مصاحبه به زبان ترکی است. خلاصه ای از ترجه سخنانش: در سمت چپ صورتم 98 ساچمه وجود داشته که همشونو به غیر از پانزده تاشو برداشتند و بقیه به علت نزدیک بدون به مناطق حساس قابل خارج کردن نبودند.جواب این جنایات رو چه کسی خواهد داد؟ خدا میدونه!نه فقط من، وقتی من خودم در بیمارستان بودم، بچه ای در تخت بغلم بود که گلوله جنگی به دستش زده بودند. یکی هم به پای فردی زده بودند، ولی باز هم مقاومت کرده بود.به خود من هزار بار گفتند که بیا جانبازت کنیم، تو جانباز وطن هستی، ولی من زیر بار نرفتم. در ایران که صدایم را خفه می کردند به نحوی از ایران خارج شدم تا از اینجا صدامو به مردم آذربایجان و همه مردم برسونم که چه ها بر سر ما می آورند، تنها من نیستم، مثل من خیلی ها هستند. کاش صدای آنها رو هم بشنویم و کاش این سال آخری باشه که وضعیت اینطوره. روزی باشه که هممون در کنار هم و دست در دست هم با هم باشیم. دوستانی هستند که خونشان رو جلوی چشم ما ریختند، شهیدشان کردند، از شهید هم عزیز ترند برای ما. مقابل چشم ما به خونشان غلطیدند و وضعی بود که خون به جای آب در جوی ها روان بود. حیف که میخوام از کسانی انتقاد کنم که نمی دانند! بعضی ها میگن که وحید چشمتو بیخودی از دست دادی، ولی من اینجا افتخار می کنم که چشمانم را در این راه داده ام و هر جا هم که میرم میگم. سربلندم و میگم به خاطر لیبرال و آزادی و آزادی مملکتم و آزادی آذربایجان بیناییم را از دست دادم و افتخار می کنم. بعد از اینکه به هوش آمدم، انگار که چشمانم رو از من نگرفته بودند. حالی داشتم که انگار دوباره متولد شده ام. حالا هم به نحوی می گذرونم و امیدوارم روزی دوباره ببینم و فکر و دست و پایم را از من نگرفته اند و می توانم دوباره مبارزه کنم و خواهم کرد مطمئن باشید و از جوانان هم می خواهم که این راه رو ادامه بدن و من هم مثل شما جوانی 24 ساله ام. این راه رو ادامه بدین و آینده مال ماست. مبارزه کنید چون بدون مبارزه پیروز نخواهیم شد. ما باید پیروز بشیم چون خون های زیادی در این راه ریخته شدند. <<ترجمه از اول تا 3:54 و با تشکر از داوود به خاطر ترجمه
Subscribe to:
Comment Feed (RSS)
|