خشایار رُخسانی
در 2549 سال پیش کوروش بزرگ با برنهادن (تصویب) منشوری، پاسداری از هوده هایِ آدمی (حقوق بشر) را پایه گذاری کرد، که در آغاز سده-ی پیشین نمونه و اُلگویی برای نوشتن هوده هایِ آدمی در جهان امروز شُد. با آنکه اندیشه-یِ گرامیداشتن هوده هایِ آدمی از کشور ایران سرچشمه میگیرد، و مردم ِجهان، آزادی های خود را وامدار پیشگامی کوروش بُزرگ در این کار بزرگ میدانند، ولی خودِ مردم ایران پس از گذشتِ پیش از 2549 سال هنوز از کمترین هاگ هایِ (حق هایِ) شهروندی، بی بهره میباشند، چرا؟ ریشه-یِ این پارادُخش (تناقٌض) را میتوان تنها در بازکاوی و پَژوهش در دو فرهنگ جستجو کرد که در چهارده سده-یِ پیش در این کشور همانند دُشمنان سوگند خورده، در جنگ با یکدیگر بوده اند و سرنوشتِ این پیکار هنوز ناشناخته میباشد: فرهنگی که بُنیادش بر گُسترش اندیشه-ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک برساخته شده است، پیام آور آسایش و دوستی در جهان است و کوروش بزرگ و منشور هوده هایِ آدمی او دست پرورده-ی آن میباشند، و آن فرهنگِ اسلامی که در آن «تقیه» همانندِ «راستی» است، نیرنگ، «خدعه»، گُسترش ترس و کُشتار درجهان همانند «رفتار نیک» هَستند و خُمینیسم دست پرورده-ی آن است
سرآغاز
در سال 1258 خورشیدی/ 1879 ترسایی (میلادی)، به دنبال كاوشهایِ گروه انگلیسی در معبد بزرگ اِسَـگيلَـه (نیایشگاه مَـردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر باستانی بـابـل در میانرودان، استوانهایی از گِل ِپخته، بدست باستانشناسی كـلدانی به نام «هرمز رسـام» پیدا شد كه امروزه در موزه-یِ بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود
بررسیهایِ نُخستین نشان میداد كه گرداگرد این استوانه گِـلین را نوشته هایی به خط و زبان بابلی نو (اَكَـدی) در برگرفته است كه گمان میرفت نبشتهایی از فرمانروایان آشور و بابِـل باشد. اما بررسیهای بیشتری كه پس از گرتهبرداری و آوانویسی و برگردان آن انجام شد، نشان داد كه این نبشته 538 سال پیش از زادروز مسیح، به فرمان كورش بزرگ هخامنشی (550-530 پم.) و به هنگام ورود به شهر بابل نویسانده شده است
این اُستوانه-یِ سنگی که سپس تر ها به منشور هوده هایِ آدمیِ (حقوق بشر) کوروش بُزرگ در سراسر جهان پُرآوازه شُد، از ینرو پُر ارزش است که در آن سال هایِ پُرآشوبِ و نوپایی ِشهرآیینی (تمدن) آدمی، که برای بسیاری از پادشاهان، گُسترش ترس در سرزمین هایِ گُشوده شده، خوار کردن و دادن کیفرهای سخت به مردم شکست خورده-یِ کشورهایِ زیر فرمان شان و کُشتار آنها بخشی از «سرفرازی» آنها و شِگردی از کشورداریِ بود تا پایه هایِ زمامداریشان را اُستوان سازند، کوروش بزرگ با بیرون دادن فرمانی در راستای پاسداری از هوده هایِ آدمی، برایِ نُخستین بار در گُذشتهنگاری جهان، دگرش (تغییر) بزرگی را در دیدگاهِ آدمی به هاگ هایِ (حق های) خودش پدید آورد و با اینکار همبودگاه آدمی را وارد گامه-ی (مرحله-ی) تازه ای از پیشرفتِ خود کرد
کوروش در این فرمان با برانداختن برده داری در گُستره-ی زیر فرمانش، این هاگ (حق) را به هر شهروند داد تا تنها در برابر مُزدِ شایسته کار کند، خدای خودش را برگُزیند (که نشانی آشکار از آزادی اندیشه بوده است) و در هر گوشه از جهان که میخواهد زندگی کند. این فرمان از پیگردِ کیفریِ هموندانِ (اعضای) خانواده-یِ کسی که گُرمی (جرمی) را کرده باشد، پیشگیری میکند، که در آن زمان ها روامند (عادی) بود، و با اینکار هرکس را خویشکار (مسئول) گُناه یا رَمژک (خطای) خودش میداند. فرمان کوروش هر شهروند را خاوَند (مالک) داراییِ خودویژه-ی (خصوصی) خودش میکند و با پیشگیری داتی (قانونی) از دست اندازی به دارایی هایِ او، خرید و فروش دارایی هایِ هر شهروند را تنها وابسته به خُرسندی خداوندگار (صاحب) آن دارایی ها میکُند. ارج و ارزش فرمان کوروش زمانی دریافت میشود که ما این فرمان را با نبشتههایِ دیگر فرمانروایان همزمان خود او که بجا مانده اند و حكمرانان امروزی به سنجش بگذاریم و بین آنها داوری كنیم
آشور نصیرپال، پادشاه آشور (884 پم.) در كتیبه خود نوشته است: ‘‘… به فرمان آشور و ایشتار، خدایان بزرگ و حامیان من … ششصد نفر از لشكر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم … حاكم شهر را به دست خودم زنده پوست كندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم … بسیاری را در آتش كباب كردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از كاسه و هزاران زبان از دهان بیرون كشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم
در كتیبه آشور بانیپال (645 پم.) پس از تصرف شهر شوش آمده است: ‘‘… من شوش، شهر بزرگ مقدس … را به خواست آشور و ایشتار فتح كردم … من زیگورات شوش را كه با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شكستم … معابد عیلام را با خاك یكسان كردم و خـدایـان و الـهه هـایشان را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشه های مقدسش شدند كه هیچ بیگانهای از كنارش نگذشته بود، آنرا دیدند و به آتش كشیدند. من در فاصله یك ماه و بیست و پنج روز راه، سـرزمـین شـوش را تبدیل به یك ویرانه و صحرای لم یزرع كردم … ندای انسانی و … فریادهای شـادی … به دست من از آنجا رخت بربست، خاك آنجا را به تـوبـره كشیدم و به ماران و عـقربها اجازه دادم آنجا را اشغال كنند
امروز 2549 سال از برنهاده شدن (تصویب) منشور کوروش بُزرگ میگذرد. باآنکه امروز در بیشتر کشورهای جهان گرامیداشتِ هوده هایِ آدمی، بَخش مَهین ِدات هایِ پایه ای (قانونی اساسی) آنها را میسازد، و مردم این کشورها، آزادی هایِ خود را وام دار منشور کوروش بزرگ میدانند، ولی مردم در ایران، در کشوری که سرچشمه-یِ منشور هوده هایِ آدمی بوده است، از ساده ترین هاگ هایِ آدمی بی بهره میباشند؛ امروز هوده هایِ (حقوق) مردم ایران هتا کمتر از مردم جهان، پیش از برنهاده شدن منشور کوروش بُزرگ در 2549 سال پیش است؛ در یک فَراز (جمله) امروز «بهایِ جان مردم ایران کمتر از مُزدِ یک گُورکن میباشد». این پارادُخشی (تناقٌض) از کجا سرچشمه میگیرد؟ بر مردم ایران چه گذشته است که امروز در چنین تَباهگاه و بَزنگاهی گرفتار آمده اند؟ مردمیکه روزگاری به آزادگان و خُوشبختترین مردم جهان پُرآوازه بودنده اند، امروز در آنچنان گُندآبِ فَرهنگی ای گرفتار آمده اند که دینکاران شان (روحانیان نشان) «تقیه» را همانند راستی، «خدعه» را همانند رفتار بَهینه و «آزادی را فریب شیطان» میپندارند. ریشه-ی این پارادُخش (تناقض) را باید در هَمیستاری (تفاوت) دو فرهنگ جُستجو کرد؛ فرهنگِ گُهرباری که اَشو زرتشت پایه اش را گُذاشت، و بُنیادش را بر گُسترش اندیشه-ی نیک، گُفتار نیک و کردار نیک استوار ساخت؛ دست پرورده-یِ این فرهنگ، کوروش بزرگ بود که او را به برنهادن (تصویب) منشور هوده هایِ آدمی برانگیزاند، تا کوروش بزرگ به پاسداری از هاگ هایِ آدمی (حقوق بشر) و گُسترش آسایش و دوستی در جهان بکوشد؛ در سنجش با فرهنگِ تازیان که امروز در ایران چیره است ولی بُنیادش بر خودداری از راستگویی، «تقیه»، نیرنگ، «خدعه» و گُسترش ترس و برده داری در جهان اُستوان شده است و دست پرورده آن خُمینیسم میباشد
ایرانیان در خاستگاه کُهن ترین بُنیادگُزاران شهرآیینیـی جهان، زمانی میتوانند از ارج و سراَفرازی ای که درخُور آنهاست دوباره برخوردار شوند، و آوازه و جایگاهِ شایسته-یِ خود را دوباره در جهان آزاد بازیابند که آنها دوباره به آزادیِ اندیشه و آزادی گُزینش ِآدم، بها بخشند، که بَخش مَهَندی (مهمی) از آموزش هایِ اَشو زرتُشت را میسازند. مردم ایران باید آماده-یِ رها ساختن اندیشه هایِ خود از ژاژپنداری هایِ (خرافه پرستی) اسلامی و خُشکاندن آبشخور هایِ آن باشند، که در چهارده سده-ی پیش با ترساندن مردم از شِکَنجَکِ رستاخیز (عذاب آخرت) توان آزاد اندیشیدن را از آنها رُبوده است و هاگِ (حق) آزادی در گُزینش را از آنها بازستانده است. این باورهایِ اسلامی چنبره هایِ زنجیری هستد که اندیشه-یِ آزادِ مردم ایران را به بند کشیده است و از مردم ایران که زمانی به آزادگان در جهان نام آور بودند، بندگانِ ناتوان، مهره هایِ بی آهنگ و بی اراده ای در درگاهِ خدایِ دین تازیان، الله ساخته است
اَنیرانیان تازی پرستی که سه دهه است بر کشور اَهورایی ما چنگ انداخته اند و مردم ایران را به گروگان گرفته اند، تنها میتوانند با نابود ساختن فَرهنگِ اَهورایی ما که در آن کوروش بزرگ پرورده شُد و با تاختن و خوار دانستن شناسه-ی میهنی (هویت ملی) و باستانی ما، چیرگی بر ما را پایندان کُنند (تضمین کنند). مردمانی كه دانش فن آوری، آموزه هایِ پیشینیانشان، شناسه-ی میهنی و گُذشتهنگاری خود را به فراموشی بسپارند، مردمانی هستند مرده، همانند رودخانه ای که از سرچشمه های خود در کُوهستانها گُسسته شود، و سرانجام به گُندآبی فراروید، خشک شود و بمیرد. اینچنین مردمانی که همیشه نیازمند دانش و فنآوری كشورهای دیگر هستند، شكستخوردگان جهان امروزند. نیاکان باستانی ما با برنهادن ِمنشور هوده هایِ آدمی، و برپایی شکوهمندترین سامان شهرآیینی در جهان، گذشتهای بالنده و پُرسرفراز برای ما به ارمغان آوردند. ما برای فرزندان آینده خود چه دستاوردهایی را بجا خواهیم گذاشت، تا جایگاهِ شایسته-یِ خود را در جهان آزاد دوباره بازیابیم ؟
|