Thursday, December 31, 2009
از محرم و عاشورای ۶۷ تا محرم و عاشورای ۸۸ - ایرج مصداقی
محرم ۶۷ را در حالی آغاز کردیم که در سیاهترین روزهای کشتار ۶۷ به سر میبردیم، خون از در و دیوار میبارید. به هر کجا که مینگریستی مرگ بود و مرگ.
هر صبح همراه با خیل عزیزانم به راهرو مرگ میرفتم و شب، تنها، با پاهایی سنگین و پشتی خمیده از بار اندوه یارانم به سلول باز میگشتم. شبانگاه در تنهایی سلول با چشمانی اشکبار سرگرمی و دلخوشیام شنیدن بوق ماشین عروس از دوردستها بود. من متعلق به نسلی بودم که در غمانگیزترین روزهای زندگیاش، دلش غنج میزد برای شادی مردمش. در جلد سوم خاطراتم «تمشکهای ناآرام» در توصیف احساسات متناقض آن روزها نوشتم:
به ماه محرم نزدیک میشدیم، هر شب صدای بوق ممتد ماشینهای حامل عروس که در گوهردشت تردد میکردند، به گوش میرسید. مردم برای ساعتی هم که شده فارغ از همهی ناراحتیها و بدبختیهایشان، خوشحال بودند. از صمیم قلب خود را در شادکامی آنها سهیم میدیدیم. مگر نه این که برای آوردن لبخند به لبهایشان، این همه مصیبت را در طول سالیان تحمل کرده بودیم؟ حالا چه باک! بگذار شادی کنند. ما نیز همراهشان میخندیم و برایشان آرزوی خوشبختی میکنیم. کاشکی امشب نفهمند که در اینجا چه میگذرد. در بیرون، زندگی همچنان در پشت درها و دیوارهای زندان و قتلگاه جاری بود. از صمیم قلب راضی بودم و در دلم قهقهه میزدم. احمقها را ببین! فکر میکنند راه زندگی را سد میکنند. امروز چند نفر را از ما گرفتید؟ گوش کنید صدای بوقهایشان را که نوید زندگی میدهد! پیوندهای جدید شکل میگیرند. امشب نطفههای جدیدی بسته خواهند شد، با آنان چه خواهید کرد؟ شنیدن بوق ماشین عروس اعتماد عجیبی به من میداد. احساس میکردم زندگی ادامه خواهد یافت و به این ترتیب بچهها ادامه خواهند یافت.
شاید خیلیها که نوشتهی مرا خواندند ما را نسلی رمانتیک و غرق در رویاهای دست نیافتنی خود ارزیابی کردند. اما حوادث تابستان ۸۸ و به ویژه محرم و عاشورای ۸۸ نشان داد که پیشبینی ما صرفاً برخاسته از رمانتیسم انقلابی و یا رویاهای شیرین کسی که در سختترین و غمانگیزترین روزهای زندگیاش تلاش میکند روحیه خود را حفظ کند نبود.
امروز بهتر از هر روز دیگر مشخص شده است که «بچهها ادامه» یافتهاند و «زندگی» برخلاف ارادهی دشمنانش «ادامه خواهد یافت».
آن روزها، وقتی که بغض راه گلویمان را گرفته بود، عزیزی با اندوهی برخاسته از دل، هجرانیمان را در «دشت جواهر» سرود:
«دیروز ما باغ این دشت را
با خون خویش
از گل گوهر، پر کردیم
بادی که چون عجوزهای عاصی
عصا زنان میگذشت
باغ را پرپر کرد»
«دشت جواهر» در ادامه از تلاش نسلی که از کشتار ۶۷ جان به در برده بود میگفت:
«امروز، باز
ما که از همان جوهریم
قلب خویش را باغ میکنیم
خون را با یاد یاران، به هوهویی داغ میکنیم
و قطرههای هوش و حوصله و ستیز را
دانه دانه میکاریم»
خامنهای به عنوان وارث خمینی نسل برخاسته از انقلاب ۵۷ را میشناخت و خطر آن را همچون شبحی برای خود و حاکمیتاش احساس میکرد. نسل ما، نسل جان بدر برده از کشتار ۶۷ هم آماده بود تا سنگینترین بها را بپردازد. بیخود نبود که خامنهای داس خود بر گرفت و دوباره گلهایمان را پرپر کرد.
سیامک طوبایی، جواد تقوی، حسن افتخارجو، بهنام مجدآبادی، محمد سلامی، یدالله پاک نهاد، هوشنگ محمدرحیمی، احمدرضا محمدی مطهری، سیاوش ورزشنما، اصغر بیدی، مهرداد کمالی، مهرزاد حاجیان، امیرغفوری، سید محمود میدانی و ... (۱) نمونههای روشن نسلی بودند که دوباره «قلب» خود را «باغ» کرد و «قطرههای هوش و حوصله و ستیز را دانه دانه» کاشت.
آنها میدانستند چه میکنند بیخود نبود که فریاد میزدند:
«فردا، بر باغ این دشت
که قلب ماست
ستیزه خواهید روئید
و از آب
آتش خواهد جوشید»
خمینی کوشید تا اثری از نسل ما باقی نگذارد. او به نمایندگی از رژیمی جنایتکار تصور میکرد که حساب همه جا را کردهاست:
او در پاسخ نامهی موسوی اردبیلی که در مورد کیفیت اجرای حکم کشتار زندانیان بیدفاع سؤال کرده بود:
1. «آيا اين حكم مربوط به آنهاست كه در زندانها بودهاند و محاكمه شدهاند و محكوم به اعدام گشتهاند ولي تغيير موضع ندادهاند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، يا آنهايي كه حتي محاكمه هم نشدهاند محكوم به اعدامند؟
2. آيا منافقين كه محكوم به زندانِ محدود شدهاند و مقداري از زندانشان را هم كشيدهاند ولي بر سر موضعِ نفاق ميباشند محكوم به اعدام ميباشند؟ »
نوشت:
«در تمامِ موارد فوق هركس در هر مرحله اگر بر سرِ نفاق باشد حكمش اعدام است. سريعاً دشمنان اسلام را نابود كنيد. در مورد رسيدگي به وضع پروندهها در هر صورت كه حكم سريعتر انجام گردد همان مورد نظر است.»
خمینی به خیال خام خود با کشتار محرم ۶۷ و خامنهای به تصور باطل خود با کشتارهای بعد از آن میخواستند تکلیف جنبش را یکسره کنند. برای همین در بحبوحهی کشتار ۶۷ به صراحت عنوان میشد که نظام تصمیم گرفته است دیگر زندانی سیاسی نداشته باشد. تلاش آنها بر این پایه قرار گرفته بود که صورت مسئله را برای همیشه پاک کنند.
خمینی مانند همه جباران تاریخ نمیتوانست درک کند نسلی که در تابستان ۶۷ چشم بر جهان میگشاید خواب را بر او و جانشینانش حرام میکند. او نمیدانست خون قتلعام شدگان یک دهه، روزی به جوشش خواهد آمد و در فریادهای مردم دوباره جریان خواهد یافت.
***
در محرم و عاشورای ۶۷ ما تنها بودیم، کسی از سرنوشت ما خبردار نمیشد. برای جلوگیری از خبر انتشار کشتار ۶۷ همه تمهیدات لازم را فراهم کرده بودند. جنایت در خاموشی و سکوت انجام میگرفت.
در نمازها و نمایشهای جمعه و جماعات مرگ ما را فریاد میزدند. ما را فریادرسی نبود. جوخههای اعدام یک دم از کشتار باز نمیایستادند. در ماه های بعد دستگاه دروغ و عوامفریبی با مهارت به توجیه کشتار مشغول بود.
در محرم و عاشورای ۶۷ در حالی که داغ عزیزانم را به دل داشتم زیر لب زمزمه میکردم:
«ما، شکسته، ما خسته
ای شما به جای ما پیروز،
این شکست و پیروزی بکامتان خوش باد
هر چه فاتحانه میخندید!
هر چه میزنید، میبندید،
هر چه میبرید، میبارید،
خوش بکامتان اما، نعش این عزیز ما را هم به خاک بسپارید » (اخوان ثالث)
در محرم ۶۷ دغدغهی نعش عزیزانم را داشتم. میدانستم از هیچ بی حرمتی به اجساد آنها کوتاهی نمیکنند.
در بهمن ۱۳۶۰ به چشم دیده بودم که چگونه پاسداران از روی پیکرهای غرق در خون موسی خیابانی و اشرف ربیعی و دیگر شهدا میدویدند و شادمانی و هلهله میکردند.
و امروز در عاشورای ۸۸ در مقابل دوربینهای تلویزیونی میلیونها نفر شاهد هستند که لشکریان یزید با ماشین از روی بدنهای لهیدهی تظاهرکنندگان بیدفاع عبور میکنند.
در محرم ۶۷ تنها آیتالله منتظری صدای ما را شنید و به جانیان حرمت محرم و خون بیگناهان را گوشزد کرد:
«من ديدم آنها دارند كارشان را ادامه ميدهند، اول محرم شد من آقاي نيري كه قاضي شرع اوين و آقاي اشراقي كه دادستان بود و آقاي رئيسي معاون دادستان و آقاي پورمحمدي كه نماينده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگه داريد، آقاي نيري گفت : “ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام كرده ايم، دويست نفر را هم به عنوان سرموضع از بقيه جدا كرده ايم كلك اينها را هم بكنيم بعد هر چه بفرماييد...»
اما جانیان به اذن امام خود که بر جایگاه یزید تکیه زده بود حرمت محرم را نگاه نداشته و همچنان به جنایت مشغول بودند. در روز دوم محرم، عادل نوری، غلامرضا کیاکجوری، قنبر نعمتی، محمد رفیع نقدی، سعید غفاریان را که تازه از نماز ظهر فارغ شده بودند به قتلگاه بردند.
قتلگاه جایی نبود جز «حسینیه گوهردشت». اگر حسین بن علی در محرم ۶۱ قمری در گودال قتلگاه کربلا، سر از تنش جدا شد، در محرم ۱۳۶۷ هجری در حسینیه گوهردشت سر صدها نفر بربالای دار رفت. جنایتکارانی که حرمت محرم را زیرپا گذاشته بودند عمد داشتند این جنایت بزرگ و فراموش ناشدنی را در «حسینیه» انجام دهند و بر بالای پیکر شهیدان جشن شادی بر پا کرده و نان خامهای تقسیم کنند.
اگر در محرم ۶۱ قمری، برادر پیشوای عاشورا به خاطر بیماری از مرگ جست، در محرم و عاشورای ۶۷ یزید زمان خمینی، به بیماران نیز رحم نکرد. بیمار قطع نخاعی، ناصر منصوری را بر برانکارد به قتلگاه برده و به دار آویختند. کاوه نصاری که امکان راه رفتن نداشت قلمدوش ظفر جعفری افشار به قربانگاه رفت و محسن محمدباقر با پاهایی آهنی و عصا زنان راهروی مرگ را طی کرد و جاودانه شد.
اگر در عاشورای سال ۶۱ قمری و دوران بربریت ، زنان و اهل بیت حسین بن علی از کشتار وحشیانه جان به در بردند در جنایت محرم ۱۳۶۷ هجری خمینی و لشکریانش به زنان بچهدار هم رحم نکردند و کودکانی را که در زندان بالغ شده بودند نیز به دار آویختند. از میان زنان مجاهد بند ۳ آموزشگاه اوین هیچ یک زنده نماندند.
در روزهای سیاه محرم ۱۳۶۷ شب که از راه میرسید جانیان فارغ از کشتار روزانه، لباسهای سیاه برتن کرده و با به دست گرفتن علم و کتل در محوطهی زندان دستههای سینهزنی به راه میانداختند. درست مثل این روزها که دجالانه در خیابانها و تکایا و حوزههای علمیه و ... پس از فارغ شدن از جنایت، روضه حسین میخوانند.
پیشتر در محرم ۶۲ نیز پاسداران در راهروهای گوهردشت دستهی سینهزنی راه میانداختند و در مقابل سلول زندانیانی که نشان کرده بودند توقف کرده و آنها را مورد ضرب و شتم شدید قرار میدادند. من در آن سال یکی از مشتریهای ضیافتهای محرم جانیان بودم و در روز عاشورا بیش از بقیه روزها مورد ضرب و شتم قرار گرفتم.
در محرم ۶۲ بود که قبرهای زندان قزلحصار را راهاندازی کردند و بعدها صدها دختر جوان را در آنها به بند کشیدند.
نسل ما را زنده به گور میکردند، در راهروهای مرگ در زیر کابل و زنجیر و شکنجه بدنهایمان را خرد میکردند و شبانه نمایش «شام غریبان» میدادند و وقیحانه بر مظلومیت حسین میگریستند.
***
امروز در محرم و عاشورای ۸۸ در بر همان پاشنه میچرخد. اما ما تنها نیستیم، فریادمان در گلو خفه نمیشود، بغض راه گلویمان را نمیگیرد. خلقی که آزادی را اراده کرده به میدان آمده و رو در روی یزید و لشکریانش ایستاده است. بزرگترین کانالهای خبری دنیا مجبور میشوند دلاوری زنان و مردان قهرمان میهنمان را نشان دهند.
این بار ، فتح و پیروزی مردم در چشمانداز است.
دوباره در محرم ۸۸ تاریخ تکرار میشود. این بار مردم به جان آمده و نسلی که در سال خون گرفته ۶۷ به دنیا آمد به میدان آمدهاند. این بار جنایت نه در خفا و در دهلیزهای مرگ که در پیش چشمان نگران مردم دنیا اتفاق میافتد.
در عاشورا و محرم ۶۷ دنیا به مدد یزید آمده بود. آمریکا و کشورهای اروپایی چشمانشان را بر جنایت بزرگ خمینی بسته بودند.
اما در عاشورای ۸۸ دنیا نمیتواند سکوت اختیار کند. آمریکا و اروپا مجبور به موضعگیری شده و میشوند.
در محرم ۸۸ جانیان ابتدا در اطلاعیهی رسمی منکر کشته شدن مردم شدند. درست مثل سال ۶۷ که رفسنجانی مدعی شد «منافقین» به دروغ هیاهو کردهاند که هزاران تن از هوادارانشان اعدام شدهاند.
در حالی که مأموران یزید برای هشدار به موسوی سینهی خواهرزاده او را نشانهگرفتند مدعی هستند یأجوج و مأجوج او را ترور کردهاند. درست مثل آن روزها که به پیرمردهای تودهای ۷۰ ساله هم رحم نکرده بودند و محتشمی و خامنهای و مجید انصاری و جواد لاریجانی و ولایتی و ... مدعی بودند تنها تعدادی را که از مرزهای غربی به کشور حمله کرده بودند اعدام کردیم.
دسیسه های دیروز و امروز جانیان یکسان است. آن روز جنایتکاران توجیهشان برای کشتار بیرحمانهی زندانیان این بود که چنانچه مجاهدین قادر به فتح تهران و دیگر شهرها میشدند زندانیان قتلعام شده با آنها همکاری میکردند!
موسوی اردبیلی و کروبی داستان را به گونهای دیگر گفتند. اولی مدعی بود که زندانیان از امکان عفو در سالهای گذشته استفاده نکرده و لاجرم بهایش را پرداختند و دومی دهسال بعد نیز در اعتراض نسبت به خیرخواهی آیتالله منتظری مدعی بود که قتلعام شدگان زندانیان تواب را کتک زده بودند و به همین دلیل به عقوبت دچار شدند!
امروز لشکریان یزید در حوزه علمیه قم و شورای نگهبان و جامعه روحانیت مبارز و سپاه پاسداران و نیروی انتظامی و مجلس شورای اسلامی و ... به صف شده و ادعا میکنند که کشته شدگان، عناصر وابستهای بودهاند که برای رقص و پایکوبی و جشن و شادمانی در روز عاشورا به خیابان آمده بودند. این بار جرم کشته شدگان این است که حرمت عاشورا را نگاه نداشته اند. حرمت عاشورا در تفسیر لشکریان یزید و مراجع تقلید دربار یزید، شعار «مرگ بر خامنهای» و «ما اهل کوفه نیستیم پشت یزید بایستیم» و «ابوالفضل علمدار خامنهای را بردار» است.
در محرم ۶۷ برای بیمه کردن حکومت یزید همگی دست به یکی کرده بودند. در آن روزگار تنها احمد خمینی و خامنهای و رفسنجانی و محمدی ریشهری و فلاحیان و لاجوردی و ناطق نوری و لاریجانی و عسگراولادی و بادامچیان و یزدی و جنتی و اوباشانشان نبودند که «سور عزای ما را به سفره نشسته بودند» در آن روزها عبدالکریم موسوی اردبیلی و میرحسین موسوی و محمد موسوی خوئینیها و موسوی بجنوردی و عبدالله نوری و علی اکبر محتشمی و مهدی کروبی و محمد خاتمی و مجید انصاری و یوسف صانعی و سعید حجاریان و بهزاد نبوی و مصطفی تاج زاده و دیگر سینه چاکان خمینی نیز بر جنازههایی که در خاوران و بهشتزهراهای میهن در گورهای دسته جمعی و ناشناس به خاک سپرده میشدند هلهله و شادی میکردند و بر زخمهای خانوادهها و جان بدر بردگان محرم ۶۷ نمک میپاشیدند.
از محرم و عاشورای ۶۷ بیست و یکسال میگذرد و در این مدت «گندم ری» به مذاق بسیاری نساخته است. احمد خمینی به دست مأموران خامنهای کشته شد و نبوی و حجاریان و نوری و تاج زاده و کرباسچی و عطریانفر و اکبر گنجی و خیلیهای دیگر پایشان به زندان یزید باز شد و گوشهی ناچیزی از آنچه را که بر نسل ما روا داشته بودند لمس کردند.
کروبی و خاتمی و موسوی و موسوی خوئینیها و محتشمی و ... در صفی قرار دارند که چه بسا کارشان به زندان یزید کشد.
آنهایی که امروز در صف یزید قرار گرفتهاند نگاهی به گذشته کنند و ببینند چه بر سر سینه چاکان دیروز یزید آمد. اگر به آنچه میگویند باور دارند پس: «فاعتبرو یا اولیالابصار»
در فردای مرگ خمینی، احمد خمینی و رفسنجانی و آیتالله هایی همچون طاهری و احمد آذری قمی و یوسف صانعی و... هریک به طریقی روایتی از یزید زمان خمینی جعل کردند تا خلعت ولایت فقیهی را به تن خامنهای بپوشانند.
یزید که بر تخت نشست، اول احمد خمینی را از میان برداشت، سپس آذری قمی را جان به لب آورد و آنگاه نوبت به آیتالله طاهری رسید که خانه نشین شود و سپس رجالهگانش مرجعیت صانعی را نفی کردند و شیخ منافق نامیدندش. او به چشم نتیجهی دروغی را میبیند که در سال ۶۸ ساخته و پرداخته کرده بوده. او خامنه ای را « نه تنها مجتهد مسلّم بلکه فقيه جامع الشرايط واجبالاتباع » نیز معرفی کرده بود. همگان به یاد داریم که آیتالله منتظری به عنوان شیخالفقها چگونه فتوا دادن خامنهای را زیر سؤال برد و مهر بطلان بر فقاهت او زد. خامنهای بلایی نبود که بر سر آیتالله منتظری در نیاورد. در سنین پیری و کهولت پنج سال وی را در بازداشت خانگی نگه داشت. در این کار زشت خاتمی و رفسنجانی و کروبی و شورای امنیت ملی و ... یزید را همراهی کردند. اما خامنهای به جای قدردانی از آنها امروز برای سر رفسنجانی و بقیه ولینعمتهایش نقشه میکشد.
سکوت در مقابل حکم ضد اسلامی خمینی مبنی بر مرتد اعلام کردن مجاهدین در فتوای کشتار ۶۷ که نمازشان ترک نمیشد راه را باز کرد تا امروز رجالههایی همچون حسین شریعتمداری و کوچک زاده به نیابت از خامنهای امثال کروبی و موسوی و فرزندان رفسنجانی را مرتد اعلام کنند.
در دو دههی گذشته خاتمی و رفسنجانی و کروبی نیز به مانند خامنهای و یزدی و هاشمی شاهرودی و احمدی نژاد و لاریجانی و ... شمر و خولی و حرمله و ابن زیاد و عمر سعد و شریحهای قاضی دوران را خلعت بخشیده و به پستهای مهمتر گماردند و یا درخواستش را از خامنهای کردند. این گونه بود که حسینعلی نیری و ابراهیم رئیسی و مصطفی پورمحمدی و اسماعیل شوشتری و علی مبشری و محسنی اژهای و علی رازینی و محمد مقیسه و دهها جنایتکار دیگر ارتقای مقام یافتند و امروز همراه با یزید زمان برای سرشان نقشه میکشند.
گذشته را فراموش نکردهایم اما در عاشورای ۸۸ مهم نیست که پیشتر در کدام صف بودهای، مهم آن است که صف خود را امروز مشخص کنی. بی پرده و بی آلایش. صف مردم در مقابل صف خمینی و خامنهای قرار دارد. با هیچ بهانهای نمیشود در پشت یزید دیروز سنگر گرفت و بر یزید امروز تاخت. با هیچ بهانهای نمیشود سنگ آیتالله منتظری را که در مقابل جنایت محرم ۶۷ ایستاد به سینه زد و خود را پیرو راه امام رذالت پیشهای معرفی کرد که دستش به خون بیگناهان کشته شده در محرم ۶۷ آلوده بود.
جان کلام آن که خامنهای گریزی از سرنوشت محتوم خویش نخواهد داشت. بارگاه او نیز همچون بارگاه یزید بن معاویه آبریزگاه مردم خواهد شد.
ایرج مصداقی
محرم ۱۳۸۸
پانویس:
۱- این افراد پس از آزادی از زندان توسط جوخههای مرگ رژیم ربوده شده و به قتل رسیدند
مزدوران رژیم دو دانشجو را در مشهد به قتل رساندند
خبرنامه امیرکبیر: امروز چهارشنبه در دانشگاه آزاد مشهد افراد گروه انصار و بسیج وارد دانشگاه شده و با سر دادن شعارهایی در حمایت از آیت الله خامنه ای و با در دست داشتن چاقو و قمه، دانشگاه آزاد مشهد را به خاک و خون کشیدند. در پی برگزاری مراسم عزاداری سوم شهدای عاشورا توسط دانشجویان دانشگاه آزاد مشهد، در حوالی ساعت 1 بعدظهر چندین اتوبوس حامل نیروهای انصار و بسیج وارد محوطه دانشگاه شده و بیش از 500 تن را پیاده کردند. این افراد مسلح به چاقو و قمه به سمت دانشجویان حمله کردند که در پی آن بیش از ۸ دانشجو به بیمارستان منتقل شدند. بنابرگزارش ها یکی از اساتید دانشگاه آزاد مشهد نیز با ضربه چاقو نیروهای حامی ولایت مجروح شده و یکی از دانشجویان دختر نیز به دلیل ضربه چوب به شدت از ناحیه سر آسیب دیده است. این افراد غیردانشجو بدون هیچ گونه ممانعتی و به شکلی سازماندهی شده وارد دانشگاه شده و دانشجویان را که در مقابل دانشکده معماری تجمع کرده بودند به صورت وحشیانه ای مورد ضرب و شتم قرار دادند. دانشجویان دانشگاه آزاد مشهد امروز به مناسبت سوم شهدای روز عاشورا تجمع سکوت برگزار کرده و سرکوب مردم را محکوم کردند
Wednesday, December 30, 2009
خبرگزاری هافینگتون پست : جت شخصی خامنه ای بازرسی شده و در صورت لزوم(شکست کودتا) وی عازم روسیه میشود
Tuesday, December 29, 2009
فرافکنی های بانوی «نوبل»، شیرین عبادی
فرافکنی های بانوی «نوبل»، شیرین عبادی
در پیامی خطاب به «پدر» خوانده اش، آیت الله منتظری
سياوش عبقری
یک هفته از مرگ حسین علی منتظری می گذرد. در این مدت، از سوی چندی از شخصیت ها و نهادهای سیاسی، از جمله اصلاح طلبان حکومتی برون مرز، بانو شیرین عبادی، توده ای ها، اکثریتی ها و ... پیام های تسلیت به "خانواده" منتظری و "مردم ایران" در تارنماها بچاپ رسیده است. در فهرست پیام ها آن يک که، بیش و پیش از ديگران، از زوایایی چند جلب توجه می کند، پیام خانم عبادی، اولین بانوی ایرانی منتصب شده به کرسی و ردای قضاوت در دوران "شاهی" و یک وکیل مدافع در نظام "شیخی"، و اولين ايرانی دریافت کننده ی جایزه "نوبل" است. به تبع این مقام ها، ایشان در جایگاهی قرار گرفته که پیام هايش را نباید بدون پاسخ و برخورد گذاشت، هم بدلیل بار حقوقی و سیاسی ويژه ای که با خود دارند، و هم شرایط ویژه ای که ایران از دل آن می گذرد ـ بویژه از جانب کسانی که، در راستای استقرار آزادی و دموکراسی و دادگری در ایران، بر این باورند که بايد از کل نظام ولایت فقیه گذر کرد چرا که این نظام سیاسی ـ مذهبی بهیجوجه اصلاح پذیر نبوده، نیست و نخواهد بود و اسلام باید به مسجد برگردد. این را تاریخی که ديگر مردمان تجربه کردهء جهان ساخته اند، بما می آموزد! و خانم عبادی هم بايد روزی آن را باور بفرمایند!
اما، پیش از پرداختن به پیام ایشان، باید به دو نکته اشارتی داشته باشم.
نخست اينکه من نیز، چون بسیاری از هم میهنان ام، برای حسین علی منتظری احترام قائل هستم ـ مردی دین کار، تئوری پرداز ولایت فقیه، و از بنیان گذاران نظام ولایت فقیه؛ نظامی که جهنم کده ی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و هر آنچه ضد انسانی است را، در سی سال گذشته به مردمان ایران تحمیل کرده است، اما، بخاطر داشتن وجدانی که حقيقت را فدای مصلحت نمی کند کشتارهای تابستان 67 را تاب نیاورده و به بهای از دست دادن جانشینی ِ ولایت فقیه و مآلاً مقام ولایت فقیه و رهبری جمهوری اسلامی ـ با تمامی امکانات مالی – سیاسی ِ آن، به جنایات ضد بشری اعتراض کرده است. منتظری تنها فردی از تبار دین کاران و حامیان فرصت طلب آنها است که خمینی را "معصوم" نمی داند؛ همان خمينی که خانم عبادی، در پیام اخيرش، او را «امام» خمینی خطاب می کند!
دوم اينکه من نیز، چون هزاران و یا شاید میلیون ها ایرانی دیگر، در روزی که خبر اهدای جایزهء "نوبل" به خانم شیرین عبادی را از شبکه های خبری شنیدم، اشگ شوق ريختم ـ شادمان و مغرور از این که پس از بیشتر از دو دهه ستم کاری ِ دينکاران بر مردم ایران، و بویژه ستم های چند لایه نسبت به زنان دلیر و شجاع کشورمان، آنک زنی ایرانی در جایگاهی قرار گرفته بود، که میتوانست از يک تریبون جهانی فریاد در گلو خفه شده ی ایرانیان را بجهانیان برساند! ولی افسوس که بیش و پیش از هر پیام آزادی خواهانه ی مردمان ایران، شنیدیم و مردم جهان هم شنیدند که او از نقض حقوق بشر توسط دولت آمریکا در گوانتانامو و نقض حقوق بشر فلسطینیان سخن می گويد و می خواهد ثابت کند که "اسلام" با "دموکراسی" تناقضی ندارد! این پیام تلخ شیرین خانم عبادی چيزی نبود جز افزوده ای به پیام زهرناک مجیزگویان و لابیگران رژیم، از جمله شورای آمریکائیان ایراتی تبار تریتا پارسی و شورای آمریکائیان - ایرانیان هوشنگ امیراحمدی در آمریکا!
ندانستم و نمی دانم که ایشان چگونه و با چه ریسمانی می خواهد "اسلام" را، که مدعی است پدیده ای الهی، فرازمینی و بی زمان است، به "دموکراسی" که پدیده ای انسانی، زمینی و زمانمند است، پیوند دهد! بگذریم.بزودی ديديم که این جایزهء "نوبل" نه تنها برای مردمان ایران سرمایه ای نشد، بلکه تبدیل شد به یک بدهی ِ بزرگ، که اوج آن را می توان در پیام ایشان ـ آن هم از سوی مردمان ایران ـ در مورد "جسد" حسین علی منتظری يافت که، بنظر من، تحقیر صرف زنان و مردان دلیر و آزاده ی ایران است که جان بر کف با این رژیم "اسلامی" در جنگند!
من البته، بعنوان یک کوشنده ی حقوق بشری، اعتقاد دارم که اين حق انسانی خانم شیرین عبادی است که، بعنوان یک باورمند شیعی و مقلد، بند "قلاده" ی خود را به دست هر مرجع زنده و یا مرده ای بسپارد، ولی ايشان در انجام اين کار از سوی هيچکس نمایندگی و وکالت ندارد.
باری، خانم شیرین عبادی پیام خود به "جسد" حسین علی منتظری را با عنوان " پدر مرا ببخش" شروع می کند و می نویسد: «پدر مرا ببخش که در سالهای سختی که علیه رژیم ستم شاهی مبارزه میکردی ترا یاری نکردم...»
به ايشان بايد گفت که آن «ياری نکردن» مربوط به گذشته ها است و عاقلانه آن است که ايشان اکنون و امروز، در دوران "رژیم ستم شیخی" که فریاد آزادی خواهی مردمان ایران جهانیان را به ستایش بر انگیخته، در کنار اين مردم بایستد و اگر قادر به یاری رسانی نیست، و یا نمی خواهد باشد، حداقل یکی به میخ و یکی به نعل نکوبد و به جهانیان آدرس اشتباهی و واژگونه ندهد!
ایشان، با اشاره به ماه های قبل از انقلاب، ادامه میدهد که «ابلهانه میپنداشتم حکومتی که مجهزترین ارتش خاور میانه را دارد با فریاد چند روحانی ساقط نخواهد شد - حتماً به یاد میآورید که حتی تا چند ماه مانده به پیروزی انقلاب، تعداد روحانیونی که مخالف شاه بودند تا چه حد اندک بود"!
از شیرین خانم عبادی می پرسم که شما چرا وضعيت کنونی رژیم ولایت فقیهی را که آقای منتظری مبتکرش بود، و تا آخر عمر هم همچنان بر این نظریه پایبند ماند، نمی بینید؟ این رژیم ضد ملی با تمامی جناح هایش، و با در دست داشتن هشتاد در صد اقتصاد ایران، نه تنها ارتش دارد، بلکه سپاه و بسیج و نيروی امنیتی و لباس شخصی و حزب الهی را يکجا جیره خوار خود کرده و بجان ملت انداخته و جوانان از جان گذشتهء میهن را واداشته تا این چنین با دلیری پایه های نظام ابداعی ِ "پدر" شما را به لرزه بياندازند! چرا نمی بينيد که فروپاشی این نظام نزدیک است؟!
خانم عبادی بدرستی می نویسد که تا چند ماه قبل از انقلاب تعداد دستاربندان دین کاری که مخالف شاه بودند کم بود. اما ایشان، با واژگونه کردن وقایع انقلاب، می گوید که این آخوند ها بودند که با همان تعداد کم انقلاب کردند و نه مردم! آری، تعداد آخوند ها کم بود برای اینکه بسیارانی از ايشان از ساواک و سازمان اوقاف پول می گرفتند، و همچون دوران کنونی تمام امکانات مالی مملکت در اختیار این قشر زالو صفت ِ مفتخوار نبود که به تکثیر این چنینی بپردازند! آن زمان، در ماه های آخر کار، این فریبکاران به رهبری ِ بزرگ حیله گر و ریا کار تاریخ ایران، خمینی، که خانم عبادی در این پیام "امام" اش می خواند، آمدند و با سوار شدن بر موج احساسات مذهبی مردم و شور و هیجان انقلابی، انقلاب مردم را "ملا خور" کردند! نتیجه شد آن خیانت بزرگ و خونباری به ملت و مملکت که سی سال است جهان شاهد آن بوده و خانم عبادی، آقايان خاتمی، کروبی، موسوی و دیگر شرکای توده ای و اکثریتی و... آنها هنوز هم در پی «اصلاح» اش می کوشند!
تاریخ جهان به کنار؛حق آن است که خانم عبادی ـ چنانچه فقط از تاریخ سی ساله اخیر ایران درسی گرفته باشد ـ بیاید و برای نجات مذهب خود و برای آزادی مردم، با بیانی شفاف و رسا، بگویند که مذهب یک امر خصوصی بین فرد و خدای او است و باید از حوزهء عمومی و دولت بیرون رانده شود.
خانم عبادی می نویسد: «پدر مرا ببخش، زمانی که همراه آیت الله خمینی به تهران آمدی و مهمترین مشاور سیاسی رهبر انقلاب بودی، درایت و تیزهوشی ترا نادیده گرفتم و معنای سخنانت را نمیفهمیدم»!
اين را همه می دانند که تخصص دین کاران در سفسطه گری و تهی کردن واژه ها از مفاهیم است. آيا حق نيست که خانم عبادی، بعنوان یک شخصیت حاضر در میدان کار زار سیاست، اگر در آن زمان سخنان منتظری را نمی فهمید و اینک به این "فهم" رسیده، برای دیگران و با زبانی شفاف شرح دهد که مردم نيز از "نافهمی" خود چگونه و به چه "فهم" ديگری برسند؟!
نمی دانم چرا خانم عبادی می خواهند «نافهمی» خود را به همهء مردم تعميم دهند، حال آنکه گویا خانم عبادی ظنزهایی را که مردم در آن دوران دربارهء درایت و تیزهوشی منتظری می گفتند فراموش کرده اند! طنزی که خود «آن مرحوم» هم از آن با خبر بود. هفته ی گذشته از ایشان یک مصاحبه ی ویدیوئی که اخیراً انجام شده بود دیدم که ايشان، در انتهای مصاحبه و درباره ی خاطرات آن دوره، گفت: «مردم بمن می گفتند گربه نره!»
خانم عبادی میفرماید: «پدر مرا ببخش، هنگامی که در آذر ماه ۱۳۶۴ طبق تصمیم مجلس خبرگان رهبری، به عنوان جانشین امام خمینی و رهبر آینده ایران انتخاب شدی، برای تبریک نزدت نیامدم زیرا میپنداشتم که دین را به دنیا فروختهای».
عجبا! سرکار خانم عبادی، حالا از پذيرش نيابت ولايت فقيه از جانب ايشان چه فهميده ايد؟ و آيا اساساً شما هیچ دین کار تمام وقتی را می شناسید که جز دین فروشی برای زندگی ی دنیوی خود، کار دیگری بکند؟ يعنی نمی بینید که این دین فروشان در ایران ِ ولایت فقیه زده ی اسلامی چه بازار پر رونقی پیدا کرده اند؟
خانم عبادی می گوید: «پدر مرا ببخش، در سالهای ۶۶ و ۶۷ که به کشتار زندانیان سیاسی اعتراض کردی و انتقادات خود را به عملکرد غلط حکومت علناً بیان کردی، هر چند سخنانت را شنیدم، اما واکنشی در خور نشان ندادم"!
خانم عبادی! حال که به نادرستی سکوت اشتباه آلود خود در مورد جنایات تابستان 67 پی برده اید، حال که میر حسین موسوی نخست وزیر و علی خامنه ای رئیس جمهور آن دوره هنوز در قید حیات اند، چرا از آن ها نمی خواهید تا سکوت خود را بشکنند و اطلاعات خود را اختیار ملت، بویژه خانواده ی آن جانباختگان، قرار دهند. رژیم در حال فروپاشی است و فرصت کوتاه. نباشد که پس از فروپاشی بخواهید از ملت طلب بخشش کنید که چرا قبل از برقراری حاکمیت ملت «واکنشی در خور» نشان نداديد؟! يقين داشته باشيد که در آن زمان هم به این گونه واکنش شما "فرصت طلبی" میگویند و آن را همانند و در ردیف "اصلاح طلبی" ی امروزی تان می گذارند!
خانم عبادی می گوید: «پدر مرا ببخش، سالها در حبس خانگی بودی ولی به علت سکوت مرگباری که ایران را فرا گرفته بود و خفقانی که گلوی ما را میفشرد، مظلومیت ات را فریاد نزدم و ستمگران را رسوا نکردم".
ممنون خانم عبادی از اين اعتراف؛ اما اکنون که مردمان ایران بپا خاسته اند و "آزادی و دموکراسی" را فریاد می زنند، و در خارج کشور هم "خفقانی" وجود ندارد که گلوی شما را بفشارد، آيا وقت آن نرسیده که "ستمگران" این دوران سی ساله را رسوا کنید؟
اما و باری، شاهکلام خانم عبادی، جملات پایانی پیام ایشان به پیکر در گور خفتهء آقای منتظری است، آنجا که می گوید: «تو پدر حقوق بشر در ایران هستی و میلیونها چون من فرزند و مرید داری. نیازی هم به قدردانی و سپاس ما نداری. اما همه ما در حق تو کوتاهی کردیم و مقصریم»!
ای بانوی"نوبل" و حقوق بشر! باور کن که بزرگ نمایی و فرافکنی هم حد و حدودی دارد! آیا این فرمایشات شما یاوه گویی نیست؟ در همین دو سال پیش آقای منتظری در مصاحبه ای با خبرنگار نشریه فرانکفورترآلگماینه آلمان گفت: «دستورات دین مقدس اسلام منحصر در مسائل عبادی و اخلاقی نیست، بلکه اسلام برای همهء نیازهای بشری، و از جمله حاکمیت و شرایط آن، دستور و برنامه دارد. چون اکثریت مردم ایران مسلمانند و به موازین اسلامی ملتزمند، ما از کتاب و سنت برای حاکمیت بر مسلمین شرایطی را استفاده می کنیم که بسا عقل هم با آنها مساعد باشد... آقایان (علمای شیعه) نوعاً و اجمالاً ولایت فقیه را قبول دارند. این نظریه اختراعی نیست، چون از کتاب و سنت استفاده می شود»>
شما خانم عبادی با کدامین معجزه می خواهید این باورمندی را به منشور حقوق بشر پیوند بزنید؟! من اطمینان دارم که شما منشور جهان شمول حقوق بشر را مطالعه کرده اید و درست به همين دليل است که در برابر این بزرگ نمایی ها و افاضات غلو آمیز شما حيران مانده ام! حقوق بشر جهان شمول است، فرا جغرافیایی، فرا گروهی، فرا مسلکی، فرا جنسیتی، فرا ملیتی، فرا نژادی، و بسيار «فرا» ی دیگر! شما چگونه فرد دین کاری را که معتقد به، و نظریه پرداز ِ، نظام ولایت فقیه ستم خیز بوده است، ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی و قائم مقامی رهبری را در کارنامهء سیاسی خود داشته و شیرین عبادی را نصف یک مرد می داند، پدر حقوق بشر ایران می نامید؟! آيا این نقض حقوق بشر ایرانیان توسط شما بانوی"نوبل" حقوق بشر نیست؟! آيا این دهان کجی شما به ایرانیت و جوانان ايرانی ما نيست که با جان خود در مقابل این رژیم ضد ایرانی برخاسته و در ماه های گذشته با نثار خون خود فریاد زده اند: «کورش پدر ماست، ایران وطن ماست»؟!
همین جوانان نسل انقلابی که حاکمیت جبار، قهار، غاصب و جنایت کار ولايت فقيه مبالغ هنگفتی از منابع مالی مملکت را برای شستشوی مغزی و کنترل آنها هزینه کرده است، همین جوانان دوران ستم شیخی، اینک در راه باز یافت فرهنگ بومی و ایرانی خود این گونه جان فشانی می کنند و فریاد"اسقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" بر می آورند، و شما، خانم عبادی، در حق شان بدينگونه کوتاهی می کنید!
ندا آقا سلطان ها و سهراب اعرابی ها، زنان و مردان حقوق بشر و تاریخ ساز ایران هستند. خانم عبادی شما، در واقع، بايد از این جوانان و مردم ایران پوزش خواهی و درخواست عفو و بخشش کنيد از اينکه هنوز هم بر طبل کج فهمی خود می کوبيد و بر کژراهه ها گام می زنيد.
شاید هم اين کار شما نيز بر حسب همان سیاست های "کمیته ی نوبل" باشد که يک بار مصلحت دید تا شما را بر آن جایگاه رفيع بنشاند و اکنون، در اوج رستاخيز ملت ايران، مصلحت چنين می بيند که شما در اين يکی بوق اسلام پناهی ِ اصلاحات طلبانه بدميد.
در هر صورت، بايد گوشزدتان کرد که آویزان شدن شما به جنازهء منتظری و طلب بخشش از او چيزی جر یک خیمه شب بازی دل آشوبه آور نيست!
27 دسامبر 2009
https://newsecul.ipower.com/
Monday, December 28, 2009
مهندس حشمت اله طبرزدي را بازداشت و به مكان نامعلومي بردند
صدها تن از بازداشت شدگان به زندان اوین منتقل شدند
صدها تن از بازداشت شدگان به زندان اوین منتقل شدند
550 تن از بازداشت شدگان از شب گذشته به زندان اوین منتقل شده اند.
خبرگزاری هرانا -: پس از درگیری های روز گذشته در پایتخت ایران تعداد بسیاری از مردم معترض بازداشت و به زندان اوین منتقل شده اند.
به گزارش فعالان حقوق بشر در ایران، از شب گذشته تا کنون حداقل 550 نفر از بازداشت شدگان به قرنطینه اصلی زندان اوین، قرنطینه بند 7 ، بند 240 و بند 209 منتقل شده اند. تا زمان تنظیم این گزارش زندانیان جدید نیز در حال انتقال به زندان اوین می باشند که احتمال می رود آمار بازداشت شدگان تا پایان امروز به هزار نفر برسد.
لازم به ذکر است روز گذشته سردار رادان یکی از فرماندهان نیروی انتظامی از بازداشت 300 تن خبر داد
فیلم؛ دستگيری نيروهای گارد ضد شورش توسط مردم
فیلم؛ واژگون کردن ماشین نیروی انتظامی در تهران
فیلم؛ درست کردن سنگر در خیابانهای تهران
فیلم - گزارش شاهد عینی از امام حسین ۶ دی
فیلم؛ صحنه تیرخورن يک جوان در تهران
فیلم؛ خلع سلاح مامورین و حمله مردم
فیلم؛ آتش زدن ماشین پلیس ضد شورش
فیلم؛ تصویر یکی از مجروحین و به آتش کشیدن مقر پلیس
عاشورا ساعت 12:50 - خيابان حافظ - پايين تر از کريم خان
فیلم؛ تصرف خودروی پلیس و آزادی افراد بازداشت شده
فیلم؛ روشن کردن آتش و شعار مرگ بر خامنه ای
فیلم؛ درگيری شدید با مزدوران رژیم و زخمی شدن جوانان
فیلم؛ پاره كردن عكس خامنه ای جنایتکار در تهران
فیلم؛ تهران در آتش و دود با شعار مرگ بر خامنه ای
فیلم؛ آتش زدن ساختمان بسیج وزارت نفت در تهران
فیلم؛ صحنه کشته شدن یکی از هموطنان در تهران
فیلم؛ حمله مردم به جان آمده به مزدوران رژیم
فیلم؛ یکی از کوچه های منتهی به خیابان انقلاب
ضرب و شتم تظاهرکنندگان توسط محافظین سفارتی در برلین
ضرب و شتم تظاهرکنندگان توسط محافظین سفارتی در برلین
شبکۀ جوانان ایرانی در برلین
ضرب و شتم جوانان و دانشجویان ایرانی توسط محافظین سفارتی در برلین
دیروز تعداد زیادی از ایرانیان شهر برلین به دعوت شبکۀ جوانان ایرانی در برلین، برای اعتراض به سرکوب بیرحمانۀ تظاهرات مردم در روز عاشورا، مقابل مرکز فرهنگی اسلامی ایرانیان که وابسته به سفارت جمهوری اسلامی است، جمع شدند. همراه این تجمع تعدادی از فعالین ایرانی و از جمله برخی از اعضای شبکۀ جوانان ایرانی برای اعتراض به مراسم هایی که سفارت ایران در برلین برای حمایت از دولت کودتا برگزار میکند به داخل برنامۀ شام غریبان سفارت رفتند و با نشانه های سبز و سخنان اعتراضی علیه سرکوب بیرحمانۀ مردم ایران در روز عاشورا ، اعتراض خود را اعلام کردند. اما اعتراض دانشجویان و جوانان درون مراسم با حملۀ شدید مأمورین و محافظینی که برای سرکوب معترضین از سوی سفارت فراخوانده شده بودند مواجه شد. مینا محبوبه خانی، سپیدۀ خاکسار، مریم میرزا، امید ابراهیمی و پویان محمودیان از فعالین شناخته شدۀ دانشجویی و جوان ایرانی بودند که مورد حملۀ نیروهای امنیتی سفارت قرار گرفتند که از میان ایشان مینا محبوبه خانی و پویان محمودیان مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفتند. همینطور مزدک شالگونی و بهادر نیکفر از اعضای فعال شبکۀ جوانان ایرانی که تازه وارد مراسم شده بودند، برای جلوگیری از ضرب و شتم به طرف دوستان دیگر رفتند که با ضربات مشت و لگد محافظین مواجه شدند. در همین هنگام مأمورین پلیس با اطلاع رسانی هژیر پلاسچی دیگر فعال شبکۀ جوانان ایرانی، به درون مراسم رفتند و با مداخله از ادامۀ ضرب و شتم معترضین جلوگیری کردند.
شرکت کنندگان در تجمع اعتراضی نیز برای پشتیبانی از کسانی که مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند به پلیس علیه ضاربین اعتراض کردند و همان شب بیش از ده شکایت علیه ایشان به پلیس آلمان اعلام شد.
تجمع اعتراضی حدود ساعت ده شب به پایان رسید. اما همۀ شاکیان به همراه چند تن از شاهدین و فعالین با همراهی پلیس در مقابل ساختمانی که مراسم سفارت در آن برگزار شده بود حاضر شدند و پلیس آلمان پس از بیرون آمدن تک تک شرکت کنندگان مراسم از شاکیان خواست تا ضاربین را از بین آنها شناسایی کنند. سرانجام تعدادی از آنها پس از گذشت بیش از دو ساعت شناسایی شدند و نام و نشانشان در پروندۀ شکایات معترضین قرار گرفت.
گزارش دیداری در لینک زیر
http://www.youtube.com/watch?v=qQsmxuB45is