Saturday, November 14, 2009

دردنامه یک ایرانی مقیم ژاپن

احسان فتاحیان

دردنامه یک ایرانی مقیم ژاپن


دردنامه یک ایرانی مقیم ژاپن
آه بر زبانم، اشک بر چشمانم و غم بر دلم گسترده شده است . خبر به دار آویختن احسان فتاحیان جوان آزادیخواه ایرانی را خواندم و تاب نشان ندادن واکنش در برابر این رخداد دردناک و غیر انسانی از دستم رفت .
نمی دانم چگونه احساس غم انگیز و دردناک دلم برای به دار آویختن احسان که مانند بسیاری دیگر از ایرانیان ازادیخواه طعمه ضحاکان خونخوار شد را چگونه واژه نگاری کنم.
من رویایی در دل دارم، آرزویی در سر دارم و نور امیدی در چشم دارم. رویای من این است که روزی واژه های پلیدی همچون اعدام، شکنجه و یا زندان انفرادی آنهم به دلیل دگر اندیشی، از فرهنگنامه ما ایرانیان بیرون انداخته شود و بجای آن واژه های زیبای زندگانی، مهر و بخشش در فرهنگنامه ما پررنگتر و بزرگتر نوشته گردد.
اما چه شد که ما ایرانیان که روزی به جوانمردی مشهور بودیم به چنین روزی افتادیم . چه شد که برای ما ایرانیان ارزش جان اینقدر کم شد و به ساده گی از کنار خبرهای روزمره مربوط به اعدام، شکنجه و آزار می گذریم .
کجا رفت یادگار کورش پدر ما ایرانیان که به ما مهر و بخشش و مردم سالاری را یاد داد، کجا رفت آیین زرتشت که به ما پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک را یاد داد . کجا رفت آن سروده حافظ که به ما مروت با دوستان و مدارا با دشمنان را یاد داد .ای آه ....
قلب احساس از تبش افتاد، اما خون او هنوز در رگ های ما ایرانیان می چرخد و راه او برای رسیدن به آزادی و یک زندگی انسان منشانه و بدون بندگی و برده گی در کشور ایران ادامه خواهد داشت .
به امید اینکه واکنش شدید در برابر گرفتن جان آدم ها، شکنجه و آزار مردم برای ما تبدیل به یک ارزش و آیین تغییر ناپذیر شده و دیگر چنین رویدادهای غیر انسانی و ددمنشانه در ایران و یا هر دیگر کشورها رخ ندهد .
احسان ما را ببخش که نتوانستیم تو را از دست ضحاکان زمان آزاد کنیم . روحت شاد و رستگار باشی. سپاسگزارم


http://freenews24.blogspot.com/2009/11/blog-post_5698.html