Saturday, July 11, 2009

نامه زنده ياد سعيدي سيرجاني به امر قتلش علي خامنه اي


جناب آقای خامنه ‏ای

پیام عتاب ‏آمیز جناب عالی را آقای صابری برایم خواند، و متاسف شدم، نه به علت این که مورد قهر ‏آن مقام معظم قرار گرفته ‏ام و به زودی امت همیشه در صحنه حزب‏ الله حسابم را خواهند رسید، که مرگ در راه دفاع از ‏حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته ‏ایم. تأسف و تأثرم از پندارهای باطل خویش بود و امیدهای برباد ‏رفته ‏ام درباره سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ایران در دوران رهبری شما خواهند داشت.‏

بگذریم از لحن توهین ‏آمیز پیام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوایی بعید می‏نمود تا چه رسد ‏به رهبر مسلمانان جهان. حیرتم از این است که جناب عالی به استناد کدامین سند و قرینه و امارت مرا مرتد قلمداد ‏کردید و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته‏ های من است ای کاش موردش را مشخص می فرمودید، و اگر مبتنی بر ‏واردات غیبی است و اشراف بر ضمایر که انالله و اناالیه راجعون.‏

می ‏دانم در حکومتی که مرحوم شریعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن تقوای دینی و سیاسی، آیت ‏الله ‏منتظری با آن سوابق مبارزاتی دق‏مرگ و خانه‏ نشین و مطرودند، تکلیف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعوی ‏بی‏ گناهی.‏

و می دانم رهبر جلیل القدری که با یک نهیبش نمایندگآن مجلس اسلامی در لاک سکوت و وحشت می‏خزند، البته ‏می تواند با تیغ بیدریغ تکفیر حمله بر من درویش یک قبا آرد.‏

فرموده بودید چرا این همه مزایای حکومت اسلامی را ندیده ‏ام و به تمجید نپرداخته ‏ام. این وظیفۀ اخلاقی را شاعران و ‏نویسندگان محترمی که با چرخشی ناگهانی در سلک هواداران ولایت فقیه درآمده ‏اند بهتر و موثرتر انجام می‏دهند. ‏وانگهی رژیمی که علاوه بر فرستنده‏ های رادیویی و تلویزیونی هزاران مسجد و منبر و مجلس را در اختیار دارد، چه نیازی ‏به مدیحه ‏سرایی مطرودان دارد، به خصوص نویسنده کج‏ سلیقه‏ ای که هرگز در مدح هیچ امیر و حاکمی قلم نزده است.‏

فرموده بودید چرا در انتقاد از حکومت شاه به جزئیات اداری پرداخته ‏ام؟ از همین انتقادهای جزئی هم شرمنده ‏ام که ‏بحمدالله در این ده سال فرصت‏ شناسان حق مطلب را ادا کرده ‏اند و بر حاکم معزول تاخته ‏اند. وضع من در زمان شاه نیز ‏مانند امروزم بود. مینوشتم و چاپ می‏شد و منتشر نمی‏گشت، دیکتاتور مغرور بدعاقبت می‏پنداشت با شکستن قلمها و زجر آزادگان بر دوام حکومت خود می ‏افزاید. قطعاً مقالات سانسور شده من در بایگانی ساواک موجود است. بفرمایید ‏مطالب از «یغما» و «خواندنیها» بیرون کشیدۀ مرا در مقولۀ سیاست فرهنگی، ماجرای کاپیتولاسیون، مضحکه تغییر ‏تاریخ، شعبدۀ جشنهای شاهنشاهی به حضورتان بیاورند تا بدانید بوده ‏اند مردم از جان گذشته‏ای که به هیچ دعوی ‏مبارزه و پیوستگی به دارودسته‏ ای از بیان حقایق پروایی نداشته ‏اند.‏

اما در مورد کتابهای توقیف‏ شده بنده واقعا نمی‏دانم کجایش حمله به اسلام است یا اساس حکومت اسلامی. من ذاتاً ‏از ریا و دروغ و تبعیض و ستم متنفرم و این نفرت در نوشته ‏هایم منعکس است. اگر خدای ناخواسته همچو مفاسدی در دستگاه حکومت راه یافته است چه بهتر که مطرح گردد و علاج شود. مسالۀ اساسی در ‏حکومت حاضر این است که انتقاد از هر مسندنشین و مسئولی حمل بر «زیرسوال بردن رژیم)» می‏شود و لطمه ‏زدن به اساس اسلام، و بهانه‏ ای برای سرکوبی و اختناق و نتیجه‏ اش همین که می‏بینیم. من به آنچه در کتابهای توقیف ‏و خمیر شده ‏ام نوشته ‏ام عمیقاً اعتقاد دارم و در هر محکمه‏ ای حاضر به پاسخ‏گویی ‏ام. اگر واقعا خلاف اسلام یا حکومت ‏واقعی اسلامی است، چرا بدین شیوه ‏های غیر اخلاقی با من رفتار می‏کنند. مگر مملکت قانون ومحکمه ندارد؟

جناب آقای خامنه ‏ای توقع مردم مسلمان ایران از حکومت اسلامی جز اینهاست که می‏کنند. در رژیم کمونیستی تکلیف ‏خلایق معلوم است. همه فضایل و امتیازات در نیروی کار مفید افراد ملت خلاصه می‏شود و مناصب و مقامات در دست ‏طبقه کارگر است و استبداد کارگری حاکم بر جامع. در ممالک سرمایه ‏داری تمول و درآمد بیشتر ضامن قدرت اجتماعی ‏است و سرنوشت مردم در قبضه کسانی که به هر شیوه و از هر طریق صاحب آلاف و الوفی شده ‏اند. اما در حکومت ‏اسلامی ضابطه چیست؟ آیا فضایل منحصر به نماز و دعای بیشتر است و روزه طولانی‏تر و سجده غلیظ تر و لقب حاجی ‏و انبوهی محاسن و کلفتی دستار و دعوی بسیار، یا به حکم آیه کریمه ان اکرمکم عندالله اتقیکم، فضیلت افراد محصول ‏تقرب به حق است و قرب یزدان در گرو تقوی؟

اگر چنین است اجازه فرمایید بی‏ هیچ ملاحظه و پروایی عرض کنم بسیاری از اعمال سران حکومت خلاف تقواست. این ‏را به تجربه شخصاً دریافته‏ ام و اثباتش اگر خواستید آسان است. بگذریم از دو سال اول که نابسامانی ها جواز ‏آشفته‏ گویی ها و آشفته ‏کاریها بود، در همین چندماه اخیر، بزرگانی که در خبرنامه ‏ها و جراید مرا عضو حزب توده و خدمتگزار ‏شاه و مامور ساواک معرفی کردند، هم از معصیت سنگین بهتان باخبر بودند و هم از نحوۀ زندگی و خلق ‏و خوی من. به ‏فرض این که با گذشته زندگی بنده آشنایی نداشتند به فیض مقام و موقعیت خویش می‏توانستند از دستگاه اطلاعاتی ‏کشور جویای سوابق شوند و آن گاه دست به قلم ببرند، یا کسانی را مامور که مزاحمت هایی از قبیل سنگ‏ پراندن و ‏شعارنویسی بر در و دیوار خانه‏ ام کنند.

جناب آقای خامنه‏ ای، بنده به خلاف حکم قاطع شما، مسلمانی صافی اعتقادم، و به دین و عقیده ‏ام مباهات می‏کنم. هیچ ‏ابله مخالف اسلامی نمی‏آید پانزده سال عمر خود را صرف تصحیح و چاپ مفصل‏ترین تفسیر قرآن کند. کسی که به ‏اسلام بی ‏اعتقاد است، با چه انگیزه ‏ای قصیدۀ «این بارگه که پایه‏ اش از عرش برتر است» را تقدیم آستانه قم می‏کند؟ ‏کسی که دلبستۀ اسلام نیست در شرایط حاضر خاموش می‏ نشیند تا به نام مقدس اسلام هر ناروائی بر مردم تحمیل ‏شود و اساس اعتقادشان متزلزل گردد.

جناب آقای خامنه‏ ای، من بیش از هر مسلمان متعصبی با سلطه و نفوذ اجانب به هر صورت و در هر مرحله اعم از ‏شرقی و غربی در وطن عزیزم مخالفم، و بیش از بسیاری از مدعیان به حقانیت شریعت مقدس اسلام معتقد. به هیچ حزب و ‏دسته و گروهی نه در گذشته بستگی داشته‏ ام و نه بعد از این می توانم داشته باشم. اگر هوس جاه و منصب داشتم ‏در سال 57 دعوت وزارت را با سرعت و صراحت رد نمی کردم، و اگر در طمع مال و منال بودم مجبور نمی ‏شدم درین ‏سالهای پیری و ممنوع‏ القلمی خانه مسکونیم را که تنها مایملکم در پهنه جهان بود بفروشم و صرف معاش کنم. ‏آدمیزاده‏ ام آزاده ‏ام و دلیلش همین نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران، بگذارید آیندگان بدانند که ‏در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.‏

با تقدیم احترام – سعیدی سیرجانی