Thursday, August 6, 2009

عكسي تاريخي: شعبان بي مخ (مرشد لباس شخصي ها) در محضر رئیس چاقوکش ها آيت الله كاشاني


شعبان بي مخ (فرد نشسته ريشو با لباس مشگي) در محضر آيت الله كاشاني (با عمامه سياه) و آخوند فلسفي

گاهي يك عكس بيش از هزار كتاب روشنگر است. اين عكس نشان ميدهد كه پايگاه طبقاتي و گردان ضربت روحانيت به اصطلاح مبارز!! از چه نيروهايي تشكيل شده و ميشود

آقاي محمد اميني در مقاله “فدائيان اسلام و سوداي حكومت اسلامي” درباره ماهيت وابستگان به فدائيان اسلام و روابط كاشاني با اين جماعت چنين مينويسد

“…….به هر روی، به گفته حاج مهدی عراقی، « سید مجتبی میرلوحی وقتی از زندان بیرون می آید به فکر این می افتد که یک محفلی، یک سازمانی، یک گروهی، یک جمعیتی را به وجود بیاورد برای مبارزه، این فکر به نظرش می آید که از وجود افرادی باید استفاده بکنم که تا الان این افراد مُخِل آسایش محلات بوده اند، مثل اوباش ها که توی محلات هستند، گردن کلفت ها، لات ها، به حساب آن ها که عربده کش های محلات بوده اند … این ها بودند دوستانی که به دور مرحوم نواب جمع شده بودند، اکثر آن ها مرحله اول [تا آخر!] از اینجور افراد بودند…» عراقی انگیزه گزینش اوباش محلات را در این می بیند که آن ها «متدین بودند.» خود عراقی هم یکی از این گونه آدم های لات متدین بود که خواندن خاطراتش، سیمایی از سازماندهی و رفتار این گروه ترسیم می کند، که ترسناک است. نه درسی خوانده بود و نه با آموزش های دینی آشنایی داشت. درشانزده سالگی به عضویت شورای مرکزی فداییان اسلام درآمد و باور داشت که «چاقوکشی دیگر دوره اش تمام شده، حالا دیگر دوره هفت تیر کشی است!»

یکی دیگر ازاین گونه اوباش و بزن بهادرهای «متدین»، شعبان جعفری بود که با شمس قنات آبادی و کاشانی مناسباتی نزدیک داشت. خود او در خاطراتش در اشاره به ترور نافرجام فاطمی و حمله او به فاطمی پس از بیست و هشت مرداد می گوید که: «اونوقت که عبد خدایی [ضارب فاطمی] جزو فدائیان اسلام بود، منم جزو فدائیان اسلام بودم.» البته شعبان جعفری، خیلی پیشتر ازآن، از میانه سال ۱۳۲۸ که پس از دوسال بزن بهادری در لاهیجان به تهران آمد و به چاقوکشی و اخاذی در سه راه بوذرجمهری پرداخت، به پیرامون کاشانی و فداییان اسلام پیوست و «با حسین مکی، عصرها می رفتیم خونه کاشانی که بعد ما یواش یواش دیگه مرید و طرفدار سفت و سخت کاشانی شدیم.» سید مرتضی مبرقعی، که با بروجردی نزدیک بوده است، در گیرودار نخست وزیری رزم آرا به خانه کاشانی در تهران رفته و با مشاهده پیرامونیان او، از جمله شعبان جعفری و چند تن از چاقوکشان و لات های معروف تهران و گروهی از فداییان اسلام، با شگفتی از او پرسیده که «حضرت آیت الله شما مرجع روحانی هستید یا رئیس چاقوکش ها؟ از شما بعید است که چنین تیپی داشته باشید!»”

رابطه تنگاتنگ روحانيت مبارز با اراذل واوباش متدين (لباس شخصي ها) از براه انداختن دسته هاي چماقدار بر عليه مشروطه خواهان توسط شيخ فضل الله آغاز شد. در اتحاد كاشاني-خميني و فدائيان اسلام با قتل و ترور روشنفكران و مليون ادامه يافت. پس از مرگ كاشاني جبهه متحد خميني و كانون اوباش مذهبي يعني موتلفه، با اعلان جنگ بر عليه اصلاحات ارضي و دادن حق راي به زنان، در خرداد ٤٢، شورش ارتجاعي ١۵ خرداد را براه انداختند. قابل توجه آنكه طيب حاج رضايي از اوباش معروف تهران و از همدستان شعبان بي مخ در كودتاي ٢٨ مرداد، به جرم سردمداري اين شورش اعدام شد. خميني و موتلفه پس از سركوب ١۵ خرداد به محاق رفتند. اما به يمن مجاهدتهاي گروهي از روشنفكران شيعه براي زنده كردن خرافاتي نظير امت و امامت و شيعه يك حزب تمام، در سال ۵٧ دوباره به صحنه بازگشتند و البته اين بار خميني علاوه بر حمايت اوباش مذهبي، از حمايت دهها هزار دانشجو و روشنفكر مذهبي و حتي غير مذهبي برخوردار شد. امري كه فقط در سايه كار گسترده تئوريك و سياسي جمع انگشت شماري از روشنفكران مبارز مذهبي، براي بزك كردن مشتي خرافات شيعي از قبيل غيبت، وصايت، امامت قدسي و معصوميت به صورت فلسفه انقلاب و آزادي، امكان پذير شد. البته اين خيل عظيم روشنفكران و دانشجويان عليرغم توهمات تئوريك خود خواهان آزادي و عدالت اجتماعي بودند. خميني با درك اين فضا با زرنگي اهداف واقعي خود را پنهان كرد (تقيه) و خود را حامي اهداف دمكراتيك انقلاب نشان داد. او بخوبي ميدانست كه بدون شركت فعال و حمايت هزاران دانشجو و روشنفكر انقلابي، از مشتي طلبه و آخوند عافيت طلب هيچ كاري ساخته نيست

اما پس از پيروزي، خميني نقاب از چهره برداشت و با گماشتن همان اوباش مذهبي بر راس ارگانهاي امنيتي و اطلاعاتي و زندانها، كار تصفيه خونين روشنفكران و دانشجويان را آغاز كرد

برخي از اين روشنفكران و دانشجويان پس از مدت كوتاهي به كلاه گشادي كه بر سرشان رفته بود آگاه شدند و به مقاومت برخاستند و برخي ديگر كه جذب دستگاه دولتي شده بودند بتدريج شروع به ريزش كردند

آنچه در كودتاي ٢٢ خرداد روي داد را بايد گام نهايي باند هاي سياه ولايتمدار براي تصفيه خونين آخرين بازماندگان نسل ترقيخواه اما توهم زده نسبت به امكان رسيدن به عدالت و آزادي از طريق برپايي نظامي بنا شده بر خرافات مقدس شيعي، از درون سيستم ارتجاعي ولايت فقيه دانست. در اين كودتا جبهه خميني-موتلفه براي ازميان برداشتن آخرين آثار ترقي خواهي و تمدن از درون سيستم، و چرخش تاريخ ايران به سمت دوران توحش و تفتيش عقايد در قرون وسطا خيز برداشته است

چه بسا در مقطع سال ۵٧ انتشار مداركي از اين قبيل ميتوانست بسياري را هوشيار سازد. حال به هوش باشيم تا در اين لحظات تاريخي امام قلابي ديگري دستاوردهاي قيام را به تاراج نبرد

وبلاگ فرهنگ و خرافه