Monday, October 20, 2008

نفرین به زبانى که ز آزادى نگوید


افسوس که این میهن ما یارى ندارد
کس با نفس خواسته ما کارى ندارد
ایران شده ویرانه و غم خوار ندارد
ملت شده در مانده و سردار ندارد
میهن شده از فقر و ستم خانه بیداد
هر گوشه جوانانِ وطن خسته و معتاد
در محفل شیخ عرب این گرگِ بیابان
ابزار طرف گشته زن و دختر ایران
از نقره گرانتر شده قیمتِ هر نان
ارزانتر از ان بوده فقط جان جوانان
از کودک ایرانى گرفت نان شب اش را
تا که شیخک لبنانى کشد عربده اش را
افسوس که این میهن ما یارى ندارد
کس با نفس خواسته ما کارى ندارد
ایران شده ویرانه و غم خوار ندارد
ملت شده در مانده و سردار ندارد
گویى که کسى جایى در این لانه ندارد
در قلب و دلش مهرى به این خانه ندارد
نفرین به زبانى که ز آزادى نگوید
این لکه ى بیگانه (عرب) ز ایرانى نشو ید