Wednesday, November 12, 2008

برای تنهایی پدرم

تونیا کبودوند
فرزند محمد صدیق کبودوند
آن هنگام که دست به قلم می‌برم قلمم او را می‌نویسد و او را می‌خواند. قلمم ناتوان از وصف مهر پدری‌ست. این قلب پردرد و پرزخمم را شاید این نوشته مرهمی باشد. از که بگویم از آنان که فریادهای عدالت‌خواهی، برابری و آزادی‌طلبی‌شان گوش دنیا را پرکرده است و اکنون برای «غیرخودی» چون او با سکوت‌های زجرآورشان قلبم را تکه تکه می‌کنند و یا از آنان که بودنشان را در رفتن به جای ماندن دیدند و تنهایی ما را تنهاتر کردند یا آنان که تماس هرازچندگاهی‌شان ما را دلگرم می‌کند و ما را به صبری هم‌چون صبر ایوب فرامی‌خواند
می‌نویسم تا همه به یاد آورند؛ او مظلوم‌ترین زندانی است که سالها با بی‌عدالتی‌ جنگید و کنون خود در چنگال این بی‌عدالتی به بندکشیده شده است. او هرگز نمی‌ایستد،‌ سکوت اختیار نمی‌کند و هرگز دست از دفاع از حق دیگران برنمی‌دارد حتی اگر در بند باشد. چه دردی جانکاه‌تر از آن که ببینی بسیاری از آنان که آزادند برای آزادی وی گامی برنمی‌دارند و او که خود گرفتار است برای رهایی همگان در تلاش است
می‌نویسم برای آنان که او را مشوش‌گر اذهان عمومی و نظام‌برانداز خویش می‌نامند باور کنند که او فارغ از بازی‌های سیاسی، تنها دلواپسی‌اش پایمال گشتن حق همنوع‌اش در هر لباس و هر جنسیت و هر نوع تفکر و ایده‌ سیاسی است
در آغاز راه تنها بود و چه خیل یارانی که دست یاری بسویش دراز کردند و خود را همگام و همراه با وی دانستند. هرکس با هدف و نیت خاص خویش خواست تا نگذارد این بار سنگین تنها بر دوش او باشد و افسوس از این میان تعداد یاران راستین انگشت‌شمار بود. چه آنانکه ترسیدند و چه آنانکه در پی‌نام و نشانی بودند همه رفتند و اکنون او باز همچون آغاز راه تنهاست. او نه می‌‌ترسد و نه در پی نام و نشانی است و چنین است تاوان ماندن 11 سال حبس و شکنجه برای آنکه نخواست برود، برای آنکه ماند تا همگان باور کنند و بدانند باید از حق دفاع کرد تاوانش هرچه هست باشد
بلوچ نیوز