Thursday, September 10, 2009

حزب مرز پر گهر : تصاوير ترسيم شده از نماي دروني زندان مخوف گوهردشت كرج






حزب مرز پر گهر : تصاوير ترسيم شده از نماي دروني زندان مخوف گوهردشت كرج
Rajai_Shahr_Prison.jpg

زندان گوهردشت (زندان رجايی شهر) در رجایی شهر کرج قرار دارد و از ترسناکترین زندان‌های کشور است . تعدادی از زندانیان سیاسی چون منصور اسانلو و بهروز جاويد تهراني درآن نگهداری مي شوند برخي از انها چون ولي اله فيض مهدوي و اميرحسين حشمت ساران در زندان گوهردشت مظلومانه به قتل رسيدند

حتما وصف زندان اوین را شنیده‌اید. بازجویی‌های نیمه‌شب و سلول‌های انفرادی، بند‌های مخوف 209 و 325، و تمامی شرایطی که در بندهای عمومی آن گذشته و زندانیان آن را تا مرز جنون برده؛ و علاوه بر آن، دچار انواع بیماری‌ها کرده است. اما «اوین» دیگر سال‌هاست که در میدان خوف و عذاب زندانیان سیاسی ایران، «یکه‌تاز» نیست؛ در زندان رجایی‌شهر (گوهردشت کرج) چه می‌گذرد ولی‌الله فیض مهدوی، پس از تحمل 9 روز اعتصاب غذا در بدترین و سخت‌ترین شرایط، در اندرزگاه 2 زندان رجایی‌شهر کرج جان خود را از دست داد؛ و این در حالی است که یکی از خواست‌های او، بازگشت و انتقال به زندان اوین بود. اما با توجه به وضعیت اوین، که آن هم در نوع خود می‌تواند غیرانسانی‌ترین و بدترین شرایط را پیش چشم آورد، در رجایی‌شهر چه می‌گذرد که برای زندانیان آن، اوین را چون «بهشت» جلوه‌گر ساخته ‌است؟ شرایطی را که بر این زندان حکمفرماست، می‌توان بر پایه‌ی سخنان کسانی که از آن جان سالم به‌در برده‌اند، متصور شد؛ اما تا زمانی که خود را در آن شرایط قرار ندهیم، نمی‌توانیم به عمق فاجعه‌ی در حال وقوع در آن پی ببریم؛ زندانی که تهدید به فرستادن بدان جا، برای زندانیان دیگر زندان‌ها، همچون تهدید به مرگ، وحشتناک است؛ زندانی که بر اساس آمار با گنجایش 1122 نفر به‌صورت عادی اکنون بیش از این تعداد و در حدود 5500 نفر را در خود جای داده است. گویا به زودی، ریاست سازمان زندان‌های کشور را به رییس زندان‌رجایی‌شهر خواهند داد؛ و علت آن را، سخت‌گیری این زندانبان اعلام کردند که مانع خروج اطلاعات از این زندان شده‌است. چنین به نظر می‌رسد که شاید این تنها زندانی باشد که توانسته تاحدودی از چشم مدافعین حقوق بشر دور نگاه داشته شود؛ هرچند در سال‌های اخیر، خوشبختانه خبر‌های بسیاری از آن توانست به بیرون درز کرده و باعث نجات بسیاری شود. شناخته‌ترین مشخصه‌ی این زندان عدم تفکیک زندانیان است که در سال‌های اخیر بیش از پیش خود را نشان داده است؛ بدین صورت که زندانیان در آن براساس جرایم جدا نشده‌اند. این موضوع بیشتر درمورد زندانیان سیاسی حساسیت برانگیز و قابل تشخیص بوده است؛ زیرا زندانیان عقیدتی و سیاسی‌ای که غالبا به این زندان آورده شده‌اند در اندرزگاه‌های پرجمعیت 1 و 5 که مربوط به زندانیان خطرناک است، فرستاده می‌شوند. نکته‌ی باعث تاسف این است که زندانیانی که به دلیل ابراز عقیده یا به‌ دلیل فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی دستگیر می‌شوند، در صورت تشخیص دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی، روانه‌ی این زندان می‌شوند تا به ‌درجات مختلف تحت فشار قرار گیرند و در فضای وهم‌آلود این زندان دست از هرگونه مقاومت و تلاش برای نجات خودشان از زندان، بردارند. البته این تنها روی «خوش» ماجراست؛ و همان‌طور که اشاره شد، دیده می‌شود که زندانیان سیاسی در آن حتی جانشان را از دست می‌دهند و مسئولان زندان هیچ‌گونه مسئولیتی را در قبال آن برعهده نمی‌گیرند. .
زندان رجایی‌شهر با چنین بخش‌هایی شناخته شده است: بند1، بند 4، بند 6، بند فرهنگی (یا «واحد فرهنگی»)، واحد 5، فرعی 5، واحد 2، اندرزگاه 2 و اندرزگاه‌های 1 و 5، که از پرازدحام‌ترین بخش‌های این زندان‌اند. در این زندان، سلول‌هایی هست با ابعاد دو در دوونیم متر، و در همین فضای محدود، معمولا در حدود 4 یا 5 زندانی به‌سر می‌برند. همچنین، زندان دارای دالان‌های متعددی است که در آن‌ها سلول‌های بی‌روزنی هستند که شاید پشت درهای آن، انسان‌های فراموش شده‌ای باشند که سال‌های متمادی برآن‌ها گذشته باشد؛ بی‌آن‌که کسی از سرنوشت‌شان باخبر باشد. در هر سلول این زندان، انسان‌هایی با بیماری‌ها و دردهای بی‌شمار، در انتظاری جانفرسا برای پایان احکام حبس‌های طولانی، اعدام یا سنگسار، بی‌عدالتی‌های آشکاری را که بر آن‌ها رفته است تحمل می‌کنند. در اسفند سال 1386 شمسی، گزارش رسید که 27 تن از زندانیان در همین زندان در اعتراض به شکل نگهداری خود و اعمال نفوذ معاونت قضایی زندان (علی محمدی) و نحوه‌ی برخورد مسئولان زندان، دست به اعتصاب غذای جمعی زده‌اند. طبق روال اکثر زندان‌های جمهوری اسلامی، در این زندان نیز فعالین سیاسی را به شکل‌های مختلف- ازجمله، با اعلام یکباره‌ و غیررسمی حکم اعدام، یا لغو آن- تحت شدیدترین فشارهای روانی قرار می‌دهند. مسئولان زندان می‌توانند – به‌دست خود یا توسط زندانیان شرور- به‌راحتی انسان‌ها را دچار نقص‌عضو کنند، مورد تجاوز قراردهند، یا به قتل برسانند. وصف شخصیت و اعمال مدیر داخلی این زندان، «خادم»، نشان می‌دهد که چگونه این اشخاص می‌توانند به‌راحتی انسان‌ها را در این زندان معدوم و مجنون کنند.
نیز، می‌توان به مورد «محمود مغنیان» اشاره کرد که در پرونده‌ی سال ٨۰ زندان رجایی‌شهر، ظاهرا دختران جوان زندانی را با همکاری «محمد شکاری»، رییس سابق همین زندان، به قصد سودجویی از تجارت سکس، به دبی صادر می‌کردند. زندان رجایی‌شهر، برای بازجویان دیگر زندان‌ها نیز حکم یک اهرم فشار را یافته‌است که با تهدید زندانیان به فرستادن‌شان به آنجا، بتوانند آنان را به اعترافات گوناگون واداشته و پرونده‌های جعلی برایشان بسازند. حتی در صورت مقاومت زندانیان یا عدم همکاری‌ با بازجوها، آن‌ها را برای تنبیه به زندان رجایی‌شهرمی‌فرستند تا به‌اصطلاح «ادب» شوند. موارد تنبیهی، از جمله فرستادن به بند متهمان سرقت مسلحانه و اشرار، ریختن آب جوش بر دست و پای فرد، تعرض جنسی به او و یا حتی- در مواردی که بخواهند فراتر از تنبیه عمل کنند- فرستادن زندانی به اندرزگاه‌های 1 و 5 و فشارهای مشابهی را شامل می‌شود؛ تا بدین وسیله، زندانی را با تهیه‌ی سناریویی در معرض خطر مرگ قرار داده و در صورت نیاز، توسط زندانیان شرور به قتل برسانند. روش‌های تنبیهی در این زندان چنین است: زندانیانی که در اوین مقاومت کنند یا روی خواست‌هاشان پافشاری کنند و از مواضع‌شان کوتاه نیایند، با سه نوع سفارش از سوی مسئولان زندان اوین به روسای زندان رجایی‌شهر معرفی شده و برای زیرفشار قرارگرفتن و خردشدن به آنجا فرستاده می‌شوند. چنین زندانیانی، پس از ورود به رجایی‌شهر، بر اساس نوع سفارشی که در مورد او شده‌است، مورد اذیت و آزار قرار می‌گیرد. مثلا، در صورتی که برای زندانی، سفارش «شماره‌ی 3» پیشنهاد شده باشد، او را به بند محکومین عادی و افراد نیمه‌خطرناک می‌فرستند و با شرایط بد و محدودیت‌ها تنبیه‌اش می‌کنند. اگر سفارش، «شماره‌ی 2» باشد، محکوم مورد نظر را به بند محکومین سرقت مسلحانه و افراد خطرناک و شرور می‌فرستند و او را با گرفتن رخت و لباس و ساعت و انگشتر و پول، خواباندن در جای بد، ضرب و شتم و زخمی‌کردن‌های خفیف، تعرض جنسی و ریختن آب جوش بر دست و پا و کمرش تنبیه می‌کنند. البته «خوراندن ادرار و مدفوع» را نیز باید به این فهرست افزود؛ که در صورت سفارش توسط متولیان زندان انجام می‌شود . اما اگر سفارش از نوع درجه‌ی 1 باشد-که معمولا موارد اندکی در سال پیش می‌آید و گویا رییس حفاظت مستقیما و دورادور بر آن نظارت دارد- شخص را به اندرزگاه‌های5 و1 انتقال می‌دهند که در آن منتظران اجرای حکم اعدام و زندانیان دارای سابقه‌ی چندین فقره قتل در بیرون از زندان، و یا حتی قاتلین مرتکب چند فقره قتل در زندان، نگهداری می‌شوند. بیشتر این افراد را متولیان زندان با ترفندهایی معتاد کرده‌اند تا برای چند گرم مواد مخدر، هر کسی را به راحتی به قتل برسانند. اینان چیزی برای از دست دادن ندارند؛ و این نقطه‌ قوتی برای آلت دست قرار گرفتن‌شان در راستای اهداف زندانبانان است. زندانی تازه وارد، به اتاق چنین محکومانی انتقال داده می‌شود و به یکی از زندانیان سابق زندان خبر می‌دهند که مثلا 10 روز دیگر تاریخ اعدام و زمان اجرای حکم توست؛ و اولین کاری که آن قاتل و محکوم به اعدام انجام می‌دهد، این است که- برای این‌که یک سال دیگر زنده بماند و اعدامش به تعویق بیافتد- میهمان تازه‌وارد و از همه جا بی‌خبر را سلاخی کند؛ تا با این کار، هم سفارش دهنده به هدفش برسد، هم خودش یک سال بیشتر زنده بماند، و هم با ایجاد رعب و وحشت امتیاز بیشتری در زندان به‌دست ‌آورد. از جمله کارهایی که این زندانیان انجام می‌دهند، دوختن لباس برای ارتش و سپاه، آهنگری برای شهرداری و تاسیسات زندان، کفش و پوتین‌دوزی و چندین کار مشابه دیگر است که بیشتر مربوط به خود دولت می‌شود. گویا، درآمد حاصله از این راه، نه به صندق دولت یا بودجه‌ رسمی زندان، بلکه مستقیما به حساب رییس زندان (محمد حاجی‌علی کاظم) و معاون وی (علی محمدی) و گرداننده‌ی اصلی زندان (محمود مغنیان) واریز می‌شود. حکم اعدام محمد هوشمند در این زندان به اجرا درآمد «محمد هوشمند» هنگام ارتکاب جرم، حدود 18 سال یا کمتر سن داشته و نزدیک به 3 سال در انتظار مرگ در زندان به‌سر برده بود.
زندان رجایی‌شهر، فراموش‌خانه‌ای است که برای خرد کردن جسمانی و روانی زندانیان سیاسی و پنهان کردن از دسترس رسانه‌ها و نهادهای مدافع حقوق بشر به‌کار گرفته می‌شود. کسی که پایش به آنجا برسد، از «انسان بودن» ساقط می‌شود و حتیبا وجود تلاش فعالان حقوق بشر و رسانه‌ها، تا حد زیادی از انظار عمومی پنهان می‌ماند. زندانیان سیاسی رجایی‌شهر مجبورند با جنایتکاران خطرناک، قاتلان، متجاوزان ومعتادان یا قاچاقچیان مواد مخدری هم‌سلول باشند که در حمله وهجوم به هم سلولی‌های خود تردید نمی‌کنند. این گونه زندانیان،هیچ چیزی ندارند که از دست بدهند و اغلب نیز محکوم به حبس ابد یا اعدام هستند. همین است که مرگ‌های مرموز در این زندان را شدت بخشیده و نگرانی مراجع مدافع حقوق بشر را نسبت به این موضوع دو چندان کرده است.
ذکر چندین مورد از جنایات اتفاق افتاده در زندان، می‌تواند نظر ما را به یک نیاز مبرم جلب کند؛ یعنی نیاز جدی به توجه عمیق به این که جز اعدام‌ و سنگسار، فراموش‌شدگانی هستند که سالهاست در این سیاه‌چال اسیرند، کسانی که بی‌دلیل به قتل رسیده‌ یا جان خود را گرفته‌اند، و انسان‌هایی که تحت فشار شدید، سلامت جسمانی و روانی خود را از دست داده‌اند... [1]

خانم بانین دبیر دوم سابق سفارت هلند در سال 84 در تهران ضمن سرزنش سكوت روزنامه هاي غربي گزارشی را در رابطه با زندان رجایی شهر منتشر کرد :
خانم بانین: زندان رجایی شهر کرج ، زندانی که برای پنهان کردن زندانیان سیاسی بکار گرفته می شود. رفتن به زندان رجایی شهر تنبیه سختی محسوب می شود . وقتی کسی پایش به آنجا برسد از انسان بودن ساقط میشود و حتی با وجود فعالان حقوق بشر و مطبوعات هم از انظار عمومی پنهان می ماند . زندانیان سیاسی رجایی شهر مجبورند با جنایتکاران خطرناکی چون قاتلان ، تجاوزکنندگان به عنف و قاچاقچیان هم سلول باشند که در حمله و هجوم به هم سلولی های خود تردید نمی کنند. آنها هیچ چیزی ندارند که از دست بدهند ، بیشتر آنها به نوعی محکوم به مرگ هستند. « مرگهای مرموز » اتفاقی در زندان رجایی شهر به شمار می رود . ارژنگ داودی ، بینا داراب زند، امیر ساران ، مهرداد لهراسبی ، حجت زمانی ، ولی الله فیض مهدوی و جعفر اقدامی از جمله زندانیان سیاسی در زندان رجایی شهر هستند ( که بارها اعتصاب غذا کرده اند. )
دبیر دوم سفارت هلند در پایان گزارش خود نوشته است « در مقابل چنین وضیعتی ، چرا روزنامه های غرب این طور سکوت اختیار کرده اند؟ چرا آنه رنج وصف ناپذیر انسانهای بی شمار را در زندانهای ایران نادیده می انگارند، در حالی که به وفور اخبار مربوط به مسائل هسته ای ایران را منتشر می کنند[2]

کمیته گزارشگران حقوق بشر در در سال 86 گزارش تکان دهنده از وضعیت زندان رجایی شهر بدين گونه منتشر مي كند:

بنابرگزارش های رسیده از زندان رجایی شهر، زندانیان در این مكان در شرایط بسیار نامناسب بهداشتی بسر می برند
به گفته ی منابع خبری در حالی که وجود تخت در اتاقهای زندان جهت استفاده زندانیان، از موارد رایج به شمارمی آید، در برخی از بندهای این زندان تمامی تخت ها جمع آوری شده و زندانیان کف خواب هستند. ابعاد اتاق ها دربرخی بندها 2.5×2 متر است و با وجود نبود فضای کافی تعداد زندانيان در هر اتاق به 4 تا 5 تن مي رسد که در واقع سهم هر زندانی از فضای اتاق حدود 1 متر مربع است، دیوارهای سرد و مرطوب اتاقها و کف خواب بودن زندانیان باعث شیوع بسیاری از بیماریها در زندان شده است.
طبق آيين نامه سازمان زندان ها با توجه به فضای موجود در زندان رجایی شهر میبایستي 1122 نفر در این زندان نگهداری شوند، درحالی که آمارها از وجود حدود 5500 زندانی در این زندان حكايت دارد.
عدم رعایت اصل تفکیک جرایم دیگر معضل موجود در زندان رجایی شهراست که در بسیاری از مواقع، زندانیان با جرایم مختلف در یک سالن نگهداری می شوند. زندانیان سیاسی به دلیل اعتراض به نگهداری خود در بین زندانیان عادی بارها دست به اعتصاب غذا زده اند.
به دلیل کمبود مکان مناسب، زندانیان مبتلا به بیماریهای روانی ، ایدز، هپاتیت و دیگر امراض عفونی در میان زندانیان عادی نگهداری شده و بسیاری از زندانیان در طی دوران محکومیت خود به دلیل همجواری با اینگونه بیماران، دچار بیماری های مختلف می شوند.
یکی از موارد نگران كننده ، توزیع گسترده ماده مخدر" کراک" است، به گفته ی منابع خبری در حال حاضر شایع ترین ماده مخدر در زندان رجایی شهر "کراک" بوده که بنابر نظریه پزشکی مصرف آن ده ها بار خطرناک تر از هروئین است.
تخمين زده مي شود كه در حال حاضر بیش از 60% زندانیان زندان رجایی شهر به این ماده مخدر اعتیاد دارند.
در بسیاری از بندهای زندان، زندانیان به دلیل شرایط نامناسب بهداشتی و عدم رعایت استانداردها، به شپش آلوده هستند. در زندان رجایی شهر تعدادی از زندانیان سیاسی و امنیتی از جمله امیر ساران، بهروز جاوید تهرانی، ناصرخیراللهی، خالدحردانی و... نیز نگهداری می شوند.اعتراضات این زندانیان به وضعیت نامساعد زندان و درخواست برای بهبود شرایط نیز نه تنها با پاسخی روشن از سوی مسئولین مواجه نشده، بلکه زندانیان معترض که بدفعات برای بدست آوردن مطالبات خود دست به اعتصاب غذا زده اند، با محرومیت هایی همچون ممنوعيت از ملاقات، محروميت از حق تماس تلفني و یا سلول انفرادی مواجه میشوند.
هم اکنون خالد حردانی و ناصر خیراللهی به دلیل اعتصاب غذای خود در ماه های گذشته از ملاقات با خانواده هایشان محروم شده اند. پنج شنبه گذشته خانواده حردانی هنگام مراجعه به زندان با ممانعت مسئولین از ملاقات با وی مواجه شدند. خانواده ناصرخیراللهی نیز که از اصفهان برای ملاقات با وی به زندان مراجعه کرده بودند، اجازه ملاقات با او را بدست نیاوردند.[3]

يكي از زندانيان در مقاله اي افشاگرانه اندكي از وضعيت مخوف زندان رجايي شهر و جناياتي كه رخ مي دهد را اين گونه شرح مي دهد:

اوين نگين زندان ها، قزلحصار سيسيل زندانها و رجايی شهر باستيل، يا ابو غريب ايران است.
در اين 3 زندان مديران آنها با هم در ارتباط تنگاتنگ هستند و بيشتر آنها در مقاطع خاصی با هم همکار بوده اند ارتباط و سنخيت ويژه ای حاکم است.
مثلا زندانيان در زندان اوين تهديد می شوند در صورت تبعيت نکردن از اصول جاری در زندان به هر نحو و زير هر عنوان به زندان قزلحصار و يا رجايی شهر انتقال می يابند که مهمترين اين تخلف ها اعتراض به وضعيت زندان و يا ارتباط با بازرسين و بازديدکنندگان و يا درگيری است که منجر به انتقال به زندانهای فوق می شود.

البته سيستم زندانبانی و مديريتی زندانهای ايران متکی است به تله گذاری و پرونده سازی. از ايجاد درگيری ساختگی تا پرونده اخلال در نظم و گذاشتن مواد مخدر در اسباب و اثاثيه و لباس زندانی و يا در مراحلی تا معتاد کردن زندانی های مزاحم با مواد مخدر و قرصهای روان گردان و يا وادار کردن و ايجاد زمينه خودکشی و در صورت اقتضاء معدوم کردن افراد از هر راهی که بيشتر وقت ها معمای اين مرگ ها لاينحل باقی می ماند چون در اواخر شب و يا نزديکی های صبح ساعت 3 و 4 در سالن های انفرادی کسی نيست که ببيند فردی را در انفرادی در حالی که گيج دهها قرص است و چند ده سی سی متادون خورده حلق آويز می کنند و پرونده مرگش با چند امضا و اقدام به خود کشی و مرگ بر اثر آن جمع می شود.

البته اين موارد از چند سال گذشته کم در زندان اوين و قزلحصار رخ می دهد و امروزه مقر اصلی اين سر به نيست ها زندان رجايی شهر است که مديران و متوليان زندان های سراسر تهران افراد را برای تاديب و سلاخی شدن به آنجا می فرستند. افرادی مانند محمد شکاری که رسوايی به بار می آورد و سالها نواميس و زنان و دختران دربند مردم را می فروخته و به هرزگی وامی داشته می سپارند و يا رييس حفاظت اطلاعات رجايی شهر که نام وی در دل افراد و زندانيان سراسر کشور رعب و وحشت می اندازد به نام آقای خادم که تا به حال بنا به گفته ها و شنيده ها در کارنامه خود با چراغ سبزهای نامرئی صدها نفر را که به راحتی نمی شد از بين برد صدايشان را خفه کرد به راحتی معدوم کرده است.
مزدوران متوليان رجايی شهر به راحتی افراد را نقص عضو می کنند و يا مورد تجاوز قرار می دهند و يا حتی به قتل می رسانند.
مثلا يک زندانی معترض و موی دماغ را پس از چندين دوره تنبيه به خاطر استقامت در خواسته ها و اعمال به رجايی شهر می فرستند و تلفنی محضر شريف حاج کاظم رييس زندان و آقای خادم عرض می کنند که حاج آقا فلان زندانی را فرستاديم سفارشی از او پذيرايی کنيد مدتی ما را در زندان اوين اذيت کرده.
زندانی به رجايی شهر می رسد و پذيرايی از او به مقدار درجه سفارش بستگی دارد. اگر سفارش درجه 3 باشد به بند محکومين عادی و نيمه خطرناک می فرستند و با جای بد و کمبودها او را تنبيه می کنند، اگر سفارش درجه 2 باشد تبعيدی تنبيهی را به بند محکومين سرقت مسلحانه و محکومين خطرناک و شرور و قرصی ها می فرستند که او را با گرفتن رخت و لباس و ساعت و انگشتر و پول و خواباندن در جای بد و چندين مورد ضرب و شتم و خراش های کوچک و هرازگاهی در وضعيت حاد تعرض جنسی و مقداری ريختن آب جوش بر روی دست و پا و کمرش او را تنبيه می کنند که البته خوراندن ادرار و مدفوع در مواقع سفارش توسط متوليان زندان انجام می شود و در حد ضعيف تر به ريختن آن بر روی سرو صورت اکتفاء می کنند.
اما اگر سفارش از نوع درجه يک باشد که موارد نادری در سال پيش می آيد و مستقيما رييس حفاظت دورادور بر آن نظارت دارد و شخص را به سالنهای 5 و 1 رجايی شهر انتقال می دهند که در آن افراد منتظرين اجرای حکم اعدام و قاتلين محکوم به اعدام و دارای چندين فقره قتل در بيرون از زندان و يا حتی قاتلين مرتکب چند فقره قتل در زندان نگهداری می شوند که بيشتر آنها را با ترفندی معتاد کرده اند و برای چند گرم مواد مخدر هر کسی را به راحتی به قتل می رسانند و چيزی برای از دست دادن ندارند و اين نقطه قوت برای آلت دست قرار گرفتن در راستای اهداف زندان است.

تبعيدی و تنبيهی به اتاق چنين محکومينی انتقال و به يکی از آنها خبر می دهند فلانی 10 روز ديگر تاريخ اعدام و اجرای حکم توست و اولين کاری که قاتل و محکوم به اعدام انجام می دهد اين است که برای اينکه يک سال ديگر زنده بماند و اعدامش به تعويق بيافتد ميهمان تازه وارد و از همه جا بی خبر را سلاخی می کند و با اين کار هم سفارش دهنده به هدفش رسيده و هم خودش يک سال بيشتر زنده می ماند و هم اينکه با ايجاد رعب و وحشت امتياز بيشتری در زندان بدست می آورد و زندان هم با تخلفات او کاری ندارد.

البته در برخی موارد جريانها معکوس می شود. زندانيانی را که دارای شبکه و باند هستند و دارو دسته و مريد دارند و نزاع و شورش دسته جمعی به راه می اندازند در موارد بسيار استثنايی به زندان اوين و در بيشتر مواقع برای معتاد کردنشان و از بين بردنشان به صورت فرسايشی به زندان قزلحصار می فرستند که در بيش از 99% موارد موفق هم می شوند و شرورهای بسيار خطرناک را در کمتر از يک سال تبديل به مرده متحرک و متعاد بدرد نخور می کنند که يال و کوپال ندارد که همه اين نقل و انتقال ها به غير از ماهيت حقيقی در مواردی دارای ماهيت حقيقی نيست و بيشتر پرونده سازی است که متوليان زندانها با همکاری اطرافيان تدارک می بينند. مثلا گواهی شورش و يا قصد فرار و تحريک زندانيان و يا اخلال در نظم و يا توهين به مقدسات و سران کشور و يا روحانيت و يا استعمال و خريد و فروش و نگهداری مواد مخدر که تدارک سند و مدرک و تنظيم سند برای انتقال از آب خوردن راحتتر است ومتولی و قاضی و ناظر که سند انتقال را امضا می کنند فارغ از صحت و سقم مدعای زندان سند مرگ و نابودی و تنبيه خارج از شئون قانونی را امضا ميکند و جنايتی در حق شخصی به خاطر توطئه و خود خواهی رقم می خورد که کسی هم در نهايت به عوارض و پيامدهای آن پاسخگو نيست.
شايد افرادی تصور کنند درمورد حقايق اغراق شده ولی چنين تصوری غلط است، بلکه جای شرمندگی است که يکی از هزاران وقايع را آنطور که شايسته و بايسته است نتوانسته ام بنويسم[4]

يكي از نجات يافتگان در مقاله اي وضعيت دردناك برخي از زندانيان گوهردشت را اين گونه شرح مي دهد :

اي واي بر اسيري که از ياد رفته باشد
مسئله زندانيان سياسي و عقيدتي که اين روزها در همه جا از آن صحبت مي‌شود، مسئله‌اي نيست که وجدان‌هاي آگاه به راحتي بتوانند فراموشش کنند يا روي آن سرپوش بگذارند. متأسفانه ما امروز در ايراني زندگي مي‌کنيم که هر دگرانديشي که ابراز عقيده کند سرانجامش سلول انفرادي و زندان است.
استاد دانشگاهي را به جرم سخنراني تا پاي چوبه‌دار مي‌برند. دانشجويي را به جرم در دست گرفتن يک زير پيراهن خوني 6 سال است در زندان نگاه داشته‌اند. زندان‌ها به راستي تبديل به دانشگاه شده. استاد و دانشجو همه جمعند. تنها تفاوتش زمان امتحانات است. امتحانات زندان را بجاي آخر ترم در ابتدا مي‌گيرند.
از مقررات اين دانشگاه بزرگ ملّي بگذريم. زيرا سخنم اکنون نه در باره احمد باطبي‌ها و نه از آقاجري‌ها است. بسيارند کساني که با شهامت و انديشه‌هاي متفاوت به زندان‌ها رفته‌اند و اسم آنها را همه مي‌دانند. گروه‌هايشان براي آنها بيانيه صادر کرده‌اند. سازمان‌هاي بين‌المللي مدافع حقوق بشر نام آنها را دارند و تلويزيون‌هاي جهاني از آنها نام مي‌برند.
اما چه بسيارند کساني که حتّي خانواده‌هايشان نيز از آنها اطلاعي ندارند. زندان‌هاي خارج از مرکز يا غيررسمي رژيم که هنوز به مردم معرفي نشده‌اند، جايگاه اينگونه افراد است. بسياري هم که خانواده‌هايشان از آنها با اطلاعند ولي نمي‌خواهند نام زنداني آنها بر سر زبان‌ها بيفتد. چون گمان مي‌برند در اين صورت عزيزانشان مورد آزار و اذيت بيشتري قرار مي‌گيرند. در صورتي که تجربه به دفعات ثابت کرده است هر چه تبليغات و فشارهاي بين‌المللي بيشتر باشد، رژيم ايران نيز مجبور به دادن امتيازات بيشتري به زندانيان سياسي مي‌شود.
يکي از اين زندان‌هاي خارج از مرکز رژيم که زندانيان گمنام بسياري نيز در آن محبوس مي‌باشند، زندان رجايي شهر کرج (گوهر دشت) مي‌باشد. در مورد اين زندان هرچه که بگويم کم گفته‌ام. براستي زندان عجيبي است. پرسنل اين زندان به دليل اينکه هميشه دور از دسترس و دور از بازرسي‌هاي بوده هنوز رفتاري همانند زندانبانان دهه 60 اوين با زندانيان دارند. جاي تعجّبي ندارد که بگويم بازجويان اين زندان، قبل از شکنجه متهمين خود وضو مي‌گيرند و به گمانشان کارشان ثواب هفتاد هزار حج واجب را دارد. اين زندان براي زندانيان سياسي طراحي شده و تمامي بندهاي آن از سلول‌هاي انفرادي تشکيل شده است. تا جايي که بنده با خبرم اکنون در زندان رجايي شهر کرج بيش از 80 زنداني سياسي وجود دارد. حدود 74 تن از اين زندانيان اعضاي عرب‌تبار هوادار القاعده هستند. اين 74 نفر در سالن 5 بندي که اختصاص به وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران دارد نگهداري مي‌شوند. حفاظت از اين بند تا جايي است که هيچ يک از کارکنان سازمان زندان‌ها هم حق رفتن به اين سالن را ندارند. درب سلول‌هاي انفرادي اين زندانيان باز است و دو کارگر افغاني با جرم موادمخدر از بندهاي ديگر به آنجا برده مي‌شوند تا روزها نقش خدمتکار را براي اين زندانيان بازي کنند. به اين مسلمانان بنيادگرا در آن زندان توجّه خاصي مي‌شود و از نظر امکانات رفاهي در بهترين شزايط يک زنداني به سر مي‌برند. البته بايد توجّه داشت که مراقبت امنيتي شديدي هم از اين گروه مي‌شود تا مبادا خبر بودنشان به بيرون از زندان درز کند. شايعه حضور پسر بن لادن در بين اين افراد بسيار قوت دارد.
اما اين وضع براي زندانيان ديگر وجود ندارد.
آقاي عليرضا جباري از اعضاي کانون نويسندگان که توسط دادگاه ويژه فرودگاه مهرآباد به 5 سال حبس و 300 ضربه شلاق محکوم شده است. سازمان زندان‌ها در مورد اين نويسنده و مترجم تا جايي پيش رفت که مي‌خواست وي را به کار بدني اجباري وادار کند.

روشنفکر ديگري که در اين زندان مخوف مدّت دوسال است در بدترين شرايط نگهداري ميشود آقاي محمّد ابراهيمي از اعضاي سازمان عَلمِ حق و عدالت مي‌باشد. جالب است که توجه کنيم سازمان علم حق و عدالت تا قبل از دستگيري آقاي محمّد ابراهيمي اصلاً يک سازمان سياسي نبود. تنها کار اين سازمان تا آن زمان جمع کردن جوانان و انجام بحث‌هاي کاملاً مذهبي بود. نقطه اشتراک تمام اين جوانان هم تنها و تنها ورزش کانگ‌فوتوا (يک ورزش رزمي چيني) بود. آقاي محمّد ابراهيمي به 12 سال و 10 ماه حبس محکوم شده است و تا کنون در زندان سه بار دچار سکته مغزي شده است. با اينکه نظر پزشک زندان بستري شدن وي در يک بيمارستان مجهز بود ولي تا کنون از انتقال وي به بيمارستان خارج از زندان جلوگيري شده است (اتهام وي اقدام عليه امنيت کشور از طريق تشکيل گروه غيرقانوني و گفتن سخنان ملحدانه است).
از زندانيان ديگري که در اين زندان به دست فراموشي سپرده شده است بايد از آقاي رضا عامري از گروه مهدويت نام برد که به حبس ابد محکوم گرديده است. وي از سال 78 تا کنون در زندان به سر مي‌برد. متأسفانه در مورد اين زنداني سياسي اطلاعات بيشتري در دست ندارم.
دوتن از زندانيان هوادار سازمان مجاهدين خلق ايران هم در اين زندان مي‌باشند که خانواده‌هايشان تا دوسال خبري از آنها نداشتند. اين جوانان از سال 79 در سلول‌هاي انفرادي بسر مي‌بردند و متأسفانه از آنها فقط اسم کوچکشان را مي‌دانم (افشين و حجت). حجت به جرم هواداري به اعدام و افشين به ده سال زندان محکوم شده‌اند.
يکي از انتقادات هميشگي بنده از سازمان مجاهدين خلق ايران همين نکته است که هيچگاه به اهميت حمايت تبليغاتي از هوادارانش که به زندان مي‌افتند پي نبرده است.
از ديگر کساني که به جرم متفاوت بودن عقايد در آن زندان نگهداري مي‌شدند دو تن از پيروان دين بهاييت به نام‌هاي بهنام ميثاقي و کيوان خلج‌آبادي است. جرم آنها نگهداري کتب بهائيت و ترويج اين دين بود و بخاطر آن مدت 15 سال در اين زندان محبوس بودند. اين دو زنداني مقاوم به تازگي آزاد شده اند. 15 سال ظلم بزرگي بود که اين دوتن با سرافرازي تحمل کردند و به راستي رفتار و کردارشان تمام مسلماناني که آنها را مي‌شناختند، شرمنده ميساخت.
آقاي بهنام ميثاقي زماني که به زندان آمد پسري 3 ساله داشت. هميشه به اين نکته فکر مي‌کردم پسر اين زنداني در مورد دين اسلام چگونه قضاوت خواهد کرد؟! ديني که 15 سال آغوش گرم پدر را به جرم متفاوت بودن انديشه بر او حرام کرد. آرزو دارم روزي آن پسر را ببينم و به او بگويم که...
بگذريم. اين اسامي کساني بودند که بنده با آنها برخورد کرده بودم و ميشناختم. صد البته بسيار کساني هستند در سالن‌هاي ديگر اين زندان بزرگ که روح بنده هم از آنها اطلاعي ندارد.
از کساني که دوستان و يا اعضاي خانواده آنها به جرم سياسي در زندان‌هاي رژيم محبوس مي‌باشند تقاضا مي‌کنم که با من تماس بگيرند تا بتوانيم حداقل از آنها يادي بکنيم و شهامتشان را قدر بشناسيم.
امروزه ديگر همه خوب ميدانيم که چه زندان‌هاي مخفي و خانه‌هاي امني وجود دارد که هزاران جوان فقط به جرم دگرانديشي در آنها زنده بگور شده‌اند. بله زنده بگور. هرکس که سلولهاي انفرادي اين حکومت به ظاهر اسلامي را تجربه کرده است، کلمه زنده بگور را با رگ و پي وجود خود درک مي‌کند.
در پايان از تمام مدافعان حقوق بشر و فعالين سياسي و مبارزين راه آزادي مي‌خواهم که نگذارند زندانيان سياسي بخصوص آنها که در زندان‌هاي خارج از مرکز و مخفي رژيم هستند فراموش شوند. به اميد روزي که چيزي به نام زنداني سياسي از واژگان مردم تمام دنيا حذف گردد[5]

بهروز جاويد تهراني براي رهايي از شرايط زندان گوهردشت بارها دست به اعتصاب غذا زده است كه نه تنها توجهي نشد بلكه وي را در حال اعتصاب غذا در سلول انفرادي زنجير كردند
ديدبان حقوق بشر در سال 2009 اعلام كرد كه جان بهروز جاويد تهراني در خطر است[6]

در زندان گوهردشت جهت اذيت شكنجه و حتي قتل زندانيان سياسي از زندانيان خطرناك نيز استفاده مي شود اين زندانيان خطرناك در ازاي مواد مخدر تعويق اجراي حكم اعدام و در مواردي ازادي با مزدوران همكاري ميكنند يكي از اين قاتلان و افراد خطرناك شخصي بنام اسماعيل افتخاري معروف به اسماعيل تيغ زن بود
اسماعیل افتخاری معروف به «اسمال تیغ زن» از مقامات سابق کمیته انقلاب اسلامی تهران و وزارت اطلاعات است که در سال ۱۳۷۷ به اتهام دهها فقره زورگیری ربودن و تجاوز به دختران ، سرقت اموال مردم ،جاسوسی ، قاچاق مواد مخدر،شکنجه و قتل ،سرقت اشیا عتقیه مصادره شده توسط کمیته و .... دستگیر و پس از دوبار محاکمه تنها به مدت کوتاهی زندان محکوم گردید.او در بسیاری سازمانهای انقلابی دیگر از جمله بنیاد مستضعفان ، دادگاه انقلاب ، حراست سازمان دخانیات و... مسئولیت داشته است.
عوامل وی در مدت محاکمه نیز به تهدید شاکیان و خانواده ایشان می‌پرداختند. وی که پیش از انقلاب از اوباش محله جمشید (یکی از محلات سابق شهر تهران که مرکز قمار و مراکز فحشا) بوده است، بلافاصله پس از انقلاب به سمت ریاست گروه ضربت کمیته منطقه دوازده تهران و پست های دیگری رسید
وی در دوران زندان از عوامل اصلى سوء قصد به جان زندانیان سیاسی همچون ناصر زرافشان (وکیل خانواده مقتولان قتل های زنجیره‌ای ) و دانشجویان سیاسی در بند بوده و بارها اقدام به ضرب و جرح زندانیان سیاسی نمود
او نهایتا پیش از پایان مدت محکومت خود مورد عفو قرار گرفته و آزاد گردید

فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران در گزارشي اين گونه بيان مي كند:

اسماعیل افتخاری معروف به اسمال تیغ زن جنایتکارمعروف مدتی است که آزاد می باشد
بنابه گزارشات رسیده از بند 2 زندان گوهردشت کرج، اسماعیل افتخاری معروف به اسمال تیغ زن یکی از جلادن و جنایتکارانی که در قتل، شکنجه، تجاوز،آدام ربائی ،باجگیری وصدها جنایت دیگر که خود به آنها اعتراف کرده بود ،بدستور قربانعلي دري نجف آبادي" دادستان کل کشور آزاد شده است.
مدتی پیش او را تحت عنوان اینکه به مرخصی 2 هفته ای فرستاده می شود و این عمل در خفای کامل صورت پذیرفته بود تا زندانیان سیاسی از رفتن این فرد مطلع نشوند آزاد می کنند او در حدود 5 هفته است که دیگر به زندان برنگشته است. گفته می شود افراد در سطح بالای این رژیم خواستار آزادی او بودند و دستور آزادی این فرد توسط قربانعلی دری نجف آبادی دادستان کشور صادر شده است.
اسماعیل افتخاری معروف به اسمال تیغ زن قبل از انقلاب یکی از باج گیرهای منطقه جمشید تهران بود. او پس از انقلاب ابتدا فرمانده گروه ضربت جنوب تهران شد و با یورش بردن به منازل و مغازه ها به مال و ناموس مردم تعدی می کرد. سپس گروه ضربت در کمیته های انقلاب ادغام شد و وی بعنوان فرمانده کمیته منطقه 12 تهران منصوب شد. احمدرضا رادان فرمانده فعلی نيروي انتظامي تهران بزرگ از جمله کسانی بود که در این کمیته و زیر دست این فرد کار می کرد (بنابه گفته خود اسمال تیغ زن).اسمال تیغ زن که توسط یکی از همدستانش بنام اکبر خوش کوش برای بعضی امور خاص به محفل سعید امامی معرفی می شود و در قتل سیامک سنجری،فاطمه قائم مقامی و ناصر سیگارودی شرکت داشته.او به پاس خدمات شایسته که انجام داده بود یک شرکت حمل و نقل دریایی ثبت می کند و صاحب تعدادی کشتی باری بوده ، و حتی زمانی که در زندان گوهردشت به اصطلاح زندانی بوده است امور آنها را پیگیری می کرداو در زندان دست بازی داشت و از احترام خاصی از طرف گردانندگان زندان بخصوص علی حاج کاظم و علی محمدی رئیس و معاون زندان برخوردار بوده .
اسماعیل افتخاری معروف به اسمال تیغ زن علاوه بر سمتهای که در گروه ضربت و فرمانده کمیته 12 تهرانداشته بود. او همچنین سمتهایی مانند رياست حراست شرکت دخانيات ایران و در مراکز مختلفي نظير دادگاه انقلاب، سپاه پاسداران، بنياد مستضعفان و جانبازان و سد معبر شهرداري داراي سمت هايي بوده است. بنابه به گفته نماينده وزارت اطلاعات حاضر در جلسه دادگاه(اسمال تیغ زن )، آشکار شد که افتخاري " با در دست داشتن مجوز مخصوص، اجازه حمل هر نوع اسلحه اي را با خود داشته است
اسمال تیغ زن همچنین به هوادران سازمانها و جریانات مخالف در بدو انقلاب حمله ور می شد و آنها را مورد ضرب و شتم ،دستگیری و تحت شکنجه قرار می داد او پس از سرکوب مردم ایران در 30 خرداد 1360 در شناسائی،دستگیری،انتقال به خانه های امن و شکنجه های وحشیانه آنها که گفته می شود در مواردی منجر به مرک شده است نقش داشته است.
جنایتهای این فرد آنقدر گسترده بود که رژیم علیرغم اینکه اعمال غیر انسانی مختلفی علیه هواداران گروههای مخالف سیاسی که انجام داده بود و باعث خشنودی آنها شده بود ناچار به دستگیری وی شدند و وقتی که در دادگاه مورد محاکمه قرار گرفت به بخشی از جنایتهای هولناک خود اعتراف نمود.
این جنایتکار به زندان اوین منتقل گردید ووزارت اطلاعات برای تحت فشار قرار دادن زندانیان سیاسی او را روانۀ بندی که زندانیان سیاسی در آن محبوس بودند کرد.اسمال تیغ زن علیه زندانیان اقدام به خبر چینی می کرد.و در حملات خونین که علیه زندانیان سیاسی توسط وزارت اطلاعات برنامه ریزی می شد همراه با پاسداربندها آنها را به اجرا در می آورد. ازجمله کسانی که در اثر حملات این فرد که با میله آهنی صورت گرفته بود و باعث مصدوم شدن آنها شده بود آقایان هاشم شاهی نیا و سعید شاه غله و دکتر ناصر زرافشان بود
او مدتی است که به زندان گوهردشت منتقل شده بود و در اذیت وآزار و فشار علیه زندانیان سیاسی نقش داشت و بارها با زندانیان سیاسی و از جمله بهروز جاوید طهرانی درگیر شده بود.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ،آزادی این مجرم خطرناک که مرتکب جنایتهای فراوانی شده است و به گفته این جنایتکار مامور بوده و معذور و فقط دستورات را اجرا می کرده است را محکوم می کند.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
08 دی 1387 برابر با 28 دسامبر

منصور اسانلو، رييس هيئت مديره سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران از زندانيان سياسي زندان گوهردشت با وجود وضعيت روحی و جسمی بسیار بد و رنج بردن از بیماری كليوی و بینایی كه نيز به شدت از درد در ناحیه كمر و پا رنج مي‌برد بارها مورد ضرب و شتم قرار گرفته و اخيرا دوباره به سلول انفرادی در زندان رجايی‌شهر کرج منتقل شده است. [7][8]

ايرج مصداقي از زندانيان سياسي سابق زندان گوهردشت نحوه تجاوز و شكنجه جنسي زنداني سياسي چون خالد حرداني را بخاطر تماس با صداي امريكا در زندان گوهردشت اين گونه شرح مي دهد:

پس از مصاحبه خالد حردانی با صدای آمریکا در آبان 87 که در آن به مشکلات زندان گوهردشت و تجاوز به زندانیان زیر بیست سال بند 12 اشاره کرد، مسئولان زندان وی را به سلول انفرادی منتقل کرده و تحت فشار و آزار و اذیت قرار می دهند. عادل حردانی در اعتراض به رفتار مسئولان زندان اعتصاب غذا می کند. مسئولان زندان برای شکستن اعتصاب غذایش، دو نفر از هم‌پرونده‌ای‌های وی در جریان هواپیماربایی، به نام‌های فرهنگ پور منصوری و شهرام پور منصوری را مورد آزار و اذیت قرار می دهند (این دو تن به هنگام دستگیری 18ساله بوده اند و در طول ده سال حبس، معتاد شده و امروز ۲۸ سال سن دارند). پاسدار بخشی كه مسئولیت انفرادیهای گوهر دشت را به عهده دارد و قبلا در جریان پرونده زهرا كاظمی هم اسمش در گزارش محسن آرمین در مجلس ششم آمده بود، به فرهنگ پورمنصوری که در ضمن از اقوام خالد حردانی است باتوم استعمال می کند. این اتفاق در اوایل آذر 87 به وقوع پیوسته است. در اثر جراحات ناشی از استعمال باتوم، فرهنگ پورمنصوری به بهداری زندان منتقل و به مدت بیست روز بستری می شود. وی در اثر تألمات روحی ناشی از تجاوز، اقدام به خودکشی از طریق حلق آویز می کند که البته نجات می‌یابد. فرهنگ و شهرام هم اکنون در اندرزگاه شماره 5 گوهردشت به سر می برند. اندرزگاه مزبور مخصوص زندانیان مواد مخدر و متادونی هاست و جای بسیار خطرناکی است.
مصداقي مي افزايد : با اطمینان می گویم تعداد زیادی زندانی در گوهردشت محبوس هستند که در صورت تأمین جانی حاضرند از تجاوز و شكنجه هایی كه در كهریزك تحمل كرده اند، بگویند. موضوع کهریزک چنانکه اطلاع دارید منحصر به دو ماه گذشته نبوده است و تنها زندانیان سیاسی را شامل نمی‌شده است[9]

رمزگشايي جنايات ضد بشري حكومت جمهوري اسلامي در زندان گوهردشت فعلا امكان پذير نمي باشد مطالبي كه بيان شد تنها بخش كوچكي از عمق فاجعه انساني تحميل شده بر زندانيان زندان مخوف گوهردشت به خصوص زندانيان سياسي ان مي باشد

استقلال ازادي جمهوري ايراني
مرگ بر جمهوري اسلامي
پاينده ايران

http://www.gozaar.org/template1.php?id=1094&language=persian :[1
http://www.ayandeh.nu/page1.php?news_id=1435 :[2
http://www.schrr.net/spip.php?article70 :[3
http://www.peiknet.com/1386/05aban/29/PAGE/34BASTIL.htm :[4
http://www.kar-online.com/hoghogh_bashar/hoghogh_bashar_3.html :[5
http://www.hrw.og/en/news/2009/05/23 :[6
http://hra-news.info/news/4504.aspx [7
http://hra-news.info/news/4759.aspx :[8
http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=323 :[9

تصاوير ترسيم شده از نماي دروني ساختمان زندان گوهردشت كرج در بخش ضمايم موجود است

ضمیمهاندازه
Plans_1.jpeg229.78 کیلو بایت
Plans_2.jpeg203.57 کیلو بایت
Plans_3.jpeg167.39 کیلو بایت
Plans_4.jpeg166.13 کیلو بایت