تاريخ صحنه ها و لحظات خيانتبار بسياري از اين جماعت را در حق مردم و اين سرزمين بياد مي آورد که موارد اندکي از آنها بدينصورت است
- قتل دسته جمعي دراويش و اهل تصوف (صرف نظر از عقائد و افکار ايشان) در زمان صفويه بفتوي علماي اسلامي و شيعي در اوج اقتدار روحانيت درباري شيعه مانند شيخ لبناني بهايي و علامه مجلسي، در اين واقعه حکومت بکمک فتوي علما فرقه هاي مذهبي خود را نابود و مضمحل نمود
- دامن زدن مکرر به اختلافات شيعه و سني در زمان صفويه و بعد از آن جهت عدم نزديکي و ايجاد ارتباط با کشور همسايه و امپراطوري مقتدر عثماني. واضح و روشن است که روحانيت به اسم حفاظت از مذهب شيعه و مخالفت با مذهب سنت در جهت خواسته هاي دولت بريتانياي کبير بهترين خدمات را در طي قرون هجدهم و نوزدهم انجام داده است
- مبارزه با فرقه مذهبي بابيت و بهائيت به اسم گمراه بودن و ضاله بودن اين گروه. مجددا صرفنظر از کليه اعتقادات و افکار مذهب بهائيت و نظرات مختلف راجع به ايجاد و پيدايش اين فرقه، لازم بذکر است که تاريخ نشان ميدهد در ابتداي ظهور اين تفکر بسياري از روشنفکران و آزاديخواهان در جهت اعتلا و سربلندي ايران به اين تفکر پيوستند و بابيت و بهائيت عنواني شد براي سرکوبي کليه عناصر مخالف حکومت و مخالفين روحانيت
- تحرکات خيانتبار در جريان جنگ اول ايران و روس و تحريک مردم براي شروع جنگ دوم. فريادهاي عباس ميرزا و محمد شاه در زمان از دست علمايي که ايران را بدين ورطه هولناک کشانده و باعث تحميل دو قرارداد ذلت بار گلستان و ترکمانچاي شدند در همراهي مردم در غوغا سالاري و فرياد وا اسلاماي روحانيت سرسپرده به جائي نرسيد
- رد پاي اين جماعت در قتل بزرگمرد تاريخ اين سرزمين يعني اميرکبير نيز کاملا مشهود است. از اولين اقدامات مرحوم ميرزا تقي خان قطع مواجب اشرافزادگان و روحانيون و جمع کردن بساط "بست نشيني" روحانيت بود و جالب اينکه صدراعظم بعد از اميرکبير که مورد وثوق کامل دربار بريتانيا بود از سلک روحانيت بود. بجاست از آنانيکه همواره امريکا را بحق بخاطر انجام کودتاي ٢٨ مرداد و سقوط حکومت مردمي مرحوم مصدق و به عقب افتادن فرايند مردم سالاري تا نيم قرن بعد محکوم مينمايند نيم نگاهي سرزنش آميز و متوقعانه نيز به عملکرد دولت بريتانيا در سرنگوني و قتل ميرزا تقي خان اميرکبير داشته باشند
- علماي روحانيت و شيعه ضمن همراهي کامل و تعامل دو طرفه با حکومتهاي وقت عملکرد آنها را تائيد کرده اند. ظل الله خواندن سلطان و مشروعيت بخشيدن به قدرت مطلقه سلاطين در واقع جرات هرگونه مخالفت و اعتراض به قبله عالم را از مردم سلب کرده است. ملا احمد نراقي معلم بزرگ اخلاق آخوندها و نويسنده کتاب معراج السعاده در مباحث اخلاقي در مقدمه کتاب خود طي چند صفحه با بکار بردن القابي مانند قبله عالم، قطب عالم هستي، سلطان دين پناه و هزاران مزخرفات و خذعبلات ديگر به مديحه سرائي فتحعليشاه پرداخته است. اين کار با هر انگيزه اي انجام شده باشد نشان از مشروعيت بخشي به قدرت و خودباختگي در برابر آن بوده است. سلاطين قاجار و حتي رضاشاه با تائيد صريح و ضمني علما توانستند قدرت مطلقه را کسب نمايند
- نقش خيانتبار روحانيت در ناکامي جنبش مشروطه خواهي و به شکست رساندن آن غير قابل انکار است. مخالفتهاي حسادت آميز شيخ فضل الله و همراه و همگامي وي با دربار صرفا ناشي از ضديت و مخالفت با هر گونه نوآوري و نوانديشي و تجددگرائي بود بطوري که اصل تساوي حقوق انسانها را بسادگي با استناد به آيات قراني نفي مينمود و کلمه قبيحه آزادي را محکوم مينمود. فتوي ننگين وي در به قتل رساندن مبارزين، روزنامه نگاران و نويسندگان آن دوره ياد آور فتواهاي آخوندهای جنايتکار امروزي مانند مصباح يزدي در بقتل رساندن نويسندگان و آزاديخواهان امروز است. لازم بذکر است که همراهي و پشتيباني مرحوم بهبهاني و مرحوم طباطبائي و تائيدات آخوند خراساني از نهضت مشروطيت صرفا بخاطر اعتماد آنان به طبقه روشنفکر و نخبگان پيشرو و تحت تاثير آموزهاي مرحوم سيد جمال الدين بوده است. مرحوم طباطبائي در جائي گفته است "ما که خودمان از مشروطه چيزي نميدانستيم ولي گفتند بدنبال تاسيس عدالتخوانه هستند و ما هم حمايت کرديم". اين همراهي نيز ناشي از مراتب تعهد و علائق اين افراد به اين سرزمين و بوده و تنها مرجعيت مذهبي آنان در اين جهت باعث همراهي مردم و کمک به نهضت بوده است. به غير از اين دو بزرگوار و مرحوم آخوند خراساني که مرگ وي مشکوک است اين جماعت به هر وسيله با نهضت مشروطه مخالفت کردند و معروف است که شيخ فضل الله با خواندن کتب بهائيت بر منبر مردم را بر ضد مشروطه طلبان تهييج ميکرد. علامه نائيني نيز در ابتدا با نگارش کتاب تنبيه الامه و تنزيه المله از مشروطه حمايت ولي پس از مدتي از مخالفين شد و حتي در زمان به قدرت رسيدن رضاخان از وي تمجيد و تحسين بسياري نموده است
- مخالفت خيانتبار سيد حسن مدرس با جمهوري رضاخان و موج تجدد و نوآوري وي بدلايل واهي و بخاطر مخالفت با شخص رضاخان و مخالفت ذاتي با هر چه که از غرب وارد آمده بود. جمله معروفي از وي در تاريخ ثبت است که رضاخان از وي پرسيده است که "سيد از جان من چه ميخواهي؟" وي سيد در جواب گفته است "ميخواهم تو نباشي." مسلما مدرس و رضاخان از لحاظ سياسي با يکديگر بشدت مخالف بوده اند ولي اين جواب بيان کننده عمق کينه و حسادت و عداوت شخصي مدرس با رضاخان را نشان ميدهد. مسلما اگر رضاخان وظيفه خود در نابود کردن اين جماعت و رفع شر آنان از سر مردم ايران را به اتمام رسانيده بود امروز حکومت به اين فرقه نميرسيد
- مهمترين فصل و ورق خيانتبار اين جماعت در جريان کودتاي ٢٨ مرداد و همراهي با دربار در جهت سرنگوني حکومت دکتر مصدق بوده است. مانند نهضت مشروطه اين جماعت ابتدا با مردم و بعد از نيروهاي پيشرو وارد نهضت شده ولي سهم بيشتري را طلب کرده اند. خيانت کاشاني در جهت قطع حمايت از مصدق و حمايت از کودتا و تلگراف وي و تبريک به دربار براي رفع فتنه مصدق و فرستادن نماينده خود فلسفي به نزد زاهدي داستان معروفي است که البته جزئيات و اسرار آن هنوز کاملا روشن نيست ولي آنجه که مسلم است دولت انگليس به کمک شخص کاشاني و فرقه جنايتکار فدائيان اسلام ضربه هاي مهمي به نهضت ملي نفت و حکومت ملي وارد نمود
- در جريان انقلاب اسلامي نيز جماعت روحانيت با اينکه هيچ سهم عمده اي در شروع حرکت انقلاب نداشت ولي با استفاده از شبکه گسترده خود در سراسر کشور بسرعت بر روي امواج انقلاب سوار و در موقعيت رهبري آن قرار گرفت. لازم بذکر است که از ميان اين قشر قبل از انقلاب ١٣٥٧ تنها آقايان غفاري و سعيدي و آن هم زير شکنجه کشته شده بودند و البته تعدادي نيز در زندان و تبعيد بودند که همه آنها بخاطر طرفداري از خميني بزندان يا تبعيد افتادند. در مقابل جنبش ملي و قهري بمراتب سهم بيشتري در پيشبر حرکتهاي انقلابي داشتند. اين جماعت پس از اشغال سفارت امريکا انقلاب را با پسوند اسلامي مصادره نموده و عناصر ملي و آزاديخواه و حتي عناصر مذهبي دخيل در پيروزي را تصفيه نمودند و زمينه هاي قطع رابطه با امريکا و حمله نظامي را فراهم آوردند
- در جريان جنگ تحميلي که ارتشيان و سپاهيان و بسيجيان و فرزندان دلير اين آب و خاک در مدت کمتر از دوسال دشمن را تا مرزهاي بين المللي به عقب راندند اين جماعت به اسم رفع فتنه در جهان باعث تداوم هشت سال جنگ و وارد نمودن صدمات انساني جبران ناپذير و بيش از صد ميليارد دلار خسارت مالي شده و بعد هم بسادگي از تمامي حرفها و ادعاهاي خود گذشته و هر چه گفته بودند را زير پا گذاشتند و شيرينی پيروزی را در کام مردم به تلخی تبديل نمودند. حتي در طول جنگ نيز آن قشر از روحانيت که مخالف ادامه جنگ و اعمال خميني بودند از ترس جان کلامي به مخالفت بر نياوردند و ظاهرا تنها کسي که از درون همين حاکميت با سياستهاي خميني به مخالفت پرداخت و هزينه سنگيني نيز پرداخت منتظري بود
مسلما پس از فروپاشي نظام جمهوري وحشت و ترور اسلامي ابعاد فاجعه و جنايتهاي اين جماعت طي 30 سال گذشته در حق ملت و مردم ايران بيشتر آشکار خواهد شد
- قتل دسته جمعي دراويش و اهل تصوف (صرف نظر از عقائد و افکار ايشان) در زمان صفويه بفتوي علماي اسلامي و شيعي در اوج اقتدار روحانيت درباري شيعه مانند شيخ لبناني بهايي و علامه مجلسي، در اين واقعه حکومت بکمک فتوي علما فرقه هاي مذهبي خود را نابود و مضمحل نمود
- دامن زدن مکرر به اختلافات شيعه و سني در زمان صفويه و بعد از آن جهت عدم نزديکي و ايجاد ارتباط با کشور همسايه و امپراطوري مقتدر عثماني. واضح و روشن است که روحانيت به اسم حفاظت از مذهب شيعه و مخالفت با مذهب سنت در جهت خواسته هاي دولت بريتانياي کبير بهترين خدمات را در طي قرون هجدهم و نوزدهم انجام داده است
- مبارزه با فرقه مذهبي بابيت و بهائيت به اسم گمراه بودن و ضاله بودن اين گروه. مجددا صرفنظر از کليه اعتقادات و افکار مذهب بهائيت و نظرات مختلف راجع به ايجاد و پيدايش اين فرقه، لازم بذکر است که تاريخ نشان ميدهد در ابتداي ظهور اين تفکر بسياري از روشنفکران و آزاديخواهان در جهت اعتلا و سربلندي ايران به اين تفکر پيوستند و بابيت و بهائيت عنواني شد براي سرکوبي کليه عناصر مخالف حکومت و مخالفين روحانيت
- تحرکات خيانتبار در جريان جنگ اول ايران و روس و تحريک مردم براي شروع جنگ دوم. فريادهاي عباس ميرزا و محمد شاه در زمان از دست علمايي که ايران را بدين ورطه هولناک کشانده و باعث تحميل دو قرارداد ذلت بار گلستان و ترکمانچاي شدند در همراهي مردم در غوغا سالاري و فرياد وا اسلاماي روحانيت سرسپرده به جائي نرسيد
- رد پاي اين جماعت در قتل بزرگمرد تاريخ اين سرزمين يعني اميرکبير نيز کاملا مشهود است. از اولين اقدامات مرحوم ميرزا تقي خان قطع مواجب اشرافزادگان و روحانيون و جمع کردن بساط "بست نشيني" روحانيت بود و جالب اينکه صدراعظم بعد از اميرکبير که مورد وثوق کامل دربار بريتانيا بود از سلک روحانيت بود. بجاست از آنانيکه همواره امريکا را بحق بخاطر انجام کودتاي ٢٨ مرداد و سقوط حکومت مردمي مرحوم مصدق و به عقب افتادن فرايند مردم سالاري تا نيم قرن بعد محکوم مينمايند نيم نگاهي سرزنش آميز و متوقعانه نيز به عملکرد دولت بريتانيا در سرنگوني و قتل ميرزا تقي خان اميرکبير داشته باشند
- علماي روحانيت و شيعه ضمن همراهي کامل و تعامل دو طرفه با حکومتهاي وقت عملکرد آنها را تائيد کرده اند. ظل الله خواندن سلطان و مشروعيت بخشيدن به قدرت مطلقه سلاطين در واقع جرات هرگونه مخالفت و اعتراض به قبله عالم را از مردم سلب کرده است. ملا احمد نراقي معلم بزرگ اخلاق آخوندها و نويسنده کتاب معراج السعاده در مباحث اخلاقي در مقدمه کتاب خود طي چند صفحه با بکار بردن القابي مانند قبله عالم، قطب عالم هستي، سلطان دين پناه و هزاران مزخرفات و خذعبلات ديگر به مديحه سرائي فتحعليشاه پرداخته است. اين کار با هر انگيزه اي انجام شده باشد نشان از مشروعيت بخشي به قدرت و خودباختگي در برابر آن بوده است. سلاطين قاجار و حتي رضاشاه با تائيد صريح و ضمني علما توانستند قدرت مطلقه را کسب نمايند
- نقش خيانتبار روحانيت در ناکامي جنبش مشروطه خواهي و به شکست رساندن آن غير قابل انکار است. مخالفتهاي حسادت آميز شيخ فضل الله و همراه و همگامي وي با دربار صرفا ناشي از ضديت و مخالفت با هر گونه نوآوري و نوانديشي و تجددگرائي بود بطوري که اصل تساوي حقوق انسانها را بسادگي با استناد به آيات قراني نفي مينمود و کلمه قبيحه آزادي را محکوم مينمود. فتوي ننگين وي در به قتل رساندن مبارزين، روزنامه نگاران و نويسندگان آن دوره ياد آور فتواهاي آخوندهای جنايتکار امروزي مانند مصباح يزدي در بقتل رساندن نويسندگان و آزاديخواهان امروز است. لازم بذکر است که همراهي و پشتيباني مرحوم بهبهاني و مرحوم طباطبائي و تائيدات آخوند خراساني از نهضت مشروطيت صرفا بخاطر اعتماد آنان به طبقه روشنفکر و نخبگان پيشرو و تحت تاثير آموزهاي مرحوم سيد جمال الدين بوده است. مرحوم طباطبائي در جائي گفته است "ما که خودمان از مشروطه چيزي نميدانستيم ولي گفتند بدنبال تاسيس عدالتخوانه هستند و ما هم حمايت کرديم". اين همراهي نيز ناشي از مراتب تعهد و علائق اين افراد به اين سرزمين و بوده و تنها مرجعيت مذهبي آنان در اين جهت باعث همراهي مردم و کمک به نهضت بوده است. به غير از اين دو بزرگوار و مرحوم آخوند خراساني که مرگ وي مشکوک است اين جماعت به هر وسيله با نهضت مشروطه مخالفت کردند و معروف است که شيخ فضل الله با خواندن کتب بهائيت بر منبر مردم را بر ضد مشروطه طلبان تهييج ميکرد. علامه نائيني نيز در ابتدا با نگارش کتاب تنبيه الامه و تنزيه المله از مشروطه حمايت ولي پس از مدتي از مخالفين شد و حتي در زمان به قدرت رسيدن رضاخان از وي تمجيد و تحسين بسياري نموده است
- مخالفت خيانتبار سيد حسن مدرس با جمهوري رضاخان و موج تجدد و نوآوري وي بدلايل واهي و بخاطر مخالفت با شخص رضاخان و مخالفت ذاتي با هر چه که از غرب وارد آمده بود. جمله معروفي از وي در تاريخ ثبت است که رضاخان از وي پرسيده است که "سيد از جان من چه ميخواهي؟" وي سيد در جواب گفته است "ميخواهم تو نباشي." مسلما مدرس و رضاخان از لحاظ سياسي با يکديگر بشدت مخالف بوده اند ولي اين جواب بيان کننده عمق کينه و حسادت و عداوت شخصي مدرس با رضاخان را نشان ميدهد. مسلما اگر رضاخان وظيفه خود در نابود کردن اين جماعت و رفع شر آنان از سر مردم ايران را به اتمام رسانيده بود امروز حکومت به اين فرقه نميرسيد
- مهمترين فصل و ورق خيانتبار اين جماعت در جريان کودتاي ٢٨ مرداد و همراهي با دربار در جهت سرنگوني حکومت دکتر مصدق بوده است. مانند نهضت مشروطه اين جماعت ابتدا با مردم و بعد از نيروهاي پيشرو وارد نهضت شده ولي سهم بيشتري را طلب کرده اند. خيانت کاشاني در جهت قطع حمايت از مصدق و حمايت از کودتا و تلگراف وي و تبريک به دربار براي رفع فتنه مصدق و فرستادن نماينده خود فلسفي به نزد زاهدي داستان معروفي است که البته جزئيات و اسرار آن هنوز کاملا روشن نيست ولي آنجه که مسلم است دولت انگليس به کمک شخص کاشاني و فرقه جنايتکار فدائيان اسلام ضربه هاي مهمي به نهضت ملي نفت و حکومت ملي وارد نمود
- در جريان انقلاب اسلامي نيز جماعت روحانيت با اينکه هيچ سهم عمده اي در شروع حرکت انقلاب نداشت ولي با استفاده از شبکه گسترده خود در سراسر کشور بسرعت بر روي امواج انقلاب سوار و در موقعيت رهبري آن قرار گرفت. لازم بذکر است که از ميان اين قشر قبل از انقلاب ١٣٥٧ تنها آقايان غفاري و سعيدي و آن هم زير شکنجه کشته شده بودند و البته تعدادي نيز در زندان و تبعيد بودند که همه آنها بخاطر طرفداري از خميني بزندان يا تبعيد افتادند. در مقابل جنبش ملي و قهري بمراتب سهم بيشتري در پيشبر حرکتهاي انقلابي داشتند. اين جماعت پس از اشغال سفارت امريکا انقلاب را با پسوند اسلامي مصادره نموده و عناصر ملي و آزاديخواه و حتي عناصر مذهبي دخيل در پيروزي را تصفيه نمودند و زمينه هاي قطع رابطه با امريکا و حمله نظامي را فراهم آوردند
- در جريان جنگ تحميلي که ارتشيان و سپاهيان و بسيجيان و فرزندان دلير اين آب و خاک در مدت کمتر از دوسال دشمن را تا مرزهاي بين المللي به عقب راندند اين جماعت به اسم رفع فتنه در جهان باعث تداوم هشت سال جنگ و وارد نمودن صدمات انساني جبران ناپذير و بيش از صد ميليارد دلار خسارت مالي شده و بعد هم بسادگي از تمامي حرفها و ادعاهاي خود گذشته و هر چه گفته بودند را زير پا گذاشتند و شيرينی پيروزی را در کام مردم به تلخی تبديل نمودند. حتي در طول جنگ نيز آن قشر از روحانيت که مخالف ادامه جنگ و اعمال خميني بودند از ترس جان کلامي به مخالفت بر نياوردند و ظاهرا تنها کسي که از درون همين حاکميت با سياستهاي خميني به مخالفت پرداخت و هزينه سنگيني نيز پرداخت منتظري بود
مسلما پس از فروپاشي نظام جمهوري وحشت و ترور اسلامي ابعاد فاجعه و جنايتهاي اين جماعت طي 30 سال گذشته در حق ملت و مردم ايران بيشتر آشکار خواهد شد
|