Thursday, October 23, 2008

من مفسد فی‌الارض‌ام

میرزاآقا عسگری_مانی
مفسد فی‌الارض‌ام
زیراخانه‌ام را بدون هیولاها دوست ‌می‌دارم
در گذرگاه اشتر مست
که سرزمینم را بیابان ‌می‌کند
دشنه ‌می‌کارم
عاشقم
تغزل وغزل حافظ رابا شراب اسپانیا در معاشقه ‌می‌گنجانم
و به جای بسم‌الله ‌می‌گویم : بسم‌الانسان!
من مفسدفی‌الارض‌ام
چرا که صدای این قناری شکسته دهان را
از گلوی میهنم که ‌می‌شنوم
پرنده‌ها را از تیررس جانوران دور‌می‌کنم
نیای بزرگوارم فردوسی است
که زیر آسمان شکسته‌‌ی حماسه
داربست و ستون‌های پارسی ‌می‌زد
حتا کودک هم که بودم
مفسدفی‌الارضی بیش نبودم
چرا که
فواره‌های رنگی را
از فواره‌های خون دوستتر ‌می‌داشتم
و از مردگان و مقابر «متبرک» ‌می‌ترسیدم
و آواز مستان نیمشب را
از مویه‌‌ی سیاه واعظان خوشتر ‌می‌داشتم
‌‌بی‌گمان
مفسدفی‌الارض زاده شدم
زیرا شیر مادرم را
از آب کوثر و
پستان فرشتگان دروغین دوستتر ‌می‌داشتم
ساقی میکده را هم
از ساقی کوثر دوستتر ‌می‌دارم
حتا پیر هم که شوم
مفسدفی‌الارض خواهم ماند
- زیبا و ایرانی
-و سرانجام
گورستان کافران را
بر همجواری با مقابر«قدیسان» برتری خواهم داد
به راستی که مفسدفی‌الارض‌ام
چرا که در برابر چکه‌ئی شبنم زانو ‌می‌زنم
امّا در برابر دایناسورهای بیابانی، سر خم ‌‌نمی‌کنم
به جای سنگ سیاه
پیکر روان و روان ِ پیکر دلبندم را ‌می‌ستایم
و چهره‌‌ی شکفته‌‌ی وی را
بر حوریان بهشتی برتر‌می‌نشانم
چهارینه‌های حضرت خیام
آیه‌های محبوب من‌‌اند
.کتاب آسمانی من کهکشان است وکتاب زمینی‌ام موسیقی‌
به جای سینه زدن، ‌می‌رقصم‌
مرجع تقلید من، حافظ شیراز است
وخود،مرجع تقلید ِتَن کامگان جهانم
شاعر اشعار اروتیکی‌ام
رافضی‌ام، بابکی‌ام، ملحدم
قرمطی‌ام، مانوی‌ام، سرخوشم
مفسدفی‌الارض‌ام
حتا عاشق هم که نبودم
مفسدفی‌الارض بودم
چه رسد به هم اکنون
که با کهکشان، رایزنی دارم
تا هماغوشی‌ام با زمین را
با همگان درمیان بگذارد
ایرانی‌ام، این‌جهانی‌ام و عاشقم
اکنون شما بگوئیدمن، چیستم
اگر که مفسد فی الارض نیستم
!