک آخوند تا شکنجه و اعتراف اجباری

آژانس ايران خبر: اين روزها كه دادگاههاي نمايشي اين نظام را از تلويزيون دنبال ميكنيم به خوبي ميفهميم كه اين اعتراف گيري فقط در حد همين سران نبوده و جوانان و حتي قشر پايين جامعه را هم شامل ميشود , اعتراف به چيزي كه مطلقا اساس و پايه اي ندارد , چند روز پيش مطلبي رااز يكي از كارگران ساختمان سازي كه در ساختمان هاي در حال ساخت زعفرانيه كار ميكند شنيدم كه گوياي اين حرف است , موضوع از اين قرار بوده كه :
یکی از کارگرانی که در ساختمانی در حال ساخت در زعفرانیه مشغول به کار است 20 روز پیش با موتوری که بر آن سوار بوده با یک آخوند تصادف می کند و توسط ماموران دستگیر میشود, در ضمن در اثر این تصادف آخوند فقط سرش کمی خراش بر می دارد, اما این کارگر بخت بر گشته تعریف میکرد که پس از دستگیری از وي میخواستند که اعتراف کند قصد کشت اين اخوند را داشته و کلی شکنجه اش کرده اند .
یکی از شکنجه ها این بوده که اين كارگر بيگناه را درون یک گونی می کردند و می گفتندالان از کوه پرتت می کنیم و مستمر تكرار ميكردند كه تا اعتراف نکنی ,حال و روزت این است .
اما اين كارگر نگون بخت كه كاري نكرده بوده حاضر به اعتراف نميشود سرانجام مزدوران و ماموران او را پرت ميكنند كه بعد او متوجه ميشود كه او را از پله ها پرت كرده اند و دست و پا و دندانهاي او شكسته است