ما نه با برنامه اتمی، نه با شعار محو اسراییل، نه با ناسزا به دمکراسی و لیبرالیسم، نه به اتکای دشمنی با اروپا و آمریکا، بلکه با ایستادگی ستایشبرانگیز نسلهای پرشور و آرزومند، دوباره سربلند شدیم. نسلهایی که اقتدار خود و غرور ملی ایرانیان را در واکنش به تحقیری که حکومت نسبت به آنان روا داشت، در برابر جهانیان به نمایش گذاشتند، تا مردمان اینجا با تحسین به ما بنگرند و ما هم پس از این همه سال در این سوی جهان، دوباره سر خود را بلند کنیم و بگوییم: درست فهمیدید، ما ایرانی هستیم
*****
الاهه بقراط
www.alefbe.com
ما دوباره سربلند شدیم
میخواستم درباره، به قول اسماعیل نوری علا، «وقاحت» برخی مشوقان شرکت در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی بنویسم که تو گویی با احتساب دقیق رویدادهای پس از 22 خرداد، همگان را به پای صندوقهای رأی فرا خواندند تا سبب خیزش مردمی شوند! اینان که همواره حتی اشتباهات شناخت و محاسبه خود را نیز به حساب فضیلت خویش مینویسند، نمیدانند اتفاقا این همان اتهامی است که این روزها کیهان تهران و وزارت اطلاعات به دستگیرشدگان وارد میآورند تا بتوانند آنها را محکوم کنند. حال آنکه کسانی که در انتخابات شرکت کردند، خیلی ساده، رفتند رأی دادند تا احمدینژاد برود و موسوی بیاید! در هیچ جای دنیا کسی رأی نمیدهد تا خیزش و انقلاب شود! خود این «مفسران» نیز تمامی تحلیلها و محاسبههایشان، که خوشبختانه نمیتوان از اینترنت محوشان کرد، بر روی رفتن احمدینژاد دور میزد. اشتباه آنها اما نشان میدهد که آنها نه حکومت را شناخته بودند و نه جامعه را، و آنقدر در واقعیتهای خودساخته غرق شده بودند که نتوانستند دامنه سازمان یافته حرکتی را که بسی پیش از چهار سال پیش آغاز شده بود، و قرار بود به گفته کیهان تهران به نام «ملت» «کار را تمام کند» دریابند
ولی آنها حالا که نمیتوانند شکست چندباره فکر و عمل خود را مانند همیشه به گردن تحریمکنندگان انتخابات بیندازند، به جای آنکه مشوق وحدت عمل بینظیری باشند که ایرانیان را در داخل و خارج به پیکری واحد تبدیل کرده است، هرگاه بتوانند، دست پیش را میگیرند که پس نیفتند. حال آنکه در شرایط فعلی که ایستادگی مردم ایران به پشتیبانی یکپارچه نیاز دارد، واقعا هم کمی «وقاحت» میخواهد تا هر بار برای اثبات نقش بیبدیل خود بر آنچه در ایران میگذرد، نفی تحریمکنندگان را به میان کشید. آن هم در شرایطی که یک واقعیت آشکار را نمیتوان انکار کرد: گذشته از آنکه امکان ندارد کسی را بیابید که رأی ندادن خود را اشتباه ارزیابی کند، ولی کم نیستند کسانی که رأی دادن خود را که فلهای به حساب رژیم ریخته شد، اشتباه میشمارند. آنچه پس از 22 خرداد پیش آمد، دقیقا در جهت تصحیح همین اشتباه است. در واقع، این رأی نبود که از دست رفت، تهمانده اعتمادی بود که هنوز در برخی وجود داشت. و این آرزو نبود که نقش بر آب شد، پنداری بود که هرگز نمیتوانست در چهارچوب این رژیم به واقعیت بپیوندند. رأیدهندگان برخلاف تحریمکنندگان این را نمیدانستند. اکنون اما این آگاهی به بهایی سنگین و خونین به دست آمده است و به همان نتیجهای دارد منجر میشود که تحریمکنندگان میخواستند: بحران مشروعیت نظام!
از همین رو باید به قول شاملو، از خود بر آمد و در خود نگریست، و در همان حال این سخن فردوسی را به هنگام هر تحلیل و تفسیر صد در صدی به یاد آورد:
چو گویی که وام خرد توختم
همه، هر چه بایستی، آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار
جقجقه قانون اساسی
آری، میخواستم درباره این موضوع بنویسم و به برخی از آقایان بگویم کمی کوتاه بیایید و از توسن خیال و انتزاع پیاده شوید تا در سنگلاخ واقعیت با هم برویم! ولی فکر کردم، مگر همه اینها گفته نشده است؟ مگر خود واقعیت کوبندهتر از این سخنان نیست؟ لیکن کسی که نخواهد ببیند، نمیبیند و کسی که تصمیم گرفته باشد نفهمد، حتما نخواهد فهمید. پس بپردازیم به این روزها که معلوم نیست نسل ما تا چه اندازه فرصت خواهد شد، یک دوره تاریخی دیگر و یک رویداد شگفتانگیز دیگر را تجربه کند
در کشاکش این تجارب، تغییرات بسیاری نیز در فکر انسانها روی داده است. دیوارهای بسیاری نیز در اندیشههای سنگواره فرو ریخته است. در آن سالهای دور، آن زمانی که تظاهرات و اعتراضات علیه رژیم پهلوی در ایران جریان داشت، هرگز در ذهن کسی نمیگنجید که سرود «ای ایران، ای مرز پرگُهر» را بخواند. دلیلی هم نداشت. کسانی که رهبری انقلاب را به دست گرفته بودند، از دوران مشروطه بر این باور بودند که نه «مرز پرگهر» بلکه «دین مقدس»شان در خطر قرار گرفته است. آنها آمدند تا دین را از دست شرق و غرب نجات بدهند و اینک پس از سی سال تا گلو در وابستگی اقتصادی به غرب، و در پسماندههای ایدئولوژیک و امنیتی شرق فرو رفتهاند
سی سال پیش این «مرز پر گهر» نه تنها در خطر نبود بلکه گروهی از به اصطلاح روشنفکران چه بسا با نفرت از خاک خود، و عشق به جهانی که حتی گوشهای از آن را نمیشناختند، شعر کلبیمسلک «ای مرز پرگهر» فروغ فرخزاد را زمزمه میکردند که با نگاهی تلخ، صنف ادبی خود و جامعه متناقض ایران را زیر ضرب میگرفت و میسرود: «آغوش مهربان مام وطن/ پستانک سوابق پرافتخار تاریخ/ لالایی تمدن و فرهنگ/ و جق جقِ جقجقه قانون...». فروغ نمیدانست بسیاری از همانهایی که در انتقاد به آن «مام وطن» انقلاب کردند، امروز دل به جقجقه قانون اساسی جمهوری اسلامی خوش کردهاند. قانونی که در سرشت خود چیزی بیش از قانون مشروطه ندارد. در مقدمه خود، دهها گام از آن عقبتر است. و در عمل خود، بنا به تناقضهای انکارناپذیری که بین حق حاکمیت مردم و اختیارات ولی فقیه و نهادهای انتصابی قائل شده است، حتی به خویش نیز پایبند نیست!
زمان تاریخی
سی سالی جای «پستانک سوابق پرافتخار تاریخ» را همانا پستانک «هویت اسلامی» و «میهن اسلامی» و «ایران اسلامی» گرفت. جقجقه قانون به دست نهادهای سرکوب سپرده شد. و کسی، از جمله همانهایی که همواره چندین رهنمود در جیب دارند، ندید که چگونه هیولای ناسیونال اسلامیسم به تدریج زاده میشود. سیاستزدگی ناب و روزمرّگی کسالتبار همه چیز را به واکنش در برابر آنچه درون هیئت حاکمه و رقبای خودی میگذشت کاهش داد. احزاب و گروههای سیاسی ممنوعه و غیرقانونی به حذف خود عادت کردند. آن را پذیرفتند و نقش سیاهی لشکر گروههای «حسینی» و «یزیدی» را که در ذهن خود پرورده بودند، برعهده گرفتند. کسی خود را ادعا نکرد. بلکه هر بار برای ادعای دیگران و به قدرت نشاندن دیگران به میدان آمد
نسلهای جدید اما در حال و هوای دیگری بسر میبرند. چه کسی فکرش را میکرد آن انزجار روشنفکرانه از «مرز پرگهر» پس از سی سال به فریاد میلیونی «ای ایران، ای مرز پرگهر» در خیابانهای ایران تبدیل شود و بطور مکرر در فضای شگفتزده خیابانهای معروفترین شهرهای اروپا و آمریکا طنین اندازد؟ چه کسی فکر میکرد کتیبه کورش به مثابه نخستین منادی حقوق بشر از حنجره نسل جوان ایران به فارسی و دیگر زبانها، بازگشای تظاهرات اعتراضی در دفاع از حقوق مردم در خارج از کشور شود و هر کسی که پس از آن سخن میراند، سخنی فراتر از آن برای بیان حقوق بنیادین انسان نداشته باشد؟
نسل ما و نسل پیش از ما، اما هنوز آلوده است. نسلی که چپ است و از کتیبه کورش رو تُرش میکند. نسلی که راست است و «همبستگی بینالمللی» برایش تداعیکننده «انترناسیونال کمونیستی» است. فکر نمیکنم بتوان به بخش بزرگی از این نسل، امید تغییر به معنای بازیافت هویت ملی و بردباری جهانی داشت. از همین رو واقعا فکر میکنم نسل ما هم باید بمیرد تا راه کاملا برای نسلهای جوانتر باز شود. آلودگی نسل ما و نسل پیشین به پیشداوریهای ایدئولوژیک، یکی از موانع جدی دمکراسی در ایران به شمار میرود. وقتی در تظاهرات اخیر برلین، دختر جوانی کتبیه کورش را میخواند، من مطمئن بودم از پیچیدگیهای روانی و عقدههای سیاسی نسلهایی که انقلاب اسلامی را بر دوشهای خود حمل کردند، کاملا پاک است. چقدر خوب است که ما سموم و زهرهای فکری خود را با خود به گور میبریم
نمونه دیگری را از زلالی فکر جوانترها در خانه خود تجربه کرده بودم. من عکس روی جلد چند مجله اشپیگل را که به نظرم جالب میآمدند، قاب کرده و به دیوار زدهام. از چهگوارا و گاندی تا آنگلا مرکل و فروید! چند ماه پیش که یکی از خوانندگان لطف کرد و از کتابخانه شخصی خود یک شماره مجله اشپیگل مربوط به ماه اوت 1952 را برایم فرستاد، یکی از دخترانم گفت آن را هم قاب کنم و در کنار آنهای دیگر به دیوار بیاویزم. روی جلد، که شکل و شمایل نخستین شمارههای مجله اشپیگل را دارد، عکس سیاه و سفیدی از سهرخ محمدرضا شاه جوان است که کلاه نظامی بر سر دارد و میخندد. درست یک سال پیش از 28 مرداد 1332
نسلهای جوان نه تنها با فاصله زمانی، بلکه با فاصله تاریخی به رویدادهای ایران و شخصیتهای آن نگاه میکنند. برای خود الزام ایدئولوژیک قائل نیستند. از همین رو بردبارتر و فکرشان فراگیرتر است. این در حالیست که زمامداران جنایتکار را با هیچ فاصله تاریخی نمیتوان جز آنگونه که در زمان خود بودند، یعنی جنایتکار، دید
نمونه روشن این پالایش فکری را میتوان در ایستادگی مردمی دید که پس از اعلام نتایج انتخابات به خیابانها ریختند و هر روز به شکلی اعتراض مدنی خود را به نمایش میگذارند. بر مبنای این پالایش تاریخی و با این نوع اعتراضات است که ما دوباره در جهان سربلند شدیم. ما نه با برنامه اتمی، نه با شعار محو اسراییل، نه با ناسزا به دمکراسی و لیبرالیسم، نه به اتکای دشمنی با اروپا و آمریکا، بلکه با ایستادگی ستایشبرانگیز نسلهای پرشور و آرزومند، دوباره سربلند شدیم. نسلهایی که اقتدار خود و غرور ملی ایرانیان را در واکنش به تحقیری که حکومت نسبت به آنان روا داشت، در برابر جهانیان به نمایش گذاشتند، تا مردمان اینجا با تحسین به ما بنگرند و ما هم پس از این همه سال در این سوی جهان، دوباره سر خود را بلند کنیم و بگوییم: درست فهمیدید، ما ایرانی هستیم! همان کسانی که شب و روز با دست خالی، با سکوت، با صف، با طنز، و با شعارهای فاخر به نبرد حکومت ولی فقیه و به جنگ دست کم پنج نهاد سرکوب میروند. آری، با ایستادگی آنهاست که ما نیز دوباره سربلند شدیم
|