Thursday, October 22, 2009

دفاعیات سهیلا قدیری _ حاشیه ای بر یک فاجعه


حاشیه ای بر یک فاجعه
دفاعیات سهیلا قدیری/محمد جواد اکبرین

محمد جواد اکبرین : مرداد ماه سال 86 دستگاه قضایی ایران زنی را محاکمه کرد که متهم بود فرزند پنج روزه اش را کشته است. اما اظهارات سهیلا قدیری در آن دادگاه، بیش از آن که دفاعیات او محسوب شود کیفرخواست "حکومت و جامعه ی بیمار"ی شد که چنان سرنوشتی را برای سهیلا رقم زده اند

حالا بیش از دوسال از آن روز، دستگاه قضایی ادلّه ی وکیل سهیلا قدیری را مبنی بر عدم تعادل روانی نپذیرفته و به اعدام وی حکم داده و این حکم را سحرگاه 29 مهرماه اجرا کرده به گمان آن که عدالتی را به انجام رسانده است

اشاره به بخشی از دفاعیات سهیلا قدیری در این یادداشت، بهانه ای برای یادآوری دو نکته ی کوتاه است

نخست اینکه در جرم مذکور همه ی شواهد نشان می دهند که "سبب، اقوی از مباشر" است و اگر کسی یا کسانی باید مجازات و یا حتی اعدام شوند مسئولان نظام جمهوری اسلامی اند که بسترهای چنان سرنوشت رقّت بار و چنین جنایتی را برای شهروندان خویش فراهم آورده اند.

دوم اینکه دستگاه قضایی ما ناشنواتر و فاسدتر از آن است که گوش به ادله ی حقوقی بسپارد و این تنها اصحاب سیاست و فرهنگ نیستند که جان و مال و آبروی شان قربانی قضاوت آلوده می شود بلکه توده ی گمنام ما سالهاست که قربانی این گردونه ی فاسدند و صدای شان به جایی نمی رسد مگرهر از چندی حلقه ی داری افراشته شود و صدای تیری بیاید و سوژه ی مطبوعات گرسنه ی ما شود

"...اتهام قتل را قبول دارم ، هيچ کس همدست من نبود، خودم اين کار را کردم

من يک انگيزه نداشتم، هزاران انگيزه در من وجود داشت، که شايد فقط يکي از آنها مي تواند دليل کافي براي قتل باشد

دليل من براي اين قتل خشونت هاي بيش از حدي بود که از مردان جوان ديدم از آنهايي که به معناي واقعي کلمه اراذل و اوباش هستند. از کجاي اين زندگي سياه براي تان بگويم. کدام بخش از 12 سال بدبختي و سياهي ام براي تان تعريف کنم

من براي نجات کودکم اين کار را کردم. تصورم اين بودکه ايدز دارم، قطعاً فرزندم هم از من گرفته بود، پس او را کشتم که بدبختي هايي که من دچارش شدم را تحمل نکند...اگر آنچه بر من گذشته بر هر کس ديگري هم مي گذشت بي رحم مي شد. در 15 سالگي که از خانه فرار کردم و با مردان زيادي رابطه داشتم، آنها از من به طرز وحشيانه يي سوءاستفاده کردند و سپس مثل يک دستمال کثيف مرا به گوشه يي پرت کردند و هر بار از دفعه قبل بي پناه تر و بدبخت تر شدم



نازنين هم ابتدا در همين شعبه محاکمه شده بود. ضمن اينکه من نمي توانستم حريف آن مردان شوم. چقدر زير رفتارهاي وحشيانه اين مردان له شدم. چرا آن زمان کسي نبود که از من دفاع کند. من فکر مي کردم به خاطر روابط جنسي متعددي که داشتم دچار ايدز و هپاتيت شده ام و اين مساله آزارم مي داد

15 ساله بودم که عاشق شدم و به پيشنهاد پسر مورد علاقه ام از خانه فرار کردم. من 4 سال با او و همراه خانواده اش در کشور آذربايجان زندگي کردم، اما يک روز او را در يک تصادف از دست دادم و بعد از مدتي مجبور به ترک آن خانواده شدم و به ايران برگشتم. من هيچ کس را در اين دنيا نداشتم، جايي براي ماندن هم نداشتم و در خيابان پرسه مي زدم که پسر جواني مرا به خانه اش برد، من فکر مي کردم فقط او در خانه است اما درخانه هفت نفري به من حمله کردند. بعد از يک سال تصميم گرفتم ديگر تن فروشي نکنم، اما آقاي قاضي مي دانيد تحمل سرماي زمستان در دي ماه و در خيابان يعني چه؟ در آن سرما در خيابان ها پرسه مي زدم و تا مغز استخوان مي لرزيدم. شما اين چيزها را مي دانيد؟ در آن مدت دچارسخت ترين بيماري ها شدم و باز بي پناه بودم و مجبور شدم به خواسته هاي کثيف مردان نه به ميل باطني بلکه به اجبار تن دهم. ديگر از من که درحال حاضر 28 ساله هستم چه باقي مانده، مي دانيد چقدر به من الکل و مشروب خوراندند تا بتوانم رفتارهاي وحشيانه شان را تحمل کنم؟ مي دانيد چقدر سيگار کشيدم تا در قالب دود عصبانيتم را بيرون بريزم؟چرا در آن زمان کسي مرا نمي ديد؟

...از 20 سالگي مي خواستم از اين کاردست بکشم، اما نشد البته قبل از اينکه از خانه فرار کنم پدرم که يک سارق و بيمار جنسي بود فوت شد. پدرم سه زن داشت اما با زنان ديگر نيز رابطه داشت و من اين صحنه ها را از زماني که کودک بودم، مي ديدم. پدرم به آنها پول مي داد و مي رفتند. او هميشه مي گفت نفرين اين زن ها و خانواده آنها پشت سر من است. پس بعد از مرگم تو اين کار را بکن تا من بخشوده شوم. البته به خاطر حرف پدرم نبود و بعد از يک سال يعني 8 سال پيش به بهزيستي مراجعه کردم ولي مرا بعد از مدتي بيرون انداختند. تمام وجودم نفرت بود، هيچ کس به من محبت نکرد، همه از من سوءاستفاده کردند و من هم بچه ام را کشتم، مي خواستم بدانم جان انسان از کجاي بدنش بيرون مي زند، مي خواستم شهامت و جسارت قتل را پيدا کنم تا بتوانم انتقام بگيرم

...بله قبول دارم، من يک مفسد في الارض هستم و بايد اعدامم کنند، خواهش مي کنم اين کار را هر چه زودتر بکنيد

...من فرزندم را دوست داشتم وقتي به دنيا آمد انگارگنج پيدا کرده بودم. حالا من هم چيزي داشتم که مي توانستم به خاطرش اميدوار باشم. اما زماني که قرار شد او را از من جدا کنند و به بهزيستي ببرند در درونم کينه به وجود آمد ،تنها چيزي که داشتم و بعد از اين همه سال به دست آورده بودم داشت از من جدا مي شد. پس براي اينکه انتقام بگيرم او بهترين و بي دفاع ترين فرد بود

و اما بعد

روشن است که در موارد اجتماع سبب و مباشر به استناد مواد 363 و 356 قانون مجازات اسلامی‌مصوب 1370 و ماده 332 قاون مدنی، اصولاً مباشر اقوی و مسئول شناخته می‌شود، و مسئولیت سبب نیاز به دلیل و اثبات دارد، زیرا رابطه علیت بین عمل مباشر و نتیجۀ به بار آمده عرفاً قوی‌تر است و نظر مشهور فقها نیز در این فرض، مقدم کردن مباشر و مسئول شمردن اوست، مگر اینکه سبب، اقوی از مباشر باشد

یکی از مواردی که در آن سبب جنایت را اقوی از مباشر میدانند عبارتست از اضطرار مباشر


اضطرار بر خلاف اجبار موجب زوال اراده مضطر نمی­گردد و از سوی دیگر بر خلاف اکراه همراه با تهدید نمی­باشد. اضطرار یا حالت ضرورت از علل موجه جرم است و عمل شخص مضطر جرم نمی­باشد و مسئولیت کیفری ندارد، بنا‌بر این سببی که حالت اضطرار را بوجود آورده و مباشر را مجبور به انجام جرم کرده است مسئول و اقوی از مباشر می­باشد


اگر در مصداق حاضر صحت اظهارات سهیلا برای دادگاه محرز شده (که چنین است) چرا باز هم حکم به اعدام او داده و اجرایش کرده اند؟ آیا جز این است که اگر بپذیرند در این مصداق، "سبب اقوی از مباشر" است باید به دنبال سبب بگردند


به نظر شما متهم ردیف اول وضع موجود چه کسی یا چه کسانی هستند؟

آیا دستگاه قضایی جرأت محاکمه ی آنها که حرمت و سلامت و حیات شهروندان ایرانی را با عطش قدرت و آتش تکبّر به لجن کشیده اند را دارد؟