Saturday, June 27, 2009

گفتگو با یکی از خانواده های عزادار

آژانس ايران خبر: ابراهیم رجب پور، هفته گذشته همسر و دخترش را در حمله لباس شخصی ها به تظاهر کنندگان در میدان آزادی تهران از دست داد. با او که در غم ازدست دادن عزیزانش به شدت متاثر و داغدار است، گفتگو کرده ایم. وی می گوید: به کمر و گلوی زن و دخترم تیر زده بودند. وقتی رسیدیم هردو غرق در خون بودند. تشخیص پزشکان این است که در همان لحظه اصابت گلوله کشته شده اند

***آقای رجب پور این اتفاق دردناک را به شما تسلیت می گوییم. لطفا در مورد روز حادثه برایمان بگویید

همسر و دختر من از مدت ها پیش در مهد کودک "آوای باران" مشغول کار بودند و بسیار هم از کار خود راضی و خشنود. آنها از بچه های مهد کودک پرستاری می کردند ودرطول روز بارها به دلایل مختلف از محل کار خود خارج می شدند ودوباره مراجعه می کردند

***روز حادثه هم ازمهدکودک خارج شده بودند، یا اینکه درون مهد بودند مورد اصابت گلوله قرار گرفتند؟

نه, زمان حادثه دیروقت و وقت بازگشت آنها به خانه بود. به گمانم به دلیل ازدحامی که به وجود آمده بود نتوانسته بودند از مهدکودک خارج شوند

***اطلاع رسانی به شما درمورد این حادثه چگونه شکل گرفت؟

من و پسرهایم می دانستیم آن روز سیاه قرار است در اطراف میدان آزادی راهپیمایی شود و مردم در میدان آزادی تجمع داشته باشند. بنابراین هرچه قدر که میدان آزادی شلوغ تر می شد و از ساعت کاری همسرو فرزندم می گذشت نگرانی های من هم بیشتر می شد. یعنی دلشوره ای عجیب در همان لحظات به سراغم آمد. به پسرم محمد گفتم که شماره مهدکودک را بگیرد تا از اوضاع آن طرف اطلاع داشته باشیم. ولی وقتی با مهدکودک تماس گرفتیم هیچ کس جواب تلفن مارا نمی داد. نگرانی من وپسرهایم دو چندان شد و تصمیم گرفتیم به سمت مهد راه بیفتیم

***وسایل ارتباطی خاصی مانند تلفن همراه نزد خانواده شما نبود که با آنها تماس بگیرید؟

درآن روز همه تلفن ها را قطع کرده بودند, اصلا یکی از دلشوره های من همین بود که هرچه تلاش کردیم از این نگرانی در بیاییم نمی شد

***از محل سکونت شما تا مهد کودک آوای باران چه مسیری را باید طی می کردید؟

منزل ما در محله طرشت است وتا ضلع مورد نظرمان در میدان آزادی چیزی حول وحوش 30 دقیقه طول کشید. با تاریک شدن هوا و نزدیکی به میدان آزادی صدای شلیک گلوله را شنیدیم. همین طور تلاشمان برای رسیدن به مهد کودک بیشتر و بیشتر می شد. دردلم آشوب و بی قراری غریبی به وجود آمد(می گرید. سکوت) صدای گلوله هرلحظه بیشتر می شد و پسرانم محمد و علی تندتر از من می دویدند. دود غلیظی در نزدیکی محل کار به هوا پخش شده بود. ما فکر کردیم آنجا آتش گرفته و درگیری مستقیم درمهد کودک است

***اولین صحنه هایی که درمحل درگیری دیدید چه بود؟

مردم زیادی جمع شده بودند. اغلب آنها شعار می دادند و یک جا را نشانه گرفته بودند. درون کوچه یک موتور سیکلت آتش گرفته بود و مردم بودند که با سنگ به سوی ساختمان بسیج حمله ور شده بودند. علت را ازیکی دو نفر با نگرانی پرسیدم وبه من گفتند کسانی که درون ساختمان هستند با مردم درگیر شده اند

***درگیری آنها بر سر چه بود؟

نمی دانم. اصلا نمی دانم برای چه به جان هم افتاده بودند ولی امیدوارم که خداوند باعث وبانی ریختن خون این شهدا را تقاص بدهد. خون کسی به ناحق پایمال نخواهد شد. همین طور همسر و فرزند من. من دلبستگی شدیدی به هردوی آنها داشتم. آنها قربانی بازی هایی شدند که به هیچ عنوان نقشی در آن نداشتند. دختر من بسیارمعصوم بود وهمسرم یک همراه برای من وفرزندانش. همه می دانند که در خانواده ای که مادر، همسر و دخترغایب باشند چه فضایی به وجود می آید. خدا میداند که در این چند مدت چه کشیده ایم و اوضاع مان چه شکلی به خود گرفته است.

***درمهدکودک به غیر از خانوداه شما چه کسی مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود؟

هیچ کس. وقتی درب آنجا را شکستیم و وارد شدیم دیدیم که هردوی آنها پشت پنجره روبروی ساختمان بسیج غرق در خون هستند

***گلوله به کجا اصابت کرده بود؟

به کمر و گلو. هردو غرق در خون بودند. با فرزندانم بالای سر پیکرشان قرار گرفتیم و... (به شدت می گرید) تشخیص پزشکان این بود که در همان لحظه اصابت کشته شده اند.

***فکر می کنید عاملین این فاجعه چه کسانی بودند؟

مدیران سیاسی و کسانی که اسلحه بر دست داشتند

***آیا به غیر ازکسانی که در ساختمان بسیج بودند در دستان کسان دیگری هم اسلحه دیدید؟

من ندیدم. از ساختمان سه نفر شلیک می کردند

***از کسی شکایت کرده اید؟

از فرد خاصی نه اما موضوع در حال پیگیری است و مسئولین قول داده اند عاملین را شناسایی و آنها را تحت اختیار ما و قانون قرار دهند.

***چه کسانی به شما این قول ها را داده اند؟

مسئولین قضایی و دادگستری و اداره آگاهی و نیروی انتظامی

***مسئولین مهد کودک چه تصمیمی گرفته اند؟

فعلا که در آنجا بسته و پلمپ شده است تا وضعیت خانوداه من مشخص شود

***اوضاع روحی پسرانتان چگونه است؟

بسیار بد. آنها به شدت عصبی هستند و دربرابر هرچیزی این روزها عکس العمل نشان می دهند. خدا به فریاد ما برسد