Friday, August 28, 2009

نظريات ايرج مصداقي در مورد اكبر گنجي و وقايع بعد از خيمه شبازي انتخابات


کندوکاوی در وقایع پس از انتخابات 22 خرداد

ایرج مصداقی

ایرج مصداقی

پس از پایان انتخابات سوالات متعددی به صورت حضوری، ایمیل، در بخش نظرات، فیس بوک و چت از من شده است. در این جا لازم می بینم به عنوان یک ناظر تحولات، به برخی از آن ها پاسخ دهم.

انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری تمام شد، برخلاف پیش بینی شما که موسوی را برنده انتخابات معرفی می کردید، احمدی نژاد رئیس جمهور شد، در این مورد چه نظری دارید؟

البته در گفتگوی مورد نظر که در آدرس زیر موجود است از من در مورد نتیجه انتخابات سوال شد.

http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=11136

و من به صراحت عنوان کردم چنانچه انتخابات با شرکت گسترده مردم همراه باشد موسوی انتخاب خواهد شد و درصورتی که با تحریم نسبی مردم روبرو شود احمدی نژاد انتخاب می شود. ما در مورد نتیجه انتخابات صحبت می کردیم. باید به سوال توجه کرد. هنوز هم بر همین نظر هستم که موسوی انتخاب شد اما نتیجه دیگری اعلام شد. مردم به شکل گسترده در انتخابات شرکت کردند و به دلایل گوناگون که در حوصله این بحث نیست و قبلا راجع به آن توضیح دادم به موسوی رای دادند. موسوی با قرائنی که در دست است منتخب انتخابات 22 خرداد بود. در یک صورت حق با شماست و آن این که اعتقاد داشته باشید که برخلاف پیش بینی من، مردم به شکل گسترده در انتخابات شرکت کردند و به احمدی نژاد رای دادند. در آن صورت باید شما حرف احمدی نژاد و خامنه ای را قبول داشته باشید و معتقد باشید که به خاطر عملکرد احمدی نژاد در چهارسال گذشته و رضایت عمومی و به خاطر حمایت بی شائبه خامنه ای از او 12 میلیون نفری که در انتخابات های قبلی شرکت نمی کردند و چشم دیدن نظام را نداشتند متوجه غفلت خود شده و با شور و هیجان در انتخابات این دوره شرکت کردند و به کوری چشم دشمنان اسلام و آن هایی که می خواستند انقلاب مخملی کنند احمدی نژاد را دوباره به ریاست جمهوری رساندند!

اما اگر مانند من اعتقاد دارید که نتیجه انتخابات را وارونه کرده اند پس باید بپذیرید آن چه بعد از 22 خرداد اتفاق افتاد انتخابات نبود و یا اعلام نتیجه انتخابات نبود؛ کودتایی بود که توسط بخش قدرتمند نظام که اتفاقا در اقلیت قرار دارند صورت گرفت. برای همین هم هنوز نتوانسته اند با این همه ضرب و زور احمدی نژاد را در نظام جا بیاندازند. هنوز هیج مرجع تقلیدی به جز نوری همدانی به او تبریک نگفته است. چند تا تبریک جعلی هم جور کردند که با تکذیب مراجع مواجه شد. تا به حال چنین پدیده ای در نظام سابقه نداشته است. مراسم تنفیذ و تحلیف او را با اعمال حکومت نظامی در پایتخت برگزار کردند. این فضاحت در تاریخ 30 ساله رژیم سابقه نداشته است.

اگر باز هم اعتقاد دارید که مردم در انتخابات به احمدی نژاد رآی داده اند به سایت الف بروید و نظرات ارائه شده زیر مطلبی را که در آدرس زیر آمده بخوانید. این سایت اصولگرا است و طبیعتا خوانندگان آن نبایستی مدافعان موسوی و کروبی باشند. میزان نظرات ارائه شده علیه احمدی نژاد و دولت او به شدت بالاست. غیرقابل تصور است.

http://alef.ir/1388/content/view/51981 /

این را هم اضافه کنم که پرسش و پاسخ من دو هفته قبل از انتخابات و قبل از شروع مناظره های رادیو تلویزیونی و واکنش های خامنه ای به آن بود. اوضاع پس از این مناظره ها چرخید. در عالم سیاست لحظه به لحظه شرایط می تواند تغییر کند. برای همین می گویند تحلیل مشخص از شرایط مشخص. یک واقعه می تواند همه معادلات را تغییر دهد. وقتی خامنه ای اجازه داد احمدی نژاد هرچه می خواهد بگوید و دفاعی از رفسنجانی و ناطق در مقابل آن نکرد خیلی چیزها مشخص شد.

با توجه به آنچه که اتفاق افتاده آیا هنوز معتقدید که شرکت مردم در انتخابات غلط بود؟

معلوم است که چنین نظری دارم. این را نه من بلکه «اصلاح طلبان» رژیم نیز قبول دارند که شرکت در انتخابات تحت نظارت شورای نگهبان و نظارت استصوابی و ... غلط بود. من نمی فهمم چگونه عده ای معلوم الحال در خارج از کشور کاسه داغ تر از آش شده و شرکت در انتخابات را درست می دانند و روی صحت تحلیل شان پافشاری می کنند. کروبی پیام رسمی داد و به صراحت و با شجاعت از مردم «به خاطر چندين ماه اصرار و ابرام براي حضور در انتخابات رياست جمهوري» پوزش خواست. او بطور ضمنی تایید کرد که شرکت در انتخابات و تغییر از این طریق «آب در هاون کوبیدن است». این را که من نگفتم. یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری که اتفاقا خیلی هم مردم را به شرکت در انتخابات دعوت می کرد گفت.

احمد زیدآبادی در اولین موضع گیری بعد از اعلام نتیجه انتخابات گفت شرکت ما در انتخابات و دعوت از مردم برای شرکت در انتخابات غلط بود.

یادتان هست که می گفتند حضور احمدی نژاد در کاخ ریاست جمهوری نتیجه تحریم انتخابات 4 سال پیش است؟ یادتان هست می گفتند تحریمی ها احمدی نژاد را به مردم تحمیل کردند؟ ملاحظه کردید که این تحلیل ها درست نبود. هزاران دستگیر شده، صدها کشته، هزاران زخمی بازهم احمدی نژاد بر مسند ریاست جمهوری است.

بازهم احمدی نژاد رئیس جمهور شد. این بار او محصول چیست؟ این ساخت و بافت رژیم است که احمدی نژاد را بیرون می آورد نه تحریم یا شرکت من و شما در انتخابات.

فرمانده سپاه به صراحت گفت: «سپاه و بسیج نمی‌‌توانند، بنشینند دشمنان انقلاب از طرق فرهنگی و سیاسی مسئله تغییر و ایجاد انحراف در مسیر راستین انقلاب و ارزش‌ها را تعقیب نمایند» وقتی با این صراحت گفت که اجازه تغییر را نمی دهند انتظار دارید صندوق رأی کارساز باشد؟

از شما می پرسم آیا در انتخابات شورای شهر که دو سال دیگر برگزار می شود با شرایط مشابهی که از سر گذراندیم شرکت می کنید؟ آیا در انتخابات مجلس سه سال دیگر شرکت می کنید؟ آیا در انتخابات ریاست جمهوری بعدی با حضور خامنه ای و احمدی نژاد در قدرت و نظارت شورای نگهبان شرکت می کنید؟ آیا مردم را به شرکت در انتخابات تشویق می کنید؟ معلوم است کسی جرات نمی کند پاسخ مثبت بدهد. آیا فکر می کنید با این وضع مردم در ابعاد وسیع در انتخابات بعدی شرکت می کنند که کاندیدای مورد علاقه شان را به ریاست جمهوری برسانند؟ مردم از همین حالا تصمیم شان را گرفته اند برای همین در خیابان ها و پشت بام ها هستند.

آیا آنچه در ایران این روزها اتفاق افتاده نتیجه شرکت مردم در انتخابات نیست؟

آیا شما و یا کسانی که ملت را تشویق به شرکت در انتخابات می کردید علم غیب داشتید و یا طرح و برنامه ای داشتید و یا از قصد و نیت کودتاچیان مطلع بودید که می خواهند چه بکنند ؟ آیا کودتاچیان شما را در جریان برنامه هایشان گذاشته بودند؟ یعنی باور کنم که شما می دانستید که قرار است مردم در اثر تبلیغات شما به شکل وسیع در انتخابات شرکت کنند و به موسوی رای دهند و جناح مقابل نتیجه را وارونه کند و بعد مردم در امواج وسیع به خیابان ها بریزند و بیش از دو ماه جنبش ادامه داشته باشد؟ آیا شما با علم به پیشامد ها برای حوادث پس از آن برنامه ریزی کرده بودید؟

اگر چنین بود گلی به جمالتان.

آیا شما و کسانی که چنین ادعایی دارند شرکت در انتخابات و یا رای دادن به کاندیدایی خاص را وسیله ای می دانید برای اعتراضات بعدی نسبت به تقلب انتخاباتی رژیم؟

یعنی خود انتخابات برایتان اصل نیست بلکه وقایع بعد از آن را مدنظر دارید؟ آیا هر بار که مردم را به شرکت در انتخابات دعوت می کنید با چنین چشم اندازی جلو می روید؟

منظورم این است که می خواهید کاندیدای مورد علاقه شما و مردم رای نیاورد و بعد اعتراضات مردمی و ...شکل بگیرد؟

اگر چنین اعتقادی دارید پس شما معتقد به اصلاح نظام نیستید، شما معتقد به اصلاحات از طریق انتخابات و صندوق رای و ... نیستید، شما رژیم را نیز دارای چنین ظرفیتی نمی شناسید! شما خواهان برپایی جنبشی در خیابان برای واژگونی حاکمیت هستید. شما دنبال کشاندن مردم به خیابان هستید و راه های آن را ذهن تان مرور می کنید. شما به دنبال قیام از طریق شورش های شهری هستید. شما دنبال بهانه برای بیرون کشیدن مردم هستید.

از طرف دیگر اگر این فرض را بپذیریم شیوه کار شما علیرغم ادعاهایتان شبیه به انجمن حجتیه است. آن ها می گویند باید کاری کنیم که ظلم در زمین زیاد شود تا آقا امام زمان ظهور کند و جهان را به عدل و داد برساند. درست مثل شما که می گویید مردم را دعوت می کنیم که در انتخابات شرکت کنند، چون رای شان را وارونه می کنند پس به خیابان ریخته و رژیم را وادار به عقب نشینی می کنند. البته این فرض ها تماما غلط است. اگر یادتان باشد این افراد دم از مقابله با «کودتای بدون خونریزی» می زدند. آن ها تبلیغ می کردند مردم بیایید رأی دهید تا کودتای بدون خونریزی صورت نگیرد و کاندیدای مورد قبول تان از صندوق در آید حال آن که حریف کشاندن مردم به پای صندوق رای را در برنامه داشت و نتیجه هم از قبل معلوم بود. خامنه ای و سپاه قصد داشتند با اعلام بالای شرکت کنندگان در رأی گیری جشن پیروزی بگیرند . همین دعوت از مردم برای شرکت در انتخابات حاکی از آن بود که مطرح کنندگانش دست خامنه ای و سپاه را نخوانده بودند.

مگر این افراد نمی گفتند انتخابات کم هزینه ترین راه برای اجرای اصلاحات و پیشرفت جامعه است؟ خوب حالا چه می گویند؟ حالا که صدها شهید و هزاران دستگیر شده و هزاران زخمی و خسارات عمده اقتصادی و اجتماعی نصیب مردم شده چه می گویند؟

دیدید هرگونه حق خواهی در این رژیم هزینه دارد؟ دیدید تغییر بدون هزینه امکان ناپذیر است؟

بماند این همه هزینه در جایی است که هنوز هیچ تغییری صورت نگرفته است و جانیان حاکمند و کودتاچیان در قدرت و برای این و آن خط و نشان هم می کشند.

یادتان هست همین حضرات ده ها هزار کشته و اعدامی دهه شصت را همگام و همراه با رژیم به اپوزیسیون رژیم نسبت می دادند و آن ها را مسئول این جنایات و خونریزی ها می خواندند؟ حالا مسئول این خون ها کیست؟ مسئول خون های بعدی کیست؟ ولایت مطلقه و دستگاه های خونریزش یا کسانی که مردم را به مقاومت و ایستادگی در مقابل این رژیم فرا می خوانند؟

ملاحظه کنید خامنه ای به صراحت آن هایی که مردم را دعوت به ایستادگی می کنند مسئول این خون ها معرفی می کند!

دیدید مجبور شدند که مردم را برای احقاق حقوقشان در زیر رگبار گلوله و گاز اشک آور و گاز فلفل و چوب و چماق و دشنه دعوت به حضور در خیابان کنند. آیا اگر در روزها و ماه های آینده فرصتی برای حضور مردم در خیابان حاصل شود شما آن ها را نهی می کنید تا مبادا خونشان بر زمین ریخته شود؟

شما در پرسش و پاسخ دو هفته قبل از انتخابات موسوی و کروبی را هم در خدمت ولی فقیه معرفی کردید حالا چه نظری دارید؟ آیا هنوز هم بر نظر سابق هستید؟

معلوم است که من موسوی و کروبی را در خدمت ولی فقیه می دانستم. هر دو نمایندگان خامنه ای در شورای تشخیص مصلحت بودند. هر دو با اجازه خامنه ای به انتخابات وارد شدند و از فیلتر شورای نگهبان گذشتند. هردو بارها وفاداری شان به خامنه ای را اثبات کرده بودند. هردو خامنه ای را خط قرمز نظام معرفی می کردند. هر دو اگر انتخاب می شدند بر خلاف منویات ولی فقیه حرکت نمی کردند. در چهارچوبی که او تعیین می کرد فعالیت می کردند. کروبی هنگامی که رئیس مجلس بود برخلاف منویات خامنه ای حرکت نمی کرد خودش هم به این مسئله اذعان داشت. مجاهدین انقلاب اسلامی و مشارکت را ساختار شکن می نامید و به صراحت گفته بود که هیچ یک از این ها و نزدیکانشان را در کابینه اش راه نمی دهد. اگر هر کدام انتخاب می شدند هم کار زیادی نمی توانستند انجام دهند و در خدمت ولایت فقیه بودند. خودشان حتا امروز هم ادعا ندارند که برخلاف ولی فقیه بودند. حتا موسوی به صراحت اعلام کرد چنانچه می دانستم رهبری اینقدر به احمدی نژاد علاقه دارد کاندیدای ریاست جمهوری نمی شدم. قابل یکی از روحانیون اصلاح طلب پس از پایان انتخابات در مصاحبه با رادیو فردا به صراحت اعلام کرد که تفاوت ماهوی و برنامه ای موسوی و احمدی نژاد چیزی حدود ده درصد بود (نقل به مضمون) اما خامنه ای همین قدر تفاوت را هم نپذیرفت.

اما تاکید می کنم الان همه چیز فرق کرده است. امروز را با دیروز نمی توان مقایسه کرد. تفاوت امروز موسوی و کروبی با احمدی نژاد خیلی زیاد است دیگر ده درصد نیست. کروبی و موسوی امروز با دیروز فرق می کنند. چون صحنه تغییر کرده است. آرایش نیروها پس از کودتا تغییر کرده است. جمهوری اسلامی هم تغییر کرده است. این رودخانه، رودخانه دیروزی نیست. منظورم این نیست که خوب شده است یا در مسیر درستی قرار گرفته یا ... وقتی موسوی و کروبی در مقابل ولی فقیه ایستادند و نه گفتند دیگر آدم های سابق نیستند. نمی توانند باشند. الزامات مسیری که در آن قرار گرفته اند این را اقتضا می کند. برای همین چشم شان مقداری باز شده است. مورادی را که تا دیروز نمی دیدند و یا این گونه وانمود می کردند حالا می بینند. ما هم به عنوان اپوزیسیون بایستی این تغییرات را درک کنیم و بر اساس آن حرکت کنیم. در سیاست بایستی سیال بود و هر لحظه تغییرات را در نظر گرفت. نظر من در مورد کروبی و موسوی بعد از انتخابات با کروبی و موسوی پیش از انتخابات متفاوت است.

منظورتان از این که موسوی و کروبی فرق کرده اند چیست؟

از نظر من نه تنها موسوی و کروبی بلکه خامنه ای و رفسنجانی، خاتمی و ناطق نوری هم فرق کرده اند. روابط این ها با هم و با رهبری نظام و ارگان های سرکوبی اعم سپاه و نیروی انتظامی و ... فرق کرده است؟ روابط آن ها با ائمه جمعه و جماعات فرق کرده است. البته این تغییر را موسوی و کروبی مدیون مردم هستند که با مقاومت و ایستادگی شان آن ها را به زور به این نقطه کشانده اند. البته خود کروبی هم اذغان دارد و می گوید: «مردم خودشان جهت احقاق حقوقی که احساس میکردند از دست رفته و مرجعی را جهت طرح شکایات خویش نمی یافتند با مدنی ترین شکل و مسالمت آمیز ترین شیوه به خیابانها آمدند و تنها یک سوال داشتند (( رای ما چه شد )) و این ما بودیم که به خیل دریای بیکران مردم پیوستیم»

از این بابت آن ها مدیون مردم و جوانانی که جانشان را دادند و زنان و مردانی که ایستادگی به خرج دادند هستند. امیدوارم با مقاومت شان جواب فداکاری مردم را بدهند و قدرشناس این فرصت باشند. امیدوارم راهی را که مردم جلوی پایشان قرار دادند طی کنند.

شما یک تکه آهن را در نظر بگیرید وقتی آن را در کوره با حرارت بالا قرار دادید دیگر مثل قبلش نیست. چنانکه وقتی آیت الله منتظری در مقابل خمینی ایستاد و نه گفت نمی توانست مسیر سابق را ادامه دهد. همین الان فرض کنید، فرض محال؛ موسوی و یا کروبی همین فردا رئیس جمهور شوند، مطمئن باشید مانند قبل از این عمل نخواهند کرد. نمی توانند بکنند. عمل آن ها در پست ریاست جمهوری امروز متفاوت از عمل آن ها در پست ریاست جمهوری دو ماه پیش خواهد بود. موسوی نمی تواند رئیس جمهوری نظامی شود که فرمانده های قرارگاه ثارالله و نیروی انتظامی اش آن بلاها را سر مردم آورده اند و مجلسش آن گونه حمایت کرده و قوه قضاییه اش آن گونه مردم و همراهان آن ها را به بند کشیده است. شورای نگهبانش آن همه سیاه کاری کرده است. رهبرش آن ها را مردود شده خوانده. تا دیروز این بلاها را سر مخالفانشان می آوردند. حالا سرخودشان و یا کسانی که از آن ها حمایت کردند آورده اند. آن ها را آمریکایی و انگلیسی و وابسته و جانی و تروریست و... خوانده اند. کروبی قدم های مثبتی برداشته است. افشای بی پروای جنایات رژیم در کهریزک و زندان های مخفی کم چیزی نیست. در همین حد هم شایسته تقدیر است. روی آن ایستاده و پافشاری می کند. موسوی ضمن حمایت از کروبی همچنان بر خواسته هایش پافشاری می کند. تنها در صورتی خواسته های کروبی و موسوی محقق می شوند که نظامی که بر سر پاست تغییر کند. قانون اساسی تغییر کند. هیچ یک از این دو با این ولی فقیه و این قانون اساسی دیگر نمی توانند کار کنند. پرده ها دریده شده است. آن ها پشیزی ارزش برای خامنه ای قائل نیستند. ببینید موسوی و کروبی پیش از آن که کاندید شوند با خامنه ای دیدار کرده و از او کسب اجازه کردند. کروبی این روزها حاضر شده به هر کس و ناکسی در نظام نامه بنویسد الا به خامنه ای. برای این که او را به درستی مسئول همه این جنایات می داند. این تغییر موضع را باید به فال نیک گرفت و آن ها را تشویق کرد که راهشان را ادامه دهند. مسیری که در آن قرار گرفته اند بطور طبیعی بایستی تا حذف خامنه ای پیش برود. یعنی باید خواهان این امر شوند.

آیا شما بر گذشته افراد و نقش شان در جنایت و کشتار 30 سال گذشته چشم می بندید؟ آیا شما معتقد به «سیاست ببخش و فراموش کن» که عده ای از جنایتکاران سابق تو بوق می کنند شده اید؟

نه به هیچ وجه من بر گذشته و نقش افراد در آنچه به وقوع پیوسته چشم نمی بندم. در نامه ام به کروبی این نگاه را مشاهده می کنید. من معتقد به انتقام و کینه کشی نیستم، به اجرای عدالت معتقدم. اگر می گویم به سیاست ببخش و فراموش کن معتقد نیستم نه به خاطر آن که به فکر انتقام هستم بلکه آن را مخالف اصول اولیه حقوق بشر و مسئولیت پذیری انسان ها می دانم. این شعار را ضد حقوق بشر می دانم. آن را مخالف عدالت می دانم.

ما امروز در جریان یک مبارزه قرار داریم. کسانی که در مقابل این کودتا می ایستند و اردوی ولی فقیه را ترک می کنند آینده خود را تضمین می کنند. هر حرکتی را که به نفع مردم ارزیابی کنم از آن حمایت می کنم. حرکت امروز کروبی و موسوی تا جایی که در مقابل خامنه ای ایستاده اند در مسیر درستی است. این حرکت به نفع مردم است. خون های زیادی را ذخیره می کند. این خون ها از بدن جامعه ریخته می شود. چنانچه عملکرد این دو نفر و یا هر کس دیگری به سرنگونی این نظام و تغییر شرایط منجر شود آن وقت عدالت حکم می کند که در کنار اعمال زشتی که این افراد مرتکب شده اند اعمال نیک و به نفع مردم آن ها را هم ببینیم. به این می گویند برخورد عادلانه. عدالت از همین جا بر می خیزد. نیمه خالی لیوان را نباید دید چنانچه دیدن نیمه پر لیوان نیز نادرست است.

برای روشن شدن موضوع لازم است مثالی بزنم. ببینید جنایات سال های اولیه دهه 60 که در روزنامه ها هم انعکاس می یافت با سکوت و تایید ضمنی آیت الله منتظری مواجه بود. ایشان فتواهای عجیب و غریب گیلانی و موسوی تبریزی و مشکینی و امثالهم را می دیدند و می خواندند و در مخالفت با آن ها چیزی نمی گفتند. حتی حکم نمایندگی برای گیلانی صادر کردند این را هم به نماینده شان در سال 63 گفتم و هم در گزارشی از زندان همان موقع برایشان نوشتم. اعدام دختران نوجوانی را که هویت شان هم مشخص نبود می دیدند و می خواندند اما موضعی نمی گرفتند. تایید اعدام بدون دادرسی و دادگاه در خیابان را می شنیدند اما مخالفتی نمی کردند یا بروز نمی دادند. فرمان تمام کش کردن مجروحین را می شنیدند و دم بر نمی آوردند. مصاحبه ها و اعتراف های اجباری را می دیدند با بعضی از آن ها هم بند و هم زنجیر بودند ولی دم نمی زدند. ایشان در انتخاب اعضای شورای عالی قضایی و قضات و بسیاری امور دیگر دست داشتند. او از حامیان اصلی نظریه ارتجاعی ولایت فقیه بود. اعتماد ایشان به خمینی به عنوان ولی فقیه و استاد و مرادشان و خلسه ناشی از برقراری حکومت اسلامی و ... بسیاری اوقات مانع موضع گیری ایشان می شد. اما آهسته آهسته توجه شان نسبت به جنایات عظیمی که در کشور اتفاق می افتاد جلب شد. قاطعانه در مقابلش ایستاد، از آن موقع به بعد پا پس نگذاشت. از قدرت و حکومت و مواهب آن گذشت و در راه اعتقادی که داشت پایداری نشان داد. این قابل تحسین است. او تا آن جا که در توان داشت و دارد از حق مخالفانش دفاع کرد، از آزادی بیان و حاکمیت مردم و ... دفاع کرد و به تصحیح رفتار و مواضع گذشته خود پرداخت. او بارها اعلام کرد از اشتباهاتی که داشتیم بایستی توبه کنیم. کمتر کسی در تاریخ کشورما بوده است که با این حسن نیت کار کرده باشد. از نظر من ایشان به گردن مخالفانش و از جمله من حق دارد. ایشان دستی در حاکمیت ندارد، نابخردی است کسی بخواهد گذشته را به رخ ایشان بکشد و یا از ایشان حسابرسی کند. این را هم اضافه کنم که من مخالف نظرات سیاسی و ایدئولوژیک ایشان هستم و از این بابت قرابتی بین ما نیست. مردم هم قدر ایشان را می دانند. برای همین ملاحظه می کنید از روزی که متوجه ایستادگی آیت الله منتظری شدند یک جوک برایشان درست نکرده اند. در حالی که تا پیش از آن ایشان سوژه اصلی جوک ها بودند.

موسوی و کروبی هم تا اینجای کار خوب آمده اند، کارهای زیادی کرده اند. البته آینده را نمی شود پیش بینی کرد. همه چیز بستگی به عملکرد این افراد و تحولات پیش رو در آینده دارد.

البته در این میان آدم های فرصت طلب و بی پرنسیب هم بیکار ننشسته اند. مثلا شاید شما ملاحظه کرده باشید سایت اخبار روز بعد از انتشار نامه سرگشاده من به کروبی و تایید نقش مثبت او، بدون اطلاعم مبادرت به چاپ مقاله قبلی من که پیش از انتخابات نوشته بودم و در آن به مواضع کروبی و موسوی در ارتباط با کشتار 67 اشاره نموده بودم کرد. برای این که آب را گل آلود کند تاریخ نوشته من را هم از پای مقاله پاک کردند. دقیقا کاری را که سرویس های امنیتی برای خراب کردن کسی می کنند انجام دادند. ما باید حواسمان جمع باشد.

آیا تضادی در مقاله قبلی شما در مورد کروبی و موسوی و تأیید کشتار 67 و نامه سرگشاده تان به کروبی نیست؟

نه نیست. حتی نامه به کروبی هم موضع جدید من نیست. این را امروز نمی گویم، در همان پرسش و پاسخ قبل از انتخابات نیز به صراحت عنوان کردم که :

«من اساساً به سیاست «همه یا هیچ» اعتقاد ندارم. اصلاً سیاست را بده، بستان می‌دانم. سیاستمدار عاقل و کاردان آن است که کم بدهد و زیاد بگیرد. این‌ها که از بدیهیات کار سیاسی است. اما در این انتخابات قرار نیست چیزی نصیب مردم شود. حرف اصلی این است. مشتی هیاهو تحویل مردم می‌دهند. اگر چیزی گیر مردم می‌آمد که حرفی نبود. اگر از کیسه‌ی ولی فقیه می‌رفت که خوب بود. از این جیب به آن جیب می‌کنند. تمام منافع هم به جیب خامنه ای می‌رود . »

بنابر آن چه که گفتم اگر احساس کنم در نتیجه حرکتی از «کیسه ولی فقیه» می رود از آن حرکت حمایت می کنم آن روز شرکت در انتخابات را به نفع ولی فقیه ارزیابی می کردم. همین امروز هم می بینید که از حضور گسترده مردم در انتخابات به عنوان تأییدی بر نظام یاد می کنند.

امروز کروبی و موسوی اقدامات زیادی انجام داده اند. مهم ترین آن ایستادن در مقابل ولی فقیه و منویات اوست. تضادی در عملکرد من نیست. تضاد در رفتار کروبی و موسوی است. آن موقع برای شرکت در انتخابات هم از خامنه ای اجازه می گرفتند و امروز حاضر به آوردن نام او هم نیستند و یا هادی غفاری در حضور کروبی هرچه از دهانش در می آید نثار خامنه ای می کند. ضدیت من یا امثال من با این افراد ضدیت کور نیست معلوم است که از هر حرکت مثبت آن ها حمایت می کنیم به شرط آن که در مسیر مردم و مبارزه باشد و نه انحراف آن. من در همان پرسش و پاسخ هم گفتم که از هر حرکت اصلاحگرایانه که بدانم واقعی است حمایت می کنم. در نامه اخیر هم مسئولیت های کروبی را یادآور شده ام. در همین نامه هم به حمایت او از نیری رئیس هیئت کشتار 67 اشاره کرده ام و در چند بند مسئله کشتار 67 را پیش کشیده ام. من چیزی را نه فراموش کرده ام و نه می کنم.

من از اقدامات مثبت او حمایت کرده ام. عدالت به من حکم می کند که چنین کاری کنم.

بنابر این آیا موسوی و یا کروبی می توانند جنبش سبز را رهبری و هدایت کنند؟ وظیفه ما چیست؟

تردیدی نیست که از شکاف بوجود آمده در حاکمیت جنبش مردم سر برآورده است. بدون این شکاف خیزش عمومی در این مرحله و در این سطح ناممکن بود. ایستادگی موسوی و کروبی و حمایت نسبی خاتمی و رفسنجانی از این دو، به این شکاف دامن زده است. بنابراین نقش آن ها را نمی توان نفی کرد و یا نادیده گرفت. من به انگیزه این آدم ها کاری ندارم فعلا به حرکتشان نگاه می کنم. در این مرحله بایستی گذاشت جنبش راه خود را برود، مانعی نباید در مقابل آن ایجاد کرد. تحرکات موسوی و کروبی به نفع جنبش و به زیان حکومت ولایت فقیه بوده است. باید آن ها را تشویق به ادامه راه کرد و با ارائه راهکار آن ها را در این مسیر استوارتر کرد. باید تلاش کرد از پیوند رفسنجانی و خامنه ای جلوگیری کرد. باید او را به ایستادگی تشویق کرد. این کار برای جنبش خون ذخیره می کند.به نفع مردم است. با وحدت این دو بهای بیشتری بایستی پرداخته شود. این بها از جان و مال مردم پرداخته می شود. ببنید هیئتی تشکیل یافته از حداد عادل و ولایتی و موتلفه به دیدار رفسنجانی رفته است. آن ها تلاش می کنند رابطه خامنه ای و رفسنجانی را جوش دهند. با جو سازی و با بزرگ کردن بخشی از جملات رفسنجانی تلاش می کنند بین رفسنجانی و موسوی و کروبی فاصله ایجاد کنند. می دانند در این صورت تعادل قوا به ضرر مردم می شود. ما هم برعکس باید تلاش کنیم رابطه بین رفسنجانی و خامنه ای شکل نگیرد چرا که نفع مردم در این است. نباید به سرعت اخبار جناح راست در مورد جدا شدن رفسنجانی و پیوستن اش به خامنه ای تیتر کرد و بزرگ کرد. کاری که نوری زاده در این شرایط انجام داد به نفع باند خامنه ای است. البته این را هم اضافه کنم نفع خود این افراد هم در این است که در مقابل خامنه ای ایستادگی کنند. چون خامنه ای فرصت پیدا کند در یک مرحله دیگر دمار از روزگار همین ها در می آورد. او حتی پرنسیب های خمینی را نیز رعایت نمی کند.

در کار سیاسی باید سیال و منعطف بود. عصا قورت داده نباید بود. البته این به مفهوم وادادگی و چشم پوشی بر منافع مردم نیست. بر عکس به منظور تلاش برای ماده کردن منافع مردم است. با شعار توخالی آزادی و دمکراسی نمی توان آورد.

جنبش خوشبختانه فعلا سری ندارد البته مردم با بهانه انتخابات و موسوی و کروبی به خیابان آمده اند. اگر این جنبش جلو برود رهبران خاص خود را خواهد یافت. جنبش هرچه جلوتر رود خواسته هایش رادیکال تر می شود. در همه جای دنیا این گونه است. کسانی که با این شعارها همخوانی ندارند باز می مانند. روزهای اول رای منو پس بده بود. بعد شد مرگ بر دیکتاتور و حالا جمهوری ایرانی هم به آن اضافه شده است. اگر موسوی و کروبی و یا هر کس دیگری با این شعارها جلو می آیند خوب بیایند یک نفر بیشتر. چرا که نه. من امیدوارم تا آن جا که ممکن است مردم این افراد را به جلو هل دهند. این توان مردم را بیشتر می کند. چنانچه پتانسیل این افراد با خواسته ها مردم نخواند خود به خود کنار می روند. حالا بایستی حضورشان را به فال نیک گرفت و ترسی به دل راه نداد. مردم را کسی رهبری نمی کند. مردم هستند که موسوی و کروبی را جلو می اندازند. جنبش رهبری ندارد.

مردمی که دو ماه و نیم است در خیابان ها هستند، مردمی که جان می دهند برای این نیست که موسوی یا کروبی را به جای احمدی نژاد بنشانند که از «امام راحل» و «خط امام» برایشان آیه نازل کنند. آنها به دنبال تغییر «ولی فقیه» هم نیستند. آن ها مرگ «دیکتاتور» را طلب کرده و خواهان «جمهوری ایرانی» هستند. اگر موسوی و کروبی می توانند استحاله شده و تغییر ماهیت داده و با این شعارها جلو بیایند بسیار خوب ادامه دهند. بنابر این نباید نسبت به آینده و رهبری جنبش واهمه داشت. جریان تکامل همیشه انتخاب اصلح می کند. من به این موضوع اعتقاد دارم. اما توجه داشته باشید ما نباید زیر علم این افراد سینه بزنیم. دچار ذهنیت نباید شد. هرگونه حکومت ایدئولوژیک و بویژه مذهبی خطرناک است.

با توجه به نظری که شما در مورد موسوی و کروبی داشتید چرا خامنه ای این همه هزینه را برای نظام خرید و تن به آنها نداد و احمدی نژاد را به زور از صندوق درآورد؟

سوال اصلی همین است. حتی موسوی هم متوجه میزان ارادت خامنه ای به احمدی نژاد نشده بود و گرنه به قول خودش اصلا کاندیدا نمی شد. همانطور که در گفتگوی قبلی هم گفتم تحمل موسوی و یا کروبی در حاکمیت و کار با آنها برای خامنه ای سخت تر از تحمل خاتمی نبود. او تجربه کار با خاتمی را هم داشت. در شورای شهر تهران جناح احمدی نژاد با جناح اصلاح طلب و جناح قالیباف راحت با هم کار می کنند مشکل خاصی هم پیش نمی آید. خامنه ای با توجه به ساختاری که اقتدارگرایان در 12 سال گذشته به وجود آورده اند به راحتی می توانست آن ها را کنترل کند و هزینه بسیار کمتری می پرداخت. به نظر من این ریسک بزرگ و این کودتا تنها یک چیز را می رساند. هدف خامنه ای دست یابی به سلاح اتمی و کوتاه نیامدن در صحنه بین المللی است. وگرنه در صحنه داخلی که همه کار می توانستند بکنند. افسار قوه قضاییه، ارتش، سپاه، بسیج، نیروی انتظامی و سرکوبگر، وزارت اطلاعات و دستگاه های ریز و درشت امنیتی، شورای نگهبان و دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی از تبلیغات اسلامی بگیرید تا رادیو تلویزیون و بخش عمده مطبوعات و مجلس و ائمه جمعه و جماعات و ... همه در دست او بود. بنابراین کنترل اوضاع راحت بود.

خامنه ای و شرکاء منظورم نیروهای نظامی و امنیتی تلاششان را می کنند که در این دوره به سلاح اتمی دست یابند. خامنه ای نشان داده که می خواهد در کوتاه مدت این کار را بکند. پیشنهاد روز 22 مرداد رژیم مبنی بر ممنوعيت بين المللي تهديد نظامي عليه تأسيسات هسته اي که توسط سلطانیه نماینده رژیم اعلام شده نیز در همین چارچوب است. آن ها می ترسند در شرایط جدید و انزوایی که قرار دارند مورد حمله نظامی قرار گرفته و طرح شان برای دست یابی به سلاح اتمی برای مدت نامعلومی به تعویق بیفتد. دست یابی به سلاح اتمی برای خامنه ای غیرقابل چشم پوشی است. حالا مشخص است که او حاضر به پرداخت هر بهایی برای آن هست. خامنه ای و نظامی امنیتی های اطرافش نمی توانستند به موسوی و همکارانش اعتماد کنند. نمی خواستند آن ها در جریان کارهایشان قرار بگیرند. در کیفرخواست صادره از سوی کودتاچیان در چهارمین جلسه دادگاه به موضوع پرونده هسته ای اشاره شده است. معلوم است که می خواستند دست جناح مقابل را از مسئله پرونده هسته ای که منافع مردم ایران به شدت به خطر انداخته کوتاه کنند. یادتان هست در اولین اقدامی که کردند دست نزدیکان رفسنجانی را از پرونده هسته ای و مذاکرات هسته ای کوتاه کردند. خامنه ای فکر می کرد با موسوی یا کروبی در این زمینه به مشکل بر بخورد. احمدی نژاد تنها یک نقطه مثبت در پرونده اش هست که می تواند روی آن مانور دهد و آن هم پیشبرد موضوع غنی سازی اورانیوم علیرغم مخالفت بین المللی و علاقه قلبی و اعتقادش به سلاح اتمی. خامنه ای در رویای دست یابی به سلاح اتمی است.

خامنه ای روی همین قسمت احمدی نژاد سرمایه گذاری کرده بود. شکل و شمایل رای سازی که کرده اند نیز برای طرف شدن با آمریکا و غربی هاست و کینه توزی خامنه ای را می رساند. حالا حتی جناج شکست خورده نیز بایستی متوجه خطرات موضوع هسته ای بشود. همین هایی که پشت تمامی لابی های رژیم در آمریکا و اروپا بودند حالا نتیجه سیاست شان را می بینند. همان هایی که امروز پشت میله های زندان هستند، همان هایی که مورد ظلم و تعدی قرار می گیرند بایستی متوجه شوند از کجا خورده اند. بهای سیاست خامنه ای برای دست یابی به سلاح اتمی را می پردازند وگرنه امروز موسوی در قدرت بود و خودشان نیز از نمد قدرت کلاهی نصیب شان می شد. بقیه کسانی نیز که بهای لابی گری برای رژیم را تاکنون نپرداخته اند در آینده این بها را خود و یا نزدیکانشان خواهند پرداخت. این رژیم به کسی رحم نمی کند. در همین جا لازم است اضافه کنم کسانی که در چند سال گذشته در داخل و خارج از کشور در ارتباط با مسائل هسته ای برای رژیم لابی می کردند و زمینه های دست یابی رژیم به پیشرفت های هسته ای را ایجاد کردند در به قدرت رساندن دوباره احمدی نژاد سهیم هستند. آن هایی که دست یابی به قدرت هسته ای را حق رژیم می خواندند در این مسلط کردن این نکبت به کشور سهیم هستند.

چه ارتباطی بین رای اعلام شده کاندیداها و مقابله با غرب وجود دارد و در این میان کینه توزی خامنه ای کجاست؟

اتفاقا رابطه مستقیم و قابل فهمی وجود دارد.

رای کروبی را ۳۰۰ هزار نفر اعلام کرده‌اند. او بین ۴ نفر پنجم شده است! آرای او از آرای باطله هم کمتر است. به این ترتیب مهر باطله را به زعم خود با یک تحقیر و توسری به او زده‌اند. هدف از این کار جدا از تحقیر کروبی و «اصلاح‌طلبان» روبرو شدن با طرف‌ حساب‌ های خارجی و به ویژه اوباما و فعالان حقوق بشر است. کروبی بار قبل بیش از ۵ میلیون رأی آورده بود. این‌بار یک هفدم بار قبل رأی آورده است. در صورتی که او منشور حقوق بشر خود را اعلام داشت و خود را ملزم به رعایت حقوق زنان، کودکان، اقلیت‌های قومی و مذهبی معرفی کرد. او مخالفت خود را با اعدام کودکان نیز اعلام کرد (و بهایش را بلافاصله دلارا دارابی با اعدام در روز جمعه داد. چرا که قاتلین می خواستند پیام دهند که قدرت در دست آن هاست و نه کروبی و ...) همچنین کروبی دم از آزادی‌های سیاسی و اجتماعی زد. با زبان آمار و رای کاندیداها خامنه ای می خواهد بگوید این‌ها مسئله‌ی جامعه ایران نیست و کسی که شعار آن را می‌‌داد با یک تودهنی بزرگ از سوی مردم روبرو شد و آرای دفعه‌ی قبل خود را نیز از دست داد. آرای اعلام شده برای کروبی کمتر از تعداد اعضای ستادهای انتخاباتی اوست. این پیام روشنی است برای محدود کردن همان اندک «حقوقی» که مردم در چهارچوب رژیم از آن برخوردارند. از این گذشته از آن جایی که کروبی بار قبل به نتیجه انتخابات و دخالت فرزند خامنه ای اعتراض کرد این بار خامنه ای به این شکل به او پاسخ داد که همان هم برایت زیادی بود. رایی که بایستی برای تو اعلام می شد همین رایی است که این بار اعلام شد!

آرای محسن رضایی را هم کم اعلام داشته‌اند اما دو برابر کروبی است. در واقع احمدی‌نژاد ، موسوی را شکست داده و محسن رضایی کروبی را. یعنی هر دو کاندیدای جناح راست، کاندیداهای اصلاح‌طلب‌های حکومتی را شکست داده‌اند. این که چرا آرای رضایی را کم اعلام کرده‌اند بر می‌گردد به این که می‌خواهند بگویند در جناح راست شکافی نیست و همه یکدست پشت سر احمدی‌نژاد ایستاده‌اند و به این ترتیب یکدستی قدرت را برسانند.

أرای احمدی نژاد را ۲۴ میلیون اعلام کرده‌اند تا از آرای خاتمی در دور اول و دوم‌ ریایست جمهوری اش بیشتر باشد. به این ترتیب می‌خواهند دهان آن‌ها و دوم خرداد را برای همیشه ببندند. همچنین این آرا بازهم دو برابر آرای موسوی کاندیدای اول اصلاح طلب هاست.

همه این ترفندها برای مقابله و برخورد با غرب و باج خواهی از آن ها بود. اما الان با مقاومت مردم صحنه چرخیده است.

با این حساب چرا خامنه ای تلاش داشت مردم را به صحنه بکشد، در غیاب مردم و یا تحریم نسبی که راحت تر می توانست احمدی نژاد را از صندوق در آورد؟

کاملا حق با شماست. اما هیچ کس حساب مقاومت یک پارجه مردم در مقابل کودتا را نکرده بود. نه من، نه شما ، نه خامنه ای و نه هیچ کس دیگری چنین تصوری نداشت. مردم ایران غیرقابل پیش بینی هستند. این را بارها نشان داده اند. وقتی به ظاهر انتظار می رود کاری صورت دهند سکوت می کنند و برعکس وقتی کسی انتظاری از آن ها ندارد سیل آسا به خیابان می آیند. چه کسی فکرش را می کرد بعد از پیروزی بر استرالیان آن گونه مردم به خیابان بریزند و جشن بگیرند و پایکوبی کنند. یا چه کسی فکر می کرد مردم در ابعادی وسیع در انتخابات شرکت کرده و در یک دهن کجی آشکار به نظام و خامنه ای به خاتمی رای دهند. چه کسی فکر می کرد مردمی که در انتخابات شرکت کردند دست رد به سینه رفسنجانی بزنند و احمدی نژاد را بر او ترجیح دهند. چه کسی فکر می کرد اعتراض به بستن روزنامه سلام منجر به فاجعه کوی دانشگاه و جنبش 18 تیر شود.

خامنه ای فکر می کرد با مانور اقتدار و حمله به خوابگاه دانشجویان و پیام تبریک به احمدی نژاد، جشن پیروزی را به خیر و خوشی برپا می کند. در عمل حساب هایش درست از آب در نیامد. او تصورش بر این بود که با مناظره های تلویزیونی و با درگیرکردن مردم انتخابات پرشوری خواهد داشت، چون از نتیجه ی آن مطمئن بود و برای آن از قبل نقشه کشیده بودند، برایش مهم نبود که در مناظره ها چه می گذرد. حتی به موج سبز و ... هم وقعی نمی گذاشت چون تصور می کرد بعد از انتخابات تمام می شود. او هم خر را می خداست و هم خرما را. او می خواست حضور گسترده مردم را نشانه ی قدرت جمهوری اسلامی و حمایت توده ها از آن نشان دهد. از طرف دیگر می خواست با ارائه آمار 24 میلیونی برای احمدی نژاد او را محبوب ترین رئیس جمهوری رژیم خطاب کند. با این حربه ها می خواست با غرب روبرو شود و سر موضوع اتمی و ... چانه بزند. اما تیرش به سنگ خورد و تمام صحنه بر علیه او چرخید. خامنه ای هم خر را می خواست و هم خرما را اما نشد.

آیا وضعیت پیش آمده را به نفع مردم و جنبش می دانید؟

صرف نظر از این که در آینده چه پیش آید اتفاقاتی که تا همین امروز افتاده را به نفع مردم و جنبش ارزیابی می کنم. اشتباه استراتژیک خامنه ای این بود که به نتیجه انتخابات درون نظام گردان نگذاشت و طریق کودتا و یک دست کردن حاکمیت را در پیش گرفت. آن چه در پی این تصمیم حاصل شد به نفع مردم و به ضرر نظام تمام شده است. از نظر من بدترین گزینه برای مردم این بود که موسوی یا کروبی به عنوان برنده انتخابات مطرح شوند. حتا به ضرر خودشان هم بود. حالا شاید این امکان را بیابند که عاقبت به خیری برای خودشان بخرند. در صورت انتخاب موسوی یا کروبی همه چیز به ضرر مردم بود. از دست این دو هیچ کاری بر نمی آمد انجام دهند. فقط به ویترین رژیم سرو سامانی می دادند. کابینه این دو نفر همان هایی بودند که در 30 سال گذشته امتحان پس داده اند. مطمئن باشید یک نفر خارج از این حوزه نبود. مثلا وزیر کشور کابینه احتمالی کروبی فردی مثل محمدعلی رحمانی می شد که در مراسم سنگسار شرکت کرده بود و اولین سنگ را به قربانیان زده بود. فیلم اش در روی اینترنت موجود است و من در این رابطه مقاله ای هم نوشتم. این بحث که این ها تغییر کرده اند هم نیست. کروبی 9 ماه قبل از انتخابات وقتی خودش را برای کاندیداتوری آماده می کرد در مراسم سالگرد لاجوردی جنایتکار شرکت کرده بود. خود شما بهتر می دانید که لزومی نداشت در این مراسم شرکت کند. او قلبا این کار را انجام داد. او به لاجوردی و اعمال جنایتکارانه او اعتقاد داشت. موسوی هم در همین حد بود. حالا بعد از گذر از کوره گدازان انتخابات و حوادث بعد از آن همه چیز و همه کس تغییر کرده است.

توجه داشته باشید مردمی که در انتخابات شرکت کرده بودند بعد از این که می دیدند کاندیدایی که به او رای داده اند کار خاصی انجام نمی دهد و در بر همان پاشنه قبل می چرخد به سرعت سرخورده شده و برای یک دوره سر در لاک خود فرو می بردند. همه جوش و خروش و تب تندی که در دوره انتخابات پیش آمده بود با عرق سرد بعد از آن دنبال می شد.

حتی اگر کروبی و موسوی می خواستند کاری کنند هم نمی توانستند. در دوره دوم خرداد که جناح مقابل سازماندهی نداشت و غافلگیر شده و بهت و ناباوری سراپای وجودش را گرفته بود این ها نتوانستند به خاطر بافت حاکمیت کاری از پیش ببرند. این بار با سازماندهی که نیروهای سرکوبگر و اقتدارگر در 12 سال گذشته کرده اند و سازمان کاری که به وجود آورده اند اجازه نفس کشیدن به آن ها نمی دادند.

اما از آن طرف رژیم با آب و تاب از انتخابات 40 میلیون نفری و شرکت 85 درصد مردم دم می زد و در تبلیغاتش مطرح می کرد که مردم به نظام و ماندگاری آن رای داده اند. همین الان هم خامنه ای و احمدی نژاد سعی می کنند چنین مانورهایی بکنند اما خریداری ندارد. امروز هیچ کس در ایران و در دنیا این ادعا را باور نمی کند. برای همین رفسنجانی می گوید شیرینی اولیه را به کام مردم که خودشان باشند تلخ کردند.

رفسنجانی و کروبی و موسوی و خاتمی افسوس این موقعیت استثنایی را می خورند. اتفاقا به نظر من آن ها واقعا دلسوز نظام هستند. از موضع دلسوزی و آینده نگری برای نظام صحبت می کنند.

بیش از دو ماه است که مردم ایران و دنیا هزاران عکس و تفسیر از اعتراضات مردمی را دیده اند. مقاومت مردمی را شاهد بوده اند. سرکوبی وحشیانه رژیم را ناظر بوده اند. دیگر کسی از محبوبیت توده ای رژیم نمی تواند دم بزند. از رای مردم به نظام نمی تواند دم بزند. از ثبات رژیم نمی تواند دم بزند. پس بایستی متشکر بود از خامنه ای که چنین امکانی را برای مردم و جنبش به وجود آورد. این کودتا اگرچه تلخ است و با سرکوب و خونریزی همراه بود اما در مجموع به نفع مردم تمام شد. جنبش را به جلو پرتاب کرد و باعث ارتقای آن شد. ببینیم حسین شریعتمداری فردا جرأت می کند تشکر من از خامنه ای را مثل قبلی که در باره کروبی نوشتم به عنوان «خبر ویژه» تیتر کند؟

حضور گسترده در انتخابات آیا دستاوردی برای مردم داشت؟

بله حتما داشت. یک بار برای همیشه مشخص شد که از طریق صندوق رای و شرکت در انتخابات نمی شود تغییری در این نظام بسته ایجاد کرد. معلوم شد اگر مردم بخواهند از طریق صندوق رای جلو بروند مارک «انقلاب مخملی» خواهند خورد و با زندان و شکنجه مواجه خواهند شد. معلوم شد که باید از شیوه های دیگری برای اعمال نظرشان استفاده کنند. معلوم شد که اجازه «تغییر» نمی دهند. برای همین مردم حضور در خیابان را برگزیده اند. وگرنه 4 سال دیگر دندان سر جگر می گذاشتند و در انتخاباتی دیگر به کاندیدای مورد علاقه شان رای می دادند. در انتخابات مجلس همه کرسی ها را به جناح موسوی و کروبی ... می دادند. مردمی که 30 سال صبر کردند سه سال دیگر هم صبر می کردند. مردم چون کاسه صبرشان لبریز شده و از انتخابات و صندوق رای ناامید و منصرف شدند به خیابان روی آوردند. چون راه کم هزینه را بی اثر دیده اند راه پرهزینه تر را برگزیده اند. این یک جنبه قضایا بود. از طرف دیگر شکاف درون حاکمیت را تشدید کرد. فاتحه ولایت مطلقه فقیه را برای همیشه خواند. شما ملاحظه کنید کسی برای ولی فقیه تره خرد نمی کند. فصل الخطاب کجا بود علنا خواسته می شود که خبرگان صلاحیت او را مورد بررسی قرار دهند. علنا به او فحش می دهند. لابد گفته های هادی غفاری در حضور کروبی را شنیده اید. رفسنجانی حاضر نمی شود نام وی را در نماز جمعه ببرد. این بار هم برای پرهیز از نام بردن از وی و تایید سیاست های وی در نماز شرکت نمی کند. رفسنجانی که می گفت من و خامنه ای عاشق و معشوقیم.

مراجع تقلید رو در روی «نظام اسلامی» و ولایت فقیه صف کشیده اند. هیچ یک از ترس مردم و این که سهم امام و خمس و زکات بپرد حاضر به حمایت از رهبری و ریاست جمهوری نشدند. هیچ یک تبریک نگفتند. این صف بندی رژیم را تضعیف می کند.

آیا به لحاظ بین المللی هم تبعاتی برای رژیم دارد؟ دستاوردی برای مردم ایران دارد؟

وجهه رژیم آسیب جدی دیده است. به ویژه در میان حامیان رژیم. بسیاری از توده های ناآگاه در کشورهای اسلامی و جهان سوم هم که شناختی از رژیم نداشتند با چهره وحشی آن آشنا شدند. جنایت را به عینه دیدند . در خبرها می خوانند و می شنوند که مردم ایران را به جرم الله اکبر گفتن تک تیرانداز ها می زنند. غنیان فرزند یکی از نزدیکان واعظ طبسی را به همین شکل روی پشت بام زدند. مردم را به جرم شرکت در نماز جمعه مورد ضرب و شتم قرار می دهند. این ها برای رژیم شکست است.

حامیان خط سازش با رژیم تا حدودی دستشان بسته شده است.

بسیاری که تحت عنوان چپ و ضد امپریالیسم از رژیم حمایت می کردند برای آن که بیش از پیش مفتضح نشوند به فکر فرو رفته اند. لابی رژیم در لاک دفاعی رفته است. رژیم با تبلیغاتش نمی تواند از احساسات مردم برعلیه اجماع جهانی علیه سیاست هایش سوءاستفاده کند.

آیا مبارزات سه دهه گذشته در این خیزش نقش داشته است.

حتما که نقش داشته است. آن چه امروز می بینید حاصل 30 سال مبارزه با جمهوری اسلامی است که به این شکل خودش را نشان می دهد. حتی از تجربیات آن هم برای پیشبرد مبارزه خود استفاده می کند. هر حرکتی چه مثبت و چه منفی در جهان تأثیر خاص خود را می گذارد. حتی باز و بسته کردن درب منزل. چطور می شود این همه مبارزه و خون موثر نبوده باشد. کسانی که یک عمر در خدمت رژیم بوده اند می خواهند ثمره سه دهه مبارزه با این رژیم را نفی کنند. آن ها به دنبال منافع خود هستند.

آیا علائمی مبنی بر امکان وقوع کودتا و وارونه کردن رای مردم بود، آیا علائمی دال بر تصمیم خامنه ای برای بیرون آوردن احمدی نژاد از صندوق های رای بود؟

از چند روز قبل از انتخابات نشانه های تصمیم کودتاچیان برای بیرون آوردن نام احمدی نژاد از صندوق بیرون زد. خامنه ای در سفر به کردستان و با صحبت هایی که در آنجا کرد علایق خود را به صورت قاطع نشان داد و معلوم شد که وقتی سال گذشته به احمدی نژاد و دولت او گفت بروید برای 5 سال آینده برنامه ریزی کنید یعنی ریاست جمهوری دور دوم او را تضمین کرد و چراغ سبز را برای انجام هرکاری به او داد. او همچنین پس از مناظره موسوی و احمدی نژاد برخلاف انتخابات های گذشته به دفاع علنی از احمدی نژاد برخاست. موسوی در مناظره وضعیت اقتصادی را نابسامان معرفی کرده و کشور را به خاطر سیاست های احمدی نژاد منزوی در دنیا خواند. خامنه ای برای کاستن از تاثیر گفته های موسوی و دفاع از احمدی نژاد و روحیه دادن به کودتاچیان به رد این دو موضوع پرداخت. اما همان موقع هیچ دفاعی از هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری که علنا مورد تهاجم احمدی نژاد قرار گرفته بودند نکرد. و سپس به رفسنجانی اجازه نداد در تلویزیون در برابر اتهامات از خود دفاع کند. در همین جا بود که رفسنجانی نامه هشداردهنده ی تاریخی اش را که تک تک کلماتش با هشیاری انتخاب شده بود نوشت.

در صبح روز انتخابات تصمیم کودتاچیان و حرکتشان به سوی اجرای آن مشخص شد. سایت فارس که متعلق به سپاه پاسداران است با 7-8 نفر از نمایندگان مجلس حامی احمدی نژاد مانند کوثری، فدایی، زاکانی، نادران ، حسینیان، فاطمه آجرلو و ... مصاحبه کرد و همگی آنان متفق القول اعلام داشتند که احمدی نژاد با کسب در حدود 65 درصد آرا به ریاست جمهوری انتخاب خواهد شد و موسوی و هوادارانش بعد از شکست قصد دارند القا کنند که تقلبی صورت گرفته و بلوا به پا کنند! انگار همگی آن ها یک اعلامیه یا دستورالعمل مشترک را خوانده بودند و از روی آن حرف می زدند. برای همین برخلاف انتخابات های گذشته در روز انتخابات مثل همه کودتاها در نقاط دیگر دنیا، ارتباطات و پیامک ها را قطع کرده، ستاد موسوی را به محاصره درآوردند، مانور اقتدار برگزار کردند و ... بقیه موارد که شاهد بودید.

چه چیز باعث شد که در همان روزها که این موضوع بارز شد و یا در صبح روز انتخابات مطلبی در این مورد ننویسید و پیشاپیش خطر کودتا را گوشزد نکنید؟

این انتقاد به من وارد است. من نشانه های روشن این مسئله را دیده بودم. همه چیز لااقل در روز انتخابات دال بر این موضوع بود. باید این کار را می کردم . هرچند نظراتم تعیین کننده نیست و بر اساس آن صحنه سیاسی کشور بالا و پایین نمی شود. من ناظری هستم که تنها به ذکر نظراتم آن هم در سطحی محدود بسنده می کنم. با این حال بی جهت دست به دست کردم. راستش را بخواهید باور نمی کردم چنین حماقتی کنند. تجربه ای که در ذهن داشتم مرا دچار تردید می کرد. من در ذهنم تجربه ی 2 خرداد را داشتم. آن موقع هم تا روز انتخابات رسانه های رژیم برخلاف نظرسنجی ها و پیش بینی ها از پیروزی ناطق نوری می گفتند و من اعتقاد داشتم که خاتمی پیروز انتخابات است چرا که فکر می کردم مردم در انتخابات شرکت پرشوری می کنند. همه اهرم های قدرت در دست رقیب بود. خامنه ای هم پشت سر ناطق نوری بود و مهدوی کنی به نیابت از خامنه ای نظر او را اعلام کرده بود. اما پس از پایان رای گیری، نتیجه انتخابات درون نظام را برنگرداندند. البته چه بسا انتظار نداشتند و یا فکرش را نمی کردند و تجهیز نشده بودند. این بار تصور می کردم شاید تاریخ تکرار شود. اما باید پارامترهای جدید را در نظر می گرفتم. به گذشته فکر می کردم و تجربه دوم خرداد 76 . رفسنجانی در آن ایام چند بار هشدار داد و تضمین کرد که از آرا حفاظت خواهند کرد و کرد. نتیجه اعلام شده کما بیش همانی بود که به صندوق ها ریخته شده بود. اشتباه من این بار این بود که برخلاف داده هایی که بود و کم هم نبود روی قول و تضمین های رفسنجانی و کروبی و موسوی و ... حساب کردم. به ویژه رفسنجانی که پس از نوشتن نامه اش به خامنه ای اعلام کرد که با او دیدار کرده و به نتایج ثمربخش و مهمی رسیده اند. بعدا مشخص شد با همه زرنگی که دارد در این جا از خامنه ای فریب خورده بود. رفسنجانی در مورد صحت و سلامت انتخابات درون رژیم تضمین داد. دلیلی نداشتم که قول و قرار او را نپذیرم. تجربه غیر از این را نشان نمی داد. تقلبات تا پیش از این در سطح محدودی بود. نتیجه را برعکس نمی کردند.

حتی کروبی هم بعد از انتخابات در پیامی که داد با شهامت زیادی عذرخواهی کرد. او به صراحت نوشت:

«لازم مي‌دانم ابتدا از مردم ايران عذرخواهي کنم؛ هم به خاطر چندين ماه اصرار و ابرام براي حضور در انتخابات رياست جمهوري و هم به خاطر همة آن عزيزاني که در اين مدت زحمات زيادي را براي آنها موجب شدم .... اذعان مي کنم که بسياري از شما پيشتر و دقيق تر مي دانستيد که چه خواهد شد و متوجه شده بوديد،همان گاه که مي‌پرسيديد ”چه تضميني براي آراي ما وجود دارد“، يا زماني که مي‌گفتيد ”نتيجة انتخابات معلوم است و شما آب در هاون مي کوبيد” ».

از آن جایی که به لحاظ شخصی به این نتیجه رسیده بودم که کودتایی در کار است در اولین ساعات پایان رای گیری و اعلام نتایج اولین صندوق ها و میزان 65 درصدی آرای احمدی نژاد برایم تردیدی باقی نماند که کودتا در شرف وقوع است.

برای همین هم ساعت 9 صبح روز 23 خرداد در حالی که هنوز نتیجه انتخابات را رسما اعلام نکرده بودند به عنوان اولین نفر مقاله ای را انتشار دادم به نام «کودتای جدید در رژیم کودتا» و وقایعی را که داشت اتفاق می افتاد «کودتا» نامیدم و به کودتاهای قبلی رژیم اشاره کردم. زیرش هم موقع انتشار نوشتم 9 صبح 23 خرداد. به عمد هم این کار را کردم.

نظرتان در مورد بحث پرچم که این روزها بالا گرفته چیست؟

به نظرم این بحثی است انحرافی که عده ای فرصت طلب و انحصارطلب در خارج از کشور به راه انداخته اند. توده ای ها و اکثریتی ها و خط امامی های سابق از نوع گنجی و ... که پیش از این در سال 59 «جبهه ضد امپریالیستی امام خمینی» را راه اندازی کرده بودند حالا «جبهه سبز» و «پرچم سبز» و ... راه انداخته اند. بعدهم در روزهای خاص و در اوج برانگیختی مردم و ... سعی می کنند از احساسات آن ها سوءاستفاده کنند و مردم را همراه خودشان نشان دهند. شما ملاحظه کردید فرد بدنامی مثل فرخ نگهدار چگونه خود را از رهبران جنبش سبز در خارج از کشور معرفی می کند و از «ما» حرف می زند برای این و آن خط و نشان می کشد و مانند سال 60 و ... به نیروهایش دستور می دهد که «ضدانقلاب» که حالا شده «غیر سبز» و «ضد سبز» را به پلیس معرفی کنند. «ضد» سرجاش هست فقط به جای «انقلاب» گذاشته اند «سبز»

ببینید هیچ چیزی در ماهیت این آدم ها تغییر نکرده است، از تشکیل دهندگان جبهه شان بگیرید تا شیوه های کارشان که مشخصه اصلی آن همکاری با پلیس تحت عنوان مبارزه با «ضدانقلاب» است. البته عده ای نیز با حسن نیت هستند که فریب این ها را خورده اند. در بر همان پاشنه می چرخد. یکی نیست به این ها بگوید اگر راست می گویید و خود را سازمانده مردم معرفی می کنید روزی که مردم می خواهند بیرون بیایند شما بگویید در خانه شان بمانند. فرخ نگهدار روزی را مشخص کند و از مردم بخواهد برای حمایت از او و برنامه هایش به خیابان بیایند. متأسفانه این روزها بلندگوی بی بی سی و رادیو فردا هم در دست این عناصر «ضد امپریالیست» و «ضد لیبرال» سابق است.

به نظر من بایستی در این شرایط به رنگین کمان رنگ ها اعتقاد داشت. اگر کسی می خواهد پرچم سرخ به دست بگیرد بسیار خوب چه لزومی دارد زیر پرچم من یا شما بیاید. اگر کسی خواست پرچم سفید یا زرد یا پرچم ایران شیرخورشید دار یا بی شیرخورشید دار به دست بگیرد چه ایرادی دارد. فقط یک چیز نبایستی داخل این جمع بیاید پرچم رژیم جمهوری اسلامی که فرخ نگهدار تبلیغ آوردن آن را می کند. چرا که همه مبارزه ما با این رژیم و سمبل هایش است. مگر تظاهرات ضد جنگ در اروپا و آمریکا را ندیدید همه می آیند و هرکس به شیوه خود مخالفتش را ابراز می کند. چرا که آن ها خالصانه به دنبال اعلام نظر خود هستند. آنها به دنبال تحمیل رأی و نظری نیستند.

گنجی و حرکت او را چگونه می بینید؟

حرف اصلی در مورد او را خانم مهشید امیرشاهی به درستی و زیبایی و در نهایت ظرافت و شیوایی قلم زدند. گنجی آدم هوچی گری است که در هر شرایطی به دنبال مطرح کردن خود و کسب اعتبار شخصی نیز هست. هنگامی که در رژیم حضور داشت نیز همین خصوصیات را داشت. هنگامی که منتقد بخشی از نظام هم بود همین گونه بود. امروز هم همانی است که بود. رژیم و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی هم در جاهایی از این خصوصیت او استفاده کرده و خواهد کرد.

گنجی این بار هم مانند دور قبل انتخابات ریاست جمهوری مخالف شرکت در انتخابات بود. او جز کسانی بود که معتقد به تحریم انتخابات بودند. شما شاهد بودید پیش از انتخابات سکوت اختیار کرده بود چرا که مدت ها بود به سایه رفته بود و تلاش می کرد هرطور شده خود را مطرح کند اما نمی شد. یک بار وقتی سروش مباحث ایدئولوژیک در زمینه بحث امامان و وحی و نبوت را مطرح کرد گنجی نیز فرصت را مناسب دید که در این میان خودی عرضه کند. در جایی که کوچکترین صلاحیتی ندارد با رونویسی از این و آن دست و رو نشسته وارد صحنه شد.

اما او کجا و سروش کجا. من و شما خوشمان بیاید یا نیاید اگرچه سروش سابقه سیاسی خوبی ندارد و ماهیتا فرد خودخواهی است اما هرچه که نباشد یک اندیشمند اسلامی است. فاصله زیادی با امثال گنجی و ... دارد. برای همین کسی نظرات گنجی را جدی نگرفت در حالیکه بزرگترین وزنه های حوزه های علمیه و حتی ملی مذهبی ها مواضع سروش را به نقد کشیدند. چرا که آن ها نیز گنجی را شناخته اند و می دانند برخلاف سروش آرای او جدی نیست و محلی از اعراب ندارد.

پس از انتخابات و مطرح شدن بحث سبزها و ... گنجی یک باره فیل اش یاد هندوستان کرد و شد هوادار سینه چاک سبزها و موسوی و ... ول کن معامله هم نیست و از خر شیطان هم پایین نمی آید. شما پیش از انتخابات یک خط از او در باره موسوی و کروبی پیدا نمی کنید. یک خط از او در حمایت از سبز هوادار موسوی پیدا نمی کنید. اما حالا فکر می کند پریدن وسط و شلوغ کردن شاید آب و نانی داشته باشد. بخصوص وقتی دید مدتی است مخملباف چهره شده و پارلمان اروپا و ... از او دعوت می کنند و پشت سر هم مصاحبه مطبوعاتی می کند و در تلویزیون ها ظاهر می شود با خودش گفت چرا من نکنم. از این جا بود که خود را رهبر خود خوانده «سبزها» در خارج از کشور معرفی کرد و شروع کرد به پلاتفرم سیاسی دادن و خط و نشان کشیدن برای این و آن.

او تصور می کرد این فعالیت هیچی که نداشته باشد اسم آدم را که مطرح می کند برای همین فرصت را غنیمت شمرد. به لحاظ سیاسی او فرد فرصت طلبی است. قیاس مع الفارق است مثل پیت حلبی هم زود داغ می کند و زود سرد می شود.

اگر یادتان باشد چند سال پیش که به خارج آمد تا مدتی به «خارجه نشینان» پز می داد که عنقریب به ایران باز می گردد و مبارزه را در داخل و زندان و ... پی می گیرد و برای افراد خط و نشان می کشید و از شهامت و شجاعت خود می گفت. چقدر هم برای «شهامت»اش هورا کشیدند و کف زدند. بعد از مدتی که آب ها از آسیاب افتاد حرف هایش را فراموش کرد و زن و بچه اش را هم به آمریکا آورد و شد مقیم آمریکا.

اول که آمد مدتی هیاهو کرد که برای نجات جان زندانیان سیاسی آمده است و بالماسکه ای را هم جلوی سازمان ملل راه انداخت اما به سرعت از تک و تاب افتاد. بعد که دید کار سیاسی فایده ای ندارد سعی کرد نقش اندیشمند و ... را بازی کند. نقشی که با برخورداری از سوادی اندک، به او نمی آید. این بار شد تاریخ دان، جامعه شناس، روانشناس، فیلسوف، اندیشمند اسلامی، سیاستمدار و استراتژیست و ...

حالا دوباره فرصت یافته که «لیدر سیاسی» شود و از «ما» و ... حرف بزند. نسخه «جنایت علیه بشریت» بپیچد. اشکال اصلی به گنجی و یا امثال او بر نمی گردد اشکال به کسانی بر می گردد که زمینه مطرح شدن این افراد را فراهم می کنند. این برای امثال گنجی هم خوب نیست چون دور برشان می دارد. وقتی اساتید دانشگاهی نقش مترجمی او را به عهده می گیرد قبل از هرچیز به خودشان و دانشگاه و کرسی استادی اهانت می کنند.

شما درباره استفاده دستگاه امنیتی و اطلاعاتی از او گفتید آیا او به نظر شما مزدور رژیم است؟

نه او مزدور رژیم نیست . نباید دایی جان ناپلئون بود. اما دستگاه امنیتی هم به دنبال منافع خود است و گاه از مقاومت شما و ویژگی های شخصیتی شما هم به نفع سیاست خودش استفاده می کند. برای همین بایستی مواظب بود. در جریان برنامه ریزی کشتار 67 هم ما در مقاطعی در دام این ترفند رژیم گرفتار شدیم من در کتابم از آن یاد کرده ام.

به نظر من گنجی در قضیه افشای قتل های زنجیره ای هم در پاره ای موارد مناسب عمل نکرد. جنبش اصلاحاتی که از آن دم می زد از او و حرکاتش لطمه دید (البته من اعتقادی به این جنبش و نوع حرکتش نداشتم و آن را بی حاصل می دانستم)

نظر من این است وقتی به هر دلیل نمی توانی یا نمی خواهی همه جوانب یک موضوع را باز کنی بهتر است به آن نپردازی.

اگر یادتان باشد در جریان قتل های زنجیره ای گنجی با همان ویژگی هوچی گری که دارد وارد میدان شد. او همراه با اطلاعات قطره ای که می داد و بعد از گذشت بیش از یک دهه قطره ای به آن نیافزوده آدرس غلط هم می داد. او «عالیجناب سرخپوش» را رفسنجانی معرفی می کرد در حالی که خامنه ای چنین مقامی داشت. همه ما می دانستیم که سررشته امور به ویژه قتل های زنجیره ای دست خامنه ای و دفتر او است. دستگاه اطلاعاتی و امنیتی درست است که وزیرش را رئیس جمهور انتخاب می کند اما با صلاحدید خامنه ای است و وزرای اطلاعات به ویژه زیر نظر خامنه ای هستند تا روسای جمهور. فلاحیان و تیم همراهش به خامنه ای و دفترش بیشتر نزدیک بودند تا رفسنجانی. دفتر خامنه ای را اطلاعات و امنیتی ها اداره می کنند در حالیکه نزدیکان رفسنجانی بیشتر در کار اقتصاد و تجارت و نفت و ... بودند. سعید امامی حافظ آقا و سعید جان او بود و نه سعید جان رفسنجانی.

گنجی که فضا را مناسب دیده بود رفسنجانی را آماج حملات خود قرار می داد چیزی که با استقبال خامنه ای روبرو شد و به او آگاهانه میدان دادند. چرا که نه تنها رفسنجانی را تضعیف می کرد بلکه او را از «اصلاح طلب» ها دور می کرد و به خامنه ای نزدیک می کرد و این باعث بسته شدن فضا می شد. خامنه ای برای پیش برد خط اش نیاز به او داشت. وقتی دستگاه اطلاعاتی به نتایج مورد نظرش رسید گنجی را به بهانه شرکت در کنفرانس برلین! به زندان انداختند. این کار را زودتر هم می توانستند بکنند اما به دلایل روشنی این کار را نکردند. این را متذکر شوم منظورم از طرح این مسئله منزه جلوه دادن رفسنجانی و زیر سوال بردن مسئولیت مشخص او نیست بلکه به اصل قضیه اشاره می کنم.

در جریان انتخابات دور قبل هم از گنجی و خصیصه اش استفاده کردند. من همان موقع مطلبی در این رابطه نوشتم و به همه فعالین حقوق بشر و از جمله خود گنجی هشدار دادم . در آدرس زیر می توانید مقاله ام را که چهار سال قبل نوشته ام ملاحظه کنید:

http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=40

گنجی در گرماگرم فعالیت انتخاباتی دور اول ریاست‌جمهوری در بهار 84 از سوی باندهای سیاه قوه قضاییه به مرخصی فرستاده شد تا هرچه بیشتر به تشتت آرا در جبهه‌ «دوم‌ خردادی‌ها» دامن بزند و هم شعارهای انتخاباتی مصطفی معین را تحت‌الشعاع قرار دهد.

در این دوره تمام تلاش‌ برنامه‌ریزان این بود که هر طور شده برای رسیدن به مقصود گنجی را متقاعد به رفتن به مرخصی کنند، گنجی حاضر به رفتن مرخصی نبود. در این راه تا می‌‌توانستند وعده و وعید داده و حتا عباس عبدی را نیز واسطه مذاکرات خود قرار دادند و عاقبت پس از راضی کردن گنجی برای آن‌که فرصت را از دست ندهند او را نیمه شب ۱۰ خرداد 84 به خانه فرستادند.

پس از گذشت ۱۲ روز وقتی به مقصود خود رسیدند او را با جار و جنجال دوباره به زندان بازگرداندند. ریش و قیچی دست مرتضوی بود. تأکید می کنم او را ساده به زندان برنگرداندند بلکه با هیاهو این کار را کردند. تا مخالفت او با برنامه «معین» بیشتر جلوه کند. اول مأمورین ریختند خانه اش و با جار و جنحال مطرح کردند که گنجی فراری شده است و جایش نامشخص است! در حالی که من یا امثال من در خارج از کشور می دانستیم او در باغ های دماوند مشغول استراحت و تفریح است. آیا در این شرایط دستگاه امنیتی نمی دانست او کجاست و نمی توانست ساده و بدون جنجال خبری به سراغ او برود؟

دور اول انتخابات در ۲۷ خرداد 84 برگزار شد و تا مشخص شدن نتیجه دور دوم انتخابات در ۶ تیر ۱۳۸۴ خبر چندانی از گنجی نبود.

بیرون آمدن احمدی‌نژاد از صندوق شعبده‌بازی انتخابات رژیم باعث به وجود آمدن بحران بزرگ و عمیقی در ارکان رژیم شد.

بحران به وجود آمده، مشروعیت نظام و انتخاباتش را از سوی باندهای رژیم و ارکان قدرت آن زیر سؤال برده بود چیزی که در نظام تا آن موقع سابقه نداشت.

کروبی به حالت قهر از تمامی سمت‌های خود استعفا داده و حاضر به تمکین نبود و دم به دم بر طبل افشاگری می‌‌کوبید.

رفسنجانی که برای بار دوم و در ابعادی وسیع‌تر از گذشته تحقیر شده بود، شمشیرش را از رو بسته و حمایت آستان قدس، مشکینی، بخشی بزرگی از جامعه‌‌ی روحانیت ،مجلس، «دوم خردادی‌‌» ها و نهادهای قدرت را هم به دنبال داشت.

از معین گذشته، قالیباف و لاریجانی نیز شوکه شده و از نتایج انتخابات ناراضی و ناخشنود بودند.

در این هنگام دوباره نگاه برنامه‌ریزان امنیتی برای ایجاد بحران مصنوعی به گنجی معطوف شد. آنها تلاش کردند نظرها را به سمت دیگری سوق دهند و بحران ریاست جمهوری را از سر بگذرانند.

ابتدا نامه‌های اول و دوم گنجی از سلول انفرادی اوین به بیرون درز پیدا کرد!

در نامه‌‌‌اول که ۸ تیرماه 84 از سلول انفرادی اوین نوشته بود و در ۱۰ تیرماه در سایت‌های اینترنتی انتشار یافت گنجی خبر داد که در سلول انفرادی به سر می‌برد و ممنوع‌الملاقات و ممنوع‌التلفن می‌باشد و حتا از دسترسی به روزنامه و رفتن به هواخوری نیز محروم است.

نامه دوم گنجی ۱۹ تیر 84 نوشته می شود و در ۲۳ تیرماه روی سایت‌های اینترنتی می‌رود.

در این میان عکس‌های گنجی که به خاطر اعتصاب غذا رمقی نداشت و در اوین گرفته شده بودند به روی سایت‌های اینترنتی انتشار می‌یابند.

چگونه این نامه‌ها و عکس‌ها از درون سلول به شدت حفاظت شده و ایزوله اکبر گنجی به سایت‌های اینترنتی راه می‌یابند سؤالی است که تا کنون به آن پاسخ داده نشده است.

همه ما می دانیم هر گاه مقامات قوه قضاییه اراده می‌‌کردند ماه‌ها حتا خبری از گنجی و امثالهم هم به دست نمی‌آمد و نمی آید.

سپس برنامه ریزان امنیتی، نامه نگاری از زندان و پخش عکس از درون سلول انفرادی و ... را هم کافی ندانستند و تلاش کردند به موضوع ابعاد بزرگتری ببخشند. اکبر گنجی اعتصاب غذا کرده را که در زندان و ایزولاسیون و بایکوت خبری قرار داشت در ۲۸ تیر 84 و در بحبوحه درگیری باندهای رژیم بر سر انتخابات به بهانه فیزیوتراپی! به بیمارستان میلاد در مرکز تهران منتقل کردند تا در کانون توجه افکار عمومی و رسانه‌ها قرار گیرد. آن‌ها به خوبی به عزم جزم اکبر گنجی برای ادامه‌ی اعتصاب غذا آگاه بودند.

آن ها به عمد می خواستند به بحران دامن زده و توجه افکار عمومی و حتی باندهای رژیم را از مسئله اصلی که انتخابات و بقدرت رساندن احمدی نژاد بود دور کنند. روزی نبود که رادیو فردا و بی بی سی و ... خبری از گنجی و مصاحبه با وکیل و همسر و ... او نداشته باشند. این موضوع دور از نظر برنامه ریزان دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم نبود.

پس از انتقال گنجی به بیمارستان میلاد شرایطی را به وجود ‌آوردند که نامه‌های نوشته شده توسط اکبر گنجی به آیت‌الله منتظری و عبدالکریم سروش بلافاصله در اختیار افکار عمومی قرار گیرد و ابعاد اجتماعی پیدا کند.

این نامه ها علیه خامنه ای و دستگاه قدرت بود.

در این میان هرگاه احساس می‌‌کردند که فتیله بحران پایین کشیده شده، با تحریک اکبر گنجی از کتک زدن بگیرید تا ... دوباره سوژه ای درست می کردند و نفتی بر آتش بحران می‌ریختند تا شعله‌های آن برافروخته شود. بازی دستگاه امنیتی هیجده روز ادامه داشت. همه چیز کشور تحت الشعاع اعتصاب غذای گنجی و «فیزیوتراپی»! او و نامه هایش قرار داشت.

در ۱۵ مرداد 84 در نتیجه توافق جناح‌های رژیم و گردن گذاشتن به نتایج انتخابات و برگزاری مراسم تنفیذ و تحلیف و رسمیت یافتن ریاست جمهوری احمدی‌نژاد بحرانی که سراپای رژیم را فرا گرفته بود موقتاً حل شد. از این تاریخ به بعد دیگر نیازی به بحران به وجود آمده در رابطه با گنجی نبود. این بحران برای پوشاندن بحران قبلی بطور مصنوعی ایجاد شده بود. برای همین فردی را که برای فیزیوتراپی به بیمارستان آورده بودند با کتک به زندان برگرداندند و نزدیک به دو ماه حتا اجازه ندادند همسر و فرزندانش او را ببینند. آیا همین کار را نمی توانستند دو هفته زودتر انجام دهند؟ آیا «فیزیوتراپی» بیمار این گونه پایان می گیرد؟

آیا مسئله‌ی انتخابات ریاست جمهوری و بر کرسی نشاندن احمدی‌نژاد تحت‌الشعاع مسئله گنجی و ظلمی که بر او و خانواده‌اش می‌رفت قرار نگرفت؟ آیا منطقی است برای فیزیوتراپی یک زندانی اعتصاب غذا کرده مورد توجه بین المللی را در بیمارستانی در مرکز تهران و در کانون توجهات بستری کنند؟ آیا جای بهتری برای این کار نبود؟ گنجی بیشتر به فیزیوتراپی نیاز داشت یا حجاریان؟ چرا هر وقت بخواهند ایزوله کامل صورت می گیرد و هر وقت که صلاح بدانند جنجال خبری و ....

آیا همه‌ی این امور اتفاقی است؟» ذوالقدر جانشین سابق سپاه پاسداران گفت که اتفاقی نیست. چرا که او همان موقع اعتراف کرد که «نيروهاى اصولگرا بحمدالله با طراحى درست و چند لايه توانستند در يك رقابت واقعى و تنگاتنگ، حمايت اكثريت مردم را به خدمتگزارى بيشتر و مؤثرتر به آنها جلب نمايند».

سیاست امروز گنجی هم اگرچه در ظاهر تلاش در جهت محاکمه کردن سران رژیم است اما با شعارهایی که او می دهد و تضاد و تنشی که او در اپوزیسیون ایجاد می کند منافع اصلی به جیب حاکمان می رود بدون آن که چیزی نصیب مردم شود.

آیا منظورتان از شعارهایی که او می دهد صرفا موضوع پرچم است؟

البته پرچم و انحصارطلبی های او بخشی از ماجرا است. کما این که می بینید این روزها تلاش های او باعث شده موضوع اصلی خارج از کشور، از مبارزه با کودتاچیان و چگونگی پیشبرد مبارزه به بحث انحرافی پرچم کشیده شود. اکبر گنجی و فرخ نگهدار و طیف طرفدارش و کسانی که از داخل نظام خط می گیرند بیش از هرکسی در جابجایی صورت مسئله مسئول هستند. جدای از این مسئله شعار های او نیز مسخره است. حمله نظامی نه، تحریم اقتصادی نه، دخالت خارجی نه، محاکمه سران رژیم آری!

بعد هم با اخلاقی که در سیستم اطلاعاتی و امنیتی و تبلیغی رژیم ترویج می شود می نویسد: «دو گروه بدنام طرفدار تحریم اقتصادی و حمله‌ی نظامی، که فقط طرفداران اندکی در خارج از کشور دارند...». اول از همه با شعبده بازی تحریم را می گذارد کنار حمله نظامی و مطابق سیاست رژیم و لابی آن در خارج از کشور هرکس را هم که موافق تحریم باشد موافق حمله نظامی جلوه می دهد و در ضمن موافق «دو گروه بدنام» که منظورش سلطنت طلب ها و مجاهدین است. دنیا را می بینید در خارج از کشور یک پاسدار سابق رژیم گروه های بدنام را مشخص می کند. یک نفر نیست از او بپرسد گروه های خوش نام را نام ببرد. لابد خودش و فرخ نگهدار و ...

خوب است نگاهی به کیفرخواست صادره از سوی کودتاچیان کنید هرکس که طلب حق اش را کرده و در مقابل کودتا ایستاده وابسته به همین «دو گروه بدنام» معرفی شده است. برای ساکت کردن مردم در داخل کشور هم از همین حربه ها استفاده می شود.

طرفه آن که می خواهد کشورهای خارجی با داشتن 60 میلیارد دلار صادرات سالانه به ایران، حاکمان کشور را دستگیر و محاکمه کنند. در کجا چنین اتفاقی افتاده خدا می داند. عقل می گوید خامنه ای و احمدی نژاد و سپاه پاسداران که حاضر نمی شوند خودشان را محاکمه کنند. لابد نهاد بین آلمللی بایستی چنین کاری را انجام دهد.

چگونه می توان آن ها را به پای میز عدالت کشاند خدا می داند. احتمالا گنجی از آن ها دعوت می کند که به دادگاه لاهه تشریف بیاورند و مورد محاکمه قرار گیرند. تصور کنید دادگاه لاهه کسی را جنایتکار علیه بشریت معرفی کند آنوقت دولتمردان خارجی بنشینند با این جنایتکاران قرارداد اقتصادی امضا کنند.

از آن خنده دار تر ادعای عدم دخالت در امور داخلی ایران است. یعنی همان چیزی که رژیم می خواهد. اگر رژیم را تحریم کردند مداخله در امور داخلی ایران است اما اگر برفرض محال سرانش را گرفتند و در دادگاه بین المللی محاکمه کردند مداخله در امور داخلی نیست؟ تآسف بایستی به حال کسانی خورد که پای صحبت های چنین «اندیشمندان» و نادره هایی می نشینند.

از این گذشته این آدم متوهم است شما نگاه کنید چگونه با مردم صحبت می کند. آیا کسانی که متون انتشار یافته او را امضاء می کنند بر توهینی که به آنها پیشاپیش شده واقف هستند؟ گنجی می نویسد:

«طی چند روز آینده نامه‌ای خطاب به شورای امنیت سازمان ملل انتشار خواهد یافت، که همه‌ی ایرانیان مجاز به امضای آن‌اند .» تبختر و خودخواهی و خودشیفتگی بیمارگونه را ملاحظه می کنید پاسداری که هنوز پاسخ اعمال گذشته اش را نداده است و حتی یک خط در مورد آن ننوشته است مدعی می شود که ایرانیان اجازه دارند نامه ای را که او خواهد نوشت امضا کنند؟ آیا شاه با رعیت اش چنین حرف زده بود؟ آیا گنجی سواد این را نداشت که بنویسد از ایرانیان خواهش می کنم این نامه را امضا کنند؟ راستش من اگر قرار بود از کسی اجازه بگیرم از شاه و خمینی می گرفتم که لااقل به صرفه باشد.

ایرج مصداقی 6 شهریور 1388

www.irajmesdaghi.com

irajmesdaghi@yahoo.com