سنبه گر پر زور گردد شیخنا جا می زند
در پیِ سوراخِ موشی سر به هر جا میزند
از سریرِ عرشِ اعلا می خزد تا زیر فرش
پشتِ پا بر دنبهی آخوند و ملا میزند
یا رود در چالهای همسانِ صدام لئیم
یا چو روباهی گریزان سر بصحرا میزند
میکند عمامهاش را میتراشد ریش و پشم
طفلکی در جمع آدم خویش را جا میزند
خلق چون برخیزد و آهنگِ سالاری کند
مُهرِ خود بر تارکِ امروز و فردا میزند
سنبهی امروز رستاخیز و شورِ تودههاست
گر چه این روباهِ نالان راهِ حاشا میزند
گر بکوبد خلق محکم کلهی این اژدها
مار و کژدم در رود، افعی به مأوا میزند
رقص میباید کنون ملا به سازِ مردمان
قر بیا! این بار چون آهنگِ چا چا میزند
گر فرو افتد ز بامِ کِرّ و ِفرّش این ولی
هر ولیی دیگری هم بیگمان جا میزند
یاور استوار
|