آقای کدیور ! حجاب از خود برگیرید !
آذرمیدخت بهرام
به تازگی « محسن کدیور » که یکی از آموزش دیدگان حوزه های علمیه است ، در مصاحبه ای با یک سایت اینترنتی سخنانی ابراز کرده است که نمی توان بی اعتنا از کنار آن گذشت . این اعتنا البته نه به سبب ارزشمندی محتوایی سخنان یا جایگاه ویژه گوینده آن است ، بلکه از آن رو در خور نگرش است که نامبرده خود را نماینده دیدگاه های کسی می نامد که در حال حاضرمردم ایران برای گذر از دیکتاتوری به دموکراسی از نامش به عنوان « اسم شب » بهره می برند . وگرنه از آن رو که این جناب در مدرن ترین کشور دنیا هنوز با لباسی در مجامع ظاهر می شود که پوشندگان آن خود را متعلق به طبقه ای ممتاز می پندارند و بر پایه این « توهم » هر چه می خواهند می گویند و هرچه می خواهند بر مردم روا می دارند ، اساسا نمی بایست به آن اعتنا کرد . ولی همانگونه که آورده شد ، عده ای اورا نماینده « میر حسین موسوی » می خوانند و می کوشند به استناد حرف های او - و کسانی مانند او - جنبش براندازی خواهی مردم ایران را به کوششی برای تغییر هیات دولت مختصر کنند و از یک سو به دولت های دیگر بقبولانند که مردم ایران هنوز اصل این رژیم جنایتکار را می خواهند و از سوی دیگر نیز از مطالبات راستین این ملت به جان آمده فروکاهند و آنان را از برداشتن گام های جدی تر برای کنار زدن این حکومت - و در نتیجه رسیدن به آزادی - باز دارند .
( ناگفته نماند در این نوشتار ترجیح داده شد که از به کار بردن ترکیب حجت الاسلام برای محسن کدیور خودداری شود . چون این عناوین همه تشریفاتی است و به ارزشگذاری ها در یک قشر تعلق دارد و به درد خود همان جماعت هم می خورد . )
بر پایه آنچه رفت ، باید که ساده و بی اعتنا از کنار سخنان این جناب نگذشت ؛ و شایسته است نگاهی هر چند کوتاه به گفته هایش داشت تا نشان داده شود چرا هم میهنان خارج نشین نمی توانند به هم بپیوندند و با انسجام کامل و همبستگی فراگیر و استوار به یاری هم میهنان شان در درون کشور بیایند . خارج نشینانی که بسیاری شان دل در گرو این آب و خاک دارند و دلواپسی از سرنوشت به خیابان آمدگان در درون مرز ، خواب ازچشمان شان ربوده است .
به راستی امثال آقای محسن کدیور مصداق بارز چرایی این شکاف اند . آنان چنان سخن می گویند که گویی خود را به ینگه دنیا رسانده اند که نگذارند هرگز همجوشی لازم میان خواسته های ایرانیان برون و درون مرز برای براندازی این رژیم ضد بشری صورت گیرد .
محسن کدیور در مصاحبه اش نخست پانزده خطای آشکار و برجسته جمهوری اسلامی را بر می شمرد ؛ که گزیده وار چنین اند :
1 – نخستین انحراف از اصول اولیه انقلاب ، ورود اصل « ولایت فقیه » به قانون اساسی کشور ؛ که بعدا به « ولایت مطلقه فقیه » تبدیل شد . وی توضیح می دهد که در ابتدا بنا نبود چنین اصلی در قانون اساسی گنجانده شود . البته گناه این گنجاندن را هم به گردن مردمی می اندازد که هنوز مسلم نیست چقدرشان در انتخابات تغییر حکومت رای آری داده اند ! و می گوید که خمینی در بیانیه های خود در پاریس هرگز به « ولایت فقیه » اشاره نکرده بود . به کوتاه سخن این که خمینی نمی خواست و مردم و مریدان خمینی بودند که چنین خواستند .
انگار بنا بوده که آن مرد مزور و چند چهره ، در مصاحبه های پاریس اش ، به همه منویات درونی اش از قتل عام نظامی ها و تسویه حساب با مسوولان رژیم پیشین و کشتن هزاران جوان بیگناه در زندان ها به جرم فروش نشریه حزبی و امثال این ناپاک اندیشی ها اعتراف کند !
2 – تندروی های آغاز انقلاب و نادیده گرفتن موازین قضایی .
منظور همان قتل عام بی محاکمه و ددمنشانه نظامیان و مسوولان دوره پهلوی دوم است .
3 - نقض ازادی مطبوعات از همان ابتدای انقلاب و شعار بشکنید این قلم ها را .
البته کدیور نمی گوید که این شعار از زبان چه کسی بیرون آمد . زیرا نمی خواهد دائما نام سید روح الله خمینی را بر زبان بیاورد . چون احتمالا با او کار دارد و خودش هم مید اند که میرحسین موسوی از دوره این جنایتکار بزرگ تاریخ ، به عنوان دوران طلایی حضرت امام یاد می کند .
4 – شیوه برخورد با دولت موقت .
این جا هم سخنران نمی گوید که چه کسی این برخورد را داشت . بماند که بازی های سیاسی نشان داد وقتی عده ای تحصیلکرده اروپا - که ارزش زندگی در کشورهایی با حکومت های مبتنی بر دموکراسی را از نزدیک لمس کرده بودند - برای کسب قدرت به دنبال کسی می افتند که از دهه ها پیش از آن ، افکار عقب مانده اش را در کتاب هایش آورده بود ، چه سرانجامی می یابند .
تیزبینی که امروز مردم ایران باید به خرج دهند و به دام فریبکاری ها نیفتند . به دام تزویر کت و شلواری هایی که در برون مرز آب به آسیاب این رژیم ننگین می ریزند .
5 – اشغال سفارت آمریکا
6 – انقلاب فرهنگی
7 – ادامه جنگ
8 – اعدام های سال شصت و هفت
البته باز هم گوینده ذره ای اشاره نمی کند که چند مورد بالا هم دقیقا زیرنظر مستقیم و به دستور شخص روح الله خمینی بود .
9 – گنجاندن واژه « مطلقه » در میان اصل ولایت فقیه در قانون اساسی و تبدیل آن به اصل ولایت مطلقه فقیه .
این مورد یکبار هم در بند یک آمده بود .
10 – انتخاب خامنه ای از سوی مجلس خبرگان به جانشینی روح الله خمینی
11 – ورود نظامیان به عرصه سیاست
12 – آغشته کردن سیاست به دروغ در دو دهه اخیر جمهوری اسلامی .
این یکی به راستی « عجبا و شگفتا گفتن » دارد . چون گویی مصاحبه شونده – یعنی محسن کدیور - بی درنگ از یاد برده که در ابتدای سخنان اش چه خطاهای بزرگی را برشمرده است که همگی ریشه در دروغ ها و فریب ها داشته است . گویی ناگهان دچار نسیان می شود که خمینی در بهشت زهرا چه ها گفت و در عمل چگونه رفتار کرد .
13 – جمهوری اسلامی به جای اولویت دادن به ایران ، به جهان اسلام اولویت می دهد .
این یکی هم انگشت حیرت آدمیان را به سوی دهان شان می کشاند . آخر مگر نه آن که خمینی از همان ابتدای تکیه زدن بر تخت ولایت فقیه ای اش از صدور انقلاب اسلامی سخن گفت و از ملیت و ملی گرایی روی برتافت و آشکارا واژه « امت » را به جای « ملت » نشاند ؟
بماند که محسن کدیور در میان سخنان اش نیش زبانی هم نثار روسیه و چین می کند و می گوید : « نگاه به روسیه و چین ، جایگزین نه شرقی و نه غربی شده است » . عجبا که گوینده از یاد می برد این نگاه از ابتدا هم بوده است . چرا که روسیه از دیرباز و نه تنها از پیش از آغازگیری تظاهرات مردم و فروپاشی رژیم پیشین ، به یاری ایادی خود ( از جمله حزب توده ) نقش آفرینی ها داشت که پس از آن هم همواره یارغار این رژیم ضد بشر بوده است . اساسا وجود ایدئولوژی ، خود موجب همدلی می شود . خواه ازمحتوایی به ظاهر متفاوت برخوردار باشند . به مصداق کبوتر با کبوتر / باز با باز ، باید که چین و روسیه ازاین رژیم حمایت کنند . چون نه تنها بخش چشمگیری از منافع اقتصادی و سیاسی شان از سوی این حاکمیت تامین می گردد ، که خود به واسطه زیستن زیر چتر ایدئولوژی ، خوب می توانند چرایی عملکرد سردمداران این رژیم را در سرکوب مخالفان ، تعطیلی مطبوعات ، رواج همه گونه فساد در دستگاه های دولتی و هزاران مورد دیگر دریابند و بر آن ها چشم بپوشند .
14 – حمله به علوم انسانی .
این یکی نه شگفت انگیز که مسخره و مضحک است . زیرا در کشوری که با نوع حکومتی اداره می شود که انسان « به ما هُوَ انسان » دارای هیچ ارزش و جایگاهی نیست ، چگونه می توان چشم داشت که سران چنین حکومتی به « علوم انسانی » ارج بگذارند .
نگاه این حکومت به مردم ، نگاه به امت است ، امت اسلامی ؛ امتی که باید با نشان ِ « بندگی » زندگی کند . البته ظاهرا این بندگی را به بندگی الله نسبت می دهند ، ولی برای همان الله ، جانشین می گذارند و امت می شود بنده جانشین الله .
از این گذشته مگر درانقلاب فرهنگی نخست که دوستان امروزین همین آقای کدیور( عبدالکریم سروش و امثال او ) به قلع و قمع دانش و دانشگاه و دانشگاهیان پرداختند ، صدای اعتراضی از خمینی و خمینی چی ها برخاست که اکنون باید فلاخن اعتراض به سوی سیدعلی حسینی خامنه ای و هیات همراه بچرخد ؟
این بی اعتنایی به علوم انسانی و دیگر علوم ، در ذات این رژیم نهفته است و اصلا به یاری آن به حیات خویش ادامه می دهد . مگر دراین رژیم می شود گفت که انسان از آسمان نیامده و مانند همه موجودات سیر تکامل را پیموده و بهشت ای نیست که آدم و حوا با خوردن سیب یا گندم و غیره از آن بیرون رانده شده باشند و باقی قضایا ؟ مگر می شود گفت که فرقی نمی کند افراد با کدام پا به دستشویی وارد شوند ؟ مگر می شود گفت حصبه و سیاه سرفه بیماری اند و نمی توان با دیگ پلوی نذری و آویختن پارچه سبز به ضریح فلان امام و امامزاده درمان اش کرد ؟ اصلا این آقایان چرا آن لباس را می پوشند ؟ می خواهند با آن لباس بگویند که همه بهشت و جهنم و آنچه گفته شده خرافات است ؟ می خواهند درباره آفرینش زمین و آسمان و ستارگان سخن بگویند و نشان دهند که آنچه در کتاب مقدس شان آمده ، با واقعیت تفاوت ِ دانش و دین دارد ؟ آیا می خواهند کتاب مقدس شان را زیر سوال ببرند ؟ آنوقت تکلیف سهم امام و خمس و زکات و ضرورت رفتن به حج و خواندن نماز فلان و بهمان چه می شود ؟ ایشان که کشیش نیستند و جایگاه آنان را هم ندارند که بگویند لباس مخصوص پوشیده اند که مردم نزد شان بیایند و به گناهان زمینی شان اعتراف کنند تا دست کم دلشان آرام شود و از این رهگذر ، « اخلاق » در جامعه گسترش بیابد . بهانه ای که روز به روز کمرنگ تر شده است .
پس خاصیت لباس فرم ِ آموزش دیدگان حوزه های علمیه چیست اگر بخواهند آنچه را گفته و صحیح شمرده شده کتمان کنند ؟
15 – عدم سعه صدر و عدم تحمل مخالفان .
در این مورد اگر هر کسی بخواهد از منظر دین به موضوع بپردازد ، می تواند ده ها آیه از کتابی را که محسن کدیور به آن باور دارد برشمرد که اساسا دینی که این حکومت با تکیه بر آن بنیاد نهاده شده ، تحمل مخالف را ندارد و با جزیه و تهدید به قتل و جنگ و غزوه او را خاموش می کند . ولی چون در اینجا از منظر دین به موضوع پرداخته نمی شود ، از آوردن مثال ها پرهیز می گردد . ولی باید به ایشان گفت که مگر این عدم تحمل مخالف ، تنها با همین دوره بیست ساله سردمداری « سیدعلی » پیوند دارد ؟ مگر خودتان از کشتار زندانیان درسال شصت و هفت نگفتید ؟ مگر از قتل عام نظامیان در روزهای نخست انقلاب یاد نکردید ؟ این ها مخالفان رژیم دینی نبودند ؟
پس چرا شما و دوستان تان آن دهه نخست را دهه طلایی می نامید و می خواهید تنها با برداشتن احمدی نژاد ، مردم را به آن سالها باز گردانید ؟ چرا صریحا اعلام نمی کنید که شخص روح الله خمینی در همه جنایات و سرکوب ها و خفقان و بگیر و ببندها نقش داشته است و اکنون جانشین خلف اش هم همان راهی را می رود که او رفته است ؟ چرا نمی کوشید مردم را برای براندازی این رژیم یکپارچه کنید ؟ میرحسین موسوی به هر دلیل دارد جانماز آب می کشد .شما در آن جا کدام جانماز را آب می کشید ؟
ایشان به همین پانزده مورد بسنده کرده اند و افزوده اند که در پی « رِفُلوشن » هستند - که یک ترکیب بی معنا از روُلوشن و ریفُرم است . انگار انگلیسی هم مانند زبان عربی است که بخواهند همه جور در آن دستکاری کنند و لابد لبخند پیروزمندانه هم بزنند – یعنی می خواهند از طریق اصلاحات ، انقلاب کنند یا به گفته خودشان « اصلاحات با اهداف انقلابی » . انگار بگویند آبگوشت می پزیم بدون گوشت . چون اگر گوشت بخواهیم باید گوسفند زمین بزنیم و پوست اش را بکنیم و تکه تکه اش کنیم ؛ و ار آنجا که ما خیلی آدم های ملایمی هستیم و دلمان نمی آید خون گوسفند را بریزیم ، پس این کار را نمی کنیم . ولی به هرحال دل خوش بدارید که به آبگوشت خواهیم رسید .
زهی خوش خیالی ! زهی آتش ِ شهوت به قدرت که زبانه می کشد و به صغیر و کبیر در این رژیم نامردمی ها رحم نمی کند .
حکومتی که قداره بندان اش از فرق سر تا نوک پا مسلح به خیابان می آیند تا با مردمی بی سلاح مقابله کنند ، حکومتی که ذره ذره دارد استخوان های نازک این مردم را زیر بار تصمیمات اقتصادی می شکند تا دختران و پسران شان را به بردگی جنسی ببرد و ته مانده غرورشان را لگدمال کند ، حکومتی که از ضرب و شتم و تجاوز در زندان تا مرگ مخالفان در بازداشتگاه ها از هیچکاری ابا ندارد ، حکومتی که با ثروت همین مردم ، مزدوران اتوکشیده را در اختیار دارد و با نیرنگ و هزار بازی مکارانه دولتهای دیگر و بالتبع رسانه های شان را تحت تاثیر قرار می دهد و حتا نمی گذارد واقعیات به گوش دنیا برسد و .. و ... آیا به این مردم آزادی می دهد که اعتراضات خود را ابراز کنند و فعالیت های مبارزاتی مسالمت جویانه داشته باشند و تا آنجا پیش ببرند که کار به براندازی نرم برسد ؟
آخر از کجای کار این رژیم آخوندی / سپاهی بر می آید که سرکردگان اش امکان مسالمت و اصلاحات می دهند و این فرصت را فراهم می کنند تا مردم اهداف انقلابی شان را دنبال کنند ؟ سرکرده ها اگر بنای نرمش داشتند که با همان دوستان محسن کدیورها در دوره هشت ساله خاتمی کنار می آمدند و روزنامه های یاران امام شان را تاب می آوردند ؟ و دم به دم و تک به تک آن ها را به پای میز محاکمه نمی کشیدند که چرا انتقاد می کنند ؟
آیا بناست رژیمی چنین خونخوار با سخنرانی و بیانیه و لبخند کنار زده شود ؟
محسن کدیور در انتهای مصاحبه اش سنگ تمام می گذارد و درباره اینکه دنبال کردن سکولاریسم ( یعنی جدایی دین از دولت ) برای کشورمان بیفایده است ، می رود سراغ هیتلر و موسیلینی و به زبان بی زبانی می گوید : « ببینید اون ها هم جنایت کردند . پس دین باید باشد ! » بیخبر از آن که هرایدئولوژی که پایش به مسند قدرت برسد ، سرانجامی چنان خواهد داشت .
بگذریم که نمی گوید همان دو نفری که نام برد ، سرانجام از راه اصلاحات و روش های مسالمت جویانه حذف نشدند ! آن هم اصلاحاتی که باورمندان به اصل و اساس رژیم بخواهند رهبری اش را بر عهده بگیرند .
پس آنگاه ، سخنانی می گوید که معلوم می شود چرا هنوز در محافل و مجالس با لباس آخوندی ظاهر می گردد . ولی ناگفته نمی گذارد کسانی را که او رهبران جنبش سبز می خواند « از حضور دموکراتیک اسلام رحمانی در عرصه عمومی دفاع می کنند » . بماند که نمی گوید این اسلام رحمانی چیست و نمونه اش در کجاست ؟ آیا باید بازهم به کوفه هزار و چهارصد سال پیش سرک کشید ؟ یا آن که باید دوران خمینی را مظهر آن رحمانیت دانست ؟
ایشان البته ترس خود را هم پنهان نمی دارد از این که مردم پس از فروپاشی کامل این رژیم و روی کار آمدن یک حکومت سکولار ، حتا مانع فعالیت مراکز خیریه مذهبی هم شوند ، چه رسد به عرض اندام روضه خوان ها و ملایان . درحالی که او مدت هاست در غرب به سر می برد و می بیند که دست اینگونه مراکز در اروپا و آمریکا بسته نیست و تا زمانی که به اعمال تروریستی دست نزنند می توانند آزادانه فعالیت کنند .
سخن به درازا رفت . ولی باید گفته می شد . تا آنانی که برای کسانی چون محسن کدیورها هورا می کشند بدانند که به اصطلاح خودشان « در ما فی الضمیر » این افراد چه می گذرد .
اینان به ینگه دنیا نرفته اند تا پرده از رازها برکشند . آنچه را هم که او در این مصاحبه گفت چنان اظهر من الشمس است که خواجه شیراز هم می د اند . برشمردن این پانزده مورد چیزی نیست در برابر مجموعه اعمال و جنایات ضد بشری که این رژیم دینی مرتکب شده است . اینان به آنجا رفته اند تا شکاف بیندازند میان ایران دوستان ؛ تردید ایجاد کنند در تصمیم گیری های دولتهای غربی ؛ وارونه جلوه بدهند خواسته براندازانه مردم را و بازشان دارند از اندیشه برقراری یک حکومت سکولار .
اینان با همان لباس های خود به آن کشورها رفته اند . پوششی که نه تنها بر تن شان که براندیشه شان سایه انداخته است .
محسن کدیور اگر راست می گوید ، خودش خود را خلع لباس کند و با صدایی رسا فریاد بزند که این لباس نه شرف می آورد و نه آبرو . این لباس یک ابزار است ، ابزاری برای فریب و تزویر . با ابزار تزویر نمی توان سخنی صادقانه گفت .
محسن کدیور هنوز دربند پوشش دینی است ؛ نه تنها خودش که اندیشه اش ؛ و به قول خواجه حافظ که : « حجاب چهره جان می شود غبار تنم / خوشا دمی که از این چهره پرده بر فکنم » تا زمانی که این پوشش را از خود و اندیشه اش بر نگیرد سخن اش محلی از اعتبار ندارد و مردم ایران به او همچون یکی از ستون های حکومت دینی می نگرند . این دردی است که همه آنانی که خود را سران جنبش امروز ایران می پندارند ، بدان گرفتارند و تا خود را نرهانند ، نمی توانند با خیزش دموکراسی خواهانه مردم همسو شوند . خیزشی که سرانجام به کناره های آرامش بخش آزادی خواهد رسید ، چه با رهبری این به اصطلاح سران و چه بدون آنان !
|