Saturday, August 15, 2009

لاهه بقراط : بازتاب جنگ قدرت در اپوزیسیون

بازتاب جنگ قدرت در اپوزیسیون

کسانی که با چوب و چماق و قمه و گلوله و شکنجه واعتراف گیری و قتل و کشتار به جان تظاهرکنندگان افتاده‌اند، اتفاقا در دفاع از شعار «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر» است که چنین می‌کنند. کجای شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» که قید «ایرانی» آن تنها برای تأکید بر مخالفت با «اسلامی» بودن حکومت به کار می‌رود، آنقدر عجیب و غیرعادی است که برخی این هدف سی سال به تعویق افتاده را به نیروهای امنیتی نسبت می‌دهند؟! این نکته یکی از بازتاب‌های جنگ قدرت در اپوزیسیون قانونی و غیرقانونی رژیم است
*****

کیهان لندن 13 اوت 2009
الاهه بقراط
www.alefbe.com

...و بازتاب جنگ قدرت در اپوزیسیون

اشتباه نکنید. منظورم آن اپوزیسیونی نیست که رسانه‌ها و سیاستمداران خارجی بر اساس معیارهایی که نشانی از واقعیت سیاست در جمهوری اسلامی ندارد، از آن سخن می‌گویند. همان اپوزیسیونی که پس از سی سال، حرف روح‌الله خمینی مبنی بر «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر» را تأیید می‌کند و خواستار آن است که «صف انقلاب و ضدانقلاب» در خارج از کشور از هم جدا شود ولی بدش نمی‌آید اعتراضات داخل و خارج را، همه به حساب دفاع از یک سیاست و حتی به حساب تمایل مردم برای «بازگشت به استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بنویسد.

شعار «مسئله‌ساز»
از همین رو، برخی هواداران به اصطلاح چپ و اتفاقا «جمهوریخواه» آن اپوزیسیون نیز در خارج کشور، شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» را به نیروهای امنیتی و سرکوبگران نسبت می‌دهند که برای «انحراف» جنبش مردم در اجتماعات و تظاهرات ایران سر داده می‌شود! این هواداران که خود را به شال و غمزه‌بند «سبز» نیز می‌آرایند، حاضر نیستند مانند مردمی که بدون هرگونه وسیله تبلیغاتی و تدارکاتی و دفاعی در ایران چنین شعاری سر می‌دهند، این شعار را که در حقیقت همان خواسته سی سال پیش مردم است، در بلندگوهای امن خارج از کشور و با تدارکات گسترده خود تکرار کنند.
منطق را ببینید! کسانی که اتفاقا در دفاع از شعار «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر» با چوب و چماق و قمه و گلوله و شکنجه و اعتراف‌گیری و قتل و کشتار به جان تظاهرکنندگان افتاده‌اند، با سر دادن شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» می‌خواهند جنبش مردم را به «انحراف» بکشانند! آیا این استدلال برای مهار مطالبات واقعی مردم و مسیری که جنبش اعتراضی در ایران طی می‌کند، درست مانند پروژه اعتراف‌گیری «مرغ پخته» را به خنده نمی‌اندازد؟!
در عین حال، آنهایی که مدعی‌اند موظف‌اند باید شعارهای مردم را در خارج کشور تکرار کنند، همان شعارها را دستچین کرده و برخی را حذف می‌کنند. آنها این هنر را نیز دارند که با یک بام و دو هوای خود، برای مثال در برلین، جمعیت سه چهارهزار نفری یکی دو تظاهرات نخستین را در این شهر، هر بار با محدودیت‌های خود مبنی بر اینکه این پرچم را نیاورید، آن شعار را نگویید، این کاریکاتور را در دست نگیرید (حتی به آلمانی‌ها!) هر بار کم و کمتر کنند، تا جایی که اینک به چند صد نفر رسیده‌اند و همان چند صد نفر نیز همواره در حال اعتراض به شیوه و نحوه برخورد برگذارکنندگانی هستند که تازه تلاش شده است طیفی از مخالفان را در بر بگیرد. و یا مانند برگذارکنندگان اعتصاب غذای نیویورک (بگذریم از اینکه اعتصاب غذای دو سه روزه اساسا بی‌معنی است و به جای آن تحصن، اقدام مناسب‌تری به نظر می‌رسد) با محدودیت و امر و نهی سیاسی، البته بدون آنکه خود آن را رعایت کنند (عکس‌ها و پرچم‌ها و رنگ‌های خودشان را آوردند!) نهایتا نتوانستند بازتاب گسترده رنگارنگ و متنوع جامعه فکری و سیاسی ایران باشند.
برخی از همین‌ها هستند که حالا معتقدند شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» را نیروهای امنیتی رژیم سر می‌دهند تا بهانه برای سرکوب به دست آورند! یعنی این عده پس از این همه دستگیری و شکنجه و کشتار و پروژه مضحک و مفتضح اعتراف‌گیری در برابر چشم ایران و جهان، می‌خواهند بقبولانند که برخی شعارها بهانه به دست رژیم برای سرکوب می‌دهد، و از همین رو حتما از سوی نیروهای امنیتی است! در کجای جهان و در کدام زمان تعمیق جنبش مردم به سود نیروهای امنیتی و محافظان یک نظام خودکامه بوده است؟! اگر چنین است، آیا نمی‌توان متقابلا بر اساس همین استدلال کژ پرسید چرا دستچین کردن شعارها و ایجاد محدودیت در ابراز عقیده و نماد و نتیجتا شکست اتحاد عمل بین مردمی که عقاید مختلف دارند، اتفاقا از سوی نیروهای امنیتی و نفوذی‌های آنها نباشد؟! واقعا شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» است که جنبش را منحرف می‌کند و یا حذف و انکار آن؟!
جالب اینجاست که این شعار نه تنها برای برخی از چپ‌ها و جمهوری‌خواهان که مدافع بقای جمهوری اسلامی منتها با برخی اصلاحات هستند، مسئله‌ساز شده است، بلکه سر دادن آن از سوی سلطنت‌طلب‌های افراطی نیز با مخالفت روبرو می‌شود. به راستی نیز در جایی که به اصطلاح چپ‌ جمهوری‌خواه دفاع از «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر» را بر «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» ترجیح می‌دهد، چرا سلطنت‌طلب‌ها از «سلطنت، نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر» کوتاه بیایند؟!
حال آنکه اتفاقا طبیعی و منطقی این است که باور کرد مردم پس از آن انقلاب که قرار بود علیه دیکتاتوری باشد، امروز همان هدفی را فریاد می‌زنند که سی سال پیش برایش به خیابانها ریختند: جمهوری ملی، جمهوری ایرانی! کجای این شعار و هدفِ سی سال به تعویق افتاده آنقدر عجیب و غیرعادی و «انحرافی» است که باید آن را به نیروهای امنیتی نسبت داد؟!

نیروهای مسئله‌ساز
این چنین جنگ قدرت در میان نیروهای مختلف اپوزیسیون، اعم از اپوزیسیون قانونی و غیرقانونی، در داخل و خارج کشور نیز بازتاب می‌یابد. حقیقت این است که بسیاری از نیروهای سنتی چپ و راست در طول سالیان گذشته، به دلایل مختلف که می‌توان در فرصت دیگری به آنها پرداخت، درست مانند جمهوری اسلامی نیروهای خود را از دست دادند. همان‌ها که باقی ماندند نیز به گروه‌های مختلف تکه و پاره شدند. بسیاری از آنها تلاش نمودند تا زیر نام گروه‌های جدید که بتواند افراد بیشتری را در بر بگیرد، از جمله «اتحاد» فلان و بهمان، به فعالیت و جذب نیرو بپردازند. لیکن آنها نیز به دلیل همان حذف و محدودیتی که اعمال می‌کنند، پس از چندی به افرادی فرو کاهیدند که پیش از این در گروه‌های خودشان بر جای مانده بودند.
دو گروه اما در این میان با جذب بیشترین نیرو روبرو بودند:
یکی، نیروهایی جدیدی هستند که به نام‌های مختلف به ویژه در ایران توانستند اعتماد جلب کنند. آنها عمدتا تکیه فکری خود را بر دمکراسی به طور عام و دفاع از حقوق بشر نهاده و بطور فراگیر عمل می‌کنند. با احتیاط نسبت به نوع فعالیت، می‌توان تشکل‌های زنان و دانشجویی را که در دشوارترین شرایط ممکن به روشنگری در جامعه پرداخته‌اند، بر این گروه‌ها افزود.
دیگری، گروه‌های مشروطه‌خواه که با اعتقاد به اهداف انقلاب مشروطه مبنی بر آزادی وتجدد و فرا روییدن به پذیرش اصول دمکراسی و حقوق بشر توانستند حتی از گروه‌های چپ نیز افرادی را به خود جذب نمایند. تجربه ناکام و خونین سی سال جمهوری اسلامی نیز بسیاری افراد را، به ویژه از نسلی که تجربه‌ای پیش از جمهوری اسلامی داشت، به سوی مشروطه‌خواهان کشاند. نقش رضا پهلوی و تأکیدات وی بر همین اصول و این نکته که هیچ اصرار و ادعایی بر سلطنت ندارد، به نقطه قوت مشروطه‌خواهان در برابر گروه‌هایی تبدیل شد که همچنان در قید و بندهای گروهی خود بسر می‌برند و هیچ فرد قابلی را برای ارائه به جامعه ندارند. اگرچه همین امر سبب خشم سلطنت‌طلبانی گشت که به کمتر از «سلطنت» راضی نیستند.
گروه دیگری نیز وجود دارد که رگه‌های آن را می‌توان در خارج کشور دید ولی به طور عملی در داخل کشور بیشتر نشو و نما کرده چرا که بذرهای آن از خاک تجربه عینی تغذیه کرده است. و آن، چپی است که تلاش می‌کند خود را با تکیه بر آرمان‌های سوسیالیستی و کمونیستی در قاب دمکراسی و حقوق بشر جای دهد. این چپ، بر تجربه گذشته تکیه دارد، لیکن بند ناف خود را از چپ سنتی ایران بریده است، و در تجربه جدید خویش، هنوز نوپاست. از همین رو باید به آن یاری رساند تا بتواند نقش راستین خود را در امروز و آینده ایران بازی کند. سیاست هر جامعه‌ای بدون این چپ، کم‌بنیه‌ خواهد بود. این چپ است که می‌تواند در کنار نیروهای دمکرات و لیبرال به رشد دمکراسی در ایران کمک کند و در عین حال نقش مهارکننده را در لجام گسیختگی جامعه سرمایه‌داری که در کشورهایی مانند ایران با فساد عمیق نیز همراه است، بر عهده گیرد.
ویژگی مشترک همه این گروه‌ها این است که بر خلاف نیروهای راست و چپ سنتی، تکیه خود را بر دفاع از دمکراسی و حقوق بشر نهاده‌اند و موجودیت نیروهای متنوع و مخالف را در جامعه‌ بدیهی و خود را موظف به دفاع از آنها می‌شمارند. این ویژگی تفاوت بزرگ و ماهوی بین نیروهای درگیر در تحولات انقلابی کنونی با انقلاب اسلامی و انقلاب مشروطه است.
جنگ قدرتی که اینک در رژیم جریان دارد، و اپوزیسیون قانونی، از جمله نامزدهای معترض ریاست جمهوری بخشی از آن و درگیر آن هستند، دقیقا در همین نکته در اپوزیسیون غیرقانونی نظام بازتاب می‌یابد. هراس برخی «چپ‌ها» که عمدتا همان چپ‌های سنتی هستند و برخی به اصطلاح «جمهوری‌خواهان» در این است که مبادا سررشته کار از دست جمهوری اسلامی چنان در برود که آن نیروهایی دست بالا را در جنبش و تغییر و تحولات اجتماعی در دست بگیرند، که اساسا هویت و پیشینه آنها در مبارزه با آنان تعریف می‌شود: یکی مشروطه‌خواهان و دیگری جمهوری‌خواهانی که فراتر از جمهوری اسلامی می‌اندیشند. نیروهای سکولار که در فکر و عمل مدافع جدایی دین و دولت هستند، عمدتا در این دو نیرو جای گرفته‌اند و دمکرات‌های چپ و راست آینده ایران را در خود جای داده‌اند.
امروز در شرایطی که «رهبر» با عنوان «کاریکاتور انقلاب 57» ناخواسته به تأیید حرکات انقلابی مردم می‌پردازد و تحلیف رییس جمهوری‌اش در سایه حکومت نظامی برگذار می‌شود، حیف است گروه‌هایی در خارج کشور چشم و گوش خود را بسته و از یک سو با تهمت و افترا به معترضان داخل کشور، و از سوی دیگر با امر و نهی و برقراری محدودیت‌های خطی و گروهی به حذف و یا دستچین کردن رویدادها و شعارها و پرچم‌ها و رنگ‌هایی بپردازند که در خیابان‌های ایران حضور دارند و ندانند که مخاطبانشان اگر برای جلوگیری از شکاف در پشتیبانی یکپارچه از مبارزات مردم به روی خود نمی‌آورند، به این معنی نیست که آنها را تأیید می‌ کنند. شرایط است که ما را وادار می‌کند اگر پیشگام مردم نبوده و نیستیم، دست کم از آنها پس نیفتیم و تبدیل به سنگلاخ راه آنها نشویم چرا که همان گونه که همراه با نخستین اعتراضات پس از 22 خرداد نوشتم، ما ادامه انقلاب مشروطه را در نبرد با مشروعه از سر می‌گذرانیم: نبرد سنت و مدرنیته برای جدایی قاطعانه دین و دولت و برای دستیابی به آزادی و تجدد که امروز با دمکراسی و حقوق بشر تعریف می‌شود

5 اوت 2009