ژورناليسم در خفقان
از اعتصاب مطبوعات در سال 57 نمینمیتوان تقلید کرد چرا که امروز مطبوعات «نامدار» در دست خود رژیم هستند و حتما اعتصاب نخواهند کرد! مطبوعات روشنگر نیز با همه محدودیتها تنها روزنه خبررسانی به شمار میروند. ولی اگر کارمندان عادی و کارگران چاپخانه روزنامههایی مانند کیهان تهران و هم چنین کارکنان خبرگزاریهای وابسته به رژیم مانند ایسنا و ایلنا و ایرنا و فارس در اعتراض به سیاست وابسته و ضدمردمی مدیران و مسئولان این رسانهها دست از کار بکشند آنگاه این اعتصاب قطعا نقش مهمی بازی خواهد کرد. وگرنه مثلا اعتصاب روزنامه «اعتماد ملی» که خود رژیم در صدد است آن را توقیف کند، چه سودی خواهد داشت؟!
*****
ژورناليسم در خفقان
گفتگوی «خیابان» با الاهه بقراط
«خیابان» یک نشریه اینترنتی است که نخستین شمارهاش با صفحهبندی روزنامههای چاپی همزمان با جنبش اعتراضی مردم ایران در 29 خرداد 1388 منتشر شد تا با انتشار روزانه، گوشهای از جای خالی مطبوعات و رسانههای مستقل را در عرصه خبررسانی پر کند. مدتی بعد یکی دو نشریه دیگر نیز به همین شکل آغاز به انتشار کردند. ویژگی نشریه چپگرای «خیابان» اما در این است که در چهار صفحه مختصر و مفید، به جای کپی کردن مقالات تکراری از اینترنت، مجموعهای از خبر و گزارش و نظر را در اختیار خوانندگان خود قرار میدهد.
«خیابان» شماره چهل که روز دوم شهریور منتشر شد، درباره وضعیت روزنامهنگاری و مطبوعات در شرایط کنونی کشور با الاهه بقراط روزنامهنگار تبعیدی ساکن آلمان به گفتگو پرداخته است.
پرسش: در دو ماه گذشته با موج جديدي از سركوب مضاعف مطبوعات در ايران مواجه بوديم. اگر چه مطبوعات آزاد در ايران دهه هاست موضوعيت ندارد، اما فشارهاي اخير بي سابقه بوده است. به زندان انداختن روزنامه نگاران، حضور نيروهاي امنيتي در دفاتر روزنامه ها و نظارت پيش از چاپ بر روزنامه ها، و اخيرترين مورد نيز پلمب دفتر انجمن صنفي روزنامه نگاران است. مطبوعات چرا به يكي از هدف هاي اصلي يورش حکومت بدل شده است؟
پاسخ: طبیعی است هر حکومتی که ناشی از حق حاکمیت مردم نیست، بیش از هر چیز تلاش میکند مانع خبررسانی و ارتباط سالم در جامعه شود. در جمهوری اسلامی نیز به محض اینکه قدرت به مرحله تثبیت رسید، نخستین تدبیری که برای استحکام و ادامه بقای خود به کار بست، همانا محدود کردن رسانهها بود که تا یک دهه پیش به رادیو و تلویزیون و مطبوعات چاپی محدود میشد. این محدودیت از سانسور و امر و نهی به رسانهها تا توقیف و دستگیری روزنامهنگاران و حتی شکنجه و قتل آنها را در بر میگیرد.
جمهوری اسلامی علاوه بر اینکه دست به قتل نویسندگان و روزنامهنگاران زد، به موازات آن، رسانهها را چنان به انحصار خود در آورد و آنها را در اختیار نیروهای امنیتی وافراد سرسپرده خود قرار داد که امروز کمتر کسی را مییابید که برای کسب خبر به رسانههای رژیم از جمله روزنامههای آن مراجعه کند. اگر کسی پای رادیو و تلویزیون مینشیند و یا روزنامههایی را میخواند که همه میدانند از کجا و به چه منظور تغذیه و تأمین میشوند، نه به دلیل کسب خبر و آگاهی از وضعیت جامعه و کشور، بلکه برای آگاهی از موقعیت حکومت و آنچه در آن میگذرد است! این پدیده در ایران بیهمتاست و نمیتوان آن را با سانسور رسانهها در پیش از انقلاب اسلامی مقایسه کرد.
پرسش: در آخرين ماههاي حكومت شاه نيز كشمكش حادي ميان حكومت نظاميان و جامعه مطبوعاتي پيش آمد. فشاري كه منجر به اعتصاب روزنامه نگاران و كاركنان مطبوعات از آبان ماه تا دي ماه شد (اگر تاريخ ها را درست ذكر كرده باشم)، در آن زمان هدف از اعتصاب چه بود؟ چه نقشي در همراهي رسانه ها و مردم داشت؟ در چه بستري آن اعتصاب شكل گرفت و به چه دستاوردهايي ختم شد؟
پاسخ: اعتصاب مطبوعات به خودی خود نه مثبت است نه منفی. آنچه در آن زمان کاربرد داشت، چه بسا امروز ضد هدفی که در نظر است، عمل کند. دو روزنامه بزرگ آن دوران را با امروز مقایسه کنید که آنها چه مینوشتند و اینها چه مینویسند. اعتصاب کدام روزنامهها امروز میتواند نقشی مثبت و پیشبرنده در جنبش آزادیخواهی مردم بازی کند؟ کیهان تهران؟! و یا آنهایی که در بدترین شرایط تلاش میکنند به نقش خبررسانی و روشنگری خود پایبند بمانند؟ امثال کیهان تهران که از خودشان هستند. آنهایی هم که میتوانند اندکی روشنگری کنند، با اعتصاب خود، مردم را از اندک امکانی که دارند، محروم میکنند. به نظر من برای آموختن از تجربه انقلاب 57 که هنوز بسیار تازه است، میتوان دست به مقایسه تطبیقی امروز و دیروز زد، لیکن اشتباه است اگر بر این گمان باشیم که رویدادها همان مسیری را طی خواهند کرد که سی سال پیش طی شد و یا روشهای مبارزه الزاما باید همان گونه باشد که آن زمان بود. جهان عوض شده است. ایران نیز. همان زمان نیز در مورد اعتصاب روزنامهنگاران نظر یکدست وجود نداشت. روزنامههای مهمی که در آن دوران دست به اعتصاب زدند، عمدتا در دست «روشنفکرانی» بودند که در جمهوری اسلامی یا اعدام شدند، یا به زندان افتادند و یا از تبعید سر در آوردند. برخی از آنها در سالهای بعد تلاش کردند با کمترین امکانات به کار خود ادامه دهند.
اگر اعتصاب مطبوعات سی سال پیش در کنار اعتصاب کارگران و کارمندان شرکت نفت نقشی در سقوط رژیم گذشته بازی کرد، امروز به این دلیل که مطبوعات «نامدار» در دست خود رژیم هستند، و مطبوعات روشنگر تنها روزنه خبررسانی و روشنگری به شمار میروند، اعتصاب آنها اتفاقا به سود رژیمی خواهد بود که تمام توانش را به کار میگیرد تا همین روزنامهها را نیز به تعطیلی بکشاند. اما یک کار در همراهی با جنبش اعتراضی مردم کاملا ممکن است: کارمندان عادی و کارگران چاپخانه روزنامههای «نامدار» مانند کیهان تهران و اطلاعات (که اخیر اعلام شد صفارهرندی وزیر ارشاد پیشین دولت احمدینژاد مدیر مسئول آن شده است) و هم چنین کارکنان سایتهای خبرگزاریهای وابسته به رژیم مانند ایسنا و ایلنا و ایرنا و فارس در اعتراض به سیاست وابسته و ضدمردمی مدیران و مسئولان این رسانهها دست از کار بکشند. این اعتصاب قطعا نقش مهمی بازی خواهد کرد چرا که به این ترتیب رژیم و سرسپردگان آن را از ارگانهای خبریشان محروم میسازد. وگرنه مثلا اعتصاب روزنامه «اعتماد ملی» که خود رژیم در صدد است آن را توقیف کند، چه سودی خواهد داشت؟!
پرسش: به نظر شما روزنامه نگاران و نويسنده ها و كاركنان مطبوعات در ايران در اوضاع كنوني چگونه مي توانند در برابر اعمال فشار شديد نيروهاي امنيتي و سانسور مقابله كنند؟ اعتصاب مطبوعات در دوره انقلاب 57 چه درس هايي براي امروز مي تواند داشته باشد؟
پاسخ: فراموش نکنید فشار نیروهای امنیتی وسانسور هم حد و مرزی دارد که هیچ حکومت خودکامهای فراتر از آن نمیتواند برود. همین که به دلیل محدودیت خبررسانی و دروغپراکنی، اعتماد مردم از روزنامههای وابسته سلب شده خود نشانگر آن است سانسور مانند هر پدیده دیگری ضد خود را درون خویش میپروراند: شوق به دانستن و آگاهی. در چنین شرایطی توجه همگان به رسانههای خارجی و یا اندک رسانههایی که روزنهای برای خبررسانی و روشنگری مییابند، جلب میشود. بزرگترین درس اعتصاب مطبوعات در دوره انقلاب 57 چه بسا همین باشد که از آن نمیتوان الگوبرداری کرد! امروز به هر رسانهای که بتواند تبلیغات سازمانیافته و بنگاههای دروغپراکنی رژیم را خنثی سازد، نیاز هست. رژیم به اندازه کافی دهان میبندد و سانسور میکند، و به این دلیل که مطبوعات و خبرگزاریهای «نامدار» در دست رژیم هستند، بهترین شکل این است که کارکنان آن با پیوستن به جنبش مردم، درِ آنها را تخته کنند. در حالی که روزنامهها و رسانههای دیگر با تمام توان باید به خبررسانی و روشنگری خود ادامه دهند.
پرسش: نقش روزنامه ها و رسانه هاي الكترونيكي را در تحولات امروز چگونه مي بينيد؟ آيا تكنولوژي هاي نوين ارتباطي و ظهور آنچه شهروند-ژورناليست ناميده مي شود مي تواند خلاء مطبوعات چاپي حرفه اي آزاد را پر كند؟
پاسخ: اینترنت و روزنامههای الکترونیک جای خود را دارند. هم به دلیل امکانات اقتصادی، هم به دلایل فرهنگی، مخاطبان این نوع رسانهها بسیار محدودتر از رادیو و تلویزیون و روزنامههای چاپی هستند. در کشورهایی مانند ایران هنوز رادیو بالاترین اهمیت و بیشترین مخاطب را دارد. با توجه به نرخ بیسوادی و سطح آموزش، و همچنین صرف زمان و پول برای استفاده از رسانههای دیگر و هم چنین با توجه به سطح زندگی و درآمد در ایران، رادیو را میتوان آسانترین وسیله ارتباطی در سطح همگانی به شمار آورد. وسیلهای که تقریبا همه جا و در هر شرایطی میتوان از آن استفاده کرد. برای نسل جوان شهری و تحصیلکرده اما اینترنت با وجود فیلترینگ و سرعت اندک، نقش مهمتری بازی میکند.
همین نشریه اینترنتی خیابان را در نظر بگیریم. هم ضرورت انتشار چنین نشریهای در شرایطی که کانالهای خبررسانی در ایران یا بسته شدهاند و یا در انحصار و کنترل رژیم هستند، و هم استفاده از برخی نکات حرفهای نشریات چاپی که استفاده از فرمات پی دی اف به فرم و صفحهبندی روزنامهای آن یاری رسانده است، ویژگی و تمایز خیابان نسبت به آنچه بود که در سالهای اخیر در اینترنت زیر عنوان نشریه جهت خبررسانی و روشنگری منتشر میشود. پس از مدتی البته برخی دیگر نیز از این ابتکار استفاده کردند. ولی انتشار خیابان، هم به خاطر نامش و هم فرم ابتکاریش که بنا به ضرورت یک شرایط کاملا بحرانی متولد شد، بسیار بجا بود. ولی خودتان هم در گزارشهایتان نوشتهاید که همین را هم باید به شکل نسخه چاپی در میان مردم پخش کنید. این نکته نشان میدهد که از امکانات فنی میتوان به بهترین شکل بهره گرفت تا در شرایط بسیار محدود، تا جایی که ممکن است جای خالی مطبوعات حرفهای، آزاد و مستقل را تا اندازهای پر کرد. تکنولوژیهای جدید، آنگونه که برخی تبلیغ میکنند، هرگز امکانات ارتباطی پیشین را از میدان به در نمیکنند، بلکه آنها را کامل میسازد. نه سینما جای تئاتر را گرفت، نه تلویزیون جای رادیو را. اینترنت نیز جای هیچ کدام از آنها را نخواهد گرفت، بلکه به آنها یاری میرساند تا امکانات خود را گسترش بخشند. در مورد مطبوعات نیز دقیقا به همین شکل است. منتها در جوامع بسته و جوامع باز به اشکال مختلف عمل میکند. در یک جامعه بسته اینترنت چه بسا از معدود امکانات ارتباطی باشد که مخاطبان محدودی نیز دارد. لیکن در جامعه باز یکی از امکانات متعدد است که مخاطبانش به دلیل امکانات اقتصادی و فرهنگی و فنی به مراتب از جوامع بسته بیشتر هستند.
پرسش: چرا پيش از حوادث متعاقب انتخابات، روزنامه نگاران حرفه اي ايران از «حق آزادي بيان بدون هيچ گونه حصر و استثناء» دفاع نمي كردند و تنها كانون نويسندگان ايران از چنين هدفي حمايت مي كرد. حتي روزنامه نگاري حرفه اي همچون محمد قوچاني از انتشار آزادانه ي نشريات دانشجويي چپ گرا در مقطعي آشفته شده بود و در مقاله اي در ماههاي پيش ار برخورد با دانشجويان چپ گرا به حاكميت توصيه كرد تا فعاليت هاي انتشاراتي آنان را محدود كند؟ آيا فكر مي كنيد پس از كودتاي انتخاباتي 22 خرداد و خيزش گسترده مردمي، اين رويكرد در ميان روزنامه نگاران حرفه اي ايران تغيير كرده است؟
پاسخ: من نمیدانم منظور از «حق آزادی بیان بدون هیچگونه حصر و استثناء» چیست. ولی این را میدانم که اگر بخواهیم همین «هیچگونه حصر واستثناء» را تعریف کنیم و امکانات عملی آن را بسنجیم، بامحدودیتهایی روبرو خواهیم شد. چرا که حتی «بدون حصر و استثناء» نیز در جامعهای که بر اساس قراردادهای اجتماعی شکل گرفته است، مرز و محدوده پیدا میکند! من خودم با چنین شعارهایی موافق نیستم چرا که خیلی کلی هستند. اگر بپذیریم که آزادی همواره با مسئولیت همراه است، اگر بپذیریم که قوانین برای این هستند که مناسبات بین این آزادی و این مسئولیت را تنظیم کنند، آنگاه حق برخورداری از آزادی بیان نیز مسئولیتهایی در پی خواهد داشت. اینها نکاتی است که باید توسط قانونگذاران و بر زمینه اصول دمکراسی و حقوق بشر تعریف، تنظیم و از نظر قانونی تأمین و تضمین شود. مثال بسیار میتوان زد: از فعالیت نئونازیها تا تروریستهایی که نفرت و کینه را موعظه میکنند. مگر نه این است که به محض اینکه کسی مانع بیان و فعالیت آنها شود، آن «بدون حصر و استثناء» را زیر پا نهاده است؟ آلمانیها در قانون اساسی خود اصلی دارند که آزادی را حق همه میشمارد به جز آنهایی که علیه دمکراسی هستند. ولی خود این اصل در عمل هزار پیچ و خم پیدا میکند. قانونگذار چگونه میتواند آزادی بیان و فعالیت نئونازیهایی را که در اساسنامه خود اعلام میکنند قانون اساسی دمکراتیک این کشور را قبول دارند و در چهارچوب آن فعالیت میکنند، ممنوع سازد؟!
اما در مورد آزادی بیان دانشجویان چپگرا و اینکه برخی افراد مذهبی با فعالیتهای آنها اعم از انتشاراتی وغیره مخالفت میکنند، باید دلیلش را در جای دیگری جست. فرهنگ جامعه ایرانی به طور کلی خودکامه و انحصارطلب است. برخی «روشنفکرانش» در این میان، چه مذهبی باشند و چه غیرمذهبی، به نظر من خودکامهتر از بقیه هستند! اگر بخواهم بیشتر در این باره بگویم، شاید از بحث دور بیفتیم. ولی همین را بگویم که این «روشنفکران» هنوز تا به آن مرحلهای برسند که آزادی را نه تنها آزادی خود، بلکه آزادی دیگری نیز بدانند، خیلی راه دارند حتی اگر اکنون زیر بیشترین فشارهایی که از سوی نظام مورد قبول خودشان تحمل میکنند، مجبور به پرداخت هزینههای بیشتری شوند.
یک چیز اما روشن است: هرگاه جامعه به حرکت در میآید و جنبشهای اجتماعی در برابر قدرت خیز بر میدارند، خواستهای لایههای مختلف عمیقتر و رادیکالتر میشود، و افراد و گروهها، از نظر فکری، در میان لایههای مختلف اجتماع، جابجا میشوند. از این رو، بر خلاف آنچه اخیرا از سوی برخی گروههای اپوزیسیون قانونی مطرح شده است، ماهیت رژیم «تغییر» نکرده است بلکه «آشکارتر» شده است. آن ها به این دلیل اینگونه فکر میکنند که همواره آزادی خود را معیار آزادی میپنداشته و میپندارند و حالا که نوبت بگیر و ببند آنها شده است، پس رژیم «تغییر ماهیت» داده و آزادی در خطر قرار گرفته است!
پرسش: اخيرا روزنامه نگار با سابقه اي در خارج از كشور پيشنهاد تأسيس اتحاديه ي سراسري روزنامه نگاران ايراني خارج از كشور را مطرح كرده است. نظر شما در اين خصوص چيست؟ آيا با توجه به پلمب انجمن صنفي روزنامه نگاران ايران، و نيز فعاليت بسياري از روزنامه نگاران با رسانه هايي كه فراكشوري است، امكان تأسيس اتحاديه سراسري روزنامه نگاران ايراني به گونه اي كه مقر آن در خارج از ايران باشد و تشكلي براي همه روزنامه نگاران داخل و خارج از كشور باشد وجود دارد؟
پاسخ: بله، شنیده و خواندهام. ولی میبینید که بازتابی نیافت. نه به این دلیل که این پیشنهاد نادرست است، بلکه بیشتر به این دلیل که از یک سو جامعه ایرانی یک جامعه تشکلگریز است و از سوی دیگر چنین تشکلی که قاعدتا افرادش را عمدتا روشنفکران تشکیل میدهند، از همان ابتدا با همین «روشنفکران» دچار مسئله و مشکل میشود! در عین حال هر بذری را باید در خاک و هوای مناسبش کاشت. خاک و هوای خارج کشور، به ویژه پس از آنکه عدهای با هدف پشتیبانی پیدا و پنهان از بقای جمهوری اسلامی در این سوی جهان بساط خود را پهن کردهاند، خاک و هوای تبعید را نیز آلودند. من فکر میکنم تنها در یک شرایط است که آن وقت همه چیز به سرعت رنگ و بوی دیگری خواهد گرفت و از جمله چنین تشکلهایی میتوانند موقعیت عینی پیدا کنند. آن هم زمانی است که کمر سرکوب بشکند. پایداری مردم در اعتراضات، خویشتنداری از خود بیخود شدگان برای قرار گرفتن در جلوی صف مبارزات مردم آن هم از طریق تحریف و تفرقه و «خودی و ناخودی» کردن حتی در خارج کشور، ایستادگی معترضان اصلاحطلب و به ویژه دو نامزد معترض انتخابات، و در پیش گرفتن یک سیاست سنجیده توسط غرب با توجه به مشکلات اقتصادی که گلوی نظام را میفشارد، دیر یا زود کمر سرکوب را خواهد شکست و رژیم یا مجبور به عقبنشینی خواهد شد و یا آنچنان در برابر مردم صفآرایی خواهد کرد که همه، از جمله نزدیکان و وابستگان خود را مجبور خواهد ساخت آخرین تصمیم خویش را بگیرند: یا با رژیم، یا با مردم!
آن وقت با تکیه بر تجربهای که ایرانیان در زمینه تشکل سیاسی و صنفی دارند، خیلی زود مسیر خود را در این زمینه خواهند یافت. در شرایط فعلی یک نکته اهمیت بسیار دارد و آن اینکه با اتحادیه یا بدون اتحادیه، با تمام توان از آزادی همه دفاع کرد و به کسانی که با تفکرها و برداشتهای کژ خود خواهان «وحدت کلمه» هستند، و خواسته یا ناخواسته، سبب تحریف و تفرقه و از این طریق مانع اتحاد عمل ایرانیان برای نیل به یک هدف مشترک میشوند، مجال نداد به نام خود سکه رنگی بزنند. جامعه ایران رنگارنگ است و چپ و راست و مذهبی و غیرمذهبی در آن به یک اندازه از حق آزادی بیان و فعالیت برخوردار هستند. این آزادی نه در یک حکومت دینی و ایدئولوژیک بلکه در یک ساختار دمکراتیک و مبتنی بر حقوق بشر دسترسیپذیر است. ساختاری که در آن دین ودولت از یکدیگر جدا باشند و دولتهایی که در آن حکومت میکنند، از نظر سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، دمکرات باشند. اینکه به کدام مذهب هستند یا نیستند، امری اجتماعی و سیاسی نیست و به خودشان مربوط است. من فکر میکنم آنچه در ایران جریان دارد، حتی ابتکارات و ایدهها را با سرعتی بیش از آن که همه تصور میکنند، پشت سر خواهد گذاشت و همه را در برابر یک تعیین تکلیف نهایی قرار خواهد داد. باید به فکر ابتکار و ایده برای آن دوره بود و چه بسا خیابان شما نیز از اینترنت به در آید و روی پیشخوان قرار گیرد، بدون آنکه کسی برای از میدان به در کردن چپگرایان یا راستگرایان، نزد حکومت چغلی بکند.
با سپاس از وقتي كه به ما و خوانندگان خيابان اختصاص داديد.
خیابان را میتوانید در یوتیوب بخوانید
http://issuu.com/xyaban
|