Saturday, July 11, 2009

جنبش مردمی در ایران و چشم انداز سیاست های آمریکا - حسن داعی


جنبش مردمی در ایران و چشم انداز سیاست های آمریکا
حسن داعی
کمیته آمریکائیان و ایرانیان پیشرو (پیک)

راجر کوهن، خبرنگار نیویورک تایمز که از طرفداران جدی سیاست مماشات با ایران است در جریان قیام مردمی اخیر در تهران بود. وی در یکی از گزارشات متعدد خود از تهران نوشت که مردم در خیابانها از او می پرسیدند که اوباما کجاست و چرا از جنبش ایرانیان برعلیه حکومت حمایت نمی کند. همین احساس را میتوان در میان بسیاری از ایرانیان خارج از کشور نیز مشاهده نمود که خودداری اوباما از موضعگیری صریح در مقابل ملایان را غیر قابل قبول و نادرست میدانند.
مسئولان دولت آمریکا، دلیل ظاهری این موضعگیری محتاطانه را خودداری از دادن بهانه به حاکمان تهران برای آمریکائی نشان دادن مخالفان و سرکوب آنان بیان کرده اند. این استدلال، سالهای متمادی توسط کسانی تبلیغ گردیده است که بطور مستمر خواهان کنار آمدن با حکومت ایران بوده اند. این دسته از افراد و در رأس آن لابی خود رژیم، همواره به تبلیغ این موضوع پرداخته اند که بایستی سرکوب مردم ایران را امری داخلی تلقی کرده و ایالات متحده از وارد شدن به آن پرهیز نماید. از طرف دیگر، موضعگیری های روزانه مسئولان آمریکائی در مورد تمایل دولت اوباما برای ادامه سیاست گفتگو با ملایان، دلیل دیگری براین مدعاست که دغدغه اصلی اوباما بیش از آنکه سلامتی مخالفان حکومت ایران باشد، چیزی مگر باز نگه داشتن درب مذاکره با جمهوری اسلامی نیست.
اما به اذعان اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان سیاست خارجی آمریکا و بخصوص مشاوران کاخ سفید، وقایع اخیر ایران بطور بنیادین و برگشت ناپذیر شرائط نوینی را خلق نموده که هم آینده حکومت ایران و هم سیاست ایالات متحده را کاملا دگرگون کرده است. ازاینرو، علیرغم تلاش کاخ سفید، شرائط مورد نیاز برای مذاکره و به تبع آن معامله با ایران در چشم انداز قابل پیش بینی وجود ندارد. در گزارش حاضر، به بررسی قیام مردمی در ایران و تأثیرات آن بر سیاست آمریکا بخصوص در مورد برنامه هسته ای جمهوری اسلامی می پردازیم.
سیاست آمریکا در رابطه با ایران
همانطور که مسئولان آمریکائی بارها تکرار کرده اند، مهمترین نگرانی آمریکا، برنامه اتمی ایران است و به همین دلیل نیز جلوگیری از دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای، به مرکز ثقل سیاست های ایالات متحده تبدیل گشته است. برای مقابله با برنامه اتمی ایران، سه راه حل یا خط برخورد وجود دارد:
مذاکره با ایران همراه با ادامه سیاست چماق و هویج تا زمانیکه جمهوری اسلامی حاضر به توقف برنامه هسته ای خویش گردد. این گزینه اصلی آمریکا و سیاست حاکم در برخورد با جمهوری اسلامی است.
مقابله تمام عیار با جمهوری اسلامی که شامل تمام گزینه ها از افزایش تحریم ها تا حمله نظامی و تغییر رژیم میگردد.
قبول شکست سیاست فشار بر ایران و پذیرفتن هژمونی ملایان در منطقه و به تبع آن قبول یک ایران مجهز به سلاح هسته ای. طرفداران این خط مشی معتقدند که آمریکا همانطور که با چین و یا شوروی به همزیستی رسید، بایستی با جمهوری اسلامی نیز به یک تعادل جدید دست یابد و جغرافیای جدید منطقه را برسمیت بشناسد. برژینیسکی و لابی های نفتی از جمله طرفداران این راه حل می باشند.
سیاست پیش بینی شده اوباما این بود که تا انتخابات ریاست جمهوری، تحریم ها در وضعیت کنونی باقی بماند و افزایش نیابد. در عوض از مذاکره با باند احمدی نژاد نیز امتناع نماید. مسئولین آمریکائی معتقد بودند که فشارهای اقتصادی و اجتماعی به شکاف بالای حاکمیت دامن زده و باعث تقویت جناح رقیب احمدی نژاد خواهد شد.
طبق پیش بینی کاخ سفید، قرار بر این بود که با برنده انتخابات رژیم ایران، حتی اگر احمدی نژاد باشد، وارد یک دوره مذاکرات جدی همراه با افزایش بسته های تشویقی گردد. این دوره از مذاکرات از نظر زمانی محدود و کمتر از یکسال در نظر گرفته شده بود. در صورتیکه ایران به ژست های حسن نیت غرب و آمریکا پاسخ مثبت نداده و کماکان به وقت کشی می پرداخت، آمریکا و متحدانش افزایش بینادین تحریم ها را مد نظر داشتند.
تأثیر تحولات ایران بر سیاست آمریکا
حال باید دید که تحولات اخیر ایران کدامیک از سه خط برخورد آمریکا با جمهوری اسلامی را تقویت میکند. قبل از آنکه به نتیجه گیری در اینمورد برسیم، باید به پارامترهائی که در این زمینه تغییر کرده اند نگاه کنیم و پس از شناخت این پارامترهاست که میتوان خط سیاسی محتمل آمریکا در برخورد با جمهوری اسلامی را بازشناخت.
حکومت ایران ضعیف تر شده و قدرت تصمیم گیری اش برای معامله با آمریکا و توقف برنامه هسته ای کاهش مییابد. (جام زهر هسته ای)
برخی از هموطنان، بخصوص آندسته از کسانیکه همواره نگران معامله آمریکا با حکومت ملایان بوده اند، معتقدند که در شرائط جدیدی که پس از قیام اخیر بوجود آمده و حکومت شکننده تر شده است، رژیم برای جلوگیری از سقوط، آمادگی بیشتری برای معامله با آمریکا پیدا کرده و بنابراین، امکان کوتاه آمدن بر سر برنامه هسته ای افزایش یافته است. این نظریه با واقعیات کنونی کشور مطابقت نمی کند و احتمال وقوع آن بسیار ضعیف است. در صورت وقوع چنین سناریوئی، همانطور که توضیح داده خواهد شد، رژیم بسیار ضعیف تر و آسیب پذیر تر شده و جنبش مردمی ابعاد غیر قابل کنترلی بخود میگیرد.
در عوض، بسیاری از کارشناسان داخلی و منجمله مسئولان حکومتی، توقف برنامه هسته ای و کنار آمدن با آمریکا را با سرکشیدن جام زهر مقایسه میکنند. یعنی همان نمونه ایکه روح الله خمینی با پذیرش آتش بس با عراق انجام داد. طبیعی است که جام زهر معنای خود را دارد و آثار آن بر کل سیستم سیاسی رژیم اثر میکند. اگر به مجموعه تحلیل های کارشناسان داخلی نگاه کنیم سر کشیدن جام زهر هسته ای نتایج زیر را بهمراه دارد:
دست کشیدن از برنامه هسته ای مساوی با شکست در برابر آمریکاست
شکاف درونی رژیم بیشتر می شود
کوتاه آمدن رژیم در مقابل آمریکا و رشد شکاف های درونی، به بازتر شدن فضای سیاسی منجر میشود
نتیجه شکست در مقابل آمریکا، شکستن شاخ حکومت در منطقه و از دست دادن متحدان منطقه ای اش میباشد
حال باید دید که تحولات کنونی داخل ایران، یعنی شرائط انفجاری مملکت و آمادگی مردم برای قیام، دست حکومت را برای سرکشیدن جام زهر و کوتاه آمدن در مقابل آمریکا بازتر میکند یااینکه خطرات انفجاری چنین تصمیم گیری را بالا میبرد؟ مثلا، اگر بیماری به یک عمل جراحی خطرناک احتیاج داشته باشد و درست روز قبل از عمل، دچار سرماخوردگی شدید شده و قوای بدنی اش ضعیف گردد، آیا در این حالت آمادگی اش برای عمل جراحی بیشتر می شود یا کمتر؟ طبیعی است که هر پزشک عاقلی، عمل جراحی را به بازیابی سلامتی بیمار موکول میکند.
اگر به نمونه سرکشیدن جام زهر جنگ با عراق نگاه کنیم، میتوان رفتار حکومت را بازشناخت. در آندوره، رژیم تنها زمانیکه خطر سقوط را در مقابل خود دید حاضر به سرکشیدن جام زهر و قبول آتش بس با عراق شد. بلافاصله، اختلافات داخل رژیم بطور بی سابقه ای افزایش یافت و فضای سیاسی کشور نیز آماده انفجار بود. خمینی برای پر کردن این شکاف ها دو کار انجام داد. اولا فرمان قتل عام زندانیان سیاسی را صادر کرد که هدفش بستن فضای سیاسی بود و در مرحله بعد و در صحنه خارجی نیز با صدور فتوای قتل سلمان رشدی و با ایجاد یک بحران خارجی دیگر، سعی نمود تا شکاف های درونی سیستم را ببندد و آثار تخریبی جام زهر را کاهش دهد.
طبیعی است که سرکشیدن جام زهر هسته ای و تعامل با آمریکا، درست مثل آنزمان، شوک های بسیار جدی به کل نظام وارد میکند. آیا خامنه ای با توجه به شرائط کنونی مملکت قادر به بستن شکاف های ناشی از سرکشیدن جام زهر هسته ای در درون سیستم حکومتی خواهد بود؟ آنهم سیستمی که هم اکنون به مرز فروپاشی درونی رسیده است. در بعد سیاسی و برخورد با مردم نیز باید پرسید که آیا وی قدرت کنترل وضعیت انفجاری مملکت در صورت شکست در برابر آمریکا را خواهد داشت؟ آنهم مردمیکه هم اکنون نیز قابل کنترل نمی باشند.
سوزان مالونی یکی از صاحب نظران با نفوذ آمریکاست که 4 سال پیش مدیریت تهیه گزارش معروف شورای روابط خارجی آمریکا در مورد نحوه برخورد با ایران را بعهده داشت. این گزارش که منجمله برژینسکی و رابرت گیتس نیز در تهیه آن شرکت داشتند، طرفدار این نظریه بود که حکومت، با حذف اصلاح طلبان و قدرت گیری جناح راست یکپارچه تر میشود، مدل چینی را برمیگزیند و از تشنج دورتر میگردد. از همین رو، راه برای تعامل بین ایران و آمریکا بازتر میشود. اما اکنون، همین سوزان مالونی در مورد تحولات اخیر ایران و تأثیر آن می نویسد:1
وقایع هفته گذشته در ایران را میتوان بدترین سناریوی ممکن برای دولت اوباما دانست. اگر اصلاح طلبان در انتخابات پیروز میشدند راه را برای مذاکرات جدی بین دو کشور آماده میکرد. حتی یک پیروزی قابل قبول برای احمدی نژاد نیز اگرچه زیاد دلخواه نبود اما میتوانست قدرت محافظه کاران را تقویت کرده و به آنان اعتماد بنفس میداد تا از موضع قدرت بتوانند به یک انتخاب تاریخی دست زده و رابطه خود با آمریکا را مورد بازبینی قرار دهند.
اما بجای آن، واشنگتن اکنون با یک قدرت تکه شده روبروست. این وضعیت، مانع از این است که ایران وارد گفتگوی جدی با آمریکا گردد و ایران را از تصمیم گیری جدی در مورد برنامه هسته ای اش ناتوان میسازد.
در پایان باید این نکته را نیز اضافه کرد که تاکنون، رژیم بهای گزافی برای دستیابی به سلاح هسته ای پرداخته است اما در حال حاضر، دست کشیدن از این برنامه، خود بهای سنگین دیگری دارد که برای رژیم بارها کمرشکن تر از تحریم های موجود و ویرانی اقتصاد کشور است. بسیاری از هموطنان، بهای سنگین توقف برنامه هسته ای را از قلم میاندازند.
نمی توان به بهانه مبارزه با انقلاب مخملی به رهبری آمریکا به کشتار و سرکوب مردم دست زد و در همان زمان نیز با آمریکا بر سر میز مذاکره و معامله نشست
تجربه ایران گیت و معاملات پنهانی با آمریکا نشان داد که اگرچه رژیم به زد و بند پشت پرده با آمریکا و اسرائیل می پرداخت اما از انجام علنی آن ناتوان بود. امکان پذیر نبود که تحت عنوان مبارزه با استکبار جهانی، دهها هزار تن از جوانان وطن را به میدان های جنگ بیهوده با عراق فرستاد و در همان زمان بطور علنی با آمریکا به زد و بند پرداخت. بهمین دلیل نیز مهدی هاشمی به خاطر افشای ایران گیت اعدام شد. در حال حاضر نیز، امکان حل مسئله هسته ای و تعامل با آمریکا بصورت پنهان و دور از انظار مردم ایران وجود ندارد. مسئله هسته ای موضوعی نیست که بتوان پشت دربهای بسته حل و فصل نمود. یا باید سناریوی لیبی را دنبال کرد یا باید مانند عراق درب تمام پادگان های سپاه و مراکز هسته ای را بروی بازرسان خارجی گشود. معنای هر دو حالت نیز چیزی مگر شکست خفت بار در مقابل آمریکا نیست. نمی توان هر روز عربده ضد آمریکائی کشید و هزاران نفر را تحت نام مزدور آمریکا به شکنجه گاه فرستاد و در عین حال با آمریکا بر سر میز مذاکره نشست و به معامله مشغول شد.
سیاست خارجی رژیم رادیکال تر شده و برنامه هسته ای شتاب میگیرد
بسیاری از کارشنان آمریکائی طرفدار نزدیکی به ایران، چهار سال قبل، یعنی اولین دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد، پیش بینی کردند که رژیم ایران با حذف اصلاح طلبان حکومتی ،یکپارچه و منسجم میشود و در سیاست خارجی پراگماتیست تر شده و به سوی کاهش تشنج میرود. نگاهی به کارنامه احمدی نژاد در چهار سال گذشته نشان میدهد که این نظریه بیشتر ناشی از یک رویای شیرین برای طرفداران نزدیکی به رژیم ایران بود.
اکنون، بسیاری از همان کارشناسان اعتراف میکنند که دور دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد به معنای رادیکال تر شدن سیاست خارجی رژیم، شتاب در برنامه هسته ای و تقابل با جامعه بین المللی بخصوص آمریکاست. در چنین شرائطی، طبیعی است که مذاکره بین ایران و آمریکا و تعامل بین دو کشور بسیار دور از انتظار خواهد بود.
سایت دیپلماسی ایرانی که توسط صادق خرازی و یگ گروه از دیپلمات های جمهوری اسلامی اداره میشود، پیش بینی کرده است که با توجه به ضعیف تر شدن نظام، احتمالا دولت احمدی نژاد برای جبران ضعف خود به تشدید بحران در منطقه روی میآورد:2
"اتفاقات اخیر و انتقادهای غرب از نحوه برپایی انتخابات در ایران این ابزار را در اختیار غرب می گذارد تا چماقی حی و حاضر برای تشدید فشارها علیه ایران در دست داشته باشند و در پیشبرد خواسته هایشان صراحت و تحکم بیشتری به خرج دهند.
باید دید آیا دولت دهم برای پیشبرد دیپلماسی و تن ندادن به باخت در مناسبات خارجی، بازهم رو به منابع زیرزمینی اش می کند (حراج نفت) و یا ترجیح می دهد بازی را در مناطقی چون لبنان و فلسطین و عراق ادامه دهد؟ (افزایش تشنج در منطقه)"
قابل ذکر است که تجربه سی ساله حکومت دلیلی بر این مدعاست که اصولا تشدید بحران در روابط خارجی و صدور انقلاب و برنامه هسته ای، یکی از مرسوم ترین شیوه های حکومت برای پرکردن شکاف های داخلی و ادامه سرکوب است. بدون درک رابطه بین این دو یعنی سرکوب داخلی و بحران خارجی، نمی توان شناخت درستی از روند سیاست خارجی خامنه ای - احمدی نژاد داشت. نمونه روشن آن، ایجاد بحران در رابطه با اروپا و آمریکاست که رژیم آخوندی تنها برای فراهم کردن فضای سرکوب جنبش مردمی براه انداخته است. گروگانگیری شهروندان فرانسوی و کانادائی یا کارمندان سفارت انگلیس و خبرنگار آمریکائی، نمونه کوچکی از ایجاد بحران در روابط خارجی بمنظور ادامه سرکوب در داخل است. اتهام میرحسین موسوی نیز آنچنانکه حسین شریعتمداری میگوید، ایفای نقش ستون پنجم برای سازمان سیا و پنتاگون است.
حکومت ایران در انظار عمومی جهان نامشروع گردیده و معامله با آن برای آمریکا دشوارتر میشود.
طبیعی است که نشستن بر سر میز مذاکره با قاتلان "ندا"، بهای گزافی می طلبد که پرداخت آن برای آمریکا و بخصوص اوباما بسیار دشوار است. باید در نظر گرفت که برای معامله با ایران بایستی بسته پیشنهادی افزایش یابد و ضمنا به حکومت ملایان تضمین های امنیتی نیز داده شود. پرداخت چنین بهای سنگینی در شرائط کنونی که جنایات رژیم روی صفحه تلویزیون های جهان مشاهده میشود، غیر واقعی و دور از انتظار است. ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی و از اصلی ترین طرفداران کنار آمدن با ملایان میگوید:3
"اوباما بایستی گفتگو با ایران را فعلا از دستور کار خارج کند تا اینکه نتیجه کشمکش کنونی در ایران روشن شود. نبایستی اینطور نشان دهیم که هر اتفاقی در ایران بیفتد برایمان مهم نیست و به کار خودمان مثل گذشته ادامه میدهیم."
با توجه به نامشروع بودن رژیم، دست مخالفان خط سازش با ایران، بخصوص در کنگرهآمریکا بازتر میشود
همانطور که میدانیم، طی سالهای گذشته و بخصوص ماههای اخیر، یک نبرد شدید بین محافل صاحب نفوذ در آمریکا بر سر اینکه با ایران چگونه رفتار شود در جریان است. در یک طرف کسانی قرار دارند که خواهان برخورد شدید و تحریم کامل رژیم ایران هستند و در طرف دیگر، طرفداران مماشات با ملایان قرار دارند. با توجه به نتایج زیان بار سیاست های جرج بوش، بنظر میرسید که تا همین اواخر، محافل طرفدار نزدیکی به ایران دست بالا را گرفته بودند. اکنون، به یمن تحولات اخیر، تعادل کنونی در واشنگتن دگرگون شده است. به دو اظهار نظر از گری سیک نگاه کنیم:
یادداشت های روزانه گری سیک:4
"ظاهرا هیچ چیز از معامله دولت اوباما با یک حکومت نا مشروع و دیکتاتور جلوگیری نمی کند. اما این انتخابات هدیه ای بود باور نکردنی به تمام آن کسانی که کل مذاکره با ایران را مورد سوال قرار میدهند.
اشتهای سیری ناپذیر حاکمان ایران برای قدرت باعث گردید تا بهترین هدیه را تقدیم سخت ترین دشمنان خود کنند."
گری سیک در مصاحبه با شورای روابط خارجی:5
"با توجه به وقایع اخیر میتوان گفت که بدون شک، آغاز گفتگو با ایران به ماموریتی بی نهایت دشوار تبدیل گردیده است. اگرچه این کار قبل از این نیز کار ساده ای نبود اما پس از کودتای کنونی و با پوشش خبری که وقایع ایران بخود اختصاص داده، آندسته از کسانی که در آمریکا و اسرائیل با مذاکرات اوباما با ایران مخالفت کرده و خواهان تحریم و فشار بیشتر بوده اند، اکنون بازارشان رونق پیدا میکند و حرفشان در کنگره و دیگر مراکز تصمیم گیری خریداران جدی تری پیدا خواهد نمود تا کل پروسه تعامل با ایران را متوقف نمایند."
نکته بسیار مهم دیگری که در یک گزارش مجزا مورد بحث قرار میدهیم، تحولات کنونی در جنبش ضد جنگ در آمریکاست. همانطور که در گزارشات قبلی ذکر شد، این گروهها، متحدان اصلی حکومت ملایان در آمریکا بودند که تحت نام مبارزه با سیاست های جرج بوش و مخالفت با جنگ احتمالی علیه ایران، به لابیست های حرفه ای رژیم تبدیل شده و حتی نقض حقوق بشر در ایران را نیز انکار میکردند.
با توجه به تحولات اخیر و موضعگیری بسیاری از این گروهها در مورد سرکوب مردم ایران، به سختی میتوان پذیرفت که این افراد و گروهها در آینده در کنار لابی رژیم قرار گیرند. حکومت آخوندی بدون تردید یکی از اصلی ترین متحدان خود در آمریکا را از دست داده است.
حکومت ایران بی ثبات و بدون آینده است
اکنون برای همه ناظران بیطرف روشن شده که شرائط ایران بحرانی است و با هر جرقه ای آتش دیگری شعله ور میشود. رژیم ایران بدون آینده و بی ثبات است. از اینرو، نمی توان با چنین حکومتی به یک توافق استراتژیک رسید.
از یک نگاه میتوان گفت که پایه و اساس خط سازش با رژیم یا قبول سناریوی ایران مجهز به سلاح اتمی و به تبع آن پذیرش هژمونی رژیم در منطقه، روی این اصل قرار داشت که حکومت ایران پایدار و با ثبات است و آمریکا چاره ای مگر کنارآمدن با این حکومت نخواهد داشت. اگر به گزارشاتی که توسط لابی رژیم و محافل طرفدار ملایان در طول یکسال گذشته منتشر شده نگاه کنیم، شاه بیت اصلی این گزارشات، تکیه بر ثبات و استحکام حکومت ایران بوده است. اکنون، اساس و چهارچوب این دستگاه فکری مخدوش گردیده و این نظریه ضعیف و غیرقابل قبول میشود.
از طرف دیگر، توافق با حکومتی بی ثبات که اکثریت مردم در مقابل آن قرار گرفته اند، به معنای رودر روئی با مردم ایران و به خطر انداختن رابطه استراتژیک بین ایران و آمریکاست. تا قبل از تحولات اخیر، معامله با حکومت آخوندی، الزاما به معنای تقابل با مردم ایران نبود. اکنون، این معادله تغییر کرده است.
فشار تحریم باعث افزایش شکاف در داخل حکومت و اختلاف بر سر برنامه هسته ای شده است
هنگامیکه در سال 2002 برنامه هسته ای حکومت افشاء گردید، یک اختلاف نظر در بالای حکومت بروز کرد. این اختلاف بر سر این بود که با کدام شیوه میتوان با هزینه کمتر به بمب اتم دست یافت. بنابراین، اختلاف بر سر نحوه رسیدن به این هدف بود.
طی چند سال گذشته، با افزایش فشار بین المللی و با بالا رفتن هزینه برنامه هسته ای رژیم، جناح رقیب خامنه ای به این نتیجه رسیده است که ادامه برنامه هسته ای میتواند باعث سقوط کل نظام گردد. ادامه فشارهای غرب و چشم انداز تاریکی که در مقابل رژیم قرار داده باعث شد که شکاف اولیه که در مورد شیوه دستیابی به بمب بود اکنون به اصل قضیه یعنی ادامه یا توقف کامل این پروژه رسیده است. یعنی جناح رفسنجانی و خاتمی براین عقیده اند که اصولا بایستی برنامه اتمی را متوقف نمود. بنابراین، ادامه فشارهای دیپلماتیک و اقتصادی غرب باعث بازترشدن شکاف در داخل سیستم گردیده است.
ازاینرو بایستی روی این نکته مهم تأکید کنیم که فشار بیرونی (تحریم) بجای منسجم کردن حاکمیت، آنرا تکه تکه میکند. این تحول نیز بنوبه خود آمریکا را متقاعد میکند که بایستی بجای تعامل با رژیم، به فشار و تحریم های موجود بیفزاید.
یکی از شگردهای همیشگی لابی رژیم ایران و طرفداران آن در خارج این بود که اولا تحریم های اقتصادی و دیپلماتیک روی رژیم اثر نمی کند و اگر آمریکا به ملایان فشار آورد، مردم یکپارچه پشت سیستم قرار میگیرند و در درون حکومت نیز انسجام بیشتری بوجود میآید. اکنون کاملا مشخص شده که همین فشارهای سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی، یعنی تحریم های سازمان ملل، تحریم های آمریکا و متحدانش و انزوای دیپلماتیک (بخاطر برنامه اتمی) بود که شکاف بین حکومت با مردم و به تبع آن شکاف درون سیستم را بارزتر نمود.
طرفداران همزیستی با ملایان و بخصوص لابی نفتی، با تکیه بی اثر بودن تحریم ها، خواهان کنار گذاشتن سیاست چماق و هویج و کنار آمدن با رژیم ایران بودند. اکنون، وقایع اخیر ایران باطل بودن این نظریه را نشان داده و یکی از پایه های نظری سیاست همزیستی را مخدوش نمود.
تحولات اخیر در ایران، باعث تضعیف متحدان منطقه ای رژیم گردیده و یکی از پایه های اصلی حفظ جمهوری اسلامی یعنی صدور بنیادگرائی را متزلزل میکند
طی هفته های اخیر و به یمن قیام مردم ایران، صدها میلیون تن از مردم عرب و جهان اسلام، با چشمان خود ناظر جنایات حکومت و بی پایگی اجتماعی آن در ایران بودند. اثر مستقیم تحولات اخیر، تضیعیف متحدان حکومت مانند حزب الله و حماس و مقتدی صدر در کشورهایشان خواهد بود. رژیم ایران طی دهها سال و با صرف میلیاردها دلار، مجموعه ای از متحدان مرتجع و فاشیست را در منطقه سازماندهی کرده بود تا بلای سپری برای حفظ حکومت اش باشند و ضمنا وسیله ای برای شانتاژ غرب و کم کردن فشار روی حکومت ملایان گردند. این کارت برنده جمهوری اسلامی بود که اکنون در حال باطل شدن است.
یکی از مهمترین استدلال های طرفداران مماشات با رژیم ایران این بود که برای آرام کردن منطقه، آمریکا باید به ملایان امتیاز داده و بخصوص بر سر مسئله هسته ای کوتاه بیاید. به بیان دیگر، نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه، یک نوع اهرم فشار برایش فراهم کرده بود. این اهرم در حال ضعیف و کمرنگ شدن است. بنابراین، یکی دیگر از دلائل کوتاه آمدن غرب در مقابل ملایان بلاموضوع میشود.
نتیجه گیری
بنظر میرسد که به یمن جنبش مردمی در ایران، میز مذاکره با رژیم ایران واژگون شده و در زمانی بسیار کوتاه تر از آنچه پیش بینی میشد، آمریکا و متحدان وی سیاست تقابل یعنی افزایش جدی تحریم ها را پیش خواهند گرفت. اظهارات چند روز اخیر هیلاری کلینتون، باراک اوباما و سران هشت کشور صنعتی که شروع تحریم های جدید از ماه سپتامبر به بعد را نوید میدهند، تنها اولین نشانه های این دوران جدید میباشد.
قابل پیش بینی است که با کمرنگ شدن خط گفتگو، دو سناریو برجسته میشود. یکی تقابل بین جمهوری اسلامی و غرب که مشخصه اصلی آن افزایش چشمگیر تحریم هاست. طبیعی است که در صورت عدم موفقیت غرب در همراه کردن روسیه و چین و ناتوانی از اعمال تحریم های جدی، و با نزدیک شدن ایران به نقطه اتمی، خطر درگیری نظامی افزایش می یاد. سناریوی دیگر همان است که لابی های نفتی و عوامل خود رژیم تبلیغ میکنند که بر طبق آن، آمریکا بایستی با اذعان به ناتوانی خویش در توقف برنامه هسته ای ایران، با قبول یک ایران اتمی، به یک تعادل استراتژیک با ایران برسد.
این خط بسیار ضعیف و نامحتمل است. آمریکا قبل از پذیرش شکست، از تمام امکانات خویش برای اعمال شدیدترین فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک استفاده خواهد نمود و به یک ایران اتمی رضایت نخواهد داد. بهمین جهت، این سناریو در حال حاضر منتفی است.
یادداشت ها:
مصاحیه گری سیک با شورای روابط خارجی http://www.cfr.org/publication/19622/troubling_message_from_tehran.html?breadcrumb=%2F