پیرامون مسئله ی اعدام احسان "مبارز کرد" و نوشته ی آرش سیگارچی
به منصور گفتم تو چقدر پول می گیری که این طور خطر می کنی؟ گفت شاهین اگر بگویم می خندی.او مامور بود تا مرا در ترکیه از مرز بگذراند و به روستایی کردنشین برویم.من برای زنده بودنم مدیون یک کرد هستم .او که با لهجه ی شیرین کردی اش حرف می زد و وقتی حرف میزد، عضله های صورت اش کشیده می شد و زخم روی صورت اش بیشتر چال می انداخت.گفت پدرم گارگر ساختمان بود. نه از سیاست چیزی می دانست و نه به اینکه چه کسی الان حاکم است و در مملکت چه می گذرد. عشق اش ما بودیم. من و خواهرم و مادرم.می گفت پدرم با اینکه سواد آنچنانی نداشت اما سینه به سینه اشعار زیادی را از بر بود و پر از متل بود و مثل. پدرم در خانه اساحه ی شکاری هم حتی نداشت . منصور دستهایش می لرزید و سعی می کرد که پنهانشان کند.گفت که 5 ساله بود که سپاهی ها به روستا یشان حمله کردند و خانه ها را بازرسی می کردند.گفت پدرم در خانه نبود . گفت که چطور درب حانه را شکستند و به مادرش که اعتراض کرده بود حمله بردند . گفت که در روستا جوانها انگشت شمار شده بودند و پیرمرد ها مانده بودند و چپق هایشان.گفت که خواهرش زیبا بود و گفت آن سپاهی که ریش زیادی داشت و بوی بدی می داد دستان خواهر نوجوان اش را محکم گرفته بود و او فریاد می زد و ...
گفتم منصور لازم نیست بیشتر برای ام توضیح بدهی .گریه کرد.گفتم پدرت چه شد؟ گفت پدرم یک هفته در خانه ماند و باهیچکس حرف نمی زد و بعد از آن رفت و بعد از یک سال خبر آوردند که مرده است .پدرم با کومله رفته بود.گفت شاهین رفتی آن ور ما را از یاد نبری .من هم گریه کردم .
امروز نوشته ی عابد توانچه را دیدم. نوشته ای کوتاه و عصبانی بود . رفتم سراغ منبع عصبانیت اش.آرش سیگارچی.دیدم چیزی پیرامون اعدام احسان نوشته بود و خیلی ها مخصوصا کرد ها را عصبانی کرده بود و بعد دیدم که بر بسیاری از نقاط مقاله اش خط کشیده است و از این سوءتفاهم عذرخواهی کرده است.کاری کاملا درست و حرفه ای.آرش سیگارچی به عقیده ی من قربانی مباحثی تعریف نشده ،شده است .گو اینکه در این دوران کمتر کسی مشی مسلحانه را تبلیغ می کند اما هنوز سرها در برابر رشادت ها و دلاوری های کردهای سرزمین کردستان خم اند.آنها که در کردستان زندگی کرده اند می دانند که در برابر آنچه که بر آنان رفته است باید قصه ها نوشت و گریه ها کرد. با این حال وظیفه ی خود می دانم تا حداقل دوستانی که با من در ارتباط هستند و نظرم را پیرامون این ماجرا پرسیده اند را به آرامش دعوت کنم تا این ماجرا تبدیل به دست آویزی برای مورد ریشخند قرار گرفتن از طرف کیهان و کیهانمرامان قرار نگیرد.به آرش سیگارچی هم پیشنهاد می کنم که تنها با بررسی همه ی جوانب و داشتن اطلاعات کافی و وافی پیرامون مسئله ی حساسی چون کردستان و احزاب آن و رابطه ی آنها با مردم کردستان مطلب بنویسد.مرام "عدم خشونت "برابر با خفت و زبونی نیست .
گاندی می گوید :میان خشونت و ترس ،باید خشونت را انتخاب کرد
گفتم منصور لازم نیست بیشتر برای ام توضیح بدهی .گریه کرد.گفتم پدرت چه شد؟ گفت پدرم یک هفته در خانه ماند و باهیچکس حرف نمی زد و بعد از آن رفت و بعد از یک سال خبر آوردند که مرده است .پدرم با کومله رفته بود.گفت شاهین رفتی آن ور ما را از یاد نبری .من هم گریه کردم .
امروز نوشته ی عابد توانچه را دیدم. نوشته ای کوتاه و عصبانی بود . رفتم سراغ منبع عصبانیت اش.آرش سیگارچی.دیدم چیزی پیرامون اعدام احسان نوشته بود و خیلی ها مخصوصا کرد ها را عصبانی کرده بود و بعد دیدم که بر بسیاری از نقاط مقاله اش خط کشیده است و از این سوءتفاهم عذرخواهی کرده است.کاری کاملا درست و حرفه ای.آرش سیگارچی به عقیده ی من قربانی مباحثی تعریف نشده ،شده است .گو اینکه در این دوران کمتر کسی مشی مسلحانه را تبلیغ می کند اما هنوز سرها در برابر رشادت ها و دلاوری های کردهای سرزمین کردستان خم اند.آنها که در کردستان زندگی کرده اند می دانند که در برابر آنچه که بر آنان رفته است باید قصه ها نوشت و گریه ها کرد. با این حال وظیفه ی خود می دانم تا حداقل دوستانی که با من در ارتباط هستند و نظرم را پیرامون این ماجرا پرسیده اند را به آرامش دعوت کنم تا این ماجرا تبدیل به دست آویزی برای مورد ریشخند قرار گرفتن از طرف کیهان و کیهانمرامان قرار نگیرد.به آرش سیگارچی هم پیشنهاد می کنم که تنها با بررسی همه ی جوانب و داشتن اطلاعات کافی و وافی پیرامون مسئله ی حساسی چون کردستان و احزاب آن و رابطه ی آنها با مردم کردستان مطلب بنویسد.مرام "عدم خشونت "برابر با خفت و زبونی نیست .
گاندی می گوید :میان خشونت و ترس ،باید خشونت را انتخاب کرد
|