Sunday, August 16, 2009

على ميرفطروس*آقاى گنجى! « پريشان آغاز كرديد، و پريشان تر به پايان مى بريد

جنبش سبز و پرچم مظلوم!

على ميرفطروس

جنبش سبز و پرچم مظلوم

* بنا بر شواهد تاريخي، در نزد ايرانيان باستان، پرچم، احترام و قداست خاصّى داشت و نماد نوعى«هويّت ملّى» به شمار مى رفت

* مهندس موسوى يك «اصول گراى اصلاح طلب» است كه «اصول گرايىِ» وى بر «اصلاح طلبىِ» او رجحان دارد

*آقاى گنجى! « پريشان آغاز كرديد، و پريشان تر به پايان مى بريد
****

« ما براى شما پيام آور راستى و حقيقت بوديم، ولى اين پيام ها در دهان هاى مان به دروغ تبديل شدند. ما براى شما آزادى به ارمغان آورديم كه در دستان ما به شلاق تبديل شد. ما به شما وعدة حيات و زندگى داديم، ولى صداى ما به هر كجا رسيد، درختان را خشكاند و صداى خِش خِشِ برگ ها به هوا برخاست».
اكبر گنجی، به نقل از آرتور كويستلر


تاريخ معاصرايران، تاريخ ايديولوژى ها و درنتيجه، تاريخ فرقه ها و تفرقه هاى سياسى است، هم ازاين روست كه ما، عموماً، نتوانسته ايم از «من فرقه گرايانه» به «ماى ملّى» فرا روييم، پس بى جهت نيست كه هريك، شعار و پرچم و پيرو خود را داريم و ...
در مقالة «رستاخيز ملّی: ضعف ها و ضرورت ها» يادآورشده بودم كه رستاخیز ملّی ایرانیان بخاطر ترکیب متفاوت و گاه متضاد نیروهای آن، بسیار شکننده و حسّاس است، اما جوهر جوان، پويا و مدرن اين رستاخيز چنان است كه ساختار نظام اسلامى را مى شكند و نفى و تغيير تماميت رژيم را درچشم اندازخود دارد، لذا لازم است تا همة ایرانیان آزاديخواه - با حسّ مسئولیت - در مراقبت، محافظت و ارتقای آن بکوشند1
برخى حوادث ناگوار در ميان ايرانيان معترض به كودتاى انتخاباتى در برخى شهرهاى اروپا و كانادا) دربارة وجود يا عدم وجود پرچم ملى ايرانيان درتظاهرات ها( وخصوصاً موضعگيرى هاى اخير آقاى اكبر گنجى، نگرانى هاى موجود دربارة شكنندگى جنبش سبز را مضاعف مى كند.
دوسال پيش وقتى با تلفن دوست عزيزم، دكترمينا راد، از آزادى اكبر گنجى آگاه شدم، اشك شوق و شادى را در ديدگانم احساس كردم. درگذشته اى نزديك، نقد تاييدآميزى بر آخرين آثار و عقايد گنجى در زندان جمهورى اسلامى نوشته بودم2، امّا وقتى گنجى به خارج از كشورآمد، اوّلين پرسش من اين بود كه: «او براى چه آمده است؟ » ... با چنين پرسشى بود كه با وجود «پرستش» بسيارى از دوستان، از شركت درجلسة سخنرانى گنجى در پاريس خوددارى كردم. و گويا در همين جلسة پاريس بود كه گنجى از جداسرى ها سخن گفت و از عدم هرگونه همكارى با برخى از نيروهاى سياسى و مبارزاتی ... بدين ترتيب: كسى كه فراتر از سازمان هاى سياسى- ايديولوژيك، مى توانست عامل «وصل» نيروهاى مبارزاتى عليه رژيم جمهورى اسلامى باشد، درهاله اى از خودبزرگ بينى و مصالح سياسى، عملاًَ، عامل «فصل» و پراكندگى نيروهاى ملّى و مبارزاتى گرديد.
اكبر گنجى كه از نهادسازى هاى انقلابى براى رژيم اسلامى و سپس مقالة «غرب ستيزى...» تا «مجمع الجزاير زندان گونه» و «مانيفست جمهوريخواهى»، راه تعالى و درازى را پيموده بود، پس از خروج از ايران و اقامت درخارج از كشور، با نوعى «بازگشت به خويش»، گويى، به اصل اسلامى خويش باز مى گردد. اين «بازگشت به خويش»، البته، حق طبيعى اكبرگنجى است، امّا وقتى او در يك مسئوليّت حسّاس سياسى- مبارزاتى قرار مى گيرد، شايسته است كه بافروتنى بيشترى عمل كندتاخود، مصداق اين سخنش(خطاب به اصلاح طلبان حكومتى( نباشد:
- « پريشان آغاز كرديد،وپريشان تر به پايان مى بريد!»
گنجى درگذشتة نزديك از دكتر عبدالكريم سروش، دكتر على شريعتى و مجتهد شبسترى و ديگران،كه تلاش مى كردند «از دلِ دين، دموكراسى و پلوراليسم و جامعه مدنى و تساهل و تسامح و روامدارى و حقوق بشر را بيرون آورند» انتقاد مى كرد و معتقد بودكه:
«كتاب (قرآن) و سنت قطعى پيغمبر با ليبرال دموكراسى و سوسيالدموكراسى تعارض دارد ... و دانة دموكراسى يا ليبرال دموكراسى را در مزرعة دين نمى توان نشاند... ».3
او در سال ١٣٧٩ درمقالة «بن بست اصلاحات»، فاتحة اصلاحات را خوانده و حتّى ختم خاتمى را گرفته بود و مى گفت: «خاتمى كسى است كه حقيقت را در پاى مصلحت - براى توجيه وضع موجود- فدا كرد و امكان اصلاحات دموكراتيك را منتفى ساخت ... خاتمى نه مى خواهد و نه مى تواند رهبر جنبش باشد ... »4 هم از اين رو بود كه گنجى، خُسران زده و خروشان، از خويش انتقاد مى كرد كه با انديشه ها و عملكردهايش، چرا موجب «مشروعيت عقلانى و قانونى» خاتمى و ديگر دوستانش شده است. آيا اينك، اكبرگنجى در مهندس ميرحسين موسوى، كدام شخصيت ترقيخواهى را كشف كرده كه اينچنين به حمايت و همگامى وى برخاسته است؟ آقاى گنجى آيا با كدام كارنامه ى مهندس موسوى ،وى را پيام آور آزادى، دموكراسى، جامعة مدنى و رفاه اجتماعى مى داند؟
متأسفانه گنجى در اين حمايت و همگامى ، چنان افراط مى كند كه با نوعى انحصارطلبى مى كوشد تا با مصادرة «جنبش سبز»، اين رستاخيز ملّى را به «هواداران مهندس موسوى» تقليل دهد، در حالى كه چه از نظر انديشه و چه از نظركارنامه و عملكرد سياسى، مهندس موسوى به مراتب، عقب تر از سيدمحمد خاتمى است، به اين دليل روشن كه مهندس موسوى يك «اصولگراى اصلاح طلب» است كه «اصولگرايىِ» وى بر اصلاح طلبى او رجحان دارد. اين امر، از يكطرف، موسوى را به محمود احمدى نژاد اصولگرا، و از طرف ديگر، موسوى را به محمد خاتمى اصلاح طلب نزديك مى كند. شايد همين «اصولگرايى موسوى» بود كه توانست وى را - برخلاف خاتمى- از صافى شوراى نگهبان رژيم بگذراند و ...
جلوة ديگرى از انحصارطلبى و تقليل گرايى اكبر گنجى، تأكيد او بر عدم وجود پرچم ايران درجنبش سبز است. اين امر، خصوصاً در آخرين بيانية وى- كه متأسفانه «حكم حكومتى رهبر» را تداعى مى كند - چشمگير است :
«از همین لحظه به طور شفاف و به صراحت تمام اعلام می کنیم: اوّل- شعار کمپین «جنایت علیه بشریت» به شرح زیر است: جنگ؟ نه. تحریم اقتصادی؟ نه. محاکمة سران رژیم به جرم «جنایت علیه بشریت»؟ آری. دوّم- نماد کمپین «جنایت علیه بشریت»، سبز سبز است و ما هیچ پرچمی، جز نماد سبز بالا نخواهیم برد. سوّم- تمامی افرادی که با این شعارها موافقند، می توانند در این کمپین شرکت کنند ...» 5
بنا بر شواهد تاريخي، در نزد ايرانيان باستان، پرچم، احترام و قداست خاصى داشت و نماد نوعى «هويّت ملّى» به شمار مى رفت. برطبق اين اسناد، در ايران باستان علاوه برپرچم هاى متنوع ارتشيان وسپاهيان،پادشاهان نيزپرچم خاص خود را داشتنداما پرچم ملى و رسمي كشور ،پرچمى بازمانده‌ از درفش كاوه آهنگر بود كه «درفش كاوياني» خوانده مي‌شد.
در شاهنامه فردوسي نيز به نشانه‌هايي برمي‌خوريم كه قداست پرچم را در نزد ايرانيان نشان مي‌دهد، مثلاً هنگامي كه «گرامى» پسرجاماسب، با دشمن نبرد مي‌كند و بر اثر ضربه‌هاي دشمن، دو دستش بريده مي‌شود، او پرچم سپاه را با دندان نگاه مي‌دارد تا از فرو افتادن آن برزمين جلوگيري كند. اين روايت نشان مى دهد كه حضور و احتزاز پرچم درميدان هاى نبرد تا چه حد براى نياكان باستانى ما اهميت و احترام واعتبارداشته است.
دربارة قدمت تاريخى و جايگاه ارزشى رنگ هاى سبز، سفيد و سرخ بر پرچم ايران، كافى است به كتيبة زير از دورة هخامنشی نگاه كنيد كه اينك در موزة « لور» ، نگهداری می شود.

با حملة تازيان و گُسست يا انقطاع ژرف در تاريخ ايران، ارزش ها و نمادهاى ملّى ما، و از جمله درفش ملّى ما، نيز دستخوش تغيير و زوال و زبونى شدوسپس ،حملات و هجوم هاى 1000 سالة قبايل بيابانگردبه ايران،باعث تعميق و تداوم انقطاع فرهنگى وانحطاط تاريخى ملت ماگرديدند،با اين حال،در سال 410 خورشيدي ( 1031 ميلادي ) سلطان مسعود غزنوي دستور داد تا نقش شير را بر پرچم موجود اضافه كنند و از آن هنگام تا انقلاب اسلامى 1357، تصوير شير بر روي پرچم ملّي ايران باقى و برقرار ماند.
در زمان خوارزمشاهيان يا سلجوقيان سکّه هائي زده شد که بر روي آن نقش خورشيد بود، رسمي که به سرعت در مورد پرچم ها نيز رعايت گرديد. در مورد علّت استفاده از خورشيد، از جمله به تأثير آئين مهرپرستي و ميترائيسم اشاره كرده اند که به دليل تقدس خورشيد در اين آئين، ايرانيان کُهن ترجيح دادندتا خورشيد بر روي سکّه ها و پرچم ها،بر پشت شير) سمبل هيبت وقدرت و شوكت) قرار گيرد.
از دوران حكومت شيعى صفويان تادوران قاجارها، تصوير شير و خورشيد بر پرچم ها نمايان بود. با پيروزي جنبش مشروطه، پرچم ايران به موضوعى داغ در ميان مشروطه خواهان و مشروعه طلبان بدل گرديد: نمايندگان مردم در مجلس هاي اوّل و دوّم به تدوين قانون اساسي و متمّم آن مي پردازند. در اصل پنجم متمّم قانون اساسي آمده بود: «الوان رسمي بيرق ايران، سبز و سفيد و سرخ و علامت شير و خورشيد است»، شماري از روحانيون مشروعه خواه استفاده از تصوير را حرام مي دانستند. امّا نمايندگان نوانديش در توجيه رنگ هاي به کار رفته در پرچم به استدلالات ديني متوسل شدند و گفتند: « رنگ سبز، رنگ دلخواه پيامبر اسلام و لذا رنگ اسلام است، بنابراين پيشنهاد مي شود رنگ سبز در بالاي پرچم ملي ايران قرار گيرد. در مورد رنگ سفيد نيز به اين حقيقت تاريخي استناد شد که رنگ سفيد، رنگ مورد علاقة زرتشتيان است، اقليت ديني که هزاران سال در ايران به صلح و صفا زندگي کرده اند و اين که سفيد، نماد صلح و آشتي و پاکدامني است و لازم است در ميان رنگ سبز و سرخ قرار گيرد تا مبشر صلح و آشتى اقوام مختلف باشد. در مورد رنگ سرخ نيز با اشاره به ارزش خون شهيد در اسلام، بويژه امام حسين و جان باختگان انقلاب مشروطيت به ضرورت پاسداشت خون شهيدان اشاره گرديد. وقتي نمايندگان روحاني با اين توجيهات، مجاب شدند و زمينه مساعد شد، نوانديشان حاضر در مجلس، سخن را به موضوع نشان شير و خورشيد کشاندند و اين موضوع را اين گونه توجيه کردند که انقلاب مشروطيت در مرداد (سال 1285 هجري شمسي 1906 ميلادي) به پيروزي رسيد يعني در برج اسد (شير). از سوي ديگر چون اکثر ايرانيان مسلمان شيعه و پيرو علي هستند و «اسدالله» از القاب حضرت علي است، بنابراين، شير، هم نشانة مرداد است و هم نشانة امام اوّل شيعيان، در مورد خورشيد نيز چون انقلاب مشروطه در ميانة ماه مرداد به پيروزي رسيد و خورشيد در اين ايام در اوج نيرومندي و گرماي خود است پيشنهاد مي کنيم خورشيد را نيز بر پشت شير سوار کنيم که اين شير و خورشيد، هم نشانة علي باشد ، هم نشانة ماه مرداد و هم نشانة چهاردهم مرداد يعني روز پيروزي مشروطه خواهان» .... بدين ترتيب:بانوعى« مشروطه ايرانى» (به تعبيردكتر آجودانى) براي اولين بار پرچم ملّي ايران به طور رسمي در قانون اساسي مشروطيت به عنوان نماد استقلال و حاکميّت ملّي مطرح شد و از آن هنگام هيچگاه تصوير شير و خورشيد از روي پرچم ملّي ايران برداشته نشد تا انقلاب اسلامی1357. گفتنى است كه در كنفرانس ژنِو) بسال 1284 خورشيدي( فروهرِ صمدخان ممتاز السلطنه، وزير مختار ايران، توانست با كوشش هاي پيگيرش، در كنار صليب سرخ، نشان شير و خورشيد سرخ ايران را به تصويب برساند6. بنابراين: مخالفت آقاى گنجى با پرچم ملّى و يا تقليل آن به «نماد سلطنت طلبان»، اگر حاكى از دشمنى با نمادِ ملّى ايرانيان نباشد، بى ترديد، نشانة ناآگاهى وى از تاريخ و فرهنگ ايران است

رستاخيز ملّى ايرانيان، اينك، از «شعارهاى قانونىِ» مهندس حسين موسوى و ديگر اصلاح طلبان حكومتى عبوركرده و سرنگونى كليّت رژيم اسلامى را هدف خود قرارداده است،لذا، در شرايط حساس كنونى، عمده كردن شبه مسئله ها و سرگرم كردن آزاديخواهان، به مسئله نماها و آگاهى هاى كاذب، نوعى ايجاد سنگرهاى مصنوعى در مقابله با سنگر استبداد و ارتجاع حاكم بر ايران است و هوشيارى نيروهاى سياسى و مبارزاتى را طلب مى كند. به اعتقاد من، شعاراخير اكبر گنجى:)«جنگ؟ نه. تحریم اقتصادی؟ نه. محاکمة سران رژیم به جرم «جنایت علیه بشریت»؟ آری ( !متضمن خواست هاى كنونى ملّت ما نيست. ازاين گذشته،شعار«محاکمة سران رژیم به جرم جنایت علیه بشریت»؟چه بساكه دامنگير مهندس حسين موسوى نيز گردد(بخاطر مسئوليت او درزمان قتل عام زندانيان سياسى در شهريورماه67)…. به باور من، انجام رفراندوم براى تعيين نوع نظام) زيرنظر سازمان هاى مستقل ملى و بين المللى( عينى ترين و عاجل ترين خواست ملّت ما براى گذار آرام ومسالمت آميز به جامعة باز و آزاد و دموكراتيك است. آيااكبرگنجى و يارانش به اين خواست ملّى، معقول و مدنى، باور دارند؟


چنين باد!

http://www.mirfetros.com/


1- لینک نخست و لینک دوم

2- برخى منظره ها و مناظره هاى فكرى درايران امروز، نشر فرهنگ، كانادا، 2004، صص169-176
3- مانيفست جمهوريخواهى، اكبر گنجى، زندان اوين، فروردين ماه- شهريور 1381، به نقل از سايت ايران امروز
4- مجمع الجزاير زندان گونه، انتشارات طرح نو، تهران، 1381، ص156-159
5- اخبار روز

6- در بارة تاريخچة پرچم درايران، نگاه كنيد به مقاله جامع وارزشمنددكترع.شاپورشهبازى،در:دانشنامه ايرانيكا،به همت استاد احسان يار شاطر:
Encyclopaedia Iranica,Flags,i .of Persia ایرانیکا

پرچم وپيكره شيروخورشيد،نصرت الله بختورتاش،تهران،1345،درفش ايران وشيروخورشيد،سعيدنفيسى، تهران،1328، شیر و خورشید نشان سه هزار ساله ،ناصر انقطاع،لس آنجلس،1385