Wednesday, August 12, 2009

سه مطلب از نگاه يک زن - شکوه ميرزادگی


3 مطلب از نگاه يک زن شکوه ميرزادگی
جنون زنانگی که به عقل رسيد
دهه ی شصت ميلادی، يعنی حدود پنجاه سال قبل، را اوج «فمنيسم افراطی» در اروپا و آمريکا می شناسند. در اين دوران زنان غربی از مرحله ی به دست آوردن حقوق قانونی خود گذشته بودند و در واقع ديگر از نظر سياسی و اجتماعی در ساختارهای حقوقی هيچ مشکل و کمبودی نسبت به مرد نداشتند. يعنی، از حق رای گرفته تا حق انتخاب شدن، از حق آموزش در همه ی مراحل آموزشی گرفته تا حق انتخاب شغل و مسکن، از تمامی حقوق مربوط به زناشويي و سرپرستی بچه ها گرفته تا نظارت بر دارايي های خود و خانواده و غيره (که هم اکنون ما در سرزمين مان و در سرزمين هايي با قوانين مذهبی از داشتن نود و نه درصد آن ها محروم هستيم). اما زنان متوجه بودند که هنوز مسايل زيادی وجود دارند که سد راه آنها برای استفاده از اين قوانين هستند. مسايلی که به تسلط ذهينيت مرد سالار بر فرهنگ جامعه مربوط می شود، امری که در بيشتر جوامع بشری برای قرن ها بر زندگی زنان سايه انداخته است
.درک تفاوت بين داشتن حق در قانون و توان اعمال آن حق در جامعه در همه ی فعاليت های اجتماعی اهميت دارد. يعنی، اگر در قانون آمريکا نوشته بودند که زن حق انتخاب شغل خود را دارد و، مثل مردی که در اين مورد نيازی به اجازه از همسرش ندارد، زن نيز می تواند درباره ی نوع شغل خود تصميم بگيرد، اين نوشته شدن تا اجرا شدن فاصله ای بلند داشت. چرا که همچنان بسياری از افراد جامعه نمی توانستند قبول کنند که، در اين مثال، زن بدون خواست شوهرش شغلی را انتخاب کند؛ بخصوص شغلی که ناچار باشد هر ماه به سفری برود و يا شب ها ديروقت به خانه برگردد و، در نتيجه، شوهر ناچار به نگاهداری از بچه ها باشد. جامعه نيز هنوز نمی توانست برخی از مسايل عمده را ـ همچون حق سقط جنين به زن، يا پذيرش حق برخورداری از لذت های جنسی برای زن، و يا مساله ی بسيار ساده ای چون تقسيم کار خانگی بين زن و مرد را بپذيرد. در اين موارد هنوز قانون هم کاری نکرده بود و، طبعاً، توجه به لزوم پرداختن به آنها نيز در ذهنيت اکثر افراد جامعه جایی نداشت.و چنين بود که در دهه های شصت و هفتاد ميلادی، زنان فمنيست تندرويي دست به کار شدند تا اين گونه «حقوق زنان» را مطرح کرده و آنها را به شديدترين شکلی با جامعه در ميان بگذارند. در آن دوران زنان اروپايي فکری را به نام «طرح سياست بدن» مطرح کرده بودند که مورد توجه فمنيست های تندروی آمريکایی نيز قرار گرفت و بر اساس آن مبارزات گسترده ای برای گرفتن حق سقط جنين زنان آغاز شد. جالب ترين شعار آن دوره چنين بود: «اين شکم متعلق به من است!» يعنی که شما نمی توانيد درباره ی حاملگی من يا سقط جنين من تصميم بگيريد
علاوه بر اين، خواستاری حق رسيدن به اوج لذت جنسی (اورگاسم) بصورت برابر با مرد هم در همين دهه و برای اولين بار مطرح شد. تا قبل از آن، اين تصور غلط در جامعه رايج بود که زن اوج جنسی ندارد و به اين ترتيب زنان به عنوان موجوداتی منفعل و بدون نقش در روابط جنسی مطرح بوده و، در واقع، از بردن لذتی طبيعی در روابط جنسی و رسيدن به اوج جنسی محروم می شدند
.خواست حق گسترده ی ديگری که هنوز در اذهان مردم جايي نداشت به مساله کار خانگی زنان مربوط می شد؛ کاری که تا آن روز و به غلط فقط متعلق به زن ها شناخته می شد. عمق اين تبعيض را می توان در اين واقعيت يافت که از انقلاب صنعتی اروپا تا اواسط قرن گذشته، با اين که نيمی از زنان کار بيرون از خانه هم داشتند، همچنان توقع بر اين بود که کارهايي مثل آشپزی، بچه داری و نظافت و سرپرستی خانه نيز بوسيله ی آنها انجام گيرد
.در اين دوران، يکی از تندرو ترين و فعال ترين فمنيست ها، خانم «بتی فريدان» بود؛ زنی که با نوشتن کتاب «جنون زنانگی» اين گونه مسايل را به شديدترين لحنی مطرح می کرد. فريدن، در ماه اگوست 1966، سازمانی به نام «سازمان ملی زنان» را تاسيس کرد. البته زنان امريکا از اواسط قرن نوزدهم صاحب سازمان هايي خاص خود شده بودند اما اين سازمان جديد متعلق به زنانی بود که حقوقی فراتر از آنچه را که تا آن زمان برای برابری خواهی مطرح و در قوانين ثبت شده بود طلب می کردند. انتشار کتاب «جنون زنانگی» خانم فريدن، و تظاهرات مرتبی که او و طرفداران تفکرش بر پا می ساختند، اغلب به جنگ و جدال هایی تئوريک با مردها و حتی زنانی می کشيد که اين همه تندروی را برنمی تافتند. اما، در عين حال، اکنون کاملاً روشن شده است که روند جا فتادن و به باور رسيدن نسبت به حقوق زنان در ذهن جوامع اروپايي و آمريکايي، و سپس رسيدن نسيمی از آن به کل جهان، تنها به خاطر تندروی های آزادی خواهانه ی اين نوع زنان (و البته مردان) ی بوده است که در واقع به شکستن تابوها همت گماشته بودند. اگر آن ها نبودند، تعادلی که اکنون شاهد آن هستيم هرگز به وجود نمی آمد
.از دهه ی 1980 ببعد، زنان فمنيستی که برخی از همان تندروان دهه ی شصت (مثل ژوليت ميشل) هم در ميانشان بودند، رفته رفته به اين نتيجه رسيدند که زمان تند روی به سر آمده، جامعه درک کرده است که زن و مرد دو انسان هستند که ـ با حفظ همه ی تفاوت های فيزيکی، مثل مادری ـ بعتوان اعضای جامعه ی متمدن بشری از نظر قانون برابرند و جنگی بين آن ها نيست و نبايد باشد. اين همان تعادلی است که اکنون در زندگی زنان کشورهای پيشرفته بچشم می خورد و آنها، فارغ از جنگ بين زن و مرد، در ارتباط با حقوق اجتماعی و حتی حقوق فرهنگی خود به برابری رسيده اند. اما نکته در اين است که جامعه ی آمريکا اين اعتدال را بايد سپاسگزار زنانی چون فريدن باشد که با شهامت تمام «بدن زن» را در مرکز مبارزات خود قرار دادند و او را از شکل استوره ای و در پرده انزوا زيستن و، يا به قول سيمون دوبوار (که خود جزو اين زنان بود) از «جنس دوم» بودن نجات دادند
---------
انقلاب دختران خوب»، يا «دختران به عفاف روی می آورند؟»
چند واژه است که جمهوری اسلامی و طرفداران آن بشدت از آن ها می هراسند ومی کوشند تا آن ها را به عنوان مفاهيمی خطرناک به مردم معرفی کنند. يعنی، واژه هايی چون سکولاريسم، فمنيسم، حقوق بشر، دموکراسی، برابری، و آزادی همانقدر حکومتی ها را می لرزاند که با سلاحی آماده شليک به سويشان روبرو شوند. در ابتدای کار اين حکومت برخی از «متفکران!» آن سعی کردند که به شکل های مختلفی اين مفاهيم را از معنای اصلی خود دور کنند و در اين راستا دست ساخته های مختلفی همچون دموکراسی اسلامی، يا حقوق بشر اسلامی و يا فمنيسم اسلامی را (که اين آخری حتی با آنچه که با نام «فمنيسم اسلامی» در کشورهايي مثل مصر و ترکيه مطرح شده بود فرق داشت) جا بياندازند. اما، از آنجا که يخ اين کار نگرفت و خودشان به تجربه دريافتند که حتی در اين حد از تقلب نيز تحمل اينگونه کلمات را ندارند، دست به جنگی علنی با آنها زدند؛ هم بصورت فيزيکی (يعنی دستگيری و تحت فشار قراردادن طرفداران اين نوع تفکرات) و هم بشکل تدارک شرايطی برای وارونه نشان دادن اين مفاهيم در سيستم های آموزشی
.آنها، در اين سی ساله، و در بين اينگونه مفاهيم، به خصوص روی واژه ی فمنيسم حساسيت نشان داده اند و در همين چهار پنج سال گذشته، برای جنگ با اين «مفهوم واژه» و هر آن چه که در محدوده ی آن قرار می گيرد موسسات عريض و طويلی با بودجه هايي هنگفت تشکيل شده اند. از جمله ی اين موسسات نهاد جديد «اداره ی مطالعات زنان و خانواده در معاونت پژوهشی نهاد رهبری در دانشگاه ها و دفتر نشر معارف» است که به سرعت دست به انتشار مطالب و کتاب هايي زده که بايد در دانشگاه ها تدريس شوند تا «خطرات فمنيسم!» را کم کنند
.يکی از کتاب هايي که در هفته ی گذشته خبر انتشارش با تبليغاتی وسيع در نشريات دولتی مطرح شد کتابی است با نام «دختران به عفاف روی می آورند»، که قرار است، به قول خودشان، «جهت تحقق نقد برون دينی فمنيسم و نقد فمنيسم از راه پيامدها و آثار مخرب آن، در دانشگاه ها تدريس شود». قسمتی از کتاب «ترجمه و اقتباس و تلخيص!» بخش هایی از کتاب جنجالی خانم «وندی شليت» است و بخش دوم کتاب نيز به ترجمه و تخليص بخش هایی از کتاب «زن: آگاه شدن در دنيای نفسانی» اثر نسبت داده شده به خانمی به نام «نانسی لی دموس» اختصاص دارد.در تبليغات کتاب آمده است که هر دوی اين آثار نشان می دهند که: «چگونه نسل جديدی در آمريكا در حال شكل‌گيری است كه خواسته ‌هايش با گذشتگان متفاوت است و نسل جديد دختران امروز آمريكا می‌خواهند چيزی نباشند كه والدينشان بوده‌اند و در تلاشند با خويشتن‌داری، زندگی عاقلانه و عفيفانه را در پيش گيرند و رابطه ی خصوصی را تا شروع زندگی دایمی به تعويق بيندازند. آن‌ها می‌خواهند سبك زندگی و نوع پوشش خود را تغيير دهند». يا: «اين کتاب صفات زنان ناسالم و نادان را كه با بی‌خردی و هرزگی، خود و خانواده و پی آن جامعه را ويران می‌كنند، معرفی می‌كند و با طرح سئوالاتی، ذهن خواننده را برای اين پرسش آماده می‌كند كه آيا در اين دنيای شهوانی، انسان ‌هایی با بصيرت هستند يا خير؟
»من متاسفانه خانم نانسی لی دموس را نمی شناسم و هر چه گشتم نتوانستم کتابی به نام ايشان پيدا کنم اما خانم وندی شليت زنی سی و چهار پنج ساله است که در شهر وينسکانسين آمريکا متولد شده و مدت هاست که در کانادا زندگی می کند. اين نويسنده در سال 1999 با کتاب جنجالی خود به نام
A Return to Modesty: Discovering the Lost Virtue
مشهور شد. بقول ناشر، کتاب در واقع گزارشی است از روند رو به رشد نقش جديد زنان برای اين که «به جای تسليم شدن به بدی ها، بکوشند تا فردانيت خود را به دست آوردند». اين کتاب، که با روی جلدی از يک زن عريان (تابلوی مشهور و کلاسيک فريب حوا در بهشت) منتشر شد، در همان سال 1999 بحث های مختلفی را برانگيخت و نشريات معتبری چون نيویورک تايمز، و مجله هاسلر بخاطر گرايش های محافظه کارانه و ارتجاعی اش به آن تاختند. ولی، در عين حال، کتاب مورد حمايت زنانی قرار گرفت که به قول خودشان از «انقلاب جنسی» سر خورده بودند (که در ارتباط با آن و در مطلب بتی فريدن اشاره ای به آن دارم
بهر حال، نکته در اين است که کتاب پاسخی به جريانات فمنيستی راديکال پيش از خود است، جرياناتی که کسی در ايران نمی تواند به آنها و مطالبات مطرح شده در طی آنها اشاره کند. يعنی، کتاب «بازگشت به تواضع: کشف فضيلت گمشده»، کتابی است که مفاد آن صرفاً بر متن انقلاب جنسی دهه های شصت و هفتاد معنا و مفهوم دارد و هيچ يک از دلايل و بحث های آن به جامعه ای که هنوز قرار است مطابق فقه مذهب جعفری اداره شود مربوط نمی شود. به اين ترتيب، بر من معلوم نيست که در ايران در جريان آنچه خودشان «ترجمه و اقتباس و تلخيص» می نامند، از اين کتاب چه چيزهايي برداشته شده و چه نکته هابی را بر آن افزوده اند. اما، از آنجا که در ايران قانونی برای حق مؤلف وجود ندارد و بارها ديده شده که محتوای کتاب هاي ترجمه ای که به وسيله ی دستگاه های دولتی و يا ناشرين وابسته به دولت منتشر می شوند بشدت تحريف و تغيير داده شده اند، به نظرم نمی رسد که متن فارسی اين کتاب نيز نزديکی روشنی با اصل آن داشته باشد و، در نتيجه، اصلاً به درد خواندن بخورد. راست اش را بخواهيد، حتی احتمال می دهم که خوانندگان کتاب بسياری از عقايد امام جعفر صادق و يا حل المسايل ايت الله ها را از قلم وندی خانم خواهند خواند!
---------------
عبور احمدی نژاد از بيماری روشنفکری!
از جالب ترين اتفاقات پس از سوگند آقای احمدی نژاد برای رياست جمهوری غير قانونی خود، اعتراض خانم فاطمه رجبی، يکی از زنان معروف اصولگرا، به ايشان است. در واقع می شود گفت که فاطمه خانم اولین کسی است که به آقای احمدی نژاد به دليل ملايم بودن و دموکرات بودنش معترض شده است!
فاطمه خانم با اين که هيچ کسی، منهای شايد همسر و خانواده اش، جز يک چشم و ذره ای بينی از او نديده، برای کمتر کسی است که شناخته نباشد. حمله های او به آقای محمد خاتمی و آقای هاشمی رفسنجانی معروف است و نيز معروف است که وقتی دهان باز می کند هيچ کسی حريف او نمی شود. تقريباً، جز آيت الله های بنام، هر آن کسی که چوب و چماق را زمين بگذارد و امت مسلمان و غیر مسلمان را قلع و قمع نکند، يا به نظر بيايد که قصد دارد چوب و چماق را لحظه ای زمين بگذارد، مورد حمله و نيش زبان ايشان قرار می گيرد. او که انتخاب احمدی نژاد را در چهار سال پيش «معجزه ی هزاره سوم » خواند، اخيراً نامه ای به او نوشته با اين مقدمه که: «در اوج جنگ رواني و فتنه ی تبليغاتي براندازان، كه زنان و مردان سبزپوش و سگ هاي بغل كرده ی داراي قلاده سبز، با شعار "با موسوي – بي روسري" اسلاميت و انسانيت ملت را لگدمال مي نمودند، ميليون ها مؤمن خداجوي براي آرامش خود و امنيت كشور و نجات نظام اسلامي، اسلام، تشيع و ملت ايران، به خداوند و اهل بيت عليهم السلام پناه بردند، چون 4 سال پيش، آنها در مقابل منبع عظيم مالي مافياي قدرت و ثروت، به منبع لايزال الهي با نذر، دعا، نماز و احيا متوسل شدند، در اين راه، هزينه هاي مادي بسياري هم متعهد شدند، مثل انتخابات گذشته!...»
فاطمه خانم سپس از جناب معجزه هزار یسوم به دليل سخنرانی اخيرش در تلويزيون و ذکر اينکه ممکن است در کابينه ی جديدش وزير زن هم داشته باشد بشدت انتقاد کرده و گفته است: «ما مطمئن هستيم كه شما به سلامت از بيماري روشنفكري عبور كرده ايد، از اين روي، ادبيات تان، از واژگان، تعابير و جملات تروريستي اصلاح طلبي دين ستيز پاك و منزه است. اطمينان داريم شما بر اين امر واقفيد كه اين واژه ها و تعابير، از پليدي هايي است كه گفتمان برانداز اصلاح طلبي عليه تفكر ديني، رايج كرد و به دنبال آن در راستاي شريعت سوزي آن را گسترش داد. چنين بود كه محمد خاتمي سردمدار نشر اين تئوري، با انجام مكرر اعمال حرام، ضديت خود را با تحجر اعلان داشت؟!»
البته ما نمی دانيم که آقای احمدی نژاد کی به بيماری روشنفکری مبتلا بوده اند که اکنون از آن گذشته باشند اما، به هر حال، فاطمه خانم کلی آقای احمدی نژاد را ملامت کرده و خواسته اند که فکر وزير زن را در کابينه دهم از سر به در کنند. اما نکته بسيار جالبی که فاطمه خانم به آن توجه نکرده اند وجود تضادی عمده در سخن خودشان است؛ چرا که از يک سو می گويند: « آقاي رئيس جمهور! تصور مي شود شما اين مطلب را نيز از زبان مبارك امام صادق عليها سلام، رئيس مذهب تشيع، خوانده ايد كه در آخرالزمان زنان بر دولت و سلطنت و هرچيزي كه ميل به آن دارند، [احتمالاً مناصب و مدارك و...] غلبه يافته و مسلط مي گردند» و، از سوي ديگر، مرتب از آرزو و انتظار خود برای آمدن هر چه زودتر امام زمان سخن می گويند. اگر قرار است که با رسيدن زن ها به وزارت، آمدن امام زمان ايشان به جلو بيافتد آيا آقای آحمدی نژاد کار درستی انجام نمی دهد؟ و مشکل فاطمه خانم را در انتظارشان برای «ظهور حضرت» مرتفع نمی سازد؟
12 آگوست 2009http://shokoohmirzadegi.com/