نبرد بی پایان دین و دولت
در پس هر قدرت سیاسی، قدرت عظیم اقتصادی خوابیده است که در دوران ثبات، آن را تأمین و تغذیه میکند، در دوران بحران، به یاریش بر میخیزد و امکانات تبلیغاتی و سرکوب در اختیارش مینهد، و در دوران فروپاشی، بخشی از آن در دست کسانی قرار میگیرد که یا آن را به خارج منتقل میکنند و یا فرصتطلبانه خود را با شرایط جدید تطبیق میدهند، و بزرگترین بخش آن در خدمت قدرت سیاسی جدید قرار میگیرد. آنچه امروز زمامداران رژیم را به دروغ و اتهام و انکار و افشای متقابل و جنایت و تجاوز کشانده است، قدرت سیاسی و اقتصادی، هر دوست
الاهه بقراط
www.alefbe.com
نبرد بی پایان دین و دولت
مسیر و مقصدی را که هفته پیش تلاش کردم در مقاله «این حکومت دینی است که اعتراف میکند» توضیح دهم، چند روز بعد سیدعلی خامنهای رهبر سیاسی و مذهبی نظام جمهوری اسلامی با حمله به رشتههای علوم انسانی بیش از پیش در برابر چشم و شعور همگان به نمایش گذاشت
جمود فکری
خامنهای روز یکشنبه هشت شهریور در دیدار با «مجموعه دانشمندان و علمایی از دانشگاههای کشور» نگرانی خود را از تدریس «علوم انسانی» در دانشگاهها ابراز داشت. نخست باید از خبرگزاریهای جمهوری اسلامی و هم چنین سایت سیدعلی خامنهای سپاسگزار بود که عین سخنان «رهبر» را منتشر میکنند و سطح آگاهی و سخن گفتن آنها را به طور مستند در دسترس همگان قرار میدهند. سخنانی که در آنها نه «غور» و «تأمل» بلکه میبایست «غواصی» کرد و قلاب انداخت تا بتوان چند جمله با سر و ته پیدا کرد. برای نمونه به همین سخنرانی «مقام معظم رهبری» در سایت ایشان مراجعه کنید که روشنترین بخش آن همانا «بسم الله الرحمن الرحیم» و «والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته» است که آن هم عربی است!
خامنهای بر اساس گزارشهایی که به او میرسد، و «اعترافات» سعید حجاریان نیز دقیقا بر همان اساس تهیه و تنظیم شده است، میگوید: «در بین این مجموعه عظیم دانشجویی کشور که حدود سه و میلیون و نیم مثلا دانشجوی دولتی و آزاد و پیام نور و بقیه دانشگاههای کشور داریم، حدود دو میلیون اینها دانشجویان علوم انسانیاند! [علامت تأکید یا تعجب از سایت «رهبر» است] این به یک صورت، انسان را نگران میکند.» چرا؟ زیرا به گفته خامنهای «ما در زمینه علوم انسانی، کار بومی، تحقیقات اسلامی چقدر داریم؟ کتاب آماده در زمینههای علوم انسانی مگر چقدر داریم؟ استاد مبرزی که معتقد به جهانبینی اسلامی باشد و بخواهد جامعهشناسی یا روانشناسی یا مدیریت یا غیره درس بدهد، مگر چقدر داریم، که این همه دانشجو در این رشتهها میگیریم؟ این نگرانکننده است. بسیاری از مباحث علوم انسانی، مبتنی بر فلسفههایی هستند که مبنایش مادیگری است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است...» اگرچه این بخش از سخنان «رهبر» را باید به طنزپردازان سپرد، لیکن یک جنبه مهم تناقض آشتیناپذیر دین و دانش در همین بیان کاملا عامیانه «رهبر» نشان داده میشود.
پیام مهم خامنهای در این سخنان اما این است که، همانگونه که هفته گذشته در بررسی «اعترافات» سعید حجاریان یادآوری کردم، به زودی با یک پاکسازی گسترده و چه بسا یک «انقلاب فرهنگی» دیگر روبرو خواهیم بود. سی سال شستشوی مغزی ایرانیان که از کودکستان آغاز میشود، میلیاردها تومان هزینه عظیم تبلیغاتی و ایدئولوژیک از در و دیوار و کوچه و خیابان تا رسانههای همگانی، هیچ کدام نه تنها اثر مطلوب حکومت اسلامی را به دنبال نداشت، بلکه کار را به «نگرانی» کشانده، به گونهای که یک انقلاب فرهنگی دیگر را ضروری ساخته است و «رهبر» و دولت در حال تدارک مقدمات آن هستند.
این «نگرانی» آن هم از رشتههای علمی و دانشگاهی در شرایطی ابراز میشود که خامنهای درست مانند دیگر مسئولان رژیم چنین وانمود میکند که نظام با اقتدار تمام بر اوضاع مسلط است. وی در همین سخنان میگوید: «کشور در برههای از زمان در معرض یک آزمون سیاسی بسیار تعیینکنندهای قرار گرفت... و هاضمه نظام و کشور توانست حوادث را در درون خودش هضم کند و فائق بیاید». اگر «هضم حوادث» در نظام جمهوری اسلامی به معنی دادگاههای نمایشی و اعترافات مضحک در کنار سرکوب و قتل و تجاوز باشد، بدون هرگونه شوخی و طنز و به زبان خود «رهبر» باید گفت این «نظام مقدس» نه تنها همچنان به سوء هاضمه شدید دچار است، بلکه دلپیچههای سیاسی و اجتماعی که سرانجام آن را از پای در خواهند آورد، هنوز در راهند. این را خود «رهبر» نیز به طور غریزی احساس میکند و از همین رو ادامه میدهد: «انتظار حوادثی از این قبیل هست، به دلایل گوناگون: رسالتى كه براى نظام قائليم، رسالتى كه براى اسلام قائليم، معنائى كه براى جمهورى اسلامى در ذهنمان داريم، تعريفى كه جمهورى اسلامى از خودش براى ما در طول اين سى سال كرده، هوشمندى مردممان و جوانانمان كه به تجربه رسيده، وجود آزادى ناگزير كه به حكم اسلام بايد اين آزادى در كشور باشد و ما به آن اعتقاد داريم - اعتقاد ما به آزادى يك مسئله تاكتيكى نيست؛ يك مسئله واقعى است» ولی از آنجا که میداند آنچه وی آزادی مینامد، نامش چیز دیگریست، بلافاصله میافزاید: « آزادى به همان معنائى كه جمهورى اسلامى تعريف ميكند، نه به معنائى كه غربىها تعريف ميكنند، كه آن، به نظر ما انحراف است. آنجائى كه بايد آزادى باشد، نيست؛ آنجائى كه بايد محدوديت باشد، قيدها گسسته است و آزادى هست! آن را ما مطلقاً قبول نداريم؛ تو رودربايستى غرب هم گير نميكنيم. ما آزادى را با همان مفهوم اسلامى خودش قبول داريم، كه البته تو آن آزادى بيان هست، آزادى رفتار هست، آزادى فكر هست
«رهبر» سپس با توضیح اینکه دانشجویان «افسر» هستند و استادان «فرمانده»، به آنها رهنمود میدهد: «دشمن را درست شناسایی بکنید. هدفهای دشمن را کشف بکنید... جوانهایتان را توجیه کنید. جوانها را هر چه میتوانیم با خدا، با یاد خدا، با توجه به عالم غیب، با تعبد به مبانی دین و احکام دین و شریعت و تسلیم در مقابل احکام الهی، ظرفیت معنویشان را بیشتر کنیم. هر چه این جوان ما بیشتر متعبد باشد، بیشتر متدین باشد، بیشتر به یاد خدا باشد، بیشتر به خدا احساس نیاز کند و دست نیاز به سوی خدا بیشتر دراز بکند، عمل او، رفتار او، فکر او، از آسیب کمتری برخوردار خواهد بود و جامعه از او بهره بیشتری خواهد برد
دگردیسی تاریخی
این تفکر نمادین که به دلیل تناقضی که در آن در برخورد مسائل مادی و معنوی، زمینی و آسمانی، وجود دارد، از زبان خامنهای به شکلی پراکنده و پریشان بیان میشود، به اضافه دستگاه عظیم سرکوب و استفاده از افرادی که «ایمان» و «اعتقاد» در آنها همه مرزهای انسانی و اخلاقی را زیر پا مینهد، حربه حکومت دینی در نبرد بیامان و بیپایان با اندیشهای است که خواهان بیرون راندن دین به مثابه سیاست از محدوده حکومت است. اندیشهای که نیرو و توان آن، نه در بیان مغلق و پر پیچ و خم و نه در دستگاه حذف و سانسور، بلکه در بیان روشن و صریح و در دستگاه روشنگرانهای است که راه بر یک دمکراسی «همهپذیر» میگشاید. تفکر عرفی و سکولار که همواره خار چشم «دکانداران دین» (اصطلاح احمد کسروی) بوده است، شرط نخست و لازم دمکراسی است، بدون آنکه تنها شرط و یا شرط کافی آن باشد. دمکراسی بدون تفکر عرفی، تصورپذیر نیست. تفکرات دینی و ایدئولوژیک، بر خلاف سکولاریسم، از آنجا که در همان نخستین گام بین خود و پیروان و معتقدان راه و روشهای دیگر خط و مرز میکشند، فاتحه هر چه دمکراسی است را نیز میخوانند.
اگر جمهوری اسلامی پس از سی سال نمایش «انتخابات» و گاه دم زدن از «دمکراسی دینی» امروز به این نتیجه رسیده است که «انتخابات» حتی با وجود شورای نگهبان و نامزدهای کاملا خودی میتواند خطرناک باشد، بخشی از آن به توقعی بر میگردد که نظام برای برگزاری یک «انتخابات شاداب و با نشاط» در مردم ایجاد کرده بود و نمیشد آن را بدون پاسخ گذاشت. بخش مهمی از آن اما به قدرت مالی و اقتصادی باز میگردد که مافیای سپاه و بسیج و بخشی از روحانیون آن را قبضه کردهاند و حاضر نیستند حتی اندکی از آن را با دست در کاران گروههایی مانند «مجاهدین انقلاب اسلامی» و «حزب مشارکت اسلامی» و مانند آنها تقسیم کنند. قدرت، هرگز به سیاست محدود نمیشود. در پس هر قدرت سیاسی، قدرت عظیم اقتصادی خوابیده است که در دوران ثبات، آن را تأمین و تغذیه میکند، در دوران بحران، به یاریش بر میخیزد و امکانات تبلیغاتی و سرکوب در اختیارش مینهد، و در دوران فروپاشی، بخشی از آن در دست کسانی قرار میگیرد که یا آن را به خارج منتقل میکنند و یا فرصتطلبانه به رنگ دیگری در میآیند و خود را با شرایط جدید تطبیق میدهند. و بزرگترین بخش آن در خدمت قدرت سیاسی جدید (مردمی یا ضدمردمی) قرار میگیرد.
سادهاندیشی محض است اگر آنچه را امروز در بطن نظام و جامعه جریان دارد، به درگیری «اصلاحطلبان» و «اصولگرایان» و هم چنین به اختلاف خامنهای و احمدینژاد با موسوی و کروبی و رفسنجانی کاهش داد. آنچه زمامداران را به دروغ و اتهام و انکار و افشای متقابل و جنایت و تجاوز کشانده است، قدرت سیاسی و اقتصادی، هر دوست. ولی آنچه جامعه را به تلاطم واداشته است، پوست انداختن و دگردیسی تاریخی از یک پیله صد ساله است تا سرانجام دین و دولت را در جای خود قرار دهد بدون آنکه نقطه پایان بر نبرد بیپایان آنها نهاده شود. باید تصویر واقعی این نبرد را به طور عینی در برابر چشم آورد تا دریافت کدام یک پیروزند: جمود فکری یک حکومت دینی فرسوده و ناتوان که بیرق جهاد علیه علوم انسانی برافراشته است، در برابر دگردیسی تاریخی یک جامعه جوان و توانمند که تمامی بنیه خود را به کار گرفته است تا شانههای خود را از زیر بار سنگین و لشِ این حکومت بیکاره و طفیلی رها سازد. در شرایط ایران، این چیزی جز بازتاب نبرد بیپایان دین و دولت نیست.
03 سپتامبر 09
|