Saturday, June 27, 2009

سنبه­ی پر زور مردم


سنبه گر پر زور گردد شیخنا جا می زند
در پیِ سوراخِ موشی سر به هر جا می­زند

از سریرِ عرشِ اعلا می خزد تا زیر فرش
پشتِ پا بر دنبه­ی آخوند و ملا می­زند

یا رود در چاله­ای همسانِ صدام لئیم
یا چو روباهی گریزان سر بصحرا می­زند

می­کند عمامه­اش را می­تراشد ریش و پشم
طفلکی در جمع آدم­ خویش را جا می­زند

خلق چون برخیزد و آهنگِ سالاری کند
مُهرِ خود بر تارکِ امروز و فردا می­زند

سنبه­ی امروز رستاخیز و شورِ توده­هاست
گر چه این روباهِ نالان راهِ حاشا می­زند

گر بکوبد خلق محکم کله­ی این اژدها
مار و کژدم در رود، افعی به مأوا می­زند

رقص می­باید کنون ملا به سازِ مردمان
قر بیا! این بار چون آهنگِ چا چا می­زند

گر فرو افتد ز بامِ کِرّ و ِفرّش این ولی
هر ولی­ی دیگری هم بی­گمان جا می­زند
یاور استوار