موج سواران سبز اسلامی و مخالفت با شعار "جمهوری ایرانی" - بهروز ستوده
نشریه اینترنتی "موج سبز" که معلوم نیست توسط چه کسانی اداره می شود و سخنگوی کدامیک از جناح های اصلاح طلب دولتی یا غیر دولتی می باشد در شماره 36 بتاریخ 25 مهرماه 1388 ، سرمقاله خود را اختصاص داده است به مطلبی با عنوان "آنچه شعار ما نیست" . در آن مقاله ضمن انتقاد از کسانی که در تظاهرات "روز قدس" شعار " جمهوری ایرانی " سرداده بوده اند ، به شرکت کنندگان در مراسم 13 آبان که قرار است در هفته آینده برپا گردد توصیه می شود که از دادن شعار " استقلال ، آزادی ، جمهوری ایرانی " پرهیز کنند .
گردانندگان نشریه "موج سبز" که گویا موج سواری را در مکتب "امام راحل" خود و بنیان گذار جمهوری اسلامی فراگرفته اند و همانند روزنامه کیهان شریعتمداری از طرح شعار "استقلال – آزادی- جمهوری ایرانی" به وحشت افتاده اند اینک برای بقای حکومت اسارت بار اسلامی که کشور وملتی را به تباهی کشانده است ، مذبوحانه به دست وپا افتاده اند ودر باب خطرناک بودن و برانداز بودن شعار "جمهوری ایرانی" و اینکه جنبش سبز نباید درتظاهرات روز 13 ، شعار "جمهوری ایرانی" را مطرح نماید ، قلمفرسائی نموده است .
نشریه "موج سبز"چنین می نویسد :
« اگرچه همان روز های اول بعد از انتخابات زمزمه هايی شنيده شد، اما روز قدس بود كه عدهای از سبزها شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ايرانی" سر دادند. هرچند بسياری از تحليلگران اين عده را اندك دانستند، اما اين شعار بهانهايست برای اينكه توجه داشته باشيم به آنچه شعار ما هست و آنچه شعار ما نيست.«جمهوری ایرانی» به چندین دلیل شعار ما نیست:نخست اینكه جنبش سبز، جنبشی برآمده از انتخابات پر شوری است كه 40 ملیون (بیش از 80 درصد) از ایرانیان را به پای صندوقهای رای آورد. انتخاباتی در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی. معترضان به نتیجهی انتخابات؛ به نتایج اعلام شده در چهارچوب همین نظام معترضند. اگر از ابتدا ساختار حكومتی را اصلاحپذیر نمیدانستیم ، دلیلی نداشت در انتخابات شركت كنیم و بعد به نتایجش معترض باشیم.دوم اینكه جنبش سبز ساختاری طیف گونه دارد؛ تشكیل شده از گروههای مختلف فكری كه خواستههای مشتركشان آنها را به یكدیگر پیوند داده است. بدون این خواستههای مشترك هیچ شبكهی اجتماعی یا ساختاری نمیتواند مردم را به یكدیگر پیوند داده و نیروهای خاموش اجتماع را به یك جنبش فراگیر تبدیل كند. این خواستهها، الزاما خواستههای حداقلی هستند. میرحسین موسوی به درستی در بیانههای خود این خواستهها را، اعتراض به نتایج انتخابات و بازگشت و عمل به تمامی اصول قانون اساسی معرفی كرده است. قانون اساسیای كه میثاق ملی ماست و اصل اول آن نظام حكومتی ایران را جمهوریاسلامی دانسته است.»
متن کامل سرمقاله "موج سبز " در انتهای این نوشته درج میگردد و از خوانندگان گرامی تقاضا می شود که قبل از خواندن نقد اینجانب به این نوشته ، مقاله ی مذکور را از ابتدا تا انتها بخوانند تا بهتر متوجه گردند که چگونه امروزه کسانی با پوشیدن قبای سبز اسلامی تلاش دارند که یکبار دیگر بر مبارزات آزادیخواهانه و عدالت جویانه مردم ایران سوار شده و آنرا به همان ناکجا آبادی هدایت کنند که مردم ایران قصد گریز از آنرا دارند . ناکجا آباد جمهوری اسلامی و قانون اساسی آنرا می گویم که ملت وکشوری را به تباهی کشانده است و پس از 30 سال بجز آزادی کشی و دزدی و فساد و جنگ و تبعیض و شکنجه و اعدام و سنگسار محصول دیگری را برای مردم شریف ایران ببار نیاورده است .
"موج سبز"اسلامی و خط امامی برای مشروعیت بخشیدن به حکومت فاسد اسلامی ، به سبک و سیاق روزنامه کیهان شریعت مداری و سایر رسانه های ذوب شده در ولایت فقیه ، با ارائه آمار دروغین 80% شرکت کننده در انتخاباتی که از بیخ و بن دروغین بوده است مبنای استدلال خود را برای مشروعیت بخشیدن به جمهوری اسلامی و قانون اساسی بر این فرض غلط قرار می دهد که : میزان شرکت مردم در انتخابات اخیر دلیل این است که اکثریت مردم ایران( 80%)!! هوادار نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن می باشند ! بنابراین وقتی که چنین درصد بالائی از مردم ایران خواهان این نظام و این قانون اساسی می باشند طرح هرگونه شعار و خواسته ای خارج از قانون اساسی ، شعار و خواسته ای " تقرقه افکنانه" محسوب می شود ! و با این استدلال کودکانه و منطق ضدملی و ارتجاعی است که موج سواران سبز اسلامی به مخالفت با شعار ملی و مردمی "جمهوری ایرانی" بر خاسته اند و از جوانان آزاده ایران زمین می خواهند که در روز 13 آبان به منظور حفظ "وحدت" شعار براندازانه ی "جمهوری ایرانی" را سر ندهند و خواسته ها و شعارهای خود را در محدوده اعتراض به تقلب به نتیجه انتخابات و اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی تنظیم نمایند ! آری حفظ "وحدت" حول حفظ و بقای جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن ! این است توصیه ی موج سواران سبز اسلامی به نسل جوان و بپا خواسته ایران . این آقایان ، مانند بیت رهبری و رسانه های اش البته مایل نیستند این واقعیت را بپذیرند که ازمیان بیش از 400 داوطلب شرکت درنامزدی انتخابات ریاست جمهوری ، فقط 4 نفر از صافی شورای نگهبان گذشتند ، همچنین این آقایان موج سوار، چشم هایشان را بر این واقعیت می بندند که شرکت بسیاری از مردم ایران در انتخابات اخیر همانطوری که همه می دانند و میدانیم مثل همیشه با انگیزه ی انتخاب بین "بد و بدتر" بوده است نه شرکت دریک انتخابات آزاد .
موج سواران سبز اسلامی یا نمی دانند و یا اینکه خود را به نادانی می زنند که می گویند : جنبش سبز باید از ظرفیت های قانون اساسی استفاده نماید ! کدام قانون اساسی ؟ کدام ظرفیت ؟ آیا فراموش کرده اند که آقایان موسوی و کروبی و خاتمی و بسیاری از همکاران این آقایان که پس از کودتای انتخاباتی احمدی نژاد و بیت رهبری به بند کشیده شده اند زمانی در مسند بالاترین مقام های اجرائی و قانون گذاری جمهوری اسلامی بوده اند ؟ موج سواران سبز اسلامی باید به این سئوال پاسخ بدهند که : چرا آقایان خاتمی و موسوی و کروبی ، زمانی که قوه مقننه و مجریه و تا حدودی قوه قضائیه را در این کشور در دست داشتند نتوانستند از "ظرفیت" های قانون اساسی جمهوری اسلامی ، در جهت منافع ملی ایران و بهبود زندگی ایرانیان استفاده کنند ؟ مگر نه این است که ولایت فقیه و زیر مجموعه های نظامی ، مالی ، امنیتی ، تبلیغاتی و شبکه وسیعی از اراذل و اوباش مواجب بگیر وامامان جمعه روی هم سیستم فاسد و مخوفی را بنام جمهوری اسلامی بوجود آورده اند که مثل حلقه های زنجیر به هم مرتبط اند ، پس آن ظرفیت های نا مکشوف حکومت اسلامی که پاره از به اصطلاح روشنفکران مذهبی و غیر مذهبی بدنبال کشف آن ها می باشند کدام اند ؟
برطبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ، شکنجه و آزار واذیت زندانی ممنوع است وعاملین آن می بایستی تحت پیگرد قانونی قرار گیرند ، اما کیست که نداند پایه های حکومت اسلامی از همان بدو تأسیس بر شکنجه و خون و اذیت و آزار مخالفان و دگر اندیشان ایران نهاده شده است و کیست که نداند در طی 30 سال گذشته صدها تن از زنان و مردان آزاده این مرز وبوم در زیر شکنجه کشته شده اند . آیا در دوران " طلائی" ریاست جمهوری آقای خاتمی که اصلاح طلبان ، کنترل دولت و مجلس را در اختیار داشتند بساط شکنجه وآزار زندانیان سیاسی درایران برچیده گردید ؟ وآیا در آن دوران حتی یک شکنجه گر به پای میز محاکمه کشیده شد ؟ پس این ظرفیت های کشف نشده ی قانون اساسی جمهوری اسلامی کجاست که موج سواران سبز اسلامی ، مردم ایران و جنبش سبز وملی آنانرا به استفاده از آن ظرفیت ها ترغیب و تشوق می نمایند ؟
عشق وعلاقه موج سواران سبز اسلامی به قانون اساسی جمهوری اسلامی و "ظرفیت" های نهفته در آن بقدری زیاد است که درجهت اثبات باورهای نادرست خود به دروغگوئی و تحریف تاریخ می پردازند و قانون اساسی جمهوری اسلامی را حاصل مبارزات یکصدساله مردم ایران می دانند . ببینید "موج سبز" چه می گوید :
« قانوناساسی حاصل بیش از صد سال مبارزات ملت ما و ثمرهی خون عزیزترین فرزندان این آب و خاك است. شهدایی كه فرزندان و وابستگان آنها سرمایههای جنبش سبز هستند و بسیاری از ما خود را فرزندان معنوی آنها میدانیم .»
برای فهم این واقعیت که قانون اساسی جمهوری اسلامی چگونه و توسط چه کسانی در فضای آشفته وجنون زده ی پس از انقلاب بهمن 57 ساخته و پرداخته گردید نیازی به دانش حقوق و تاریخ وسیاست نیست ، آن دسته ازشهروندان ایرانی که آن روزها را بیاد دارند خوب می دانند که خمینی و دارودسته ضد ایرانی اش با چه ترفندهائی مجلس خبرگان را جای گزین مجلس مؤسسان کردند و با چه دسیسه هائی قانون اساسی ایران که محصول انقلاب مشروطیت بود را باطل کردند و بجای آن قانون اساسی جمهوری اسلامی نشاندند . اینکه امروزه کسی مدعی گردد که قانون اساسی جمهوری اسلامی «حاصل بیش از صد سال مبارزه ملت ما و ثمره خون عزیز ترین فرزندان این آب وخاک است» سخنی به غایت دروغ و تحریف تاریخ است که موج سواران سبز اسلامی برای پیش برد اهداف اسلامی و ضدملی خود به ان توسل می جویند . پر واضح است درمکتب و مرام ومسلکی که برای رسیدن به هدف مقدس ! استفاده ازهر وسیله ای نامقدس مجاز شمرده می شود و برای توجیه آن ، از پیش کلاه های شرعی گوناگون دوخته شده است ، تعجب آور نیست که موج سوار سبز اسلامی به راحتی دروغ بگوید و تاریخ را تحریف نماید . در یک کلام تأسیس جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن چیزی نبوده است مگر کودتای خمینی و آخوندهای مذکرشیعه ی دوازده امامی برای برچیدن دستاوردهای انقلاب مشروطیت و قانون اساسی بر آمده از آن و بطور کلی ظهور خمینی در انقلاب بهمن ماه سال 1357 ، چیزی نبوده است مگر حلول مجدد روح شیخ فضل الله نوری مشروعه خواه در قالب ولایت فقیه و حکومت اسلامی برای بازگرداندن ایران وایرانی به عصر قوانین جاهلیت قبایل عرب. بنابراین قانون اساسی جمهوری اسلامی را ثمره خون فرزندان این آب و خاک در طی صد سال گذشته دانستن بیهوده گوئی و عوامفریبی است .
برخلاف باورهای موج سواران اسلامی که تلاس دارند قانون اساسی جمهوری اسلامی را به عنوان "میثاق ملی" معرفی نموده و تمام ایرانیان را حول آن متحد سازند باید گفت که این قانون اساسی نه تنها نمی تواند "میثاق ملی" ایرانیان باشد بلکه ازهمان ابتدای پیدایش و گذشتن از مجلس خبرگان ، خود به عامل تبعیض و تفرقه و دشمنی و بی عدالتی دربین ایرانیان تبدیل گشته است و تمام نابرابری ها و دزدی ها وتجاوزها به حقوق فردی واجتماعی را در ایران ، قانونی و مشروع کرده است . کسی نیست از این آقایان موج سوارسبز اسلامی سئوال کند که آخر این چه "میثاق ملی" است که نیمی از جمعیت ایران یعنی زنان این کشور را قانوناً و شرعاً شهروند درجه دوم به حساب می آورد و آنان را از حقوق برابر با مردان محروم می کند ؟ این چه "میثاق ملی" است که آخوندی را با عنوان ولی فقیه ، با اختیاراتی خدای گونه برسرنوشت کشور وملتی مسلط گردانیده است ؟ این چه "میثا ق ملی" است که به استناد آن طی 30 سال گذشته ، کرد و ترک وعرب و بلوچ و ترکمن و شیعه و سنی و بهائی ومسیحی و کلیمی و درویش گنابادی و کمونیست و ملی گرا و هر دگراندیشی را از دم تیغ گذرانده اند ؟ این چه "میثاق ملی" است که مجریان این میثاق با یک فرمان چند خطی از ولی فقیهی که مافوق این"میثاق" نشسته است و به هیچکس هم پاسخگو نیست ، هزاران زندانی سیاسی در سال 67 ( همگی آنان درمحاکم اسلامی به زندان های کوتاه مدت و طویل مدت محکوم شده بودند و در حال گذراندن دوران محکومیت خود بودند) به دار آویخته می شوند و پیکرهای شان را در گورهای دسته جمعی پنهان می سازند ؟ و این چه "میثاق ملی" است که در زیر لوای این"میثاق" ، اراذل و اوباش حکومتی ، تظاهرات آرام و مدنی مردم را به گلوله می بندند و در دخمه ها و شکنجه گاههای خود به دختران و پسران ایرانی تجاوز می کنند و دست آخر پاداش و ارتقاء درجه نیز می گیرند ؟! خیر آقایان ، مردم ایران در طی 30 سال گذشته ، ظرفیت های"میثاق ملی" شما را در اعدام ها و سنگسارها و بریدن دست وپا ها دیده اند و با پوست و استخوان خویش این"ظرفیت"ها را حس کرده اند وبرای همین است که امروزه در هر فرصتی که بدست آورند شعار "جمهوری ایرانی" را سرمی دهند که این شعار درحقیقت تغییر قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز دربر دارد .
اگر 30 سال پیش بهانه ی خمینی برای باطل کردن قانون اساسی انقلاب مشروطیت ایران این بود که : « پدران ما به چه حقی برای نسل های آینده قانون نوشته اند ؟» امروزه نسل جوان و بپا خاسته ایران نیز حق دارند که بگوید : خمینی و دارودسته ای ضد ایرانی ، ضد زن ، ضد آزادی و ضد تمدن ومدّنیت وضد شادی و ضد زندگی به چه حقی نشستند و در پشت درهای بسته ی مجلس خبرگان ، برای ملتی رشید و عاقل وبالغ ، قانون اساسی جمهوری اسلامی سرهم کردند ؟
شعار "جمهوری ایرانی" که برآمده از خواست سرکوب شده ی مردم ایران مبنی بر تأسیس دولتی ملی و جدائی دین از سیاست است برخلاف توصیه های موج سواران سبز اسلامی باز هم در روز 13 آبان و 16 آذر و مناسبت های دیگری که درپیش است در آسمان ایران زمین طنین افکن خواهد شد و طنین این شعار بازهم لرزه براندام کسانی خواهد افکند که هنوز این اندیشه ی نابخردانه را در سرمی پروند که گویا می توان حکومت جهل وجنون اسلامی را با اصلاح وآرایش از سرنگونی و مرگ محتوم نجات داد . حکم تاریخ و اراده ملت شریف و آزاده ایران براین امر خجسته مقرّر شده است که لکه ی ننگ حکومت اسلامی و قانون اساسی آن از دامان مام وطن برای همیشه پاک شود .
1 آبان ماه 1388
23 اکتبر2009
بهروز ستوده
مقاله موج سبز آزادی
آنچه شعار ما نيست
اگرچه همان روز های اول بعد از انتخابات زمزمه هايی شنيده شد، اما روز قدس بود كه عدهای از سبزها شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ايرانی" سر دادند. هرچند بسياری از تحليلگران اين عده را اندك دانستند، اما اين شعار بهانهايست برای اينكه توجه داشته باشيم به آنچه شعار ما هست و آنچه شعار ما نيست.
«جمهوری ایرانی» به چندین دلیل شعار ما نیست:
نخست اینكه جنبش سبز، جنبشی برآمده از انتخابات پر شوری است كه 40 ملیون (بیش از 80 درصد) از ایرانیان را به پای صندوقهای رای آورد. انتخاباتی در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی. معترضان به نتیجهی انتخابات؛ به نتایج اعلام شده در چهارچوب همین نظام معترضند. اگر از ابتدا ساختار حكومتی را اصلاحپذیر نمیدانستیم، دلیلی نداشت در انتخابات شركت كنیم و بعد به نتایجش معترض باشیم.
دوم اینكه جنبش سبز ساختاری طیف گونه دارد؛ تشكیل شده از گروههای مختلف فكری كه خواستههای مشتركشان آنها را به یكدیگر پیوند داده است. بدون این خواستههای مشترك هیچ شبكهی اجتماعی یا ساختاری نمیتواند مردم را به یكدیگر پیوند داده و نیروهای خاموش اجتماع را به یك جنبش فراگیر تبدیل كند. این خواستهها، الزاما خواستههای حداقلی هستند. میرحسین موسوی به درستی در بیانههای خود این خواستهها را، اعتراض به نتایج انتخابات و بازگشت و عمل به تمامی اصول قانون اساسی معرفی كرده است. قانون اساسیای كه میثاق ملی ماست و اصل اول آن نظام حكومتی ایران را جمهوریاسلامی دانسته است.
فراتر رفتن هرگروهی از این خواستههای حداقلی مشترك، به معنی ایجاد تفرقه در جنبش، از دستدادن بخش بزرگی از سرمایهی اجتماعی آن و در نهایت موجب تضعیف و یا چند پاره شدن آن خواهد بود. از سوی دیگر اگرچه جنبش سبز به اشخاص وابسته نیست، اما رهبران آن نمایندگان مردم و آینهای از خواستهای آنها هستند. میرحسین موسوی، مهدی كروبی و سیدمحمد خاتمی، هرسه به جمهوری اسلامی و ظرفیتهای اجرانشدهی قانوناساسی آن برای تامین حقوق شهروندی و مطالبات مردم معتقدند.
جنبش سبز حركتی اصلاحی است نه براندازانه و انقلابی. حركتهای براندازانه به دلیل ماهیت افراطی آنها نمیتوانند همهی اقشار مردم را جذب كنند. اما در سایهی حركتی اصلاحی، بلندمدت و بر مبنای پایبندی به قانون و دوری از خشونت، میتوان همهی معترضین و به تدریج همهی مردم را گرد هم آورد. حركتهای اصلاحی میتوانند آنچنان كه موسوی تاكید كرده است، تجمعاتی را شكل دهند كه در آنها همهی اقشار مردم حتی سالمندان و زنان باردار نیز شركت داشته باشند.
از اینها گذشته وقتی جامعهی ایرانی نتواند حكومت را مجبور به پذیرفتن قانون اساسی موجود و متعهد به اجرای اصول آن كند، چگونه میتوان از منحرف نشدن حكومتهای فرضی چون جمهوری دمكراتیك، سوسیالیستی و یا ایرانی مطمئن بود؟ به یاد داشته باشیم، تمامیت ارضی، استقلال و قانوناساسی حاصل بیش از صد سال مبارزات ملت ما و ثمرهی خون عزیزترین فرزندان این آب و خاك است. شهدایی كه فرزندان و وابستگان آنها سرمایههای جنبش سبز هستند و بسیاری از ما خود را فرزندان معنوی آنها میدانیم.
13 آبان در پیش است. اگر میخواهیم در پایان این روز خون تازهای به رگهای جنبش سبز بدمیم، اگر میخواهیم حضورمان گامی به پیش باشد؛ باید حركات خود را با دقتی وسواس گونه و عقلانیت همراه كنیم. شعارهایمان باید دربرگیرندهی خواستههای تمام سبزها باشد. نیازی نیست بیست و چهار ساعت در خیابان بمانیم. حضور حداكثری ما هرچه پرشورتر باشد، هرچه دامنهی آن شهرهای بیشتری را در برگیرد، كاركرد بهتری دارد. نیازی نیست هزینههای گزاف بپردازیم. پیروزی ما وقتی بینقص است كه بعدازظهر سیزده آبان بار دیگر با حضوری پر شور پایداری خود را بر حقوقمان ابراز كرده باشیم؛ اما نه یك تن به شهدای جنبش اضافه شود، نه یك تن به اسرای آن.
راه سبز امید، راهی طولانی و دشوار است. مسیری كه جز با توكل به خدا، اتحاد و جلوگیری از تندرویها و حركتهای احساسی نمیتوان آن را پیمود.
|