چون معتصم را چشم بر بابك افتاد ، گفت : اي سگ ! چرا در جهان چنين فتنه انگيختي ؟ هيچ جواب نداد . تا هر چهار دست و پايش را بريدند و چون يك دستش بريدند . دست ديگر در خون زد و و روي خود ماليد و همه روي خود از خون خود سر خ كرد
معتصم گفت : اي سگ ! اين چه عمليست ؟
گفت : در اين حكمتي است ، شما هر دو دست و پاي مرا خواهيد بريد و گونه روي مردم از خون سرخ باشد . چون خون از روي رود رو زرد شود ، من روي خويش از خون خود سرخ كردم تا چون خون از تنم بيرون شود، نگويند كه رويش از بيم زرد شد و ...«
http://bizimtabriz.com/index.php?news=104
http://bizimtabriz.com/index.php?news=104
|